مؤسسه MRI در سال 1959 توسط دان جکسون و در ابتدا با گروه کوچکی از جمله ویرجینیا ستیر مددکار و جواز ریسکین روانپزشک تأسیس شد؛ این مؤسسه درکنار«طرح بیتسون» قرار داشت و بودجة مالی آنها به منظور بررسی افراد مبتلا به اسکیزوفرنی و خانواده هایشان تأمین می شد. هنگامی که گروه بیتسون به کوشش های پژوهشی خود در سال 1962 پایان داد،؛ هیلی، ویکلند و برای مدت کوتاهی خود بیتسون در قالب همکار پژوهشگر، همراه با کسانی نظیر پال واتزلاویک وآرتوربودین روانشناس و ریچارد فیش روانپزشک به MRI پیوستند. تعدادی از سایر خانواده درمانگران برجسته نظیرجان بل، کارلوس اسلاتسکی، کلومدانس ، و استیو دوشازر در برهه ای از زمان به MRI ملحق شدند.
اولین نتایج پژوهشی در MRI به این شناخت انجامیدکه نشانه های فردی، بیانگر بدکاری نظام خانواده است و اینکه این نشانه ها فقط درصورتی تداوم می یابندکه نظام خانواده آنها را حفظ کنند.
گروه MRI با اخذ این نتیجه گیری که نشانه های بیماری اغلب در اثر برخورد نامناسب خانواده با مشکلات وگرفتاری های روزمره یا اداره و هدایت نادرست انتقال های زندگی
به وجود می آید، سرانجام مجموعه ای از مداخلات کوتاه مدت، اختصاصی و نشانه مدار ابداع کردندکه برای حل مشکل به کارگرفته می شد. در اثر این مساعی،« مرکز درمان کوتاه مدت MRI » به مدیریت فیش در سال 1967 گشایش یافت.
مراحل تدوین الگوی ( پارادایم ) پیام رسانی:
اواخر دهة 1960 وکمی بعد از مرگ جکسون در سال 1968، شالودة نظری رویکرد پیام رسانی تعامل نگربه خانواده شکل گرفت، این رویکرد عمدتا مبتنی برآرایی بودکه از نظریة اطلاعات به دست آمده بود. این پژوهشگران از افراد مبتلا به اسکیزوفرنی و خانواده های آنها فراتر رفتند و تمام کوشش های خود را روی کل الگوهای تعاملی خانواده متمرکزکردند تا بتوانند دریابندکه الگوهای پیام رسانی نادرست چطور می تواند به بد کاری خانواده بینجامد.
کتاب اصول عملی پیام رسانی در انسان(1967) نوشتة واتزلاویک، بیوین و جکسون یکی از کتاب های کلاسیک پیشگام درحوزة پیام رسانی است که توجه خانواده درمانگران را به ضرورت بررسی همزمان سه بعد جلب می کند:
معناشناسی: (وضوح معنا و مفهوم بین چیزی که گفته و شنیده می شود).
نحو: ( الگو و همچنین شیوه یا سبکی که براساس آن، اطلاعات منتقل می شود) و
کاربرد شناسی : ( اثرات یا پیامدهای مفاهیم قواعد خانوادگی، تعادل خانواده، بده بستان زناشویی ، اصل حشوِ که براساس آن، خانواده مطابق دامنة محدودی از زنجیره های رفتاری تعامل می کند)، تأکید یا نقطه گذاری، روابط متقارن ومکمل و علیت حلقوی، همگی زاییدة تفکر خلاق پژوهشگران MRI بوده اند.
تمامی رفتارها نوعی پیام رسانی هستند
از نظر نظریه پردازان تبادل پیام / تعامل نگر، کل رفتار نوعی تبادل پیام است ( واتزلاویک بیوین وجکسون، 1967). درست همانطورکه آدمی نمی تواند رفتار نکند، قادر نیست که تبادل پیام نداشته باشد.
زنی که از این موضوع شکایت می کندکه همسرش« از حرف زدن با او خودداری می کند» و درمقابل، تمام طول شب به تلویزیون خیره می شود، فقط به ناتوانی همسرش در صحبت با وی (سطح کلامی) اشاره کرده است.
