فی ژوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی ژوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

گزارش کارآموزی در شرکت ساتراپ صنعت بهار

اختصاصی از فی ژوو گزارش کارآموزی در شرکت ساتراپ صنعت بهار دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

گزارش کارآموزی در شرکت ساتراپ صنعت بهار


گزارش کارآموزی در شرکت ساتراپ صنعت بهار

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

 

تعداد صفحه:56

فهرست و توضیحات:

ابزارهای اندازه گیری دقیق                           1

تعریف اعداد اعشاری                          2

حدود اندازه ها                           5

تلرانس                                   7

جدول اعشاری                          8

سیستم اندازه گیری متریک                         9

گونیای مرکب                                 10

انواع مختلف عمق سنج                         12

اندازه گیری به وسیله اتصال                          17

پرگارها                                  18

فیوزها                                   21

برقگیرها                                 23

تستهای دوره ای تجهیزات کلیدخانه های فشار قوی            27

چک کردن رله بوخهلتز                         33

زمین حفاظتی در تجهیزات الکتریکی                     34

بازرسی و تست شبکه اتصال زمین                    40

استفاده از فیلتر ترموسیفون در ترانسفورماتور                43

سکسیونر                              46

سکسیونرهای قابل قطع زیر بار                     50

 


ابزارهای اندازه گیری دقیق :

تقسیمات کسری از تقسیم یک اینچ به قسمتهای 2/1 ،4/1 ، 8/1، 16/1 ، 32/1 ، 64/1 حاصل می شد این تقسیمات برای اندازه گیری کارهای دقیق که در کارگاه ماشینهای ابزار صورت می گیرد کافی نخواهد بود .بهمین منظور برایایجاد دقت بیشتر در کارها و اندازه گیری قطعات نیاز بیشتری به اندازه های دقیقتر یعنی اندازه های کوچکتر از اندازه های شرح داده شده در بالامی باشد . بنابراین می بایستی از سیستم اعشاری نیزاستفاده شود. بطور کلی ابزارهای اندازه گیری که برای مدرج کردن آنها از سیستم اعشاری استفاده شده بمراتب دقیقتر از سیستم کسری می باشند .در این صورت اندازه هایی که برای کارگاه ماشین در نظر گرفته اند غالباً بر حسب اعشاری تعیین می شوند . این نوع کارها را می بایستی با تلرانس های مشخصی که در حدود یک هزارم اینچ ویا کمتر هستند تراشید


دانلود با لینک مستقیم


گزارش کارآموزی در شرکت ساتراپ صنعت بهار

دانلود مقاله واژه بهار در قاموس مولوی

اختصاصی از فی ژوو دانلود مقاله واژه بهار در قاموس مولوی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

