لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه: 56
مقدمه
اگر معنای عام وکلی نوشهرها یا شهرهای جدید همانا ساختن شهری از اساس وبر پایه نقشه ای آگاهانه واز پیش طراحی شده آن هم در زمینی ناساخته وبدون سابقه سکونت باشد ، چنین پدیده ای کهنسال به حساب می آید ( پیران ، 124، 1370) اما ساخت شهرهای جدید به معنای خاص آنها و آنچه امروزه این عبارت مدنظر است ، تالی انقلاب صنعتی است در بدو امر ، توسعه شهرها به عنوان مراکز صنعت ونیاز روز افزون به جذب نیروی انسانی ، سبب گردید که جمعیت شهرنشین به واسطه مهاجرت توده های انسانی به مراکز تولید درمقطع زمانی کوتاه سیر روز افزون سرسام آوری را طی کند طبیعی است که این جمعیت تحمیل شده به مجتمع های زیستی آن زمان نیازمند سرپناه بود واین امر به رواج سرپناه سازی به صورت درون زا و برون زا در شهرها دامن زد . در واقع در اواخر قرن نوزدهم محیط های مسکونی خیل جمعیت شهری ، یا محله های قدیمی شهرها بودند که به دلیل تحمیل جمعیت فراتر ازظرفیت بر آنها با مشکلات عدیده ای دست وپنجه نرم می کردند ؛ ویا با بافت هایی تازه ساز بودند که به سرعت وبرای اسکان این جمعیت در حد رفع ابتدایی ترین نیاز آنها به سر پناه ساخته شده بودند . درهر دوی این حالت ها مبرم بودن مباحث کمی سبب گردید که مسائل کیفی دست دوم تلقی شوند ومورد بی توجهی قرار گیرند . اما از اواخر قرن نوزدهم در کشورهای درحال توسعه آن زمان وتوسعه یافته امروز – توجه برخی از اندیشمندان به فقدان کیفیت زندگی وتبعات آن د رجوامع شهری معطوف گردید وتلاش آنها متوجه ارائه جایگزین هایی برای محیط شهری آن زمان شد . راهکارهای پیش شهر سازان اغلب جنبه آرمانگرایانه داشت واینان هر یک در قالب طرح مجتمع های جدید آرمانی سعی داشتند به طریقی با تبعات زیان بار زندگی صنعتی آن روز به مقابله برخیزند . اکثر این طرح ها در هیئت شهر جدیدی ظاهر می شدند وخود راگرفتار سازماندهی بافت های شهری موجود نمی کردند لذا شاید بتوان آنها را هسته اولیه شهرهای جدید قلمداد کرد این شهرها اغلب حکم واحدهای زیستی خود کفا را داشتند که دستیابی به کیفیت زندگی در سرلوح اهداف شان قرار داشت .
از زمانی که پای اقتصاد جدید به ایران گشوده شد ، ایجاد مجتمع های زیستی جدید در کشور ما نیز باب گردید . اکثر این مجتمع ها مرتبط با بزرگترین منبع اقتصاد جدید ایران – یعنی نفت – شکل گرفتند مسجد سلیمان وحتی آبادان نمونه هایی از شهرهایی هستند که به واسطه رونق صنایع وفعالیت های مربوط به این صنعت نو پا توانستند جمعیت لازم را به خود جذب کنند ودر طول زمان حالت شهر به خود بگیرند . به این ترتیب ایران نیز به جرگه کشورهای در حال توسعه پیوست ود رراهی که غرب از مدت ها قبل آغاز کرده بود گام نهاد یکی از ابتدایی ترین تبعات این امر مواجهه با تمرکز گرایی شدید در شهرهای بزرگ بود . این بار نیز مانند غرب هدف ساخت وساز مجتمع های زیستی جدید – که از شهرک هایی درحومه شهرهای بزرگ شروع شد معطوف به کاستن ازبار تحمیل شده برشهرهای بزرگ گردید وبه تدریج بار شدانواع معضلات ناشی از افزایش جمعیت شهرنشین ، مجتمع های زیستی جدید از حالت شهرهای اقماری وحومه ای به سمت شهرهای جدید سوق یافتند با ادامه این روند ، در نیمه دوم دهه 1360 هجری شمسی با تشکیل شرکت عمران شهرهای جدید این اقدام شهر سازانه ابعاد ودامنه ای ملی یافت ودر اطراف اکثر شهرهای بزرگ ایران مجتمع های زیستی با عنوان شهر جدید شروع به شکل گیری کردند که ابتدایی ترین هدف آنها جذب سر ریز جمعیت شهرهای بزرگ بود .
