فرمت فایل : word(قابل ویرایش)تعداد صفحات158
وجود یک کودک عقب مانده ذهنی مسائل فراوانی را در خانواده و اعضای آن بوجود می آورد و تأثیر آن بر رفتار و واکنشهای والدین موضوعی نیست که قابل اغماض و انکار باشد. این تأثیر تنها بر روی نحوه ارتباط والدین با یکدیگر و یا ارتباط بین کودک معلول با سایرین نیست، بلکه ارتباط متقابل و تعاملات افراد خانواده را نیز تحت تأثیر قرار می دهد (تیم چاک ، به نقل از نظامی 1366).
وجود کودک عقب مانده ذهنی معمولاً منجر به تغییر رفتار اعضای خانواده می شود. والدینی که با هزاران امید و آرزو منتظر تولد طفل طبیعی و سالم و زیبا می باشند، با تولد کودک عقب مانده با مرگ آرزوها و امیدها و افول انتظارات خود مواجه می شوند و آینده ای مبهم و تاریک را برای خود ترسیم می نمایند.
وقتی کودک از لحاظ بدنی طبیعی بدنیا می آید، انتظارات والدین تا اندازه ای برآورده می شود. اما بعدها اگر در جریان رشد کودک مشکلی رخ دهد ممکن است که این توقعات تغییر کند و درست در همین زمان است که برچسب هایی از قبیل کندآموز، کندذهن و عقب مانده ذهنی از طرفین والدین مورد استفاده قرار می گیرند (الکساندر و تیم چاک ، به نقل از نظامی 1366).
در نگاهی گذرا به مسئله عقب ماندگی ذهنی و تأثیری که این پدیده بر روابط والدین با یکدیگر و با کودک و از طرفی با دیگران می گذارد، می توان والدینی را مشاهده کرد که تا مرز نابودی و از بین بردن فرزند خویش پیش رفته و یا درصدد طرد کامل او برآمده اند. از سویی دیگر، والدینی را نیز می توان یافت که تمام هم و غم و نیز تلاش خود را صرف رشد و شکوفایی و درمان و تربیت فرزند عقب مانده ذهنی خود کرده اند. شاید این برخوردها و واکنش های متضاد از طرف والدین بیانگر این باشد که آنها در هنگام برخورد با فرد عقب مانده ذهنی دچار نوعی ابهام می شوند و این باهام شاید به دلیل عدم شناخت موضوع عقب ماندگی ذهنی، انواع و عوامل بوجود آورنده آن باشد. بنابراین قبل از هر چیز با توجه به مسائل متعدد کودکان عقب مانده ذهنی ضروری به نظر می رسد که درک روشنی از تعاریف، طبقه بندی و علل و عوامل مؤثر در بروز عقب ماندگی ذهنی ارائه گردد. چرا که در هر مقطع زمانی تعریفی خاص با توجه به نگرش های حاکم بر جوامع از پدیده عقب ماندگی ذهنی ارائه می شود و در نتیجه وظایف والدین نیز بر اساس این تعاریف و نگرشها، تعیین و مشخص می شوند (تیم چاک ، به نقل از نظامی 1366). والدین نه تنها نسبت به فرزند عقب مانده ذهنی خود واکنش عاطفی نشان می دهند. فشار گروهها خواه واقعی باشد یا غیرواقعی، اغلب والدین را به کناره گیری از تماس های عادی اجتماعی شان وادار می سازد. خانواده بی اختیار گوشه گیر می شود و به دلیل افزایش این طرد اجتماعی و گوشه گیری، والدین تمایل به تمرکز دائمی و بیش از حد بر فعالیت های کودک پیدا می کنند. این افزایش توجه و تمرکز به ناتوانائی های کودک، موجب بروز اختلالات شخصیتی و روانی بیشتر والدین می گردد (داور منش، 1370).
وجود کودک عقب مانده ذهنی اثرات عمیقی بر روی نحوه ارتباط اعضای خانواده با هم و هر یک از آنان با کودک می گذارد و همین اثرات، چنانچه به گونه ای منطقی و چاره جویانه حل نشود، ضایعات جبران ناپذیری بر والدین و سایر اعضای خانواده و خصوصاً کودک عقب مانده وارد می کند. عامل هرگونه تفاهم و پذیرش یا عدم تفاهم در اصل خود والدین می باشند. بنابراین نوع عکس العملی که پدر و مادر در مقابل عقب ماندگی ذهنی فرزندشان از خود بروز می دهند در ایجاد جوی مساعد هم برای خود کودک و هم برای سایر افراد خانواده نقش بسیار حساسی را دارد (میلانی فر، 1370).
