فی ژوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی ژوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود مقاله درباره جنگ بدر

اختصاصی از فی ژوو دانلود مقاله درباره جنگ بدر دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود مقاله درباره جنگ بدر


دانلود مقاله درباره جنگ بدر

مقدمه
پیش از این در حوادث سال دوم گفته شد که رسول خدا(ص)در ماه جمادی الاول‏با گروهی از مهاجرین از مدینه تا جایی به نام عشیره رفت ولی با کاروان قریش برخورد نکرده و پس از چند روز که در آنجا ماندند به مدینه بازگشت و در آن وقت کاروان به سوی شام می‏رفت، در هنگام مراجعت کاروان نیز پیغمبر اسلام دو نفر از مهاجرین به نام سعید بن زید و طلحه را برای کسب اطلاع از آنها فرستاد و به دنبال آن نیز خود آن حضرت آماده حرکت‏شد.
کاروان مزبور به سرکردگی ابو سفیان و همراهی سی یا چهل نفر از قرشیان که از آن جمله عمرو بن عاص و مخرمة بن نوفل بود از شام باز می‏گشت و خود ابو سفیان نیز از ترس آنکه مبادا مورد حمله مسلمانان قرار گیرد پیوسته از مسافرینی که به او بر می‏خوردند وضع راه را پرسش می‏کرد تا آنکه شنید محمد(ص)به منظور حمله به کاروان از مدینه خارج شده.
ابو سفیان بی‏درنگ ضمضم بن عمرو غفاری را مامور ساخت تا بسرعت‏خود را به مکه برساند و به قریش اطلاع دهد که کاروان و اموالشان در خطر حمله محمد و یارانش قرار گرفته و برای محافظت کاروان از مکه کوچ کنند.
ضمضم بسرعت‏خود را به مکه رسانید و در حالی که بینی شتر خود را بریده بود و پالانش را وارونه کرده و جامه خود را دریده بود وارد شهر شد و فریاد می‏زد:
ای گروه قریش اموال خود را دریابید!کاروان در خطر حمله محمد و یارانش قرار گرفته!فورا حرکت کنید که اگر دیر بجنبید همه را خواهند برد!
ابو جهل که این خبر را شنید بی‏تابانه این طرف و آن طرف می‏رفت و مردم را برای حرکت‏به سوی کاروان تحریک می‏نمود و اگر تحریکات او هم نبود همان خبر ضمضم بن عمرو برای جنبش مردم مکه کافی بود زیرا کمتر کسی بود که در میان کاروان قریش مالی نداشته باشد.
و بدین ترتیب بزرگان قریش مانند امیة بن خلف، ابو جهل، عتبه، شیبه و دیگران و از بنی هاشم نیز عباس بن عبد المطلب و به گفته برخی طالب بن ابی طالب و جمع دیگری با ساز و برگ جنگ از مکه خارج شدند و هنگامی که در خارج شهر، سان دیدند سپاهی عظیم و مسلح که حدود هزار نفر می‏شدند حرکت کرده بود، و همراه خود هفتصد شترو دویست و یا چهارصد اسب داشتند و همگی زره و اسلحه بر تن داشتند.
لشکر اسلام
رسول خدا(ص)نیز وقتی از مدینه خارج شد عمرو بن ام مکتوم را به جای خویش منصوب داشت و با گروهی از مهاجر و انصار که سیصد و سیزده نفر یعنی هشتاد و دو نفر مهاجر و بقیه از انصار بودند و بسختی هفتاد شتر حرکت داده و اسلحه مختصری که به گفته مورخین شش زره و هفت‏شمشیر بود (1) با خود داشتند به راه افتادند.
برای سوار شدن و استفاده از این هفتاد شتر هر سه یا چهار نفر به نوبت‏یکی از شتران را سوار می‏شدند، مانند آنکه رسول خدا(ص)، علی بن ابیطالب و مرثد بن ابی مرثد یک شتر نصیبشان شده بود و حمزة بن عبد المطلب، زید بن حارثه، ابو کبشه و انسه یک شتر داشتند.
از آن سو ابو سفیان وقتی مطلع شد پیغمبر با مسلمانان از یثرب حرکت کرده‏اند برای آنکه دچار زد و خورد با آنها نشود و برخورد با ایشان ننماید، همه جا با احتیاط می‏رفت و هر کجا می‏رسید تفحص و جستجو می‏کرد و بخصوص وقتی به حدود بدر رسید و دانست مسلمانان در آن نزدیکیها هستند راه را کج کرده و نگذاشت کاروانیان به بدر نزدیک شوند و بسرعت آنها را از منطقه دور کرد و سرانجام توانست کاروانیان را از مناطق خطر بگذراند و اطمینان پیدا کرد که دیگر مسلمانان به آنها دسترسی پیدا نخواهند کرد.
اما کار از کار گذشته بود و لشکر قریش با تمام تجهیزات و نفرات از مکه بیرون آمده بود و با اینکه ابو سفیان برای آنها پیغام فرستاد که خروج شما برای محافظت کاروان بوده و اکنون کاروان از خطر گذشت و دیگر نیازی به آمدن شما نیست و بی جهت‏خود را به جنگ با مسلمانان دچار نکنید، اما غرور و نخوت برخی چون ابو جهل که مغرور تجهیزات و کثرت لشکریان خود شده بودند مانع از بازگشت آنان‏شد و گفتند: ما باید تا«بدر»پیش برویم و چند روز در آنجا به عیش و نوش و رقص و پایکوبی بپردازیم و ابهت و عظمت‏خود را به رخ عرب و مردم یثرب بکشیم، تا برای همیشه رعب و ترس از ما در دلشان جای‏گیر شود و فکر جنگ و کارزار با ما را از سر دور سازند.
نظر خواهی رسول خدا(ص)
رسول خدا(ص)همچنان که پیش می‏رفت مطلع شد که مردم قریش و سران ایشان با لشکری بزرگ برای حفاظت از کاروانیان از مکه بیرون آمده‏اند و کاروان قریش نیز از آن حدود گذشته است و از اینجا به بعد پیشروی رسول خدا(ص)و همراهان به جلو صورت تازه‏ای پیدا می‏کند و حساب برخورد و جنگ با لشکر قریش در پیش است، از این رو در جایی به نام‏«ذفران‏»توقف کرد و اصحاب و همراهان خود را جمع کرده و از جریان حرکت قریش و لشکر مجهز ایشان آنان را مطلع ساخت و در بازگشت‏به مدینه و یا پیشروی و جنگ با قریش از آنها نظر خواهی کرده به مشورت پرداخت.
مهاجرین به طور مختلف نظر دادند، چنانکه ابو بکر و عمر برخاسته و شبیه به یکدیگر گفتند: «انها قریش و خیلاؤها، ما آمنت منذ کفرت، و لا ذلت منذ عزت و لم نخرج علی اهبة الحرب‏» (2) [اینان قریش هستند با تمام فخر و بزرگمنشی، از روزی که کافر شده ایمان نیاورده، و از روزی که عزیز گشته خوار نگشته‏اند و ما به آهنگ جنگ و آمادگی با کارزار از مدینه نیامده‏ایم]و بدین ترتیب جنگ را مصلحت ندانستند، ولی مقداد بن عمرو - یکی دیگر از مهاجرین - برخاسته و چنین گفت:
 [ای رسول خدا هر چه خداوند برای تو مقرر فرموده بدون تامل انجام ده و مطمئن باش که ما پیرو تو و گوش به فرمان توییم، و ما همچون بنی اسرائیل نیستیم که به موسی گفتند: تو با پروردگارت بروید و جنگ کنید و ما در اینجا نشسته و نظارت می‏کنیم. . . !بلکه ما می‏گوییم: تو و پروردگارت بروید و جنگ کنید و ما هم پشت‏سر شمامی‏جنگیم!
ای رسول خدا سوگند بدان خدایی که تو را به حق مبعوث فرموده ما را تا هر کجا برانی همراه تو خواهیم آمد و پشت‏سر تو هستیم!]رسول خدا(ص)چهره‏اش باز و خوشحال شد و ضمن تحسین و تقدیر از او باز هم به صورت نظر خواهی فرمود:
ای مردم بگویید چه باید کرد؟و راهی پیش پای من بگذارید؟
این بار روی سخن متوجه انصار مدینه بود که بیشتر آن گروه را تشکیل می‏دادند - آنها در پیمان عقبه تنها دفاع از پیغمبر را به عهده گرفته بودند و پیمانی برای جنگ با دشمنان آن حضرت نبسته بودند - رسول خدا(ص)می‏خواست نظریه آنها را بداند و ببیند آیا آنها نیز آماده جنگ هستند یا نه.
سعد بن معاذ منظور پیغمبر را دانست و از جانب انصار آمادگی خود را اعلام کرده چنین گفت: ای رسول خدا ما به تو ایمان آورده و تصدیقت کردیم اکنون نیز دنبال تو و آماده فرمان توایم، به خدا سوگند اگر به دریا بزنی ما هم پشت‏سر تو در دریا فرو خواهیم رفت و یک نفر از ما از فرمانبرداری و پیروی تو تخلف نخواهد کرد. . .