متاسفانه این شهرهای جدید حتی در مقایسه با آبادی های کوچک نزدیک آنها نتوانستند جمعیت کافی را به خود جذب کنندوشکل کانونی برای زندگی به خود بگیرند گرچه براساس طرح ازپیش تهیه شده اقدام به ساخت وساز شهرهای جدید گردید ، اما در اکثر آنها برخورد کمیت گرا مانع حصول کیفیت زندگی شد هر چند این طرح ها تقلیدی از حرکت غرب دراین زمینه بودند ولی از اساس وبنیاد هدف اندیشمندان غربی را که دستیابی به کیفیت درجامعه بود به فراموشی سپردند ، یا به قرائتی صرفا ظاهری و فاقد پشتوانه فکری از آن اکتفا کردند ماحصل این امر ظهور مجتمع های خوابگاهی در مقیاس بسیار بزرگ در اطراف کلانشهرهاست که ساکنان شان از آنها گریزان اند وهر لحظه به دنبال فرصتی برای ترک این محل های فاقد روح می گردند . به همین دلیل شهرهای مذکور حتی درنیل به اهداف کمی خود در رسیدن به سقف جمعیتی پیش بینی شده با مشکل مواجه اند . از طرف دیگر ضعف آنها در جذب جمعیت مقیم ماندگار ، فرصت اقامت دراز مدت رااز ساکنان سلب می کند وامکان انس گرفتن با مکان را ،که مستلزم صرف زمان طولانی است ، منتفی می سازد امروزه شهرهای جدید ، درواقع چونان کارگاه های ساختمانی نیمه تمامی هستند که به احساس موقتی بودن ساکنان شان بیشتر دامن می زنند ، زیرا درجریان ساختن آنها نیز به جای زنده فرض کردن ارگانیسم شهری به دید نوعی معماری کلان به آنها نگاه شده است همین امر راه مشارکت شهروندان را در شکل گیری محیط زندگی شان ودستیابی به نوعی تعلق خاطر از این مجرا سدکرده است آنها نه خود راسهیم درحیات محل سکونت شان می دانندونه درحیات خود برای زیستگاه شان نقشی قائل هستندساکنان این شهرهای جدید بیشتر دغدغه حفظ اتصال خود با مادرشهری را دارندکه آنها را نپذیرفته است .
بعد فاصله از مادر شهر معمولا نه اجازه استقلال کامل را به این شهرها می دهد ونه آنها را به طور کامل وابسته مادر شهر می سازد . بدین ترتیب شهرهای جدید فعلی موجوداتی بلاتکلیف اند که این بلاتکلیفی را به ساکنان شان هم سرایت داده اند درصد اندکی از این ساکنان خودرا آنقدر متعلق به محل سکونت شان می دانند که فعالیت معیشتی خود را به آن وابسته سازند اینان هم اساسا اقشار کم درآمدی هستند که به محض اندکی ارتقا در شرایط اقتصادی شان بی تردید رها کردن این مسکن موقت را درپس ذهن دارند وبه همین خاطر به شهر جدید به چشم سکوی پرتابی برای خانه دار شدن یا تشکیل زندگی ونظایر آن می نگرند حتی امکاناتی همچون خیابان های عریض ، تاسیسات وخدمات شهری ، فضاهای سبز ونظایر اینها نیز آنقدر تصنعی به نظر می رسند که نمی توانند برای مدتی هر چند کوتاه این ساکنان آماده فرار را فریب دهند چنین امکاناتی عمدتا به صورت فرمایشی به شهرهای جدید تزریق شده اند واساسا از ابتدا امتزاج انواع فعالیت های عمده انسانی در حیات این شهرها مدنظر نبوده است دراین شرایط ، خواه وناخواه مراجعه به شهرهای جدید محدود به ساکنان شان ، آن هم از سر اجبار ، می گردد از این روست که این شهرها تبدیل به بن بست های اجتماعی فاقد پویایی وسرزندگی لازم برای زندگی سالم می شوند درهر حال شهروندی را که با زندگی روزمره ومشکلات آن دراین شهرها دست به گریبان است ، نمی توان با چنین رنگ ولعاب هایی ازواقعیت دور نگاه داشت .
