فی ژوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی ژوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

مقاله اثبات معاد از طریق توحید

اختصاصی از فی ژوو مقاله اثبات معاد از طریق توحید دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقاله اثبات معاد از طریق توحید


مقاله اثبات معاد از طریق توحید

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه:15

 

  

 توضیحات

 

 

این چند تعبیر در قرآن آمده است. در خلقت، باطل در کار نیست، حق است، این آسمان و زمین به حق آفریده شده‏اند نه به باطل. ما که خلق کننده هستیم در خلق عالم لاعب یعنی بازی کنند نبوده‏ایم. «افحسبتم انما خلقناکم عبثا و انکم الینا لا ترجعون‏» ۳ (باز کلمه «عبث‏» آمده است) شما خیال کرده‏اید که مرجوع نمی‏شوید پس عبث آفریده شده‏اید؟ این چند کلمه همه در مورد قیامت آمده، یعنی قرآن این طور می‏گوید که اگر قیامتی نباشد معنایش این است که هستی بر باطل است، هستی بازیچه است، هستی بیهودگی است. اما در اینجا کلمه «لاعب‏» آمده است: «و ما خلقنا السموات و الارض و ما بینهما لا عبین‏» .

اینجا باید مطلبی را توضیح بدهیم. به چه می‏گویند «بازی‏»؟ این کلمه «لعب‏» باید روشن بشود تا بعد مطلب آیه قرآن روشن بشود. بچه - یا بزرگ که معمولا بازی بیشتر کار کودک است - در می‏آید مشغول بازی می‏شود. کاری را شروع می‏کند. مثلا می‏آید اتاقک می‏سازد، شتر یا اسب درست می‏کند. بازی‏اش که تمام می‏شود خرابش می‏کند می‏رود. باز دفعه دیگر همان را درست می‏کند. شما اگر درست در کار این بچه دقت کنید که چه هدفی در این کارش نهفته است، هیچ هدفی، هیچ حکمتی در کار خود آن بچه پیدا نمی‏کنید; یعنی اثری واقعا بر آن مترتب باشد، هرگز اثری بر آن مترتب نیست. فرض کنید می‏روند فوتبال بازی می‏کنند. چندین بار توپ از این طرف می‏رود آن طرف و از آن طرف می‏رود این طرف، به این دروازه وارد می‏شود، به آن دروازه وارد می‏شود. شما از نظر نفس کار در نظر بگیرید، به روح آن بچه کار نداشته باشید، به خود کار توجه کنید.

حالا این توپ به این دروازه برود یا به آن دروازه، چه اثری بر این کار مترتب است؟ هیچ. البته هر لعبی - اگر دقت کنید - لعب نسبی است‏یعنی از نظر آن کار بازیچه است، ولی این بچه چرا این کار را می‏کند؟ او در عالم خیال خودش به هدفی می‏رسد. فقط از نظر خیال این بچه (یا بزرگ) بازی نیست; یعنی از این راه قوه خیال او به هدف و مقصد خیالی خودش می‏رسد.

مثال دیگری عرض می‏کنم. فلاسفه بحثی دارند در باب لعب و لهو و این جور چیزها. اغلب ما عادتهایی داریم که نوعی عبث و لعب است. یک کسی عادتش این است که انگشتانش را می‏شکند، دیگری عادتش این است که با تسبیح بازی کند، یکی با انگشترش بازی می‏کند، یکی با محاسنش بازی می‏کند. اگر از کسی که این بازی را می‏کند بپرسید این کار را برای چه می‏کنی؟ می‏گوید هیچ چیز. راست است، خود این کار برای «هیچ چیز» صورت می‏گیرد یعنی در این کار «هیچ چیز» است. اما نیرویی در این هست که می‏خواهد خودش را به جایی برساند، یعنی قوه خیال و واهمه او با همین «هیچ چیز» تفنیی می‏کند، ولی خود کار «هیچ چیز» است. حالا می‏آییم سراغ کار حکیمانه. کارهایی که ما انجام می‏دهیم که اینها را «حکیمانه‏» تلقی می‏کنیم بعد می‏بینید همین کارهای حکیمانه ما از یک نظر حکیمانه است و از یک نظر همه کارهایی حکیمانه دنیا لعب است (انما الحیوة الدنیا لعب و لهو) ۴

