فی ژوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی ژوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود مقاله فلسفه های معاصر تربیت اخلاقی

اختصاصی از فی ژوو دانلود مقاله فلسفه های معاصر تربیت اخلاقی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

  اشاره

     در این مقاله، پیشینه و اصول مفروضه چهار رویکرد معاصر تربیت اخلاقی مورد بررسی قرار می گیرد. این رویکردها به ترتیب عبارتند از: رویکرد تبیین ارزش ها، شناختی رشدی تحلیلی  و سنتی. هر یک از این رویکردها در پنج مرحله به بحث گذاشته می شوند: 1. قلمرو و محدوده تربیت اخلاقی؛ 2. روش های عملی تربیت اخلاقی؛ 3. زمینة فلسفی رویکرد؛ 4. زمینه ی        روان شناسی رویکرد؛ 5. نقاط قوت و ضعف رویکرد.

 

 

مقدمه

     تربیت اخلاقی فعالیتی است که باید از دو نوع مطالعه نظری به دست آید و حاصل آن در عمل به کار گرفته شود. از یک سوء مفهوم اخلاق، قلمرو فلسفه از لحاظ سنتی، هدف تربیت اخلاقی به شدت بر شناخت و آگاهی از فرد و اخلاق مبتنی خواهد بود. از سوی دیگر، مباحث مربوط به طبیعت و تحول انسان در روان شناسی مشخص می کند که چگونه انسان می تواند فاعل اخلاقی شود و مطابق با معیارهای معین فلسفه اخلاق بیندیشد و عمل کند. بالاخره تربیت کاری است که این داده های نظری را به حیطه عمل می کشاند و برنامه، روش و شیوه ها را تعیین کرده، ارتباط آن را با عوامل رشد اخلاقی مطلوب مورد بررسی قرار می دهد.

 

     برای آگاهی از وضعیت کنونی تربیت اخلاقی، باید پیشینه و اصول مفروضه چهار دیدگاه بانفوذ معاصر را بررسی کنیم. روش کار ما در این مقاله بر مطالعه فلسفه های اساسی این چهار رویکرد متمرکز خواهد بود در مقالات بعدی کتاب حاضر، از منظر روان شناسی و تربیتی، با تفصیل بیشتری به رویکردهای مورد نظر پرداخته خواهد شد در اینجا هر یک از آنها در پنج مرحله به بحث گذاشته می شود: ابتدا به این نکته پی خواهیم برد که مطابق با رویکرد شخصی چه نوع از فعالیت انسانی در قلمرو ارزش گذاری اخلاقی و در نتیجه در قلمرو تربیت اخلاقی قرار می گیرد در صورتی که تربیت اخلاقی با روش های عملی (مرحله دوم) توأم گردد، چه بسا بتوان زمینه ی فلسفی (مرحله سوم) و روان شناسی (مرحله چهارم) هر رویکردی را استخراج کرد، هر چند طرفداران آن رویکرد چنین چیزی را به صراحت بیان نکرده باشند (مرحله پنجم) سپس شایستگی همه جانبه هر رویکرد را از حیث تأثیر و اعتبار آن در رشد فاعل اخلاقی ارزیابی خواهیم کرد، از این لحاظ، قوت و ضعف های دیدگاه های مختلف و مشکلاتی که باید برای ترسیم نظریه جامع و بایسته برطرف گردد، آشکار می شود.

 

     با وجود این، برای ارزیابی از شایستگی یک رویکرد نیاز به معیار شایستگی است. حتی برای بررسی نظریه های تربیت اخلاقی باید بر نوع موضوعاتی که راجع به آن سخن می گوییم تفاهمی ضمنی داشته باشیم. این زمینه عمومی که ریشه در تجربه عادی اخلاقی هر فردی دارد، در تمامی مواردی که به دنبال می آید، مفروض خواهد بود ما شاهدیم که خود قضاوت های اخلاقی را بنا کرده و براساس آن عمل می کنیم: این داده ها از وضعیت موجود ما به دست می آید ما           می خواهیم بدانیم که چگونه می توانیم چنین کارهایی را بهتر انجام دهیم و به دیگران به ویژه به جوانان کمک کنیم تا آنان نیز به همین صورت عمل کنند. در نتیجه، مناسب است که به طور خلاصه و در آغاز مراد خود را از «اخلاق»(2) روشن سازیم.

 

     اخلاق به رفتار انسانی و ارزیابی از آن ارتباط دارد: چگونه می توان رفتار یا زندگی خوبی داشت؟ از جهاتی، همة رفتار انسانی از خوردن ساندویچ گرفته تا مردن به هر دلیلی در قلمرو اخلاق قرار می گیرد از لحاظ دیگر، تنها رفتارهای خاصی «رفتارهای اخلاقی» می باشند و بقیه نااخلاقی (نه ضد اخلاقی) اند. با این که دانشمندان علم اخلاق راجع به عوامل اخلاقی و غیراخلاقی رفتارها اختلاف نظر دارند، اما چنین اختلافی راه به جایی نمی برد و به نظرمی رسد که اصل رفتار است. «داوری اخلاقی»، «نظریه اخلاقی»، «رشد اخلاقی»، و به ویژه «تربیت اخلاقی» با داشتن تصوری از رفتار خوب یا بد، تبیین می شود.

 

     همچنین، علی رغم این که رفتار انسانی از یک فرد به تنهایی و نه به طور جمعی صادر       می شود، اما بدیهی است چنین عملی، عمل ساده ای نیست. رفتار انسانی بر مجموعة پیچیده ای از فرایند ها و توانایی ها، از رشته های عصبی گرفته تا داوری صوری عملیاتی(3)، مبتنی می باشد. بدین ترتیب، «تربیت اخلاقی» چه بسا می تواند به روش هایی اشاره داشته باشد که براساس آن، انسانی هر نوع توانایی که برای انجام رفتارخوب و فاعل شدن به اخلاق مطلوب نیاز دارد، به دست می آورد بسیاری از توانایی های ضروری در مناسبت های دیگر، مثلا توسط عصب شناسی و متخصص کارآمد مورد بررسی قرارمی گیرد، اما تحقیق راجع به روان شناسی اخلاق و تربیت اخلاقی می باشد و یا فعالیت اخلاقی در آن نقش اساسی دارد. روان شناسی اخلاق این سؤال را مطرح می کند: چه چیزی در انسان وجود دارد که موجب می شود تا او به اخلاق با پذیرفتن مفهومی از اخلاق در فلسفه اخلاق، که این سؤال بر پایه آن مفهوم استواراست جامعه عمل بپوشاند؟ تربیت اخلاقی این پرسش را مطرح می کند: چگونه در عمل می توانیم توانایی های مذکور را در افراد پرورش دهیم؟

 

     در اینجا هدف ما بررسی همة نظریات مزبور نیست، بلکه بر دیدگاه هایی تأ‌کید می کنیم که در حال حاضر تأثیر مهمی بر تربیت اخلاقی دارند. دیدگاه های مذکور عبارت است از: تبیین     ارزش ها(4)، شناختی رشدی، شناختی تحلیلی(5) و سنتی. با بررسی این رویکردها چه بسا بتوانیم به نتایجی دست یابیم که کاربرد بسیار زیادی دارد.

 

 

نظریه تبیین ارزش ها در تربیت اخلاقی

     نقطه آغاز نهضت معروف «تبیین ارزش ها» به اثر لوئیس راتس و دیگران در خلال دهه های 1950 و 1960 برمی گردد؛ زمانی که برای نخستین بار کتاب حجیمی تحت عنوان «ارزش ها و آموزش» توسط راتس با همکاری مریل هارمین(6) و سیدنی بی. سیمون(7) در سال 1966 به چاپ رسید. همان طور که هوارد کرشن بوم(8) در مقالات اخیر خود تحت عنوان مطالب خواندنی راجع به تبیین ارزش ها 1973 اشاره کرد، ساختاری نظری این رویکرد در طول سالیان متمادی نسبتا ثابت مانده است. به منظور تجدید نظر در رویکرد، پیشنهادهایی توسط کرشن بوم در آن برهه (1973، در مقالات اخیرخود) و در اثر جدیدش تحت عنوان «نظریه جدید تبیین ارزش ها» 1977 ارائه شد. به طور کلی، با این که بنیان گذاران این رویکرد در برخی موارد توجه خود را به مبنای نظری و پژوهشی آن معطوف داشته اند، اما مکتب فکری نظریه تبیین ارزش ها نسبتا ضعیف و چند شکلی بوده و مقایسه با شیوة ‌نظری، بیشتر به شیوة عملی گرایش داشته است. آن چه می آید خلاصه کوتاهی از مفاهیم و پیش فرض های این رویکرد می باشد.

 

 

 

[قلمرو تربیت اخلاقی]

 

     گسترة کاربرد روش های تبیین ارزش ها فراتر از اعتقاد متعصبانه به «مسائل اخلاقی» است و به انواع مختلف تصمیم گیری ها در زندگی راه می یابد. طرفداران این رویکرد خاطرنشان می کنند که ارزش ها در هر نوع گزینش و انتخابی دخالت دارند. در این صورت، چنانچه توجه ما به «ابعاد ارزشی» اشیا معطوف گردد، عملا درمی یابیم که هر چیزی واجد این ابعاد می باشد. با وجود این، هستة اصلی رویکرد به ارزش های مشخصی تأکید نمی کند. در واقع، در روش های آن هیچ گونه قضاوتی در مورد ارزش گذاری افراد مشاهده نمی شود به جای آن، در این وضعیت، آموزش ارزش ها سعی دارد تا شیوه هایی را برای سروسامان دادن یا پابرجا کردن نظام فردی یا سلسله مراتب ارزش ها تعلیم دهد.

 

     بی تردید امور شخصی از پیش برای ما دارای اهمیت و ارزش می باشد، اما برداشتی که از مجموعه این ارزش ها به دست می دهد و نحوة ارتباط آن ها غالبا ابهام دارد، تا آنجا که چه بسا در بین ارزش های مذکور، عناصر متناقضی وجود داشته، هیچ یک از آنها بر دیگری از برتری روشنی برخوردار نباشد. همچنین، ممکن است از انجام رفتار مطابق با این ارزش ها ممانعت به عمل آید. این در جایی است که کسی بخواهد ارزش های خود را که در تعارض با قضاوت های ارزشی مورد تأکید مراجع تصمیم گیری یا همردیفان است، بر جامعه تحمیل کند. بر این اساس، نظریه تبیین ارزش ها روشی برای برطرف ساختن تعارضات است که بر پایه آن می توان برتری های اصلی خود را روشن ساخت و عزت نفس و اطمینان خود را در مورد هر نوع ارزشی که از آن حمایت می کنیم، تعالی بخشید در اینجا تأکید بر کسب مهارت ویژه ارزش گذاری است، ولی چگونگی اجرای آن در سراسر عرصة زندگی متفاوت خواهد بود. از این لحاظ، راجع به اصول کلی ارزیابی از خود، رویکرد تبیین ارزش ها به جای این که نتایج یا داوری ارزشی خاصی را ارائه دهد، مقدم تر از هر چیز، بر یکی ازابعاد سنت سقراطی «زندگی کنترل شده» تأکید می ورزد.

 

 

 

[روش تربیت اخلاقی]

 

     براساس آن چه گذشت، توصیه و دستورهای اخلاقی که در رویکرد تبیین ارزش ها ارائه     می گردد، از نوع گزاره های واقعی قوانین یا اصول اخلاقی نیست. در عوض، شیوة ارزش گذاری مناسبی در این رویکرد مورد توجه قرارگرفته است که مشتمل بر هفت گام بوده و وحدت و صداقت در تعهدات مسائل ارزشی را به دنبال دارد.

 

     فرایند ارزش گذاری که در اینجا مد نظرمی باشد فرایندی است که این توجیه را با خود دارد: به احتمال زیاد، زندگی به طور کلی یا تصمیم گیری به طور ویژه اولا، ارزش مثبتی برای ما دارد، ثانیا، در زمینة اجتماعی مفید واقع می شود.

 

     مهم ترین و فراگیرترین هدف رفتاری جریان ارزش گذاری در این رویکرد چه بسا چنین باشد؛ در مواجهه با تصمیمات مهم، دانش آموز یا دانشجو فرایند ارزش گذاری مناسبی را انتخاب کرده و به طرز ماهرانه ای آن را به کار خواهد گرفت. در صورتی که نتیجه واقعی فرایند ارزش گذاری منتخب، از لحاظ فردی رضایت بخش و از لحاظ اجتماعی سودمند باشد، به معیار گزینش مطلوب و یک پارچگی در شخصیت دست خواهیم یافت.

 

     فرایند ارزش گذاری مذکور مشتمل بر موارد زیر است:

 

 

الف. گزینش

  1. گزینش از میان شقوق مختلف. در انتخاب ارزش، تعدادی از ارزش های جایگزین را نیز مورد توجه قرار می دهیم و بدون ملاحظه ارزش های رقیب دست به گزینش نمی زنیم.
  2. گزینش پس از بررسی پیامدها. در صورتی ارزشی را برمی گزینیم که همراه با نتایج سایر ارزش های جایگزین، نتایج دراز مدت آن را همانند جذابیت آنی آن مد نظر داشته باشیم.
  3. گزینش آزادانه. براساس نگرش ها و اعتقاداتمان ارزشی را انتخاب می کنیم، نه تحت فشار همردیفان و مراجع تصمیم گیری.

 

 

ب. گرامی داشتن

  1. گرامی داشتن و محترم شمردن. پس از ارزش گذاری چیزی، آن را گرامی می داریم و به آن اهمیت داده، در حفظ و نگه داری آن اهتمام می ورزیم.
  2. اظهار عمومی. به جای کتمان یا انکار ارزش هایمان، در حضور دیگران آنها را مورد تصدیق قرار می دهیم.

 

 

ج. عمل کردن

  1. عمل کردن. در این مرحله، به گرامی داشتن ارزش ها اکتفا نمی کنیم، بلکه آن را در عمل به کار گرفته و مطابق با اولویت های ارزشی خود رفتار خواهیم کرد.
  2. عمل همراه با الگو، تکرار و ثبات. اگر چیزی واقعا ارزش مند است، تنها موجب تحریک غریزی صرف نمی شود، بلکه رفتار مطابق با چنین ارزشی، مستمر بوده و در اهمیت و ارتباطش با سایر ارزش ها ثابت خواهد ماند.

 

     بنابراین، روش های به کار گرفته شده در این رویکرد، فراتر از مباحثی است که صرفا در چارچوب ارزش ها شکل می گیرد: روش های خلاق و شیوه های فردی نظم و ساماندهی اعتقادات ارزشی مورد تأکید می باشد.

 

     فرایند فوق به ما این امکان را می دهد تا بتوانیم در تعهدات خود نسبت به مسائل ارزشی به نوعی منتقدانه عمل نماییم، اما انتقادی از این دست باید در نظام ارزشی فرد منتقد درونی شده باشد. با توجه به روش های یاد شده، ممکن است دو نوع ازارزش های ما در تعارض با یکدیگر واقع شوند. در این صورت، یا باید از بین آن دو یکی را اختیار کنیم و یا این که به نحوی آن دو را با هم آشتی دهیم. ثبات، صداقت یا خودمختاری ما در گزینش ارزش هایمان را مستقیما با معیارهای خارج از نظام ارزشی موجودمان مقایسه کنیم (اگرچه حاصل تصمیماتی که اتخاذ       می کنیم بر دیگران نیز بار می شود). بسیاری از روش های تبیین ارزش ها ابزاری برای روشن سازی ارزش های واقعی کنونی ما می باشند و تنها از لحاظ جانبی برای انتقاد یا جایگزین کردن آنها به کار می روند. حتی تأیید و انتقال عمومی ارزش ها، که معمولا با چالش یا مخالفت مردم مواجه است و در نتیجه موجب تغییر در تعهد نسبت به آن می شود، با توصیه به گزینش آزادنه و مراقبت از فشار دیگران، تا حدودی از هر نوع دگرگونی در تعهد به مسائل ارزشی ممانعت به عمل می آید.

 

     در اینجا کسی بر این باور نیست که هر ارزشی، به جز در موارد تعارض با سایر ارزش ها، ممکن است فی نفسه نادرست یا اشتباه باشد. در واقع، صور نخستین نظریه تبیین ارزش ها حداقل این موضوع را روشن ساخت که در برابرتعهد فردی، خیر عینی واقعی وجود ندارد تا بتواند بر اساس آن مورد ارزیابی قرارگیرد. از آنجا که شکل های اولیه رویکرد در عمل امکان وجود چنین خبری را رد نکرد، نسبیت گرایی ارزشی(9) فرض مناسبی به نظر می رسید، حتی هر نوع انتقادی از ارزش گذاری شخص به شدت منع می شد. گرایش مذکور تا اندازه ای در شکل های جدیدتر نظریه تبیین ارزش ها کاهش یافته است، و همان طور که در زیر بحث خواهد شد، این رویکرد مطابق با برداشت اخیرش ارزش های مشخصی را صحیح به حساب می آورد.

 

 

 

[زمینه فلسفی]

 

     روش های تربیت اخلاقی در این رویکرد حول محور مفروضات معینی طراحی می شود. معلم از دانش آموزان می خواهد تا به ارزش های خویش اندیشیده، بتواند از راه های مختلفی آنها را در رفتار خود مجسم سازند. بدون تردید هر کسی از چنین ارزش هایی برخوردار می باشد. کار تربیت اخلاقی به جای تغییر و تحول، شکوفا سازی و تبیین آنها است. از این لحاظ، رویکرد تبیین   ارزش ها تلاش می کند تا با پرهیز از درستکاری در ارزش های دانش آموزان، به خود مختاری و آزادی آنان احترام گذاشته، تنها در توضیح ارزش ها به آنان کمک کرده و امکان مجدد هر نوع ارزشیابی را به طور کامل به آنان واگذار کند.

 

     رویکرد تبیین ارزش ها با فلسفه تحلیلی معاصر شباهت زیادی دارد. فلسفه تحلیلی غالبا مدعی نیست که حقایق جدید را کشف یا مسائل مهمی را حل می کند، بلکه تنها گره ها و پیچیدگی های زبان رایج را می گشاید و برطرف می سازد. حتی این رویکرد با فلسفه پدیدارشناختی جدید نیز شباهت دارد. این شباهت از آنجاست که مطابق با دیدگاه فلسفه پدیدارشناختی تبیین محض از اشیاء صرف نظر از داوری در مورد وجود آن، در برخی موارد بسیار مهم می باشد. علاوه بر این، مفاهیم اخلاقی اگزیستانسیالیستی به راحتی می تواند در چارچوب نظریه تبیین ارزش ها قرار گیرد، به این دلیل که دست کم طبق برخی از شکل های رویکرد، به جز داوری همه جانبة شخص، هیچ معیار مطلقی برای ارزش مطرح نیست، چه او ارزشی را بپذیرد یا نه.

 

     در روش های نظریه تبیین ارزش ها قضاوت کلی راجع به ارزش مورد ادعا انجام نمی گیرد و معیاری نیست که حتی شخص متحیر نیز بتواند در ارزش گذاری های پیچیده خود آن را برگزیند؛ در اینجا تصمیم گیری به مفهوم واقعی کلمه و از نوع اختیاری آن به آسانی مصداق پیدا می کند. این رویکرد می کوشد تا از ادعای اعتبار جهانی برای تنها مجموعه ای از ارزش ها بپرهیزد؛ ادعایی که طرفداران رویکرد مزبور معتقدند تنگ نظرانه(10) و جزم گرایانه(11) بوده و در تربیت اخلاقی سنتی به هیچ وجه قابل قبول نیست. نظریه تبیین ارزش ها برای افرادی که تحت تأثیر چنین افکار فلسفی واقع شده اند، می تواند روش غیرتلقینی مفید و «بی طرفی»(12) باشد.

