دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .
غیراز وحی, راهی ندارد
معاد از ماده عودب معنی برگشتن است چون روح دوباره به بدن برگردانیده می شود.
معاد از اصول دین مقدس اسلام و اعتقاد به آن واجب است که هر کس دوباره پس از مرگ زنده می شود و به جزای عقیده و عملش می رسد.
مساله معاد که ابتدایش مرگ و قبر و بعد برزخ و سپس قیامت کبری و پایانش بهشت یا جهنم است با این حواس ظاهری درک نمی شود هرچند اصل معاد به دلیل عقل ثابت است بتفصیلی که ذکر می شد لکن محال است کسی بتنهائی سر در بیاورد که بعد از مرگ چه خبر است غیر از وحی راه دیگر ندارد زیرا هر کس در هر عالم و مقام ست ادراکش از حدود آن عالم تجاوز نخواهد کرد مثلاً طفلی که در عالم رحم است محال است چگونگی و بزرگی عالم بیرون رحم را بفهمد و محال است بی پایانی فضا و موجودات آنرا دریابد همچنین کسی که در عالم ملک و اسیر ماده و طبیعت است چگونه می شود ملکوت را بفهمدکه باطن عالم ملک است و جایگاهش پس از خلاصی از این عالم می باشد و خلاصه خصوصیات عوالم پس از مرگ نسبت به کسی که در عالم دنیا است غیب است و برای شناختن آن جز تصدیق آنچه را که حضرت آفریدگار خبرداده راهی نیست.
خصوصیات معاد, ربطی بعقل ندارد
بنابراین اگر کسی بگوید از عقل ما دور است که پس از مرگ فلان طور شود اصلاً حرفش مورد قبول نیست چون خصوصیات آن ربطی به عقل ندارد و جمیع عقلا پشت به پشت هم بزنند از جزئیات جریانات عالم دیگر خبری نخواهند داشت چیزی که هست آنچه را که محمد (ص) و آل او فرموده اند ما هم تصدیق مینمائیم زیرا آن بزرگواران معصوم و محل نزول وحی حضرت آفریدگارند.
آیا مرده حرف می زند؟
با این بیان شبهاتی که بعضی از بیخردان می کنند معلوم شد که همه بی اساس است مانند اینکه میگویند کسی که مرد بدنش در حکم جماد است نظیر چوب خشک, دیگر سئوال و جوابش در قبرش چیست و ما اگر دهان مرده را پرکنیم و روز دیگر قبرش را بشکافیم و جسدش را ملاحظه کنیم خواهیم دید که چیزی از دهانش خارج نشده است (جواب این شبهه بزودی روشن می شود)
حکم رویا, تصدیق انبیاء است
حضرت موسی بن جعفر (ع) می فرماید بشر در ابتدای خلقت, رویا (خواب دیدن) نداشت و بعد خدا به او داد سببش آن بود که خداوند پیغمبری را برای دعوت و هدایت مردم زمانش فرستاد و او مردم ار به اطاعت و بندگی پروردگار عالم امر کرد گفتند اگر ما خدای را بپرستیم در برابرش چه داریم در حالیکه دارائی تو از ما بیشتر نیست آن پیغمبر فرمود اگر اطاعت خدا کنید جزای شما بهشت است و اگر معصیت کردید و حرف مرا نشنیدید جای شما دوزخ است گفتند بهشت و دوزخ چیست ؟
پس برای ایشان هر دو را توصیف کرد و شرح داد پرسیدند کی بآن میرسیم فرمود هنگامیکه مردید گفتند ما می بینیم که مرده های ما پوسیده و ریسیده و خاک می شوند و برای آنها چیزی از آنچه وصف کردی نیست و آن پیغمبر را تکذیب کردند.
