مشخصات این فایل
عنوان: اخلاق در نهج البلاغه
فرمت فایل : word( قابل ویرایش)
تعداد صفحات: 15
این مقاله درمورد اخلاق در نهج البلاغه می باشد.
خلاصه آنچه در مقاله اخلاق در نهج البلاغه می خوانید :
نظر مولا علی راجع به اخلاق و علم اخلاق در نهج البلاغه
موضوع ما «اخلاق در نهج البلاغه» است. این جمله بدین معناست که بگوییم این کتاب شریف یا صاحب این کتاب راجع به «اخلاق» و «علم اخلاق» چه نظری دارد، و آیا در این کتاب، راجع به «اخلاق» صحبتی شده است یا نه، و این کتاب توجه به علم «اخلاق» دارد یا نه و اگر این کتاب ناظر به «اخلاق» است، در چه حدودی راجع به این علم یا این موضوع سخن گفته است. تشخیص این معنا که این کتاب، درباره «اخلاق» چه گفته، ابتداء توقف دارد به این که معنای اخلاق را به نحو اجمال تصور کنیم، و از این تصور، تصدیق این معنا که این کتاب در بارهی «اخلاق» چه نظر دارد، روشن میشود.
اخلاق، معنی «خلق» است. روان انسان، حالات و ملکاتی دارد و اخلاق
عبارت از «ملکات روان» است. تشخیص اخلاق، توقف دارد به این که سه موضوع را انسان تصور کند: «روان»، «اخلاق» و «غرض». «روان» انسان، عبارت است از روح انسانی. ابتدا باید به نحو اجمال، سخنی از روان گفته شود و سپس از مفهوم اخلاق که عارض بر «روان» است و آن گاه در این که این عوارض بر این موضوع چه نتایجی ارد. این سه جمله را اگر بتوانم عرضه بدارم، توجه کتاب نهجالبلاغه به اخلاق، روشن خواهد شد.
انسان، دارای روانی است. من و شما دارای جوهرهای هستیم غیر از جسم، به نام « روان» که در کتاب الهی و در اخباری که به دست ما رسیده، در باب آن، سخن گفته شده است. گاهی از این جوهره، تعبیر به «روح» شده، تعبیر «به نفس» شده، تعبیر به «قلب» شده، تعبیر به «صدر» شده و تعبیر به «عقل» شده است. یعنی «روان» شما و روح شما پنج اسم دارد.
این «روان» شما را گاهی «روح» میگویند، به این تناسب که بدن شما را او زنده نگهداشته و او سبب حیات بدن شماست. پس او «روح» است: «لان الروح ما به الحیاه لاشی».
روان شما یک نام دیگرش «نفس» است. شما همان «روان» اید. حقیقت شما عبارت از «روان» شاست. شما آن «روان» تان هستید و آن «روان» شمایید. نفس عبارت از حقیقت شیء است. حقیقت شما همان «روان» شما است. و وقتی که آن حقیقت پیدا شد، شما پیدا شدهاید و تا آن حقیقت باقی است، شما باقی خواهید بود. فلذا روان شما گر چه ازلی نیست ولی ابدی هست، ازلی نیست، یعنی از اول آن وقتی که خدا هست، روان شما نیست. خداوند روان شما را خلق کرده است، روا شما حادث است، اما همین روان شما ابدی و همیشگی است: «خلقتم للبقاء و لا للقناء».
ای بشر! خیال نکن که برای مرگ آفریده شدهای، تو برای بقا و جاودانگی آفریده شدهای. این شما که همیشه هستید، آن روان شماست والا این بدن، این لباس چند روزهی روان، این لباس را خواهید کند و از این جهان به جهان دیگر خواهید رفت. آن روان را «نفس» میگویند، زیرا که شما آنید و آن، عین شماست.
این روان را «قلب» نیز میگویند. یکی از نامهای روان شما قلب است،
زیرا حرکت شما، سکون شما، قلب و انقلاب شما، و تمام حرکتهای شما معلول آن است. پس اوست که مقلب است، اوست که سر تا پا حرکت است. نام روانتان بدین مناسبت «قلب» است.
یکی از نامهای شما و روان شما «صدر» است، زیرا در حقیقت آن است که در میان سینهی شما است، در این جا، اسم ظرف بر مظروف اطلاق شده است.
یکی از نامهای روان شما «عقل» است. «عقل» به معنای قوه آمده است، ولی در این جا به معنای مدرک است. یعنی وقتی شما درک میکنید، میفهمید، قدرت فهم دارید، کلیات را درک میکند، آن روان شماست که درک میکند.
