فی ژوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی ژوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

خانوادهای کودکان عقب مانده و واکنشهای آنان

اختصاصی از فی ژوو خانوادهای کودکان عقب مانده و واکنشهای آنان دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

خانوادهای کودکان عقب مانده و واکنشهای آنان


خانوادهای کودکان عقب مانده و واکنشهای آنان

فرمت فایل : word(قابل ویرایش)تعداد صفحات158

 

 

وجود یک کودک عقب مانده ذهنی مسائل فراوانی را در خانواده و اعضای آن بوجود می آورد و تأثیر آن بر رفتار و واکنشهای والدین موضوعی نیست که قابل اغماض و انکار باشد. این تأثیر تنها بر روی نحوه ارتباط والدین با یکدیگر و یا ارتباط بین کودک معلول با سایرین نیست، بلکه ارتباط متقابل و تعاملات افراد خانواده را نیز تحت تأثیر قرار می دهد (تیم چاک ، به نقل از نظامی 1366).
وجود کودک عقب مانده ذهنی معمولاً منجر به تغییر رفتار اعضای خانواده می شود. والدینی که با هزاران امید و آرزو منتظر تولد طفل طبیعی و سالم و زیبا می باشند، با تولد کودک عقب مانده با مرگ آرزوها و امیدها و افول انتظارات خود مواجه می شوند و آینده ای مبهم و تاریک را برای خود ترسیم می نمایند.
وقتی کودک از لحاظ بدنی طبیعی بدنیا می آید، انتظارات والدین تا اندازه ای برآورده می شود. اما بعدها اگر در جریان رشد کودک مشکلی رخ دهد ممکن است که این توقعات تغییر کند و درست در همین زمان است که برچسب هایی از قبیل کندآموز، کندذهن و عقب مانده ذهنی از طرفین والدین مورد استفاده قرار می گیرند (الکساندر و تیم چاک ، به نقل از نظامی 1366).
در نگاهی گذرا به مسئله عقب ماندگی ذهنی و تأثیری که این پدیده بر روابط والدین با یکدیگر و با کودک و از طرفی با دیگران می گذارد، می توان والدینی را مشاهده کرد که تا مرز نابودی و از بین بردن فرزند خویش پیش رفته و یا درصدد طرد کامل او برآمده اند. از سویی دیگر، والدینی را نیز می توان یافت که تمام هم و غم و نیز تلاش خود را صرف رشد و شکوفایی و درمان و تربیت فرزند عقب مانده ذهنی خود کرده اند. شاید این برخوردها و واکنش های متضاد از طرف والدین بیانگر این باشد که آنها در هنگام برخورد با فرد عقب مانده ذهنی دچار نوعی ابهام می شوند و این باهام شاید به دلیل عدم شناخت موضوع عقب ماندگی ذهنی، انواع و عوامل بوجود آورنده آن باشد. بنابراین قبل از هر چیز با توجه به مسائل متعدد کودکان عقب مانده ذهنی ضروری به نظر می رسد که درک روشنی از تعاریف، طبقه بندی و علل و عوامل مؤثر در بروز عقب ماندگی ذهنی ارائه گردد. چرا که در هر مقطع زمانی تعریفی خاص با توجه به نگرش های حاکم بر جوامع از پدیده عقب ماندگی ذهنی ارائه می شود و در نتیجه وظایف والدین نیز بر اساس این تعاریف و نگرشها، تعیین و مشخص می شوند (تیم چاک ، به نقل از نظامی 1366). والدین نه تنها نسبت به فرزند عقب مانده ذهنی خود واکنش عاطفی نشان می دهند. فشار گروهها خواه واقعی باشد یا غیرواقعی، اغلب والدین را به کناره گیری از تماس های عادی اجتماعی شان وادار می سازد. خانواده بی اختیار گوشه گیر می شود و به دلیل افزایش این طرد اجتماعی و گوشه گیری، والدین تمایل به تمرکز دائمی و بیش از حد بر فعالیت های کودک پیدا می کنند. این افزایش توجه و تمرکز به ناتوانائی های کودک، موجب بروز اختلالات شخصیتی و روانی بیشتر والدین می گردد (داور منش، 1370).
وجود کودک عقب مانده ذهنی اثرات عمیقی بر روی نحوه ارتباط اعضای خانواده با هم و هر یک از آنان با کودک می گذارد و همین اثرات، چنانچه به گونه ای منطقی و چاره جویانه حل نشود، ضایعات جبران ناپذیری بر والدین و سایر اعضای خانواده و خصوصاً کودک عقب مانده وارد می کند. عامل هرگونه تفاهم و پذیرش یا عدم تفاهم در اصل خود والدین می باشند. بنابراین نوع عکس العملی که پدر و مادر در مقابل عقب ماندگی ذهنی فرزندشان از خود بروز می دهند در ایجاد جوی مساعد هم برای خود کودک و هم برای سایر افراد خانواده نقش بسیار حساسی را دارد (میلانی فر، 1370).

تعریف عقب ماندگی ذهنی :
تاکنون تعاریف متعددی از عقب ماندگی ذهنی توسط دست اندرکاران و متخصصان مختلف ارائه گردیده است. اما باید اذعان نمود که تعریف دقیق و روشن عقب ماندگی ذهنی چندان آسان نیست، زیرا که عقب ماندگی ذهنی با شرایط یکسان و به یک میزان و با علل مشابه و آثار همانند در همه افراد عقب مانده ذهنی مشاهده نمی شود. عقب ماندگی ذهنی یک پدیده تک بعدی نمی باشد، بلکه یک شرایط مرکب و پیچیده ذهنی است. به همین جهت بسیاری از متخصصین امور تربیتی، روان شناسی و روان پزشکی و پزشکی علاقمند به بررسی ابعاد مختلف عقب ماندگی ذهنی می باشند. بدیهی است که در این میان، پزشکان در تعریف عقب ماندگی ذهنی عمدتاً توجه خاصی به ضایعات مغزی معطوف داشته و روان شناسان بیشتر به چگونگی رفتار در افراد عقب مانده ذهنی توجه می نمایند. در هر حال آنچه که مورد نظر غالب متخصصان آموزش و پرورش کودکان عقب ماندگی ذهنی می باشد، ارائه یک تعریف جامع از عقب ماندگی ذهنی و نمایان نمودن تمامی ویژگی های مربوط به تأخیر در رشد ذهنی و روانی و عاطفی و اجتماعی افراد عقب مانده است (افروز، 1370).
انجمن عقب ماندگی امریکا تعریفی بدین قرار ارائه می دهد، عقب مانده ذهنی به شرایطی اطلاق می شود که در آن عملکرد کلی ذهن به طور مشخصی پایین تر از میانگین است و همزمان با آن در رفتارهای انطباقی نارسایی هایی دیده می شود که این وضعیت در دوران رشد پیش می آید (گروسمن، به نقل از منشی طوسی، 1369). عملکرد کلی ذهن بر اساس نتیجه آزمونهای هوشی استاندارد سنجیده می شود. زمانی که گفته می شود عملکرد ذهنی فرد پایین تر از میانگین است یعنی دو انحراف معیار نمره هوشی او از حد متوسط پایین تر است و رفتار سازگارانه عبارتست از درجه رسیدن فرد به معیارهای مناسب سن و گروه اجتماعی در استقلال فردی و مسئولیت اجتماعی می باشد (منشی طوسی، 1369).
کـانـر دو طبقه از اشخاص مبتلا به نقص ذهنی را برحسب موقع و منزلت بزرگسالیشان تعریف کرد. تعاریف او میزان معلولیت را با توجه به شرایط محیطی که فرد معلول باید خود را با آن منطبق سازد مورد توجه قرار می داد و کندذهنی نسبی و مطلق را با توجه به تعابیر ذیل مورد تمیز و تفکیک قرار می داد.
نوع اول عقب ماندگی ذهنی شامل افرادی که در تمام جوامع دچار مشکل هستند یعنی نارسایی های آنها به گونه ای است که هم در جوامع پیشرفته و هم در جوامع غیر پیشرفته، عقب مانده ذهنی تلقی می شوند. و نوع دوم شامل افرادی می شود که محدودیت های هوشی آنها به طور قطع مرتبط با معیارهای فرهنگی خاص است که آنها را احاطه کرده که در جوامع ساده ترف آنها هیچ مشکلی در باب نایل شدن و برخورداری از برابری در برآورد آرزوهای قابل درک و عملی خود ندارند (رابینسون به نقل از ماهر 1366).
اینهلدر شاگرد و همکار پیاژه تعریف هوش و عقب ماندگی را اینطور بیان می کند. هوش نتیجه تأثیر دائمی و متقابل فرد با محیط است و اگر این رابطه متقابل به طور متعادل صورت گیرد موجب توانایی سازگاری با محیط و پیشرفت هوش می شود. کودک در مراحل مختلف رشد تصاویر ذهنی مختلفی دارد که از تصاویر ذهنی ساده شروع می شود و به تصاویر پیچیده تری می رسد. گذشتن از این مراحل یعنی از مراحل پایین به مراحل بالاتر بستگی به رشد هوش، ساختمان عصبی و بدنی، تجارب اجتماعی و تجارب زندگی او دارد.
اهمیت نظریه اینهلدر در هوش این است که پدیده های روانی و بخصوص هوش دارای الگوی مخصوص و از یک نظام کلی که اساس آن تجارب اولیه و عکس العملهای کودک از بدو تولد حتی قبل از اینکه قادر به تکلم باشد شروع می شود. این عکس العملها حسی و حرکتی هستند که کودک روابط محسوس عینی و عملی بین اشیاء و حوادث را بطور منظم یکی بعد از دیگری کشف کرده و پاسخهای عملی و درست به وضعیت های مختلف می دهد. از همین جا اینهلدر عقب مانده را افرادی از جامعه می داند که در مراحل پایین رشدی متوقف می شوند و در آنها کششهای نهاد قوی و زیاد است (به نقل از میلانی فر 1370).

طبقه بندی کودکان عقب مانده ذهنی
افراد عقب مانده ذهنی را بنابر ملاکها و ضوابط مختلفی تقسیم کرده اند و علت تقسیم بندیهای متعدد این است که عقب ماندگی ذهنی یک بیماری یا سندرم واحدی نیست بلکه حالاتی است که بر اثر عوامل متعدد و متفاوتی بوجود می آید. از تقسیم بندیهایی که توسط متخصصین مختلف ارائه شده است می توان به طبقه بندیهای زیر اشاره نمود(میلانی فر 1370):
1- روان شناسان
2- روان پزشکان
3- متخصصین تعلیم و تربیت.