خداوند احلام (خواب دیدن ) را برای آنها قرار داد در خواب دیدند که می خورند و می آشامند و حرکت می کنند می گویند می شنوند و غیره چون بیدار شدند اثری از آنچه دیده بودند ندیدند پس نزد آن پیغمبر آمدند و خوابهای خود را بیان کردند آن پیغمبر فرمود خداوند خواست حجت را بر شما تمام کند روح شما چنین است هنگامی که مردید هر چند بدنهای شما در خاک پوسیده شود ارواح شما در عذاب است تا قیامت (یا در روح و ریحان و ناز و نعمت)
نپذیرفتن از کم ظرفیتی است
لازمه عقل کثرت محتملات است (انما یعرف عقل الرجل بکثره محتملاته ) یعنی هر مطلبی که می شنود و و محال عقلی نباشد احتمال بدهد شاید صحیح باشد و اگر خبردهنده اش معصوم باشد بگوید حتما صحیح است. وقتی که کم عقل و جاهل است می گوید این حرفها چیست؟ نپذیرفتن دلیل بر کوچکی و کم ظرفیتی است که نمی تواند فوق طبیعت را دریابد مثل حیوان دوپائی است که اندازه ادراکش همین است خوردن و خوابیدن و با جنس مخالف جمع شدن است البته با خر و گاو هم اگر بگویند وقت مردن ملک می آید یا در قبر سئول و جواب می شود نمی تواند قبول کند چون حد ادراکش از شکم و فرجش نمی گذرد. چنانکه قبول مطالب عالیه مال بزرگی و وسعت روح است.
شرح مساله معاد بطور تفصیل اقتضاء ندارد آنچه که می شود از منزل اول تا آخر که در اخبار اهل بیت (ع) ذکر شده گفته می شود.
منزل اول مرگ
حقیقت مرگ بریده شدن علاقه روح از بدن است برای علاقه روح به بدن تشبیهات زیادی شده است بعضی گفته اند مثل کشتی بان و کشتی که مرگ, کشتی را از تحت اختیار کشتیبان بیرون میبرد می گوئی پای من, دست من, چشم من, من غیر از دست و پا و چشم و گوش است وقتی که میگوئی رفتم درست است که تو رفتی لکن بپایت رفتی و تو غیر از پا هستی, می گوئی دیدم, شنیدم, گفتم همه برگشتش بشخص واحد است این شخص, روح شریف تو است که از این مظاهر ظهور پیدا میکند روح می بیند, می شنود اما از این سوراخ چشم و گوش پس بیننده روح است این چشم آلت دیدن اوست روح چراغی است که در ظلمتکده تن روشن گردیده است از مجرای چشم و گوش و سایر حواس روشنائی می دهد.
مرگ یعنی جابجا کردن چراغ ـ مثلاً فرض کنید در کلبه ای که چندین سوراخ داشته باشد چراغ گازی قرار دهید از این مجراها روشنی می دهد چراغ را که بیرون بردند تاریک می شود مرگ یعنی بیرون بردن این چراغ از بدن.
روح نسبت به بدن داخل و خارج ندارد
لکن باید دانست که علاقه روح به بدن نه از جهت حلول است یعنی روح داخل بدن باشد نه اینطور نیست چون روح مجرد است و جسم نیست داخل و خارج ندارد فقط علاقه دارد توجه تامی به بدن دارد مرگ یعنی قطع علاقه از بدن.
واجب است که اعتقاد داشته باشیم که مرگ باذن خداست همان کسی که روح را به بدن علاقه داد در شکم مادر تا روز آخر همان کس هم قطع علاقه می کند محبی اوست و ممیت هم اوست آنقدر در قرآن ذکر شده که خدا زنده می کند و می میراند بعضی از عوامل از عزرائیل بدشان می آید و او از طرف پروردگار عالم ماموریت دارد.
کیفیت قبض روح
در کیفیت قیض روح رد ضمن احادیث معراج است که حاصلش این است که لوحی جلو حضرت عزرائیل است که نام همه در آن ثبت شده هرکس جلش برسد اسمش پاک می شود و فوراً عزرائیل قبض روحش می کند در آن واحد ممکن است هزارها نفر نامشان پاک شود و عزرائیل هم قبض روحشان نماید تعجبی ندارد مثل بادی که هزار چراغ را یک مرتبه خاموش کند همه به خدا بر می گردد عزرائیل قببض روح می کند اما در حقیقت خدا میرانده چون از طرف اوست جل و علی.