چنین شهروندی خود را متعلق به این فضا نمی داند وهیچ گونه حس مکانی به آن ندارد ، چرا که پیوندی با آنها در خود احساس نمی کند شباهت اعجاب آور تمامی این شهرهای جدید به یکدیگر نیز بی مکانی آنها راتشدید وتکثیر می کندشهرهای جدید ما به جای آرمانشهر ، ناکجا آبادهایی هستند که مفهوم مکان به تعبیری که درنباله نوشتار حاضر مطرح می گردد به هیچ وجه برازنده آنها نیست . فقدان حس مکان چه بسا تنها یکی از مشکلات عدیده این شهرها باشد ، اما مسلماً مشکلی است که هر چند به بیان اکثر ساکنان این شهرها نمی آید لیکن تمامی آنها را به شدت می آزارد واحساس بی ریشگی وبی هویتی را درآنها مزمن می سازد تبعات روانی این احساس در روابط انسان ها با یکدیگر وبا محیط زندگی شان وبی قیدی نهفته دراین زمینه به وضوح محسوس است واگر چاره ای برای آن اندیشیده نشود ، شهرهای جدید ازمرکز ناموفق شهری امروز تبدیل به کانون مصائب شهری فردا می گردند .
به هر صورت برای آنکه دستیابی به حس مکان از حد شعار فراتر رود ، به پایگاه نظری مستحکمی نیاز است که ضمن تبیین مفهوم مکان بالحاظ داشتن جمیع وجوه آن بتواند معیارهای لازم را برای ارزیابی مکان بودگی دریک محل نیز ارائه دهد وازاین مجرا زمینه را برای تدوین راهکارهای لازم به منظور حل معضل بی مکانی فراهم آورد درغیر این صورت هر اقدامی ، به جای درمان جنبه مسکن پیدا می کند .
چارچوب نظری
در حالی که فضا به مثابه گسترده ای باز وحتی تاحدودی انتزاعی مدنظر قرار می گیرد ،مکان وجهی از فضاست که به وسیله شخص یا چیزی اشغال شده است ودارای بار معنایی وارزشی است ( مدنی پور ، 32- 1379) اهمیت واقعی مکان رامی توان در کنش های افراد وگروه های که در برابر نیروهای خارجی از مکان خود دفاع می کنندویا دچار بیماری دوری از وطن ویا حسرت ونوستالژی نسبت به مکان های خاص می شوند ، فهمید درواقع انسان بودن به معنای زیستن در دنیایی سرشار از مکان های با اهمیت است .
انسان بودن به معنای بهره مند شدن از مکان وشناخت نسبت به این بهره مندی است به تعبیر مارتین هایدگر ، مکان جنبه عمیق و پیچیده تجربه انسان از دنیاست ( افروغ 1 -50 ، 1377) رابطه میان انسان ومکان دو طرفه است زیرا کنش وخواست انسانی معنی را به فضا مترتب می سازد وفضای خالی را به مکانی تجربه شده تبدیل می کند وبه همین ترتیب مکان می تواند برانسان تاثیر متقابل بگذارد ، چرا که به واسطه معنایش به ارزش ها وکنش های انسان سمت وسو می دهد ( Walmsley . 1988 .64) به همین خاطر هویت مکان بخشی از هویت شخصی است هویت مکان دراثرتجربه مستقیم محیط فیزیکی رشدمی یابد بنابراین بازتابی از وجوه اجتماعی وفرهنگی مکان است ودرعین حال در غنای شخصیت فردی نقش محوری دارد 59 Walmsley . 1988) .
چرا که بخشی از شخصیت وجودی هر انسان که هویت فردی اورا می سازد ، مکانی است که خود را با آن می شناسد وبه دیگران می شناساند نیزهنگامی که راجع به خود فکر می کند خود را متصل به آن مکان می داند و آن مکان را بخشی از خود بر می شمارد.