در سطح غیرکلامی، این خانم یک پیام بلند وواضح دریافت می کند دال براین که همسرش او را طرد می کند، خودش را کنارمی کشد، از دستش عصبانی یا ملول است، می خواهد از او فاصله بگیرد وغیره . . .
پس تبادل پیام علاوه برمحتوای چیزی که بیان شده است، می تواند در سطوح مختلف- حرکات بیانگر، زبان بدن، آهنگ صدا، وضعیت بدن، شدت ، ظاهر شود.
غالبا امکان داردکه گیرندة پیام سردرگم شود به ویژه هنگامی که بین شنیده ها و حالت صدا یا چهرة گوینده تناقض وجود داشته باشد. یک پیام دوپهلو ( پیامی که بن بست دو سویه ایجاد می کند) شکل مخربی از پیام رسانی متناقض است.
یک پیام زمانی دو پهلوست که یکی از طرفین، به خصوص فردی که در موضع قدرت قرار دارد، به آن دیگری دستوری بدهدکه همزمان حاوی دو سطح پیام یا تقاضاست.
این دو پیام از لحاظ منطقی ناهمسان یا متناقض هستند و لذا، تناقض ایجاد می کنند. علاوه براین، شخصی که این پیام متناقض را دریافت می کند نمی تواند از ناهمخوانی فرار کند، یا درخصوص غیرممکن بودن آن اظهارنظر نماید و در نتیجه سردرگم می شود. فرمان زیر را که از فردی مقتدر صادر می شود، در نظر بگیرید:
برای اطاعت ازاین دستور، فرد باید از این دستورالعمل تبعیت نکند، زیرا پیام اول ناقص پیام دوم است. (« دستور می دهم که از من اطاعت نکنی» ). اگرچه گیرندة پیام نمی تواند تمیز دهدکه باید به کدام دستور یا سطح پیام پاسخ دهد. از وی انتظار می رودکه پاسخ
دهد.
بدین ترتیب او به بن بست می افتد و با وجودی که ملزم است پاسخ دهد، ولی هرپاسخی که انتخاب شود محکوم به شکست خواهد بود.
ابتدا گمان می رفت که همین تناقض می تواند باعث بروز اسکیزوفرنی درکودکی شود که مکررا چنین پیام هایی دوپهلویی را دریافت می کند، ولی اکنون تصورمی شودکه این بن بست دوسویه به رغم آنکه هنوز هم منفی تلقی می شود، ممکن است گاهی در تمام خانواده ها دیده شود.
مسلما، مفهوم بن بست دوسویه سازه ای خطی، به شمارمی آید (بیتسون، جکسون، هیلی و ویکلند، 1956 )؛ با وجود این مفهوم مزبور به خاطر آنکه دربارة روابط نهفته در الگوهای پیام رسانی، مفاهیم و مجموعه فرض های جدیدی فراهم آوردکه رفتار بیمارگون را توجیه می کردند، نقطة عطفی درحوزة روان درمانی است.
البته چیزی به نام پیام ساده وجود ندارد. آدمیان همواره به صورت کلامی و غیرکلامی پیام های زیادی ارسال و دریافت می کنند و هرپیام با استفاده از پیام های دیگری که به سطح انتزاعی دیگری تعلق دارند، تعدیل و اصلاح شود (ویکلند، 1976 ).
مردم می توانند چیزی بگویند و منظورشان چیز دیگری باشد. پیام دوم می تواند چیزی را که گفته اند، اصلاح و تقویت کرده یا با آن تناقض داشته باشد.
به عبارت دیگر، آنها هم پیام می رسانند (« حالتان چطوراست؟») و هم دریک سطح دیگر دربارة پیام های خود پیام دیگری ارسال می دارند (« من واقعا نه انتظار دارم که پاسخ بدهی و نه می خواهم جوابی بشنوم، به جز اینکه بگویی حالت خوب است.»).
