غزوه بدر
در پى کاروان
پیامبر اسلام(ص) اطلاع یافت که کاروانِ بازرگانى بزرگى از قریش به سرپرستى ابوسفیان از شام راهى مکه شده و تعداد سى یا چهل مرد حفاظت آن را برعهده دارند.رسول اکرم(ص) تصمیم گرفت راه را بر این کاروان بسته و اموال آن را مصادره کند تا از این راه قریش را در بحران مالى و اقتصادى سختى قرار دهد، لذا براى دستیابى بر آن کاروان یاران خود را فراخواند تا همراه وى از شهر خارج گردند. تعداد 313 تن نداى حضرت را لبیک گفتند، این تعداد جنگجو مىتوانست کار مورد نظر او را عملى سازد، لذا به همان تعداد اکتفا نموده و به سمت راهى که به بدر منتهى مىشد حرکت نمود.
کاروانهایى که قصد داشتند مسیر سوریه تا مکه را از طریق ساحل طى کنند، از منطقه «بدر» مىگذشتند و مسافت بین «مدینه» و «بدر» بیش از 160 کیلومتر بود، و تعداد مرکبهاى سوارى آنان دو اسب و هفت شتر بود که به نوبت بر آنها سوار مىشدند. بنابراین سهمیه خود رسول اکرم(ص) با على بنابىطالب و مرثدبن أبى مرثهغنوى یک شتر بود، برخى پیاده رفته و بعضى به استراحت مىپرداختند، دو یار پیامبر عرضه داشتند: «ما به جاى شما پیاده روى مىکنیم». حضرت فرمود: «نه شما دو تن از من نیرومندترید و نه من از شما به اجر و پاداش بىنیازترم». حضرت با این سخن خواست، با هر یک از نیروهاى خود تساوى داشته باشد.
فرار کاروان
به ابوسفیان خبر رسید که پیامبر براى دستیابى به کاروان وى از شام خارج گشته است، ازاین رو یکى از مردان خود را به مکه نزد قریش فرستاد تا آنها را در جریان امر قرار دهد و خود، راهى جدا از راه کاروانیان برگزید، به این امید که از چنگال کسانى که در کمین وى هستند بگریزد. بزرگان قریش با سپاهى متشکل از 950 جنگجو و یک صد اسب و هفتصد شتر بار از آذوقه و اسلحه به سرعت خود را به یارى وى رساندند. در بین راه فرستادهاى از ابوسفیان به آنان رسید و آنها را در جریان نجات یافتن ابوسفیان و کاروانش قرار داد و از آنان درخواست کرد به مکه باز گردند، ولى به غیرت ابوجهل برخورد و از بازگشت سرپیچى کرد و اصرار بر ادامه مسیر داشت و فریاد زد و گفت: به خدا سوگند ما باز نمىگردیم تا وارد بدر شده و در آنجا سه روز اقامت کنیم و با ذبح گوسفند، طعام تدارک دیده و بخوریم و شراب بنوشیم و کنیزکان آوازهخوان برایمان آواز بخوانند، تا عرب در جریان امر حرکت و جمعیت ما قرار گرفته، و از آن پس براى همیشه از ما احساس بیم و خطر نمایند و اینان کسانىاند که خداوند درباره آنها فرموده است:
وَلا تَکُونُوا کَالَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بَطَراً وَرِئاءَ النّاسِ؛(1)
و مانند کسانى نباشید که از دیار خود براى خوشگذرانى و هوس و تظاهر بیرون رفتند.
برخى از آنان دچارشک و تردید شده و باز گشتند و بقیه، نظر ابوجهل را پذیرفته و مسیر خود را طى نمودند تا به منطقه بدر رسیدند و در مکانى که به بدر چندان نزدیک نبود، فرود آمدند.
کسب خبر از کاروان
مسلمانان به سرعت حرکت کردند تا مبادا کاروان از چنگال آنها بگریزد، آنان تلاش مىکردند از وضعیت کاروان اطلاع حاصل کنند تا اینکه به منطقه «ذفران» رسیده و در آنجا اطراق کردند. در همان مکان خبر یافتند که قریش براى دفاع از اموال و کالاهاى خود باسپاهى گران از مکه خارج شده است و بدین سان صحنه عوض شد؛ زیرا آنان توان رویارویى با کاروان کم جمعیت را داشتند و خود را جهت برابرى با سپاهى انبوه آماده نکرده بودند.