در حالی که فضا به مثابه گسترده ای باز وحتی تا حدودی انتزاعی مدنظر قرار می گیرد ، مکان وجهی از فضاست که به وسیله شخص یا چیزی اشغال شده است ودارای بار معنایی وارزشی است ( مدنی پور ، 32 ، 1379) اهمیت واقعی مکان را می توان در کنش های افراد وگروه هایی که در برابر نیروهای خارجی از امکان خوددفاع می کنندویا دچار بیماری دوری از وطن ویا حسرت ونوستالژی نسبت به مکان های خاص می شوند ، فهمید در واقع انسان بودن به معنای زیستن دردنیایی سرشار از مکان های با اهمیت است .
انسان بودن به معنای بهره مند شدن از مکان وشناخت نسبت به این بهره مندی است به تعبیر مارتین هایدگر ، مکان جنبه عمیق و پیچیده تجربه انسان ازدنیاست ( افروغ 1- 50 1377) رابطه میان انسان ومکان دوطرفه است زیرا کنش وخواست انسانی معنی را به فضا مترتب می سازد وفضای خالی را به مکانی تجربه شده تبدیل می کند وبه همین ترتیب مکان می تواند برانسان تاثیر متقابل بگذارد ، چرا که به واسطه معنایش به ارزش ها وکنش های انسان سمت وسو می دهد .64 Walmsley . 1988 به همین خاطر هویت مکان بخشی از هویت شخصی است هویت مکان در اثر تجربه مستقیم محیط فیزیکی رشدمی یابد بنابراین بازتابی از وجوه اجتماعی وفرهنگی مکان است ودر عین حال در غنای شخصیت فردی نقش محوری دارد Walmsley . 1988. 59 .
چراکه بخشی از شخصیت وجودی هر انسان که هویت فردی او را می سازد ، مکانی است که خود را با آن می شناسد وبه دیگران می شناساند نیز هنگامی که راجع ، به خود فکر می کند خودرامتصل به آن مکان می داند و آن مکان را بخشی از خود بر می شمارد به علاوه میان فرد و آن مکان رابطه ای عمیق وجوددارد عمیق تر از صرف بودن وتجربه کردن آن مکان ( رضا زاده ، 5، 1380) به همین دلیل شهرنشینانی که مکان سکونت خودراترک می کنند بخشی از حس تعلق خودرا ازدست می دهند زیرا حس مکان آنها خدشه دار شده است حتی برای فعال ترین قشر جامعه نیز ضرورت تحرک سبب نمی شود که اهمیت وابستگی به یک محل مشخص رنگ ببازد .
برای بسیاری از مردم لذت نهفته در تحرک هیچ گاه نمی تواند جای ارضای نیاز انسان به تعلق به یک مکان خاص را بگیرد Walmsley . 1988. 63 به همین سبب است که ازنظر استفان دانیلز تقلیل دادن مکان به یک جا وانسان به یک موجود اقتصادی منطقی مونث یامذکر باعث می شود که بسیاری از ابعاد پر اهمیت ارتباط میان انسان ها ومکان هانادید ه گرفته شود (Holloway , 2001,64) برای هر کس پیوند و آگاهی عمیق نسبت به مکان هایی که در آن تولد یافته ورشد کرده یاهم اکنون در حال زندگی وتردد است وجود دارد این پیوندمنبع اصلی هویت وامنیت فردی وجمعی است به نظر گابریل مارسل ، فرد جدای از مکان خود نیست ، واو همان مکان است واگنر معتقد است که زمان ومکان ، انسان وعمل هویتی تفکیک ناشدنی را می سازند بنابراین معنا وعمل عناصری درهم تنبیده اند که درفهم هویت مکان بایددرنظر گرفته شوند در مجموع هویت مکان به نحوی به عناصر سه گانه محیط فیزیکی کالبد فعالیت ومعنا بر می گردد سه عنصر مذکور رانمی توان به یکدیگر تقلیل داد ،واینها به گونه ای تفکیک ناپذیر درفهم ما ازمکان های مختلف به هم پیوند خورده اند سیمای فیزیکی ، فعالیت ها ومعنای مواد خام هویت مکان اند ودیالتیک بین آنهاروابط ساختاری این هویت است ( افروغ 3- 25 1377) این سه عنصر همان مولفه های مدل حس ومکان جان پانتر هستند این مدل را می توان روایت فرعی مدل دیوید کانتر محسوب کرد درمدل اخیر ، که به مدل مکان شهرت دارد ، محیط شهری به منزله مکانی متشکل از سه بعددرهم تنیده کالبد ، فعالیت وتصورات است ( گلکار ، 53 ، 1380)
« گرچه نظریه مکان پیشنهادی کانتر بنیان نظری کار آمد وشایان توجهی برای طراحی شهری است با وجود این در پرتو پیشرفت های دانش طراحی شهری در دهه های اخیر لازم است که برخی نارسایی های نظریه مذکور که دردهه 1970 میلادی تدوین گردیده بود ، مرتفع شود مبحث « پایداری مبتنی بر بوم شناسی » وتوجه به محیط وقرار گاه طبیعی شهرها ازجمله مباحثی است که دردهه 1980 طرح گردیده وبرخی ازمهمترین نظریه های طراحی شهری به واسطه درنظر گرفتن آن مورد چالش قرار داشته اند به نظرمی رسد که مدل مکان کانتر نیز می تواند با افزودن بعد بوم شناسی به آن همچنان به مثابه ابزار نظری مناسبی مورد استفاده قرار گیرد ... مدل چهار بعدی « مکان پایدار » می تواند مبنای نظری بازشناسی مولفه های سازنده کیفیت طراحی شهری قرار گیرد از ترکیب ابعاد چهارگانه محیط [ کالبد فعالیت تصورات واکوسیستم ] سه مولفه « کیفیت عملکردی » « کیفیت تجربی – زیباشناختی » و« کیفیت زیست محیطی » به مثابه نیروهای شکل دهنده کیفیت کلی طراحی شهری یک مکان استنتاج می شوند » [ گلکار 5-54 ، 1380) .
مولفه عملکردی
« این مولفه از یک سو در بر گیرنده تامین حرکت ودسترسی سهل ومناسب پیاده ها و سواره ها به مراکز جاذب جمعیت است واز سوی دیگر ، برخلاف آموزه های مدرنیسم که نقش عملکردی فضاهای شهری را به کانال ساده ای برای رفت و آمد تقلیل می دهند ، در برگیرنده عملکردهای دیگر همچون تفریح غیر فعال ، تماشای مردم مراسم گوناگون ، غذا خوردن وگفت وگو ،ملاقات با دوستان ونظایر اینها نیزهست تا ضامن سرزندگی وغنای تجربه فضایی شهر گردند » ( گلکار ، 55. 1380) به طور خلاصه وبا جمع بندی آن دسته از عناصر مربوط به تئوری های موجود که تحت لوای مولفه عملکردی قرار می گیرند ، می توان کیفیت های زیر را در مکان پایدار شناسایی کرد ووجود آنها راملاکی برای احراز حس مکان دانست :
« - کیفیت قرار گاه های رفتاری ( سازگاری فعالیت ، زمان ، فضا )
- کیفیت سازگاری فرم شهری باکاربری ها ، شبکه پیاده ، سواره ، شبکه اطلاع رسانی وجز آن .
- کیفیت ایمنی محیط برای فعالیت ها و
- کیفیت امنیت محیط برای فعالیت ها » ( گلکار ، 61 ، 1380)
مولفه تجربی – زیبایی شناختی
« این مولفه بادریافت های ادراکی ، شناختی و ترجیحات محیطی افراد در قبال فضاهای شهری سروکار دارد » ( گلکار ، 55 ، 1380) باجمع بندی تئوری های موجودبه روشی که درموردمولفه قبلی ذکر گردید ، کیفیات زیر به عنوان شرط لازم برای دستیابی به حس مکان درمدل مکان پایدار قابل شناسایی هستند :
« -( کیفیت محیط کالبدی – فضایی شامل استخوان بندی فضایی ، سازمان کالبدی ، جایگشت توده – فضا ، نقشه نولی ، مواد ومصالح و ...
- کیفیت محیط ادراکی ، حسی شامل کیفیت منظر عینی ، تحلیل ساختاری نمای شهری و ...
- کیفیت محیط ادراکی – ذهنی شامل کیفیت منظر ذهنی ( فضایی وزمانی ) منظر ذهنی ارزیابانه ، معانی انضمامی ، سر زندگی و ..» گلکار، 61 ، 1380)
این فقط قسمتی از متن مقاله است . جهت دریافت کل متن مقاله ، لطفا آن را خریداری نمایید
دانلود تحقیق کامل درمورد نوشهرها یا شهرهای جدید