مقدمه :
واژه ها و اصطلاحاتی در اقیانوس بی کران ادبیّات غنی و ارزشمند فارسی آنچنان برجسته و اصیل و مقدس شده اند، که شعرا و ادبا و اندیشمندان دربارۀ آن اشعار و سروده ها و متون و نقد و تحیلی و بررسی های ریشه ای برای آنها نوشته اند.
یکی از این واژه ها و اصطلاحات (بهار) است. که در کنار واژه هایی مثل صداقت، عشق، هنر، آزادی، کار، فضیلت، اراده، تربیت، مسافرت، و سفر، دانایی، علم، تجربه، تفکّر، صب، حلم، بردباری، دانش، شجاعت، جسارت، میهن، مادر، زبان، کیان، خط، نقاشی، خانواده، رزم، کمند، زلف، یار، می، پیاله، عرفان، شهود، شهر عشق، اعدادی مثل هفت، چهار، چهل و ... مورد عنایت و توجّه عرفا و شاعران ونویسندگان بوده است.
بهار در اشعار شعرا آنچنان عزیز و پرمعناست که عدۀ کثیری از شعرا و ادبا اشعای طویل بنام (بهاریّه) سروده اند.
بهار از مناظر و نگاه های مختلف در نزد آنها تعبیر می شود. گاهی بهار فقط به خاطر طراوت و عطر و زیبایی نقد می شود.
گاهی بهار از اینکه مایۀ حیات زمین برده و خرده است و حیات و زندگی را به زمین منجمد می بخشد، توصیف می شود.
گاهی بهار به عنوان یک صفت در وصف یار و معشوق آورده می شود. و گاهی عناصر بهار چون نسیم بهاری، باد بهاری، شکوه بهاری، عشوه بهاری، صبح بهاری، غروب بهاری، روزهای طولانی و ... در اشعار و آثار ادبا آورده می شود.
اما جلال الدین محمد بلخی یا ملای رومی، عارف و شاعر و شاعر و اندیشمند بزرگ جهانی که بهار وجودش در قرن هفتم و هجرت خانواده اش از بلخ به نیشاپور و سپس قوینه و ادامه سلوک و طریق نزد پدر و عرفای دیگر سکان تربیت و هدایت شاگردانی را بعهده می گیرد. پس از گذشت دوره های از زندگی و تأثیر احوال شمس در وجودش و تغییر احوال و دگرگونی درونی که از حوصله این بحث خارج است.
احتمالاً به سفارش شاگردانی (حسام الدین چلپی) مثنوی معنوی (6 دفتر) را می سراید و در ادامه به غزلیات شمس می پردازد.که غیر از این دو اثر ضد اثر همچون فیه مافیه و غیره نیز دارد. و مولوی در صورتگیری الفاظ و واژه ها قیامتی بر پا می کند و براستی در بیکرانه ادبیات فارسی هنوز کسی به پای مولوی نرسیده است. و جهان دنیوی و اخروی و شخصیت انسانی را با شناختی دقیق و ذکر لایه ای داستانی درداستان به تصویر کشیده است. و جهانیان را پس ازصدها سال مبهوت خویش ساخته است. که ما در اینجا فقط به استناد معلومات اندک و قلیل خویش و با کمک گزارشات و ماهانه ادب فارسی دورۀ هجدهم شماره 4 سال 1684 با شماره چاپ به آن پرداخته ایم.
جلوهای (بهار) در کلام مولانا
موسم (بهار) در ادبیات دینی و عرفانی و عقیدتی جلوه های متعددی دارد، در کلام پیامبر اسلام (ص) (بهار) تجلی قیامت و یاد کردن رستاخیز مردگاندر محضر خداوند است .عارفان گاهی بهار را در فرح و سرور سالک دانسته و در حین غلبه یاحکام شرق بر وجهی که مقضی بود به ترک عبادت که از راه و رسم عادت صادر شده باشد.
گاهی بهار را اعتدال مزاج ذکر کرده اند، آنگاه که دل او از اختلاط اخلاط فاسده و افکار کاسده پاکیزه شده باشد و بعضی آن را مقام علم به شمار اورده اند .
اما (بهار) در ذهن و ضمیر مولانا جلوه های متنوعی دارد و با توجه به آثار و مثنوی ارزشمند و غزلیات این نامور جاوید بر اساس درک و میزان توانایی بهبرخی از صورتگری ها و قوالب ذهنی مولانا در واژه بهار اشاره می کنیم.
(بهار) در آثار مولانا مصادیقی به شرح زیر دارد :
1 ) اواز اسرافیل ، 2 ) آیینه ی اسرار نهان، 3 ) انعکاس حالات درون، 4 ) برهان وجودی رستاخیز، 5 ) پرتو حقایق پنهانی، 6 ) رسول بهشت پنهانی، 7 ) رهایی از خود، 8 ) ستایشگر موحد، 9 ) مشخصه ی حق، 10 ) شاهد عابد، 11 ) عقل و جان، 12 ) نشان حق، 13 ) نفس رحمان 14 ) نقاب عالم غیب