1- گروه دانش آموزان عقب مانده ذهنی آموزش پذیر
این گروه دارای بهره هوشی بین 70-50 می باشند. بدلیل آنکه شناسایی و تشخیص کودکان عقب مانده ذهنی آموزش پذیر در سنین پایین بویژه قبل از دبستان و دوره های اول دبستان بسیار مشکل می باشد. تعداد قابل توجهی از آنان در مدارس معمولی ثبت نام می کنند. البته بتدریج همزمان با پیچیدگی نسبی محتوای دروس و بویژه در اواخر کلاس و از کلاس دوم به بعد عقب مانده ذهنی این قبیل دانش آموزان بیشتر آشکار گشته و شناسایی و تشخیص آنان آسانتر می شود. دانش آموزان عقب مانده ذهنی آموزش پذیر نمی توانند بهره لازم و کافی را از برنامه های آموزشی کلاسهای معمولی ببرند. این کودکان در هر حال آموزش پذیر بوده و قادر به فراگیری اطلاعات عمومی و درسها رسمی کلاس از قبیل خواندن و حساب کردن و مهارت های مناسب شغلی بوده و می توانند در اداره زندگی خود از تحصیل خویش بهره مند شوند. این دانش آموزان می توانند با حداقل مشاوره در زندگی خود کفایی اقتصادی و اجتماعی داشته باشند (افروز، 1369).
تشخیص افراد عقب مانده ذهنی آموزش پذیر بر اساس آزمایشهای عمومی و رشد بدنی به دلیل آنکه غالباً مشابهت فراوان با افراد عادی دارند تقریباً غیر ممکن می نماید. اما در راه رفتن و بویژه صحبت کردن، به طور کلی دچار کندی محسوس هستند. در این گروه افرادی پیدا می شوند که از لحاظ یادگیری در کارهای عملی و غیر کلامی به حد متوسط کودکان عادی می رسند. در مورد آموزش نیز اگر برنامه ها مناسب به اجرا گذاشته شوند، می توانند در زمینه درسی موفق باشند (نلسون و ایزرائیل 1980 به نقل از منشی طوسی 1369). این افراد با رسیدن به سن بلوغ در جمعیت وسیع جامعه گم می شوند زیرا توانایی سازگاری شغلی و اجتماعی را دارا هستند. (میلانی فر 1370).


دانلود با لینک مستقیم


خانوادهای کودکان عقب مانده و واکنشهای آنان

پایان نامه مقایسه استرس و شیوه های مقابله با استرس مادران کودکان عقب مانده ذهنی خفیف و مادران کودکان بهنجار سنین ابتدائی

اختصاصی از فی ژوو پایان نامه مقایسه استرس و شیوه های مقابله با استرس مادران کودکان عقب مانده ذهنی خفیف و مادران کودکان بهنجار سنین ابتدائی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

پایان نامه مقایسه استرس و شیوه های مقابله با استرس مادران کودکان عقب مانده ذهنی خفیف و مادران کودکان بهنجار سنین ابتدائی


پایان نامه مقایسه استرس و شیوه های مقابله با استرس مادران کودکان عقب مانده ذهنی خفیف و مادران کودکان بهنجار سنین ابتدائی

این فایل در قالب ورد و قابل ویرایش در 94 صفحه می باشد.

 

چکیده
در سالهای اخیر به چهار جنبه از محیط زندگی کودک توجه بیشتری شده است که عبارتند از: شرایط محروم ساز پرمایه سازی، تحریک کلامی و تعامل والدین کودک. بنظر می رسد که هریک از این جنبه ها در رشد و تحول هوشی فرد اثرات معنی دار و مهمی داشته باشد. محیط خانواده یا بعبارت بهتر تاثیر متعامل والدین کودک چنان تاثیر پر قدرتی بر کودک دارد که در برابر آن تمام تاثیرات محیطی دیگر ناچیز بنظر می رسد. برای مثال، ورنر، بیرمن و فرنچ دریافتند که با گذشت زمان، رابطه بین فشار قبل از تولد و شایستگی کودک کاهش می یابد. اما تاثیرات خانواده بطور تصاعدی بارز می شود.
از آنجا که خانواده هایی که از کودکان عقب مانده اشان در خانه مراقبت می کنند با مسائل متنوعی از قبیل زمان مورد نیاز برای سرپرستی آنها ، مشکلات مالی، محدودیت برای فعالیت و خستگی مادر مواجه هستند.
این مشکلات می تواند استرسها و فشارهائی را برای مادران که مسئولیت عمده ای را در خانواده برعهده دارد و وقت بیشتری را با کودک می گذراند به همراه داشته باشد و این فشارهای روحی نیز به نوبه خود می توانند تعاملات مادر- کودک را خدشه دار ساخته و کودک عقب مانده را از داشتن یک محیط سالم محروم نموده، موجبات تشدید اختلال او را فراهم آورند. حتی ممکن است آرامش و تعادل خانوادگی را بهم زده و عامل بسیاری از اختلالات عاطفی والدین و سازگاری ضعیف تر سایر کودکان غیرعقب مانده خانواده شوند.
بنابراین با توجه به مسائل فوق می توان گفت اهمیت و ضرورت تحقیق حاضر بطور کلی در پیشگیری از تشدید اختلال کودکان عقب مانده ذهنی خفیف و کمک به بهداشت روانی خانواده های این کودکان است.
در راستای این موضوع، ابتدا لازم است به بررسی و مقایسه میزان استرس و شیوه های مقابله مادران کودکان عقب مانده ذهنی پرداخت، و سپس با آموزش مهارتهای مقابله ای مفید و مهارتهای لازم جهت مراقبت و اداره این کودکان، و انجام مشاوره های لازم روانشناختی و تربیتی و اقدامات درمانی مناسب، مادران را در سازگاری با کودکانشان و در فراهم نمودن محیطی مناسب و موثر برای رشد و پیشرفت آنها راهنمائی و یاری کرده و از تشدید اختلال کودک، اختلالات عاطفی مادر و سایر اعضای خانواده پیشگیری به عمل آید.
جامعه آماری این پژوهش کلیه مادران کودکان عقب مانده ذهنی آموزش پذیر ۷ تا ۱۱ ساله شهر تهران، و در گروه مقایسه نیز جامعه آماری، کلیه مادران کودکان بهنجار ۷ تا ۱۱ ساله همین شهر بودند. گروه نمونه این پژوهش ۱۰۰ نفری بودند که ۵۰ نفر از آنها را مادران کودکان عقب مانده ذهنی آموزش پذیر (خفیف) ۷ تا ۱۱ ساله (۲۵ مادر دختر و ۲۵ مادر پسر) و ۵۰ نفر دیگر را مادران کودکان بهنجار ۷ تا ۱۱ ساله (۲۵ مادر دختر و ۲۵ مادر پسر) تشکیل می دادند. روش نمونه گیری در این پژوهش نمونه گیری خوشه ای است . تجزیه و تحلیل آماری داده ها نشان داد که بین میانگین نمرات کل استرس مادران کودکان عقب مانده و مادران کودکان غیرعقب مانده (بهنجار) تفاوت معنی داری وجود دارد یعنی مادران کودکان عقب مانده نسبت به گروه مقایسه از سطوح استرس بالاتری برخوردارند.
واژه های کلیدی: استرس، مقابله، عقب ماندگی ذهنی
فهرست مطالب
مقدمه و بیان مساله: ۱
اهمیت تحقیق : ۸
اهداف تحقیق: ۱۰
سؤالات تحقیق: ۱۰
فرضیه های تحقیق: ۱۱
تعاریف واژه ها: ۱۲
استرس: ۱۲
مقابله: ۱۳
عقب ماندگی ذهنی: ۱۴
فصل دوم: مروری بر تحقیقات پیشین ۱۶
استرس: ۱۷
مقابله: ۱۹
تعاریف عقب ماندگی : ۲۰
تعریف عقب ماندگی ذهنی از نظر جامعه شناسی: ۲۲
تعریف رفتاری: ۲۲
طبقه بندی سیستم AAMD: ۲۳
مشکلات والدین کودکان عقب مانده ذهنی : ۲۵
استرس والدین کودکان عقب مانده : ۲۷
شدت عقب ماندگی کودک: ۳۳
سن کودک: ۳۴
جنسیت کودک: ۳۵
رفتارهای خاص کودک: ۳۶
سازگاری و شیوه های مقابله والدین کودکان عقب مانده ذهنی : ۳۷
فصل سوم: روش تحقیق ۵۱
روش تحقیق : ۵۲
جامعه آماری: ۵۲
نمونه و روش نمونه گیری : ۵۲
ابزارهای اندازه گیری : ۵۴
پرسشنامه منابع و استرس: ۵۵
روش نمره گذاری: ۶۲
روش جمع آوری اطلاعات: ۶۲
روش آماری: ۶۳
فصل چهارم: نتایج تحقیق ۶۵
نتایج تحقیق: ۶۶
سوالات: ۷۲
فصل پنجم: بحث و نتیجه گیری ۷۷
بحث و نتیجه گیری: ۷۸
محدودیتهای تحقیق : ۸۶
پیشنهادها: ۸۷
پیشنهادهای کاربردی : ۸۸
فهرست منابع: ۹۰

 


