فی ژوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی ژوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلودمقاله لودویگ میس فن در روهه معمار

اختصاصی از فی ژوو دانلودمقاله لودویگ میس فن در روهه معمار دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 


تقریباَ در تمام روزها ، به هنگام صرف نهار، شخصیتی برجسته از از پله های ساختمان باشگاه هنر در شیکاگو بالا می رفت گر چه کمی می لنگید ولی معمولاَ به عصایش تکیه می داد. میس وان دروئه نسبت به سن و سالش از البسه های «کنیس» بودند و او را ظریف نشان می دادند. از جیب کوچک کتش دستمالی گران قیمت و نرم بیرون بود زیرا علاقه داشت که در امور شخصی رعایت کلیه نکات را بنماید.
در خطوط چهره او خوش تیپی مشهود نبود: به نظر می امد که سرش از یک بلوک گرانیت بیرون آمده باشد، چهره اش با چنین و چروکهای بیشمار ظاهراَ یک شهروند هلندی راحت طلب و اشرفی را داشت.در حال عبور از فضای وسیع باشگاه هنر، جایی که او در سال 1951 پروژه اش را داده بود. میس – که به نام لقب یافت - با چهر های آشنا نیز بر خوردار می کرد. به هنگام سلام دادن چهر هاش شکفته می گردید و لبخندی دوستانه بر روی لبانش نقش می بست. شروع کار جدی او بعد از صبرف نهار و تقریباَ از ساعت دو بعدازظهر به بعد بود.
کسی که این تصویر قدرتمند را مشاهده می کرد کمتر می توانست تصور کند که لودویک میس از خانواده ایست نسبتاَ متوسط که حرفه بنایی و سنگتراشی داشته اند (او اسم مادر خود «وان دروئه» را نیز جهت فعالیت های معماری به اسمش اضافه نمود) و نیز هیچکس نمی توانست تصور کن که این جنتلمن محتاط که ظاهرش مانند روسای کارخانجات فولاد سازی آمریکاست در بیشتر مدت زندگی خود به یک انقلابی خطرناک معروف بوده است در سال 1953 هنگامیکه هیکلش دقیقاَ به شکل همان مجسمه ای در می آمد که از سنگ برایش تراشیده بودند، مدیر یکی از مجلات بانوان او را تهدیدی برای رلآمریکا قلمداد نمود و متهم به همبستگی با کمونهیست های، فاشیست ها ، و سایر فرقه ها کرد. این موضوع نه تنها باعث تعجب میس که یکی از محبوبترین انقلابیون بود قرار گرفت، بلکه تحیر دوستان او را نیز برانگیخت ، دوستانی که سالها تلاش می کردند او را از هیجانات روزنامه ها بر کنار کند . انزوای نسبی او باعث تمرکزش در ز مینه ای گردید که با آرامش بسیار ماموریت حقیقی خود را به عنوان یک معمار به عنوان سر منزل مقصود رساند.

 


مختصری از زندگینامة میس وندروئه
میس موفق به داشتن ز ندگی مورد علاقه و باب طبخ خود نگردید . در بیست و هفتم مارس سال 1886 در آکیس گرانا در رنانیا متولد شد.