 

     بنابراین، شیوه های رویکرد تبیین ارزش ها «صوری» است؛ بدین معنی که در پاسخ به پرسش چه چیزی با ارزش است، به جای این که به طور مستقیم مجموعه جواب های مشخصی را ارائه دهد، طرح یا فرایندی را تبیین می کند که از آن طریق می توان به پاسخ هایی دست یافت. چنین تفاوتی بین «شکل» تفکر اخلاقی و «مسائل» یا «محتوا»ی آن (داروی های ارزشی و غیر ارزشی معین) در تفکر اخلاقی جدید حایز اهمیت می باشد. تفکر اخلاقی جدید غالبا در نقش روش احترام گذاشتن به خودمختاری و آزادی افراد عمل می کند؛ زیرا در این روش مربی تنها «چگونه اندیشیدن» را می آموزد، نه «به چه اندیشیدن». همان طورکه علی رغم برخوردار بودن از هر نوع ارزش خاصی می توانیم فرایند هفت مرحله ای رویکرد تبیین را به کار بندیم، شکل تفکر اخلاقی جدید نیز در بسیاری از محتواها قابل اجرا است. به طور طبیعی حاصل فرایند تبیین، مجموعه ای از اصول مهم اخلاقی و ارزش های مشخصی خواهد بود که خبرهای خاصی را مورد تصدیق قرار می دهد؛ زیرا بدون تردید کسی که به دنبال تعیین ارزش می باشد سرانجام برخی از ارزش ها را به گردن خواهد نهاد. اما از آنجا که خارج از فرایند صوری ارزش گذاری مزبور، شرایط تحمیلی دیگری وجود ندارد، روشن است افراد مختلف می توانند مراتب گوناگون و متعارضی از ارزش ها را انتخاب کنند که هر کدام لوازم روش هفت مرحله ای را دارا بوده و «قابل تبیین» باشد.

 

     چه بسا کسی استدلال کند که ارزش های خاصی در خود روش تبیین ارزش ها و در     تصمیم گیری مشخصی که باید اتخاذ گردد، به طور ضمنی مطرح می باشد. امتناع از تحمیل گزینش های ارزشی یک فرد بر دیگری و توصیه بی قید و شرط به «انتخاب آزادانه» نشان دهندة تساهل دموکراتیک ارزش نسبتا متعارف در جامعه پلورالیستی است که البته باید به نحو هماهنگی عمل کند. همان طور که کرشن بوم اظهار می دارد:

 

     در هر فرایندی داوری ارزشی خاصی به طور ضمنی وجود دارد اگر بر تفکر انتقادی(13) پافشاری می کنیم، به جنبة عقلانی ارزش می نهیم. اگر از استدلال اخلاقی(14) حمایت می کنیم، به عدالت ارزش می گذاریم. اگر طرفدار تفکر واگرا(15) هستیم، خلاقیت برای ما ارزش خواهد داشت. اگر گزینش آزادانه مورد تأیید و حمایت ما می باشد، خودمختاری یا آزادی برای ما    ارزش مند است اگر اختلاف بین ارزش های متعارض را از طریق جمع بین آنها حل می کنیم، به مساوات بها می دهیم.

 

     علاوه بر این که، روش مورد نظر مستلزم اصالت و صداقت فردی هم در انتخاب آزادانه الزامات ارزشی و هم در تأیید عمومی آن است. اعتقاد به این که اصالت انسانی از ارزش حیاتی برخوردار است، موضوع اصلی فلسفه وجود گرایی (اگزیستانسیالیسم) می باشد.

 

     همچنین نوع دیگری از «ارزش» که در خود فرایند تبیین ارزش ها می تواند مورد ادعا قرار گیرید، شفاف بودن ارزش گذاری است: تبیین ارزش ها به ما کمک می کند تا ارزش هایمان را، که فرقی ندارد چه ارزشی باشد، به نحو کارآمدتری به دست آوریم. با توجه به همین نکته است که نویسندگان این رویکرد گاهی در میان نوشته های خود اظهار می دارند که تبیین به ما یاری       می رساند تا مطابق با محیط خود «مناسب ترین» ارزش ها، ارزش های «مفید» و «مؤثر» را بیابیم، خود را «منطبق» با آن ساخته یا تصمیمات «عاقلانه ای» را تدارک ببینیم. رویکرد تبیین ارزش ها  می تواند ابزاری برای رسیدن به اهدافی مشخص در نظرگرفته شود؛ به این بیان که از طریق آن، اعتماد به نفس قوی تر و معنای برتری را در زندگی مان احساس می کنیم، کمتر بی تفاوت و سر به هوا هستیم و بیشتر هدف مند و متعهد می باشیم. نفس فرایند تبیین ابزاری برای رسیدن به اهداف یاد شده می باشد که خود آنها نیز اساسا دارای ویژگی هایی هستند که ما را به سمت اهداف عالی تری سوق می دهند. دستیابی به چنین اهداف متعالی از طریق هدف مندی و تعهد فرد، بهتر می تواند تحقق پیدا کند.

 

     توصیه هایی از این دست در رویکرد تبیین ارزش ها بر گرایش فلسفی دیگری مبتنی است: پراگماتیسم بر ارزش مندی ابزار درجهت نیل به هدف پافشاری می کند. گاهی این رویکرد در   خصوص ارزش های به ثمر رسیده و خودشکوفایی آنها، ارتباط بیشتری با روان شناسی        انسان گرایی پیدا می کند. هر یک از این روش های عقلایی ارزیابی ارزش ها، مترتب بر      ارزش های خاص دیگری است که از فرایند تبیین حاصل می شود، این ارزش ها عبارتند از: دموکراسی، اصالت، کارآیی، خودشکوفایی، با وجود این که در بحث اخیرتوجه زیادی به این نوع ارزش ها شده، اما همواره آنها آشکار نمی باشند.

 

 

 

[زمینه روان شناسی]

 

     اگر بتوان روان شناسی اخلاقی را نیز از رویکرد تبیین ارزش ها استخراج کرد، ظاهرا محتوای آن از روان شناسی انسان گرایی به دست می آید (به عنوان نمونه، می توان به کار کارل راجرز اشاره کرد). در این زمینه، کانون توجه به این مسائل معطوف می گردد: کسب «دانش ارزشی»، کشف آنچه که برای ما «ارزش» دارد (توسط ما ارزش گذاری می شود)، و اطمینان از پذیرش واقعی چنین ارزشی؛ یعنی ارزشی را که بدان اعتقاد داریم در عمل نیز آن را به کار بندیم.

 

     علی رغم این ادعا که باید مطابق با ارزش واقعی رفتار کرد، اما نفس چنین کاری چندان دشوار به نظر نمی رسد. پیگیری فعالانه ارزش توسط فرد بیشتر به خاطر ارزیابی از تعهد واقعی او       می باشد، نه به جهت این که چنین چیزی سختی ها و دشواری هایی را به همراه دارد. به عنوان مثال، رتبه بندی ارزش ها شیوة معمولی در گزینش ارزش ها است، اما اسلوب پیچیده تر گزینش که شامل اصولی مانند: اصل مطلوبیت نهایی یا اصل سنتی تأثیر دوگانه است، نادیده انگاشته      می شود چه رسد به این که «ضعف اراده» یا سماجت بیش از اندازه بخواهد به عنوان مشکلاتی سر راه تربیت اخلاقی قرار گیرد. بنابراین، در تأیید عمومی ارزش ها، به جز هشدار در قبال فشار نامطلوب همسالان، به دشواری های درونی تحقق بخشیدن ارزش ها توجه کمتری می شود. ظاهرا دستورات اخلاقی به جای این که نظری در مورد چگونگی انتقال ارزش ها به عمل ارائه دهد، غالبا هشداری است در برابراحتمال ناکامی در انجام تعهد واقعی، بدون تردید رویکرد تبیین ارزش ها در این نکته نیز پا می فشارد که اگر مطابق با ارزش هایمان رفتار کنیم، پی در پی و مستمرا آنها را به انجام خواهیم رساند. با وجود این، توصیه هایی نیز جهت تعیین نحوة عمل به ارزش ها ارائه     می گردد، فرقی ندارد که در این بین نوعی خودپروری(16) نیز ضرورت یابد با همزمان در پایبندی به ارزش ها دچار برخی مشکلات گردیم (اگرچه اخیرا کرشن بوم قابلیت و توانایی را یکی از عوامل دستیابی به ارزش ها به حساب آورده است).

 

     بدین ترتیب، شاید بتوان به این نتیجه رسید که اساسا مطابق با الگوی تبیین ارزش ها می توانیم به ارزش های علنی عمل کنیم و در صورت برخورداری از قابلیت تبیین، به طور خودانگیخته ای آن را انجام دهیم. از جهات دیگر، انتظار داریم تا به اهمیت روشی که با تکیه به آن عادت های تکراری و مستمر رفتار را شکل داده یا بر «نیروی اراده» می افزاییم، آگاهی یابیم. ظاهرا چنین راهبردهایی به تبیین اختصاص دارد تا به فعال سازی. کرشن بوم شرایط عاطفی خاصی را برای تعیین ارزش های خوب خاطر نشان کرده و در این رابطه جو اطمینان و برخی توجهات عملی به آن را مورد تأکید قرار داده است. در مجموع، تنها یک حقیقت در عمل به ارزش ها به عنوان گامی مستقل مطرح می باشد و آن نیز احتمال وجود موانع مختصر به فرد تحقق تصمیمات است. البته چنین موانعی مشخص نیستند، فاعل اخلاقی نمی داند چگونه آنها را برطرف سازد.

 

     بر این اساس، همچنان که خود کرشن بوم خاطر نشان می کند، این خطر وجود دارد که آموزش های نظریه تبیین ارزش ها منحصر به تمرین کلاسی شود چه بسا این رویکرد پیش   فرض هایی را شبیه به پیش فرض های روان شناسی راجرزی ایجاد کند که درک روشن و تحریف نشده ای (بی غرضانه) از ارزش ها ارائه داده، انسان سالم به خودی خود به سمت آن گام بردارد. این موضوع، همچنین در تبیین ماهیت نسبتا غیر انتقادی روش های تبیین ارزش ها مؤثر می باشد. به علاوه، روان شناسانی از این دست معتقدند که اگر از تحریف ها و بازدارنده ها (غالبا فشار اجتماعی) رهایی یابیم، ارزش های «واقعی» را تشخیص خواهیم داد.

 

 

 

[نقد و بررسی]

 

     بی شک، شیوه های تبیین ارزش ها مفید می باشند. در هر صورت از تبیین ارزش ها بهره خواهیم برد، اعم از این که معتقد باشیم ارزش عینی است یا ذهنی. به علاوه، موضع نسبتا غیر انتقادی شیوه های رویکرد مورد نظر از سرکوب خودانگیختگی و همرنگ شدن با جماعت (فشار اجتماعی) جلوگیری می کند، که این مطلب در برخی مراحل و شرایط از اهمیت خاصی برخوردار است. در این نوع روش ها، چنانچه معرفت واقعی در تصمیم گیری عادی دخیل باشد، بدون انضمام برخی از اصول ارزشی بدان، هیچ تصمیمی به طور کامل اتخاذ نمی گردد. همچنین، تا آنجا که روش های مذکور بر عزت و احترام فردی تأکید دارند، بعد عاطفی انسان در مقایسه با بعد صرفا شناختی که در ارزش ها نقش ایفا می کند، از اهمیت بیشتری برخوردار می شود وتأکید بر رفتار مطابق با ارزش ها حکایت از آن دارد که ارزش های ما در صورتی حقیقتا به ما منتسب     می شود که الگوی ثابتی از رفتار را در تصمیم گیری هایمان شکل دهد. مطالب فوق مطالب بسیار ارزش مندی است؛ زیرا ملاحظه خواهیم کرد که رقیب اصلی این رویکرد، یعنی رویکرد شناختی رشدی، در زمینه انتقال اندیشه به عمل (روش های عملی) دچار ضعف می باشد. تمامی مسائل یاد شده پرسش های مربوط به تلقین(17) و خودمختاری، حقیقت و ارزش، و عواملی عاطفی و شناخت بررسی کامل تری را می طلبد، اما روشن به نظرمی رسد که روش هایی همانند روش راتس، سیمون(18) کرشن بوم در ایجاد برنامه تربیت اخلاقی مطلوب نقش خواهند داشت.

 

     به هر حال، با توجه به آن چه که گذشت معلوم می شود که نظریه تبیین ارزش ها با اشکالات جدی نیز مواجه است. اگرچه روش کرشن بوم به اعمالی ارتباط دارد که «از بعد شخصی، رضایت بخش» و «از بعد اجتماعی سودمند» است، اما چنین اعمالی اساسا از ترجیحات فردی انسان حاصل  می شود. این همان نسبت گرایی است که نمی تواند به عنوان اصل تربیت اخلاقی به حساب آید. ارزش های ضمنی نامحسوسی در این رویکرد درج می شوند که مورد بررسی قرار نمی گیرند، اعم از این که سایر ارزش ها نیز ملاحظه گردد، جای سؤال باقی است که چرا این ارزش های خاص (به عنوان نمونه: دموکراسی، خودشکوفایی، صداقت) باید برگزیده شوند، و به طور کلی چگونه ارزش ها آموزش داده می شوند (چون فرایند تبیین هیچ گونه توجیهی برای پذیرش ارزش به دست نمی دهد؛ «تبیین ارزش نمی تواند این مشکل را برطرف سازد»).

 

     از سوی دیگر، اگر بر شیوه های تبیین تمرکز یابیم، عقلا و منطقا نمی توانیم دست به جرح و تعدیل یا تغییرارزش گذاری های خود زنیم؛ چون در روش های مذکور، بین ارزش گذاری های واقعی و آنچه «فضیلت های» مهم، بدون بررسی و به سهولت، در خود فرایند ارزش گذاری جا  می گیرند، این ارزش ها عبارت است از: شجاعت در عمل به اعتقادات عمومی، وخرد در «لیاقت و شایستگی». مضافا بر این که پافشاری بر تصمیم خصوصی و فردی در ارزش گذاری ها، چنانچه با اخلاق خود شکوفایی روان شناسان انسان گرا تؤام گردد، می تواند حکایت از دیدگاه اخلاقی صرف نفع شخصی(19) داشته باشد (البته همان گونه که کرشن بوم اظهارمی دارد چنین چیزی الزاما تحقق پیدا نمی کند).

 

     از نظر فلسفی، اساسی ترین اشکال رویکرد تبیین ارزش ها فقدان معیار داوری ارزشی مستقل از ارزش های موجود نزد فرد است. به مجرد روشن شدن قلمرو ارزش گذاری ها و برطرف گردیدن موانع، معلوم نیست آن ارزش ها «به طور طبیعی» و بدون هیچ قید و بندی به کار گرفته شود، مگر این که چارة کار را در انتخاب مطلق و بی اساس وجودگرا (اگزیستانسیالیست) بیابیم. اگر ارزش مندی واقعی و مستقل اشیا را بپذیریم، چنین راهبردهایی چه بسا اجازه دهد تا این اشیا در قالب رسوم دست نخورده ای نمایان گردند، اما طرفداران رویکرد مورد نظراین گام را اضافی  را برنمی دارند. تأکید بر بعد عاطفی در این رویکرد، هیچ اصل و اساسی در واقعیت ندارد. به نظر می رسد که بعد مذکور غالبا مجموعه ای از ترجیحات دلخواهانه یا اتفاقی باشد که تحت شرایط خاصی شکل می گیرد. چنانچه بپذیریم اخلاق از امور عینی است، در این صورت باید مرجع مشترکی برای تعهدات اخلاقی یافت شود.

 

     از آنجا که معیار مستقلی نیست تا بر اساس آن جرم و تعدیل ارزش ها صورت پذیرد، تعارض در گرایش های اخلاقی افراد مختلف یا تنها یک فرد، طبق الگوی تبیین ارزش ها قابل حل نخواهد بود. البته این درصورتی است که تعارضات فقط از سردرگمی ها و ابهامات ناشی نشود. اگر احساس کنیم دو ارزش A  و B در نهایت وضوح با هم ناسازگارند، چگونه می توانیم یکی را رها سازیم یا یکی از آن دو را در درجه دوم اهمیت قراردهیم؟ اشکال مذکور به این نکته اشاره دارد که از کاربرد شیوه ای تبیین ارزش ها نمی توان انتظار تغییر نظام مند را در ارزش های پذیرفته شده داشت. چه بسا تغییراتی رخ دهد، اما چنانچه فاعل تنها خواهان ایجاد هماهنگی بین امیال مختلف خود باشد، چنین تغییراتی به هیچ وجه در جهت خاصی (مثلا به سمت تساهل یا احترام بیشتر به انسان ها) پیش نمی رود. مطابق با روش های رویکرد تبیین ارزش ها، هر نوع الگویی در میان این تغییرات بی اساس و اتفاق است. در عین حال، چنانچه نسبیت گرایی در ارزش ها را بپذیریم، انتظار داریم تا به تدریج به ارزش گذاری مناسب تری دست یابیم. نظریه تبیین ارزش ها معیار و راهبردی برای چنین تغییری ندارد تا به یاری آن بشتابد.

 

     چنانچه از پیش مفروض نباشد که ارزش ها به طور کامل به ارزش گذاری وابسته اند، در این صورت تعلیم و تربیت با آموزش علوم شباهت پیدا می کند. گرایش جاری در آموزش علوم بر این مبنا استوار می باشد که اکتشافات علمی را به همان شیوه ای که در عمل کشف شده اند، به    دانش آموز یاد دهیم. با وجود این، نمی توان ابزار لازم روش شناختی را به سادگی در اختیار کودک قرار داد و او را رها کرد تا آثاری همانند آثار ارسطو، گالیله، نیوتن و انیشتین را خلق کند؛ او انتظاردارد تا از نتایج سایر اکتشافات نیز بهره گیرد. حتی اگر رویکرد تبیین ارزش ها توانایی مفهومی لازم را برای کشف ارزش های عمومی و عینی فراهم کند، آیا این فرض معقولی نیست که سنت دیرپای تفکر اخلاقی نیز بتواند تا اندازه ای به رشد داوری های ارزشی کمک کند، و در نتیجه آموزش اساسی سنتی مفید واقع شود؟

 

     با این رویکرد تبیین ارزش ها نکات زیادی دارد که برای تکمیل نظریه تربیت اخلاقی مناسب است، به تنهایی نمی تواند تأمین کننده چنین نظریه ای باشد.

 

 

 

رویکرد «شناختی رشدی» تربیت اخلاقی

 

     با این که نقطه آغاز رویکرد روان شناسی شناختی رشدی به پیش از رویکرد تبیین ارزش ها بازگشت می کند، اما ظاهرا اوج تأثیرآن اندکی بعد صورت گرفته است. کتاب «قضاوت اخلاقی کودک» ژان پیاژه که در سال 1937 منتشرشد، مفروضات اصلی و نتایج مشخص این رویکرد را برشمرده است.

 

     لورنس کهلبرگ(20) که از سال 1958 کارش را آغاز نمود، مواردی را بر مفروضات ژان پیاژه اضافه کرد و در برخی جهات نیز دست به اصلاح آنها زد.