که با توجه به بیان قاصر خود به گوشه ای از نشانه های کر شده می پردازیم.
1 ) آواز اسرافیل :
ثالری درختان غارت شده، نوحه گری اجزای رنجور باغ، باغبان هستی را به تظلم می خوانند تا زاغ غم را از ترکنازی در گلستان باز دارد و سوسن و نترن و سرو و یاسمن ازدست رفته را دریابد.
ای باغ همین گوش کن ناله ی درختان نوش کن
نوحه آن که از هر طرف صدبی زبان صدبی زبان
کوسوسن، کو نسترن ؟ کو سرو و لاله و یاسمن ؟
کو سبز پوشان چمن، کو ارغوان، کو ارغوان ؟
گلزار را پر خنده کن و آن مردگان را زنده کن
مرجشر را تابنده کن، هین العیان، هین العیان
زنده شویم از مردن آن مهرجان آن مهرجان جلد دوم 429
آیینه ی اسرار نهان :
بهار نمایهدهقدرت حق تعالی است که در آیینه ی باغ نمودار می گردد
نقش ها بود پس پرده ی دل پنهانی باغ ها آیینه ی سر دل ایشان شد
آنچه بینی تو زدلی جوی زآیینه مجوی آیینه نقش شود، لیک نتابد جان شد.
مردگان چمن از دعوت حق زنده شدند کفرهاشان همه از رحمت حق ایمان شد
غزلیات 786
3 ) انعکاس حالات درون :
بهار بازتاب کوچکی ازباغ ملکوتی است.
این بهار و باغ بیرون عکس باغ وطن است
یک قراضه است این همه عالم و باطن هست کان
خاصه باغی کماین فلک یک برگ اوست، بلکه آن مغز است و این دیگر چو پوست،
دفتر دوم 3242
4 ) برهان وجودی رستاخیز :
یکی ازتمثیل های زیبای مولوی تشبیه بهار به قیامت است
هر چه حوز دست این زمین رسوا شود،
رازها را می کند حق آشکار
چون بخواهد رست، تخم بد مکار
بردمد آن از دهان و از لبش
تا پدید آید ضمیر و مذهبش،
دفتر دوم 3975، 3973
5 ) پرتو حقایق پنهانی :
به سبب لطافت بهاری که از حقایق پنهانی است در نظر نمی آید و درک آن نیازمند واسطه است. مانند صفات انسانی که در درون وی پنهان است و شناخت آن نیازمند واسطه ی درونی یا بیرونی مثل زبان و رفتار اوست. اگر در خود تأمل هیچ چیزی در نمی یابی، ولی اگر متغیر و متحول شوی صفات تو در تو به حرکت در می ایند، چون امواجج که درون را به ساحل می کوبد.
فیه مافیه صفحه 63
6 ) رسول بهشت پنهانی :
بهار پیام آور قدرت و عظمتی است که لباس هستی بر آن پوشانده است و به جلوه های جمیل آن را نمایانده است.
باغ و بهار است رسول بهشت غیب، لی گوش بشنوید که این ها مبارک است
هر برگ و هر درخت رسولی از عدم، یعنی که کشت های مصفا مبارک است.
دیوان غزلیات صفحه 451
7 ) رهایی از خود :
دگرگونی طبیعت در نگاه مولانا نشان دهنده ی تغییرات درونی انسان است، او معتقد است اگر انسان خویشتن را از (خود) خالی و وجودش رابه نور ایزدی بیاراید بهارسرزمین او خواهد روئید.
مرده شو تا مخرج الحی الصمد، زنده ای زین مرده بیرون آمورد
دی شود بینی تو اخراج بهار، لیل گردی بینی ایلاج نهار
دیوان غزلیات، صفحه 553 و 552
8 ) ستایشگر موحد :
باغ و بهار یکی گویان نشان گرند که تنها به دریوزه ی استان حق رفته اند و به عنایت و ایثار او از کثرت برگ و بار به تنگ آمده حمایت و دستگیری او را استغاثه می کنند.
در نو بهار گوید ایاک نستعین
ایاک نعبد، آن که به دریوزه آمدم
بگشا در طرب، مگذارم دگر خزین
ایاک نستعین، که ز پری میوه ها
اشکسته می شوم، نگهم دارای معین
غزلیات جلد دوم صفحه 595
9 ) شخصه ی حق :
سرمای زمستان زایش و حیات طبیعت را می رباید، بلبلان و نغمه سرایان را به غربت می راند و خون در دل لاله می خشکاند و برگ و بار فرزندان باغ را می پژمراند و بهار با لشکریان سبزه و سوسن و سمن با حلایه داری (صبا) به اردوگاه زمستان می تازد و در سیاحتگاه زمین بر تخت سبزه می نشیند.
مشخصه ی عدل بهار آمد و او پنهان شد ؟
ناظر ملک شد آن نرگس معزول شده
غنچه ی طفل چو عیسی فطن و خط خوانشد ؟
بزم آن عشرتیان بار دیگر زیب گرفت.
باز آن باد صبا باده باده بستان شد.
مثنوی دفتر دوم . صفحه 167، 1666