وضعت خانوادهاش شرایط سخت در تعلیم و تربیذت به وجود آورد، لیکن حرفه پدرش بعنوان یک بنا به او امکان داد تا مصالح ساختمانی را در سطح وسیع شناسایی نماید، امکانی که معماران معمولی قادر به کسب آن نبودند. می گفت: پدر من بلوکهای مرمری زیبایی در مغاز هاش داشت. آن چیزی که ا سنگ می دانم از او یاد گرفتم. به هنگام پیمودن دوره ابتدایی و حرفه ای ، با دوستان هم سن و سالش به طریق روز مزد در کارگاههای ساختمانی کار می کرد. می گفت: «می بایستی اغلب گر م برای قهوه نجاران می آوردیم و اگر دیر می کردیم چن تا از آن چوبهای سقف را به طرفمان پرتاب می کردند.» میس از گذراندن دوره حرفه ای بسیار خوشحال بود زیرا متعقد بود که «ساختن» رادر میان گل و لا و هیا هوی کارگاه آموخته است و نه برسر میز طراحی . در اوقات فراغت مایل بود از آجر بر روی آجر گذراندنش با دوستان صحبت کند و با لبخندی گرم می گفت: «حالا می فهمید که یک آجر واقعاَ «چیزی » هست. حقیقت ساختمانی است و نه معماری روی کاغذ». مسلم اینست که با توجه به حرف پدرش او آجر زیادی را روی آجر گذاشته است و به طریق اولی قبل از کشیدن خط مسائل زیادی در مورد ساخت سنتی فرا گرفته بود. پنجاه سال بعد از تولدش ، در مقر امپراتورهای مقدس روم باستان میس یکی از معدود کنفراسهایش را به مناسبت شروع مدیریت معماری مدرسه فنی برگزار نمود. در آن روز سال 1938 گفت: «هر نوع تعلیم وتربیت از ضلع عملی زندگی شروع گردد و بر روی خط دیسلیپین ماتریل ها ، به وسیله فونکسویون و کار خلاق توسعه یابد.

 


دیدگاهها و نظرات میس در طی دوره های مختلف
-چقدر فرم یک آجر منطقی است و چقدر در همه ک ارها مورد استفاد است ! چه منطقی د ر خطوطش ، در مدولش و در پوسته اش نهفته است. چقدر یک دیوار آجری غنی می باشد؛ این ماتری لیال ها چه نظمی را به ما می آموزند !...»
«دیپلیسین» : کلمه ای که زندگی و کار میس را تشکی ل می داد. دیپلیسی ن یعنی قاعده ، روشنی و حقیقت. آکیس گرانا شهر محل تولدش در خط مرزی استان رنانیا با هلند واقع است. میس کاتولک به دنیا آمد و از اوان جوانی «به سنت آگوس تین» و «سنت توما س» گرویده بود. در کنفراس معرفی در سال 1938 گفت: «هیچ چیز قادر به بیان معنی کارهای ما مانند این این کلمات سنت آگوستین نمی باشد : زیبایی تشعشی از حقیقت است». برای میس هیچگونه تردیدی در مورد عدالت و حقیقت کاری که انجام می داد – و نتیجتاَ زیبایی - وجود نداشت. هر قدم ا ز زندگانیش گامی روشن بوده است : مطمئن ، با ثبات و بدون تردید. اولین گام آجر است حقیقتی ساده از یک ماتریال. دوم درک ارزش واقعی یک ماتریال و «بعد» تمام آنها است. سوم شناختن دیگر مواد مشخصه زمان است مانند فولاد، سیمان و شیشه ، چهارم درک نیاز زمانه است مانند فولاد ، سیمان و شیشه ، چهارم درک نیاز زمانه است یعنی نیاز به ساختن سر پناه در مقیاس بزرگ و آزادی دادن به انسان. نتیجه سریع و غیر قابل اجتناب از این پروسه. روشن و صاف و با ضمانت اجرایی «تشعشع حقیقت» است. آیا می تواند طور دیگری باشد؟ میس می گفت : «تجربیات و عملی ما تنها به درک ما در پیشرفت های مواد ساختمانی کمک می کنند اما ارزش هایی که ما به آنها فکر می کنیم ارزش های فرهنگی ما هستند.» منتقدین میس گاهی اوقات کوششی کردند که ا و را برای دفاع از نقطه نظر هایش به جنگ وارد نمایند، اما میس این جر و بحث ها را بی مورد می دانست: برای او منطق – منطق بدون تردید – همانا حقیقت بود که زیبایی از آن منشعب می گردید. لازم نبود بر روی حقیقت بحثی در گیرد.