 


دانلود با لینک مستقیم


مقاله اثبات معاد از طریق توحید

تحقیق معاد در دین اسلام

اختصاصی از فی ژوو تحقیق معاد در دین اسلام دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق معاد در دین اسلام


تحقیق معاد  در دین اسلام

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

 

تعداد صفحه:63

فهرست و توضیحات:
پیشگفتار............................. 1
معاد................................. 3
معاد  در دین اسلام.................... 3
معاد از دیدگاه قرآن.................. 3
فلسفه معاد از نظر اسلام............... 4
آثار تربیتی اعتقاد به معاد در داستان های قران   5
شبهه عدم قابلیت بدن برای حیات مجدد    6
بازگشت چگونه......................... 7
حقیقت دنیا........................... 8
اثرات اجتماعی و اخلاقی و فکری اعتقاد به معاد 13
فطرت انسانی آرمان تعلیم و تربیت دینی  15
تاثیر اعتقاد به معاد از حیث روحی و فطری  17
تاثیر فردی و اجتماعی اعتقاد به معاد   20
اجل مسمی............................. 21
رابطه غایتمندی آفرینش و حرکت به سوی معاد 23
ارتباط خداشناسی و معاد .............. 25
استدلال قرآن کریم در معاد............. 29
اهمیت معاد در قران................... 31
انکار معاد از سوی عبدالرحمن بن ابی بکر   32
انکار معاد .......................... 36
علل انکار معاد....................... 37
معاد حقیقی........................... 40
باور به معاد ریشه واقعی دینی در شئون فکری و اخلاقی زندگی................................ 42
معاد و تنظیم برنامه زندگی............ 43
معاد و فعالیت اجتماعی................ 45
معنای لغوی حشر در بحث معاد........... 46
حکمت متعالیه......................... 48
فهرست منابع و مآخذ................... 55


پیشگفتار
از آثار به جا مانده از گورستان هاى کهن ، چنین به دست مى آید که بشر، از آغاز پیدایش خود، زنده شدن مردگان را به نوعى باور داشته و به بازگشت آنان به صحنه زندگى معتقد بوده است . به همین جهت مرگ را پایان زندگى نمى دانسته است .
یک نمونه صدق گواه این ادعا، وجود کشفیاتى است که اخیرا باستان شناسان در شهر سوخته انجام داده اند. این مشکوفات نشان مى دهد که مردم آن دیار، رستاخیز انسان ها را باور داشته ، و به این منظور مردگان را با اشیاء مورد علاقه شان به خاک مى سپردند.
این نکته ، موضوعى نیست که ویژه شهر سوخته و یا سرزمین ایران باستان باشد، بلکه در جاى جاى کره خاکى هر کجا گورستانى تاریخى پیدا شده است آثار به جا مانده در درون آن گورها، بیانگر چنین باورى اصیل در میان انسان هاى گذشته است ، از نژاد سفید گرفته تا نژاد سرخ و زرد و سیاه ، از آسیا گرفته تا اروپا و آفریقا و آمریکا.
هر چند این باور مقدس در طول تاریخ ، دچار فراز و نشیب هایى شده و قهرا به خرافاتى آلوده شده است ، ولى این آمیختگى موجب از میان رفتن اصالت آن نمى شود.


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق معاد در دین اسلام

تحقیق در مورد معاد در ادیان دیگر

اختصاصی از فی ژوو تحقیق در مورد معاد در ادیان دیگر دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد معاد در ادیان دیگر


تحقیق در مورد معاد در ادیان دیگر

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه12

 

فهرست مطالب

هدف تبلیغات معاد پرستان چه کسانی هستند؟

 

مبارزه با تفکر معاد شناسی

 

           معاد در ادیان دیگر

 

         ادیان بزرگ از سعادت انسان در دنیا و آخرت صحبت می کنند. اما معاد پرستان حکومتی که عموما خود بدون هیچگونه پای بندی اخلاقی از موقعیت اجتماعی شان بهره های مادی میگیرند، برای مردم آخرت را اصل دانسته، بهره گیری از فضائل دنیا را حقیر جلوه می دهند. آنها مردم را به ظهور امام غایب، معاد، رستاخیز و بهشت رجوع می دهند. به مردم می گویند اگر فقر، بیکاری، فساد، بی امنیتی، فقدان آزادی ها و همه گونه خطر را تحمل کنید به بهشت می روید و رستگار خواهید شد.