 

     در اینجا تاریخ و چارچوب نظری این رویکرد به تفصیل و به طور کامل توضیح داده        نمی شود. بلکه به بیان خلاصه ای از ویژگی های اصلی آن به همان ترتیبی که در نظریه تبیین ارزش ها به عمل آمد، بسنده خواهد شد. از آنجا که غالبا طرح کهلبرگ کانون اصلی توجه نقدگرایی و پیشرفت اخیر قرار گرفته است، نقطه شروع رویکرد به حساب می آید.

 

 

 

[قلمرو و تربیت اخلاقی]

 

     ابتدا باید حیطه وحدود مفهوم «اخلاق» را مطابق با دیدگاه کهلبرگ مورد بررسی قرار دهیم. او به طور کاملا دقیقی گسترة مسائل اخلاقی را مشخص می کند: مسائل اخلاقی، مسائلی هستند که به رفع اختلاف خواسته های (تمایلات) اجتماعی ارتباط دارند. به همین دلیل، چه بسا که تمامی     آن ها تحت عنوان «عدالت» قرارگیرند. البته عدالت در اینجا به مفهومی که توسط رولز به کار گرفته می شود، شباهت بیشتری دارد تا به مفهوم مورد نظر افلاطون. بدین ترتیب، همانند رویکرد تبیین ارزش ها، مفاد اصلی رویکرد شناختی- رشدی هیچ معیار یا محدویتی را برای رفتار انسان ایجاد نمی کند، مگر این که حقوق یا خواسته های یک فرد با حقوق یا خواسته های سایر افراد در تعارض باشد. برخی از تحولات اخیر در رویکرد که بر رشد اخلاقی گروه تأکید داشته و موجب محدویت های اجتماعی رشد اخلاقی فردی و رفتار اخلاقی می گردد، تا حدودی گرایش مذکور را تغییر داده است [موجب محدویت رفتار فردی شده است] اما ظاهرا انحصار مفهوم اخلاق به خواسته های ناسازگار همچنان بر قوت خود باقی می ماند. گزینش هایی که خارج از این حوزه واقع می شوند، گزینش های اخلاقی نیستند و کهلبرگ به جز ترجیح شخصی به معیار دیگری در این خصوص اشاره نمی کند.

 

     بنابراین، تربیت اخلاقی تنها آموزش نحوة تصمیم گیری یا شیوه های مناسب استدلال و تفکر جهت برطرف ساختن تعارض در خواسته ها می باشد. در نتیجه، قلمرو تربیت اخلاقی در این رویکرد بسی کمتر از مواردی است که در رویکرد تبیین ارزش ها مسلم به حساب می آید. به عنوان مثال، تصمیم گیری راجع به نوع رسالت وظیفه انسانی در زندگی یا تصمیم گیری در مسائل جنسی (از جمله رضایت بزرگان)، در نزد مربی رویکرد تبیین ارزش ها از جمله مسائل ارزشی است، در حالی که طبق دیدگاه کهلبرگ به هیچ وجه در زمره مسائل اخلاقی قرار نمی گیرد.

 

 

 

[روش تربیت اخلاقی]

 

     روش هایی که مطابق به طرح کهلبرگ جهت پیشبرد اتخاذ تصمیم اخلاقی به کار گرفته      می شوند روشن و مشهورهستند. به علاوه، از آنجا که گذر از یک مرحله به مرحله دیگر اخلاقی با ابزار و وسایل پیچیده ای همراه است، روش های این رویکرد در مقایسه با رویکرد تبیین ارزش ها با کنترل و دقت بیشتری مورد آزمایش قرار گرفته اند. به هر حال، برای شناخت این شیوه ها، ابتدا باید با ساختار اساسی مرحله اخلاقی آشنا شد. تلاش نو پیاژه نشان می دهد که پس از دوره خود مرکزی(21) که اصلا عمل همکاری در آن اتقاق نمی افتد، ابتدا کودک اخلاق دیگر پیروی(22) را برمی گزیند. در این سطح، قوانین و مقرارت اجتماعی در نظر او مطلق و قابل اطمینان می باشند. از این دوره به بعد، چه بسا او به اخلاقی مستقل در همکاری اجتماعی دست یابد که گویا در اینجا قوانین اجتماعی خود به خود توسط افراد جامعه وضع می شود. دوره های رشد اخلاقی مذکور در نظریه اصلی کهلبرگ به شش مرحله تبدیل گشته، هر مرحله ای نشان دهندة نوع خاصی از استدلال اخلاقی می باشد.

 

 

 

سطح اول: پیش عرفی(23)

 

     مرحله اول: جهت گیری دیگر پیروی یا تنبیهی و اطاعت. پیامدهای مادی عمل، به ویژه تنبیه و پاداش توسط سایرین، منزلت اخلاقی آن را تعیین می کند.

 

     مرحله دوم: نسبیت گری ابزاری. عمل درست عملی است که برای ما فایده داشته باشد، هر چند امکان دارد به واسطه تبادل متقابل منفعت در بازار تجارت به دیگران نیز سودی برسد.

 

 

سطح دوم: عرفی

     مرحله سوم: هماهنگی میان فردی. نیکی های اخلاقی عبارت است از آنچه که دیگران از فرد انتظار دارند تا در نقش یا موقعیتش و با تأیید و رضایت آنان آن را به انجام رساند.

 

     مرحله چهارم: جهت گیری «قانون و نظم». عمل صحیح با اجرای قوانین ثابت جامعه یا گروه و حفظ نظم اجتماعی تحقق پیدا می کند.

 

     سطح سوم: فراعرفی(24) یا مبتنی بر اصول.

 

     مرحله پنجم: جهت گیری «توافق اجتماعی».(25) عمل به ضوابط و قوانین از این جهت عمل درستی است که مورد توافق ضمنی یا آشکار فاعلانی قرارمی گیرد که دارای ارزش ها و      نگرش های متفاوتی می باشند.

 

     مرحله ششم: اخلاق جهانی. در این مرحله خودگزینشی بودن و قابلیت جهان شمولی از جمله معیارهای اخلاقی می باشد.

 

     ادعای رویکرد این است که نظام مرحله ای همواره از حرکت رو به پیشرفت برخوردار       می باشد. کودک باید با نظم تغییرناپذیری مراحل مختلف را پشت سر بگذارد، او نمی تواند بدون ورود به مرحله ای به مرحله بعدی آن دست یابد و یا سیر قهقرایی انجام دهد، البته می توان به طور موقت یا دایم در هر مرحله ای متوقف شد. نظم و تربیت مراحل نشان می دهد که به تدریج با استدلال و تفکر بهتری می توانیم تعارض خواسته ها را برطرف سازیم. چون مرحله بالاتر می تواند مواردی را که مراحل پایین استدلال در آنجا مواجه با شکست می شود با موفقیت تحت کنترل خود درآورد، لذا مناسب تر می باشد.

 

     این تلقی قدیمی کهلبرگ از نظام مرحله ای، در کتاب های جدیدی که او در آنجا از برخی اظهارت پیشین خود دست برداشت، به نحوی زیر سؤال رفت. کهلبرگ خاطر نشان می کند بدین دلیل دست به تجدید نظر نظام مرحله ای خود زده است که:

 

     در اطلاعات طولی به دست آمده از دو کشور امریکا و ترکیه مرحله ششم یافت نشده است. در نتیجه، مرحله ششم اساسا برداشتی نظری بود و در آثار شخصیت های سرشناسی همچون مارتین لوترکینگ(26) ریشه داشت و در تجربه مورد تأیید قرار نگرفت اکنون با اطمینان کامل معتقدیم که ساخت مرحله ششم توضیح و بسط قسمت  B (یا بالاتر) مرحلة پنجم می باشد.

 

     روشن نیست که در چه مواردی بخش باقی مانده نظام مرحله ای کنار گذاشته می شود، مخصوصا با توجه به ادعای پیشین کهلبرگ که معتقد بود اخلاق کامل تنها در مرحله ششم شکل می گیرد و اخلاق با استدلال و تفکراخلاقی شش مرحله یاد شده تعریف می شود. همچنین، معلوم نیست که این تعبیر به جز کهلبرگ، مورد پذیرش سایر پیروان مکتب شناختی رشدی قرارگیرد. به عنوان نمونه: رالف موشر(27)، یکی از طرفداران پیشتاز کهلبرگ، تا سال 1980 ادعا می کرد که مراحل ششگانه از لحاظ تجربی توصیف شده اند. می توان مسلم گرفت که در این نظام اصل مفهوم رشد مرحله ای، قلب این رویکرد، رها نمی گردد، اما این که مشخص شود دقیقا چه مراحلی اکنون مورد تأیید قرار می گیرد، کار مشکلی است.

 

     با توجه به ساختار مراحل مذکور، روش رویکرد به شرح زیر به دست می آید: معضلات و تنگناهای واقعی و غیر واقعی اخلاق وجود دارند. فراگیر سعی می کند تا آنها را برطرف سازد. چنانچه در سطح اخلاقی خود نتوانیم مشکلی را حل کنیم از راه حلی مدد خواهیم گرفت که در مقایسه با ما در سطح استدلال و تفکر اخلاقی بالاتری قرار دارد، اگرچه آن سطح در مقام بحث ضرورتا حاضر می شود. از آنجا که قادریم تا مرحله ای بالاتر از مرحلة‌ استدلال و تفکراخلاقی خود را ارزیابی کنیم و در مواردی که به واسطه آن بهتر می توان به حل مشکلات پرداخت، آن را ترجیح دهیم، اندیشه و تفکر خود را آنقدر «توسعه» می دهیم تا روش تعقل مرحلة بالاتر را برگزینیم. بنابراین، بحث و گفتگو راجع به معضلات و تنگناهای اخلاقی کودکان را ترغیب می کند تا با سرعت بیشتری توالی مرحله ای را طی کنند. با وجود این، کودکان به طور «طبیعی» هر یک از مراحل را پشت سر می گذارند، هیچ نوع تحمیلی از جانب مربی اخلاق متوجه آنان نیست. زیرا ترتیب مراحل ذاتی و تغییرناپذیر است. در این روش از القا و تلقین پرهیز می شود.

 

 

 

[زمینه فلسفی]

 

     روان شناسان شناختی رشدی تأکید می کنند که مربی اخلاق با عوامل صوری و شیوه های عمومی استدلال اخلاقی سر و کار دارد نه با محتوای خاصی. روش استدلال اخلاقی انتزاعی و صوری است؛ به این معنی که در هر شرایطی توسط فاعل با هر مجموعه ای مشخص از احساسات، ارزش ها یا علایق قابل اجرا می باشد. این عنصر عمومی همان عنصری است که موجب شد کهلبرگ دست به طراحی معیارهایی بزند تا آن را از گفتاراخلاقی استخراج کند. بدین ترتیب، بار دیگر این نکته مورد توجه قرار می گیرد که از القا و تلقین پرهیز می شود تا آنجا که هیچ ارزش خاصی از سوی مربی بر متربی تحمیل نمی گردد. محدویت محتوا یا ارزش عمدتا بر اساس استدلال اخلاقی فراگیر تعیین می شود به عنوان نمونه، چه بسا از برخی خواسته های خود صرف نظر کنم، چون شرایطی را که بر طبق آن هر فردی به این خواسته ها تن می دهد،         نمی پذیرم. ساختار، اصل است نه محتوا. این مطلب زمینه را برای کهلبرگ مهیا می کند تا او بر خودمختاری فرد مستدل مسائل اخلاقی تأکید ورزد؛ چون با توجه به ساختارهای اولیه ی رویکرد، هیچ محتوایی از جانب مربی به دست نمی دهد. اگرچه در اینجا نیز کهلبرگ دست به تجدیدنظر در این رویکرد زده و اعتراف می کند:

 

     چند سالی که فعالانه به کار تربیت اخلاقی پرداختم، پی بردم که مفهوم عام «مرحله اخلاقی» روان شناس به تنهایی نمی تواند اساس تربیت اخلاقی را تشکیل دهد مربی باید به پرورش بعد اجتماعی همت گمارد، محتوا و رفتار ارزشی را بیاموزاند. صرفا تسهیل کننده رشد به روش سقراطی نباشد. معلمی که به پرورش بعد اجتماعی فراگیران می پردازد و حامی آنان می باشد، به شیوه «القا و تلقین» روی می آورد؛ شیوه ای که از ابتدا معتقد بودم هم از لحاظ فلسفی و هم از لحاظ روان

دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله فلسفه های معاصر تربیت اخلاقی

تحقیق در مورد رشد اخلاقی کودکان

اختصاصی از فی ژوو تحقیق در مورد رشد اخلاقی کودکان دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد رشد اخلاقی کودکان


تحقیق در مورد رشد اخلاقی کودکان

لینک پرداخت و دانلود

*پایین مطلب *   فرمت فایل :Word ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

  تعداد صفحه:45

 

فهرست مطالب:

رشد اخلاقی کودکان

لگوهای رشدی- شناختی

نظریه پیاژه

الگوی کولبرگ

نظریه‌های محیطی یادگیری

دیدگاه قوم شناسی

مردم شناسان شده است.

نگاه اجمالی

عدم سلامتی

هوش

دستکاری کردن محیط اطراف کودک است به عنوان مثال یاد دادن قواعد بازی از جمله این موارد است. در این مورد قواعد فیزیکی مانند پایداری شیء در کنترل محیطی به اندازه قواعد زبان شناسی در برقراری ارتباط از اهمیت برخوردار است. اگر این قواعد به اندازه کافی وجود نداشته باشد کودک باید به دنبال قواعد دیگری برود تا بتواند با تمرین هر روزه آنها دنیای اجتماعی که در آن زندگی می‌کند را اداره کند.

قواعد اجتماعی شامل دونوع اصلی هستند (تیوریل، کیلن، هالویگ ۱۹۸۷). نوع اول قواعد اخلاقی است که مشوق افراد برای انجام اعمال خیر و ضامن درستکاری و مشخص کننده اعمال خوب از بد می‌باشد. به عنوان مثال، مردم مجاز نیستند که همدیگر را بکشند یا اموال دیگری را به غارت ببرند. علاوه بر این یک سری قوانین رسمی که به قوانین اجتماعی معروفند در هر جامعه برای کنترل رفتارهای نادرست و هدایت آنها به راه راست وجود دارد. این نوع قاعده ممکن است مشتمل شود بر دادن صندلی به یک فرد پیر یا گفتن لطفاً و متشکرم و یا صبر کردن و اجازه دادن به ماشین فردی که در حال پیچیدن است باشند. به علاوه کودکان باید هم قواعد اخلاقی و هم قوانین اجتماعی را که شاید در موقعیت‌های مختلف تفاوت‌های بسیاری بین آنها وجود داشته باشد یاد بگیرند. به عنوان مثال بین قواعد خانوادگی مان و قواعد کلاس درس یا رفتارهای مورد انتظار والدین و رفتارهای دوست داشتنی همسالان تفاوت‌هایی وجود دارد و گفتن این مطلب ضرورتی ندارد که اکتساب قواعد اجتماعی جزء انکارناپذیر و بسیار مهم رشد کودکان است. (گرالینسکی و کوپ ،۱۹۹۳ مکویی و مارتین، ۱۹۸۳). رشد اخلاقی در قوانین اجتماعی اصولاً برای راهنمایی و تشخیص رفتارهای درست و غلط برای کودکان طراحی شده است. به همین دلیل مطالعه این که کودکان چگونه این قوانین را بفهمند و اجرا کنند به طور سنتی تحت عنوان اخلاقی بودن یا رشد اخلاقی مطرح شده است. تا دهه‌های اخیر، رشد اخلاقی یکی از حوزه‌های مورد مطالعه فقط فلاسفه و اندیشمندان مذهبی بود. امروزه روانشناسی رشد، بحث‌ها و مطالب بسیار زیاد و جالبی را عنوان کرده است.تحقیقات معاصر در زمینه رشد اخلاقی به دو سطح اصلی تقسیم بندی شده اند. کانون توجه برخی از محققان کردار اخلاقی، توصیف علل رفتاری کودکان است. برای مثال، علل دزدی در کودکان، علل دعوا کردن آنها و عواملی که باعث می‌شود آنها به گروه‌های گانگستری بپیوندند از جمله حوزه‌های مطالعاتی این گروه محققان است. عده دیگری از محققان استدلال اخلاقی که در آن به چگونگی فکر کردن کودکان درباره آنچه که دیگران انجام می‌دهند را مورد مطالعه قرار می‌دهند. در این نوع مطالعه یک موقعیت اخلاقی را برای کودکان توصیف می‌کنند و از آنها درباره قضاوت آن موقعیت سؤالاتی می‌پرسند: آیا رفتار انجام گرفته درست بود یا نه؟ آیا شخص برای انجام رفتارش باید تنبیه شود؟ اگر باید تنبیه شود به چه اندازه؟

این مقاله از سه دیدگاه نظری اصلی در زمینه رشد اخلاقی آغاز و سپس به آنچه که روانشناسان درباره رشد توانایی‌های استدلال اخلاقی انجام داده اند می‌پردازد و سپس به مطالبی درباره کردار اخلاقی اشاره می‌کند که در آن عوامل موثر بر رفتارهای مطلوب اجتماعی و سپس عوامل پرخاشگری و دیگر رفتارهای ضد اجتماعی مورد بررسی قرار گرفته است.