برزخ
برزخ عالمی میان دنیا و آخرت
برزخ در لغت بمعنی پردهو حائل است که بین دوچیز واقع می شود و نمی گذارد این دو به هم برسند. مثلاً دریای شور و شیرین و موجند لکن خدایتعالی مانعی بینشان قرار داده که هریک دیگری را نمی تواند از بین ببرد این را برزخ می گویند. اما بحسب اصطلاح, برزخ عالمی است که خدای عالم بین دنیا و آخرت قرار داده که این دو به وصف خود باقی باشند عالمی است بین امور دنیوی و اخروی.
حد وسط در نعمتها و نقمتها
در برزخ, دیگر سردرد و دندان درد و دردهای دیگر نیست اینها لازمه ترکیبات این عالم ماده اند, اما آنجا عالم مجردات است لکن به صراحت آخرت هم نیست یعنی برای اهل معصیت, ظلمت محض و برای اهل طاعت نور محض هم نیست.
از امام سئوال می کنند که برزخی کی هست؟ می فرماید از ساعت مرگ تا هنگامی که سر از قبر در می آورند و در قرآن مجید می فرماید و از پشت ایشان برزخ است تا روز قیامت.
عالم مثالی و بدن مثالی
برزخ را عالم مثالی هم می گویند چون مثل این عالم است البته از لحاظ صورت و شکل ولی از لحاظ ماده و خواص و خصوصیات فرق می کند پس از مرگ در عالمی وارد می شویم که این دنیا نزد آن مانند شکم مادر نسبت به این عالم است.
بدن تو هم در برزخ بدن مثالی است یعنی از لحاظ شکل عین همان بدن است لکن دیگر جسم و ماده نیست و لطیف است لطیف تر از هوا است هیچ چیز مانع آن نخواهد بود هر نقطه ای که قرار بگیرد همه چیز رامی بیند اینطرف دیوار و آن طرف دیوار برایش ندارد حضرت صادق میفرمایند اگر آن بدن مثالی را ببینید می گوئید همان بدن دنیوی است الان اگر شما پدرتان را در خواب ببینید با همان بدن دنیوی مشاهده می کنید لکن جسم و ماده اش در قبر است این صورت و بدن مثالی است بدن برزخی چشم دارد بشکل همین چشم هم هست لکن دیگر پیه ندارد, چشم درد ندارد تا قیام قیامت می بیند خوب هم می بیند نه مثل این چشم گاهی ضعیف شود و احتیاج به عینک داشته باشد.
تصویر در آینه با دو شرط
حکما و متکلمین آنرا تشبیه به تصویری که در آینه میافتد می کنند در صورتیکه دو شرط در آن جمع شود یکی قیام بالذات یعنی طوری شودکه قیام به خودش داشته باشد نه به آینه و دیگر ادارک و شعور است بدن مثالی قائم به خود و با شعور و فهم است.
نظیرش همین خوابیکه می بینید که در یک چشم به همزدن مسافتها را طی می کنید مکه میروید, مشهد می روید و در آن عالم انواع خوردنیها و آشامیدنیها و نوشیدنیها و صورتهای زیبا و دلربا و نغمه ها که اهل دنیا طاقت هیچیک از آنها را ندارد موجود است و ارواح در بدنهای مثالی از همه آنها بهره می برند و رزق می خورند.
همه خوردنیها در یک خوردنی جمعند
البته خوردنیها و آشامیدنیها و سایر نعمتهای آن عالم همه لطیف است و بستگی بماده ندارد و بهمین جهت همانطوریکه در روایات رسیده شیئی واحد ممکن است به انواع مختلفه بر حسب اراده مومن تغییر کند. مثلاً زردآلو است لکن اگر چیز دیگری مثلاً هلو خواستی, هلو می شود و بر طبق اراده تو است.