همة پیام ها در دو سطح ظاهر می شوند، سطح ظاهری یا محتوای پیام و سطح دوم که پیام پیرامونی (اطلاعاتی) نامیده می شود وحرف های سطح اول را تعیین وکیفیت گذاری می کند ( واتزلاویک، بیوین و جکسون، 1967). مشکلات زمانی به وجود می آیدکه پیام ارسالی درسطح اول (« از دیدن شما خوشحال شدم») با حالت چهره یا آهنگ صدایی که درسطح دیگرپیام متفاوتی را می فرستد، تناقض دارد (« چگونه می توانم از دست این انسان کسل کننده فرار کنم؟»).
کارکردهای گزارشی و دستوری :
هرپیامی دارای یک جنبة محتوایی ( گزارش ) و یک جنبة ارتباطی ( دستور ) است؛ یعنی هر پیام رسانی چیزی بیش از انتقال اطلاعات است و رابطة بین پیام رسانان را نیز تعیین می کند. برای مثال، مردی که می گوید: « من گرسنه ام» علاوه براینکه اطلاعاتی را ارایه می دهد، به زنش می گویدکه انتظار دارد او با آماده کردن شام کاری بکند. بدین ترتیب، این همسرجمله ای دربارة حق وحقوق خود در این رابطه تولید می کند؛ او انتظار داردکه همسرش براساس این جمله عمل کند. پاسخ زن نشان می دهدکه آیا او می خواهد با تعریف همسرش از این ارتباط موافقت کند یا برعکس، برای تغییر دادن آن می خواهد به مجادله بپردازد (« امشب نوبت توست که شام درست کنی» یا « امشب برای شام برویم رستوران» یا « من که هنوزگرسنه نیستم»).
روابط تحت تأثیر پیام های دستوری هستند. این پیام ها برای تثبیت روابط و تعریف قواعد خانوادگی، الگوهای تنظیم کننده ای را به دست می دهند. درعمل، این قواعد به حفظ تعادل خانواده می انجامند. این موضوع که خانواده می کوشد تعادل خود را حفظ کند، محور دیدگاه نظریه پردازان پیام رسانی است. از اینکه جکسون (b 1965 ) عملکرد خانواده را به دستگاه گرمازایی منزل تشبیه می کند وهرگونه تغییر ناگهانی در دمای منزل
باعث بروز وقایعی می گرددکه نهایتا به برقراری تعادل می انجامند.
وقتی نوجوانی اظهارمی کندکه آبستن است، یا والدین تصمیم به طلاق می گیرند، یا کودک معلولی متولد می شود، یا اعضای خانواده به اختلال اسکیزوفرنی مبتلا می شوند، اثرش مثل زمانی است که پنجره را به خاطرگرمای زیاد باز می کنیم؛ خانواده برای رسیدن به توازن مجدد فعالیت می کند. عجیب آن است که خانواده ای که درحال از هم پاشیدن و جدایی است ناگهان به تحرک می افتد تا مجددا برای کنارآمدن با بحران به یک خانوادة کارساز تبدیل شود.
روابط متقارن و مکمل :
الگوی پیام رسانی خانواده اطلاعات زیادی دربارة فرستنده وگیرنده به دست می دهد. چنانچه رابطه برتساوی استوار باشد، این الگوی تعاملی متقارن است؛ چنانچه بافت تبادلات رفتاری متضاد باشد، این الگو مکمل است.
در الگوی اول، اعضا رفتارهای یکدیگر را منعکس می سازند؛ اگر الف لاف بزند، ب نیز بیشترلاف می زندکه باعث می شود فرد الف دوباره لاف بزند.
پیام رسانی متقارن می تواند صرفا یک تبادل آزادانة افکار یا، برعکس کاملا رقابت آمیز باشد، ولی بین دو نفر هم سنگ ظاهر می شود و هرفرد دارای اختیارات و اقتدار برابری است.
برای مثال، ممکن است زن و شوهر در تربیت فرزندانشان سهم مساوی داشته باشند، ولی فضای رابطه بین آنها رقابت آمیز باشد و همواره در رفتارشان ( هرچند نه به صورت کلامی) به یکدیگر بگویند« من نسبت به تو والد بهتری هستم، زیرا در خوابانیدن لیزا هرگز مشکلی نداشته ام».