 

اسلام، مسیحیت و یهودیت از سعادت انسان در دنیا و آخرت صحبت می کنند. انسان هائی که در دنیا نیکوکارند به بهشت بشارت داده میشوند: "آنانکه ایمان آوردند و نیکو کار شدند بزودی در بهشتی در آوریم که نهرها از زیر آن جاریست و در آن زندگانی جاوید کنند و بر آنها در بهشت، جفت های پاکیزه است و آنان را بسایه رحمت ابدی خود در آوریم"(قران النسا 57)(1). دنیائی که مملو از نیکو کاری باشد مسلما بهتر و انسانی تر است. در هیچ یک از ادیان سختی کشیدن در دنیا برای رسیدن به

 

 


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد معاد در ادیان دیگر

دانلود مقاله معاد

اختصاصی از فی ژوو دانلود مقاله معاد دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

غیراز وحی, راهی ندارد
معاد از ماده عودب معنی برگشتن است چون روح دوباره به بدن برگردانیده می شود.
معاد از اصول دین مقدس اسلام و اعتقاد به آن واجب است که هر کس دوباره پس از مرگ زنده می شود و به جزای عقیده و عملش می رسد.
مساله معاد که ابتدایش مرگ و قبر و بعد برزخ و سپس قیامت کبری و پایانش بهشت یا جهنم است با این حواس ظاهری درک نمی شود هرچند اصل معاد به دلیل عقل ثابت است بتفصیلی که ذکر می شد لکن محال است کسی بتنهائی سر در بیاورد که بعد از مرگ چه خبر است غیر از وحی راه دیگر ندارد زیرا هر کس در هر عالم و مقام ست ادراکش از حدود آن عالم تجاوز نخواهد کرد مثلاً طفلی که در عالم رحم است محال است چگونگی و بزرگی عالم بیرون رحم را بفهمد و محال است بی پایانی فضا و موجودات آنرا دریابد همچنین کسی که در عالم ملک و اسیر ماده و طبیعت است چگونه می شود ملکوت را بفهمدکه باطن عالم ملک است و جایگاهش پس از خلاصی از این عالم می باشد و خلاصه خصوصیات عوالم پس از مرگ نسبت به کسی که در عالم دنیا است غیب است و برای شناختن آن جز تصدیق آنچه را که حضرت آفریدگار خبرداده راهی نیست.

 

خصوصیات معاد, ربطی بعقل ندارد
بنابراین اگر کسی بگوید از عقل ما دور است که پس از مرگ فلان طور شود اصلاً حرفش مورد قبول نیست چون خصوصیات آن ربطی به عقل ندارد و جمیع عقلا پشت به پشت هم بزنند از جزئیات جریانات عالم دیگر خبری نخواهند داشت چیزی که هست آنچه را که محمد (ص) و آل او فرموده اند ما هم تصدیق مینمائیم زیرا آن بزرگواران معصوم و محل نزول وحی حضرت آفریدگارند.

 

آیا مرده حرف می زند؟
با این بیان شبهاتی که بعضی از بیخردان می کنند معلوم شد که همه بی اساس است مانند اینکه میگویند کسی که مرد بدنش در حکم جماد است نظیر چوب خشک, دیگر سئوال و جوابش در قبرش چیست و ما اگر دهان مرده را پرکنیم و روز دیگر قبرش را بشکافیم و جسدش را ملاحظه کنیم خواهیم دید که چیزی از دهانش خارج نشده است (جواب این شبهه بزودی روشن می شود)

 