پیامبر اسلام(ص) با سپاه خویش به مشورت پرداخت و به آنها اطلاع داد که خداوند وعده پیروزى بر یکى از دو گروه (کاروان بازرگان یا سپاه قریش) را به او داده است. بدین وسیله براى رسول خدا(ص) مشخص شد که عدهاى میل دارند تنها بر کاروان پیروز شوند و دلیلشان هم این است که وقتى پیامبر(ص) آنها را فرا خواند بدانان نفرمود قصد جنگ دارد، تا ساز و برگ جنگ و نبرد را تدارک ببیند، خداوند با نازل کردن این آیه شریفه، آنان را مورد نکوهش قرار داد: «وَإِذ یَعِدُکُمُ اللَّهُ إِحْدى الطّائِفَتَیْنِ أَنَّها لَکُمْ وَتَوَدُّونَ أَنَّ غَیْرَ ذاتِ الشَّوْکَةِ تَکُونُ لَکُمْ(2)». یعنى شما در پى امرى آسان بوده و از کسب قدرت و سربلندى براى خود روگردان هستید.
یکى از یاران حضرت به نام مقداد بن عمرو به پیامبر عرض کرد: «اى رسول خدا(ص)، هر گونه که خداوند به شما دستور داده عمل نمایید، به خدا سوگند، ما سخنى را که بنىاسرائیل به موسى گفتند که تو و خدایت بروید و بجنگید و ما در اینجا مىنشینیم، به شما نخواهیم گفت، بلکه شما و خدایت به جنگ آنها رفته و ما نیز در کنار شما به نبرد خواهیم پرداخت، به خدایى که شما را به پیامبرى مبعوث فرموده، اگر ما را به «بَرْک الغماد»(3) ببرى در کنار تو خواهیم جنگید تا به اهداف خویش دست یابى».
رسول اکرم(ص) او را دعاى خیر فرمود و سپس متوجه یاران خود - منظورش مردم مدینه بودند - شد؛ زیرا از پیمانى که حضرت با آنان بسته بود، چنین استفاده مىشد که یارى پیامبر جز در داخل مدینه واجب نیست. سعد بن معاذ رئیس قبیله اوس به حضرت عرضکرد: اى رسول خدا(ص) به خدا سوگند گویى منظورتان ما هستیم؟ حضرت فرمود: آرى، سعد عرضه داشت: ما به شما ایمان آوردیم و تصدیقتان نمودیم و گواهى دادیم آنچه را مىگویى حقّ است و در این راستا عهد و پیمان بستیم که به دستورات شما گردن نهیم. اى رسول خدا(ص) به هر سمت که قصد دارى برو، ما در خدمت شما هستیم. به خدایى که شما را به صدق و راستى برانگیخت، اگر بخواهى ما را به دریا فرو ببرى با شما خواهیم بود و حتى یک نفر از فرمان شما سرپیچى نخواهد کرد، و اگر فردا دشمن با ما روبهرو شود، هیچ نگرانى نداریم، ما در جنگ و نبرد، پایدار و مقاوم بوده و در برابر دشمن مردانه مىایستیم، شاید خداوند به سبب عملى که از ما سر مىزند شما را خرسند گرداند، بنابراین با عنایت الهى حرکت کنید.
چهره مبارک رسول اکرم(ص) از این سخنان شکفته شد و مسرور گردید و سپس فرمود: «حرکت کنید؛ زیرا خداوند پیروزى بر یکى از این دو گروه را به من وعده داده است، به خدا سوگند گویى به قتلگاه آنان مىنگرم».
مسلمانان در بدر
پس از این سخنان، مسلمانها به حرکت در آمده تا به نزدیکى بدر رسیدند. پیامبراکرم(ص) سوار بر شتر خویش گشت و در مسیر خود به پیرمردى عرب برخورد، از وضعیت او متوجه شد که سپاه قریش در نزدیکى اوست، لذا برخى از یاران خود را براى کسب اطلاع از آنها اعزام نمود، آنان به دو جوان از قریش برخورد کردند که از آب بدر برمىگرفتند. رسول خدا(ص) با دیدن آن دو نفر به محل و تعداد سپاه آنها پىبرد.