تعریف عقب ماندگی ذهنی :
تاکنون تعاریف متعددی از عقب ماندگی ذهنی توسط دست اندرکاران و متخصصان مختلف ارائه گردیده است. اما باید اذعان نمود که تعریف دقیق و روشن عقب ماندگی ذهنی چندان آسان نیست، زیرا که عقب ماندگی ذهنی با شرایط یکسان و به یک میزان و با علل مشابه و آثار همانند در همه افراد عقب مانده ذهنی مشاهده نمی شود. عقب ماندگی ذهنی یک پدیده تک بعدی نمی باشد، بلکه یک شرایط مرکب و پیچیده ذهنی است. به همین جهت بسیاری از متخصصین امور تربیتی، روان شناسی و روان پزشکی و پزشکی علاقمند به بررسی ابعاد مختلف عقب ماندگی ذهنی می باشند. بدیهی است که در این میان، پزشکان در تعریف عقب ماندگی ذهنی عمدتاً توجه خاصی به ضایعات مغزی معطوف داشته و روان شناسان بیشتر به چگونگی رفتار در افراد عقب مانده ذهنی توجه می نمایند. در هر حال آنچه که مورد نظر غالب متخصصان آموزش و پرورش کودکان عقب ماندگی ذهنی می باشد، ارائه یک تعریف جامع از عقب ماندگی ذهنی و نمایان نمودن تمامی ویژگی های مربوط به تأخیر در رشد ذهنی و روانی و عاطفی و اجتماعی افراد عقب مانده است (افروز، 1370).
انجمن عقب ماندگی امریکا تعریفی بدین قرار ارائه می دهد، عقب مانده ذهنی به شرایطی اطلاق می شود که در آن عملکرد کلی ذهن به طور مشخصی پایین تر از میانگین است و همزمان با آن در رفتارهای انطباقی نارسایی هایی دیده می شود که این وضعیت در دوران رشد پیش می آید (گروسمن، به نقل از منشی طوسی، 1369). عملکرد کلی ذهن بر اساس نتیجه آزمونهای هوشی استاندارد سنجیده می شود. زمانی که گفته می شود عملکرد ذهنی فرد پایین تر از میانگین است یعنی دو انحراف معیار نمره هوشی او از حد متوسط پایین تر است و رفتار سازگارانه عبارتست از درجه رسیدن فرد به معیارهای مناسب سن و گروه اجتماعی در استقلال فردی و مسئولیت اجتماعی می باشد (منشی طوسی، 1369).
کـانـر دو طبقه از اشخاص مبتلا به نقص ذهنی را برحسب موقع و منزلت بزرگسالیشان تعریف کرد. تعاریف او میزان معلولیت را با توجه به شرایط محیطی که فرد معلول باید خود را با آن منطبق سازد مورد توجه قرار می داد و کندذهنی نسبی و مطلق را با توجه به تعابیر ذیل مورد تمیز و تفکیک قرار می داد.
نوع اول عقب ماندگی ذهنی شامل افرادی که در تمام جوامع دچار مشکل هستند یعنی نارسایی های آنها به گونه ای است که هم در جوامع پیشرفته و هم در جوامع غیر پیشرفته، عقب مانده ذهنی تلقی می شوند. و نوع دوم شامل افرادی می شود که محدودیت های هوشی آنها به طور قطع مرتبط با معیارهای فرهنگی خاص است که آنها را احاطه کرده که در جوامع ساده ترف آنها هیچ مشکلی در باب نایل شدن و برخورداری از برابری در برآورد آرزوهای قابل درک و عملی خود ندارند (رابینسون به نقل از ماهر 1366).