با خاتمه دوره ابتدای میس وارد مدرسه حرفه ای محلی گردید. او همیشه تمرکز خود را معطوف به صورت پراتیکی ساختمان می نمود و بیشتر اوقات خود را در ساختمانهای در دست احداث پدر و یا دوستان پدرش می گذرانید. در پانزده سالگی مدرسه حرفه ای را رها کرد و در نزد معماران اکیس گرانا بعنوان شاگرد مشغول کار گردید. یکی از کارهای واگذار شده به او – که با غرور و لذت از آن صحبت می نمود – طرح هایی با مقیاس حقیقی از تزئینات نئوکلاسیک بود که می بایستی بعداَ با گچ بر روی ساختمانهای گوناگون اجرا گرداند. او می گفت : «طرح ها را می بایستی بر روی صفحه های بزرگ کاغذ نصب شده بر روی دیوار انجام دهیم. میز طراحی نداشتیم ، سر پا بودیم و مجبور بودیم دوایری با شعاع زیادی طراحی نماییم تمام آن صفحه بزرگ را باید از تزئینات و سایر مهمات دیگر پر می کردیم. واقعاَ که آن یک مد رسه طراحی بود!». در حقیقت کار به همان اندازه مشکل بود که برش سنگ به وسیله یک تیم از کارگران. میس بعد از دو سال کار طاقت فرسا هنگامیکه پیشنهاد یک معمار برلینی را دریافت کرد بسیار خوشحال گردید و شهر آکیس گرانا را در سال 1905 بمقصد پایتخت ترک نمود. هنوز ناپخته بود، اما نسبت به سن و سال جوانان معمار که از مدرسه هنر فارغ التحصیل می گردند او خیلی بیشتر می دانست و در نوزده سالگی باندازه معمارانی که دوره های مختلف دانشگاهی را به پایان رسانیده باشند تجربه کسب کرده بود.
میس در پایتخت زیاد توقف ننمود و بعد از این که دریافت کار کارفرمای جدیدش منحصراَ بر روی چوب است - چیزی که از آن نمی دانست – بسوی برونوپل که یکی از معروفترین طراحان آن زمان بود رهسپار گردید (برونو نیز مانند سایرین تحت تاثیر استیل لیبرتی بود) و از او به عنوان شاگرد در دفترش تقاضای کار نمود. بهر حال بعد از دو سال کار مداوم خلاء دانستنی های خود را در مورد ساختمان پر کرد و دفتر پل را ترک نمود.
در همان سال 1907 اولین مسولیت کاری به او ارجاع گردید. یعنی : خانه پرفسور «رایل» در «نوبابلزبرگ» در حومه برلین، با این که این ساختمان از لحاظ تفکر و جزئیات سنتی بود لیکن اجرای کامل کار توسط یک «شاگرد بیست ساله» حیرت همگان را برانگیخت.
در دهه اول قرن بیستم در آلمان پیتر بهرانس به نظر می آمد که از تفکرات معماری بر علیه صنعت و حمایت از انسان بر علیه تهاجمات ماشینی دست برداشته است. لوکوربورزیه بسال 1910 نزد او رفت که در آن زمان والتر گروپیوس دستیار نزد او رفت که در آن ز مان والترگروپیوس دستیار نزدیکش بود. میس بعد از خاتمه ساختمان پرفسور رایل هنگامیکه بهرانس پیشنهاد کار کرد با اشتیاق پذیرفت و مد ت سه سال نزد او کار کرد و تربیت معماری خود را کامل نمود.
به نظر می آید که اهمی ت بهرانس برای میس دو دلیل جداگانه دارد : اولی ن اینکه میس از طریق بهرانس اهم ی ت بازی تداخلی بین معماری و صنعت را – که مورد توجه گروپیوس و کوربو نیز قرار گرفته بود - درک کرد. اما این موضوع نطفه اصلی کار بهرانس را تشکیل نمی داد. در کنار ساختمانهای صنعتی برای آ + ا + گ (صنعت الکتریکی آلمان) و در کنار «طرحهای صنعتی» که برای این کمپانی انجام می داد کار دیگری نیز می کرد، که در تضاد کام ل با کار قبلی اش بود. این چهره دوم را به عنوان معماری کلاسیک و مونومتنال معرفی می کرد که برای ار گانهای دولتی طرحهایی انجام می داد . این نوع کار میس وان دروئه را – حداقل به همان اندازه که «روحیه جدید» معماری صنعتی را بهرانس در غرفه ها و کارخانجات مختلف به کار می رد – تحت تاثیر قرار دارد .
موضو ع فو ق دلیل بهرانس به نئوکلاسیسم نبو د و در آن غرق نگردی د. در سال 1900 بهرانس یکی از رهبران استیل لیبراتی بود و صفحات شیشه ای بزرگی را از استیل فلورآل نقاشی کرده بود. خالق حکاکی های بر روی چوب بود که با کارهای منبت کاری ژاپنی برابر می کردند. تابلوهای زیاد و متنوعی با نام درد، بوسه، شاه پرک ، و غیره بمانند دوره های قبل از رافائل نق اش ی کرده بود. اما درسال 1905 ناگهان به نقصان «آرنوو» پی برد و در جستجوی تاثیری خالص روش ن دیپلیسنی منط قی – یا ب هتر بگوئیم. نظمی کلاسیک – برآمد که به وسیله آن بتوانند خود را از قیود استیل لیبرتی رها سازد.
او چنین نظمی را در نئوکلاسیسم معمار بزرگ آلمانی بزرگ قرن هفدهم یعین «کارل فردیک شینکل» یافته بود.
بعقیده بهرانس و میس نئوکلاسیسم شینکل دارای سه چهره جالب بود: اول ای ن که س اختمانهای خود را بر ر وی سکوهای وسیع می گذاشت و به آنها شخص ی ت اشرافی میداد؛ ثانیاَ در شینکل یک نوع رتیم با تناسب و مقیاس کش ف کردند که قابلیت تلفیق در هر زمان را داشت، ثالثاَ ساختمانهای او دارای خلوص حقیقی د ر فرم بودند که معنی والاتری از فضاهای معماری ساده آن ز مان را دارا بود.
در سال 1930 بهرانس کلیه کارهای نئوکلاسیک خود را که قبل از جنگ جهانی اول انجام داده بود منتشر نمود. میس تحت تاثیر تفکرات فرمال شینکل قرار داشت، درست بهمان اندازه که بهرانس او را در زمینه صنعتی تحت تاثیر قرار داده بود . در سالهای بعدی ایده کلاسیسم یعنی کار دقیق و استادانه در دادن راه حل های جهانی قابل اجرا در مقایس های بزرگ میس را به شدت تکان داد.
دفتر بهرانس، در زمان میس و گروپیوس ، بسیار پر کار بود، اما اگر بخواهی م از دو ساختمان که بیش از همه میس را تحت تاثیر قرار دادند نام ببری می توان گفت: یکی کارخانه توربین آ – ا – گ در سال 1909 و دیگری سفارشات آلمان در پتربورک بودند. ساختمان سفارت توسط میس اتمام رسید. این دو بنا بهرانس را به دو نقطه متضاد خود رسانید. اولی مهمترین کار انجام شده از فولاد و شیشه می باشد که قبل از کارخانه «فاگوس» گر وپیوس (درسال 1911)ساخته شد و دومی یکی از ملموس ترین و هماهنگ ترین ساختمانهای نئوکلاسیک است که از دفتر بهرانس بیرون آمده بود.
کارخانه توربین از یک فضای بزرگ با قوس های فولادی به دهانه های تقریباَ بیست و پنج متری و ارتفاع سی متری ساخته شده بود. این طاق ها به فواصل هفت متر از یکدیگر قرار داشتند و فضای بی ن آنها تا سقف از شیشه پوشانده بود. ای ن محیط بزرگ می بایستی یکصدوهشتاد متر طول می داشتند ، اما تنها یک قسمت یکصد و بیست متری آن ساخته شد. شکل زوایا با ستونهای بتنی حجیم حل گردیده بودند و د روی آنها شیارهای افقی شکل برای تضاد با طاق های عمودی فولادی در یکصدو بیست متر نما دیده می شد. این زوایای بتنی باربر نبوده و بسیار نیز باریک بودند. این موضوع معنی خاصی دارد زیرا نشان می دهد که بهرانس ، درست برعکس آگوست پره، تمایل به تفسیر «پورسیم استراکچر» را دارد و علاقمند است به مسائل گوناگون و به غیر ا ز وسایل فونکسیونال با آن مقابله برخیزد. ز وایای حجیم بتنی در کارخانه آ – ا – گ تصویری از قدرت و نیرو هستند و د رابطه با هماهنگی و قافیه استراکچر اجرا نگردیده اند.
به قسمت نئوکلاسیک کار بهرانس تعلق داشت که این از نظر ما درخشان نمی باشد. تناسبات اشرفی و بزرگ بودند. ظریف کارهای داخلی از کیفیت بالایی برخوردار بود و دکراسیون «پلاستیک» مجموعه سوارکاران بر روی درب ورودی مانند سایر کارهای آن دوران به نظر می آمد. این جزئیات به نسبت کارهای رایت در آمر یکا، پره و گارنیه فرانسه ، گروپیوس و برونوتات در آلمان استثنایی می باشد:
اما سفارت پیتروبورگ فضاهای زیبایی نیز داشت . ورودی کلاسیک و بزرگ آن در طبقه همکف از س تونهایی با فواصل یکسان ساخته شده بود و در فواصل بین ستون ها از کف تا سقف شیشه نصب گردیده بود. ای ن سطوح شیشه ای – با تعدادی بازشو – فضای ورودی را به خارج و به طرف حیاطی در پشت ساختمان اصلی باز می کردند. در بعضی از قسمت ها فواصل بین ستونها یا دیوار بودند یا گذرگاه اما همگی از یک مدول تغذیه می گردیدند که بیانگر سیستم واحد ساختمانی بود، حتی پله اشرافی بزرگ که از و رودی به طبقات فوقانی می رفت در داخل یک سیستم بین ستونی قرار داشت و جزیی از استراکچر نمایش داده شده شده بود، در معماری کلاسیک جدی نبود؛ اما به نظر می آمد که میس از فرم کلاسیک بودن آن الهاماتی گرفته باشد تا در کارهای آینده اش مو رد استفاده قرار دهد. (این ساختمان متاسفانه در دوران جنگ دوم جهانی خسارت دید).
میس در حالیکه در دفتر بهرانس کار می کرد چندین کا رش خصی نیز داشت . یکی از این کارها خانه ای برای هوگو پلز بود که کاملاَ خطوط « خاصیت شینکل » را دارا بود، خلوص ی که بهرانس و سایر معماران آلمانی با ذوق و سلیقه خاص خود آن را بکار می بردند. خانه دو طبقه و کلاَ قرینه بود. دیوارها از گچ و با یک نوار ساده ولی سنگین در دور سقف تزیین یافته بودند. معدود افرادی که از جلوی آن می گذشتند دوباره توقف کرده به آن دقت می نمودند. اما اگر کسی قصد داشت که شبیه آن را بسازد متوجه تناسبات و جزییاتی می گردید که ر سادگی فرم نهفته بود و یقین حاصل می کرد که سازنده آن چیزی بیشتر از یک پیرو شینکل و بهرانس بوده است.
اولین نشانه از استقلال میس در سال 1912 یکسال بعد از خانه پرلز ظاهر گردید. بهرانس برای مدتی برروی پروژه پروژه مادام اچ – ای – ال – کرولر (H.E.L.J. Kroller) شهر لاهه هلند کار کردهد بود. پروژه بهرانس کاملاً استیل شینکل بود: بلوک دو طبقه با ورودی ستون دار عقب رفته که با یک بالکن خاتمه میافت. نوار دور سقف بسیار سنگین و صاف بود و پاسیو آن از یکطرف مسدود می گردید. خانم کرولر که کلکسیونر نقاشی های مدرن کرولر – مولر (Lroller-Moller) بود، به این نتیجه رسید که بهرانس می باید مدلی مصنوعی بوسیله چوب و چادر از این ساختمان، در جایی که می خواست بر پا شود، بسازد. عکس های موجود از این مدل نشان دهنده بلوک های حجیم و ناخوشایند این ساختمان هستند که بوسیله پنجره های عمودی منظم تمیز داده می شوند.
میس که برروی پروژه کرولر در دفتر بهرانس کار کرده بود، برای اجرای مدل ساختمانم به لاهه رفت. خانم کرولر بدلایل زیاد تصمیم گرفت مدل پروژه در همان جا بوسیله میس انجام گردد. میس یکسال در لاهه اقامت کرد (میس زمان را ارزان ترین چیزی می دانست که یک معمار می تواند در پروژه سرمایه گذاری نماید) و بالاخره مدل خود را از چوب و کرباس در مقیاس حقیقی بنا نمود.
در سال 1913 میس به برلین بازگشت و دفتر کار شخص خود را گشود. در مدت هیجده ماه آرامش تا قبل از جنگ جهانی اول او ویلاهای متعدید را بسبک خانه پرل طراحی نمود که کم و بیش همگی از استیل شینکل پیروی میکردند. گرچه استفاده بیشتر از شیشه، سادگی در جزئیات و تاکید در تناسبات ظریف جای مشخصی برای این معماران باز کرده بود و گرچه میس از نظر فرم یک «کلاسیست» خوانده می شد؛ اما واضح بود که استراکچر اگر بعنوان نظم عمومی ساختمانی تصور می شد توجه او را بیشتر برمی انگیخت. سالی که در لاهه گذرانید. موفق شد قسمتی از کارهای اچ – پی - برلاژ (H.P.Berkage) معماری هلندی را مشاهده نماید معماری که ساختمانهای ساده و آجریش توانسته بود در میس این اعتقاد را برانگیزد که صداقت کاملی در ساخت با این ماده ساختمانی وجود دارد.
ایده «صداقت»‌ساختمانی و حالت گرایی استراکچری را برلاژ از مردانی چو «راسکین» (Ruskin) آموخته بود و از این فکر برای حمله به تئوکاسیسم و اقتباسیون استفاده کرده بود. در تضاد با این انحراف او بطرف «پاکی» ساختمانی در قرون وسطی سوق داده شد. میس تحت تأثیر چنین دلایلی منتقد شینکل و پیروانش گردید. بنظرش آمد که بهرانس و کسانی مانند او فرم را برای عشق به فرم دوست داشتند. او از برلاژ نظم اساسی استراکچر را فرا گرفت. چند سال بعد میس آشکارا گفت: «مشکلات فرم مورد نظر ما نیستند، ما به مشکلات معماری توجه داریم. فرم هدف کار ما نیست بلکه از نتایج آن است. فرم بخودی خود وجود خارجی ندارد. فرم در محتوای خودش رفمالیسم است که آن مورد تکذیب ما است». اینها در محدودة خوئ سخنانی خشن و درست بودند. همانطور که بهرانس لزوم رهایی از احساسات «فلورآل» را دریافته و به کلاسیسیسم شینکل روی آورده بود، همانطور نیز میس احساس می کرد که م یباید از قیود «فرمالیسم» رهایی یابد و بدنبال راسونالیسم روحی در معماری باشد تا بتواند فرم زیر را نیز خلق کند و تحت سلطه آن نباشد. این امر فاکتوری لازم در تکامل میس بشمار می رفت، اما این حقیقت که امکان داشت او در آینده این کلمات را فراموش کند و یکی از آرشیتکت های مدرن و طراز اول گردد و خالق فرم های زیبا و صریح بشود، چیزی از ارزش اعتقادی او در آن ایام نمی کاهد.
در این جو هیجان انگیز میس امکان یافت که با گذشته خود وداع کامل نماید. یک خانه دیگر بسبک کلاسیک همانند سال 1914 طراحی نمود. اما این خانه هرگز ساخته نشد و این اخرین کوششی بود که نئوکلاسیسم را با نیاز زمان منطبق می ساخت. در همان سال همزمان با طرح این خانه میس پروژه ای انقلابی از یک آسمانخراش نیز ارائه داد و از آن لحظه به بعد بود که او در حقیقت معماری مدرن را تحت الشعاع خود قرار داده بود. اسکیس های میس در سال 1919 در مورد یک برج تمام شیشه یا بیست طبقه بودند که در مرکز آن سرویس های مختلف استقرار بافته بودند. فضاهای اداری بصورت سه بال از آنجا منشعب می شدند و از سطح زمین تا سقف بدون انقطاع از شیشه پوشیده شده بودند. دیواره شیشه ای ایده ال بود فوق العاده و در نوع خود بی نظیر، مخصوصاً اگر طراح آن جوانی بوده باشد که تا چند ماه قبل از آن اسکیس هایش با خطوطی محافظه کارانه ویلاهایی مطمئن و نئوکلاسیک را ارائه می داد. در اینجا بود که میس پایه های اصلی آسمانخراش شیشه ای فلزی امروزی را بنا نهاد.