چنانکه در روایتی از حضرت رسول (ص) است که فرمود عمویم حمزه سیدالشهداء را دیدم (پس از شهادت حمزه) که طبقی از انار بهشتی جلوش بود و میل می کرد یکدفعه دیدم انگور برطب تغییر کرد غرضم تبدیل یک چیز بچیزهای گوناگون است چون ماده نیست و لطیف است.
شدت تاثیر و تاثر
از مزیتهای عالم برزخ به این جهان فانی, قوت تاثیر است یک بیان علمی در حکمت عالیه شده است که برای عموم گفتنی نیست فقط اشاره ای از این موضوع می شود و رد می شویم (مدرک یعنی اداراک کننده و ادراک شونده هرچه لطیف تر باشد ادراک قوی تر است)
این میوهها و شیرینی ها و لذتی که از چشیدن و خوردن ان می بریم قطره ای است از میوه ها و شیرینی ها و لذتهای عالم برزخ ـ اصلش آنجاست اگر گوشه ای از صورت حورالعین باز شود چشمها را می زند نور حور اگر در این عالم بیاید برنور آفتاب چیره می شود بلی حمال مطلق آنجاست پروردگار عالم در قرآن می فرماید ما آنچه بر زمین است زینت قرار دادیم اما زینتی که سبب امتحان است کوچک از بزرگ و بچه از عاقل تمیز داده شود معلوم شود چه کسی به این بازیچه دلخوش می شود و چه شخصی فریب این ها را نمی خورد و در پی لذت حقیقی و جمال واقعی و خوشی راستی است.
قیامت
قیامت بحکم عقل
اگر دلیلهای نقلی بر فرض نداشتیم و همه پیغمبران بر این که روز رستاخیزی هست و مردم را بآن دعوت می کردند که گفتار و کردار و عقایدتان مورد بازخواست قرار می گیرد نیامده بودند عقل بزرگترین شاهد و دلیل است که این گردش عالم افلاک و خلقت اولیه هر موجودی بدون نتیجه و غایتی نخواهد بود. هر عاقلی اطرافش را که می نگرد می بیند شب روز می شود و روز شب, می خورد و می خوابد و تخلیه می کند و شهو تراین می کند, بچه بزرگ می شود و جوان بعد پیر می شود و می میرد.
دستگاه نامتناهی و عریض و طویلی که مشاهده می شود آیا منظور همین است! پس انسان را کارخانجاست سازی آفریده اند اینکه عبث ولغو است, برای خوردن و شهوترانی که حیوانات بودند احتیاجی به انسان نبود.
منکرین آخرت حکمت خدا را نفهمیده اند
آنهائیکه منکر آخرتند, خدایرا بحکمت قبول ندارند (استغفرالله) چون معنیش اینستکه این دستگاه بی نتیجه و لغو است اما اشتباه کرده اند, هر جای از هر چیزی را که مشاهده می کنیم, همراه با هزاران حکمت است که بشر ممکن است بپاره ای از آن برسد. ضعیف ترین اجزاء عالم وجود بی مصلحت نیست حتی اجزاء زائد.
معاد قابل شک نیست
براستی اگر انسان بوجدان و عقل و فطرت خود مراجعه کند می فهمد که در هر چیزی ممکن است شک و تردید کند مگر در مسئله مبدء و معاد یعنی اعتقاد به پروردگار عالم و اعتقاد بحیات ابدی پس از مرگ و عالم جزا که در ان دو مسئله شک و تردیدی نیست (وان الساعه آتیه لارب فیها) چیزی که هست بیشتر مردم در اثر فرو رفتن در شهوات و اشتغال بمادیات و ارتکاب گناهان فطرت خود را ضایع کرده و پر از ریب و شک شده اند (بل یریدالانسان لیفجر امامه)
پس بحکم عقل از خلقت این افلاک و عوالم و بدن هر فردی منظوری است که در روز واپسین معلوم می شود بنابراین باید از پس این عالم سرای دیگری باشد.