مسلمانان در نزدیکترین جهت منطقه بدر و دور از آب، در سرزمینى خشک فرود آمدند و دسترسى به آب نداشتند و از آنجا که تازه مسلمان بودند بیم آن مىرفت که تصمیم و اراده آنها رو به ضعف و سستى گراید، چنان که خستگى راه نیز آنها را از پا در آورده و خواب بر آنان مستولى گشته بود، ولى پس از آن، آسمان بر آنان پىدرپى باران بارید و از آب باران نوشیدند و خود را شستشو دادند، حوضهاى آب ساختند و ظروف آبى خویش را پر از آب نمودند و بر زمین زیر پایشان آب جارى شد، همه این امور سبب شد که دلهاى آنان شاد گشته و آرامش یابد، قرآن به این کمک غیر قابل انتظار اشاره فرموده است:
إِذ یُغَشِّیکُمُ النُّعاسَ أَمَنَةً مِنْهُ وَیُنَزِّلُ عَلَیْکُمْ مِنَ السَّماءِ ماءاً لِیُطَهِّرَکُمْ بِهِ وَیُذهِبَ عَنْکُمْ رِجْزَ الشَّیْطانِ وَلِیَرْبِطَ عَلى قُلُوبِکُمْ وَیُثَبِّتَ بِهِ الأَقْدامَ؛(4)
آنگاه که خواب راحت شما را فرا گرفت، براى اینکه از ناحیه خدا ایمنى یافتید و از آسمان آبى فرستاد تا شما را پاک گرداند و پلیدى و وسوسه شیطان را از شما دور سازد و دلهاى شما را به یکدیگر مرتبط نماید و گامها را استوار دارد.
ولى نزول این باران بر مشرکین بسیار زیانآور بود؛ زیرا آب به گونهاى منطقه آنها را فراگرفت که توان نقل و انتقال و پیشروى را از آنها سلب کرد، و شنزارهاى منطقه مسلمانان را به گونهاى محکم ساخت که عبور از آن به راحتى انجام مىشد و بدین سان پیامبر(ص) و یارانش براى رسیدن به آب، بر مشرکین پیشى گرفته و در نزدیکترین بخش محل آب بدر، فرود آمدند. حُباب بن مندز که انسانى صاحب نظر بود به پیامبر عرض کرد: اى رسول خدا(ص) آیا خداوند دستور داده که ما در این محل بمانیم و نباید جلو و عقب برویم، یا اینکه این عمل به جهت تاکتیک جنگى مناسب است. حضرت فرمود: براى تاکتیک جنگ. حباب عرض کرد: اىرسول خدا(ص) اینجا محل مناسبى نیست، به مردم دستور فرمایید حرکت کرده تا در محل نزدیکترین چاه آب فرود آییم و سپس چاههاى پشت سر را پر کنیم و آنگاه بر روى آن حوضى بنا کرده و آن را پر از آب کنیم و سپس به نبرد با دشمن بپردازیم و بدین ترتیب ما، آب در اختیار داریم و از آن مىنوشیم و دشمن از نوشیدن آب بىبهره است. پیامبراکرم(ص) فرمود: نظریهاى پسندیده دادى و بدین وسیله آنچه را حُباب گفته بود عملى ساخت.
قابل یادآورى است که پذیرفته شدن نظریه حُباب از ناحیه پیامبر مىتواند درسى آموزنده باشد که آرا و نظریات را باید بین مسلمانان به مشورت گذاشت و رهبر جامعه نیازمند مشورت با افراد صاحبنظر است، لذا خداوند به پیامبر خود حضرت محمد(ص) دستور مىدهد: «وَشاوِرْهُمْ فِى الأَمْرِ».
به سبب علاقه فراوانى که مسلمانان به سلامتى پیامبر خود داشتند، سعد بن معاذ به آن حضرت عرض کرد: اى پیامبر خدا، آیا موافقید براى شما سایهبانى بسازیم که در آن به سر ببرى و مرکبتان را آماده کنیم و پس از آن با دشمنان رویارو گردیم؟ اگر خداوند ما را بر سربلندى بر دشمنانمان پیروز ساخت، که در این صورت این همان خواسته ماست و اگر پیروز نگشتیم شما بر مرکب خود سوار شده و به یارانمان در پشت جبهه بپیوندید؛ زیرا علاقه کسانى که در جنگ حاضر نشدند، به شما کمتر از ما نبوده و اگر آنها هم تصور مىکردند که شما نبردى در پیش دارى، از یارى شما باز نمىایستادند، و خداوند به واسطه آنها شما را از شرّ دشمنان حفظ مىکرد، آنها از خیرخواهان شما بوده و در کنارتان مبارزه مىکردند. پیامبر(ص) وى را ستوده و دعاى خیر فرمود. آنگاه بر فراز تپهاى، سایبانى براى پیامبر ساختند تا از آنجا بر صحنه کارزار نظارت داشته باشد.