 

10 ) شاهد عابد :
بنظر میرسد که مظاهر طبیعی گاهی در اندیشه مولانا با رفتار انسان برابری دارد. ابر می گرید، زمین خندان می شود. بهار جشن عروسی می گیرد و جلوه های بهار از رندان آب و خاک رسته اند و به شکرانه آن دست به دعا برداشته اند.
کی چندی کف گشاید در دعا ؟ کی درختی سرفشاند در هوا ؟ کی بیاید بلبل و گل یو کند ؟
کی چو طاب فاخته کوکو کند ؟ آن لطافت ها نشان شاهدی است. آن نشان پای مرد عابدی است.
مثنوی دفتر اول، صفحه 206- 2060
11 ) عقل و جان :
مولوی بهار را حیات دوباره یطبیعت می داند و انسان هم عنصری از عناصر طبیعت است و اگر فرد خود رادر معرض بهار قرار دهد عقل و جان می یابد. و ضرب المثل ازیاد بهار توشه بردار، از بادخزانخود را نگه دار دلیل این ادعاست.
گفت پیغمبر زسرمای بهار تن مپوشانید یاران زینهار
زان که با جان شما آن می کند کان بهاران بادرختان می کند
راویان این را به ظاهر برده اند هم بر آن صورت قناعت کرده اند
آن خزان نزد خدا نفس و هواست عقل و جان یعنی بهارست و بقاست.
مثنوی، دفتر اول 516، 512
12 ) نشان حق :
همه ی جلو ه ها و مظاهر هستی، نشانی از فیض خداوند است، رویش دانه ها در دل خاک حاصل پرتو دانش الهی است، اگر خاک امانت دار است و هر چه در آن بکارند همان را باز می دهد به جهت تابش عدالت حق است، خاک امانتدار زمانی رازها را آشکار می کند و آنچه را فرو برده است بر می آورد.
پرتو دانش زده بر خاک وطین تاکه شد دانه پذیرنده ی زمین
خاک امین و هر چه در وی کاشتی بی خیانت جنس آن برداشتی
این امانت ز آن امانت یافته است کافتاب عدل بر وی تافته است.
تا نشان حق نیارد نو بهار خاک سرها را نکرده آشکار
دیوان غزلیان جلد دوم، 429
13 ) نفس رحمان :
بهار واقعی نفس رحمان است که وزش آن کشتزار وجود را زنده می کند در حالیکه نبود آن حیات را تباه دل را خمار کا جان را ناکار و انسان را سپاه و سوگوار می سازد.
سوخته شد زهجر تو گلشن و کشت زار من
زنده کن به فصل خود ای دم تو بهار جان
بی لپ می فروش تو کی شکفد خمار دل ؟
بی غم ابروی کثرت راست نگشت کار من
باغ که بی تو سبز شد دی بدهد سزای او
جان که جز از تو زنده شد نیست وی از شما جان
جمله درختان صف زده، جامه سیه، ماتم زده
بی برگ زار و نوحه گر، زان امتحان زان امتحان، فیه ما فیه، بدیع الزمان فروزاصنفر،
چاپ 6، 1369 ص 35
14 ) نقاب عالم غیب :
پیامبری که درخواست خداوند را ببیند و در پاسخ شنید که در این ساعت نمی توانی ببینی، لنترانی دیدن بهار، دیدن پدر، دیدن مادر و کوه و دریا و خوشامدن از آنها فقط جلوه ای از دیدن خداوند است و در آن روز (رستاخیز) که جمال حقیقی خدا را می بینی، خواهی دانست که بهار و زیبایی آن و پدر و مادر همه نقاب و پرده های عالم غیب بودند که با دیدن آنها فقط شمه ای از زیبایی خداوند را در مییابی
همچنان که در زمستان هر کسی در جامه ودر خانه و تنور و غار از سرما خزیده است و پناه گرفته و جملل بنات و گیاه و درختاز سرما و زهر دی رخت ها در باطن برده و پنهان کرده و چون بهار جواب ایشان را به تجلی فرماید، آن سبب ها برخیزد و جمله سر برون کنند و بدان و بدانند که موجب آن بلا چه بود.
حق تعالی این نقاب ها را برای مصلحت آفریده است که اگر جمال حق بی نقاب روی نماید ما طاقت آن نداریم حق تعالی چون سرکوه به محاب تجلی می کند او نیز پر درخت و پرگل و سبز و آراسته می گردد و چون بی حجاب تجلی می کند او را زیر و زبر و ذره و ذره می گرداند.

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  11  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله واژه بهار در قاموس مولوی

تحقیق در مورد بهار و معاد

اختصاصی از فی ژوو تحقیق در مورد بهار و معاد دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد بهار و معاد


تحقیق در مورد بهار و معاد

ینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه9

 

فهرست مطالب

ندارد

آیه «77» - آیه «78» - آیه «79» - آیه «80»
«77» أَوَلَمْ یَرَ الْإِنْسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن نُّطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِیمٌ مُّبِینٌ‏
آیا انسان ندید (و نیاندیشید) که ما او را از نطفه‏اى (بى مقدار) آفریدیم؟ پس اینک ستیزه جویى آشکار شده است.

«78» وَضَرَبَ لَنَا مَثَلًا وَنَسِىَ خَلْقَهُ قَالَ مَن یُحْىِ الْعِظَامَ وَهِىَ رَمِیمٌ‏
و براى ما مثلى آورد و آفرینش خود را فراموش کرد؛ گفت: چه کسى این استخوان‏ها را در حالى که پوسیده است زنده خواهد کرد؟
«79» قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِى أَنشَأَهَآ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِکُلِ‏ّ خَلْقٍ عَلِیمٍ‏
(به او) بگو: همان کسى که بار اول آنها را آفرید، (بار دیگر) آن را زنده خواهد کرد و او بر هر آفرینشى آگاه است.
«80» الَّذِى جَعَلَ لَکُم مِّنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نَاراً فَإِذَآ أَنتُم مِّنْهُ تُوقِدُونَ‏
(اوست) آن که براى شما از درخت سبز، آتش آفرید پس هرگاه بخواهید از آن آتش مى‏افروزید.
نکته‏ها:
یکى از مشرکان، قطعه استخوان پوسیده‏اى را در برابر پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله خورد کرد و بر زمین ریخت و گفت: چه کسى این استخوان‏هاى پوسیده را زنده مى‏کند؟ این آیات در پاسخ این شبهه و سؤال نازل شد.
(103)
مقصود از درخت در این آیه، دو نوع چوب آتش زنه به نام مَرخ و عَفار است که عرب‏ها با زدن یکى به دیگرى جرقه تولید مى‏کردند، درست مانند کبریت‏هاى امروزى.
(104)
تهیه آتش از درخت سبز، مثالى است که عوام مى‏فهمند ودانشمندان نیز به خاطر ذخیره شدن انرژى در درخت، راه علمى آن را به دست مى‏آورند. «من الشجر الاخضر نارا»
«خصیم مبین» هم نشانه قدرت خداوند است که از نطفه‏اى پست و کوچک انسانى با اراده و با شعور و قدرتمند آفریده و هم نشانه فراموشکارى و غرور انسان است که به صاحب نعمت خود پشت کرده و با قدرتى که خداوند در اختیار او قرار داده به مجادله و مخاصمه با او مى‏پردازد.
خداوند در آیات متعدد قرآن، انسان را در چند امر اساسى موجودى فراموشکار معرفى مى‏کند، از جمله:
1- آفریدگار خود. «نسوا الله»
(105)
2- آفرینش خود. «نسى خلقه»
(106)
3- هویت خود. «تنسون انفسکم»
(107)
4- روز حساب. «نسوا یوم الحساب»
(108)
5 - پند و موعظه دلسوزان. «نسوا حظّاً مما ذکروا به»
(109)
پیام‏ها:
1- اگر انسان به یاد ضعف و حقارت خود باشد، هرگز گردنکشى نمى‏کند. «أولم‏یر الانسان... خصیم»
2- توجّه به آفرینش انسان از نطفه، ایمان به معاد را در انسان تقویت مى‏کند. «من نطفة»
3- بدتر از اصل خصومت با حق، آن است که خصومت شدید و آشکارا باشد. «خصیمٌ مبین»