نظریه‌های رشد اخلاقی

دو نظریه در زمینه مطا


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد رشد اخلاقی کودکان

پایان نامه بررسی سیره اخلاقی امام رضا (ع)

اختصاصی از فی ژوو پایان نامه بررسی سیره اخلاقی امام رضا (ع) دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

پایان نامه بررسی سیره اخلاقی امام رضا (ع)


پایان نامه بررسی سیره اخلاقی امام رضا (ع)

 

 

 

 

 

 

 

فرمت فایل:word  (قابل ویرایش)

تعداد صفحات :81

فهرست مطالب :

فصل اول: طرح تحقیق
1- مقدمه 
2- اهمیت و ضرورت 
3- پیشینه ی تحقیق 
4- اهداف تحقیق 
5- روش تحقیق 
6- محدودیت های تحقیق و پیشنهادات 
7- معانی لغوی واژه ها 
فصل دوم: یافته های تحقیق 
بخش اول: اخلاق فردی 
مقدمه 
1- عبادت 
2- سخاوت 
3- زهد و پرهیزگاری 
4- ادب 
5- صبر و استقامت 
بخش دوم: اخلاق سیاسی 
مقدمه 
1- مسئولیت پذیری 
2- رعایت امانت 
3- التزام به تعهدات 
4- برخوردهای مودبانه با دستگاه حاکم 
الف- عمل به سیره ی پیامبر اکرم 
ب- موعظه 
1- رهنمودهای اخلاقی امام به مامون 
2- رهنمودهای اخلاقی امام به شیعیان 
3- احقاق حقانیت امور در حوزه ی سیاسی 
بخش سوم: اخلاق خانوادگی 
مقدمه 
1- محبت و مهرورزی با اعضای خانواده
2- محبت به خدمتکاران و غلامان 
3- تامین مخارج زندگی 
بخش چهارم: اخلاق مردمی 
مقدمه 
1- حسن خلق نسبت به دیگران 
2- همدلی امام (ع) با توده ی مردم 
الف- ناکامی مامون در سیاست های عوام فریبانه 
ب- تلاش امام (ع) در جهت اعتلای اسلام 
فصل سوم:
جمع بندی و نتیجه گیری 
فهرست منابع و مآخذ 
مقدمه
یکی از مهمترین مباحثی که امروزه در علوم انسانی مطرح می شود بحث های اخلاقی است. در اینکه فلسفه ی اخلاقی چیست و بهترین و موثرترین فلسفه ی اخلاق چه نوعی از آن است کتب بسیار زیادی در این رابطه تهیه و تدوین شده است و از اصول اساسی آن و راههای رسیدن به فضایل اخلاقی بحث شده است. باید توجه داشت که آدم همواره در زندگی اش برای تشخیص درست امور و در نهایت داشتن زندگی سالم و سعادتمند نیازمند راهنما و الگوهای اخلاقی و تربیتی است و البته با مطالعه در زندگی انسان های بزرگی چون پیامبر گرامی اسلام(ص) و ائمه ی معصومین، افراد می توانند در این راه قدم برداشته تا به کمال و سعادت حقیقی دست یابند.
امام رضا (ع) به عنوان یک انسان نمونه و کامل از جمله همان افراد برگزیده ای هستند که مسلمانان و شیعیان با مطالعه و تحقیق در سیره ی اخلاقی ایشان در ابعاد گوناگون زندگی ایشان می توانند راه سعادت حقیقی را پیدا کرده و به کمال مطلوب نائل آیند. اصولاً از آن جا که ائمه ی اطهار مورد تایید خداوند متعال بوده و همواره آنها از فیوضات ویژه الهی برخوردار بوده اند رفتار و منش آن بزرگواران می تواند راهگشای خوبی جهت سعادت و خوشبختی جوامع انسانی تلقی می شود. از این رو با توجه به اهمیت مباحث اخلاقی و تاثیر آنها در زندگی انسان ها، در این تحقیق سعی شده است که با استمداد از اخلاقیات امام هشتم (ع) الگوی مناسبی جهت افراد طالب کمال ارائه شود. امید است که مورد رضایت حضرت حق و امام رضا (ع) واقع شود.
اهمیت و ضرورت تحقیق 
با توجه به فاصله ی بسیار طولانی که جامعه ی امروزی با عصر رسالت و امامت ائمه اطهار (ع) دارد ضرورت یادآوری و بررسی سیره ی عملی و رفتاری آنها در ادوار مختلف زندگی آن بزرگواران امری اجتناب ناپذیر است .بررسی جنبه های مختلف زندگی آن پیشوایان معصوم در امور مخلفی چون سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اخلاقی و.. امری لازم وحیاتی است تا با کمک از سیره ی اخلاقی و اجتماعی آنها بتوان بسیاری از مسائل و مشکلات اخلاقی و... را در دنیای امروزی را برطرف ساخت.
مروری بر مطالعات انجام شده
در رابطه با سیره ی اخلاقی امام رضا (ع) کتب و مقالات متعددی تالیف شده است. اما کتب و مقامات بسیاری که اینجانب مورد مطالعه قرار دادم همه جوانب و خصوصیات اخلاقی ایشان از قبیل اخلاق فردی و خانوادگی، اجتماعی و سیاسی را به طور کامل و یک جا مشاهده نکرده ام. لذا در اکثر کتب مطالعه شده بیشتر به جنبه ی سیاسی زندگانی امام رضا (ع) پرداخته شده است. از جمله کتاب تحلیلی از زندگانی امام رضا (ع) از محمد صادق عارف که این کتاب به 2 بخش گسترده تقسیم می شود که تنها در صفحات محدودی از بخش اول به بعد اخلاقیات ایشان آن هم از نظر فردی و اجتماعی پرداخته شده و در ادامه آن و بخش دوم منحصر به زندگانی فکری و سیاسی ایشان می شود. 
اهداف تحقیق 
هدف کلی:
بررسی سیره اخلاقی امام رضا (ع)
اهداف جزئی:
1- بررسی اخلاق فردی امام رضا (ع)
2- بررسی اخلاق سیاسی امام رضا (ع)
3- بررسی اخلاق خانوادگی امام رضا (ع)
4- بررسی اخلاق مردمی امام رضا (ع)
بررسی معانی لغوی واژه ها:
سیره: به همان سبک ها و روش های خاص و شیوه های زندگی پیغمبر و ائمه اطهار گفته می شود. یعنی همان اصول و روشهای اخلاقی و عملی ثابتی که در برخورد با دشمنان با دوستان ،با مردم عادی، با خانواده در تبلیغ و رهبری، در عبادت و سیاست و.. داشتند و نکته مهمتر اینکه در بررسی سیره شرح ولادت و شهادت، خصوصیات ظاهری و جسمانی مهم نیست زیرا اینها به سیره شناسی مربوط نیست. 
اخلاق: گروهی گفته اند اخلاق همان وجدان فطری است و گفته اند نداهای وجدانی را باید تقویت نموده و با تقویت آنها و پاک شدن محیط آنها، نداهای مخالف خاموش می گردد . 
فصل دوم
یافته های تحقیق 
مقدمه 
از مهمترین مسائلی که در علومی چون علم جامعه شناسی ،روان شناسی، و... به آن پرداخته می شود این است که انسان از منظر شخصیتی و بعد اخلاق فردی او مورد بررسی قرار گیرد. ویژگی های متعدد اخلاقی که در یک فرد مشاهده می شود اعم از طرز خوردن و خوابیدن، شیوه ی گفتار و کردار او و اعمال او... در جنبه های مختلف زندگی اش از دیدگاه دیگران مورد نقد و بررسی قرار خواهد گرفت. حال مشاهده ی اینگونه رفتارها در اشخاص بزرگ، تاثیرگذاری بزرگتری را به دنبال خواهد داشت. پس قاعدتاً در انسانهای بزرگ همیشه رفتارهایی سر می زند که مورد تایید اطرافیان و آیندگان باشد.از جمله انسانهای بزرگ تاریخ اسلام که اخلاق و کردار فردی او همیشه مورد تحسین همگان بوده است امام رضا (ع) است. ایشان در بعد اخلاقیات فردی خویش در ابعاد مختلفی چون عبادت، سخاوت، زهد وپرهیزگاری ،ادب و صبر و استقامت و.. نمونه سرلوحه ی تمام شیعیان جهان اسلام هستند که در این بخش به شرح عناوین ذکر شده پرداخته خواهد شد. 
1- عبادت
«عبادت از ریشه ی عَبَدَ یعنی اظهار فروتنی و طاعت و فرمانبرداری. واژه ی عباده از عبودیّه بلیغ تر است زیرا عبادت نهایت فروتنی و طاعت است.» 
حال این نوع ستایش و خضوع در برابر هر فردی که موقعیت بالاتر از انسان را دارد چه خضوع برده در برابر مولایش چه خضوع محتاج در برابر فرد غنی و بی نیاز و چه خضوع بنده در برابر خدا همه و همه نوعی عبادت است.
عبادت در اسلام نوعی از خضوع و خشوع و نهایت اطمینان قلبی نسبت به معبود ازلی است این نوع عبادت ریشه در فطرت آدمی دارد و مسئله ای انکار ناشدنی است.
«عبادت خداوند به 3 وجه صورت می گیرد:
1- خوف 2- رجاء 3- حب 
1- خوف: بعضی از مردم به خاطر ترس از عذاب الهی ،تهدید و وعیدهای الهی است که به عبادت خدا می پردازند.
2- رجاء: عده ای هم به خاطر رسیدن به نعمت ها و کرامات و دریافت ثواب و درجاتی که خداوند نوید آن را داده است به تقوا و التزام اعمال صالح می پردازند.
3- حب: اما بهترین نوع عبادت که بیشتر مخصوص طبقه ی علمای اسلام است خداوند را نه از ترس از عبادت و از روی طمع به ثواب بلکه او را عبادت می کنند چون خداوند است که تنها سزاوار عبادت است و اوست که مالک سود و اراده ی انسان و بلکه لایق تمامی صفات و اسماء حسنی است لذا محبت خدا چنان در دلهایشان جای گیر شده است که فقط او را غایت و نتیجه ی همه ی امور می دانند و رضای او را مد نظر قرار می دهند» . این بهترین و شایسته ترین نوع عبادت است که همان طور که گفته شد ائمه ی معصومین و علمای اسلام بیش از دیگران متصف به این صفت هستند.
امام رضا(ع) نیز همان طور که ازنام مبارک ایشان پیدا است که تنها رضای الهی را در تمامی کارهایشان مدنظر قرار داشتند در مسئله ی عبادات خویش نیز از ویژگی ها و مزایای منحصر به فردی برخوردار بودند. «ابراهیم بن عباس می گوید: حضرت رضا (ع) شب ها کمتر به خواب می رفت و بسیاری از شب ها را بیدار بود. بعضی از شب ها را که از اول شب تا صبح بیدار می ماند و روزه زیادی می گرفت و روزه داشتن 3 روز در هر ماهی را هرگز ترک نمی کرد و می فرمود: هرکس 3 روز از هر ماه را روزه بگیرد مثل این است که همه ی عمرش را روزه گرفته باشد». فلسفه ی وجودی اقامه ی نماز در اوقات خویش و سربه بالین تراب گذاشتن در چنین انسانهایی به این دلیل بوده است که آن را وسیله ی تقرب به سوی خداوند متعال و عامل پاک شدن از تکبر و خود بزرگ بینی است. به همین دلیل امام رضا (ع) «بسیار کم خواب و شب زنده دار بود» تا از این طریق زمینه های عبودیت حقیقی را با تهجدهای شبانه ی خویش به دست آورد.
عشق به عبادت و پرستش خداوند متعال از جمله اموری است که در نهاد و قلب همه ی انسانهای عاشق وجود دارد و از طریق این عشق الهی است که آنها را به آرامش و طمانینه نائل می شوند. اصولاً اولیاء الهی نه تنها در عصر نبوت و امامت خود به این فضیلت بزرگ اخلاقی آراسته بودند بلکه قبل از رسیدن به این مقام بزرگ الهی تشنه ی چنین حقیقتی بودند. البته در مورد برخی از امامان شیعه مثل امام رضا (ع) نقل شده است که حتی در شکم مادر خود نیز به تسبیح و تقدیس خداوند مشغول بوده و در هنگام تولد نیز با بلند کردن دستهای کوچک خود به سمت معبود خویش به راز و نیاز مشغول شد. آن چنان که این حقیقت بزرگ نیز از ناحیه ی مادر ایشان نیز اینگونه روایت شده است که فرمودند: «هنگامی که فرزند بزرگوار خود رضا(ع) را حامله شدم هیچ بار سنگینی در خود احساس نکردم و هنگامی که به خواب رفتم صدای تسبیح و تمجید حق تعالی از شکم خود می شنیدم و هنگامی که فرزند بزرگوار خود را به دنیا آوردم دیدم که او دستهای خود را بر زمین گذاشت و سر مطهرش را روبه سوی آسمان بلند کرده و لب های مطهرش حرکت می کرد و سخنی می گفت که نفهمیدم و در آن ساعت امام موسی (ع) نزد من آمد و مرا گفت: گوارا باد تو را ای نجمه بر این فرزند و او را در جامه ای سپید پیچید و امام موسی (ع) در گوش راستش نماز خواند و در گوش چپش اقامت و آب رات طلبید و کامش را با آن برداشت و او را به من داد و فرمود که او حجت خدا بعد از من است». 
به راستی این چنین خضوع در برابر یکتا معبود آفرینش و سر تسلیم در برابر او فرود آوردن، شایسته ی چنین انسانهای والامقام است. 
آن چنان که این امام همام در عین دارا بودن از صفات نیک و بارزی که دارد اما در برابر معبود خویش سر به سجده می گذارد و اقرار به ناتوانی خود در برابر قدرت بی همتای او می کند و تنها او را شایسته ی تمجید و برتری از همه ی کائنات می داند. این اطمینان قلبی که از این طریق با یاد و نام خداوند حاصل می شود نکته ی بسیار با اهمیتی است که ائمه ی معصومین بالاخص امام رضا (ع) با مد نظر قرار دادن این مهم در زندگی شان آن را سرلوحه ی زندگی همه ی مسلمین قرار داده اند خداوند متعال می فرماید: «الذین آمنوا و تطمئن قلوبهم بذکر الله الا بذکر اله تطمئن القلوب» .
آنها کسانی هستند که ایمان آورده و دل هایشان به یاد خدا آرامش می گیرد. آگاه باشید که تنها با یاد خدا دلها آرامش پیدا می کند. 
(همان کسانی که که پس از بازگشت از بیراهه و گناه به یکتایی خدا و صفات ویژه ی او ایمان آورده و رسالت و دعوت پروردگارش را با جان و دل می پذیرند و به کتاب خدا ایمان آورده دل هایشان به یاد خدا به ساحل آرامش می رسد و آرامش می یابد) .
اطمینان و سکینه ای که خداوند از آن یاد می کند به هیچ وجه قابل مقایسه با آرامش های کاذب مادی دیگر نیست بلکه آرامش حقیقی است که سعادت اخروی را به دنبال دارد. و کسانی را که خداوند به عنوان الگو برای ما برگزیده است تا منش اخلاقی و رفتاری آنها را سرلوحه ی زندگی مان قرار دهیم برگزیدگان الهی هستند که همواره خط و مشی آنها در حیات مسلمین موثر بوده است. آن چنان که امام علی (ع) در فضیلت طاعت و بندگی فرموده اند: «ان اولی الناس بالانبیاء اعملمهم بما جاوا به» . شایسته تر و نزدیکترین مردم به پیغمبران داناترین ایشانند به آنچه را که آنان از جانب حق تعالی آورده اند. زیرا شایستگی و نزدیکی به پیغمبران به اثر طاعت و بندگی است و طاعت و بندگی به اثر دانستن احکام است که ایشان از جانب خدا آورده اند. 
سخاوت معنوی (علمی):
همان طور که در تعریف سخاوت نیز آمده است سخاوت نوعی بخشش و انفاق است این انفاق تنها در حیطه ی مسائل مادی نمی گنجد بلکه به هر نوعی از اعطائ و بخشش نیک و هر زمینه ای اطلاق می شود. از این رو نوع دیگری از سخاوت وجود دارد که می توان از آن به بخشش معنوی و علمی یاد کرد. یعنی فردی که بهره مند از علم و دانش و کمال مطلوب می باشد بتواند آن را با همه ی رضایت و باور قلبی خویش به هم نوعش اعطا کند. داشتن چنین ارزش اخلاقی در نهاد آدمی از دیگر صفات برجسته در ائمه ی اطهار(ع) بوده است. بنابراین در دنباله ی مباحث گذشته نوعی صفت بارز اخلاقی دیگر در وجود مبارک امام رضا (ع) مشاهده می شود و آن سخاوت های علمی ایشان است که نه تنها خود مزین به این منابع وسیع بوده اند بلکه دیگران را نیز به داشتن آن و تعلیم و ترویج آن سفارش می نمودند. 
«صالح هروی گفت: یک روز از امام رضا (ع) شنیدم که فرمود: خداوند رحمت کند بنده ای را که برنامه و کارهای ما را ترویج نموده و زنده بدارد .عرض کردم: آقا! چگونه برنامه شما را زنده بدارم؟ فرمود: دانش و علوم سخنان ارزشمند ما را بدانند و از کار، برنامه ،سیره و منش نیک ما آگاه شوند از سنّت و سیره¬ی ما پیروی می کنند» .
بنابراین فراگیری علم و دانش و ترویج آن به دیگران از جمله سنت های مهم در سیره ی ائمه ی اطهار (ع) بوده است و چون امام رضا (ع) از چنین جایگاهی برخوردار بودند لذا دیگران را نیز سفارش به این امر مهم می نمودند. هم چنین آگاهی به علوم مختلف از قبیل فراگیری زبان ها و لهجه های مختلف مردم از هر قوم و سپس تعلیم آن به دیگران از دیگر نکات مهم و قابل اشاره است که در ذیل به نمونه ای از آن اشاره خواهد شد. 
«داود جعفری گفته با مدادی با حضرت رضا(ع) صبحانه می خوردم امام رضا (ع) با برخی از غلامان صقلبی با زبان صقلابی و با برخی به پارسی حرف می زد گاهی من غلام خودم را می فرستادم تا از غلام پارسی زبان آن حضرت پارسی بیاموزد و بسا لغتی بر غلام آن حضرت مشکل می افتاد و حضرت اشتباه او را برطرف می کرد» . بنابراین دارا بودن صفت اخلاقی سخاوت از جمله صفات پسندیده است که در متون دینی مسلمانان به آن بسیار سفارش شده است پیامبر گرامی اسلام می فرماید:«الجنه دار الاسخیاء». بهشت خانه اهل سخاوت است. هم چنین گفته شده است:«آدم سخی به خدا و بهشت مردم نزدیک است و بسا از این صفت که انسان اگر آن را داشته باشد از کشته شدن نجات پیدا می کند خطاب شده به حضرت موسی که سامری را نکش.چون سخاوت دارد». و اینگونه است که اگر آدمی در اوج ذلت و پستی نفس باشد و در عین حال، انفاقات نیک هم در جای خود داشته باشد همین امر می تواند راهگشای او برای رسیدن به پاکی درون شود و مورد بخشش و مغفرت الهی قرار گیرد. 
روایت دیگری نیز وجود دارد که دال بر سخاوت های علمی ایشان به دیگران است . امام رضا (ع) هنگامی هم که در مقام مناظره با اندیشمندان مختلف در حوزه ی مسائل گوناگون به بحث و مناظره می نشستند با تعهد به وظایف اخلاقی وانسانی خویش تمامی سوالات را پاسخگو بودند. «ایشان با کمال احترام به یکایک پرسش ها و شبهات و مسائل آنان پاسخ می دهد و از هیچ رویارویی علمی روی برنمی تابد و یک تنه از عهده ی این مواجهه برمی آید و از طرح هیچ شبهه ای از سوی مناظره کنندگان دغدغه ای به خود راه نمی دهد و اینگونه معنای امام بودن را در فرهنگ اسلامی در عرصه ی دید جهانیان می گذارد» . و این بیان کننده ی تسلط ایشان در امر پاسخگویی به سوالات متعدد در حوزه ی مسائل مختلف بوده است و دانشمندان از انوار ان حضرت بهره مند می شدند و همواره اعتراف بر مقام و الای ایشان می نمودند و در واقع سخاوت های علمی ایشان بوده است که باعث شده ایشان این رسالت جهانی را به نحو احسن انجام داده و در معرض دید همگان قرار می دهند.گسترش حیطه ی علم و دانش ایشان و نشر آن به دیگران تنها در جهان مادی نمی گنجد بلکه جن و انس نیز از دریای علم و معرفت ایشان بهره مند بوده اند. فضل اله بن روزبهانی خنجی اصفهانی (م927) در شرح این صفت اخلاقی ایشان این چنین روایت می کند: «اللهم وصل و سلم علی الاامام الثامن السید الاحسان السند البرهان حجه اله علی الانس و الجان الذی هو لجند الاولیاء سلطان صاحب المروه و الجود و الاحسان». 
بار خدایا درود و صلوات فرست بر امام هشتم. آن حضرت مهتر نیکو خصال، نیکوکار، نیکوسیرت را اشاره به این است که آن حضرت جامع انواع محاسن صوری و معنوی و مکارم خلقی و خلقی بود و گویا نیکویی صفت ذات اوست و احسان ،صناعت و پیشه ی او. او حجت خدای تعالی بر انس و جن است (و این اشاره به آنچه از اوصاف ائمه ی هدی است که ایشان حجت خدای تعالی بر انس و جن اند. روایت کرده اند هم چنان که انسان از آن حضرت تلقی علوم و معارف می کرده اند جن در صحبت آن حضرت حاضر می شده اند و علوم ومعارف را از آن حضرت فرا می گرفته اند و قواعد دین را می آموخته اند.پس آن حضرت حجت خدای تعالی بر انس و جن باشد. و آن حضرت بر لشگر اولیاء سلطان است و صاحب مروت و سخاوت و احسان است.و این اشاره به جود و بخشش آن حضرت است که در عالم مشهود بوده و تمامی ائمه ی هدی اگرچه موصوف به این وصف کامل بوده اند و لیکن آن حضرت را مزید اختصاص به این وصف بوده است و حکایت جود و بخشش و کرم آن حضرت مشهور است .
یکی از مهمترین مسائلی که امروزه باید توجه خاصی و اکید به آن را داشت توجه به نشر علوم و فنون در زمینه های مختلف است با توجه به پیشرفت جوامع بشری و وجود اندیشمندان و عالمان بالاخص در جامعه اسلامی ضرورت نشر و فراگیری علم و دانش روز به روز بیشتر می شود. 
از جمله نکات مهم در این رابطه این است که علما و اندیشمندان از علوم مختلفی که از آن بهره مند هستند در جهت انتقال آن به دیگران گام مهمی را بردارند. خوشبختانه در این مورد فعالیت های بسیاری صورت گرفته است گسترش علوم در رشته های مختلف وسعت مراکز و موسسات علمی و آموزشی با وجود انسانهای فرهیخته و دانشمند از جمله آن است. 