اینهلدر شاگرد و همکار پیاژه تعریف هوش و عقب ماندگی را اینطور بیان می کند. هوش نتیجه تأثیر دائمی و متقابل فرد با محیط است و اگر این رابطه متقابل به طور متعادل صورت گیرد موجب توانایی سازگاری با محیط و پیشرفت هوش می شود. کودک در مراحل مختلف رشد تصاویر ذهنی مختلفی دارد که از تصاویر ذهنی ساده شروع می شود و به تصاویر پیچیده تری می رسد. گذشتن از این مراحل یعنی از مراحل پایین به مراحل بالاتر بستگی به رشد هوش، ساختمان عصبی و بدنی، تجارب اجتماعی و تجارب زندگی او دارد.
اهمیت نظریه اینهلدر در هوش این است که پدیده های روانی و بخصوص هوش دارای الگوی مخصوص و از یک نظام کلی که اساس آن تجارب اولیه و عکس العملهای کودک از بدو تولد حتی قبل از اینکه قادر به تکلم باشد شروع می شود. این عکس العملها حسی و حرکتی هستند که کودک روابط محسوس عینی و عملی بین اشیاء و حوادث را بطور منظم یکی بعد از دیگری کشف کرده و پاسخهای عملی و درست به وضعیت های مختلف می دهد. از همین جا اینهلدر عقب مانده را افرادی از جامعه می داند که در مراحل پایین رشدی متوقف می شوند و در آنها کششهای نهاد قوی و زیاد است (به نقل از میلانی فر 1370).
طبقه بندی کودکان عقب مانده ذهنی
افراد عقب مانده ذهنی را بنابر ملاکها و ضوابط مختلفی تقسیم کرده اند و علت تقسیم بندیهای متعدد این است که عقب ماندگی ذهنی یک بیماری یا سندرم واحدی نیست بلکه حالاتی است که بر اثر عوامل متعدد و متفاوتی بوجود می آید. از تقسیم بندیهایی که توسط متخصصین مختلف ارائه شده است می توان به طبقه بندیهای زیر اشاره نمود(میلانی فر 1370):
1- روان شناسان
2- روان پزشکان
3- متخصصین تعلیم و تربیت.
1- گروه دانش آموزان عقب مانده ذهنی آموزش پذیر
این گروه دارای بهره هوشی بین 70-50 می باشند. بدلیل آنکه شناسایی و تشخیص کودکان عقب مانده ذهنی آموزش پذیر در سنین پایین بویژه قبل از دبستان و دوره های اول دبستان بسیار مشکل می باشد. تعداد قابل توجهی از آنان در مدارس معمولی ثبت نام می کنند. البته بتدریج همزمان با پیچیدگی نسبی محتوای دروس و بویژه در اواخر کلاس و از کلاس دوم به بعد عقب مانده ذهنی این قبیل دانش آموزان بیشتر آشکار گشته و شناسایی و تشخیص آنان آسانتر می شود. دانش آموزان عقب مانده ذهنی آموزش پذیر نمی توانند بهره لازم و کافی را از برنامه های آموزشی کلاسهای معمولی ببرند. این کودکان در هر حال آموزش پذیر بوده و قادر به فراگیری اطلاعات عمومی و درسها رسمی کلاس از قبیل خواندن و حساب کردن و مهارت های مناسب شغلی بوده و می توانند در اداره زندگی خود از تحصیل خویش بهره مند شوند. این دانش آموزان می توانند با حداقل مشاوره در زندگی خود کفایی اقتصادی و اجتماعی داشته باشند (افروز، 1369).
تشخیص افراد عقب مانده ذهنی آموزش پذیر بر اساس آزمایشهای عمومی و رشد بدنی به دلیل آنکه غالباً مشابهت فراوان با افراد عادی دارند تقریباً غیر ممکن می نماید. اما در راه رفتن و بویژه صحبت کردن، به طور کلی دچار کندی محسوس هستند. در این گروه افرادی پیدا می شوند که از لحاظ یادگیری در کارهای عملی و غیر کلامی به حد متوسط کودکان عادی می رسند. در مورد آموزش نیز اگر برنامه ها مناسب به اجرا گذاشته شوند، می توانند در زمینه درسی موفق باشند (نلسون و ایزرائیل 1980 به نقل از منشی طوسی 1369). این افراد با رسیدن به سن بلوغ در جمعیت وسیع جامعه گم می شوند زیرا توانایی سازگاری شغلی و اجتماعی را دارا هستند. (میلانی فر 1370).
خانوادهای کودکان عقب مانده و واکنشهای آنان