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد بهار و معاد

تحقیق در مورد بهار و معاد

اختصاصی از فی ژوو تحقیق در مورد بهار و معاد دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد بهار و معاد


تحقیق در مورد بهار و معاد

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)


تعداد صفحه:9

فهرست مطالب

 

آیه «77» - آیه «78» - آیه «79» - آیه «80»
«77» أَوَلَمْ یَرَ الْإِنْسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن نُّطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِیمٌ مُّبِینٌ‏
آیا انسان ندید (و نیاندیشید) که ما او را از نطفه‏اى (بى مقدار) آفریدیم؟ پس اینک ستیزه جویى آشکار شده است.

«78» وَضَرَبَ لَنَا مَثَلًا وَنَسِىَ خَلْقَهُ قَالَ مَن یُحْىِ الْعِظَامَ وَهِىَ رَمِیمٌ‏
و براى ما مثلى آورد و آفرینش خود را فراموش کرد؛ گفت: چه کسى این استخوان‏ها را در حالى که پوسیده است زنده خواهد کرد؟
«79» قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِى أَنشَأَهَآ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِکُلِ‏ّ خَلْقٍ عَلِیمٍ‏
(به او) بگو: همان کسى که بار اول آنها را آفرید، (بار دیگر) آن را زنده خواهد کرد و او بر هر آفرینشى آگاه است.
«80» الَّذِى جَعَلَ لَکُم مِّنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نَاراً فَإِذَآ أَنتُم مِّنْهُ تُوقِدُونَ‏
(اوست) آن که براى شما از درخت سبز، آتش آفرید پس هرگاه بخواهید از آن آتش مى‏افروزید.
نکته‏ها:
یکى از مشرکان، قطعه استخوان پوسیده‏اى را در برابر پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله خورد کرد و بر زمین ریخت و گفت: چه کسى این استخوان‏هاى پوسیده را زنده مى‏کند؟ این آیات در پاسخ این شبهه و سؤال نازل شد.
(103)
مقصود از درخت در این آیه، دو نوع چوب آتش زنه به نام مَرخ و عَفار است که عرب‏ها با زدن یکى به دیگرى جرقه تولید مى‏کردند، درست مانند کبریت‏هاى امروزى.
(104)
تهیه آتش از درخت سبز، مثالى است که عوام مى‏فهمند ودانشمندان نیز به خاطر ذخیره شدن انرژى در درخت، راه علمى آن را به دست مى‏آورند. «من الشجر الاخضر نارا»
«خصیم مبین» هم نشانه قدرت خداوند است که از نطفه‏اى پست و کوچک انسانى با اراده و با شعور و قدرتمند آفریده و هم نشانه فراموشکارى و غرور انسان است که به صاحب نعمت خود پشت کرده و با قدرتى که خداوند در اختیار او قرار داده به مجادله و مخاصمه با او مى‏پردازد.
خداوند در آیات متعدد قرآن، انسان را در چند امر اساسى موجودى فراموشکار معرفى مى‏کند، از جمله:
1- آفریدگار خود. «نسوا الله»
(105)
2- آفرینش خود. «نسى خلقه»
(106)
3- هویت خود. «تنسون انفسکم»
(107)
4- روز حساب. «نسوا یوم الحساب»
(108)
5 - پند و موعظه دلسوزان. «نسوا حظّاً مما ذکروا به»
(109)
پیام‏ها:
1- اگر انسان به یاد ضعف و حقارت خود باشد، هرگز گردنکشى نمى‏کند. «أولم‏یر الانسان... خصیم»
2- توجّه به آفرینش انسان از نطفه، ایمان به معاد را در انسان تقویت مى‏کند. «من نطفة»
3- بدتر از اصل خصومت با حق، آن است که خصومت شدید و آشکارا باشد. «خصیمٌ مبین»
4- ستیزه‏جوئى انسان با خدا، دور از انتظار و شگفت‏آور است. «فاذا هو خصیمٌ» (کلمه «اذا» براى کار غیر منتظره به کار مى‏رود.)
5 - نقل و بیان افکار باطل براى پاسخگوئى به آن مانعى ندارد. «ضرب لنا مثلاً»
6- ریشه‏ى پاره‏اى از اشکالات در مورد قدرت خداوند، توجّه نکردن به نمونه‏هاى مشابه و فراموش کردن سوابق است. «و نسى خلقه»
7- منکران معاد برهان ندارند، هر چه هست استبعاد است. «مَن یحیى العظام»
8 - آزادى در اسلام به قدرى است که منکران خدا و معاد با کمال شهامت در برابر رهبر مسلمین با صراحت حرف خود را مى‏زنند. «مَن یحیى العظام»
9- سؤال مانعى ندارد و آن چه بد است انگیزه‏هاى لجوجانه و مغرورانه است. «مَن یحیى العظام»
10- ریشه‏ى بعضى از اشکالات عقیدتى، مقایسه میان قدرت انسان با خداوند است. «مَن یحیى العظام»
11- شبهات عقیدتى باید پاسخ داده شود، گرچه القاى شبهه از یک نفر باشد. «قال... قل»
12- معاد جسمانى است. «یحیى العظام»
13- زنده شدن مردگان به دو چیز نیاز دارد: قدرتِ خدا در آفریدن دوباره انسان‏ها و علم او به ذرّات پخش شده در خاک. این آیه به هردو اشاره مى‏کند. «أنشأها اوّل مرّة» نشانه‏ى قدرت او و «هو بکلّ خلق علیم» نشانه‏ى علم اوست.


