فی ژوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی ژوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود مقاله تاریخ پیامبر اسلام

اختصاصی از فی ژوو دانلود مقاله تاریخ پیامبر اسلام دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود مقاله تاریخ پیامبر اسلام


دانلود مقاله تاریخ پیامبر اسلام

دوران شیر خوارگی و کودکی پیامبر(ص)

رسول خدا هفت روز از مادر خود «آمنه »شیر خورد وروز هفتم ولادت «عبدالمطلب» قوچی برای وی عقیقه کرد واورا «محمد» نامید تا در آسمان و زمین ستوده باشد.سپس کنیز ابولهب «ثویبه»که پیش از این «حمزه بن عبدالمطلب»را شیرداده بود ،با شیری که به پسرش «مسروح»می داد چند روزی رسول خدا را شیر داد.رسول خدا پس از هجرت نیز برای «ثویبه» لباس وجز آن می فرستاد ،تا در سال هفتم هنگام بازگشت رسول خدا از غزوه خیبر،وفات کرد،رسول خدا از پسرش«مسروح» جویا شد،گفتند او پیش از مادر خود مرده است وپرسید :خویش دیگری از وی نمانده است؟گفتند:هیچ کس را ندارد.به گفته یعقوبی:«ثویبه»«جعفر بن ابی طالب»را نیز شیر داده است.در اسلام«ثویبه »اختلاف است و جز«ابن منده»کسی به اسلام اوتصریح نکرده است.«ثویبه» «عبدالله بن جحش»را نیز شیر داده است .تا آنگاه سعادت شیر دادن رسول خدا نصیب زنی از قبیله «بنی سعد بن بکر بن هوازن»به نام«حلیمه»دختر«ابوذویب:عبدالله بن حارث»وهمسر«حارث بن عبد العزی بن رفاعه سعدی» گردید.

«حلیمه»نیز عموزاده وهمزاد رسول خدا :«ابوسفیان بن حارث بن عبدالمطلب»را با شیری که به پسرش «عبدالله» میداد شیر داد. عبدالله برادر رضاعی ،و دوخواهرش «انیسه»و «شیما»(خذامه)خواهران رضاعی رسول خدا بودند.

«حلیمه»دوسال تمام رسول خدا را شیر داد و در دو سالگی او را از شیر باز گرفت.

مقریزی می نویسد که: «حمزه بن عبدالمطلب»نیز در میان قبیله «بنی سعد»شیر خواره بود ،روزی مادر رضاعی «حمزه»که پیش از آن «حمزه »را شیر داده بود، رسول خدا را که نزد مادرش «حلیمه» بود شیر داد،لذا «حمزه»از دوجهت برادر رضاعی رسول خدا شد ،هم از جهت «ثویبه»وهم ا ز «شیرده سعدیه».

رسول خدا در حدود چهارسال نزد «حلیمه» درمیان قبیله «بنی سعد»اقامت داشت وقضیه «شق صد»در همانجا روی داد،ودر سال پنجم ولادت،«حلیمه»اور ا به مادرش بازگرداند.قبیله بنی سعد از برکت رسول خدا ،در وسعت و نعمت شدند وکرامت ها مشاهده کردند که در کتب حدیث وتاریخ ثبت شده است.

ابن اسحاق روایت می کند:که رسول خدا می گفت :«انااعربکم،انا قرشی واسترضعت فس بنی سعد بن بکر »من از همه شما فصیح ترم،چه هم قریشی او هم در قبیله «بنی سعد بن بکر»شیر خورده ام.

