مقدمه:
حکومت سازمانی است که توانایی برنهادن (وضع کردن) و به اجرا گذاردن قانونهایی را در یک منطقهٔ مشخص دارد. برای مفهوم حکومت تعریفهای گوناگونی ارائه شده است. یکی از این تعریفها، حکومت را نیروی چیرهٔ تصمیمگیرندهٔ یک دولت بهشمار میآورد. دولت نیز از سوی اقتصاددان سیاسی، ماکس وبر (و سپس از سوی فلسفهٔ سیاسی) سازمانی تعریف شده است که انحصار بهکارگیری قانونی زور در محدودهٔ منطقهٔ خود را در دست دارد. از دیدگاه اخلاقی، تعریف «قانونی» جای پرسش و بحث دارد و بر این دلالت دارد که یک سازمان میتواند از سوی هوادارانش چونان یک دولت برشمرده شود، ولی از سوی مخالفانش نه. برخی واژهٔ «قانونی» در این متن را بهطور ساده به معنی پشتیبانی پویا و آشکار بیشینهٔ بزرگی از مردم یک کشور از یک سازمان تعریف کردهاند. در چنین دیدگاهی یک موجودیت که تنها نیروی ارتش و شهربانی یا دستههای مسلح را در دست دارد، یک دولت نامیده نمیشود، بلکه یک «دولت شکستخورده» نام دارد. در این تعریف، کنترل مردمسالارانه بر حکومت، و از این رهگذر بر دولت، میتواند قانونی بودن یک دولت را تقویت کند.
از اجزای تشکیلدهندهٔ دولت، وزارتها و وزارتخانهها هستند.
چکیده
درباره حکومت قانون همه نظر دارند و در ضرورت وجود قانون تردید ندارند و حتی خودکامگان نیز می کوشند که تجاوز به قانون را با سرپوش «امنیت» و« ضرورت» توجیه کنند. با وجود این ، اگر ستایش قانون از حد اعتذال بگذرد و به افراط گراید،زیانبار است:تصنع و تظاهر را رواج می دهد، مرز دونظام قدرت و ارزش را در هم می ریزد و سبب گسترش فنون لفظی و بی اعتنایی به کرامت و نیازهای انسان می شود. یکی از آفات ستایش بیش از اندازه قانون، جواز ورود حکومت به زندگی خصوصی مردم و محدود ساختن آزادی عقیده و بیان اندیشه است که از دیرباز ازنیازهای ابتدایی انسان بوده است. تلاش حکیمان در ترسیم مرز اخلاق و حقوق نیز با این هدف است که حقوق را در قلمرو دولت گذارد و اخلاق را فراتر از قدرت سازد.
واژگان کلیدی
قانون، جامعه مدنی، نظم، عدل، برابری، زندگی خصوصی ، آزادی اندیشه، خیر و نیکی.
لزوم حکومت قانون
اتفاق در لزوم قانون از دیرباز احساس شده است : همین که تمدن پاگرفت و دولت برقرار شد، خردمندان به تجربه دریافتند که قدرت برتر پناهگاه مطمئن و مناسبی نیست و به تنهایی نظم جامعه مدنی را تامین نمی کند، چرا که خودکامگی و تبعیض دوعامل بزرگ بی نظمی و زاده همان قدرت است. پس، برای دفع این آفتها، حکومت قانون، به عنوان اصل برتر در تمام مطالعه های اجتماعی وفلسفی ، پذیرفته شد و اطاعت از قانون در زمره فرضیه های اخلاقی آمد: سقراط از بیم قانون شکنی به مرگ تن داد و جان خود را فدای قانون اخلاقی کرد تا حرمت این اصل را به پا دارد. این جانفشانی و خضوع اثر خود را به جای نهاد و قرنها بعدکانت در بزرگترین دستور اخلاقی خود توصیه کرد: « به شیوه ای رفتارکن که قاعده کار تو بتواند مبنای قانون جهانی باشد.»
امروز، حتی آرمانگرایان افراطی هم، وجود نظم و حکومت قانون را لازمه اجرای عدالت و مقدمه جامعه مدنی می دانند. خودکامگان نیز می کوشند تا خودسری ها را در سرپوش نمادین «ضرورت» و «امنیت» پنهان دارند و از قبح آن بکاهند. گویی تاریخ هم بر این سیر معقول مهر تایید زده است: روند حوادث به گونهای است که حکومتهای خودکامه یکی پس از دیگری فرو می پاشند و برخاکستر آنها جوانه های آزادی و عدالت می روید.
شامل 11 صفحه word
دانلود تحقیق حکومت و قانون