تفسیر سوره‏ى یس‏

 

 

مى‏کند، از جمله:
الف: شخصى استخوان پوسیده‏اى را از دیوار کند و با فشار دست آن را پودر کرد (و با یک دنیا غرور و نِخوت) به رسول‏خداصلى الله علیه وآله گفت: کیست که دوباره این استخوان پوسیده متلاشى شده را زنده کند؟ خداوند به پیامبرش مى‏فرماید: «قل یُحیِیهَا الّذى أنشَأها اوّلَ مَرّة»
(112) به او بگو: همان خدایى که مرتبه اوّل او را آفریده، بعد از متلاشى شدن هم مى‏تواند دوباره آن را خلق کند.
اگر سازنده کالایى بگوید که من قطعات محصول خود را از یکدیگر جدا کرده و دوباره به هم متّصل مى‏کنم، سخن گزافى نگفته، زیرا ساختن از باز کردن و دوباره بستن مهم‏تر است.
ب: حضرت عُزیر علیه السلام
(113) در سفرى از کنار آبادى خراب شده‏اى عبور مى‏کرد، از روى تعجّب (نه انکار) پرسید: چگونه خدا اینها را پس از مرگ زنده مى‏کند؟! خداوند همانجا جان او را گرفت و بعد از صد سال زنده کرد و از او پرسید: چقدر در اینجا مانده‏اى؟ آن پیامبر گفت: یک روز یا نصف روز.
خداوند فرمود: تو صد سال است که اینجا هستى، به الاغى که سوارش بودى و غذایى که همراه داشتى نگاه کن و قدرت خدا را دریاب که چگونه الاغ، مرده، پوسیده و متلاشى شده، ولى غذایى که باید بعد از یکى دو روز فاسد شود، صد سال است که سالم نگاهدارى شده است، حالا براى اینکه زنده شدن مردگان را با چشم خود ببینى نگاهى به همین استخوان‏هاى پوسیده‏ى الاغ کن که در جلو چشم تو آن را از زمین بلند و گوشت، پوست و روح را به او بر مى‏گردانیم تا براى آیندگان نشانه ودرسى باشد.
آن حضرت زمانى که زنده شدن الاغ و سالم ماندن غذاى صد ساله را دید گفت: مى‏دانم که خدا بر هر کارى قدرت دارد.
ج: ح
(114) ضرت ابراهیم علیه السلام از کنار دریایى مى‏گذشت، لاشه‏اى را دید که گوشه‏اى از آن در دریا و قسمت دیگرش در خشکى قرار داشت و حیوانات دریایى و صحرایى و پرندگان بر سر آن ریخته و هر ذرّه‏اى از آن را یک نوع حیوانى مى‏خورد.
همین که این منظره را دید از خدا پرسید: روز قیامت چگونه مردگان را زنده مى‏کنى؟ (در حالى که ذرّات این لاشه در دریا و صحرا و فضا پخش شده و هر قسمت بدنش جزو بدن حیوانى گردیده است) خداوند از ابراهیم پرسید: آیا ایمان به معاد و قدرت من ندارى؟ گفت: چرا ولى با مشاهده‏ى عینى، آرامش دل پیدا مى‏کنم.
آرى، استدلال و منطق تنها مغز و فکر را آرام مى‏کند، ولى تجربه و مشاهده دل را اطمینان مى‏بخشد.
خداوند به ابراهیم فرمود: چهار نوع پرنده را بگیر و پس از ذبح و کشتن، گوشتشان را در هم مخلوط کن و بر بالاى چند کوه بگذار و سپس یک یک آن پرندگان را صدا کن و ببین چگونه ذرّات مخلوط، از هم جدا شده و در کنار هم قرار مى‏گیرد و به شکل پرنده‏ى اوّل ساخته مى‏شود.
حضرت ابراهیم علیه السلام خروس، کبوتر، طاووس و کلاغ را گرفت و ذبح نمود و گوشتشان را کوبیده و در هم مخلوط کرد و بر سر ده کوه نهاد، سپس هر یک از آن پرنده‏ها را صدا زد، تمام ذرّات گوشت آنها که بر سر هر قله کوهى بود، به هم متّصل شد و در برابر چشمان او به صورت همان چهار پرنده کامل در آمدند.
(115)
آرى، خداوند براى امثال حضرت ابراهیم که در کلاسهاى ابتدایى و متوسطه قبول شده‏اند، مرحله‏ى بالاترى دارد و آنان را به آزمایشگاه‏هاى مخصوص خود در نظام هستى مى‏برد، ولى براى کسانى امثال ما که از پلّه‏هاى اوّل هم بالا نرفته‏ایم، از مقام شهود، حضور، معراج، ملکوت (باطن عالم) و یقین خبرى نیست.
بنابراین وسوسه‏ى منکران معاد در دو چیز است:
اوّل اینکه آیا مى‏شود استخوان پوسیده زنده شود؟ «وقالوا ءاِذا کنّا عِظاماً و رُفاتاً ءانّا لَمبعوثون خَلقاً جَدیدا»
(116) مى‏گویند: آیا هنگامى که ما استخوان‏هاى پوسیده و پراکنده‏اى شدیم، دگر بار آفرینش تازه‏اى خواهیم یافت؟!
دوّم اینکه بر فرض زنده شدن استخوان‏هاىِ پوسیده ممکن باشد، این کار توسّط چه کسى انجام خواهد گرفت؟ «فسیَقولونَ مَن یُعیدُنا قُلِ الّذى فَطَرکم اوّلَ مَرّة»
(117) مى‏پرسند چه کسى دوباره ما را برمى‏گرداند؟ به آنها بگو: همان خدایى که بار اوّل شما را آفرید.