لازمه عدل خدا برپاکردن روز جزاست
در بحث توحید ضمن بیان صفات پروردگار گفتیم که خدا عادل است. هر موجودی هر چیزی را که تکویناً می خواسته بدون اینکه اظهار کند و به زبان بیاورد, به او عنایت فرموده.
ما عدم بودیم تقاضامان نبود لطف حق ناگفته ما می شنود
از موارد عدل الهی جزا دادن افراد است نیکوکارانی را می بینیم که عمر خود را در عبادات و اطاعت و خیر و صلاح گذرانیدند و آنطوریکه باید در دنیا پاداش خود را ندیدند و همچنین بدکاران را می بینیم که چه فسادها و تبه کارئی از آنها سر می زند و پاداش کردار خود را نمی بیند بلک غالباً اهل فساد خوش تر از اهل صلاح عمر خود را می گذرانند و نیز می بینیم که بشر چه ظلمهائیکه به یکدیگر می کنند و از غضب و تلف اموال و هتک اعراض و ریختن خونها, و چون خدا عادل است پس یقیناًُ روزی را خواهد آورد که هر کس بجزای عملش برسد و حق هر کس بر عهده اوست که وعده داده شده برسد مقتولی که بی گناه کشته شده از قاتلش انتقام بگیرد و به مظلوم و مقتول اجر دهد تا تلافی شود و نیز نیکوکار را جزاء خیر و تبه کار را جزاء شر دهد تا عدل او ظاهر گردد.
راستگویان از قیامت خبر می دهند
چون پیغمبران که راستگویان خلقند و گفته آنها برای هما ما حجت و برهان است به آمدن قیامت خبر داده اندو جمیع متدینین عالم از هر مذهب و ملت بروز واپسین اعتقاد داشته و دارند اصلاً اساس دیانت برگشتش بدو اصل مبداء و معاد و در اکثر آیات قرآن که از اعتقاد به خدا صحبت می شود, بلافاصله ایمان بروز جزا را هم بیان می فرماید "یومنون بالله و الیوم الاخر" و جمیع مذهب ها و دیانت ها در این دو اصل یکی هستند یعنی همه به مبداء و معاد معتقدند.
اجمالا مخبرین صادق نه یک نه بلکه ده هزارها به آمدن روز جزا خبر می دهند (پس بحکم تواتر) عقل می گوید حتما باید پذیرفت که چنین روزی خواهد آمد.
بهترین دلیل امکان "وقوع" است
همانطوریکه قبلا گفته شد, مساله معاد محال عقلی نیست و وقتیکه عقل حسابش را می کند, حکم می کند باینکه قیامت امری ممکن است, علاوه بر اینک مخبرین صادق یعنی 124 پیغمبر و اوصیای ایشان خبر داده اند که هر یک بتنهائی برای قبول فقل سلیم کافی است. برخی از بیخبران القاء شبهه کرده اندکه اعاده المعدوم مما امتنعا یعنی چطور می شود چیزی که هیچ شد دوباره چیزی شود. البته هیچگونه دلیلی برآن مدعا ندارد و فقط بضرورت می چسبند و می گوید دلیل ما ضروری بودن و واضح بودن این مطلب است!! و به فرض هم اگر کسی بتواند دلیلی بیاورد قبلاً جواب داده شده است.
در معاد اعاده معدوم نیست
اولا بقول محقق طوسی خواجه نصیرالدین علیه الرحمه که در معاد اعاده معدوم نیست, بلکه جمیع متفرقات است توضیح فرمایش ایشان اینست که بدن که مرکب از اجزاء و ذراتی بود خورده شده ریزه ریزه گردید و پراکنده شده است. قیامت کمی شود این ذرات پراکنده بقدرت پروردگار جمع می گردد پس معاد یعنی جمع شدن اجزاء و جمع شدن روح و جسد پس از جدائی.