- برای ما هیچ دشوار نیست که فردا با دشمن رو به رو شویم و ما در جنگ مردمانی شکیبا و بردبار و هنگام برخورد با دشمن پا برجا و ثابت هستیم. به امید خدا حرکت کن و ما را نیز با خود به هر جا که می‏خواهی ببر!
سخنان گرم و پرشور سعد، رسول خدا(ص)را به نشاط آورد و فورا دستور حرکت داد و مژده پیروزی بر دشمن را به آنها داده فرمود: به خدا سوگند گویی هم اکنون جاهای کشته شدن سران دشمن را پیش روی خود می‏بینم.
لشکر مسلمانان همچنان تا نزدیک بدر و چاههای آبی که در آنجا بود پیش رفت و در آن نزدیکی توقف نمود و چون شب شد علی بن ابیطالب، زبیر بن عوام و سعد بن ابی وقاص را با چند تن دیگر مامور ساخت‏به کنار چاه بدر بروند بلکه خبر تازه‏ای از قریش کسب کنند و به اطلاع آن حضرت برسانند و خود به نماز ایستاد.
علی(ع)و همراهان به کنار چاه آمدند و در آنجا به دو نفر که یکی نامش اسلم ودیگری ابو یسار بود و به منظور بردن آب برای لشکریان قریش آمده بودند برخورد کردند و آن دو را دستگیر نموده با شتری که برای حمل آب همراه داشتند به نزد رسول خدا(ص) آوردند.
پیغمبر مشغول نماز بود و مسلمانان شروع به بازجویی از آن دو کرده و در این میان رسول خدا(ص)نیز نماز خود را تمام کرده و از آن دو پرسید:
اخبار قریش را به من بازگویید؟
آن دو خود را معرفی کرده گفتند: به خدا آنها در همین نزدیکی و پشت این تپه هستند.
پیغمبر پرسید: آنها چقدر هستند؟
- زیادند!
- نفراتشان چه اندازه است؟
- نمی‏دانیم!
- هر روز چند شتر می‏کشند؟
- بعضی از روزها نه شتر و گاهی ده شتر!
رسول خدا(ص)در اینجا تاملی کرد و فرمود: اینها بین نهصد تا هزار نفر هستند.
- از اشراف و بزرگان قریش چه کسانی همراهشان آمده؟
گفتند: عتبه، شیبة، ابو البختری، حکیم بن حزام، نوفل بن خویلد، حارث بن عامر، عمرو بن عبدود، طعیمة بن عدی، ابو جهل، امیة بن خلف. . . و گروه زیادی از سران قریش را نام بردند.

 

شامل 36 صفحه word


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله درباره جنگ بدر