پیام مکمل ضرورتا شامل فردی است که موقعیت برتر را اشغال می کند وآن دیگری موقعیت پایین تری دارد ( یک زن رئیس مآب و یک شوهر فرمانبردار یا برعکس). رفتار یکی از زوجین، مکمل رفتار دیگری است؛ اگر فرد الف جسور باشد، فرد ب فرمانبردار می شود و فرد الف را به جسارت بیشتر تشویق می کند و او نیز فرمانبرداری بیشتری از فرد ب می طلبد و الی آخر.
جکسون و همکارانش برای وصف ویژگی های خاص الگوهای تعاملی خانواده از مواردی استفاده کرده اندکه اولین بار بیتسون ( 1958 ) برای توصیف این قبیل پدیده ها به کار برده بود.
با اینکه ویژگی رابطة متقارن را می توان برابری و کم کردن تفاوت بین اعضاء دانست، در اینجا نیز خطر رقابت وجود دارد. در این وضعیت، اعمال هرفرد در نتیجة پدیده ای حلقوی
که شتاب متقارن نام دارد، برواکنش های طرف مقابل تأثیر می گذارد، نزاع و درگیری از اختیارآنان خارج می شود و لحظه به لحظه بروخامت آن افزوده می گردد، چونکه هرطعنه وکنایه ای جوابی دندان شکن تر خواهدگرفت که باعث می گردد نفراول حتی از قبل هم خبیث تر و بدطینت تر شود، والی آخر. والدینی که با یکدیگر بگومگو می کنند، دائما جهت پیشی گرفتن از یکدیگر به رقابت می پردازند و هیچ کدام از موضع خود پایین نمی آیند یا تسلیم نمی شوند ( دریکی از فیلم های وودی آلن، بین زوجی که با یکدیگر اختلاف داشتند، گفتگوی زیر رد و بدل می شود:
« اقیانوس اطلس بهترین اقیانوس دنیا است» ؛ « تو دیوانه ای، اقیانوس آرام بهتر ازآن است»؛ « دیوانه تو هستی که نمی دونی چی می گی» و غیره . . .
روشن است که دراین تبادل، محتوای بحث وجدل معنایی ندارد و فقط همین تعارض افزایشی است که برای درمانگر اهمیت دارد. دراینجا، فرایند تبادل است که رابطه را مشخص می کند نه محتوای آن.
طبق تعریف، روابط مکمل متکی بر نابرابری و افزایش تفاوت است. دراین شکل از تعامل متقابل، یکی از زوجین (معمولا مرد) موقعیت مافوق و زوج دیگر(معمولا زن) موقعیت
دست پایین و سلطه پذیر را اتخاذ می کند. با وجود این، علی رغم ظاهر امر، این موقعیت ها را نباید شاخصی از قدرت یا ضعف نسبی طرفین یا قدرت آنها برای تأثیرگذاری برآن رابطه درنظرگرفت.
هرکدام از زوجین به گونه ای رفتارمی کنندکه رفتار طرف مقابل را پیشاپیش برمی انگیزد و درهمان حال، توجیهی است برای بروز رفتار طرف مقابل .
فردی که در موقعیت« مادون » قرار دارد ممکن است عملا قدرت نهان فراوانی داشته باشد، ظواهر بیرونی در فرد قوی وکسی که ضعیف است می تواند کاملا گمراه کننده باشد. دریک رابطة مکمل، پاسخ های نامشابه، ولی همخوان باعث می شوندکه یک الگوی به هم پیوسته درطرف مقابل فراخوانده شود (واتزلاویک، بیوین و جکسون،1967).