مقدمه و بیان مساله
فرایند تربیت یک کودک باهوش و سالم برای والدین هم لذت بخش است و هم مشکلات و ناراحتیهای فراوانی همراه دارد. این در حالی است که در مورد خانواده های کودکان عقب مانده ذهنی این فرایند بسی پیچیده تر، مشکل تر و فشارزاتر است.
قبول عقب ماندگی کودک، کندی رشد، نیاز به امکانات ویژه برای مراقبت از او، سرخوردگی آرزوها و امیدها و تعدیلی که والدین باید در انتظارات خود برای آینده کودک ایجاد کنند، تحمل صحبتهای دیگران، احساس خجالت و پنهان کردن موضوع، خدشه دارشدن رابطه کودک و والدین در اثر جدایی از افراد همسال، مشکلات که در ارتباط با خواهران و برادران او ایجاد می گردد، مشکلات آموزشی و گاهی وابستگی درازمدت عاطفی و اقتصادی کودک عقب مانده، مشکلاتی هستند که والدین در نگهداری و تربیت کودک عقب مانده با آنها کم و بیش مواجه اند و همگی موجب واردآمدن فشار و استرس روی والدین و خانواده شده و احتمالاً آرامش خانوادگی را بهم می زنند.
بعلاوه، خانواده، یک نظام اجتماعی است که اختلال در هریک از اعضا و اجزاء آن می تواند کل نظام خانواده را مختل کند و این نظام مختل شده موجب تشدید اختلالات مربوط به اعضا و پیدایش مشکلات جدی شود. و وجود کودک عقب مانده ذهنی و مشکلات گوناگون در مراقبت و تربیت او فشارهای زیادی بر والدین و خانواده بعنوان یک کل واحد وارد سازد. این فشارها به نوبه خود می توانند سلامت روانی والدین را به مخاطره انداخته و مآلاً موجب تشدید عقب ماندگی کودک شده و کودک را از داشتن یک محیط سالم برای رشد بهینه محروم سازند، و در واقع یک چرخه معیوب را ایجاد کنند. در این میان بنظر می رسد مادر بخاطر نقش ویژه اش در مراقبت و تربیت کودک، فشارهای بیشتر و حادتری را تجربه کند.
تا کنون نتایج بسیاری از تحقیقات حاکی از آن است که پدران و مادران این کودکان در نگهداری از فرزندان عقب مانده اشان با مشکلات عدیده ای مواجه هستند. برای مثال وایت (۱۹۷۱) می نویسد: «عقب ماندگی ذهنی، اغلب بعنوان یک مشکل خانوادگی در نظر گرفته می شود و بنظر می رسد که خانواده ها سعی دارند عضوی را که توانائی اش کمتر از حد نرمال است، محافظت و پنهان کنند… و به نظر می رسد که یک عضو بدون عملکرد، مشکلات شدیدی را برای خانواده ایجاد کند.»
او به مشکلات فیزیکی و مراقبت پزشکی مناسب از کودک عقب مانده ذهنی فشار شدیدی که این مشکلات روی خانواده دارد، نیز اشاره کرده است. محققین دیگر، از جمله جاستین، اکانرووارن به مشکلات والدین کودکان عقب مانده در زمینه های بهداشتی، رفتاری، نگهداری و ناتوانایی های فیزیکی ؛ و اسمیت و همکارانش به مشکلات والدین در زمینه چگونگی گذراندن اوقات فراغت و کمبود امکانات اشاره کرده اند. (البرزی و بشاش، ۱۳۷۲)
البرزی و بشاش (۱۳۷۲) می نویسند: مطالعات انجام شده در کشورمان حاکی از آن است که مشکلات هوشی، حرکتی، تکلمی، تحصیلی و رفتاری کودکان عقب مانده ذهنی از جمله مسائل عمده ای است که به والدین این کودکان با آنها مواجه هستند.
رابینسون نیز اظهار می کند: «معلولیتهای کودک، کندی رشد و مدیریت ویژه ای که برای مراقبت جسمی، آموزش و همراهی این کودکان لازم است، و سرخوردگی رویاهای بربادرفته؛ جملگی بر والدین فشارهائی وارد می کند که موجب برهم خوردن آرامش و تعادل خانواده می شود. همچنین مشکلات مالی، پیچیدگی روابط والدین- کودک و کناره گیری از گروه همسال و غیره به مسائل فوق اضافه می شود.» (ترجمه ماهر، ۱۳۷۰).
مطالعات اخیر، استرس فزاینده ای را که خانواده های دارای کودکان عقب مانده ذهنی تجربه می کند، نشان داده اند. (بکمن، ۱۹۸۳؛ فردریک ۱۹۸۱؛ هالروید و مک آرتور ۱۹۷۶؛ هافستاترز، به نقل از وایت، ۱۹۷۱). برای مثال بکمن (۱۹۸۳) تأثیر و ویژگیهای خاص کودک را برروی استرس این خانواده ها بررسی کرده و به پنج ویژگی اشاره می کند: میزان پیشرفت کودک، پاسخدهی اجتماعی، خلق و خو، الگوهای تکراری رفتار کودک، و وجود تقاضاهای مراقبت اضافی یا غیرمعمول، همه ویژگیها به استثناء با میزان پیشرفت، با استرس گزارش شده توسط والدین مرتبط بودند. انواع استرس گزارش شده شامل مشکلاتی از قبیل سلامتی یا خلق پائین، تقاضاهای زیاد زمانی، نگرش منفی نسبت به کودک، مراقبت اضافی، فقدان حمایت اجتماعی، تعهد مفرط، بدبینی، و مشکلات خانوادگی شامل فقدان انسجام خانواده، محدودیت فعالیتهای خانواده و مسائل مالی بود.
مطالعات دیگر، نیز نشان داده اند که خانواده های کودک عقب مانده نسبت به خانواده های کودکان عادی از سطوح استرس بیشتری برخوردارند. (برای مثال دیسون ۱۹۹۱؛ انستی و اسپنس ۱۹۸۶). وایت (۱۹۷۱) همچنین اشاره کرده مادر بعنوان یک والد، تجارب فردی حادتری را به دلیل نقشش دربارداری و تولد کودک دارد. مادرممکن است از طریق انکار به احساسات آشفته اش راجع به واقعیت غم انگیز عقب ماندگی بپردازد. او ممکن است با فشار گناه نامعقول ناشی از نگرانی و اضطراب زیاد، و نگرش بیش مراقبتی، که واقعاً مانع رشد کودک می شود، مقابله کند. وقتی که مادر، احساسات اندوهگینش را با ایجاد یک حس گناه دفع کند، ارتباط و پیوستگی او با کودک عقب مانده افت می کند و ممکن است در ارتباط با سایر اعضاء خانواده شکست بخورد، چون احساس می کند که باید زندگی اش را صرف مراقبت از کودک عقب مانده کند. موضوع دیگر، شیوه های مقابله خانواده ها و مادران کودکان عقب مانده ذهنی با استرس است. هرچند تحقیقات کمی در مورد چگونگی مقابله والدین این کودکان با فشارهای روانی ناشی از داشتن یک کودک عقب مانده انجام گرفته است، برخی از آنها به مهارتهای مقابله ای متفاوتی اشاره کرده اند. نتایج یک مطالعه روی والدینی که فرزندانشان در برنامه پیش دبستانی قرارداشتند، نشان داد که بعضی از والدین، خصوصاً آنها که جوانتر بودند و تحصیلات کمتری داشتند از مذهب بعنوان وسیله مقابله بهره می گرفتند. نتایج این بررسی همچنین نشان داد عقیده به این که کسی یا نیروئی کنترل امور را در دست دارد می تواند در تحمل فشار روانی ناشی از داشتن کودک عقب مانده مفید باشد (فردریک و همکاران؛ نقل از ساراسون و ساراسون؛ ترجمه نجاریان و همکاران، ۱۳۷۳).
فولکمن، اسکافرولا زاروس پنج نوع از منابع مقابله را مطرح کرده اند که فرض می کنند اثرات استرس را می توانند میانجیگری کنند (پاتون، پاین، و بیرن اسمیت ۱۹۸۶). کرنیک، فردریک و گرینبرگ (۱۹۸۳) اشاره می کنند که این منابع ممکن است به مقابله خانواده با استرس ناشی از سازگارشدن با یک عضو عقب مانده کمک کند. این منابع شامل:
۱- سلامتی فیزیکی و روانی اعضای خانواده
۲- مهارتهای حل مسئله
۳- شبکه های روابط حمایت کننده اجتماعی
۴- منابع مفید (مثل درآمد و طبقه اجتماعی)
۵- باورهای شخصیتی فرد هستند.
چنانچه اشاره شد نتایج تحقیقات متعدد، حاکی از آن است که مشکلات ناشی از داشتن یک کودک عقب مانده ذهنی و مراقبت از او، فشارهای روحی و روانی زیادی را برای والدین به همراه دارد و موجب واکنشهای مقابله ای متفاوتی می شود. همچنین، نتایج برخی از مطالعات و تحقیقات (برای مثال مارتین، ۱۹۷۵؛ تو و همکاران، ۱۹۷۷) نشان داده اند که شدت عقب ماندگی کودک هیچ تاثیری بر استرسی که والدین تجربه می کنند، ندارد بنابراین به نظر می رسد مراقبت، اداره و تربیت کودکان عقب مانده ذهنی خفیف (آموزش پذیر) نیز به واسطه سرخوردگی امیدها و آرزوهای والدین، نیازهای ویژه کودک، ترس و نگرانی خانواده نسبت به آینده تحصیلی ، شغلی و زناشویی این کودکان برای والدین و مخصوصاً مادر که در فرهنگ ما نقش ویژه ای در نگهداری و تربیت فرزندان دارد، استرسها و فشارهای روانی زیادی به دنبال داشته باشد و مهارتهای مقابله ای خاصی را ایجاد کند. بدین ترتیب با توجه به این که اکثریت کودکان عقب مانده ذهنی را عقب مانده های خفیف تشکیل می دهند ـ کودکانی که از لحاظ ظاهری تفاوتی با کودکان عادی ندارند و حتی در سازگاری شکل چندانی ندارند و فقط برای چند ساعت و در مدرسه و یادگیری مشکل دارند ـ و اغلب پژوهشها یا برروی والدین کودکان عقب مانده ذهنی متوسط و شدیدبوده و یا شدت عقب ماندگی مطمح نظر نبوده است، و نیز با عنایت به مسائل فرهنگی در تعمیم یافته های تحقیقات و منابع تحقیقی کم پیرامون استرس و شیوه های مقابله با استرس مادران کودکان عقب مانده ذهنی خفیف، هدف از پژوهش حاضر، مقایسه استرس و شیوه های مقابله با استرس مادران کودکان عقب مانده ذهنی خفیف با مادران کودکان بهنجار (غیر عقب مانده) سنین دبستان است. آیا بین استرس مادران کودکان عقب مانده ذهنی خفیف و مادران کودکان بهنجار تفاوت معناداری وجود دارد؟

اهمیت تحقیق :
در سالهای اخیر به چهار جنبه از محیط زندگی کودک توجه بیشتری شده است که عبارتند از: شرایط محروم ساز پرمایه سازی، تحریک کلامی و تعامل والدین کودک. بنظر می رسد که هریک از این جنبه ها در رشد و تحول هوشی فرد اثرات معنی دار و مهمی داشته باشد. محیط خانواده یا بعبارت بهتر تاثیر متعامل والدین کودک چنان تاثیر پر قدرتی بر کودک دارد که در برابر آن تمام تاثیرات محیطی دیگر ناچیز بنظر می رسد. برای مثال، ورنر، بیرمن و فرنچ دریافتند که با گذشت زمان، رابطه بین فشار قبل از تولد و شایستگی کودک کاهش می یابد. اما تاثیرات خانواده بطور تصاعدی بارز می شود (رابینسون و رابینسون؛ ترجمه ماهر، ۱۳۷۰)
از آنجا که خانواده هایی که از کودکان عقب مانده اشان در خانه مراقبت می کنند با مسائل متنوعی از قبیل زمان مورد نیاز برای سرپرستی آنها ، مشکلات مالی، محدودیت برای فعالیت و خستگی مادر مواجه هستند (هولت؛ نقل از رابینسون و رابینسون؛ ترجمه ماهر؛ ۱۳۷۰).
این مشکلات می تواند استرسها و فشارهائی را برای مادران که مسئولیت عمده ای را در خانواده برعهده دارد و وقت بیشتری را با کودک می گذراند به همراه داشته باشد و این فشارهای روحی نیز به نوبه خود می توانند تعاملات مادر- کودک را خدشه دار ساخته و کودک عقب مانده را از داشتن یک محیط سالم محروم نموده، موجبات تشدید اختلال او را فراهم آورند. حتی ممکن است آرامش و تعادل خانوادگی را بهم زده و عامل بسیاری از اختلالات عاطفی والدین و سازگاری ضعیف تر سایر کودکان غیرعقب مانده خانواده شوند.
بنابراین با توجه به مسائل فوق می توان گفت اهمیت و ضرورت تحقیق حاضر بطور کلی در پیشگیری از تشدید اختلال کودکان عقب مانده ذهنی خفیف و کمک به بهداشت روانی خانواده های این کودکان است.
در راستای این موضوع، ابتدا لازم است به بررسی و مقایسه میزان استرس و شیوه های مقابله مادران کودکان عقب مانده ذهنی پرداخت، و سپس با آموزش مهارتهای مقابله ای مفید و مهارتهای لازم جهت مراقبت و اداره این کودکان، و انجام مشاوره های لازم روانشناختی و تربیتی و اقدامات درمانی مناسب، مادران را در سازگاری با کودکانشان و در فراهم نمودن محیطی مناسب و موثر برای رشد و پیشرفت آنها راهنمائی و یاری کرده و از تشدید اختلال کودک، اختلالات عاطفی مادر و سایر اعضای خانواده پیشگیری به عمل آید.
اهداف تحقیق:
با توجه به اهمیت موضوع، اهدافی که در این پژوهش دنبال شد، عبارت بودند از:
- مقایسه استرس مادران کودکان عقب مانده ذهنی خفیف با مادران کودکان بهنجار.
- مقایسه شیوه های مقابله مادران کودکان عقب مانده ذهنی خفیف با مادران کودکان بهنجار.
- مقایسه استرس مادران دختران عقب مانده ذهنی خفیف و مادران پسران عقب مانده ذهنی.
- مقایسه شیوه های مقابله مادران دختران عقب مانده ذهنی خفیف با مادران پسران عقب مانده ذهنی.