سفر رسول خدا به مدینه در شش سالگی

در سال هفتم ولادت که رسول خدا شش ساله بود، مادرش«آمنه»ویرا برای دیدن دائی هایش به مدینه برد،و هنگام بازگشت به مکه در «ابواء»در گذشت و همانجا به خاک سپرده شد،وآنگاه «امایمن»رسول خدا را با خود به مکه آورد. کیفیت این سفر را در طبقات چنین می نویسد:رسول خدا صلی الله عیله و آله با مادرش «آمنه»دختر«وهب»بود تا شش ساله شد ومادرش اورا نزد دائی هایش طایفه «بنی عدی ابن انجار»برد تا وی را ببیند،«ام ایمن»نیز در این سفر همراه بود،ورسول خدا را پرستاری می کرد وبر دوشتر سوار شده بودند ،«آمنه »رسول خدا را در «دار النابغه»(که محل وفات ودفن پدرش عبدالله بود)برد ویکماه نزد «بنی عدی بن النجار»ماند،بعد ها رسول خدا از این اقامت یک ماهه مدینه اموری را یاد می کرد،وچون(پس از هجرت به مدینه )به برج«بنی عدی بن النجار »نگریست ،آنرا شناخت وگفت:«بالای این برج با دخترکی که از انصار بنام «انیسه»بازی می کردم وبا پسران یا دائی زادگان خود پرنده ای را را که روی این برج می نشست پرواز می دادیم»وبه آن خانه(یعنی :دار النابغه)نگریست وگفت:«مادرم مرا در همین جا منزل داد وپدرم«عبدالله بن عبدالمطلب»در همین خانه دفن شد،وشنا را در چاه بنی عدی بن النجار خوب یاد گرفتم»گروهی از یهودیان به مدینه نزد رسول خدا (که با مادرش به مدینه آمده بود)رفت و آمد می کردند وبه او می نگریستند.«ام ایمن»گفت:از یکی از آنان شنیدم که می گفت:این پسر پیامبر این امت است ،و این شهر هم محل هجرت اوست ،من سخن وی را حفظ کردم و هم اکنون بیاد دارم. سپس مادر رسول خدا که فرزند خود را به مکه بازمی گرداند ،در «ابواء»در گذشت،و در همانجا به خاک سپرده شد . بعد از آن «ام ایمن»رسول خدا را با همان دو شتری که از مکه آورده بودندبه مکه بازگرداند،ورسول خدا را هم در زمان حیات مادرش و هم پس از وفات او پرستاری و نگهداری می کرد. رسول خدا که در سال حدیبیه بر«ابواء» میگذشت ،قبر مادر خود را زیارت کرد و آن را مرمت نمود، اوبر سر قبر مادرش گریه کرد و مسلمانان هم بخاطر وی می گریستند و گفت:مهربانی وی را به خاطر آوردم ومرا گریه گرفت.

سپس «عبدالمطلب»رسول خدا را سرپرستی می کرد وچون برای «عبدالمطلب»فرشی در سایه کعبه گسترده می شد وفرزندان وی پیرامون مسند پدر می نشستند تا پدرشان بیاید ودر جای مخصوص خود بنشیند ،گاه می شد که رسول خدا می پرسید و روی مسند «عبدالمطلب»می نشست ،وچون عموهای وی می خواستند اورا بردارند ،«عبد المطلب»می گفت:«دعوا ابنی،فوالله انله شانا»پسرمرا رها کنید ،بخدا قسم که او را مقامی است ارجمند.

رسول خدا هشت ساله بود که «عبدالمطلب»وفات یافت، و در «حجون»مکه به خاک سپرده شد.

عبدالمطلب سرپرستی و نگهداری رسول خدا را به فرزند خویش ابوطالب که با «عبدالله »پدر رسول خدا از یک مادر بودند واگذاشت وگفت:

اوصیک یا عبد مناف بعدی                              بمفرد بعد ابیه فرد

فارقه  وهو ضجیع المهد                                 فکنت کالام له فی الوجد

تدینه من احشائها والکبد                                فانت من ارجی بنی عندی

   لدفع ضیم اولشد عقد

«ای عبد مناف ، تورا پس از خود درباره یتیمی که از پدرش جدا مانده،سفارش می کنم.اودر گهواره پدر را از دست داد ومن برای وی چون مادی دلسوز بودم که فرزند خویش را تنگ در آغوش می کشد .اکنون برای دفع ستمی یا محکم ساختن پیوندی ،به تو از همه فرزندانم امیدوارترم»

آنگاه« ابوطالب»و پسران خویش را درباره رسول خدا به بیانی بلیغ وصیت کرد،و از این که او را امری بزرگ در پیش است خبر داد.

به گفته واقدی :هشت سال و هشت ماه وهشت روز از عمر رسول خدا سپری شده بود که عبدالمطلب وفات یافت.

یعقوبی می نویسد:رسول خدا را پس از وفات «عبدالمطلب»عمویش«ابوطالب»سرپرستی می کرد،وبا اینکه نادر بود ،بهترین سرپرست بود. سروری بزرگوار ،مطاع

شامل 21 صفحه فایل word قابل ویرایش


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله تاریخ پیامبر اسلام