دانلود با لینک مستقیم


پایان نامه بررسی سیره اخلاقی امام رضا (ع)

دانلود مقاله ارزش های اخلاقی

اختصاصی از فی ژوو دانلود مقاله ارزش های اخلاقی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

تعریف اخلاق
اخلاق در لغت بمعنی خویها و خصلتها و سرشت ها می باشدکه جمع خلق است و در اصطلاح ، فنی است که بحث از ملکات انسان می کند که متعلق به قوای نباتی و حیوانی و انسانی انسان می باشد و هم چنین کار این فن تمیز دادن فضائل آن ملکات از رزائلش
می باشد تا انسان بواسطه آراستن خود به فضائل و خالی کردن خود از رزائل کمال وجودی یابد .

 

اخلاق :
« بِمَعنی نَفْس الاَفعالِ الَّتی تَسْتَحِقُ المَدْحِ اَوِ لذَّمَّ »
اخلاق به افعالی گفته می شود که سزاوار ستایش یا نکوهش باشند .
معمولاً در مورد اخلاق گفته می شود که ( عبارت است از علم زیستن یا علم چگونه زیستن ) ولی آنچه مربوط به اخلاق است تنها این نیست که ( چگونه باید زیست ) بلکه این است که ( برای اینکه با ارزش و مقدس و متعالی زیست کرده باشیم چگونه باید زیست ) . البته ناگفته ماند که یک چیز را در تمام این تعریفات باید بعنوان اصل موضوع اتخاذ کرد و آن آزادی و مختار بودن است ، یعنی اخلاق رسیدن به کمال انسانی از راه انجام دادن کارهای نیک و از بین بردن کارهای زشت است .
اختیاراً باید گفت : چیزی که کار را اخلاقی یا غیر اخلاقی می کند اراده و اختیار است و لذا موجوداتی که از راه اراده و اختیار بی بهره اند خارج از این بحث اند و برای همین هیچ گاه نمی گویند : فلان حیوان کار خلاف اخلاق مرتکب شد و یا فلان حیوان کار اخلاقی انجام داد .
موضوع علم اخلاق
موضوع علم اخلاق همانطوری که از تعریفش پیداست شکوفا نمودن خصائص نیک انسان و از بین بردن خصائص پست انسانی است ، بنابراین موضوع علم اخلاق انسان را از حیث رفتار و کردار و گفتار می باشد .

 

هدف و غایت علم اخلاق
هدف علم اخلاق را از موضوعش می توان یافت ، بدینگونه که وقتی موضوعش شکوفا نمودن خصائص خوب انسانی و مضمحل نمودن صفات رذبله او باشد نتیجه این کار بوجود آوردن یک مدینه فاضله بوسیله انسانهای خود ساخته خواهد بود ، زیرا تمام زشتی ها از ناحیه بودن صفات حیوانی و نبودن صفات انسانی بوجود می آیند و وقتی موضوع علم اخلاق ( که نابود کردن صفات رذیله و شکوفا کردن صفات حسنه باشد ) محقق شود ، دیگر جائی برای زشتی ها که شامل افراد بسیاری مانند دزدی ، تجاوز ، خیانت ، دروغ و غیبت و رشوه و غیره باشد ، نخواهد ماند ، در نتیجه انسان از حیوانیت محض بیرون آمده و به سوی الهی شدن پیش خواهد رفت و در نتیجه الهی خواهد شد، پس غایت اخلاق ، الهی شدن انسان است و به همین معنی اشاره دارد . روایتی که
می فرماید :
« تَخلَقوا بالاخلاقِ الله » « خودتان را به خویهای الهی رئوف آراسته کنید »
بنابراین انسان در زندگی باید سعیش بر این باشد که خود را به صفات خدائی متصف کند، همانطوریکه خداوند سبحان رئوف است ، او هم رئوف است ، همانطوری که خداوند سبحان رحیم است ، او هم رحیم باشد ، همانطوریکه خداوند سبحان جبار است او هم به موقعش جبار باشد که :
« محمد رسول الله وَ الَذینَ مَعَهُ اشِدّاءُ علیَ الْکفارِ اُمحاؤُ بَیْنَهُمْ »
یعنی : « محمد (ص) فرستاده خداست و کسانی که با او هستند و پیرو او هستند سخت گیران بر دشمن اند و مهربان بر خودشان » .

 

برداشت نادرست از علم اخلاق
از این جا نیز می توان به نادرستی یک تصور شایع در مورد علم اخلاقی پی برد . بدین منظور که عده ای علم اخلاق را نه به سان علمی که قابل تعلیم و تعلم است ، بلکه به صورت مشتی مواعظ و نصایحی می شناسند که تنها از راه ایجاد ( حال‌) می توان آنها را در متعلم تثبیت کرد . چنین برداشت نادرستی در میان کسانی شیوع دارد که به ماهیت این علم و نقش حیاتی ان از لحاظ ایجاد بینش صحیح اخلاقی و تعلیم راه و رسم خودسازی جاهل اند .
توضیح اینکه هر گونه تحول اخلاقی در انسان مسبوق به علم و آگاهی است . اگر چه علم وآگاهی به تنهایی و به خودی خود منتهی با سازندگی اخلاقی نمی شود ؛ اما برای هر نوع تعلیم و تربیت اصولی در زمینه اخلاقی یک عضو لازم و ضروری است ، زیرا در مراحل گوناگون تربیت ، نکات حساس و ظرائف فراوانی پیش می آید که تا شخص از بینش صحیح و معلومات کافی در آن زمینه برخورداز نباشد ، و به تعبیر دیگر ، حریم حق وباطل را در تمامی این زمینه ها به خوبی نشناسد ، قادر به تربیت صحیح خویشن نمی شود . بنابراین هدف علم اخلاق ایجاد احساس های روحی مطبوع ولی زود گذر در متعلمین نیست و نه اکتفا کردن به آن شرط عقل است .
این قبیل احساسها به همان اندازه که سهل الوصولند ، سهل الانهدام نیز هستند و هرگز
نمی توان بنیان تربیت اخلاقی را بر این گونه حالات و احساسها که در زمان تعلیم پیش
می آیند ، استوار کرد .
سازندگی روحی و معنوی انسان قبل از همه محتاج پیدایش بصیرت و معرفت است . تحول و انقلاب درونی که متکی بر علم و معرفت نباشد ، پشتوانه قابل اعتمادی ندارد .
پیامبر اکرم (ص) خطاب به ابن مسعود فرمود :
« ای ابن مسعود ! هرگاه به کاری دست می بری ، با علم و عقل دست ببر . » و باز آن حضرت فرمودند : « آنکه بدون علم به عمل برخیزد پیش از انکه اصلاح کند ، سبب تباهی می شود . »
و از سخنان امام علی (ص ) است که می فرمایند :
« لا یُری الْجاهِلُ اِلا مُفرِطاً اَوْ مُفْرطاً »
«جاهل را نبینی جز اینکه یا افراط می کند یا تفریط »
حضرت علی (ع) خطاب به کمیل می فرمایند :
« یا کُمَیل : مامِن حَرِکةَ الا و اَنتَ مُحتاجٌ فیها الی مَعْرِفَةٍ »
ای کمیل ! هیچ حرکتی نیست جز اینکه تو در آن نیازمند معرفتی هستی :
حال باید پرسید چنان معرفتی را چگونه باید تحصیل کرد ؟ آیا جز این نیست که ایجاد آن محتاج تعلیم و تعلم جدی و اصولی از سوی مربیان شایسته است ؟
غالباً کسانی که حوصله چنان تعلیم و تربیت جدی و پرزحمت را ندارند ، آن را امری غیر ضروری معرفی کرده و به همان حالات زودگذر روحی بسنده می کنند و یا با عنوان کردن مطالبی از این قبیل که ( اخلاق رفتنی است نه گفتنی ) ، ( اخلاق تنها جنبه عملی دارد ) و امثال آن ، از زیر بار تعلیم و تعلم اصولی و آموزش تا مرحله حصول بصیرت و معرفت شانه خالی می کنند . و این خطای بزرگی است که تاوان آن شکست در خودسازی و تربیت نفس است .
کسانی که عملاً در وادی تربیت خود و دیگران قدم نهاده و با حساسیت فوق العاده ای تربیت اخلاقی آشنا هستند ، نیک می دانند که مشکلات و موانع موجود بر سر این راه هدف نه چنان است که بتوان به اتکاء مشتی حالات زودگذر به سلامت از این موانع گذشت و به نتیجه مطلوب دست یافت .
امام جعفر صادق (ع) در اهمیت تحصیل علم و اگاهی بعنوان پشتوانه ضروری برای عمل و نکوهش عملی که همراه با علم و بصیرت نباشد ، می فرمایند :
« العاملُ علی غیْرِ بَصیرَةٍ ، کالسائرِ علی غیرِ الطّریقِ لا یَزیدهُ سُرعَةُ السّیدِ اِلّا بُعْداً »
« کسی که بدون بصیرت و بینش عمل کند ، هم چون کسی است که در طریق و مسیر پیش نمی رود ، از این رو هر چه بر تندی و حرکت خود بیفزاید ، از قصد دورتر
می شود».
امام علی (ع) نیز بی نتیجه بودن مساعی کسانی را که عمل انها از روی بصیرت و بینش نیست ، چنین بیان می فرمایند :
« الْمُعْ‎بدُ بِغیرِ علمٍ کحمارِ الطاحُوتةَ یَدُوُر و لا یَبْرَحُ مِن مکانِهِ »
« عبادتگر بی علم ، هم چون خر اسیاب است که همواره در یک جا می چرخد و گاهی پیش نمی رود .»
از این رو تغییرات تند و تکان دهنده می توان به اهمیتی که اسلام به علم و معرفت و ضرورت تعلیم و تربیت نمی شناسند ، دریافت . .

 

ضرورت ارزشهای اخلاقی
پس از آگاهی به تعریف و ارزش اخلاقی و شناخت نقش و موضوع علم اخلاق و هدف ازآن ، حال باید ارزشهای اخلاقی را بشناسیم ، زیرا که اخلاق فردی یا اجتماعی ، بدون ارزشها واقعیت پیدا نمی کند . باید یدانیم که ارزشهای اخلاقی کدامند ؟ راه بدست آوردن آنها چیست ؟ و ضد ارزش و موانع پیدایش اخلاق اسلامی انسان کدامند ؟ و چگونه باید آنها را از سر راه تکاملی خود برداریم ؟ زیرا دلهای ما مانند یک زمین کشاورزی است که برای بدست آوردن محصول سالم و فراوان باید دو کار اساسی و سرنوشت ساز توجه نماییم .
اول : شناخت بذرهای سالم و مفید و کاشتن دانه ها در زمین و فراهم نودن مسائل رشد و تکامل آن مانند ، آبیاری ، کود پاشی .
دوم : پاکسازی زمن کشاورزی کاشته شده از علفهای هرز و خارهای مزاحم مانند : سم پاشی و کندن و دور ریختن گیاهان هرزه تا هر روز دانه های کاشته شده ، رشد و نمو کنند و علفها و خارهای مزاحم و هرزه نتواند جلوی رشد و تکامل محصولات مورد لزوم را بگیرند .
ارزشها و ضد ارزشها
تواضع و فروتنی
تواضع و فروتنی یکی از ارزشهای اخلاقی پسندیده ای است که می شود با آن بر همه دلها، حتی دلهای دشمنان خود راه یافت و شیطان و شیطنتهای ویرانگر را از جامعه دور ساخت . و آنها را که با ما قهر کردند می توان با تواضع و فروتنی به دوستی و مهربانی وادار کرد و گل بوته های رضایت و لبخند را بر همه دلها کاشت که امام علی (ع)
می فرمایند :
« وَ بالتَّواضُعِ تُتِمُّ النِّعمَةُ »
« با فروتنی و تواضع و خوشروئی و نرمی ، نعمتها کامل می شود .»
امانت داری
یکی از ارزشهای اخلاقی ، امانت داری است که با آن می توانیم بزرگترین خدمت شایسته را به دوستان خود روا داریم . امانت داری گاهی نسبت به اموال دیگران مطرح است و زمانی در رابطه با مسائل اخلاقی است ، یعنی اگر رازی را برای ما فاش کرده اند و یا به اسرار دیگران آگاهی پیدا نمودیم باید راز داری و صبر و پایداری ، امانت دار امینی باشیم وآبروی دوستان خود را حفظ نمائیم .

 

نیکوکاری و ترک منت گذاری و سرزنش دیگران
صفت نیکوکاری و علاقه به انجام کارهای درست و مفید برای دیگران ، وقتی با ارزش است که با صفت و عادت پست منت گذاری و سرزنش کردن ، آلوده نگردد . منت گذاری دلها را می رنجاند و قهر و ناراحتی به همراه دارد و اثر کارهای خوب را نابود
می سازد . امام علی (ع) می فرمایند :
« ایّاکَ وَ اَلْمنَّ 000 فَانَّ امَّنَ یُبطلُ الاحْسانَ »
« از منت گذاری بپرهیزید زیرا اثر نیکوکاری تو را از بین می برد» .
خیر خواهی و اصلاح امور دیگران
یکی از ارزشهای والای اخلاقی این است که نسبت به دیگران خیر خواه و مهربان باشیم، نگذاریم دشمنی ها ، قهر کردن ها ، در میان دوستان ما باقی بماند . اگر متوجه شدیم دو برادر ، دو دوست ، دو همسایه با هم قهر کردند ، تلاش کنیم ناراحتی ها را ازبین ببریم ، زیرا اصلاح امور دیگران یکی از عبادتهای پسندیده و ارزشمند است .
عفو و گذشت
کینه توزی و لجاجت ویژه روحهای حقیر و همتهای پایین است و بر عکس آنان که نظر بلند و روح بزرگ دارند پوزشها را می پذیرند . از خطاهای دیگران چشم می پوشند و از حق شخصی خویش در می گذرند . بلند نظری انسان عامل محبت دلهای دیگران است. برای خود انسان نیز نوعی لذت روحی را دارد و گفته اند : ( در عفو لذتی است که در انتقام نیست ) . عفو و گذشت و چشم پوشی و نادیده گرفتن لغزشهای دیگران دانه های جلب محبت است و دیگران را خوشبین ، وفادار و با محبت نگاه می دارد.
امام سجاد (ع) در دعای بلند « مکارم الاخلاق » از خداوند اینگونه می طلبد : « خداوندا ! 000 مرا ثابت قدم و استوار بدار تا با خالصان و دغلها ، خیرخواهانه برخورد کنم .
بخشش و محبت
آدمیزاد بنداه احسان است . به هر کسی نیکی کند ، او را رام و مطیع خویش می سازی و به هر کس محبت و لطف کنی قلعه دلش را فتح کرده ای . به قول سعدی :
بنده حلقه بگوش ار ننوازی برود لطف کن لطف که بیگانه شود حلقه بگوش
این تعلیم حضرت رسول (ص) است که:
« ای مردم ! می دانم که نمی توانید با همه اموالتان ، همه مردم را راضی کنید ولی با چهره باز و گشاده روئی و خوش اخلاقی می توانید » .
و سخن مولایمان حضرت امیر (ع) چنین است :
« با الایثارِ یُسْتَرَقُ الاحرارُ »
« آزاد مردان با ایثار ، بنده و غلام می شوند .»
البته بنده و غلام خویها و کرامتهای اخلاقی . این هم گام دیگری در جذب دلها و ایجاد الفتها و تحکیم رابطه های عاطفی در جامعه بشری است .
حسن خلق
کاملترین مومنین از لحاظ ایمان ، خوش خوترین آنان است . پیامبر اکرم (ص)
می فرمایند: حسن خلق آثار خطاها را از بین می برد ، هم چنانکه آفتاب یخ را و سوء خلف عمل را تباه می سازد ، هم چنانکه سرکه عسل را . امام صادق (ع) لبخند مرد بر روی برادرش حسنه است و دور کردن هر نوع سختی و ناراحتی از وی حسنه است و خدا پرستیده نشده بکاری که محبوبتر باشد نزد او از شاد کردن دل مومن .