اسکیس سال 1919 شروع به کاری بزرگ از طرف او و سایرین محسوب می‌گردید. چه شروعی و چه گامی! پلان ساختمان فوق العاده بود، با آن زوایای دنده‌ای‌اش که بیشتر شبیه خطوط اکسپرسیونیست ها می نمود.و بعقیده میس دلیل چنین فرمی برای زیبایی اکسپرسیونیست نمی باشد بلکه کوششی است در جهت شناخت عکس العمل های نور در روی نماهای زیاد ساختمان. میس نوشت: «دیوارهای شیشه ای را نسبت به یکدیگر، در زوایای بسته قرار دادم تا از یکنواختی سطوح بزرگ جلوگیری کنم. د ر کارکردن با مدل های شیشه ای دریافتم که مهمخ بازی عکس العمل ها است و نه اثر سایه روشن همانند ساختمانهای معمولی».
یکسال بعد میس اسکیس های دیگری از آسمان خراش های سی طبقه و تمام شیشه یا طراحی نمود. از طرح قبلی جالب تر بود: پلان تکاملی از فرم های آزاد را نمایش مکی داد. هر طبقه با یک حیاط شیشه ای مسدود می گردید و از منحنی های ترکیبی پلان تبعیت می نمود. این خطوط منحنی در ارتفاع طبقات بطور یکسان و مشابه تشکیل یافته بودند. و نتیجه بازی میس با نور در طرح اول بسیار نزدیکتر انجام می شد. در پشت پوسته شیشه ای استراکچر صفحات بتن آرمه طبقات را نمایان می ساخت، که از طرف ستون های باربر داخلی کنسول گردیده و در روی پوسته با یک پروفیل فلزی خود را نشان می دادند.
حال چرا این دو پروژه آسمان خراش شیشه ای امروزه از اهمیت والایی برخوردارند؟ جواب اینست: اول اینکه تا قبل از سال 1919 ساختمانهایی نیز با شیشه طراحی و حتی ساخته شده بودند، اما هیچ پروژه ای «تمام شیشه» نبود و نیز هیچ پروژه ای با چنین هماهنگی و انعطاف پذیری از تکنولوژی جدید استفاده ننموده بود. ثانیاً: اسمان خراشهای شیشه یا منحصراً «مناسب» زمان خود بودند، با یک زیبایی ساده و واضح و رادیکال و استراکچری کنسول گردیده. ثالثاً این دو پروژه میس را در ردیف پیشگامان معماری مدرن قرار داد که از آن زمان به بعد این مقام را حفظ نمود.
این پروژه ها خصوصیتی را فاش ساختند که در طول دوره شغلی میس کارکتر مشهود او بشمار آمد. این خصوصیت عبارت بود از قدرت بیمانند او در خلق معماری دقیق، هماهنگ و ساده. برای کارهای جسورانه قرن ها وقت لازم است تا توجه به یک موضوع و یا یک شخصیت جلب گردد، اما در مورد میس، دقت و یکپارچگی کارهایش بیانگر ایده های او بودند و نیاز به تبلیغ نبود. (میس بسیار خجول و محتاط بود تا جایی که در سال 1940 شاگردانش از او برای عید کریسمس دعوت رسمی نمودند. شاید که در آنجا با او. ماقات بیشتری نمایند). سادگی بی اندازه کارهاسیش پروسه بی وقفه ایست که از خلوص گرایی و «تبلور» تنها یک «ایده» که می بایستی آنقدر ساده و روشن گردد تا از نظر میس به حقیقت آخر برسد. از کلمات منتخب او «کمتر بیشترین است» را می توان نام برد که شخصیت بارز او را در سخنوری می رساند و نشان دهنده روشی است که با آن کار می کرد. یعنی تقطیر کردن ایده ها در سر حد درجه خلوص.