دانلود با لینک مستقیم


پایان نامه مقایسه استرس و شیوه های مقابله با استرس مادران کودکان عقب مانده ذهنی خفیف و مادران کودکان بهنجار سنین ابتدائی

دانلود مقاله مقایسه استرس و شیوه های مقابله با استرس مادران کودکان عقب مانده ذهنی خفیف و مادران کودکان بهنجار سنین ابتدائی

اختصاصی از فی ژوو دانلود مقاله مقایسه استرس و شیوه های مقابله با استرس مادران کودکان عقب مانده ذهنی خفیف و مادران کودکان بهنجار سنین ابتدائی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

مقدمه و بیان مساله:
فرایند تربیت یک کودک باهوش و سالم برای والدین هم لذت بخش است و هم مشکلات و ناراحتیهای فراوانی همراه دارد. این در حالی است که در مورد خانواده های کودکان عقب مانده ذهنی این فرایند بسی پیچیده تر، مشکل تر و فشارزاتر است.
قبول عقب ماندگی کودک، کندی رشد، نیاز به امکانات ویژه برای مراقبت از او، سرخوردگی آرزوها و امیدها و تعدیلی که والدین باید در انتظارات خود برای آینده کودک ایجاد کنند، تحمل صحبتهای دیگران، احساس خجالت و پنهان کردن موضوع، خدشه دارشدن رابطه کودک و والدین در اثر جدایی از افراد همسال، مشکلات که در ارتباط با خواهران و برادران او ایجاد می گردد، مشکلات آموزشی و گاهی وابستگی درازمدت عاطفی و اقتصادی کودک عقب مانده، مشکلاتی هستند که والدین در نگهداری و تربیت کودک عقب مانده با آنها کم و بیش مواجه اند و همگی موجب واردآمدن فشار و استرس روی والدین و خانواده شده و احتمالاً آرامش خانوادگی را بهم می زنند.
بعلاوه، خانواده، یک نظام اجتماعی است که اختلال در هریک از اعضا و اجزاء آن می تواند کل نظام خانواده را مختل کند و این نظام مختل شده موجب تشدید اختلالات مربوط به اعضا و پیدایش مشکلات جدی شود. و وجود کودک عقب مانده ذهنی و مشکلات گوناگون در مراقبت و تربیت او فشارهای زیادی بر والدین و خانواده بعنوان یک کل واحد وارد سازد. این فشارها به نوبه خود می توانند سلامت روانی والدین را به مخاطره انداخته و مآلاً موجب تشدید عقب ماندگی کودک شده و کودک را از داشتن یک محیط سالم برای رشد بهینه محروم سازند، و در واقع یک چرخه معیوب را ایجاد کنند. در این میان بنظر می رسد مادر بخاطر نقش ویژه اش در مراقبت و تربیت کودک، فشارهای بیشتر و حادتری را تجربه کند.
تا کنون نتایج بسیاری از تحقیقات حاکی از آن است که پدران و مادران این کودکان در نگهداری از فرزندان عقب مانده اشان با مشکلات عدیده ای مواجه هستند. برای مثال وایت (1971) می نویسد: «عقب ماندگی ذهنی، اغلب بعنوان یک مشکل خانوادگی در نظر گرفته می شود و بنظر می رسد که خانواده ها سعی دارند عضوی را که توانائی اش کمتر از حد نرمال است، محافظت و پنهان کنند... و به نظر می رسد که یک عضو بدون عملکرد، مشکلات شدیدی را برای خانواده ایجاد کند.»
او به مشکلات فیزیکی و مراقبت پزشکی مناسب از کودک عقب مانده ذهنی فشار شدیدی که این مشکلات روی خانواده دارد، نیز اشاره کرده است. محققین دیگر، از جمله جاستین، اکانرووارن به مشکلات والدین کودکان عقب مانده در زمینه های بهداشتی، رفتاری، نگهداری و ناتوانایی های فیزیکی ؛ و اسمیت و همکارانش به مشکلات والدین در زمینه چگونگی گذراندن اوقات فراغت و کمبود امکانات اشاره کرده اند. (البرزی و بشاش، 1372)
البرزی و بشاش (1372) می نویسند: مطالعات انجام شده در کشورمان حاکی از آن است که مشکلات هوشی، حرکتی، تکلمی، تحصیلی و رفتاری کودکان عقب مانده ذهنی از جمله مسائل عمده ای است که به والدین این کودکان با آنها مواجه هستند.
رابینسون نیز اظهار می کند: «معلولیتهای کودک، کندی رشد و مدیریت ویژه ای که برای مراقبت جسمی، آموزش و همراهی این کودکان لازم است، و سرخوردگی رویاهای بربادرفته؛ جملگی بر والدین فشارهائی وارد می کند که موجب برهم خوردن آرامش و تعادل خانواده می شود. همچنین مشکلات مالی، پیچیدگی روابط والدین- کودک و کناره گیری از گروه همسال و غیره به مسائل فوق اضافه می شود.» (ترجمه ماهر، 1370).
مطالعات اخیر، استرس فزاینده ای را که خانواده های دارای کودکان عقب مانده ذهنی تجربه می کند، نشان داده اند. (بکمن، 1983؛ فردریک 1981؛ هالروید و مک آرتور 1976؛ هافستاترز، به نقل از وایت، 1971). برای مثال بکمن (1983) تأثیر و ویژگیهای خاص کودک را برروی استرس این خانواده ها بررسی کرده و به پنج ویژگی اشاره می کند: میزان پیشرفت کودک، پاسخدهی اجتماعی، خلق و خو، الگوهای تکراری رفتار کودک، و وجود تقاضاهای مراقبت اضافی یا غیرمعمول، همه ویژگیها به استثناء با میزان پیشرفت، با استرس گزارش شده توسط والدین مرتبط بودند. انواع استرس گزارش شده شامل مشکلاتی از قبیل سلامتی یا خلق پائین، تقاضاهای زیاد زمانی، نگرش منفی نسبت به کودک، مراقبت اضافی، فقدان حمایت اجتماعی، تعهد مفرط، بدبینی، و مشکلات خانوادگی شامل فقدان انسجام خانواده، محدودیت فعالیتهای خانواده و مسائل مالی بود.
مطالعات دیگر، نیز نشان داده اند که خانواده های کودک عقب مانده نسبت به خانواده های کودکان عادی از سطوح استرس بیشتری برخوردارند. (برای مثال دیسون 1991؛ انستی و اسپنس 1986). وایت (1971) همچنین اشاره کرده مادر بعنوان یک والد، تجارب فردی حادتری را به دلیل نقشش دربارداری و تولد کودک دارد. مادرممکن است از طریق انکار به احساسات آشفته اش راجع به واقعیت غم انگیز عقب ماندگی بپردازد. او ممکن است با فشار گناه نامعقول ناشی از نگرانی و اضطراب زیاد، و نگرش بیش مراقبتی، که واقعاً مانع رشد کودک می شود، مقابله کند. وقتی که مادر، احساسات اندوهگینش را با ایجاد یک حس گناه دفع کند، ارتباط و پیوستگی او با کودک عقب مانده افت می کند و ممکن است در ارتباط با سایر اعضاء خانواده شکست بخورد، چون احساس می کند که باید زندگی اش را صرف مراقبت از کودک عقب مانده کند. موضوع دیگر، شیوه های مقابله خانواده ها و مادران کودکان عقب مانده ذهنی با استرس است. هرچند تحقیقات کمی در مورد چگونگی مقابله والدین این کودکان با فشارهای روانی ناشی از داشتن یک کودک عقب مانده انجام گرفته است، برخی از آنها به مهارتهای مقابله ای متفاوتی اشاره کرده اند. نتایج یک مطالعه روی والدینی که فرزندانشان در برنامه پیش دبستانی قرارداشتند، نشان داد که بعضی از والدین، خصوصاً آنها که جوانتر بودند و تحصیلات کمتری داشتند از مذهب بعنوان وسیله مقابله بهره می گرفتند. نتایج این بررسی همچنین نشان داد عقیده به این که کسی یا نیروئی کنترل امور را در دست دارد می تواند در تحمل فشار روانی ناشی از داشتن کودک عقب مانده مفید باشد (فردریک و همکاران؛ نقل از ساراسون و ساراسون؛ ترجمه نجاریان و همکاران، 1373).
فولکمن، اسکافرولا زاروس پنج نوع از منابع مقابله را مطرح کرده اند که فرض می کنند اثرات استرس را می توانند میانجیگری کنند (پاتون، پاین، و بیرن اسمیت 1986). کرنیک، فردریک و گرینبرگ (1983) اشاره می کنند که این منابع ممکن است به مقابله خانواده با استرس ناشی از سازگارشدن با یک عضو عقب مانده کمک کند. این منابع شامل:
1- سلامتی فیزیکی و روانی اعضای خانواده
2- مهارتهای حل مسئله
3- شبکه های روابط حمایت کننده اجتماعی
4- منابع مفید (مثل درآمد و طبقه اجتماعی)
5- باورهای شخصیتی فرد هستند.
چنانچه اشاره شد نتایج تحقیقات متعدد، حاکی از آن است که مشکلات ناشی از داشتن یک کودک عقب مانده ذهنی و مراقبت از او، فشارهای روحی و روانی زیادی را برای والدین به همراه دارد و موجب واکنشهای مقابله ای متفاوتی می شود. همچنین، نتایج برخی از مطالعات و تحقیقات (برای مثال مارتین، 1975؛ تو و همکاران، 1977) نشان داده اند که شدت عقب ماندگی کودک هیچ تاثیری بر استرسی که والدین تجربه می کنند، ندارد بنابراین به نظر می رسد مراقبت، اداره و تربیت کودکان عقب مانده ذهنی خفیف (آموزش پذیر) نیز به واسطه سرخوردگی امیدها و آرزوهای والدین، نیازهای ویژه کودک، ترس و نگرانی خانواده نسبت به آینده تحصیلی ، شغلی و زناشویی این کودکان برای والدین و مخصوصاً مادر که در فرهنگ ما نقش ویژه ای در نگهداری و تربیت فرزندان دارد، استرسها و فشارهای روانی زیادی به دنبال داشته باشد و مهارتهای مقابله ای خاصی را ایجاد کند. بدین ترتیب با توجه به این که اکثریت کودکان عقب مانده ذهنی را عقب مانده های خفیف تشکیل می دهند ـ کودکانی که از لحاظ ظاهری تفاوتی با کودکان عادی ندارند و حتی در سازگاری شکل چندانی ندارند و فقط برای چند ساعت و در مدرسه و یادگیری مشکل دارند ـ و اغلب پژوهشها یا برروی والدین کودکان عقب مانده ذهنی متوسط و شدیدبوده و یا شدت عقب ماندگی مطمح نظر نبوده است، و نیز با عنایت به مسائل فرهنگی در تعمیم یافته های تحقیقات و منابع تحقیقی کم پیرامون استرس و شیوه های مقابله با استرس مادران کودکان عقب مانده ذهنی خفیف، هدف از پژوهش حاضر، مقایسه استرس و شیوه های مقابله با استرس مادران کودکان عقب مانده ذهنی خفیف با مادران کودکان بهنجار (غیر عقب مانده) سنین دبستان است. آیا بین استرس مادران کودکان عقب مانده ذهنی خفیف و مادران کودکان بهنجار تفاوت معناداری وجود دارد؟

اهمیت تحقیق :
در سالهای اخیر به چهار جنبه از محیط زندگی کودک توجه بیشتری شده است که عبارتند از: شرایط محروم ساز پرمایه سازی، تحریک کلامی و تعامل والدین کودک. بنظر می رسد که هریک از این جنبه ها در رشد و تحول هوشی فرد اثرات معنی دار و مهمی داشته باشد. محیط خانواده یا بعبارت بهتر تاثیر متعامل والدین کودک چنان تاثیر پر قدرتی بر کودک دارد که در برابر آن تمام تاثیرات محیطی دیگر ناچیز بنظر می رسد. برای مثال، ورنر، بیرمن و فرنچ دریافتند که با گذشت زمان، رابطه بین فشار قبل از تولد و شایستگی کودک کاهش می یابد. اما تاثیرات خانواده بطور تصاعدی بارز می شود (رابینسون و رابینسون؛ ترجمه ماهر، 1370)
از آنجا که خانواده هایی که از کودکان عقب مانده اشان در خانه مراقبت می کنند با مسائل متنوعی از قبیل زمان مورد نیاز برای سرپرستی آنها ، مشکلات مالی، محدودیت برای فعالیت و خستگی مادر مواجه هستند (هولت؛ نقل از رابینسون و رابینسون؛ ترجمه ماهر؛ 1370).
این مشکلات می تواند استرسها و فشارهائی را برای مادران که مسئولیت عمده ای را در خانواده برعهده دارد و وقت بیشتری را با کودک می گذراند به همراه داشته باشد و این فشارهای روحی نیز به نوبه خود می توانند تعاملات مادر- کودک را خدشه دار ساخته و کودک عقب مانده را از داشتن یک محیط سالم محروم نموده، موجبات تشدید اختلال او را فراهم آورند. حتی ممکن است آرامش و تعادل خانوادگی را بهم زده و عامل بسیاری از اختلالات عاطفی والدین و سازگاری ضعیف تر سایر کودکان غیرعقب مانده خانواده شوند.
بنابراین با توجه به مسائل فوق می توان گفت اهمیت و ضرورت تحقیق حاضر بطور کلی در پیشگیری از تشدید اختلال کودکان عقب مانده ذهنی خفیف و کمک به بهداشت روانی خانواده های این کودکان است.
در راستای این موضوع، ابتدا لازم است به بررسی و مقایسه میزان استرس و شیوه های مقابله مادران کودکان عقب مانده ذهنی پرداخت، و سپس با آموزش مهارتهای مقابله ای مفید و مهارتهای لازم جهت مراقبت و اداره این کودکان، و انجام مشاوره های لازم روانشناختی و تربیتی و اقدامات درمانی مناسب، مادران را در سازگاری با کودکانشان و در فراهم نمودن محیطی مناسب و موثر برای رشد و پیشرفت آنها راهنمائی و یاری کرده و از تشدید اختلال کودک، اختلالات عاطفی مادر و سایر اعضای خانواده پیشگیری به عمل آید.

 


اهداف تحقیق:
با توجه به اهمیت موضوع، اهدافی که در این پژوهش دنبال شد، عبارت بودند از:
- مقایسه استرس مادران کودکان عقب مانده ذهنی خفیف با مادران کودکان بهنجار.
- مقایسه شیوه های مقابله مادران کودکان عقب مانده ذهنی خفیف با مادران کودکان بهنجار.
- مقایسه استرس مادران دختران عقب مانده ذهنی خفیف و مادران پسران عقب مانده ذهنی.
- مقایسه شیوه های مقابله مادران دختران عقب مانده ذهنی خفیف با مادران پسران عقب مانده ذهنی.
سؤالات تحقیق:
همانطور که قبلاً اشاره شد با توجه به این که اکثر کودکان عقب مانده ذهنی ، عقب مانده های خفیف هستند و منابع تحقیقی معدود پیرامون استرس و شیوه های مقابله با استرس مادران کودکان عقب مانده ذهنی خفیف در کشورمان و با توجه به مسائل فرهنگی در تصمیم یافته های تحقیقات سوالهای این پژوهش به قرار زیر بودند:
1- آیا بین استرس مادران کودکان عقب مانده ذهنی خفیف با مادران کودکان بهنجار سنین دبستانی تفاوت وجود دارد؟
2- آیا بین شیوه مقابله متمرکز بر عاطفه مادران کودکان عقب مانده ذهنی خفیف با مادران کودکان بهنجار سنین دبستان تفاوت وجود دارد؟
3- آیا بین استرس مادران دختران عقب مانده ذهنی خفیف با مادران پسران عقب مانده ذهنی خفیف تفاوت وجود دارد؟
4- آیا بین شیوه های مقابله مادران دختران عقب مانده با مادران پسران عقب مانده تفاوت وجود دارد؟

 

فرضیه های تحقیق:
1- استرس مادران کودکان عقب مانده ذهنی بیشتر از مادران کودکان بهنجار است.
2- مادران کودکان عقب مانده ذهنی خفیف در مقایسه با مادران کودکان بهنجار بیشتر از شیوه مقابله متمرکز بر عاطفه استفاده می کنند.
3- بین استرس مادران کودکان عقب مانده ذهنی خفیف با مادران کودکان بهنجار سنین دبستان تفاوت وجود دارد.
4- بین شیوه مقابله متمرکز بر عاطفه مادران کودکان عقب مانده ذهنی خفیف با مادران کودکان بهنجار سنین دبستان تفاوت وجود دارد.
5- بین استرس مادران دختران عقب مانده ذهنی خفیف با مادران پسران عقب مانده ذهنی خفیف تفاوت وجود دارد.
6- بین شیوه های مقابله مادران عقب مانده با مادران پسران عقب مانده تفاوت وجود دارد.

 

تعاریف واژه ها:
استرس :
کاربرد واژه استرس سابقه طولانی دارد. این واژه که از ریشه لاتین Stringere-strictus گرفته شده، به معنی سخت کشیدن، یا بستن است و می توان آن را در نوشته های تا سده چهارده به معنی مشقت و سختی یا فلاکت پیدا کرد. (لوم سدن؛ نقل از نصر اصفهانی، 1376).
بنظر می رسد این واژه اهمیت تکنیکی خود را در قرن هفدهم در کارهای پزشک و زیست شناس سرشناس «روبرت هوک» بدست آورده است. تحت تاثیر تحلیل هوک بتدریج این واژه در علوم فیزیولوژی و روانشناسی نیز کاربرد یافت (لازاروس، نقل از نصر اصفهانی، 1376). ذوالفقاری (1376) اشاره می کند، واژه استرس به معنای نیرو، فشار و اجبار، واژه ای است انگلیسی و در زبانهای مختلف با همین لفظ بکار برده می شود. در حقیقت تحول اساسی در مفهوم استرس و نقش تعیین کننده آن در بیماریها مدیون پژوهشهای هانس سلیه است. سلیه، میان استرس و عامل بوجودآورنده آن تفاوت قائل شد، و سندرم سازگاری عمومی را مطرح کرد.
مقابله :
تعریفها و تقسیم بندیهای چندی نیز از مفهوم مقابله توسط نظریه پردازان ارائه شده است. از آن جمله، تعریفها و تقسیم بندیهای لازاروس، هامبورک و آدامز؛ فریدمن و همکارانش، پرلین و اسکولر می باشد (ذوالفقاری، 1376). همه این طبقه بندیها و توصیفها براین اساس است که واکنش به استرس در افراد مختلف، بسیار متفاوت است و همیشه این واکنشها به کاهش استرس و فشار منتهی نمی شوند. نکته دیگر، اینکه افراد در رویاروئی با استرس، فرایندی را طی می کنند که دارای مراحلی چند و متاثر از متغیرهای گوناگون است. برای نمونه، لازاروس معتقد است که در رویارویی با استرس، نخست فرد تهدیدی را نسبت به خود دریافت می کند.
در دومین مرحله، فرد توانائی خود را برای رویاروشدن با فشار روانی ارزیابی می کند. مطابق دیدگاه تعاملی مقابله لازاروس و لانیر مقابله می تواند بعنوان کوششهای رفتاری و شناختی منظور شود که جهت کاهش یا تسلط بر الزامات خارجی و داخلی بکارگرفته می شود (فالمن و همکاران؛ نقل از ذوالفقاری، 1376).
عقب ماندگی ذهنی :
هانگرفورد از کودک عقب مانده ذهنی تصویر کلیشه ای که زمانی معمول بود ، و این قبیل افراد را به صورت اشخاص بی دست و پا و بی پناه معرفی می نمود، ارائه داده است. اما امروزه چنین چیزی بنا به دلایلی صادق نیست. زیرا اولاً اغلب کودکانی که بعنوان عقب مانده ذهنی طبقه بندی می شوند از نوع خفیف هستند که می توانند شبیه کودکی باشند که در همسایگی آنها زندگی می کند و دارای هوش متوسط است. ثانیاً این گمراه کننده است که ما کودکان عقب مانده راحتی کسانی که عقب ماندگیشان در سطح شدید است، بی دست و پا و ناتوان معرفی کنیم. به علت پیشرفتهائی که در نحوه روشهای آموزشی و شغلی حاصل شده است، تعداد زیادی از افراد عقب مانده در حال حاضر قادرند زندگی مستقلی را بگذرانند. همچنین تحقیقات بسیاری نشان داده اند که عقب ماندگی ذهنی بیش از آن که یک مسئله کیفی باشد، یک مسأله کمی است. در بسیاری از موارد، کودک عقب مانده، رفتاری همچون یک کودک عادی دارد. با این تفاوت که کودک عادی از سن زمانی کمتر و او از سن زمانی بیشتری برخوردار است. حتی تفاوتهائی که در کودکان عقب مانده ذهنی وجود دارد نباید مایه نومیدی والدین در سراسر عمر باشد. این افراد هم می توانند مایه افسردگی، عذاب، تنفر و ناکامی باشند و هم مورد عشق والدین قرارگیرند.
در یک زمان به گروهی از کودکان متعلق به گروههای اقلیت بودند و پایه درسی اشان در مدرسه پائین تر از دیگران بود، بطور اتوماتیک برچسب عقب مانده ذهنی زده می شد. این طرز عمل امروزه تغییر کرده و حالا سعی می شود که از برچسب زدن به این کودکان خودداری شود. تمام تغییرات مثبتی که در این زمینه وجود آمده، کلا به خاطر تغییراتی است که در تعاریف ارائه شده از مفهوم عقب ماندگی ارائه گردیده است (هالاهان و کافمن، ترجمه مجتبی جوادیان، 1371).

فصل دوم: مروری بر تحقیقات پیشین
نظریه ها و تعاریف
- استرس
- مقابله
- عقب ماندگی ذهنی
تحقیقات انجام شده
- مشکلات والدین کودکان عقب مانده
- استرس والدین کودکان عقب مانده

 

 

 

 

 

 

 

 

 

استرس:
استرس، اصطلاحی است که در طب و زیست شناسی بصورت گوناگون بکارگرفته شده است. و به معنی تنش روانشناختی ناشی از این رویدادها و موقعیتها، به مفهوم دقیق تر هر چیزی که در تمامیت زیست شناختی ارگانیسم اختلال بوجود آورد و شرایطی ایجاد کند که ارگانیسم طبیعتاً از آن پرهیز کند، استرس شمرده می شود. استرس، ممکن است بصورت محرکهای فیزیکی، عفونتها و واکنشهای آلرژیک و نظایر آن باشد و یا بصورت تغییر کلی در جو اجتماعی-روانی، فرق آنها این است که اولی یک عامل استرس زای فیزیولوژیکی است که از طریق هیپوتالاموس، غده فوق کلیوی و سلسله اعصاب سمپاتیک و با ترشح هورمونهای مختلف تاثیر می گذارد، و دومی، نه تنها با قدرت تهدیدی که اصولاً در عامل استرس زا نهفته است، بلکه با کیفیت درک شخص از آن عامل ارتباط دارد.
جاسمیت و کانتین استرس را چنین تعریف می کنند: استرس، عبارت است از بهم خوردن تعادل درونی بصورت تغییرات هیجانی، شناختی و فیزیولوژیکی است که در اثر عامل بیرونی (مانند رویدادهای زندگی، سرما، گرما و رطوبت) و یا تحریکات درونی (مانند ارضاء غرایز، امیال و تکانه ها) بوجود می آید و درجه تهدیدآمیز بودن آن در یک ارزیابی شناختی تعیین می گردد. (ذوالفقاری، 1376).
همچنین، استرس را می توان فشار در وضعیت یا شرایطی دانست که فرد را از حالت آرامش خارج ساخته و به واکنش در ابعاد گوناگون بدنی، روانی و رفتاری وادارد.
بطور کلی در بیان مفهوم استرس گروهی گرایش به تاکید بر تعیین یک پاسخ خاص یا الگوی پاسخی که موقعیتی را منعکس می سازد، دارند. برای مثال نشانگان انطباق عمومی که توسط سلیه در سال 1974 مطرح شد، نمونه ای است از مفهوم استرس مبتنی بر پاسخ از سوی دیگر، گروهی در تعریف استرس، تاکید بر محرک دارند. در مدل استرس مبتنی بر محرک، چنین گفته می شود که استرس از محیط فرد ناشی می شود و واکنش به منابع استرس خارجی، فشار نامیده می شود. معهذا، مدلهای تعاملی هم مطرح شده اند. در این مدلها هر دو جنبه محرک و پاسخ، استرس درنظر گرفته می شوند و اینکه استرس، طی یک رابطه خاص بین شخص و محیطش اتفاق می افتد. در این مدل به فرد بعنوان عنصری فعال در مقابل جریان استرس نگریسته می شود که خود نظم دهی شناختی- رفتاری و عاطفی و راهبردهای مقابله اش بر شیوه برخورد با منبع استرس تاثیر می گذارد. (ذوالفقاری، 1376).
مقابله:
همانطور که گفته شد تقسیم بندیهای چندی نیز از مفهوم مقابله توسط نظریه پردازان ارائه شده است. از آن جمله: تعریفها و تقسیم بندیهای لازاروس، هامبورک و آدامز؛ فریدمن و همکارانش؛ پرلین و اسکولر می باشد. همه این طبقه بندیها و توصیفها براین اساس است که واکنش به استرس در افراد مختلف، بسیار متفاوت است و همیشه این واکنشها به کاهش استرس و فشار منتهی نمی شود. (ذوالفقاری، 1376).
لازاروس میان دو نوع مقابله عمومی تفاوت گذاشته است:
1- مقابله متمرکز بر مساله که در راستای حل مشکل یا انجام عملی است که منبع استرس را تغییر می دهد.
2- مقابله متمرکز بر عاطفه، که کاهش دهنده یا اداره کننده آشفتگی عاطفی همراه یک موقعیت است.
گرچه بیشتر منابع فشار، نیاز به کاربرد هر دو نوع مقابله را ایجاب می کنند، لیکن مقابله متمرکز بر مسأله گرایش به تسلط بر موقعیت دارد. و هنگامی کاربرد دارد که فرد احساس می کند کارهای بنیادی و سودمندی می تواند انجام دهد. مقابله عاطفی، از سوی دیگر، هنگامی بکار می رود که افراد احساس می کنند ناگزیر از تحمل منبع فشار روانی هستند. (کارور، شیر، و وینتروپ، 1989).
تعاریف عقب ماندگی :
طی این قرن، تغییرات مهمی در تعاریف عقب ماندگیهای ذهنی رخ داده است. تعریفهای نخستینی که از این اصطلاح به عمل آمد عموماً مختصر و روشن بودند، بطوری که نسبتاً جائی برای بجث در آنان باقی نبود. اما بعدها هرچه می خواستند مطالب بیشتری در رابطه با عقب ماندگیها فراگیرند، مجادلات بیشتری بر سر چگونگی تعاریف بوجود می آمد. تعاریفی که اخیرا ارائه شده اند منعکس کننده نتایج منفی است که از نام گذاریها و برچسب زدنهای نادرست روی افراد ناشی شده اند.
سالهای زیاد، تعاریف مورد قبول و استاندارد در مورد عقب ماندگیهای ذهنی متعلق به ادگاردال بوده است. به نظر او: برای ارائه یک تعریف و مفهوم درست، بطور کلی رعایت پنج معیار ضرورت دارد که عبارتند از:
1- عدم قابلیتهای اجتماعی که از عقب ماندگی ذهنی ناشی می شود.
2- عقب ماندگیهایی که جریان رشد را متوقف می سازند.
3- عقب ماندگیهایی که مانع بلوغ و پیشرفتند.
4- عقب ماندگیهایی که ریشه های سرشتی دارند.
5- عقب ماندگی هائی که لزوما غیرقابل درمان هستند.
تعریفی که اخیراً مورد قبول اغلب متخصصان قرارگرفته، تعریفی است که بوسیله انجمن آمریکائی عقب ماندگی ذهنی، که تخصصی ترین سازمان در زمینه عقب ماندگی ذهنی است، بکار می رود.
عقب ماندگی ذهنی، سطحی از عملکرد هوش عمومی است که میزان آن به مقدار زیاد، از حد متوسط کمتر بوده، بطوری که منجر به نقایصی در رفتار سازشی فرد گردیده، و در جریان رشد خود را نشان می دهد. دو نکته مهم در این تعریف حائز اهمیت است و آن این است که برای این که بتوان فردی را جزء عقب ماندگی ذهنی بحساب آورد، او باید هم از نظر هوشی، هم از نظر رفتارهای سازشی کمتر از متوسط باشد. در این تعریف ذکری از غیرقابل معالجه بودن این افراد به میان نیامده است. امروزه این طور فکر می کنند که عقب ماندگی ذهنی به معنای آن نیست که در تمام طول زندگی دامن گیر فرد باشد.
برعکس، یک فرد ممکن است در طول دوره ای از زندگی خود عقب مانده بوده و زمانی دیگر چنین نباشد. (هالاهان و کافمن؛ ترجمه جوادیان، 1371).

 