 

فصل دوم

 

برتری نظام اخلاقی اسلام و الگو برداری از آن

 

 

 

 

 

 

 


گفتیم که : هر نظام اخلاقی بر سه اصل موضوعی بنا می شود :
1- انسان مختار است .
2- در افعال اختیاری خود هدفی را دنبال می کند که دارای مطلوبیت ذاتی است .
3- یگانه راه وصول به آن هدف انجام افعال اخلاقی خواهد بود ؛ یعنی در حقیقت این افعال اختیاری هستند که موجب سعادت یا شقاوت انسان می شوند و جز این طریق کسی به سعادت یا شقاوت نمی رسد .
البته باید یاد آوری کنم که بسیاری از نظامهای اخلاقی توجه تفصیلی به این اصول نداشته و آنها را بعنوان اصول موضوعه خود مطرح نکرده اند ؛ ولی ما با تجزیه و تحلیل به این نتیجه می رسیم که این سه اصل هر چند به طور ارتکابی و اجمالی مورد قبول و پذیرش هر یک از نظامهای اخلاقی خواهد بود .
نظام اخلاقی اسلام نیز در پذیرش اصول فوق با دیگر نظامها هماهنگی دارد و بر اساس اعتراف به اصول نامبرده پی ریزی شده است و در این زمینه با دیگر نظامها هماهنگی دارد و تفاوتی ندارد . اکنون این پرسش مطرح می شود که بنابراین چه تفاوت اساسی بین نظام اخلاقی اسلام با سایر نظام های اخلاقی وجود خواهد داشت ؟ در پاسخ به این سوال باید بگوییم : نظام اخلاقی اسلام با دیگر نظامهای اخلاقی تفاوتهایی نیز دارد که در اینجا دو تفاوت اساسی را به ترتیب مورد بررسی قرار می دهیم .
سعادت در نظام اخلاقی اسلام
باید بگوییم : اخلاق اساسی نظام های اخلاقی به لحاظ مفاهیم کلی نیست ؛ بلکه بیشتر به مصادیق آن مفاهیم کلی مربوط می شود . یعنی هر انسانی بطور کـلی فطراً طـالب سعـادت است و هیچگاه این خواست را نمی تواند از خویش صلب کند و می توان گفت: این حقیقت را همه نظامهای اخلاقی پذیرفته و در آن اتفاق نظر دارند و اختلاف میان نظامهای گوناگون اخلاقی ، متوجه تشخیص مصادیق ( سعادت ) خواهد بود . مشکل اساسی و نقطه درگیری نظامها و نقطه نظرهای متنوع و متضادی که اظهار می دارند ، در پاسخ دادن به این پرسش خلاصه می شود :
آیا آن سعادتی که گمشده انسان است و او با همه تلاش خود بدنبال آن می گردد.
بدیهی است پاسخگویی به پرسش فوق کار آسانی نخواهد بود و می توان گفت : رمز اشکال و گره کار در اینجاست که سعادت ـ این گمشده همه انسانها ـ یک شیء عینی و موجود خارجی و یا حتی یک حیثیت نفسانی و پدیده روحی و روانی خاص نیست تا بتوانیم به آسانی به آن دست یابیم و زمینه اختلافات کم شود .
در پاسخ به این پرسش اصولی باید بگوییم : ما قبلاً نظر خود را توضیح دادیم و گفتیم : سعادت ، یک مفهوم انتزاعی است که منشاء انتزاع آن ، دوام و شدت لذت است . به طور مطلق و اگر میسر نشد دوام و شدت نسبی خواهد بود . بر این اساس اگر زندگی ما توام با رنج و ناراحتی باشد و در آن جا که آلام کمتر است و به حداقل می رسد و در مقابل آنها لذایذ ما در سطح بالایی قرار دارد ، سعادت صدق می کند .
کوتاه سخن اینکه سعادت خواهی فطری بشر است . همه می خواهند لذایششان دائمی و در عالیترین کیفیت و شدت و در مقایسه با آلامشان بیشتر باشد ولی نمی دانند ، چگونه بایدبه آن دست یافت و هر کس در این زمینه سخنی می گوید .
از اینجاست که می توان گفت : درباره مفهوم سعادت اتفاق نظر وجود دارد ، ولی در تشخیص مصداق سعادت اختلاف فراوان به چشم می خورد .
انسان در نظام اخلاقی
نظام اخلاقی اسلام مبتنی بر نوعی جهان بینی است که وجود خداوند را به عنوان مبداء وآفریننده موجودات و انسان را بعنوان موجودی وابسته و نیازمند به او معرفی می کند. انسان در این بینش فقر محض است و نسبت به خداوندی وجودی ربطی بیش ندارد . خداوند درقرآن می فرماید :
« یا ایُّها النّاسُ اَنْتُمْ الفُقَرائُ اِلی اللهِ هُوَ الغَّنیُ الْحمیدً »
« ای مردم شما نیازمند به خدا هستید و فقط خداوند بی نیاز و ستوده است »
طبیعی است این نظام برای آنکه مسیرش مبتنی بر حقایق و هماهنگ با واقعیتها و بر کنار از اوهام و تخیلات باشد ، ناگذیر است رابطه عبودیت و ربوبیت فوق را مورد توجه قرار دهد و بر اساس این اصل و با ملاحظه آن برنامه ریزی کند .
البته بایدتوجه داشت آن چه در بالا گفتیم از ویژگی انسان نیست ، بلکه تمام موجودات بدون استثناء نسبت به خداوند از چنین موقعیتی برخوردار بوده و به تمام معنی وابسته و از اعمال هستی نیازمند به خداوند هستند ؛ ولی ، از آن جا که ما درباره نظام اخلاقی بحث می کنیم ؛ منتها از وابستگی انسان یاد کردیم .
با توجه به این وابستگی عمومی به این نتیجه دست پیدا می کنیم که هر گاه انسان در اشیاء دخالت و تصرف می کند و از آنها بهره مند می شود باید بداند که در ملک خداوند تصرف کرده است . البته ما منکر این نیستیم که انسان به یک لحاظ و در یک مرتبه در ملک خود تصرف می کند . حال یا در ملک تکوینی خود مثل اعضای بدنش و یا در ملک تشریعی و اعتباری خود مثل اشیاء خارجی که بر اساس قرار و قانون ، ملک او شمرده می شوند . ولی از این حقیقت نباید غافل شد که همه اینها نهایتاً و در یک مرحله عالی تر مربوط به خداوند بوده و مالک حقیقی همه اشیاء اوست .
حفظ این رابطه نتیجه دیگری نیز به دنبال دارد و ما را برآن می دارد تا حتی اگر کاری را فرض کنیم که به نفع زندگی و نیروی انسان نباشد و خود بخود در سعادت اخروی وی نیز تاثیری نداشته باشد ؛ ولی مع الوصف همین کار غیر مفید و بی خاصیت ، مورد امر خداوند قرار گیرد( که باید ان را انجام دهی ) ما را بر آن می دارد که حتی اطاعت امر خداوند را در چنین مواردی نیز لازم بدانیم .
انسان با حالت انقیاد کامل و بدون هیچ گونه اعتراضی باید در برابر اوامر و نواهی خداوند تسلیم محض باشد ، زیرا اعتقاد به ربوبیت تکوینی و تشریعی خداوند چنین اقتضایی دارد که انسان در مقام عمل ، گوش به فرمان او بوده و مراقبت باشد تا چه کاری ازوی
می خواهد و چه کاری را منع می کند.
این حقیقت واضح است که اوامر و نواهی خداوند تابع مفاسد و مصالح هستند و مفاسد و مصالح نیز صرف نظر از اوامر و نواهی خداوند که تابع مصالح و مفاسد هستند و بوده و واقعیت دارند . ما نیز این حقایق را انکار نمی کنیم ، سخن ما این است که حتی اگر هم تابع مصالح و مفاسد نمی بودند اطاعت آنها بر انسان واجب بود و او در چنین فرضی نیز در برابر خداوند باید چنین توطین نفسی داشته باشد.
اکنون اگر سوال شود که آیا نظریه فوق یک تئوری محض است یا واقعیت دارد و تا کنون چنین فرمانی از جانب خداوندصادر گردیده است ؟ در پاسخ باید بگوییم :
صدور چنین امری از جانب خداوند آن چنان هم دور از باور نیست و بعنوان نمونه
می توان از ف مان خداوند به حضرت ابراهیم (ع) بر ذبح فرزندش حضرت اسماعیل (ع) نام برد زیرا، کشتن فرزند خود بخود نه سعادت دنیا را نتیجه می دهد و نه سعادت آخرت را . با هیچیک از آن دو رابطه تکوینی ندارد و اگر خداوند چنین فرمانی نداده بود و اقدام به ذبح اسماعیل موجب سعادت آخرت نمی شود و حضرت ابراهیم هرگز چنین کاری را تجویز نمی کرد و انجام نمی داد .
در هیچ نظام اخلاقی غیر الهی ، چنین قابل توجه نیست اما از آن جا که حقیقت دیگری هم وجود دارد همه چیز رابطه وابستگی به خداوند دارد و مملوک خداوند است در نظام های الهی هر کاری که او می گوید باید انجام داد ، خواه مصلحتی برای خود یا جامعه دربر داشته باشد و خواه نداشته باشد . همه اینها ملک خداوند است و مکلف ؛ حق ندارد چون و چرا کند .
رابطه عبودیت انسان به ریوبیت خداوند می تواند به تمام کارهای انسان رنگ بزند و چنانکه بعد از این توضیح می دهیم رنگی جالب تر و موثرتر از هر چیز دیگر در وصول انسان به سعادت خویش که خداوند درباره آن می فرماید :
« صِبْغًةَ اللهَ وَ مَنْ اَحْسَنُ مِنُ اللهِ صِبْغَةً »
« رنگ خدایی است و چه کسی در رنگ آمیزی ( توحیدی ) از خدا بهتر است »
می توان گفت : در حقیقت این موضوع سبب شد بعضی از اندیشمندان مسلمان ، چنین گمان کنند که اساس ارزشهای اخلاقی در اسلام چیزی جز امر و نهی خداوند نیست .
( خوب ) آن است که خداوند به آن ( امر ) می کند و خوبی آن به لحاظ همین امر است و (بد) آن که خداوند از آن ( نهی )می کند و سرچشمه بدی آن همان ( نهی ) است .
آنان گفتند : کار خود بخود نه خوب است و نه به بی تفاوتی و خنثی است ، هیچ مطلوب و یا مبغوضیتی ندارد ، حسن و قبح ، ذاتی افعال نیست بلکه تابع امر و نهی خداوند خواهد بود .
باید بگوییم : این هم اشتباه بزرگی بود که این گروه مرتکب شدند ، زیرا خوبی یا بدی افعال دربست از طرف امر و نهی خداوند بیاید و ذاتاً عاری از خوبی و بدی باشند . حقیقت این است که حیثیت امر و نهی حیثیتی است جدای از حیثیت ذاتی افعال که چون مورد امر نهی خداوند قرار گرفتند ، علاوه بر ارزش ذاتی خود خود ، زمینه چنین ارزش مثبت یا منفی را نیز برای انسان بوجود می آورند . یعنی ارزش بندگی اطاعت و انقیاد نسبت به خداوند و فرامین او و یا بی بندو بی باری مخالفت و تجدی نسبت به او خواه ، مصلحت مفسده ای هم در متعلق امر و نهی لحاظ شده باشد. نظیر اکثر قریب به اتفاق احکام وفرامین الهی یا نشده باشدنظیر نمونه ای که یادآوری گردید .
آیات قرآن خود شاهدی بر مدعای ما هستند و از ارزش ذاتی افعالی پرده بر داشته اند . خداوند می فرماید :
« اِنَّ اللهَ یا‏مرُ بالعدلِ وَ الاحسانِ »
« محققاً خداوند به عدالت و میکی کردن فرمان می دهد .»
و می فرماید:
«قُلْ انَّ اللهَ لایاْمُرُ بافحْشاءِ »
« بگو محققاً خداوند به انجام کار زشت فرمان نمی دهد .»
از آیات فوق بخوبی می توان دریافت که : عدل و احسان ، متعلق فرمان خداوند هستند و قبل از اینکه بر آنها امر شود بصورت خصیصه ذاتی یک سری از افعال انسان وجود و واقعیت دارند و این افعال به لحاظ همین ویژگی ذاتی ، مورد امر خداوند قرار می گیرند نه آنکه چون خداوند امر کرده است خصیصه ذاتی برای یک سری از افعال دیگر وجود دارد و از این جهت خداوند به انجام چنین کارهائی فرمان می دهد .
بنابراین عدل و احسان یا فحشاء بدون توجه به هیچ امر و نهی ، دارای مصادیق خارجی و چنانکه قبلاً توضیح دادیم انتزاعی هستند .

 

الگوی اخلاقی اسلام
نکته مهم دیگری که ضرورت تحصیل آگاهی و ومعرفت و وجود تعلیم و نعلم جدی در زمینه اخلاقی را روشن می سازد . عظمت هدفی است که در تعالیم اسلامی از سازندگی اخلاقی تعقیب می شود چه ، هدف از تربیت اخلاقی در اسلام تنها ، این نیست که شخصی پاره ای آداب ظاهری را فرا گرفته و یا برخی فضایل سطحی و ظاهری را در خود ایجاد کند ، بلکه هدف نهایی از سازندگی اخلاقی و معنوی در مکتبهای آسمانی عموماً و در مکتب اسلامی خصوصاً ، چنان با عظمت ، حساس و متعالی است که هرگز و در تحت هیچ شرایطی نمی توان با انواع جهالتها ، ساده اندیشی ها و سطحی نگیری ها
بی آنکه شخص از عمق فکری و معنوی لازم بر خوردار گردد به آن دست یافت . از این رو ، تفاوت بسیاری است بین الگوهای اخلاقی و معنوی اسلام ، و آن چه در عرف و اجتماع بعنوان تیپ مقدس مآب معروف خاص و عام است .
این قبیل افراد که تنها به ظاهر آداب شرع توجه کرده و از فضایل به دسته خاصی ، آن هم به صورت صوری و سطحی بنده می کنند ؛ هرگز الگوهای مطلوب اخلاقی اسلامی نبوده و نمی توانند باشند . اینان به جهت بی بهره بودن از فضایل و کمالات اساسی و محرومیت از عمق معنوی لازم ، نتوانستند اهداف تربیتی و معنوی اسلام را به طور هماهنگ و به صورت عمیق در وجود خود پیدا کنند ، بلکه به جهت یک جانبه نگری و تک بعدی بودن ، فرسنگها از انسان نمونه اسلام که شخصیتی چند بعدی ، عمیق و همه جانبه دارد ، فاصله دارد .
اساسی ترین عنصری که شخصیت معنوی این قبیل افراد ظاهراً با تقوا فاقد آن است ، همان عنصر ( آگاهی و معرفت ) است . فقدان علم و آگاهی در این افراد سبب می شود نارسائی فکری بر کل شخصیت آنها سایه افکنده و از آنها انسانهای سطحی و موجودی بسازد که هیچ انسان اگاه و بیداری حاضر نیست آنان را به عنوان الگوی تربیتی خویش بپذیرد یا آرزوی شباهت به آنها را در دل داشته باشد .
الگوی اخلاقی اسلام ، انسان وارسته و بکمال پیسوته ای است که علاوه بر ظاهر از نظر باطن نیز به تسویه کامل نائل آمده و دلش روشن به نور معرفت است . هدف از تربیت اخلاقی در اسلام ، افزایش مراتب و درجات قلبی در سایه معرفت الهی است تا شخص شایستگی لازم برای تقرب به خدا را پیدا کند . از این رو ، تعلیمات اخلاقی باید در جهت نیل به این هدف متعالی قرار گیرد و از هر نوع سطحی نگری و ظاهر گرائی مصون ماند تا به جای ترببیت مقدس مآبان جمود ، انسانهای شایسته ، آگاه و عمیق تربیت شوند که هم از لحاظ بینش و معرفت و هم از لحاظ عمل در سطح بالایی از کمالات قرار گیرد و گرنه تنها توجه به جهات عملی و بی توجهی به نقش و اهمیت علم و بصیرت که آن همه در اسلام به آن تاکید شده است ، از آفات بزرگ تعلیم و تربیت دینی و اخلاقی است که اگر به طور جدی با آن مبارزه نشود سبب خواهد شد ، انسانهای یک بعدی ، سطحی و متحجرالفکری بار آیند که از کمال لایق انسانی و ارزشهای متعالی اسلام ، فرسنگها فاصله دارند.
اینان نه تنها خود از رسیدن به کمال باز می مانند بلکه با مقدس مآبی ها و تعصبات احمقانه، تیشه بر ریشه اسلام زده و دیگران را از این دین و آئین الهی گریزان می سازد. از این رو ، پیشوایان آسمانی از دست این گروه از متعبدین جاهل دردمندانه شکوه کرده و آنان را در ردیف عالمان فاسد و بی حیا و وسیله شکست اسلام معرفی نموده اند . امام صادق (ع) فرمود :
« قَطَعَ ظَهدی اتُنانِ : عالِمٌ مثتَهَتّکٌ و جاهلٌ مُتَنَسّکٌ ، هذا یَصُدُ الناسَ عنْ علمهِ بتَهتُّکه وَ هذا یَعُدُّ الناسُ عَنْ نُسْکه بجَهْله »
« دو طایفه کمر مرا شکستند : عالم فاسد و بی حیا و جاهل مقدس مآب . اولی مردم را از علم خویش یا فساد و پرده دری باز می دارد و دومی آنان را از عبادت به جهات خویش گریزان می سازد .

 

 

 

 

 

فصل سوم

 

تربیت و اخلاق

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

آغاز تربیت
نقطه آغاز تربیت ، تربیت خویشتن است . کسی می تواند مربی باشد که پیش از دیگران به تربیت خود بپردازد . کسی می تواند مربی باشد که بیش از آنکه از دیگران انتظار تغییر و اصلاح داشته باشد، از خود چنین توقع کند . انسان بدون تربیت مستمر خود نمی تواند یک مربی موفق باشد . انسانی که خود اهل مطالعه نیست ، چگونه می تواند دیگران را به این کار دعوت کند . کسانی که خود به لحاظ اخلاقی منزه نیستند چگونه می توانند دیگران را به اخلاق پاک دعوت کنند ؟
سه عامل مهم برای تقدم تربیت دیگران عبارتند از :
1- عمل مربی بیش از کلام او بر روی متربی اثر می کند .
2- مربی ومعلم باید همیشه جلوتر از متربی خود حرکت کنند .
3- برای درک مشکلات متربی مربی خود باید بخشی از انتظاراتی را که از او دارد ، در مورد خود عملی سازد .

 

ابعاد تربیتی
خداوند انسان را بگونه ای خلق کرده که دارای شخصیتی چند بعدی است . تربیت او هم باید متوجه همه این ابعاد باشد . مهم ترین ابعاد شخصیت انسان عبارت است از :
بعد شناختی ، بعد عاطفی ، بعد حرکتی - جسمانی ، بعد اجتماعی ، بعد اخلاقی و بعد هنری .
یک تربیت متعادل و متوازن باید همه این ابعاد را در نظر قرار دهد . دین مبین اسلام دینی است که به تمامی این ابعاد توجه کرده ، برای پرورش متعادل و درست آن برنامه دارد.
بنابراین برای تحقق یک تربیت اسلامی و کامل باید با کودک و نوجوان بگونه ای مواجه شویم که او بتواند در همه این ابعاد فعال باشد و رشد پیدا کند کسانی که به ابعاد محدودی توجه دارند کودک را نامتعادل بار می آورند . از آن جمله کسانی هستند که تنها به پیشرفت درسی و یا رشد جسمانی کودک یا نوجوانان توجه دارند و لذا او را ناقص تربیت می کنند .

 

رشد و کمال
انسان در مقایسه با سایر حیوانات رشدی بسیار آرام ولی گسترده و عمیق دارد.فرزندان حیوانات بسیار سریع به این درجه و مرحله می رسند ، ولی فرزند انسان بسیار کند به این درجه و محله می رسد ؛ که هیچ موجودی نمی تواند به آن سطح دسترسی پیدا کند . طی این مسیر در مورد انسان با آرامی و به تدریج انجام می گیرد ؛ لذا در تربیت باید برای رسیدن به اهداف بلند و عالی ، عزم را جزم کرد و با آرامش ، لکن با استواری و استحکام به طرف آن اهداف حرکت کرد .
عجله کردن برای رسیدن به اهداف ، آن هم اهدافی ظاهری ، مانند گرفتن دیپلم و لیسانس، نه تنها به سود تربیت نیست ، بلکه به آن آسیبی جدی وارد می کنند . برای تربیت زمینه لازم را فراهم کنیم ، بگونه ای که بتوانیم تا پایان عمر به رشد خود ادامه دهد .

 

تفاوتهای فردی
توجه به تفاوتهای فردی لازمه یک تربیت متعادل و درست است . انسان ها همه یکسان خلق نشده اند و اساساً باید بگوییم هیچ کدام از مخلوقات الهی دارای شباهت کامل با یکدیگر نیستند و هر موجودی دارای خلقی منحصر به فرد است که گواه وحدانیت خداوند است . از این رو مربیان باید ضمن داشتن برنامه کلی در تربیت ، به ویژگی های منحصر به فرد هر یک از تربیان توجه خاص داشته باشند . بنابراین لازم است :
1- مربیان به ویژگیهای اساسی و بنیادی در تربیت از قبیل هوش ، انگیزش ، خلاقیت و سلامتی روانی توجه داشته باشند و تفاوتهای فردی متربیان را در این زمینه ها مورد عنایت قرار دهند .
2- جایگاه هر متربی را در میان هم سالان خود مشخص کنند .
3- پیشرفت هر کودک و نوجوانی را نسبت به خود او در نظر بگیرند .
4- در طراحی برنامه های تربیت متربی را اصل قرار دهند نه برنامه را .

 

انگیزه و تربیت
آنچه می تواند کودک را به طرف رشد و کمال سوق دهد انگیزه هایی است که از درون او را به سمت اهداف هدایت می کند . انگیزه ها نیروی حرکت به طرف اهداف تربیتی را تامین می کنند . از این رو این انگیزه ها باید شناخته شده در جهت تحریک بیش تر کودک و نوجوان تقویت شوند . به این منظور در مورد انگیزه ها لازم است بدانیم که :
1- انگیزه های اولیه و طبیعی مانند گرسنگی ، تشنگی ، کنجکاوی و 000 می تواند برانگیزاننده تعدادی از رفتارها باشند.محرومیت نسبی در این انگیزه ها می تواند موجب تشدید آن ها شود.
2- به کمک انگیزه های اولیه و طبیعی باید انگیزه های ثانوی ای مانند تمایل به پیشرفت تحصیلی را ایجاد و تقویت نمود .
3- باید با فراهم آوردن زمینه لازم برای عمل موفقیت آمیز کودک و نوجوان انگیزه های او را تقویت کرد .
4- از طریق اجتناب از اجبار آشکار و محسوس ، از تضعیف انگیزه ها جلوگیری کرد .

 

نسبیت در تربیت
تربیت بدون تشویق و تنبیه مناسب امکان پذیر نیست ، لکن باید توجه داشت که هر چیزی در مورد کودک نمی تواند مورد تشویق و یا بخصوص مورد تنبیه واقع شود . مثلاً نباید تغییراتی که خارج از اختیار و اراده کودک و نوجوان است ، زیاد مورد تشویق قرار گیرد و یا خدای ناکرده تنبیه شود .
آشفتگی دوره نوجوانی چیزی نیست که به سبب آن نوجوان را تنبیه و یا سرزنش کنیم ، هم چنین بدلیل زیبایی چهره و یا هوش سرشار یک کودک نباید او را مورد تشویق قرار داد ، بلکه آن چیزی که باید مورد تشویق قرار گیرد ، عمل و بازده موفقیت آمیز کودک و نوجوان است . یعنی چیزی که با تلاش و کوشش او بدست آمده است . هر گام کودک و نوجوان به جلو ، می تواند مورد تشویق قرار گیرد و در مواردی نیز هر کدام از گامهای او به جلو ( در صورتیکه اضافی باشد ) یا عقب تنبیه شود .

تربیت از راه دل
اساساً‌ اگر مفاهیم و روش ها و اقدامات تربیت از طریق مربیان صاحب دل به روش تربیت از راه قلوب و عواطف صورت نگیرد ، جزء آموزشهای سطحی و دانشهای حفظی و صوری حاصلی به بار نخواهد داشت .
در چنین شرایطی می توان تربیت درونی را جایگزین تربیت بیرونی کرد و به جای دانش به تغییر منش اندیشه و در نهایت به جای تاکید صرف بر اطلاعات ذهنی به هدایت قبلی دست یافت . اگر تربیت با روش صاحب دلی و با منش اهل معنا انجام گیرد نیازی به انبوه کاری و انبوه گویی نیست . اگر در فرآیند انتقال پیام به تمایل درونی و رغبت و انگیزش افراد توجه شود تنها یک اشاره کافیست تا قلب آدمی نورانی شود .

 

گرداندن ( ساختن ) با بعد اخلاقی
همه تلاشها و زحمات یک باغبان گل پرور که ممکن است به آموزشها و تکاپوهای علمی فراوان نیازمند بوده باشند ، برای رویانیدن گل هایی است که به مرحله شکوفایی برسند . تخلق به اخلاق والای اسلامی و انسانی ، یعنی شکوفایی همه استعدادها و حقایق مربوط به انسان .
آن پیشتازان فکری که دوران ها را پایان دوران ماقبل تاریخ ( تاریخ انسانی ) می نامند و برای آغاز تاریخ انسانی هرگونه تلاش می کنند و از بکار گرفتن هیچ منطقی مضایقه ندارند ، باید بدانند تغییر دادن وضع زندگی انسانها دررابطه با صنعت و هنر و پول و جریانات نظامی و دیگر شئون امروزی بشری ، به وضعی دیگر ، بدون احساس ضرورت گردیدن و گردادن اخلاقی ، ادامه همان دوران ما قبل تاریخ است ، نه پایان بخشیدن به آن. هیچ راهی برای ختم دوران ما قبل تاریخ ، جز شکوفا کردن انسان ها با اخلاق عالی انسانی که همان شکوفائی حقایق است ، دیده نمی شود.
شاید درباره انسان سخنی نمانده باشد تا گفته شود و تجربه ای نمانده باشد تا انجام شود و تلاشی در مسیر حیات معقولش نمانده است تا صورت پذیرد. محصولی که بشر از سرمایه و تلاش خود برای پیشرفت خود برداشته است به قدری در مقابل آن رسیده است که معلمان و مربیان به هر نحوی که شده است به انسان های مورد تعلیم و تربیت بفهمانند که
( هرگز فراموش مکن که تو انسانی آنان که در زندگی باآنها شرکت داری نیز انسانند . آنان نیز مانند تو خوشی لذت را در می یابند و درد و ناگواری الم را می فهمند و همان عامل جلب سود و لذت که برای تو ، انگیزگی دارد و تحریک می کند . در همه آنان که مستقیم و یا غیر مستقیم با انان در ارتباط هستی ، نیز انگیزگی دارد ).
بدون تحریک و جوشش برای دریافت اصل فوق قرار گرفتن در مسیر گردیدن و گرداندن هرگز به نتیجه ای نخواهد رسید . آن مربیانی که بعد والای اخلاقی انسانهای مورد تربیت خود را تقویت نمی کنند وان را به فعلیت نمی رسانند و در عین حال مراکز دانش و منابع پیشرفتی که هزاران نوع نیرو و واسطه در اختیار انسانها می گذارند ، کاری جز آماده کردن میدان برای تناز ع در بقاء انجام نمی دهند . معلوم است برد در این میدان که خطرناک تر است از جنگل ، با کیست و باخت با کیست .

 

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله 71   صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله ارزش های اخلاقی