بنابراین شما جوهرهای دارید به نام روان، به نام ورح، به نام نفس، به نام قلب، به نام صدر و به نام عقل. آن جوهره اوصافی دارد. تا حال یک بعد از سه بعد اخلاق، عرض شد.
اما این روان شما، بر طبق تحقیق علمای اخلاق، دارای اوصاف و حالات و ملکاتی است. یعنی روان شما چنان است که حالتی و صفتی به سادگی عارض آن میشود و بزودی از بین میرود. مثل این که از کسی خوشتان میآید، ساعت دیگر از او بدتان میآید. حب و بغض از حالات روان شماست. برخی از اوصاف روان شما، به نام «حالات» خوانده میشود. اما برخی دیگر «ملکات» است، یعنی همیشه هست. به این زودی پیدا نمیشود و بزودی هم زایل نمیشود. این اوصاف پایدار را «ملکات» میگویند. شما روحتان دارای «ملکه» یعنی عوارض دائمی است. این ملکات انسانی است که «اخلاق» نامیده میشود.
علما دربارهی این ملکات، سخنها گفتهاند، و ملکات روانی انسان را به چندین قسم، تقسیم کردهاند. بعضی از ملکات شما «موروثی» و بعضی «اکتسابی» است. امام صادق میفرماید: «فمنه موروثی و منه کسبی». این ملکات، برخی طبیعی و فطری شماست و خداوند این خاصیت و خوی و ملکه را در روان شما قرار داده است. بعضی از صفت کسبی است، زحمت میکشید، فعالیت میکنید تا این صفت روانی را پیدا میکنید.
قسم دیگر از ملکات، رذائل و فضائل است. برخی از ملکات شما عبارت از فضائل نفس شماست، جمال روح شماست. زیبائی قیافهی بروان شما عبارت
از فضائل
اخلاقی است. برخی از ملکات، رذائل است، صفتهای زشت است، قیافهی کریه روح است. بحث «اخلاق» عبارت از بحث در همین ملکات است.
آیا انسان میتواند اخلاق فاضله را تحصیل کند، ملکات پسندیده را پیدا کند؟ و آیا میتواند ملکات زشت را از خودش دور کند؟ انسان کامل، انسانی است که بکوشد و در خود، ملکات فاضله را ایجاد کند. و آن را که بنحو طبیعی موجود است، تقویت کند. و انسان کامل، انسانی است که بکوشد و آن رذائل را در خود تضعیف کند و تا میتواند از بین ببرد. وقتی که انسان کوشید و به آنجا رسید هر چه ملکهی فاضله بود به سدت آورد، و هر چه رذائل بود از خود دور کرد، آنجاست که یک انسان ملکوتی میشود و مصداق: «خلیفه الله فی الارض» میشود، انسان مسجود ملائکه میشود، انسان آسمانی میشود، انسانی میشو که در مراحل انسانیت تکامل پیدا کرده است. همین مکارم اخلاق است که اگر انسان بکوشد و آن را کسب کند، مصداق بیان پیامبر بزرگ (ص) میشود که میفرماید: «بعثت لاتمم مکارم الاخلاق»: من برای این برانگیخته شدم و انبیاء برای این معنا به سوی بشر فرستاده شدند که روان آنها را در اخلاق، تکامل بخشند، ملکات آنها را ملکات فاضله کنند، رذائل را از وجودشان دور کنند، تا آن جا که آنان خلیفهی الهی گردند. تصور نشود، تنها جانشین الله، جد اعلای ما، حضرت آدم بود، همهی ما جانشین الله میتوانیم باشیم، همهی ما خلیفه الله میتوانیم بشویم. مگر روایت به ما نمیگوید: «تخلفوا باخلاق الله و تادبوا باداب الله.»؟ ای انسان تو والاتر از این هستی که در این دنیا، در این جهان پست بمانی و علاقه مند به دنیا گردی. تو باید پرواز کنی، متخلق به اخلاق الهی بشوی. بالجمله، بعد دوم اخلاق، عبارت از تشخیص ملکات و عبارت از «اخلاق روان» است که این ملکات را تشخیص بدهیم و آنها را کسب کنیم.
بعد سوم «غرض» است، که در ضمن مطالب گذشته «غرض» هم روشن شد. وقتی انسان بتواند ملکات را تشخیص بدهد، رذائلش را دور کرده، فضائلش را به دست بیاورد و انسان کامل شود، غرض اخلاق را عملی کرده است.
بنابراین، اخلاق، عبارت است از این که توجه به ملکات پیدا کنیم، موضوع ملکات را درک کنیم، غرض از ملکات را درک کنیم. این معنای اخلاق است و نتیجهی اخلاق آن است که انسان، یک «انسان کامل» شود.
