اختصاصی از
فی ژوو دانلود مقاله رابرت دنیرو دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .
رابرت دنیرو (به ایتالیایی: Robert De Niro) (۱۷ اوت ۱۹۴۳) بازیگر، کارگردان و تهیهکننده ایتالیایی-آمریکایی است. او تاکنون دوبار جایزه اسکار را برای فیلم های گاو خشمگین و قسمت دوم فیلم پدرخوانده بدست آورده است. رابرت دنیرو به عنوان یکی از بزرگترین و استثنایی ترین بازیگران تاریخ سینما شناخته میشود.او تا کنون ۶ بار نامزد جایزه اسکار شده است.وی به طور معمول در نقش های انعطاف ناپذیر ظاهر میشود و متناوباً با کارگردان مارتین اسکورسیزی همکاری دارد.
زندگینامه
اوایل زندگی
رابرت دنیرو در هفدهم اوت سال ۱۹۴۳ در نیویورک بدنیا آمد. والدین رابرت هنرمند بودهاند. او کودکیاش را در محلهٔ «ایتالیای کوچک»[۳] نیویورک گذراند. ده ساله بود که کارش را با تئاتر آغاز کرد و در نمایشنامه «جادوگر شهر اُز» هنرنمایی کرد و بعدها به کلاس بازیگری لی استراسبرگ رفت و بازیگری را نزد او آموخت و بدین ترتیب بود که به بازیگری متد اکتینگ تبدیل شد، سبکی که مارلون براندو وجیمز دین آغازگران آن بودند و با رابرت دنیرو و داستین هافمن به اوج قدرت خود رسید. باید گفت که او بازیگری درونگراست و بازیهای تأثیرگذار او منبع الهام بسیاری از بازیگران بودهاست.
دوران بازیگری
دنیرو خیلی زود با تیم مارتین اسکورسیزی و فرانسیس فورد کاپولا آشنا شد. این کارگردانان که همچون رابرت دنیرو اصل و ریشهای ایتالیایی داشتند تصمیم بر ایجاد موجی از فیلمهای انتقادی از سیستم سرمایهداری و جو بیخیالی حاکم بر آمریکا گرفتند. علمدار این موج کاپولا بود. اما مارتین اسکورسیزی و رابرت دنیرو تیم هماهنگی از آب درآمدند. فیلمهای زیادی نیز تهیه و چند فیلم نیز کارگردانی کردهاست مانند یک داستان برانکسی که فیلم بسیار زیبایی از آب در آمد.
رابرت دنیرو در جشواره فیلم برلین
مارلون براندو در مورد او گفتهاست: «به گمان من حتی خود دنیرو هم نمیداند که تا چه حد مهارت دارد.» او در سال ۲۰۰۸ جایزه دوربین طلایی را به خاطر یک عمر حضور جاودان در عرصه سینما تحت عنوان شاهکار جهانی در برلین از دستان مارتین اسکورسیزی دریافت کرد. باید گفت که مارلون براندو و دنیرو دو نفری بودند که به خاطر بازی درخشانشان در نقش دون ویتو کورلئونه موفق به دریافت جایزه اسکار گشتند که از دیدگاه بسیاری از منتقدان ماندگارترین نقش تاریخ سینماست بسیاری از منتقدان او را تواناترین بازیگر تاریخ سینما میدانند و این هیچ اغراق و بزرگنمایی نیست زیرا دنیرو در بسیاری از ژانرهای سینمایی نقش آفرینی کرده است برای مثال میتوان در سینمای وحشت آثاری همچون فرانکشتاین و موهبت الهی را نام برد و در سینمای کمدی هم شاهکاری همچون سلطان کمدی را که درآن مقابل غول دنیای کمدی آن عصر یعنی جری لوئیس نقش آفرینی میکند را نام برد و آثار دیگری همچون ملاقات با والدین و ملاقات با فاکرها و در ژانر ورزشی هم وی در اثر جاودان مارتین اسکورسیزی یعنی گاو خشمگین نقش آفرینی کرده است که از دیدگاه بسیاری از صاحب نظران سینمایی بهترین اثر ورزشی سینماستو همچنین از دیدگاه AFI (انیستیتوی فیلم آمریکا) پس از همشهری کین، پدرخوانده و کازابلانکا بهترین فیلم تاریخ سینما است[http//www.afi.com] اما در سبک گانگستری هم دنیرو شاهکاری دیگر همچون رفقای خوب اثر اسکورسیزی و تسخیرناپذیران اثر بیاد ماندنی برایان دی پالما را داراست.