آمادگى نبرد
وقتى که مسلمانها گرد هم آمده و آماده نبرد شدند، رسول اکرم(ص) بهپاخاست و صفوف آنها را منظم ساخت و بدانها دستور داد تا زمانى که وى به آنان فرمان نداده است، حقّ ندارند بر دشمن حمله کنند و اگر دشمن به آنان هجوم برد، آنان را آماج تیرهاى خود قرار دهند و تا زمانى که دشمن بدانها نرسیده، دست به شمشیر نبرند. پس از این سفارشات به سایبانى که جهت نظارت وى بر صحنه کارزار ساخته بودند بازگشت.
سپاه قریش، صبحگاهان به سمت منطقه به حرکت در آمد. وقتى پیامبر(ص) آنها را دید عرضه داشت: «بار خدایا، قریش با تکبر و نخوت به دشمنى تو و تکذیب فرستادهات برخاسته، پیروزى خویش را که به من وعده دادى نصیب ما گردان، خداوندا، صبح امروز اینان را نابود و هلاک گردان» و سپس نگاهى به یاران خود نمود که تعدادشان سیصد و اندى نفر بود و به مشرکان نگریست و آنان را هزار نفر یافت، لذا رو به سمت قبله کرد و عرضهداشت: «پروردگارا، وعدهاى را که به من داده بودى عملى ساز، بار خدایا، اگر این گروهاز گروندگان به دین و آیین تو کشته شوند، هرگز در روى زمین مورد پرستش قرارنخواهى گرفت» و پیوسته از خداى خویش یارى مىخواست و او را مىخواند تا آنجا کهرداى آن حضرت به زمین افتاد. خداوند پس از این یارى طلبى این آیه شریفه را نازلفرمود:
إِذ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّکُمْ فَاسْتَجابَ لَکُمْ أَنِّى مُمِدُّکُمْ بِأَلْفٍ مِنَ المَلائِکَةِ مُرْدِفِینَ؛(5)
آنگاه که از پروردگار خود درخواست کمک مىکردید، او دعایتان را مستجاب گرداند و من شما را با هزار فرشته به طور منظم، حمایت و پشتیبانى کردم.
و پس از آن رسول خدا(ص) در حالى که زره خود را برتن مىکرد، این آیه شریفه را زمزمه مىفرمود:
سَیُهْزَمُ الْجَمْعُ وَیُوَلُّونَ الدُّبُرَ * بَلِ السّاعَةُ مَوْعِدُهُمْ وَالسّاعَةُ أَدْهى وَأَمَرُّ؛(6)
به زودى آن جمعیت شکست خورده و پا به فرار مىگذارند، بلکه وعدهگاه آنها قیامت است و روز رستاخیز سختتر و ناگوارتر است.
پیروزى مسلمانان
نبرد، با یک درگیرى آغاز شد که در پى آن سه تن از سپاه قریش کشته شدند. سپس دو سپاه با یکدیگر درآویختند و رسول خدا(ص) مسلمانان را با این سخنان به جنگ ترغیب مىفرمود: «به خدایى که جان محمد در اختیار اوست، امروز هر کس با صبر و پایدارى با دشمن رویارو گشته و عقب نشینى نکند، خداوند او را وارد بهشت مىگرداند».
عمیر بن حمام در حالى که تعدادى خرما در دست داشت و مشغول خوردن آنها بود باخود گفت: به به، آیا واقعاً فاصله میان من و ورود به بهشت کشته شدن به دست اینان است؟ این را گفت و خرماهایى را که در دست داشت، به دور افکند و شمشیر برگرفت و با دشمن به نبرد پرداخت تا کشته شد.
از این گذشته رسول الله(ص) شخصاً در نبرد شرکت داشت. على(ع) فرمود: اگر در روز بدر ملاحظه مىکردید، هر گاه که کارزار دشوار مىگشت، ما به رسول خدا(ص) که نزدیکترین فرد ما به دشمن بود، پناه مىبردیم، آن روز پیامبر(ص) در شرایطى سختتر از همه مردم قرارداشت.