امروزه منطق برج های میس نسبت به گذشته قابل پیش بینی است. وقتی که میس خود را از قیود فرمالیسم رها کرد، با تجزیه و تحلیل کارهای برلاژ صداقت و روشنی استراکچر را دنبال نمود. ربای او تنها مسئله زمان مطرح بود تا جستجو را در نتایج منطقی بتن، شیشه و فولاد دنبال نماید و به کلمه دلخواهش یعنی «پاکی و صداقت» در مورد این ماتریال ها برسد. در نظرش جواب واضح بود: فولاد و بتن نمایشگر قدرت بودند و در اسکلت ساختمان بکار می رفتند و شیشه چادیر بود درخشنده که به اسکلت فرم «پوست» را اهداء می کرد. گروپیوس و بهرانس نیز ساختمانها را از فولاد و شیشه می ساختند، اما آنها اسکلت را در نما نمایش می دادند و شیشه چیزی جز یک المان پرکننده فیمابین فضاهای اسکلت د ر استراکچر نبود. در آسمانخراش های میس استخوان و پوست از هم جدا هستند. اسکلت در داخل است و پوست در بیرون، بطریقی که هیچگونه تعارضی بین المان های باربر و طبقات با آنچه که صرفاً بمنظور جلوگیری از عوامل جوی است وجود ندارد. «استخوان» و «پوست». این بود تعریفی که میس می کرد و مشهور شد.
علیرغم انزاوی نسبی اش میس تحت تأثیر جریانات مشخصی نقاشی فیگوراتیو در اروپای بعد از جنگ اول قرار گرفت. بعضی از خصوصیات برج های شیشه ای نیز از همان جریانات سرچشمه گرفته اند. برای مثال نقاش سوپرماتیسن (Supermatiste) روسی کازیمر مالویچ (Kasimir, Malevich)، در تابلو معروف خود بنام «سفید روی سفید» (که امروزه جزء کلکسیون دائمی موزه هنرهای مدرن است)،‌ بدون ترس همان پوزیسیونی را گرفته بود که میس چند سال بعد در ربج های معروفش گرفت. در حقیقت، همانطور که تابلوی مالویچ تخته سیاهی بود بدون هیچ خطی برروی آن، که آماده دریافت هر تصویر تازه بود، همانطور نیز فریم‌های شیشه ای میس آینه های بزرگ و افراشته بودند و فرم های جدید را منعکس می‌کردند. میس «بناگرایان» (Costruttivisti) روسی لیستزکی (Lissitzkyy) و تاتلین (Tatlin) را در کارهای «مکانیکی» زمان خود دیده بود که هیچگونه المان های ساختمانی را جفت و جور کرده یا از هم باز می کنند و یا تا مواد مختلف به تحقق درمی آورند. میس مانند تمام نسل خود آگاه به جریانات خارج از آلمان نیز بود: نمایشگاههای نقاشان و مجسمه سازان «سوپرماتیست»و بناگرایان در برلین بود. میس عضو تشکیلات «نوامبرگروپ» (Novambergruppe) گردید. – تشکیلاتی مرکب از هنرمندان مختلف که تمایل به یافتن راهی برای نمایش آثار خود به مردم بودند – (نوامبرگروپ از لحاظ سیاسی چپ تندرو محسوب می گردید و اسم خود را از ماه انقلاب جمهوری و ایمار در سال 1918 بدست اورده بود) و رئیس قسمت معماری شد و نمایشگاه های زیادی در مورد پروژه های پیشگامان ترتیب داد. پروژه های آسمان خراش او نیز، برای اولین بار، در همین نمایشگاه به معرض عموم نهاده شدند.

 

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله   115 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله لودویگ میس فن در روهه معمار