مروری بر چند فیلم
رابرت دنیرو در فیلم مخمصه
مهمترین فیلمهای رابرت دنیرو را اسکورسیزی کارگردانی کردهاست و شاید بتوان بازی دنیرو در نقش «تراویس بیکل» را الگویی برای کل بازیگری وی در نظر گرفت. عنوان این فیلم راننده تاکسی بود و دنیرو در نقش یک سرباز از جنگ برگشته که بعلت بیداری ذهنی و دیدن زندگی کثیف مردم قادر به خوابیدن نیست در مؤسسه تاکسیرانی مشغول بکار میشود و با دردمندی حاضر به مسافرکشی شبانه در محله «هارلم» نیویورک میشود. تراویس پس از اندکی متوجه فجایعی که در خیابانها و در بطن مردم در جریان است میشود و با وجود حالت انفعالی که دارد تصمیم به برطرف کردن این مشکلات مینماید. روشهای او خشونت بار است و نهایتاً تنها قادر به بازگردانیدن جودی فاستر (که در سن ۱۴ سالگی نقش یک فاحشه را بازی میکرد) به خانه میگردد. حس انزوای تراویس تا مدتهای مدیدی بر بازی دنیرو سنگینی میکرد. البته دنیرو بازیگری چیره دست است و با ایفای نقشهای متفاوتی پس از این فیلم سعی در دور شدن از کارکتر تراویس داشت.
دنیرو برای بازی در نقش جیک لاموتا (بوکسور موفق آمریکایی در دهه ۱۹۴۰ و اواسط ۱۹۵۰)در فیلم گاو خشمگین برنده اسکار بازیگری گردید. او برای ایفای نقش جیک لاموتا ۲۵ کیلوگرم وزن اضافه کرد و ضرب المثل بازیگری گردید. فیلمهای خوب دنیرو بسیارند. روزی روزگاری در آمریکا یک اودیسه بود. شکارچی گوزن یک فیلم انتقادی محشر از جنگ ویتنام بود. بیداریها فیلمی در مورد یک بیمار فلج ذهنی بود که دنیرو نقش او را بخوبی ایفا کرد. تنگه وحشت یک فیلم تکان دهنده در مورد وحشت از انتقام بود. دنیرو برای این فیلم دندانهای خود را با اورتودنسی به هم ریخت و تنش را با جوهر گیاهی (که بعدها جذب بدن میشد) کلاً خالکوبی کرد تا نقش یک جنایت کار جنسی را بازی کند. دنیرو در بیش از هشتاد فیلم بازی کردهاست. دنیرو همچنان در حال بازی در فیلمهای مختلف است. جدیداً در فیلمهای اسکورسیسی بازی نکردهاست. او توانست بر بیماری پروستات خود غلبه کند. در فهرست جدید موسسه فیلم آمریکا که در سال 2007 منتشر شد فیلم گاوخشمگین در رده 4 امین فیلم برتر تاریخ سینما قرار گرفت. او همکنون 66 ساله است و همچنان باقدرت به کار خود ادامه میدهد.
سبک و ویژگیهای بازیگری دنیرو
در حقیقت «رابرت دنیرو» سه ویژگی دارد که او را میان بزرگان بازیگری کم نظیر میکند. نخست اینکه سبک بازی و فرو رفتن او در نقشها به گونهای است که کمترین اثری از شخصیت خودش باقی نمیگذارد، بدین معنا که او چنان شخصیتهای جدید و متفاوتی خلق میکند که در رفتار، حرکات، نگاه و سخن گفتن هیچ شباهتی با «رابرت دنیرو» واقعی ندارند.