و آنگاه که آتش جنگ شعلهور گردید، رسول خدا(ص) کفى شِن برگرفت و در برابر دشمن قرار گرفت و سپس فرمود: چهرههایتان زشت باد و آنها را به سمت آنان پرتاب کرد و به یارانش فرمان حمله داد و در این نبرد شکست سختى نصیب سپاه قریش گردید و بسیارى از دلاوران آن کشته و تعداد زیادى از اشراف و بزرگان آنها به اسارت در آمدند، و این آیهشریفه در این باره نازل گردید:
فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَما رَمَیْتَ إِذ رَمَیْتَ وَلکِنَّ اللَّهَ رَمى؛(7)
شما آنها را نکشتید، بلکه خدا آنان را به هلاکت رساند. آنگاه که تیر انداختى نه تو، بلکه خدا تیرانداخت.
و سپس پیامبر اکرم(ص) دستور داد کشتههاى مشرکان را در چاه بیفکنند، وقتى این کار عملى شد، حضرت در دل شب در حالى که یارانش صداى او را مىشنیدند، با آنان چنین سخن مىگفت: اى کسانى که چاه جایگاه شماست، اى عتبة بن ربیعه و اىابوجهل - و کسانى را که جسدشان در چاه بود، بر شمرد - آیا وعدهاى را که پروردگارتان به شما داده بود حقّ و پابرجا یافتید؟ و من آنچه را خدایم به من وعده کرده بود، حقّ و درست یافتم، مسلمانان عرض کردند: اى رسول گرامى، شما با مردگان سخن مىگویى؟ فرمود: شما براى سخنان من از آنان شنواتر نیستید، ولى آنها قادر بر پاسخ دادن به من نیستند.
تعداد کشتگان سپاه قریش به هفتادتن رسید و هفتاد نفر دیگر به اسارت در آمدند ومسلمانان به غنیمتهاى هنگفتى دست یافتند و از سپاه مسلمانان چهارده نفر به شهادت رسیدند و خداوند بر مسلمانان منّت نهاد و این پیروزى را نصیب آنها گرداند و فرمود: «وَلَقَدْ نَصَرَکُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ وَأَنْتُمْ أَذِلَّةٌ».(8)
قریش اسراى خویش را با پرداخت فدیه آزاد کردند و هر کس که مالى براى دادن فدیه نداشت، ولى خواندن و نوشتن مىدانست، ده نفر از کودکان مدینه را به او مىسپردند تا به آنها خواندن و نوشتن بیاموزد و این کار، فدیه او به شمار مىآمد. از این جاست که حضرت محمد(ص) نخستین فردى بود که به مبارزه با بىسوادى پرداخت و تلاش کرد تا علم و دانش، همه جا گسترش یابد.
مکان غزوه بدر
بدر، روستای کوچکی میان مکه و مدینه بود که چند غزوه از غزوات پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به نام آن خوانده شده اند که مهمترین آنها جنگ بدر کبری بوده است. این جنگ در ماه رمضان سال دوم هجرت بین مسلمانان و مشرکان مکه در سرزمین بدر رخ داده است.
غزوه بدر از بزرگترین جنگهاى سرنوشت ساز مسلمانان بود،در این جنگ برای نخستین بار نیروى پیروان دین جدید به آزمایش در آمد. اگر در این نبرد مشرکان پیروز مىشدند، با توجه به این که قدرت اسلامى در ابتداى کار بود، هر آینه کار اسلام و قوانین آن تمام شده بود. هیچ کس جز شخص پیامبر (ص) نمىتوانست میزان اهمیت نتایج آن را درک کند. عمق احساس آن حضرت را در دعایش پیش از شروع جنگ می توان دریافت؛آن جا که ایستاده بود و بزارى پروردگارش را مىخواند و مىگفت:«بار خدایا!اینک مردم قریش با همه کبر و غرور خویش قصد تکذیب پیامبر تو را دارند،بار خدایا!هنگامه هلاکت آنان را برسان!بار پروردگارا اگر این گروه مسلمان امروز هلاک شوند، دیگر کسى تو را در روى زمین پرستش نخواهد کرد»
در این جنگ نیروهاى شرک به نهصد و پنجاه تن جنگجو مىرسید،و نیروى ایمان بیش از سیصد و چهارده مجاهد (با خود پیامبر که در بین آنان بود). دفاع از اسلام بر سه عنصر متکى بود که آن سه به منزله سه خط دفاعى بودند:
1- شخصیت پیامبر و رهبرى والا و پایدارى بىنظیر او،که براستى در جنگ بدر و در هر میدان نبردى که خود آن حضرت حضور داشت،براى اسلام و مسلمانان آخرین پناهگاه بود.
2- مردان هاشمى (یا خویشاوندان پیامبر) و در راس آنان على بن ابى طالب (ع) که ناشناس و گمنام در این جنگ وارد صحنه شد و با شهرت و آوازه از آن بیرون آمد،و در میان یکه تازان در طول و عرض شبه جزیره عربستان به قهرمانى زبانزد شد.
3- صدها تن از یاران پیامبر که دلهایشان سرشار از ایمان و فداکارى بود.و بعضى از آنان شهادت را رستگاریى مىدیدند که با زندگى توام با پیروزى یکسان بود.
در این غزوه بود که ارکان دولت اسلامى با پیروزی مسلمین استوار گشت،و از مسلمانان نیرویى به وجود آمد که دشمنان از آن مىترسیدند. حضور علی(ع) در این جنگ و دیگرمیادین نبرد، نقشی تعیین کننده و سرنوشت ساز داشت. و پس از این جنگ بود که حضرت علی (ع) با حضرت صدیقه طاهره(ص) ازدواج نمود، پیوندی که آغاز زندگی بانشاط و سرنوشت ساز و ارایه الگوی موفق به آرزومندان خانواده ایدهآل بود.
درس هاى غزوه بدر
1 ـ تنها قوّت دلیل و برهان، وضوح علمى و استیلاى سلطان حق در ضمایر و قلوب، بدون استیلاى آن بر عالم خارج و ظواهر اجتماع، سبب حکومت مطلق حق، و محو باطل نخواهد شد و تنها عقیده به این که امرى حق و امر دیگر باطل است، حق را در دنیاى مردم و زندگى جامعه، میزان و مرجع نساخته و باطل را از دنیاى انسان ها بیرون نمى راند.
مادامى که سلطنت باطل باقى باشد و مانند عصر فرعون، اهل حق، استضعاف شوند، جامعه از برکات حکومت حق محروم خواهد بود.
باید باطل رانده و کوبیده شود، و حق جانشین آن گردد; باید حق و حق پرستان غالب، و سپاه باطل مغلوب شود، و معناى: (لِیُحِقَّ الْحَقَّ وَیُبْطِلَ الْباطِلَ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ)1 ظاهر شود.
اسلام، دینِ حرکت و انقلاب علیه چهره هاى ظلمانى و باطل پرستان است; و یک نظریّه و عقیده ساده ایجابى و علمى نیست.
این درس، از دروس بسیار مهمِّ این واقعه است که مسلمانانِ عصر ما ضرورت آن را باید درک کنند، و علّت انحطاط مسلمانان را در عدم توجّه به آن جستجو نمایند.
اسلام در عصر حاضر، براى صدها میلیون از پیروانش به صورت یک عقیده ساده و نظریّه صحیح و استوار، که منطق و علم و برهان آن را تأیید کرده، در آمده است، و مفاهیم دیگر و لزوم ارتباطش با عالم خارج منظور نمى شود.
مسلمانان، با کثرت جمعیّت، نفوذ کشورها و ممالکى که در اختیار دارند، حرکت و نهضت، تشکیل حکومت و ترقّى صنعتى وعلمى و تطبیق اسلام را با واقعیّت اوضاع واجتماع خود، عملاً جزء مفاهیم اسلام نمى گیرند; بنابر این جامعه جاهلى، در سراسر عالم اسلام، جایگزین جامعه اسلام شده و زشت ترین قیافه هاى مهیب ارتجاع، در اجتماعات آنها خودنمایى دارد.
پرى نهفته رخ و دیو، در کرشمه وناز بسوخت عقل زحیرت که این چه بوالعجبى است
2 ـ مؤمنان باید متّکى به تدبیر خدا و یارى او باشند، و باتوکّل در برابر کثرت اهل باطل، خود را نبا زند، و شکسته نگردند، و بدانند که نیرومندترین عاملى که در جهاد حق پرستان با اهل باطل، سبب غلبه و پیروزى است، ایمان به مبدأ و حقیقت، ثبات، استقامت، شرافت، هدف و مقصد است.
مجاهدان غزوه بدر، با روحیّه قوى، عزم وشوق به یارى حق، میل به شهادت ولقاء الله و این که جهاد، منتهى به اِحدى الحُسَنَینْ، یا نصر و پیروزى و یا شهادت و بهشت است، نبرد مى کردند و از غرور به اسلحه و زیادىِ مهمّات و تکبّر و خودخواهى پرهیز داشتند.
با این پشتوانه ها، اهل حق همیشه پیروزند، اگر چه به ظاهر هم مغلوب شوند. اهل باطل مغلوبند، اگر چه به ظاهر غالب شوند.
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 16 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید
دانلود مقاله غزوه بدر