لذا معاد اعاده معدوم نیست که ممتنع باشد یا نه (علاوه اینکه اصل مطلب صحیح نیست.)
اقوای دلیل امکان وقوع است
ثانیاً بزرگترین و بهترین دلیل برای امکان هر شئیی وقوع مثل آنست. هر انسانی اگر فکر کند در حالت اولیه بدنش خواد دانست که در ابتداء ذرات بیشمار متفرق بعضی جز خاک و آب و هوا که بقدرت قاهره الهی جمع گردیده و بصورت انواع خوردنیها از سبزیها و حبوبات و بقولات و حیوانات در آمده سپس از گلوی پدر وارد معده شده و برای مرتبه دوم در تمام اجزا بدن پدر متفرق شد. آنگاه هنگامه هیجان شهوت خلاصه غذای هضم شده از ذرات رطوبات متفرقه از تمام اعضاء گرفته شده واز پشت پدر بطرق اوعیه منی خارج گردیده و در رحم قرار گرفته (از اینجاست که پس از جنابت واجب است تمام بدن غسل داده شود چون ذرات نطفه از تمام بدن گرفته شده) و بالجمله هر بدنی در ابتداء دو مرتبه اجزا متفرقه بوده که دست قدرت آنرا جمع فرموده اول در خاک و آب و هوا (انا خلقناکم من تراب) مرتبه دوم در تمام اجزا بدن پدر.
برای سومین بار نیز جمع می فرماید
پس از دیدن و دانستن این دو مرتبه آیا برای مرتبه سوم که در قبر پوسیده شده ذرات بدن متفرق می شود, تعجبی است در جمع شدن و درست شدن این ذرات هر آینه شما دانستید کیفیت خلقت دنیوی و نشاه اولی را پس چرا متذکر نمی شوید یعنی ای انسان تو خاک بودی دست قدرت ما ترا جمع کرد یعنی بصورت ماده غذائی جزء بدن پدر شدی و پس از پخش شدن در اطراف بدن پدر, دوباره ترا جمع کرده و بصورت نطفه از پدر خارج شده و در رحم مادر قرارت دادیم. این جمع و تفرقه ها را در این عالم دیدی پس چرا تعجب می کنی که برای مرتبه سوم ترا پس از تفرقه اجزائت در اطراف عالم جمع کنند.
زنده شدن مرده ها در دنیا
و نیز زنده شدن پس از مردن چقدر اتفاق می افتد حیات نباتی را در بهار می بینید که درختان نباتی پس از مرگ و خشکیدن دوباره جان تازه ای می گیرد و خود انسان پس از مرگ اتفاق افتاده که زنده شده است, احیاء موتی بدست حضرت مسیح (ع) و همچنین ائمه ما علیه السلام زیاد اتفاق افتاده که در کتب اخبار بعضی از آن درج شده است. برای زنده شدن مرده دو قضیه از قرآن ذکر شود.
عزیز صدسال مرد
در سوره البقره خدای تعالی داستان عزیز را ذکر می فرماید که خلاصه آیات و شان نزول و تفسیر آن اینست که عزیز از جمله پیغمبران بنی اسرائیل و حافظ تمام تورات بوده و در بیت المقدس معلم و پیشوای یهودیان بود, وقتی با الاغشان سفر می کرد, مقداری نان و انگور همراه داشت بقریه ای رسید که سالیان پیش اهل آن هلاک شده بودند و جز استخوانهای پوسیده از ایشان باقی نمانده بود.
عزیز از روی حیرت و تعجب نگاهی به این استخوانها کرد و گفت "انی یحیی هذه الله بعد موتها" خدا این استخوانهای پوسیده و ریسیده شده را چطور دو مرتبه زنده می فرماید (البته از روی شگفتی و استعجاب بود نه اینکه منکر قیامت و بعث شده باشد.) خدایتعالی برای اینکه بالحس باو بفهماند که قیامت نزد تو شگفت آور و بزرگ است ولی برای خدایتعالی اهمیتی ندارد, همانجا او را می رانید و یکصد سال بهمین حال افتاده بود لکن الاغش استخوانهایش هم پوسیده شد تعجب اینجاست که انگور با آن لطافت, تازه ماند.