از این رو شخصیتهای مختلف وی در فیلمها تفاوت چشمگیری باهم داشته و اثری از تکرار در آنها دیده نمیشوند. برخلاف وی «آل پاچینو»، «جک نیکلسون»، «جین هاکمن» و برخی دیگر علیرغم بازیهای بیادماندنی شان، به گونهای در نقش فرو میروند که شخصیت شناخته شده شان تا حدی قابل تشخیص است. اما«آل کاپون» در «تسخیرناپذیران» جز شباهت ظاهری هیچگونه نقطه اشتراکی با «سام» در فیلم «رانین» ندارد. تماشاگری که چندان پیگیر فیلمهای دنیرو نیست ممکن است به هیچ وجه متوجه نشود که نقش «لویی گارا» در «جکی براون» و «ویتوکورلئونه» در فیلم «پدر خوانده۲» را یک نفر بازی کردهاست. «تراویس بیکل» عصبی و نچسب «راننده تاکسی» کجا و «نیل مکسالی» خونسرد و قابل اعتماد «مخمصه» کجا؟ «دنیرو» در چنان عمقی از نقش فرو میرود که دیگر خود او را نمیبینیم و این یکی از ویژگیهای بی نظیر بازیگری است. ویژگی دیگر بازیگری وی، سبک مینی مالیستی اوست، در حالی که بسیاری از بازیگران با نمایش اغراق آمیز و همه جانبه ویژگیهای یک شخصیت، به معرفی فرو میپردازند، دنیرو تا آنجا که میتواند شخصیت را کمتر «نمایش» میدهد زیرا بر این باور است که:«ما در زندگی واقعی تلاش نمیکنیم احساسات مان را نشان دهیم بلکه بیشتر در پی پنهان کردن آن هستیم». از اینروست که در عرصه بازیگری نیز در نمایش احساس و اندیشه شخصیتها از طریق حرکت، نگاه و سخن خست به خرج میدهد. بهترین نمونه برای این سبک از بازی «دنیرو» را میتوان در فیلم «مخمصه» دید. اگر چه این سبک بازیگری وی در فیلمهای «پدر خواننده۲»، «رفقای خوب»، «رانین» و «امتیاز» آشکارتر است اما به سبک قابلیت مقایسه با سبک بازی متفاوت «آل پاچینو» در فیلم «مخمصه» بیشتر به چشم میآید. در فیلم «مخمصه» دو اسطوره بزرگ بازیگری در مقابل هم قرار میگیرند: «رابرت دنیرو» و «آل پاچینو». دو بازیگر هم نسل و تحسین شده که پس ازمنتفی شدن حضور «دنیرو» در «پدر خواننده۲» سرانجام در فیلم مخمصه توانستند در کنار یکدیگر قرار گیرند. او در «مخمصه» در نقش یک خلافکار باهوش، بازی زیر پوستی درخشانی دارد و بدون هیچگونه نمایشی از بروز احساسات تنها زرنگی، هوش، تنهایی و مسئولیت پذیری «نیل» را نشان میدهد. درمقابل «پاچینو» همچون همیشه بازی خویش را از طریق تحرک دائمی، واکنشهای عصبی، حرکات غلو شده و حرکت کردن دائمی چشمانش نشان میدهد. به این ترتیب در«مخمصه» فرصت مقایسه سبک مینی مالیستی «دنیرو» در برابر سبک متضاد «پاچینو» فراهم میشود و در نتیجه ارزش کار او بیش از پیش به چشم میآید. حتی «پاچینو» که یکی از نوابغ بی چون و چرای بازیگری است و اتفاقاًً یکی از بهترین بازیهایش را هم در همین فیلم- مخمصه- ارائه داده مقهور بازی دنیرو میشود.
«دنیرو» یی که در نهایت خست احساساتش را نمایش میدهد و فیلم را از آن خود میکند. صحنه رستوران و قتل پایان فیلم «مخمصه» را به یاد آورید، صحنهای که فرصت مناسبی برای تماشای مواجهه آنان است و اینکه چطور بازی «دنیرو» بر پاچینو پیشی میگیرد. سومین دلیل موفقیت «دنیرو» پشتکار، تلاش و نبوغ اوست. وی برای ایفای بسیاری از نقشهایش چنان تلاش میکند که در توان کمتر بازیگر میتوان آن را سراغ گرفت او برای بازی در«گاو خشمگین» جدای از افزایش وزن، چندین ماه هم تمرینات سخت ورزشی انجام داد تا بتواند بخوبی نقش یک بوکسور را ایفا کند. وی برای بازی در فیلم «شکارچی گوزن» ساخته «مایکل جیمینو» مدتها با کارگردان اوهایو زندگی کرد، با آنها در رستوران نشست و به خانههایشان رفت تا ویژگیهای رفتاری و گفتارشان را بیاموزد. حتی به خاطر نقش کوتاهی که در فیلم «دار و دستهای که نمیتوانست شلیک کند.» با هزینه خود به ایتالیا رفت تا راجع به گروهی خاص تحقیق کند. پیش از آغاز فیلمبرداری «کازینو» کت وشلوار و جلیقه میپوشید، در استودیو با تفاخر راه میرفت و با خود میگفت: «من مالک اینجا هستم» حکایت وسواسهای بیش از حد او هنگام ساخت فیلم، نیز زبانزد کارگردانان است. «دنیرو» به سبب سابقه تئاتری اش بشدت به تمرین و روخوانی فیلمنامه معتقد است و هنگام فیلمبرداری هم به هر نتیجهای رضایت نمیدهد. نماهای او (به در خواست خودش) به برداشتهای بسیار میانجامد تا سرانجام احساس کند که بهترین بازی ممکن را ارائه دادهاست. این تلاش و سختگیری در کنار استعداد فراوان وی، «دنیرو» را درفهرست بزرگترین بازیگران تاریخ سینما جای دادهاست. بسیاری از نقشهای او فراتر از خود فیلمها جاودان و در یادها ماندگار شدهاند. بسیاری از جملههایی که در فیلمها میگوید در ذهن تماشاگران یادآور لذت تماشای قدرت بازیگر او شدهاست. مثل تکرار چند باره : «با من صحبت میکنی؟ در فیلم «راننده تاکسی» و جمله «منو نگاه کن» در «مخمصه» دنیرو چند سالی است که در انتخاب نقشهایش تنوع بخشیدهاست. او در سال ۱۹۹۹ نقش «پل ویتی» را در کمدی «این را تحلیل کن» بازی کرد که به نوعی هجو شخصیتهای مافیایی بود که پیش تر آنها را بازی کرده بود. سال بعد از آن هم نوبت به ایفای شخصیت کارتونی رهبر بی پاک در فیلم «راکی وبولوینکل» رسید. به نظر میرسد که درسالهای اخیر نقشهای کمدی به تدریج نسبت بیشتری از شخصیتهایی که او ایفا میکند را به خود اختصاص دادهاست و بازی خوب او در نقشهای کمدی سبب بروز جنبه دیگری از استعداد فراوان او میباشد.
مسیر بازیگریاش را تغییر داده و با روی آوردن به فیلمهای اکشن و کمدی گیشه را هم فتح میکند. او در سال 1999 برای بازی در فیلم «این را تحلیل کن» هشت میلیون دلار دستمزد گرفت.
کارهای عجیب و غریبش برای ایفای نقش همچون 30 کیلو اضافه وزن برای بازی در فیلم «گاو خشمگین»؟ باز هم باید گفت خیر. «دنیرو» چند سالی از این نظر رکورددار بود چون «وینسنت دانافریا» با اضافه کردن 35 کیلو برای بازی در فیلم «غلاف تمامفلزی» سبب شد کار «دنیرو» چندان هم غریب به نظر نیاید. در حقیقت «رابرت دنیرو» سه ویژگی دارد که او را میان بزرگان بازیگری کمنظیر میکند. نخست اینکه سبک بازی و فرورفتن او در نقش ها به گونهای است که کمترین اثری از شخصیت خودش باقی نمیگذارد، بدینمعنا که او چنان شخصیتهای جدید و متفاوتی خلق میکند که در رفتار، حرکات، نگاه و سخن گفتن هیچ شباهتی با «رابرت دنیرو»ی واقعی ندارند.
از اینرو شخصیتهای مختلف وی در فیلمها تفاوت چشمگیری باهم داشته و اثری از تکرار در آنها دیده نمیشود. برخلاف وی «آلپاچینو»، «جک نیکلسون»، «جین هاکمن» و برخی دیگر علیرغم بازیهای بیادماندنیشان، به گونهای در نقش فرو میروند که شخصیت شناخته شدهشان تا حدی قابل تشخیص است. اما «آلکاپون» در «تسخیرناپذیران» جز شباهت ظاهری هیچگونه نقطه اشتراکی با «سام» در فیلم «رانین» ندارد. تماشاگری که چندان پیگیر فیلمهای دنیرو نیست ممکن است به هیچ وجه متوجه نشود که نقش «لویی گارا» در «جکی براون» و «ویتوکورلئونه» در فیلم «پدرخوانده2» را یک نفر بازی کرده است. «تراویس بیکل» عصبی و نچسب «گاو خشمگین» کجا و «نیل مکسالی» خونسرد و قابل اعتماد «مخمصه» کجا؟ «دنیرو» در چنان عمقی از نقش فرو میرود که دیگر خود او را نمیبینیم و این یکی از ویژگیهای بینظیر بازیگری است. ویژگی دیگر بازیگری وی، سبک مینیمالیستی اوست، در حالی که بسیاری از بازیگران با نمایش اغراقآمیز و همهجانبه ویژگیهای یک شخصیت، به معرفی فرد می پردازند، دنیرو تا آنجا که میتواند شخصیت را کمتر «نمایش میدهد زیرا بر این باور است که: «ما در زندگی واقعی تلاش نمیکنیم احساساتمان را نشان دهیم بلکه بیشتر در پی پنهان کردن آن هستیم.
از اینروست که در عرصه بازیگری نیز در نمایش احساس و اندیشه شخصیتها از طریق حرکت، نگاه و سخن خست به خرج میدهد. بهترین نمونه برای این سبک از بازی «دنیرو» را میتوان در فیلم «مخمصه» دید. اگرچه این سبک بازیگری وی در فیلمهای «پدرخوانده2»، «رفقای خوب»، «رانین» و «امتیاز» آشکارتر است اما به سبب قابلیت مقایسه با سبک بازی متفاوت «آلپاچینو» در فیلم «مخمصه» بیشتر به چشم میآید. در فیلم «مخمصه» دو اسطوره بزرگ بازیگری در مقابل هم قرار میگیرند: «رابرت دنیرو» و «آلپاچینو». دو بازیگر همنسل و تحسینشده که پس از منتفی شدن حضور «دنیرو» در «پدرخوانده3» سرانجام در فیلم «مخمصه» توانستند در کنار یکدیگر قرار گیرند. او در «مخمصه» در نقش یک خلافکار باهوش، بازی زیرپوستی درخشانی دارد و بدون هیچگونه نمایشی از بروز احساسات تنها زرنگی، هوش، تنهایی و مسئولیت پذیری «نیل» را نشان میدهد. در مقابل «پاچینو» همچون همیشه بازی خوبش را از طریق تحرک دائمی، واکنشهای عصبی، حرکات غلو شده و حرکت کردن دائمی چشمانش نشان میدهد.
به این ترتیب در «مخمصه» فرصت مقایسه سبک مینیمالیستی «دنیرو» در برابر سبک متضاد «پاچینو» فراهم میشود و در نتیجه ارزش کار او بیش از پیش به چشم میآید. حتی «پاچینو» که یکی از نوابغ بیچون و چرای بازیگری است و اتفاقا یکی از بهترین بازیهایش را هم در همین فیلم -مخمصه- ارائه داده مقهور بازی دنیرو میشود.
دنیرو»یی که در نهایت خست احساساتش را نمایش میدهد و فیلم را از آن خود میکند. صحنه رستوران و قتل پایان فیلم «مخمصه» را به یاد آورید، صحنهای که فرصت مناسبی برای تماشای مواجهه آنان است و اینکه چطور بازی «دنیرو» بر «پاچینو» پیشی میگیرد. سومین دلیل موفقیت «دنیرو» پشتکار، تلاش و نبوغ اوست. وی برای ایفای بسیاری از نقشهایش چنان تلاش میکند که در توان کمتر بازیگری میتوان آن راسراغ گرفت او برای بازی در «گاو خشمگین» جدای از افزایش وزن، چندین ماه هم تمرینات سخت ورزشی انجام داد تا بتواند بخوبی نقش یک بوکسور را ایفا کند.
وی برای بازی در فیلم «شکارچی گوزن» ساخته «مایکل جیمینو» مدتها با کارگران اوهایو زندگی کرد، با آنها در رستوران نشست و به خانههایشان رفت تا ویژگیهای رفتاری و گفتاریشان را بیاموزد.
حتی به خاطر نقش کوتاهی که در فیلم «دار و دستهای که نمیتوانست شلیک کند» با هزینه خود به ایتالیا رفت تا راجع به گروهی خاص تحقیق کند. پیش از آغاز فیلمبرداری «کازینو» کت و شلوار و جلیقه میپوشید، در استودیو با تفاخر راه میرفت و با خود میگفت: «من مالک اینجا هستم،» حکایت وسواسهای بیش از حد او هنگام ساخت فیلم، نیز زبانزد کارگردانان است. «دنیرو» به سبب سابقه تئاتریاش بشدت به تمرین و روخوانی فیلمنامه معتقد است و هنگام فیلمبرداری هم به هر نتیجهای رضایت نمیدهد. نماهای او (به درخواست خودش) به برداشتهای بسیار میانجامد تا سرانجام احساس کند که بهترین بازی ممکن را ارائه داده است. این تلاش و سختگیری در کنار استعداد فراوان وی، «دنیرو» را در فهرست بزرگترین بازیگران تاریخ سینما جای داده است. بسیاری از نقشهای او فراتر از خود فیلمها جاودان و در یادها ماندگار شدهاند. بسیاری از جملههایی که در فیلمها میگوید در ذهن تماشاگران یادآور لذت تماشای قدرت بازیگری او شده است. مثل تکرار چند باره: «با من صحبت میکنی؟ در فیلم «راننده تاکسی» و جمله «منو نگاه کن» در «مخمصه». دنیرو چند سالی است که در انتخاب نقشهایش تنوع بخشیده است. او در سال 1999 نقش «پلویتی» را در کمدی «این را تحلیل کن» بازی کرد که به نوعی هجو شخصیتهای مافیایی بود که پیشتر آنها را بازی کرده بود. سال بعد از آن هم نوبت به ایفای شخصیت کارتونی رهبر بیباک در فیلم «راکی و بولوینکل» رسید. به نظر میرسد که در سالهای اخیر نقشهای کمدی به تدریج نسبت بیشتری از شخصیتهایی که او ایفا میکند را به خود اختصاص داده است، هر چند که بازی خوب او در نقشهای کمدی سبب بروز جنبه دیگری از استعداد فراوان او میباشد، اما در مقابل حضور و بازی در آثاری چون «زمان نمایش» به اعتبار «دنیرو»ی بزرگ لطمه میزند. او باید قدر موقعیت کنونیاش را بداند و مثل «مارلون براندو» آن را از دست ندهد. «دنیرو» هنوز هم میتواند بهترین باشد و هر صحنه و فیلمی را «حتی مقابل آلپاچینو» از آن خود نماید. او هنوز هم میتواند -همانطور که در فیلم «مخمصه» رو به دوربین میگفت- به تماشاگر بگوید: «منو نگاه کن،» دنیرو شانس همکاری با فیلمسازان صاحبنام و بزرگی چون «برایان دیپالما»، «فرانسیس فورد کاپولا»، «سرجیو لئونه»، «برناردو برتولوچی»، «مارتین اسکورسیزی» و... را داشته است. بازی دنیرو دیده نمیشود که فهمیده میشود. از اینرو روح سرکش و ناآرام وی -که در کالبدی به ظاهر آرام مخفی است- تماشاگر را مجذوب بازی درونی خویش میکند. شاید به همین دلیل او ترجیح میدهد کمتر وقتش را صرف سخن گفتن کرده و نگاه کردن و خاموشی را برمیگزیند. او با نگاه جستجوگرش که نگاه واقعی یک بازیگر است پیرامونش را میکاود.
آنچه بیشتر در آثار دنیرو به چشم میخورد بازی او در «سکوت» است درست برخلاف «آلپاچینو
دنیرو گفتن دیالوگ را به خوبی ریتم و ضرباهنگ میشناسد به گونهای که تماشاگر هیچگاه -حتی- از مونولوگهای وی خسته نمیشود، گویی این مونولوگها به صورتی شعرگونه بیان شده و با حرکاتی حساب شده همراهند.
بیشک رابرت دنیرو بازیگر خلاقی است که باشیوه خاص کشف و شهودش در بازیگری جاودان خواهد شد و نام خود را به عنوان اسطورههای بازیگری در تاریخ سینما به ثبت خواهد رساند.
دنیرو تاکنون همواره یک احساس وصفناپذیر را در جریان تماشای فیلمهایش به تماشاگر تزریق میکند، تا بدان حد که مخاطب هنگام تماشای فیلم تمامی لحظهها با وی احساس همذاتپنداری مینماید. این در حالی است که خودش میگوید: «من دوست ندارم فیلمهای خودم را نگاه کنم و هنگام تماشای آنها به خواب میروم
.
فیلمشناسی:
سه اتاق در منهتن (ژانپیر ملویل - 1965)، تبریکات (برایان دیپالما- 1968)، آواز سام (جان.سی. برودریک-1969)، جشن عروسی (برایان دیپالما، جانشید- 1969)، سلام مادر (برایان دیپالما- 1970)، مادر تمام عیار (راجر کورمن- 1970)، جنیفر در ذهن من (نوئل بلک- 1971)، زاده برای پیروزی (ایوان بیسر- 1971)، دار و دستهای که نمیتوانست شلیک کند (جیمز گلدستون- 1971)، طبل را آهسته بزن (جان.دی. هانکوک- 1973)، خیابانهای پایینشهر (مارتین اسکورسیزی- 1973)، پدرخوانده 2 (فرانسیس فورد کاپولا- 1974)، راننده تاکسی (مارتین اسکورسیزی 1976)، 1900 (برناردو برتولوچی- 1976)، آخرین تایکن (الیا کازان- 1976)، نیویورک، نیویورک (مارتین اسکورسیزی- 1977)، شکارچی گوزن (مایکل جیمینو- 1978)، گاو خشمگین (مارتین اسکورسیزی- 1980)، اعترافات واقعی (اولوگراسبارد- 1981)، سلطان کمدی (مارتین اسکورسیزی- 1983)، روزی روزگاری در آمریکا (سرجیو لئونه- 1984)، سقوط در گرداب عشق (اولوگراسبارد- 1984)، برزیل (تری گیلیام- 1985)، ماموریت (رولند جافی- 1986)، قلب فرشته (آلن پارکر- 1987)، تسخیرناپذیران (برایان دیپالما- 1987)، گریز نیمهشب (مارتین برست- 1988)، چاقوی ضامندار (دیوید.هیو.جونز- 1989)، ما فرشته نیستیم (نیل جردن- 1989)، استنلی وآیریس (مارتین ریت- 1990)، رفقای خوب (مارتین اسکورسیزی- 1990)، بیداریها (پنی مارشال- 1990)، در مظان جرم (ایروین وینکر- 1991)، بک درافت (ران هاوارد- 1991)، تنگه وحشت (مارتین اسکورسیزی- 1991)، معشوقه (بری پویمس- 1992)، شب و شهر (ایروین وینکو- 1992)، سگ هار وگلوری (جان.مک. ناگتون- 1993)، زندگی این پسران (مایکل کیتون جونز- 1993)، داستان برانکسی (رابرت دنیرو- 1993)، فرانکشتاین (کنت برانا- 1994)، کازینو (مارتین اسکورسیزی- 1995)، مخمصه (مایکلمان- 1996)، هواخواه (تونی اسکات- 1996)، خوابگردها (بری لوینسون- 1996)، اتاق ماروین (جری زیک- 1996)، قلمرو پلیس (جیمز مگنولد- 1997)، جکی براون (کوئنتین تارانتینو- 1997)، سگ را بجنبان (بری لوینسون- 1997)، آرزوهای بزرگ (آلفونسو کورئون- 1998)، رانین (جان فرانکن هایمر- 1998)، این را تحلیل کن (هارولد رامس- 1999)، کامل (جول شوماخر- 1999)، ماجراهای راکی و بولونیکل (دس مکآنو- 2000)، مردان افتخار (جورج تیلمن جرارد- 2000)، ملاقات والدین (جی روچ- 2000)، پانزده دقیقه (جان هرتزفیلد- 2001)، امتیاز (فرانک اوز- 2001)،
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 45 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید
دانلود با لینک مستقیم
دانلود مقاله رابرت دنیرو