کسانى که اینقدر بهم پیوستن اجزاى متلاشى مردگان و زنده شدن آنها را بعید مى‏دانند، چرا در اصل آفرینش شکى ندارند؟ اصل آفرینش که از دوباره آفریدن مشکل‏تر است! اگر یک کارگر ساده خشت‏مال بگوید که من خشت خودم را خرد مى‏کنم و دوباره از نو از همان خاک، خشت تازه‏اى مى‏سازم، آیا اینقدر تعجّب مى‏کنند؟! اگر کسى که هواپیما مى‏سازد بگوید: من این هواپیما را باز مى‏کنم و درهم مى‏ریزم و دوباره مى‏سازم، آیا باید در سخن او شک کرد؟ هرگز، زیرا بازکردن و بستن به مراتب از ساخت اوّل آسانتر است و کسى که کار مشکلى انجام داد، کار آسان‏تر را هم مى‏تواند انجام دهد. (گرچه نزد خدا و قدرت بى‏نهایت او هیچ چیز مشکل نیست.)
به سراغ قرآن مى‏رویم که در این زمینه مى‏فرماید: او خدایى است که خلق و آفرینش را پدید آورد و سپس آن را باز مى‏آورد و باز آوردن حتى در نظر شما آسان‏تر است. «هُو الّذى یَبدؤا الخَلقَ ثمّ یُعیدُه و هُو اَهوَنُ عَلیه»
(118)
باز هم چند مثال ساده دیگر بیاوریم که چگونه از ذرّات پخش شده و بى‏جان، موجودات جاندار و بى‏جان ساخته مى‏شود:
1- گاو علف مى‏خورد و از ذرّات علف شیر بیرون مى‏آید.
2- انسان قطعه نانى میل مى‏کند و از درون آن اشک، خون، استخوان، مو، ناخن و گوشت و... ساخته مى‏شود.
3- مَشک دوغى را مکرر تکان مى‏دهید، سپس ذرّات پخش شده چربى همه یکجا و بر روى آن جمع مى‏شود.
چگونه قبول مى‏کنید که دستگاه گوارش گاو بتواند شیر را از علف بیرون کشد و شما بتوانید با حرکتى که به مشک مى‏دهید ذرّات پخش شده‏ى چربى را جمع نمایید، امّا همین که مى‏شنوید خدا زمین را حرکت مى‏دهد؛ «اِذا زُلزِلَت الارضُ زِلزالَها»
(119) و ذرّات استخوان‏هاى پوسیده‏ى ما را از هر جایى که باشد یک جا جمع مى‏کند، قبول نمى‏کنید؟
در پایان این بحث، چند آیه‏ى ساده و کوتاه را متذکّر مى‏شوم، از جمله:
«کما بَدَأکم تَعُودون»
(120) همان گونه که شما را در آغاز پدیدآورد، زنده مى‏کند.
«و لَقَد عَلِمتُم النَشأةَ الاُولى‏ فَلولا تَذَکّرون»
(121) اى منکران معاد! شما که به آفرینش نخستین آگاهى دارید، پس چرا پند نمى‏گیرید و باز لجاجت مى‏کنید؟
«فَلیَنظُرِ الانسانُ مِمّ خُلِق خُلِقَ من ماءٍ دافِق یَخرُجُ من بَین الصُّلبِ و التّرائِب اِنّه على رَجعِه لَق
(122) ادِر» باید انسان بنگرد که از چه خلق شده، از آبى جهنده آفریده شده که این آب جهنده از میان کمر و دنده‏ها بیرون مى‏آید. آرى، خدایى که شما را از چنین آبى آفرید از برگردانیدن انسان و دوباره زنده کردنش تواناست .
«ألَیس ذلِکَ بِقادرٍ على أن یُحیِى المَوتى‏»
(123) آیا خدایى که شما را از نطفه آفرید، نمى‏تواند دوباره مردگان را زنده کند؟
«أفَعَیِینا بِالخَلقِ الاوّلِ بل هم فى لَبسٍ من خَلقٍ جَدید»
(124) مگر ما از خلقت اول وامانده شدیم که (که قادر بر آفرینش رستاخیز نباشیم) ولى با این همه دلائل روشن، باز از خلقت جدید در شک و شبهه افتاده‏اند.
«أوَلَم یَروا انّ اللّه الّذى خَلَق السّمواتِ و الارضَ قادِرٌ على أن یَخلُقَ مِثلَهم»
(125) آیا مشاهده نمى‏کنند خدایى که آسمان‏ها و زمین را آفرید، مى‏تواند مثل ایشان را نیز بیافریند؟
«أوَلا یَذکُر الانسان أنّا خَلقناه من قَبل و لم یَکُ شَیئا» آیا کس
(126) ى که معاد را باور ندارد به یاد ندارد که ما از اوّل او را آفریدیم در حالى که هیچ نبود؟
چون بناى این نوشتار بر فشرده‏گویى است، بنابراین از نمونه‏هاى دیگرى که در قرآن آمده و از ماجراهایى نظیر داستان اصحاب کهف که بیدارشدن یک عدّه جوانمرد خداشناس بعد از 309 سال خواب است، صرف‏نظر مى‏کنیم.
آیه «81»
«81» أَوَلَیْسَ الَّذِى خَلَقَ السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضَ بِقَادِرٍ عَلَى‏ أَن یَخْلُقَ مِثْلَهُم بَلَى‏ وَ هُوَ الْخَلاَّقُ الْعَلِیمُ‏
آیا کسى که آسمان‏ها و زمین را آفرید، توانا نیست که مثل آنها را بیافریند؟ آرى، (مى‏تواند) و او آفریدگار بسیار داناست.

تکرار خیلی چیزها باعث عادی شدن آنها می شود و در پی آن هم غفلت ما از آن پدیده باعث می شود تا با درگیر شدن در روزمرگی ها به سادگی از کنار آن بگذریم.
شاید به دلیل اینکه بهار شروع سال جدید ماست ، بیش از دیگر پدیده های تکرارشونده به چشممان بیاید؛ اما بهار هم یکی از آن معجزه هایی است که هر سال می آید و می رود و دیگر برای ما عادی شده است.
آیا این همه تحول در جهان در شکل و شمایل طبیعت عادی است. بیاییم کمی بیشتر درباره پدیده تغییر فصلها و تحولات اطرافمان بدانیم.
روابط بهار و شروع رشد گیاهان و تحولاتی که در آنها طی بهار و فصول دیگر رخ می دهد، موضوع اصلی این مقاله است. ویژگی های تشعشع خورشیدی یکی از مهمترین عواملی است که تحولات اقلیمی و بیولوژیکی سطح زمین را کنترل می کند.
نور خورشید نیز بر اثر موقعیت زمین نسبت به خورشید تغییر می کند و یکی از نکات جالب پدیده های بیولوژیکی و اقلیمی ، ارتباط آن با مسائل نجومی و جایگاه زمین در فضاست.
نور خورشید چند ویژگی اساسی و مجزا دارد که هر یک از این ویژگی ها به نوعی بر تحولات گیاهی و تحریک یا ممانعت از رشد آنها موثر است


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد بهار و معاد