دانلود مقاله روش های تربیت اخلاقی

اختصاصی از فی ژوو دانلود مقاله روش های تربیت اخلاقی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 روش های تربیت اخلاقی
به رغم وجود عوامل محدودکننده انسان مانند وراثت، طبیعت و جامعه انسان می تواند به اراده خود مسیر خویش را برگزیند و از حصار عوامل محدودکننده در اطراف خود بیرون آید؛ حتی این توانایی را پیدا می کند که سرنوشت جدیدی را برای جامعه و تاریخ خود رقم زند.
برای نمونه: قرآن کریم، همسر فرعون و حضرت مریم را به عنوان الگوهایی برای مؤمنان ذکر می کند. آنان با وجود محیط ناسالم، طریق صلاح و رستگاری را برگزیدند.(1)
قرآن به تأثیرپذیری انسان از محیط و شرایط گوناگون اذعان دارد و به او نسبت به تأثیرات آنها هشدار می دهد. در مورد فرزند حضرت نوح (ع) خداوند به صراحت می فرماید: او از اهل تو نیست؛ زیرا به دلیل متأثر شدن از عوامل محیطی ناصالح، از مسیر صلاح و درستی خارج شده است.(2)
خداوند متعال به ستایش از جوانان «اصحاب کهف» می پردازد که با هجرت از محیط فاسد، خود را از عوامل محیطی ناسالم دور ساختند و ایمان خویش را حفظ کردند.(3)
می توان گفت: اقدام شجاعانه سحره فرعون در زیر پا گذاشتن موقعیت اجتماعی خود و ایمان آوردن به حضرت موسی(ع) الگوی توبه حقیقی برای دیگران می شود.(4)
به جهت اختصار چند نمونه از الگوهای قرآنی را ذکر می کنیم:
* یوسف، قهرمان مقاومت در مقابل شهوت.(5)
* جوانان کهف، اسوه های مهاجرت در راه خدا برای رشد و هدایت.(6)
* اسماعیل، نماد تسلیم در مقابل فرمان خدا.(7)
* ابراهیم، الگوی فطرت جویی، عادت گریزی و بت شکنی.(8)
* نوح، الگوی پایداری و استقامت در تبلیغ دین.(9)
* ایّوب، قهرمان صبر و تحمّل در شداید روزگار.(10)
* داود جوان، نمونه شهامت و شجاعت در مبارزه با طاغوت.(11)
قرآن کریم در همه این موارد می فرماید: «... اینان کسانی هستند که خدا هدایتشان کرده است، پس به هدایت آنان اقتداکن....»(12)
برترین الگوی تربیتی قرآن
قرآن کریم پیامبر اسلام(ص) را سرمشق و الگوی مطلق در همه ابعاد زندگی برای همه خداجویان و کسانی که اعتقاد به رستاخیر دارند، معرفی می کند: «بی تردید، برای شما در همه ابعاد (چه در صبر و مقاومت و چه در دیگر اوصاف و افعال نیکو) اسوه و الگوی
نمونه در (اقتدای به) رسول خدا(ص) است. برای آن که به ثواب خدا و روز قیامت امیدوار باشد و یاد خدا بسیار کند.»(13)
قرآن کریم پیامبر گرامی اسلام(ص) را به عنوان اسوه و الگوی تربیت مردم معرفی می کند و از او به عنوان صاحب «خُلق عظیم» یاد نموده است: «و تو اخلاق عظیم و برجسته ای داری»(14) در این که مقصود از «خلق عظیم» پیامبر اکرم(ص) چیست؟ اقوالی گفته شده است از جمله:
الف) تو بر دین بزرگی هستی که دین اسلام است.
ب) تو متخلّق به اخلاق اسلام و بر طبع بزرگی هستی و حقیقت اخلاق آن است که انسان نفس خود را به آن بیاراید.
ج) خلق عظیم صبر بر حق و بخشش وسیع و تدبیر به اقتضای عقل است.
د) عایشه گوید: اخلاق پیامبر متضمّن بود، آنچه که در ده آیه اول سوره مؤمنون آمده است و کسی را که خداوند ستایش کند بر این که اخلاق بزرگی دارد، دیگر بعد از آن ستایش، ستایشی نیست.
هـ) خداوند خلق او را عظیم فرموده برای این که با اخلاقش با مردم معاشرت
داشت و با قلبش جدا بود، پس ظاهرش با مردم باطنش با خدا بود.
آری، پیامبر گرامی اسلام (ص) به سبب «خُلق عظیم» و «رحمة للعالمین» بودن، آینه مکارم اخلاقی برای همگان است، تا آنجا که بارها می فرمودند: «من فقط برای تکمیل و تمام کردن مکارم اخلاق مبعوث گشته ام.»(15) و در آیه ذیل، خداوند در اوجی تماشایی، رسولش را به داشتن چشم محبت و رحمت و لطف همراه با شکیبایی با مؤمنان می ستاید و به حبیب مهربانش، حضرت محمد(ص)، مباهات می کند: بی تردید، پیامبری (حضرت محمد (ص)) از میان خودتان (از پیکره خودتان) به سوی شما آمده است که رنجهای شما بر او به غایت ناگوار است.
قرآن کریم «لقد جاءکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتّم حریص علیکم بالمؤمنین رؤف رحیم»(16) رسولی از خود شما به سویتان آمد که رنجهای شما بر او سخت است و اصرار به هدایت شما دارد، و نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است، به اندازه ای پیامبراکرم برای هدایت و راهنمایی و رسیدن به سعادت مردم تلاش می کرد و غمناک بود که خداوند در قرآن در چند مورد به آن حضرت تسلیت می گوید و می فرماید:
ناراحت و غمناک مباش، از جمله: «جان خودت را به خاطر شدت تأسف بر آنها از دست نده که خداوند به آنچه انجام می دهند عالم است.»(17)
«گویی می خواهی خود را از غم و غصه به خاطر اعمال آنها هلاک کنی، اگر آنها به این گفتار ایمان نیاورند.»(18)
«گویی می خواهی خود را هلاک نمایی که چرا اینها ایمان نمی آورند»(19) این اوصاف برجسته که حرص بر هدایت و تربیت مردم و مهربانی نسبت به مؤمنین و ناراحتی از عدم ایمان کفار و منافقین است، فقط در قرآن برای پیامبر اکرم(ص) ذکر شده است.
قرآن کریم دستورات مختلفی به پیامبر اکرم(ص) می دهدکه مقصود اصلی از آن دستورات، تربیت و تزکیه مردم است که مردم با عمل کردن به این دستورات و فرامین قرآن بتوانند به فضایل و مکارم اخلاق دست یابند.
نگاه معنادار پیامبر اکرم (ص) که از سر عشق و علاقه به انسانها برمی خیزد، کافی است انسان را به حرکت درآورد و در صف بلال و سلمان و ابوذرها بنشاند.
امام علی(ع) می فرماید: «پیامبر (ص) هر روز یکی از مکارم اخلاقی خود را برای من آشکار می ساخت و مرا به پیروی از آن امر می کرد.»(20)
2ـ روش انذار و تبشیر
یکی از روشهای مؤثر در تربیت که در قرآن کریم بدان اشاره شده است، «انذار و تبشیر» است. مقصود از انذار بیم دادن و ترسانیدن از عواقب گناهان و اعمال زشت است و منظور از تبشیر نوید دادن به رحمت و فضل الهی است.
واژه شناسان و همچنین مفسران، واژه «انذار» را به عنوان بیم دادن و آنچه مردم را در مورد عواقب سوء رفتارشان آگاه می سازد، و «تبشیر» را به عنوان آگاهی دادن یا نویددادن به رحمت و فضل الهی و پیامدهای خوشایند رفتار تعریف می کنند.(21) حتی زمانی که پیامبران الهی (ع) به دلیل سرپیچی مردم اندوهگین می شدند، وحی آنها را متقاعد می ساخت که موظف نیستند مردم را به قبول رسالتشان وادار کنند؛ تنها رسالت آنها اطمینان از انتقال کلام خدا به مردم بود.(22)
زمخشری در تفسیر آیه 119 سوره بقره، می گوید: پیامبران (ع) فقط وظیفه دارند مردم را از سرانجام و عاقبتشان آگاه سازند. بنابراین، پیامبر نمی تواند مردم را در ایمان به خدا مجبور سازد. چنان که ذیل آیه شریفه نیز دلالت دارد که به دلیل ایمان نیاوردن دوزخیان، از تو بازخواست نمی شود.(23)
مفسر بزرگ اهل سنت، فخررازی، در تفسیر آیه 213 سوره بقره می گوید: در این آیه، واژه «مبشرین» پیش از «منذرین» آمده است؛ زیرا تبشیر بسان پیشگیری از بیماری است، در حالی که انذار همانند درمان بیماری پس از وقوع آن است. بی تردید همیشه، تبشیر و پیشگیری قبل از درمان ایفای نقش می کند.(24)
متفکر شهید استاد مطهری(ره) نیز در تفسیری جالب از دو واژه «انذار و تبشیر» می فرماید: تبشیر مانند یک عامل جذب و جلب کننده (قائد) است که مردم را به کسب پاداش فرامی خواند، اما انذار یک عامل سوق دهنده (سائق) است که در عین آن که مردم را بیم می دهد تا از کیفر اجتناب کنند، آنها را به صراط مستقیم رهنمون می سازد.
بنابراین، بشارت و انذار یا تشویق و تهدید، (انذار و تبشیر) بخش مهمی از انگیزه های تربیتی را تشکیل می دهد. انسان هم باید در برابر انجام کار نیک تشویق شود و هم در برابر کار بد کیفر ببیند تا آمادگی بیشتری برای پیمودن مسیر اول و گام نگذاردن در مسیر دوم پیدا کند. تشویق به تنهایی برای رسیدن به تکامل اخلاقی فرد یا جامعه کافی نیست؛ زیرا انسان در این صورت مطمئن است که انجام گناه برای او خطری ندارد. از طرفی انذارِ تنها نیز برای تربیت اخلاقی افراد مؤثر نیست، چون ممکن است روحیّه یأس و ناامیدی چنان که در زمان کنونی افراد روانی و مأیوس زیاد شدند به وجود آورد.
قرآن کریم در وصف انبیای الهی می فرماید: «فبعث اللّه النبیین مبشرین و منذرین»(25) خداوند پیامبران را نویددهنده و بیم دهنده برانگیخت و نیز می فرماید: «و ما نرسل المرسلین الّا مبشّرین و منذرین»(26) ما انبیا را نفرستادیم، مگر در حالی که نویددهنده و بیم دهنده بودند.
آری، انبیا و رسولان الهی که مربیان حقیقی و معلمان دلسوز بشر بودند از این دو روش برای تربیت اخلاقی و روحی انسانها استفاده کرده اند. از نظر قرآن کریم انذار و ترسانیدن تنها در افرادی که روح حقیقت طلبی و حقجویی در آنهاست اثر می کند و در افراد معاند و لجوج تأثیر ندارد. چنان که قرآن کریم در چند آیه به این مطلب تصریح می کند: «انّما انت منذر من یخشیها»(27) همانا کسانی که خشیت الهی دارند آنها را می ترسانی و نیز می فرماید: «لینذر من کان حیّاً»(28) پیامبر به وسیله قرآن، کسانی را که حیات انسانی دارند و قلب آنها سالم و پاک است می ترساند.
3ـ روش موعظه و اندرز
قرآن کریم، یکی از روشهای مؤثر در تربیت روحی انسانها را «موعظه و اندرز» می داند و در بسیاری از آیات به آن سفارش نموده گرچه خود قرآن کتاب موعظه و اندرز است که از طرف پروردگار برای شفای بیماری های درونی انسان و کسب فضایل اخلاقی نازل شده است. چنان که قرآن کریم می فرماید: «یا ایها الناس قد جاءتکم موعظة من ربّکم و شفاء لما فی الصدور»(29) ای مردم! اندرزی از سوی پروردگارتان برای شما آمده و درمان آنچه در سینه هاست؛ گرچه از این موعظه قرآن فقط اهل تقوا و بهره مند می شوند. «و موعظة للمتقین» این تعبیر در چهار مورد از قرآن آمده است.(30)
قرآن کریم پر از ارشاد و اندرز است. سراسر سوره لقمان و دیگر قصص قرآن، بیشتر جنبه پند و اندرز دارد. چنان که لقمان حکیم برای تربیت فرزندش او را موعظه می نمود: «اذ قال لقمان لابنه و هو یعظه»؛ زمانی که لقمان به فرزندش گفت و حال این که او را موعظه می کرد، این چنین موعظه نمود: «یا بنیّ لاتشرک باللّه انّ الشرک لظلم عظیم»(31) پسرم! برای خدا شریکی مگیر، زیرا شرک ستمی بزرگ است.
خداوند پیامبر گرامی اسلام (ص) را مأمور به موعظه کرد: «قل انمّا اعظکم بواحدة ان تقوموا للّه مثنی و فرادی»(32) یعنی بگو: که من شما را به یک موضوع پند می دهم و آن این که چه دو نفر باشید چه یک نفر برای خداوند کار کنید.
حکمت بزرگ تربیت در موعظه و اندرزها نهفته است. «در شنیدن اثری است که در دانستن نیست.»(33) مستمع باید پذیرا باشد و واعظ نیز خود الگوی عملی گفته هایش باشد. از این روست که موعظه امام علی (ع) در «همام» چنان اثری می گذارد، که پس از شنیدن صفات متقین مدهوش گردیده و به لقای خدا می پیوندد.
از دیدگاه قرآن کریم، انسان در سراسر عمر، به موعظه و پند و اندرز نیازمند است، چه نوجوان باشد چه عمر او زیاد باشد. بنابراین قرآن موعظه لقمان به فرزند نوجوانش را چنین بیان می کند: «پسرم! برای خدا شریکی مگیر، زیرا شرک ستمی بزرگ است.»(34) همچنان که موعظه خداوند به حضرت نوح را که عمر طولانی داشت، نیز بیان می کند.(35)
4ـ روش نصیحت و خیرخواهی
یکی از روشهای مؤثر برای تربیت نفس که قرآن بدان اشاره نموده است، روش «نصیحت و خیرخواهی» است. واژه «نصیحت» از ماده «نُصح» به معنای خلوص و بی غل و غش بودن است. «ناصح العسل» به معنی عسل خالص است و این تعبیر در مورد سخنانی که از روی نهایت خلوص و خیرخواهی گفته می شود به کار رفته است.
نصیحت و خیرخواهی و ارشاد ارائه راه رشد و هدایت به سوی آن است. این عمل از وظایف پیامبران الهی و ائمه معصوم (ع) و مطلوب اولیاء دین به شمار می رود.
امام سجاد (ع) در فرازی از دعای «مکارم الاخلاق» در مناجات خود با خداوند عرض می کند: «وَاجْعَلْنی مِنْ أَهْلِ السَّدادِ وَ مِنْ أَدِلَّةِ الرَّشادِ؛ بارپروردگارا! مرا از ثابت قدمان و ملازمان حق و از راهنمایان به سوی رشد و فضایل اخلاقی قرار ده.»(36)
و نیز در دعای «افتتاح»، بنده سالک از خدا این چنین طلب می کند: «اَللَّهُمَّ اِنَّا نَرْغَبُ اِلَیْکَ فی دَوْلَةٍ کَریمَةٍ تُعِزُّ بِهَا الاسْلامَ وَ اَهْلَهُ وَ تُذِلُّ بِهَا النِّفاقَ وَ اَهْلَهُ وَتَجْعَلُنا فیها مِنَ الدُّعاةِ اِلی طاعَتِکَ وَ الْقادَةِ اِلی سَبیلِکَ...؛ پروردگارا! دولت کریمه ای که اسلام و اهلش را به وسیله آن عزت بخشی و نفاق و منافقان را به خاک مذلت نشانی، از تو می طلبیم، و در آن حکومت ما را از داعیان و هدایتگران به طاعت خویش و از پیشوایان دعوت کننده به راه خود قرار ده.»
قرآن کریم انبیا و پیشوایان دینی را نصیحت کنندگان و خیرخواهان بشر معرفی می نماید که در سوره «اعراف» قرآن کریم از چهار نفر آنها یاد می نماید: حضرت نوح (ع)؛ حضرت هود (ع)؛ حضرت صالح (ع)؛ حضرت شعیب (ع). حضرت نوح (ع) می فرماید: «ابلّغکم رسالات ربی و انصح لکم»(37) پیامهای پروردگار را به شما می رسانم و شما را نصیحت می کنم.
حضرت هود (ع) گوید: «ابلّغکم رسالات ربی و أنا لکم ناصح امین»(38) رسالت های پروردگارم را به شما ابلاغ می کنم و خیرخواه امینی برای شما هستم.
حضرت صالح (ع) گوید: «یاقوم لقد ابلغتکم رسالات ربی و نصحت لکم و لکن لا تحبّون الناصحین»(39) ای قوم! من رسالات پروردگارم را به شما ابلاغ کردم و برای شما خیرخواهی را انجام دادم، ولی شما خیرخواهان را دوست ندارید.
حضرت شعیب (ع) گوید: «لقد ابلغتکم رسالات ربی و نصحت لکم»(40) من رسالات پروردگارم را به شما ابلاغ کردم و برای شما خیرخواهی نمودم.
آری، پیامبران الهی برای آگاهی و آشنایی بشر به وظایف خویش و تربیت اخلاقی آنان، از نصیحت و خیرخواهی به عنوان یک روش استفاده نموده اند.
پیامبر گرامی اسلام (ص) انسانها را به نصیحت کردن یکدیگر تشویق می فرماید: «انّ اعظم الناس منزلة عندالله یوم القیامة امشاهم فی ارضه بالنصیحة لخلقه»(41) بزرگترین مردم از لحاظ مرتبه نزد خدا در روز قیامت کسی است که برای نصیحت خلق در زمین بیشتر سعی و تلاش نماید.
در روایتی از امام صادق (ع) نقل شده که می فرماید: «یجب للمؤمن علی المؤمن النصیحة له فی المشهد و المغیب»(42) بر مؤمن واجب است که در حضور و غیاب، خیرخواه مؤمن باشد و نیز می فرماید: «علیکم بالنّصح لله فی خلقه فلن تلقاه بعمل افضل منه»(43) بر شما باد به نصیحت کردن مخلوق برای رضای الهی که خدا را به عمل بهتر از آن ملاقات نکنی.
هدف از ارشاد و نصیحت، ارتقای سطح تربیت و فرهنگ و ترویج فضایل اخلاقی و تعظیم شعائر است. گرچه برخاسته از ترک واجب یا ارتکاب کار حرامی نباشد، یعنی لازم نیست تا از شخصی گناه یا ترک واجبی سر زند که به خاطر جلوگیری از آن این کار واجب شود. بلکه بیشترین هدف از این عمل، پیشگیری و ایجاد مصونیت در جامعه، نسبت به جرم و سرپیچی از وظیفه، محسوب می شود، و همین نیز تفاوت آن با امر به معروف و نهی از منکر است. و این کاری است بس شریف که هم شکر زبان است و هم زکات دانش.
نکته ای که تذکر آن ضروری می نماید این است که برخی از مردم وقتی کار خطایی و یا عیبی را از کسی مشاهده می کنند، در مقابل چشم دیگران آن را برای وی بازگو می کنند و در جمع مردم به او تذکر می دهند. این شیوه، گذشته از این که آبروی او را برده و سایر افراد را که ممکن است متوجه خطای او نشده اند از عمل و رفتار او آگاه می سازد و چنین امری شاید از مصادیق اشاعه فحشاء هم محسوب شود نصیحت و تذکر را بی اثر ساخته و ممکن است موجب دشمنی و عداوت او نیز گردد. در حالی که صرفنظر کردن از آن در آن هنگام و یادآوری آن در «پنهانی»، تأثیر سخن را چندین برابر خواهد کرد، زیرا مربی با این عمل، صداقت و دلسوزی خود را ثابت نموده و با جلب اعتماد او، به مقصود تربیتی خود نزدیک می شود.
امام عسکری (ع) می فرمایند: «مَنْ وَعَظَ أَخاهُ سِرّا، فَقَدْ زانَهُ وَ مَنْ وَعَظَهُ عَلانِیَةً، فَقَدْ شانَهُ»(44) هر کس برادر دینی خویش را در پنهانی پند و اندرز دهد، مایه زینت او شده و کسی که او را در حضور دیگران اندرز دهد، مایه خواری او شده است.
این نکته به ویژه در ارتباط والدین با فرزندان خود از اهمیت بسزایی برخوردار است، زیرا پدر و مادر از هر کس بدین امر سزاوارترند که در عین دلسوزی و مراقبت از حال فرزندان خود و هدایت و تذکر به موقع خطاهای آنها، عیب پوش جوانان و نوجوانان خویش باشند و نقایص و خطاهای آنان را، نزد هیچ جمعی برملا نکنند.
5 ـ وصیت به خیر و حق
قرآن کریم، یکی از روشهای مؤثر و مفید در تربیت را مسئله «وصیت» دانسته است. وصّیت به عنوان یک روش تربیتی فقط در هنگام مرگ و آن هم برای تقسیم اموال و تعیین تکالیف به کار نمی رود، بلکه وصیت که به معنای سفارش و خواستن بعضی از امور است، به صورت گسترده در شریعت اسلام برای بیان وظایف فردی و اجتماعی و رعایت مسایل اخلاقی به کار رفته است.
قرآن کریم از حضرت عیسی (ع) نقل می کند: «و اوصانی بالصلوة و الزکوة ما دمت حیّاً»(45) خداوند به من وصیت و سفارش کرد که تا وقتی زنده هستم، نماز بخوانم و زکات بپردازم.
خداوند به انسان سفارش می کند که «و وصّینا الانسان بوالدیه حُسنا»(46) با پدر و مادر خود به خوبی رفتار کند، ولی اگر آنها فرزندان خود را وادار کنند که: «لتشرک بی ما لیس لک به علم فلا تطعهما»(47) آنچه را که نمی دانند شریک خدا قرار دهند، در این صورت نباید از آنان اطاعت کند.
قرآن کریم می فرماید انسانها در قیامت در خسران و زیان هستند، مگر کسانی که اهل ایمان و عمل صالح باشند و مردم را به حق و حقیقت و صبر و استقامت و فضایل اخلاقی و مکارم نفسانی توصیه کنند.(48)
پیامبر اکرم (ص) بسیاری از مسایل تربیتی و اخلاقی را به صورت وصیت بیان داشته اند. وصیّت های آن حضرت به تفصیل در کتاب «مکارم الاخلاق» مرحوم طبرسی درج شده است. از جمله وصیّت های آن حضرت به امام علی (ع) این است که چهار چیز را قبل از چهار چیز دریاب: «شبابک قبل حرمک و صحتک قبل سقمک و غناک قبل فقرک و حیاتک قبل مماتک» جوانی را قبل از پیری؛ سلامتی را قبل از بیماری؛ بی نیازی را قبل از فقر؛ زندگی را قبل از مرگ.
6ـ روش تفکر در طبیعت
در قرآن کریم بیش از 750 آیه اشاره به ظواهر طبیعت می کند. ابعاد گوناگون جلوه ها و زیبایی های آن را یادآور می شود. در اغلب این آیات، ما را توصیه به مطالعه کتاب طبیعت و پندآموزی آن می کند. بی گمان، هدف این آیات، طرح علوم طبیعی و بیان قوانین آن نیست، هر چند به نکاتی اشاره دارد که پس از قرنها اهمیت و حساسیت آن شناخته شده و خبر از این حقیقت می دهد که گوینده آن در اتصال به مبدأ الهی و آفریننده جهان است. آفریننده ای که از همه چیز خبر دارد و با آگاهی آنها را پدید آورده و برای ما رام کرده است. قرآن کتاب هدایت است و منظور از ذکر این شگفتی ها تدبر در موجودات طبیعی و توجه به نشانه های آن در اصل خلقت است. از این رو در آیات مختلف به تدبّر و تفکّر در طبیعت دستور داده است. چه آنها که به تفکّر در مجموعه خلقت امر کرده و چه آنها که به اندیشه در جزء جزء آن، مانند زنبورعسل، شتر، کوه ها و نهرها، درختان و میوه ها، باران، آفتاب و ماه، خواب و غیر آن فرمان داده است.(49)
جهان آفرینش آنقدر حیرت انگیز و شگفت آور است که بشر عادی هیچگاه نمی تواند مدّعی شود که به تمامی اسرار آن واقف گشته است. و آنچه تاکنون بدان دست یافته، در برابر مجهولاتش همچون قطره ای در کنار اقیانوس بیکران است. بر اساس تعلیم قرآن کریم، شماره موجودات الهی و اسرار آن، پایان ناپذیر است.(50)
جهان طبیعت دو چهره دارد، یکی ملک و دیگری ملکوت. صورت ملک آن همین ظاهر طبیعت، و ملکوت عالم، باطن و حقیقت آن است. و به بیان دیگر، ملکوت جهان جنبه ربطی و وابستگی آن به مبدأ آفرینش است.
تفکّر در طبیعت دو دستاورد مهم برای بشر به ارمغان دارد؛ یکی آنکه او را بر طبیعت تسخیر بیشتری می بخشد و در جهت بهره وری زیادتر و قانونمندتر به او کمک می کند و دیگر این که راه ورود به ملکوت عالم را به روی او باز می کند.
بسیاری از متفکّران در عملیّات فکری و پژوهشی خود، تنها در همین محدوده مُلک می مانند و ورای آن را جستجو نمی کنند و در نظر این کسان، جهان طبیعت، جز همین ظاهر آن چیز دیگری نیست.
قرآن کریم درباره آنان می فرماید: «یعلمون ظاهرا من الحیاة الدنیا و هم عن الآخرة هم غافلون»(51) آنان جز ظاهری از زندگی دنیا نمی دانند و از ورای آن که جهان آخرت است غافل اند.
اینان در تحقیقات خود چنانچه بدان سوی دیگر نیز هدایت شوند، بدان پشت می کنند و به حسابش نمی آورند.
قرآن کریم درباره آنان می فرماید: «... و إن یروا سبیل الرّشد لایتخذوه سبیلا و ان یروا سبیل الغیِّ یتخذوه سبیلا ذالک بانّهم کذّبوا بآیاتنا و کانوا عنها غافلین»(52) اگر راه رشد بر آنان عرضه شود دنبال نمی کنند و اگر طریق ضلالت به آنان ارائه شود می پذیرند و این بدان خاطر است که نشانه ها و آیات ما را تکذیب کرده و از آن غافل اند.
در حالی که بر اساس آنچه از آیات قرآنی استفاده می شود، تفکّر صحیح در پدیده ها و موجودات دنیای طبیعت، به جهت ارتباط و پیوستگی عمیق بین مُلک و ملکوت، انسان را به صورت قهری به سوی عالم ملکوت هدایت می کند. برای نمونه، قرآن کریم می فرماید: «الّذین یذکرون اللّه قیاما و قعودا و یتفکرون فی خلق السموات و الارض ربّنا ما خلقت هذا باطلاً سبحانک فقنا عذاب النّار»(53) بر اساس آنچه از آیات قرآنی استفاده می شود، تفکّر صحیح در پدیده ها و موجودات دنیای طبیعت، به جهت ارتباط و پیوستگی عمیق بین مُلک و ملکوت، انسان را به صورت قهری به سوی عالم ملکوت هدایت می کند.
آنهایی که چه در حال قیام و چه در حال نشستن به یاد خدایند و در آفرینش آسمانها و زمین می اندیشند می گویند پروردگارا! باطل و بیهودگی در ساحت خلقتت راه ندارد. پاک و منزهی. ما را از عذاب جهنّم محافظت فرما!
امام خمینی (ره) در این زمینه می گویند: «اگر تدبّر در آفرینش آسمانها و زمین نموده و به صنفهای فرشتگان آسمانی و زمینی و صفها و طوایف سپاهیان «اللّه» ایمان آوردی ... حقیقت نفوذ مشیّت الهی و حتمیّت آن و بسط احاطه آن برای تو مکشوف می شود ...»(54) در روایتی از امام صادق (ع) آمده است: «أفضل العبادة إدمان التّفکر فی اللّه و فی قدرته» بافضیلت ترین عبادتها تداوم تفکّر و اندیشه در صفات خدا و مظاهر قدرت او است.(55)
7ـ یاد مرگ و قیامت
قرآن کریم یکی از روشهای مؤثر در تربیت را «یاد مرگ و قیامت» دنسته است. این صحیفه آسمانی وقتی پیامبران الهی را به عظمت و بزرگی یاد می کند، می فرماید: یاد قیامت و سرای آخرت بود که آنها را به این مرتبه والا و مقام و منزلت عالی انسانی رسانید.
«به خاطر بیاور بندگان ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب را صاحبان (دستهای نیرومند) و (چشمان بینا) ما آنها را با خلوص ویژه ای خالص کردیم و آن یادآوری سرای آخرت بود و آنها نزد ما از برگزیدگان و نیکانند.»(56)
قرآن کریم علت تباهی و سقوط افراد گنهکار را فراموشی قیامت و روز حساب دانسته و می فرماید: «کسانی که از راه خداوند گمراه شوند عذاب شدیدی به خاطر فراموش کردن روز حساب دارند.»(57)
بی شک یکی از پندآموزترین و تکان دهنده ترین حوادث در زندگی بشری «مرگ» است، که توجّه بدان قلبهای مستعدّ را از خواب غفلت بیدار کرده و کاخ آمال و آرزوهای دروغین و خیالی شخص را بر سرش خراب می کند و غرور و نخوت را از اعماق جان آدمی ریشه کن می نماید. یاد مرگ و قیامت در تربیت و تهذیب روح انسان تأثیر فراوان دارد و در منابع روایی اسلام نیز بدان اشاره شده است.
امام صادق (ع) می فرماید: «ذکر الموت یمیت الشهوات فی النفس و یقلع منابت الغفلة و یقوّی القلب بمواعد اللّه و یرق الطبع و یکسر اعلام الهوی و یطفئ نار الحرص و یحقّر الدنیا»(58) یاد مرگ شهوات در نفس را می میراند و غفلت انسان را از بین می برد و باعث قوت قلب انسان به وعده های الهی می شود، طبیعت انسان را نرم و هوس را می شکند و آتش حرص را خاموش و دنیا را در نظر انسان حقیر می کند.
رسول اکرم (ص) می فرماید: «اکثروا ذکر هادم اللّذات»(59) زیاد به یاد از بین برنده لذّتهای مادی باشید.
امام علی (ع) می فرماید: «اکثروا ذکر الموت تهوّن علیکم المصائب»(60) زیاد به یاد مرگ باشید تا مصیبتها و سختیهای روزگار بر شما آسان شود.
از پیامبر اکرم (ص) روایت شه که فرمود: «برترین زهد در دنیا یاد مرگ است و برترین عبادت یاد مرگ است و برترین اندیشه یاد مرگ است.»(61)
و نیز فرمود: «زیرک ترین مردم کسی است که بیش تر به یاد مرگ باشد.»(62)
«هر کس زیاد به یاد مرگ باشد، به اندک سرمایه دنیا راضی می شود.»(63)
«هر کس زیاد به یاد مرگ باشد، خداوند او را دوست دارد.»(64)
آموزه های اسلامی برای تهذیب روح بشر و تربیت وی، موضوع یاد مرگ و قیامت را در ابعاد مختلفی مطرح کرده اند که به چند نمونه از آنها اشاره می کنیم:
1ـ در طهارت: در دعای وضو می خوانیم: خداوندا! صورت مرا سفید گردان در روزی که صورتها سیاه خواهد بود. «اللّهم بیّض وجهی یوم تسودّ فیه الوجوه»
2ـ در نماز: در نماز می خوانیم: «مالک یوم الدین» از این که مسئله مالک و صاحب اختیار بودن خداوند در قیامت، در نماز مطرح شده، روشن می شود که انسان نمازگزار در نماز باید به یاد قیامت باشد.
3ـ در انفاق: «انما نطعمکم لوجه اللّه ... انا نخاف من ربّنا یوماً عبوسا قمطریرا»(65)
4ـ در روزه: پیامبر اکرم (ص) می فرماید: «و اذکروا بجوعکم و عطشکم فیه جوع یوم القیامة و عطشه»(66) به وسیله گرسنگی و تشنگی روزه، از گرسنگی و تشنگی روز قیامت یاد کنید.
5 ـ در جهاد: قرآن کریم به کسانی که به بهانه گرمی هوا به جهاد نمی رفتند می فرماید: «قل نار جهنم اشدّ حرّاً لو کانوا یفقهون»(67) ای پیامبر! به آنان بگو آتش دوزخ از این هم گرمتر است، اگر می دانستید.

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله   35 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله روش های تربیت اخلاقی