تعریف عقب ماندگی ذهنی از نظر جامعه شناسی:
جامعه شناسی بنام جین مرسر معتقد : تصمیم بر این که چه کودکی را عقب مانده ذهنی تلقی کنیم، بستگی به آن جامعه ای دارد که کودک در آن زندگی می کند. بعنوان مثال اغلب کودکان عقب مانده ذهنی، بخصوص آنان که درجه عقب ماندگی اشان خفیف است، مادام که وارد مدرسه نشده اند، رسما عقب مانده قلمداد نمی شوند.
تعریف رفتاری:
برخی از متخصصان از تعریفی استفاده می کنند که منعکس کننده یکی از تئوریهای مربوط به یادگیری است. مثلا سیدنی بی جو معتقد است که فرد معمول کسی است که دارای مجموعه ای از رفتارهاست که براساس وقایعی که در طول زندگی او رخ می دهند، شکل می گیرند. او همچنین می گوید: بنظر ما رفتار عقب مانده، نتیجه یک سری شرایط اجتماعی، جسمانی، بیولوژیکی و قابل مشاهده ای است که تمام آنها دارای وضعیتی با متغیرهای انفرادی می باشند. در نظریه سنتی، رفتارهائی عقب مانده تلقی می شود که معلول عوامل روانی نظیر کمبود هوش بود، و یا معلول عوامل بیولوژیکی نظیر معایب جسمی. دو طبقه بندی رایج وجود دارد که کودکان عقب مانده را براساس بهره هوش و شدت مشکلاتی که با آن مواجه هستند، طبقه بندی می کنند که عبارتند از: طبقه بندی سیستم AAMD و طبقه بندی آموزشی (هالاهان و کافمن، ترجمه جوادیان، 1371)
طبقه بندی سیستم AAMD:
اصطلاحات میزان IQ
عقب ماندگی ذهنی خفیف 50-55تا 70
عقب ماندگی ذهنی متوسط 35-40 تا 50-55
عقب ماندگی ذهنی شدید 20-25 تا 35-40
عقب ماندگی ذهنی عمیق از 20 تا 25 به پائین
طبقه بندی آموزشی :
عقب ماندگی ذهنی آموزش پذیر (FMR) یا خفیف
عقب ماندگی ذهنی تربیت پذیر (TMR) یا متوسط
عقب مانده های شدید و عمیق (SPH)
بیشتر افرادی که به عنوان عقب ماندگی ذهنی شناخته می شوند، جزء طبقه ای بحساب می آیند که به آنها عقب ماندگان ذهنی خفیف می گویند. آنها از نظر وضع ظاهر با کودکان غیرعقب مانده (بهنجار) تفاوتی ندارند و تا زمانی که به مدرسه نرفته اند، معمولا به عنوان عقب مانده شناخته نمی شوند و در اکثر موارد علت دقیق عقب ماندگی آنها روشن نیست.
افراد عقب مانده ذهنی خفیف را گاه عقب ماندگان فرهنگی و خانوادگی گفته اند. در برهه ای از زمان این اصطلاح در مورد مردمی بکار برده می شد که:
1- علائمی از ضربه مغزی در او دیده نشود.
2- حداقل یکی از والدین او عقب مانده باشند.
3- حداقل یکی از خواهران و برادرانش نیز عقب مانده باشند. البته اگر خواهر یا برادری می داشت.
فرض براین بود که عقب ماندگی را معلول عوامل ژنتیکی و یا عوامل محیطی- اجتماعی بدانند. هالاهان و کافمن اظهار می کنند که اخیرا این اصطلاح را موقعی بکار می برند که بجای عامل وراثت، شرایط نامناسب محیطی- اجتماعی احتمالا باعث به وجودآمدن عقب ماندگی شده باشد. بنابراین اغلب متخصصان معتقدند که یک شخص عقب مانده فرهنگی- خانوادگی کسی است که :
1-دارای عقب ماندگی خفیف باشد و
2-نشانه ای از ضربه مغزی در او دیده نشود.
3- درجایی تربیت شده یا می شود که شرایط اجتماعی- محیطی آن نامناسب باشد. چنین تصور می شود که این شرایط بدان سبب باعث عقب ماندگی می شود که نتوانسته اند فرصتهای یادگیری و انگیزه کافی برای فرد فراهم آورند. از آنجا که نمی توان این عوامل را دقیقاً علت اصلی دانست، بنابراین طبقه بندی عقب ماندگیها براساس عوامل فرهنگی- خانوادگی ظاهرا یک طبقه بندی مهم و در واقع کاذب است. وقتی متخصصان نمی توانند علت تعداد زیادی از عقب ماندگیها را تعریف کنند، هنگام صحبت از عقب مانده ها از آنها بعنوان کسانی نام می برند که دارای عقب ماندگیهای فرهنگی- خانوادگی هستند (هبر؛ نقل از هالاهان و کافمن، ترجمه جوادیان، 1371).
مشکلات والدین کودکان عقب مانده ذهنی :
یافته های تحقیق جاستیس، اکانرووارن نشان داده اند که والدین این کودکان در زمینه های بهداشتی، رفتاری، نگهداری و ناتوانیهای فیزیکی کودکان عقب مانده خود با مشکلاتی مواجه هستند. بریستول و شوپلر نیز به مواردی از قبیل اداره کودک، مهارتهای خودیاری، و وابستگی بعنوان مشکلات والدین اشاره کرده اند. روزنبرگ و رابینسون هم در تحقیقات خود بدین نتیجه رسیدند که کمبود سواد، فشارهای مالی و ساعات طولانی کار برروی توانائیهای مادران در نگهداری از فرزندان عقب مانده اشان تاثیر منفی می گذارد. (البرزی و بشاش، 1372). پژوهش البرزی و بشاش (1372) در کشورمان نیز نشان داد که والدین کودکان عقب مانده در باب مسائل مربوط به پیشگیری، آموزشی و امکانات موجود در جامعه آگاهی کافی نداشتند. آنها نگران آینده فرزندان خود بودند و وجود مراکز گذران اوقات فراغت و ذیربط با حرفه فرزندانشان مهمترین نیازهای آنها را تشکیل می داد. همچنین نتایج تحقیق البرزی و بشاش (1375) در مطالعه ای دیگر نشان داد، والدین این کودکان اعتقاد داشتند که عمده ترین تاثیری که کودک عقب مانده ذهنی بر خانواده گذاشته است، احساس خجالت است که به شدت عقب ماندگی فرزند بستگی داشت. یافته های این محققین نشان داد که بیشترین اثری که کودک عقب مانده ذهنی بر سایر فرزندان گذاشته است، ایجاد جلب همکاری و ابراز محبت است و بارزترین واکنش دیگران نسبت به خانواده کودک ابراز عطوفت و دلسوزی است.
کامینگز، برادشوولاتون، و بردن نیز در مطالعات خود دریافتند که خانواده های کودکان معلول، هنگام پی بردن به معلولیت فرزندانشان دچار بحران گشته و در نتیجه واکنش هایی نشان می دهند، که از آن جمله باید به مشکلات زناشویی، طلاق و افسردگی پدر و مادر اشاره کرد. (البرزی و بشاش، 1375). ترن بل در این مورد به گستره ای از احساسات قوی از جمله خشم، ناامیدی و احساس گناه اشاره کرده اند. گالاگر (1983) هم دریافت پنج مشکلی که به نظر می رسد قوام خانواده های کودکان عقب مانده را تضعیف می کند و مستلزم توجه محققین و ارائه دهندگان سرویسهای ذیربط است عبارتند از:
1- کودک در شکل دادن تبادلهای تقویت کننده دوسویه و چندگانه با والدین توانائی کمتری دارد.
2- نیازهای وابستگی بیشتر کودک معلول، که مراقبین را مجبور به صرف زمان بیشتر و تلاش برای کنارآمدن و سازگاری با نیازهای کودک می کند.
3- خطر کاهش تعاملات اجتماعی تقویت کننده چندگانه با بزرگسالان و کودکان دیگر خانواده، دوستان و همسایه ها وجود دارد.
4- خانواده ها باید با مرگ سمبولیک آرزوها و امیدهایشان کنار بیایند.
5- ساختارهای متنوع خانواده باید با این مشکلات کنار بیایند.
بنابراین با توجه به نتایج تحقیقات تردیدی نیست که والدین کودکان عقب مانده ذهنی در امر مراقبت و اداره کودکانشان و بطور کلی در سازگاری با آنها با مشکلات عدیده ای مواجه هستند و واکنشهای متفاوتی را نشان می دهند.
استرس والدین کودکان عقب مانده :
نتایج بسیاری از تحقیقات حاکی از آن است که مشکلات ناشی از داشتن یک کودک عقب مانده ذهنی و نگهداری و مراقبت از او می تواند استرسهای فزاینده ای را برای والدین بدنبال داشته باشد. (بکمن 1983؛ فردریک، 1981 ؛ هالروید و مک آرتور، 1976؛ هافستاترز) و در واقع شاید همین استرسها هستند که باعث می شوند والدین واکنشهایی را نشان دهند.
فاربر (1959) یکی از اولین محققینی بود که افراد مختلف استرسی را که بواسطه یک کودک معلول در خانواده ایجاد می شود، جدا و مجزا کرد. یک الگوی رایج بنظر می رسد واکنش سوگی باشد که از مرگ سمبولیک کودک نرمالی که مورد انتظار والدین بوده، ریشه می گیرد. فاربر (1975) همچنین خاطرنشان می سازد، حضور یک کودک عقب مانده، رشد خانواده را به تاخیر می اندازد. او ویژگی بحرانی را که خانواده های دارای کودکان عقب مانده ذهنی به عنوان یک بازدارنده در سیکل زندگی خانوادگی با آن مواجه می شوند، مشخص کرده است که به موجب آن (الف) رشد خانواده کند می شود و (ب) نقشهای خانواده از حالت همزمانی خارج و منحرف می شوند و توالی رشد خانوادگی مختل می شود. فاربر اشاره می کند این فقدان همزمانی ممکن است در طول عمر خانواده تاثیر بگذارد.
بکمن (1983) دریافت که تقاضای مراقبتهای نامعلول است که بنظر می رسد منبع برجسته مشکلات یا استرس در خانواده های کودکان معلول باشد. مطالعات لوباتو همچنین نشان داد وجود کودک عقب مانده، فشار روانی زیاد بر خانواده وارد می کند. والدین احساس از دست دادن امید، درماندگی، کاهش عزت نفس و افزایش شرم ، گناه و کشمکش زناشویی را گزارش می کنند. (ساراسون و ساراسون؛ ترجمه نجاریان و همکاران، 1370). در پژوهشهای متعدد دیگری، استرس پدران و مادران کودکان عقب مانده ذهنی بطور مشخص تری بررسی شده است. برای مثال، دیسون در بررسی استرس والدین و عملکرد خانواده های کودکان عقب مانده دریافت گرچه خانواده های کودکان عقب مانده، سطوح استرس بالاتری را نسبت به خانواده های کودکان غیر عقب مانده نشان دادند. لیکن آنها در عملکرد خانوادگی اشان تفاوتهای خیلی کمی نسبت به گروه کنترل (والدین کودکان عادی) نشان دادند که این درجه بالای انعطاف پذیری آنها را نشان می دهد. انستی و اسپنس (1986) در بررسی عوامل مرتبط به استرس در مادران کودکان ناتوان هوش دریافتند 42 درصد از مادران دارای کودکان عقب مانده ذهنی، سطح بالائی از استرس را تجربه می کردند. یافته های این محققین نیز نشان داد فشارهای زندگی بیشتر به استرس مرتبط بودند تا وقایع زندگی، و عزت نفس مادران، بهتر از میزان حمایت بیرونی، استرس را پیش بینی می کند.
دونوان (1988) در مطالعه اش برروی ادراکات مادران کودکان عقب مانده ذهنی و اوتیستیک از استرس خانواده و روشهای مقابله، دریافت مادران اوتیستیک استرس خانوادگی بیشتری از مادران عقب مانده ذهنی داشتند. لیکن در سازگاری زناشویی دو گروه تفاوتی وجود نداشت. هاورز و سلیگمن (1991) در تحقیقشان که برروی دو گروه از پدران نوجوان عقب مانده ذهنی و پدران نوجوانان عادی انجام دادند، دریافتند دو گروه از استراتژیهای مقابله متفاوتی استفاده می کردند. لیکن هیچ تفاوت معنی داری در سطح استرس بین گروهها وجود نداشت و جنسیت نوجوانان هیچ تاثیری روی سطوح استرس پدران نداشت. کراوس نیز در بررسی والدین 121 نوجوان دچار عقب ماندگی در می یابد پدران، استرس بیشتری را در ارتباط با خلق و خوی کودکانشان و رابطه کودک-پدری گزارش می دادند در حالی که مادران، استرس بیشتری را از پیامدهای شخصی والدینی گزارش می کردند. پدران نسبت به اثرات محیط خانوادگی حساس تر بودند. در حالی که مادران از شبکه های حمایتی شخصی متاثرتر بودند.
محققین دیگر، به یک سری متغیرهای دیگری که می توانند در استرس و شیوه های مقابله خانواده های کودکان عقب مانده موثر باشند، و یا به نحوی با استرس در ارتباط باشند، اشاره کرده اند. برای نمونه روسی و همکاران (1992) در بررسی ادراکات مادران و پدران دارای کودکان با ناتوانائیهای شدید از استرس و مقابله، دریافتند جنسیت والدین بنظر می رسد اثر کمی روی ادراکات آنها از استرس و مقابله دارد. پدران و مادران در زیر مقیاس بدبینی پرسشنامه با همدیگر متفاوت بودند. در واقع مادران نسبت به پدران در خصوص آینده کودکانشان بدبین تر بودند. معهذا در نمره کلی استرس، هیچ تفاوت معنی دار بین پدران و مادران وجود نداشت. این محققین همچنین اشاره می کنند اعتبار پرسشنامه منابع و استرس برای مادران وپدران مورد تایید قرارگرفت.
وود و فلینت (1990) در مطالعه اشان در مورد حمایت اجتماعی و استرس مادران کودکان عقب مانده ذهنی دریافتند بین رضایت از حمایت صمیمی و توانائی مقابله مادر همبستگی معنی داری وجود نداشت، در حالی که بین رضایت از حمایت دوستانه و توانائی مقابله مادر همبستگی ضعیفی نشان داده شد. همچنین بین رضایت از حمایت اجتماعی و توانائی مقابله مادر هیچ همبستگی معنی داری وجود نداشت. مادرانی که رضایت بیشتری از حمایت صمیمی و دوستانه ابراز می کردند، بیشتر احتمال داشت با استرس، مقابله موفقیت آمیزی داشته باشند. بنابراین چنین برداشت شد که ادراکات رضایت یا عدم رضایت از منابع خانوادگی ممکن است تاثیر چشمگیری روی ابراز استرس خانوادگی بگذارد. فلینت و وود (1989) در مطالعه ای دیگر برروی مادران کودکان عقب مانده ذهنی سه گروه سنی (کودک، نوجوان و جوان) دریافتند استرس و رفتارهای مقابله مادران سه گروه سنی تفاوت معنی داری نداشت. نژاد و سن مادر در میزان استرس تاثیر داشت و در رفتارهای مقابله ای، نژاد، وضعیت زناشویی و وضعیت اقتصادی- اجتماعی تاثیر داشت.
مینس (1988) نیز به ویژگی های کودک و منابع بحران زای خانواده، بعنوان پیش بینی کننده های مهمی از شکلهای مختلف استرس اشاره کرده است. کرنیک و همکارانش هم دریافتند که دامنه سازگاریهای ممکن خانواده های کودک عقب مانده ذهنی و منابع مقابله آنها و محیطهای بوم شناختی به عنوان سیستمهای تعاملی هستند که میانجی پاسخ خانواده به استرس می باشند.
بنابراین چنانچه ملاحظه می شود تحقیقات، نه تنها به استرس والدین کودکان عقب مانده اشاره کرده اند، بلکه به تعیین عوامل و متغیرهای موثر و پیش بینی کننده های استرس در خانواده های این کودکان نیز پرداخته اند. مطالعات دیگر نیز حاکی از آن است که در تجربه استرس بواسطه مسائل خانوادگی عواملی چند روی هم اثر می گذارند که عبارتند از: تجربه خانواده در مورد استرس، رفتار آنها، واقعیت حوادثی که سبب استرس می شوند، برداشت خانواده از آنچه رخ داده است و منابع موجود برای خانواده جهت تطبیق با آن رخداد. الگوهای خانوادگی یکی دیگر از عواملی است که در تجربه استرس می توانند موثر باشند. مینوچین معتقد است خانواده ها براساس یک سیستم اجتماعی بوجود آمده اند و دارای الگوهائی هستند که این الگوها شامل روشهایی است که برطبق آنها خانواده، جریان عادی یک زندگی روزمره و مشکلات آنرا اداره می کند. لیکن رویدادهایی رخ می دهند که با الگوهای بنیادین خانواده در تضاد قراردارند. رویدادهائی مثل تولد یک نوزاد جدید، بازنشسته شدن و مرگ افراد خانواده موضوعات عادی هستند که تمام خانواده های آنها باید در جستجوی راههائی باشند که با واقعیتهای موجود تطبیق داشته باشد. (مینوچین و مینوچین؛ نقل از برنستین و همکاران، 1987).
برخی از محققین و مولفین عواملی در کودک از قبیل شدت عقب ماندگی، سن، جنسیت و رفتارهای خاص کودک توجه کرده و تاثیر و نقش آنها را در استرسی که والدین کودکان عقب مانده تجربه می کنند، مورد تفحص و بررسی قرارداده اند که ذیلا به چند نمونه از آنها اشاره می شود.
شدت عقب ماندگی کودک: نتایج مطالعات در رابطه با شدت عقب ماندگی، متفاوت است. دریافته های برخی از محققین، شدت عقب ماندگی هیچ تاثیری برروی استرس والدین ندارد. (مارتین 1975؛ تو و همکاران 1977) و برخی از آنها به تاثیری مشخص اشاره کرده اند (بریستول و شوپلر، 1984).
سن کودک: یکی دیگر از ویژگیهای کودک مربوط به سازگاری بهتر والدین، سن کودک عقب مانده است. برای مثال بریستول (1979) ، بریستول و شوپلر (1984)، دونوان (1985) و فاربر (1959) دریافتند که والدین کودکان کوچکتر ، استرس کمتری را نسبت به والدین کودکان بزرگتر نشان می دهند. در مورد ترتیب تولد تاثیری یافته نشده است. (بریستول و شوپلر، 1984)
دلایلی که برای استرس کمتر والدین کودکان کوچکتر ذکر شده است عبارتند از: (الف) اندازه کوچکتر و پذیرش اجتماعی و قابلیت کنترل کودک. (ب) فقدان دانش یا انکار ثبات معلولیت کودک (ج) خوش بینی بیشتر والدین برای آینده این کودکان و (د) در اغلب موارد این واقعیت که سرویسها برای کودکان معلول کوچکتر، نسبت به کودکان بزرگتر و نوجوانان ممکن است بهتر و در دسترس تر باشد. (بریستول و شوپلر، 1983 و دونوان 1985)
این موضوع جالب است که متخصصین ممکن است گرایش داشته باشند استرس مربوط به تولد و تشخیص کودک را بیش از اندازه برآورد کنند و استرس والدین را در رشد کودک معلول کمتر از حد برآورد نمایند (وانگ، رینولدز و والبرگ، 1989).
سوئلز و کینان نیز دریافتند بیشتر والدین کودکان عقب مانده تا وقتی کودک، خردسال است تا حدی راجع به پیشرفت آینده کودک خود خوشبین هستند. مثلا ممکن است توان یادگیری کودک را زیاد برآورد کنند و مشکلات یادگیری را کم، پذیرش والدین بطور واقعی در مراحل خاصی از رشد کودک به شدت به چشم می خورد. خانواده های کودکان عقب مانده به موازات اینکه کودک به مراحل رشد گوناگونی می رسد وارد سلسله بحرانهائی می شوند. (ساراسون و ساراسون؛ ترجمه نجاریان و همکاران، 1370)
جنسیت کودک:
همانند مطالعه انجام شده روی کودکان بهنجار (هترینگتون 1981) در مطالعات انجام شده روی کودکان عقب مانده شدید (فاربر 195) کودکان دارای اختلالات رفتاری (پاترسون 1980) و کودکان اوتیستیک (بریستول 1979؛ بریستول و شوپلر 1984) دختران نسبت به پسران، کمتر از استرس زا بوده اند. اثر نامطلوب تر برای پسران ممکن است مربوط به تفاوتهای ذاتی پسران از قبیل اندازه فیزیکی بزرگتر، تحریک پذیری بیشتر، پاسخدهی اجتماعی کمتر و مراقبت سخت تر باشد، چنانچه بل (1986) برای کودکان غیرمعلول اشاره می کند.
فاربر (1959) انتظارات فرهنگی مختلف را برای کودکان عقب مانده مطرح کرده است. او اشاره می کند که حداقل در خانواده های طبقه اجتماعی- اقتصادی پائین تر، انتظارات بالاتری برای پسران نسبت به دختران وجود دارد. مادران دختران در مطالعه برستول (1979) و بریستول و شوپلر (1984) اشاره کرده اند که دختران را می توان آشپز و خانه دار درنظر گرفت و پریشانی کمتری در مورد شغل و استخدام آنها داشت. بنابراین نقشهای جنسیتی و انتظارات والدین از دختران و پسران خود، در استرسی که تجربه می کنند، تاثیر دارد و به نظر می رسد این موضوع در فرهنگهای مختلف تاثیر متفاوتی داشته باشد.
رفتارهای خاص کودک:
تقریبا واریانس استرس خانواده را که با پرسشنامه منابع و استرس هالروید اندازه گیری می شود، می توان براساس ویژگیهای کودکان و محیطهای آنها پیش بینی کرد. این ویژگیها شامل ویژگیهای شخص کودکان از قبیل مشکلات کنترل کردن آنها، مزاحمت اجتماعی آنها، درجه وابستگی اشان و نیاز برای مهارتهای خودیاری، و کفایت فعالیتهای کودکان، سرویسها و احتمال مستقل زندگی کردنشان هستند. (بریستول و شوپلر، 1984).
بکمن (1983) یافته های مشابهی بدست داده است. او دریافت که سطوح استرس بالاتر والدین، مربوط به خلق و خوی سخت کودک، پاسخدهی اجتماعی کمتر، الگوهای رفتار کلیشه ای تر، میزان پیشرفت کمتر و تقاضاهای اضافی و مراقبت نامعمول است. همین که معلولیت تشخیص داده شده، بنظر می رسد خانواده های دارای کودکان کمتر وابسته و با سرویسهای بسنده تر قادرند سازگاری موفقیت آمیزتری داشته باشند. خوشبختانه اکثر ویژگیهای خاص کودک که مربوط به استرس هستند (استرس زا هستند) را می توان از طریق مداخله بهبود بخشید. تلاقی استرسهای دیگر یا گرفتاریها نیز بطور معنی داری سازگاری در خانواده های کودکان معلول را هم برحسب اهمیت استرسهای دیگر (بریستول، 1984) و هم گرفتاریها از قبیل از دست رفتن فرصتهای شغلی مادر بخاطر کودک معلول، پیش بینی می کند. (بریستول و شوپلر، 1984)
سازگاری و شیوه های مقابله والدین کودکان عقب مانده ذهنی :
تحقیقات بسیاری در مورد سازگاری و شیوه های مقابله والدین کودکان عقب مانده با استرس انجام شده است که برخی از آنها به سازگاری و منابع روانشناختی و اجتماعی سازگاری این خانواده ها پرداخته اند و برخی دیگر، مشخصاً شیوه های مقابله والدین کودکان عقب مانده را با استرس ناشی از داشتن یک کودک عقب مانده مورد بررسی قرارداده اند.
تقریبا اکثر تحقیقات روی خانواده های کودکان معلول اثرات منفی این کودکان را روی خانواده هایشان مورد بررسی قرارداده اند. نتایج مطالعات به مشکلات در سازگاری و بحرانهای خانوادگی از قبیل طلاق، مشکلات زناشوئی، افسردگی (برادشاو ولاتن، 1978. بردن، 1980) و نگهداری موسسه ای (دمیرو گلدبرگ، 1983؛ لوتر، 1978) اشاره کرده اند از طرف دیگر، تحقیقات و مدارک بالینی نیز وجود دارند و برخلاف تقاضاهای زیاد آنان عملکرد خوبی دارند. (اکرلی، 1975؛ بریستول، 1984، دارلینگ 1979؛ گالاکز و همکاارن 1981).
معهذا، پژوهشهای متعددی، رابطه منابع سازگاری روانشناختی- اجتماعی و ویژگیهای دموگرافیک را با استرس والدین کودکان عقب مانده ذهنی مورد بررسی قرارداده و به معرفی منابعی که می توانند در افزایش یا کاهش استرس این والدین تاثیر داشته باشند، پرداخته اند. برای مثال مک کوبین و پاترسون (1982) منابعی را برای سازگاری خانواده های کودکان عقب مانده مشخص کرده اند که عبارتند از: ویژگیهای روانشناختی، اجتماعی بین فردی و مادی اعضای خانواده، واحد خانواده، و ارتباطی که ممکن است در کاهش تن

دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله مقایسه استرس و شیوه های مقابله با استرس مادران کودکان عقب مانده ذهنی خفیف و مادران کودکان بهنجار سنین ابتدائی

شبیه سازی موانع عقب خودرو با استفاده از 4 سنسور مافوق صوت

اختصاصی از فی ژوو شبیه سازی موانع عقب خودرو با استفاده از 4 سنسور مافوق صوت دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

شبیه سازی موانع عقب خودرو با استفاده از 4 سنسور مافوق صوت


شبیه سازی موانع عقب خودرو  با استفاده از 4 سنسور مافوق صوت

فایل بصورت ورد (قابل ویرایش) و در 95 صفحه می باشد.

فصل اول:

مقدمه..................................................................................................................... 1

  • ماهیت امواج صوتی و مافوق صوت .......................................................... 2
  • کاربردهای امواج مافوق صوت .................................................................. 4

فصل دوم : بلوک دیاگرام کلی پروژه

2-1- مدار فرستنده .............................................................................................. 12

2-2- مدار گیرنده ................................................................................................ 12

2-3- بخش کنترل ................................................................................................ 13

2-4- سیستم نمایشگر .......................................................................................... 13

فصل سوم : سنسورهای مافوق صوت

3-1- اثر پیزوالکتریک .......................................................................................... 16

3-2- ترانسدیوسرهای مافوق صوت و مشخصات 400ST/R160....................... 17

فصل چهارم : فرستنده مافوق صوت

4-1- نوسان ساز .................................................................................................. 22

4-2- مدار بافر ..................................................................................................... 31

4-3- مدار کلید زنی (سوئیچینگ ترانزیستوری ).................................................. 35

4-4- رله آنالوگ دیجیتال ................................................................................. 40

4-5- طراحی مدار بهینه برای فرستنده ................................................................. 42

فصل پنجم : گیرنده مافوق صوت

5-1- تقویت کننده طبقه اول ................................................................................ 46

5-2- فیلتر(میانگذر) با فرکانس مرکزی 40KHZ ............................................... 47

5-3- تقویت کننده طبقه دوم ................................................................................ 49

5-4- مدار تولید پالس منطقی (اشمیت تریگر )..................................................... 50

فصل ششم: بخش کنترل

6-1- خصوصیات میکروکنترلر ATMEGA32 ................................................ 54

6-2- ورودی خروجی ..................................................................................... 57

6-3- منابع کلاک ................................................................................................. 58

6-4- بررسی پورتهای میکروکنترلر ATMEGA32........................................... 61

6-5- برنامه نویسی میکروکنترلر ATMEGA32 .............................................. 68

فصل هفتم: سیستم نمایشگر

7-1- معرفی پین های LCD گرافیکی ................................................................ 74

 

فصل هشتم : طراحی سیستم های نمایشگر فضای عقب خودرو

8-1- نمایشگر فضای عقب خودرو ...................................................................... 79

8-2- برنامه نهایی میکروکنترلر ............................................................................ 84

فصل نهم : نتیجه گیری و پیشنهادات

نتیجه گیری و پیشنهادات ...................................................................................... 92

منابع و مآخذ   93


دانلود با لینک مستقیم


شبیه سازی موانع عقب خودرو با استفاده از 4 سنسور مافوق صوت