پس از یکصد سال خدا عزیز را زنده کرد. ملکی بصورت بشر از او پرسید شما چقدراست که اینجا آمده اید عزیزگفت یکروز است که آمده ام بلکه کمتر از یکروز. ملک گفت صدسال است که اینجا افتاده بودی. نگاه الاغش کرد دید استخوان پوسیده ای شده. آنوقت ملک گفت نگاه الاغت کن ببین که خدا چه می کند.
عزیز دید اجزا و ذرات بدن الاغ یکمرتبه بحرکت در آمد و بهم می چسبند, دست, پا, سر, چشم و گوش و غیره بهم متصل یکمرتبه الاغ کاملی درست شده و از جا حرکت کرد. بعلاوه گفت عزیز نگاه انگورت کن اصلا خراب نشده و قدرت خدایرا مشاهده کن و بدان که خدا برهرچیز تواناست.
عزیز به بیت المقدس برگشت, دید وضع شهر عوض شده, آنهائی را که می شناخت نمیدید, به نشانی که داشت بمنزلش آمد, درب خانه اش را کوبید, از داخل خانه گفتند کیست؟
گفت من عزیزم, گفتند شوخی می کنی صد سال است که خبری از عزیز نیست ـ آیا علامتی که در او بود در تو هست؟ (عزیزمستجاب الدوعوه بود) من خاله تو هستم و کور شده ام, از خدا بخواه تا چشمم را به من باز دهد.
عزیز دعا کرد چشم خاله اش روشن گردید. جریان کارش را ذکر کرد و عبرتی برای خودش و دیگران گردید.
چهار پرنده ای را که دوباره زنده کرد
قضیه دیگر در قرآن مجید راجع به حضرت ابراهیم است که عرض کرد پروردگارا میخواهم چگونگی زنده کردن مرده ها را ببینم تا اینکه قلبم اطمینان پیدا کند. امر شد که چهار مرغ بگیر (از چهار نوع, زاغ و خروس و کبوتر و طاووس) آنگاه آنها را کشته و پاره پاره کن و هر جزئی را برسر کوهی قرار ده و سپس آنها را بخوان که بشتاب بسوی تو خواهند آمد و در تفسیر دارد که حضرت ابراهیم سر مرغها را در دست گرفت و یکی یکی آنها را خواند. دید ذرات بدن هرکدام علیحده بهم چسبیده شد و هر بدن درست شده ای رو بسر خودش می شتابد خواست امتحان کند سر دیگر را بر بدن آن یکی گرفت ولی نچسبید. بالاخره بدنها درست شده هر مرغی بسر خودش متصل گردید و هر چهار پرنده زنده شدند.
خدا بر هر کاری تواناست
ممکن است در نظرها بیاید که ذرات بدن خدا داند چقدر تغییر و تبدیل پیدا کرده, چگونه با هم مجتمع میگردد این شبهه در اثر غفلت از علم و قدرت پروردگار است. وقتیکه در بحث توحید ما دانستیم که خدای تعالی "احاط بکل شیئی علما" بر هر چیزی احاطه علمی دارد و ذره ای از ذرات وجود از علمش بیرون نیست و دیگر اینکه بهر کاری هم تواناست, دیگر این شبهه موردی پیدا نمی کند. این بدن مدتی که ماند گندیده می شود و خوراک مور و جانوران می گردد یا اینکه میماند تا پوسیده و خاک می شود سپس همراه باد به این طرف و آن طرف می افتد, جزء گندم و جو و سایر حبوبات می شود درست است و در هر صورت از بین نمی رود و در علم خدا گم نمی شود و خدایتعالی می تواند این ذرات خاک را از هر جا که هست جمع فرماید. چنانکه گفتیم که امر شد بدن مرغها را حضرت
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 51 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید