مقدمه
بحثی که به بنده محول شده «زندگی و زمانه شیخ ابراهیم زنجانی» است و علت آن کار تخصصی است که در جنب کارهای دیگر در ده پانزده سال اخیر درباره زندگی شیخ ابراهیم زنجانی انجام دادهام و توانستهام بالغ بر 5000 صفحه اسناد و مدارک و رسالههای خصوصی و منحصربهفرد زنجانی را فراهم بکنم. سالهاست که قصد دارم این پژوهش را به صورت کتابی در یک یا دو مجلد به همراه بعضی از قسمتهای مفید رسالهها منتشر کنم که متأسفانه هنوز فراغت به دست نیامده است. همین کار را درباره زندگی سید اسدالله خرقانی کردهام و ده پانزده سال است که درباره زندگی ایشان نیز تحقیق میکنم که متأسفانه توفیق انتشار پژوهش خرقانی هم به دست نیامده است. در ابتدا به عنوان مقدمه به دو نکته اشاره میکنم:
اوّل، برای بررسی انقلاب مشروطه میتوانیم از دو زاویه و منظر بنگریم. یک منظر نقش کانونهای سیاسی خارجی و قدرتهای استعماری در تحولات مشروطه است. منظر دیگر، بررسی جریانهای فکری مشروطه است که این همایش به آن اختصاص یافته است. بدون بررسی مشروطه از این دو زاویه بحث قطعاً ناقص خواهد بود. مسلم است که بسترهای فکری، جریانهای فکری، آمادگیها و پذیرشهای فکری آن زمینهای را فراهم میکند که کانونهای خارجی بتوانند نفوذ کنند. یعنی بدون این بسترهای فکری نفوذ کانونهای خارجی امکانپذیر نیست. مسلم است که اگر بخواهیم انقلاب مشروطه را صرفاً بر اساس جریانهای فکری بررسی کنیم و نقش قدرتهای استعماری را که بسیار مؤثر بودند در تحولات آن روز، نادیده بگیریم بحث ما ناقص خواهد بود و به ارائه یک تصویر واقعگرایانه از آنچه بر ما در دوران انقلاب مشروطه رفت و سرانجام به تأسیس سلطنت پهلوی منجر شد، نخواهد انجامید.
ما در بررسی مرحله اوّل انقلاب مشروطه، که منجر به صدور فرمان مشروطه توسط مظفرالدینشاه شد، مشکل زیادی نداریم. در واقع میتوان گفت که انقلاب مشروطه انجام شد. مردم به خواستهایشان رسیدند. در آن زمان هم بین علما اختلاف جدّی نمیبینیم. افرادی مثل مرحوم آقا شیخ فضلالله نوری، افرادی مثل مرحوم آخوند ملا قربانعلی زنجانی، که چهرههای شاخصی بودند که بعدها متهم شدند به ضدیت با مشروطه، از فعالین درجه اوّل نهضت مشروطیت در آن دوراناند. ولی بعد از فوت مظفرالدینشاه و در زمانی که در واقع حکومت مشروطه در ایران مستقر شد، با روی کار آمدن محمدعلی شاه شاهد یک سری تحریکات و توطئهها هستیم که بر علما و روحانیون ما، روشنفکران ما و مجموعه نیروهایی که فعال و سیاسی بودند تأثیر میگذارد و منجر به تشنج در فضای سیاسی جامعه و ستیز و درگیری محمدعلی شاه با مجلس و در نهایت انحلال مجلس میشود و جریان دیگری آغاز میشود که سرانجام با فتح یا «اشغال» تهران، به تعبیر بنده، توسط نیروهای شمال و جنوب، نیروهای بختیاری که از جنوب و نیروهای سپهدار تنکابنی که از شمال آمده بودند با حمایتهای مالی مشخص، منجر به پناهندگی محمدعلی شاه به سفارت روسیه میشود. در واقع انگلیسیها موفق میشوند احمد شاه کودک و صغیر را پادشاه کنند و حکومت ایران را به دست عوامل خودشان بدهند. در دوران احمد شاه آن بسترها و فضاسازیهای را انجام دهند برای استقرار آن حکومتی که «حکومت دستنشانده» مینامیم. ما حکومت قاجاریه را به عنوان یک حکومت سنتی میشناسیم. مثل حکومت امپراتوری چند هزار ساله چین، مثل حکومت گورکانی هند (تیموریان یا آل بابر که اروپاییها به آنها «مغولان هند» میگویند) و مثل حکومت عثمانی. انگلیسیها در دوران استعماری بهتدریج بساط همه این حکومتها را جمع کردند. این حکومتها «حکومت دستنشانده» نبودند هر چند استعمار در آنها نفوذ کرده بود.
در ایران، به خصوص از دوره مظفرالدینشاه نفوذ استعمار گسترش پیدا کرد. ولی حکومتی را که انگلیسیها پس از این تمهیدات و پس از خلع محمدعلی شاه و در دوره احمد شاه زمینههای استقرار آن را فراهم کردند و در سال 1304 ش. آن را رسماً به عنوان حکومت پهلوی مستقر کردند، حکومتی است که ما آن را در قالب مدلهای کلاسیک حکومتهای دستنشانده یا Puppet States (یعنی «دولتهای عروسکی» یا «دولتهای دست ساز» یا «دولتهای مصنوع») میتوانیم تعریف بکنیم و هدف نیز همان بود. برای اینکه ما مدل حکومت رضا شاهی را به عنوان چنین حکومتی بررسی کنیم مستندات و مدارک کافی در اختیار است. دراین راه از تمام ابزارهای خودشان هم استفاده کردند از جمله نفوذ در بیوت علما. ما فرضاً میبینیم فردی مثل سید اسدالله خرقانی را به نجف میفرستند و او نبض بیت آخوند خراسانی را به دست میگیرد. آخوند خراسانی یکی از چهار مرجع بزرگ آن زمان بود در کنار آقا شیخ عبدالله مازندرانی و آقا میرزا حسین خلیلی تهرانی و آقا سید کاظم یزدی (صاحب عروه)؛ که در میان آنها مقبولیت و مرجعیت آخوند خراسانی بیشتر بود. آخوند خراسانی را ما میتوانیم به تعبیری رهبر نهضت مشروطیت بدانیم. ولی آنها با فرستادن افرادی مثل سید اسدالله خرقانی بیت آخوند خراسانی را به دست گرفتند. نفوذ خرقانی آنقدر گسترده بوده که به خودش اجازه میداده از سوی آخوند خراسانی نامهنگاری کند و حتی جعلیاتی را از قول آخوند پخش کند. مثلاً، جعلیاتی که علیه مرحوم آقا شیخ فضلالله نوری پخش شده بود دال بر مرتد یا مفسد بودن ایشان («نوری مفسد، متابعتش حرام» و غیره) و منسوب بود به آخوند خراسانی و سایر مراجع ثلاث، سرنخ این جعلیات به کانونهای سری برمیگردد که در نجف نفوذ کرده بودند. اگر مجموعه اسناد معاضدالسلطنه پیرنیا را مطالعه کنید، که آقای ایرج افشار با عنوان «مبارزه با محمدعلی شاه» آن را چاپ کرده، میبینید که این انجمنهای سری تا چه حد در بین طلاب نجف نفوذ کرده بودند و کار کرده بودند. و بعد از مشروطه، زمانی که بر خر مراد سوار میشوند، همین طلاب عرصه را به شدت بر آخوند خراسانی و شیخ عبدالله مازندرانی تنگ میکنند. شیخ فضلالله نوری را دار زدند به خاطر اینکه مرحوم آخوند خراسانی در ایران مستقر نشود؛ زیرا پس از فتح تهران مرحوم آخوند میخواست به همراه ابواب جمعیاش حرکت کند و به تهران بیاید که خبر دار زدن مرحوم شیخ فضلالله نوری را میدهند و ایشان به شدت متأثر میشود و از حرکت به تهران منصرف میشود. و بعد فضایی ایجاد میکنند که آخوند خراسانی و شیخ عبدالله مازندرانی را به شدت منزوی میکنند. مرحوم آقا شیخ عبدالله مازندرانی در نامهای که به حاج محمدعلی تاجر بادامچی تبریزی نوشته مینویسد:
"توسط اینگونه طلاب منحرف یا نفوذی، بر اساس بسترهای فکری تجددگرایی افراطی، فضایی درست کردهاند که من و جناب آخوند به جان خودمان بیمناکیم." یعنی رهبران بزرگ انقلاب مشروطیت چنین پایان غمانگیزی پیدا میکنند و در نهایت کشور ما هم چنین سرنوشت غمانگیزی پیدا میکند. و در نهایت هم مرحوم آخوند به آن وضع مشکوک فوت میکنند و در واقع احتمال قتل ایشان خیلی جدّی مطرح است. این بود بحث دخالت کانونهای استعماری.
در بعد فکری، یکی از اشتباهات رایج این است که ما مسئله تعارضات فکری آن زمان را تقلیل میدهیم به تقابل بین علما و روشنفکران. این مسئله واقعاً صحت ندارد.
دانلود تحقیق زندگی و زمانه شیخ ابراهیم زنجانی از زبان دکتر عبدالله شهبازی