این مقدمهی کوتاهی بود برای این که ابتدا ببینیم اخلاق یعنی چه و بعد از آن ببینیم این کتاب عظیم که نهجالبلاغه نامیده میشود، راجع به اخلاق چه نظری دارد؟ حال به اختصار جواب این سوال را میگوئیم:
وقتی ما به خطبهها، نامهها و حکمتهای متعدد نهجالبلاغه نگاه میکنیم، میبینیم که این کتاب عظیم، بخش بزرگی از اخلاق را بیان کرده است. برای این که مدعایم را ثابت کنم جملاتی از نهجالبلاغه را به حضورتان عرضه میدارم. این کتاب، اخلاق را میداند چیست و متوجه است. با توجه به آنچه راجع به علم اخلاق و راجه به مسائل اخلاق گفته شد، یکی از امهات مسائل اخلاق را من عنوان کنم و ببینیم در نهجالبلاغه راجع به این موضوع چه سخنی گفته شده است.
در علم «اخلاق» این مطلب هست که انسان اگر بخواهد زحمت بکشد و ملکات فاضلهای را که برای روح انسان تصور میشود، تحصیل کند و ملکات رذیله را از خود دور کند، نیازمند است به این که از حظوظ و لذتهای بدن خودش چشم پوشی کند تا روحش کمال پیدا کند. توضیح مطلب این است:
شما اگر بخواهید یک صفت فاضله را پیدا کنید، صفت شجاعت پیدا کندی، صفت عدالت پیدا کنید، صفت سخاوت پیدا کنید، باید مدتها نفستان را در فشار صبر و تزکیه قرار بدهید، از شهوات خود داری کنید و از حظوظ و راحتیها و لذتها بکاهید تا یک صفت فاضلهای را در روحتان ایجاد کنید. و هم چنین باید تا میتوانید از هواها و لذتهای نفسانی خود بکاهید تا یک صفت رذیلهای را از خود دور کنید. اصولا پیدا کردن هر یک از صفات فاضله، موقوف است به این که شما از هواهای خودتان و از لذتهای خودتان کسر کنید. به دست آوردن کمالات نفسانی، کمال روح و تکامل روح شما توقف دارد به این که از حظوظ بدن و از لذتهای بدن کسر کنید. و هر چه از این بیشتر کسر کنید، به کمال روحتان بیشتر افزودهاید، و اسلام برای این امر، برنامه خاصی درست کرده است.
علی (ع) این مطلب عظیم را در دو جمله بیان فرموده است. آن حضرت در ضمن خطبهی 183 با یک عبارت رسا و قلیل اللفظ ولی پر محتوی، این معنا را روشن کرده و میفرماید:
خذوا من اجسادکم فجودا بها علی انفسکم.
از اجسادتان بگیرید، از اجسادتان کسر کنید و به روحتان و بر نفستان منت بگذارید و آن را به کمال برسانید.
این جملهی رسای علی (ع) عبارت از یک موضوع کلی علم اخلاق است: ای انسانی که میخواهی تعالی پیدا کنی: «یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا» و «خذوا من اجسادکم»: راه تعالی و تکامل روح این است. باید از جسد بگرید و به روان بیفزائید. این، خود، یکی از مهمترین مسائل اخلاق است که علی (ع) با یک جمله بیان کرده است.
مسئله دیگر این است که گفتهاند: اگر انسان بخواهد که روحش ترقی پیدا کند، باید به بدن سختی بدهد، به بدن فشار وارد کند. مثال میآورند که روح و بدن انسانی مانند دو کفهی ترازو هستند. اگر این کفه پایین بیاید، آن کفه بالا میرود. شدت و فشار بر بدن، تکامل روح میآورد. راحتی بر بدن تنزل روح میآورد، چه انسان مذهبی باشد و چه انسان غیر مذهبی. شما برنامه کار مرتاضین هند را ملاحظه کنید. آنها به ریاضیت میدهند تا روحشان آن چنان قوی میشود که فی المثل وقتی از ایران به هند سفر کنید و در برابرشان بایستید، تا شما را دیدند شما را به نام و اسم و لقب یاد میکنند و از خانه و لانه و زندگیتان خبر میدهند. البته اسلام این نوع ریاضیتها را تجویز نمیکند. اسلام اعمال و ریاضیتهای خاصی را وسیلهی تزکیه و تکامل نفس انسان میشناسد و میفرماید:
و انما هی نفس اروضها بالتقوی
....
دانلود تحقیق اخلاق در نهج البلاغه