
مقدمه
گرچه دانش بشری ، همواره با نواقص و مشکلات عدیده ای روبه رو بوده است ولی در عین حال حرکتی سراسر رو به جلو داشته است علم اقتصاد نیز از این موضوع مستثنی نبوده است علم اقتصاد اززمان پیدایش تاکنون همواره با دنیایی از چراها وچگونه ها مواجه بوده و آنها را با خود در طول زمان حمل کرده است اما با نگاهی بر گذشته آن ، به خوبی در می یابیم که چگونه مسیر خود را از دل تاریکیها و گاه از میان سخت ترین گذرگاهها یافته و اکنون بدست ما رسیده است.گفته میشود این علم از جوانی خاصی نسبت به بسیاری از علوم برخوردار است.اما اگر در مفهوم آن تعمق نماییم ریشه های آن را در طول تاریخ بشر می یابیم.گروهی به زبان عامیانه،اقتصاد را علمی میدانند که تمام فعالیتهای مربوط به تولید،مبادله ومصرف کالا و یا خدمات را در بر میگیرد.از این رو اگر دقت شود به خوبی میتوان دریافت که علم اقتصاد قدمتی به بلندای تاریخ بشر دارد.
تا قبل از قرن 13میلادی به تقلید از عملکرد یونانیان باستان تمام بحثهای اجتماعی ،از جمله اقتصاد از دیدگاه اخلاق بررسی می شد،چنانکه یونانیان باستان در این مقوله از دوری از دنیاپرستی وثروت اندوزی و در مقابل از ترویج قناعت سخن می گفتند.برای مثال افلاطون معتقد بوده است که ثروت و فضیلت به دو کفه یک ترازو می مانند که هرگاه یک کفه سنگین تر شود پایین می آید و دیگری بالا خواهد رفت.در تمامی اروپا بحثهای اجتماعی در چنین فضایی مطرح می شدند.مباحث اجتماعی و مسائل مربوط به آن تا قرن13 میلادی گرچه بر اساس مفاهیم اخلاقی تحلیل می شد اما ارکان این تحلیل بر اساس مفاهیم و معتقدات کلیسا بود.در واقع حل مسائل اجتماعی بر پایه گرایشات مذهبی رخ می داد.این شیوه عمل چنان قوی بود که هر آنچه بر خلاف نظر کلیسا ابراز می شد بدون هیچ کم و کاستی از سوی هرکس می بود،عین گناه و ناپاکی قلمداد می شد گویی دایره علم وفن تنها در دست کلیساست وبس.اما مجموعه حوادثی باعث شد این دایره شکسته شود.
با وجود شرایط مذکور،حوادث بعدی سبب گردیدند تا زمینه برای به وجود آمدن مکتبی چون مرکانتیلیسم با عقایدی،به ویژه از نظر مادیات متفاوت از تعالیم کلیسا فراهم شود.نظرات مرکانتیلیستها تا قرن هجدهم رواج داشت تا اینکه در قرن هجدهم مکتب فیزیوکراتها با نظرات اقتصادی مخالف نظرات مرکانتیلیستها به وجود آمد.بالاخره در سال 1776آدام اسمیت با انتشار کتابی به عنوان «تحقیق در ماهیت و علل ثروت ملل»بنیانگذار اولین مکتب علمی اقتصاد به نام مکتب کلاسیک شد.
بعد از مکتب کلاسیک مکاتبی مانند«مکتب تاریخی ،مکتب سوسیالیزم،مکتب نئوکلاسیکها،مکتب کینزینها،مکتب کینزینهای جدید،مکتب پولیون،کلاسیکهای جدید یا انتظارات عقلایی،و مکتب پست کینزینها»بوجود آمدند.
علم اقتصاد
توماس کارلایل مورخ اسکاتلندی مشهوری است که به نقد اقتصاددانان علاقه مند بود. این مورخ به مالتوس و ریکاردو لقب"اساتید قابل احترام در علم ملالت انگیز"را نسبت داد، بدین ترتیب او نامی را به اقتصاد نسبت می دهد که هرگز این علم بر آن فایق نیامد- احتمالا همچنانکه جان کنت گالبرایت گفته است، چون این علم هرگز مستحق فایق آمدن بر چنین نسبتی نبوده به یک معنی، علم اقتصاد همچنان بصورت علم ملالت انگیز باقی می ماند زیرا که همه اقتصاددانان یادآور می شوند که چیزی به صورت نهار رایگان وجود ندارد[هیچ چیزی به صورت رایگان در اقتصاد قابل حصول نیست]- اگرچه غالب اقتصاددانان، دیگر پیش بینی های ترسناکی راجع به اجتناب پذیری فقر جامعه نمی کنند و معمولا چنین پیش بینی هایی در زمانیکه کارلایل عبارت خویش را ضرب [تحریر] کرد، صورت می گرفت.
شامل 22 صفحه word
دانلود تحقیق اقتصاد