هنگامی که هبلی (1963) درMRI بود، ادعا داشت درهر رابطه ای که میان گیرنده و فرستنده پیام هایی رد و بدل می شود، ذاتا نوعی جدال برسرقدرت و مهار نهفته است. چه کسی رابطه را تعریف می کنند؟ آیا آن فرد می کوشد تا این رابطه را به حالت متقارن تبدیل کند یا مکمل؟ چه کسی تصمیم می گیردکه اختیار دست چه کسی باشد؟ زوجی را درنظربگیریدکه درخصوص تخصیص هزینه ها یا اینکه کدام برنامة تلویزیونی را تماشا کنند، چه کسی تلفن را جواب بدهد، چک ها را پرداخت کند، ازیخچال خوراکی بیاورد
جوراب ها و لباس های زیرکثیف را از کف اتاق خواب بردارد، با یکدیگر بحث می کنند درهرکدام از این موارد می توانید به خوبی ببینیدکه زوجین چگونه رابطة خود را با یکدیگر تعریف می کنند.
مفروضه های درمانی :
در الگوی درمانی MRI که عمدتا از اندیشه های خلاق واتزلاویک ( واتزلاویک، 1978 1984؛ واتزلاویک، ویکلند و فیش، 1974) الهام گرفته است، بر این نکته تأکید می شود که آن دسته از راه حلهایی که افراد در رفع مشکلات خود به کارمی برند، اغلب به طرزی شگفت آور در تداوم وحتی تشدید همان مشکل نقش دارند.
دراین دیدگاه، مشکلات ممکن است در اثرگرفتاری های عادی زندگی وشایدکنار آمدن با یک مرحلة انتقالی مانند تولد نوزاد یا فرارکودک از مدرسه برای اولین بار ناشی شود.
اکثرخانواده ها به سادگی از عهدة چنین مسایلی برمی آیند، هرچندگاهی این گرفتاری ها به مشکل تبدیل می شوند، به ویژه هنگامی که خانواده به رغم بی خاصیت بودن« راه حل» ویژه ای در رفع گرفتاری های قبلی، بازهم به آن متوسل می شود. سرانجام، گرفتاری اولیه به مشکلی تبدیل می شودکه « شدت و ماهیت آن ممکن است شباهت اندکی با گرفتاری اولیه داشته باشد» (فیش، ویکلند و سگال، 1982، ص 14).
دراین رویکرد عمل گرا و درمانگر مدار، وظیفة اصلی عبارت است از نابودکردن چرخة تکراری وقائم به ذات منفی خانواده. درمانگر در مواجهه با اعضای خانواده ای که الگوهای رفتاری تکراری و غالبا مخرب دوسویه دارند، مایل است بداند، چه چیزی به رفتار آنها تداوم می بخشد و برای تغییرآنچه باید بکند ( واتزلاویک، ویکلند وفیش، 1974). ابتدا درمانگر باید مشکل مورد نظر را دقیقا برای خویش به زبانی روشن و عینی بیان کند. بعد، راه حلهایی که خانواده قبلا به کار می برده است، باید مورد بررسی قرار گیرد. اکنون درمانگر آماده است تا مجددا به صورت دقیق و روشن مشخص کنندکه قبل از به کارگیری یک راهبرد یا برنامة درمانی، درپی چه نوع تغییراتی است ( واتزلاویک، 1978).
به عنوان قاعدة کلی، درمانگر طرفدار رویکرد پیام رسانی/ تعامل نگر در جستجوی روش هایی برای تغییر قواعد منسوخ خانواده ، آشکارکردن برنامه های شخصی پنهان و اصلاح یا خاموش سازی الگوهای پیام رسانی متناقض است.
یکی از مفهوم های سودمندی که واتزلاویک، ویکلند و فیش (1974) ارائه کرده اند، میزان تغییری است که درمانگر درپی آن می گردد.
تغییرات مرتبة اول شامل تغییراتی در درون نظام هستندکه ساختار آن نظام را تغییر نمی دهند. این تغییرات چیزی بیش از تغییرات سطحی نیستند یا احتمالا فقط مقاصد خوب زوجین( مثل عدم تمایل به مشاجره) را نشان می دهند.
تغییرات مرتبة اول:
احتمالا عمربسیارکوتاهی دارند؛ حتی اگر نشانه برطرف شود زن و شوهر می کوشندکه مشاجرات خود را مهارکنند، تعامل سیستمی زیربنایی ادامه یافته و این آتش بس احتمالا دیر یا زود بی اثر خواهد شد.
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 84 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید
دانولد مقاله خانواده درمانی متمرکز بر راه حل MRI