حکم رویا, تصدیق انبیاء است
حضرت موسی بن جعفر (ع) می فرماید بشر در ابتدای خلقت, رویا (خواب دیدن) نداشت و بعد خدا به او داد سببش آن بود که خداوند پیغمبری را برای دعوت و هدایت مردم زمانش فرستاد و او مردم ار به اطاعت و بندگی پروردگار عالم امر کرد گفتند اگر ما خدای را بپرستیم در برابرش چه داریم در حالیکه دارائی تو از ما بیشتر نیست آن پیغمبر فرمود اگر اطاعت خدا کنید جزای شما بهشت است و اگر معصیت کردید و حرف مرا نشنیدید جای شما دوزخ است گفتند بهشت و دوزخ چیست ؟
پس برای ایشان هر دو را توصیف کرد و شرح داد پرسیدند کی بآن میرسیم فرمود هنگامیکه مردید گفتند ما می بینیم که مرده های ما پوسیده و ریسیده و خاک می شوند و برای آنها چیزی از آنچه وصف کردی نیست و آن پیغمبر را تکذیب کردند.
خداوند احلام (خواب دیدن ) را برای آنها قرار داد در خواب دیدند که می خورند و می آشامند و حرکت می کنند می گویند می شنوند و غیره چون بیدار شدند اثری از آنچه دیده بودند ندیدند پس نزد آن پیغمبر آمدند و خوابهای خود را بیان کردند آن پیغمبر فرمود خداوند خواست حجت را بر شما تمام کند روح شما چنین است هنگامی که مردید هر چند بدنهای شما در خاک پوسیده شود ارواح شما در عذاب است تا قیامت (یا در روح و ریحان و ناز و نعمت)
نپذیرفتن از کم ظرفیتی است

 

لازمه عقل کثرت محتملات است (انما یعرف عقل الرجل بکثره محتملاته ) یعنی هر مطلبی که می شنود و و محال عقلی نباشد احتمال بدهد شاید صحیح باشد و اگر خبردهنده اش معصوم باشد بگوید حتما صحیح است. وقتی که کم عقل و جاهل است می گوید این حرفها چیست؟ نپذیرفتن دلیل بر کوچکی و کم ظرفیتی است که نمی تواند فوق طبیعت را دریابد مثل حیوان دوپائی است که اندازه ادراکش همین است خوردن و خوابیدن و با جنس مخالف جمع شدن است البته با خر و گاو هم اگر بگویند وقت مردن ملک می آید یا در قبر سئول و جواب می شود نمی تواند قبول کند چون حد ادراکش از شکم و فرجش نمی گذرد. چنانکه قبول مطالب عالیه مال بزرگی و وسعت روح است.
شرح مساله معاد بطور تفصیل اقتضاء ندارد آنچه که می شود از منزل اول تا آخر که در اخبار اهل بیت (ع) ذکر شده گفته می شود.

 

 

 

منزل اول مرگ
حقیقت مرگ بریده شدن علاقه روح از بدن است برای علاقه روح به بدن تشبیهات زیادی شده است بعضی گفته اند مثل کشتی بان و کشتی که مرگ, کشتی را از تحت اختیار کشتیبان بیرون میبرد می گوئی پای من, دست من, چشم من, من غیر از دست و پا و چشم و گوش است وقتی که میگوئی رفتم درست است که تو رفتی لکن بپایت رفتی و تو غیر از پا هستی, می گوئی دیدم, شنیدم, گفتم همه برگشتش بشخص واحد است این شخص, روح شریف تو است که از این مظاهر ظهور پیدا میکند روح می بیند, می شنود اما از این سوراخ چشم و گوش پس بیننده روح است این چشم آلت دیدن اوست روح چراغی است که در ظلمتکده تن روشن گردیده است از مجرای چشم و گوش و سایر حواس روشنائی می دهد.
مرگ یعنی جابجا کردن چراغ ـ مثلاً فرض کنید در کلبه ای که چندین سوراخ داشته باشد چراغ گازی قرار دهید از این مجراها روشنی می دهد چراغ را که بیرون بردند تاریک می شود مرگ یعنی بیرون بردن این چراغ از بدن.

 

روح نسبت به بدن داخل و خارج ندارد
لکن باید دانست که علاقه روح به بدن نه از جهت حلول است یعنی روح داخل بدن باشد نه اینطور نیست چون روح مجرد است و جسم نیست داخل و خارج ندارد فقط علاقه دارد توجه تامی به بدن دارد مرگ یعنی قطع علاقه از بدن.
واجب است که اعتقاد داشته باشیم که مرگ باذن خداست همان کسی که روح را به بدن علاقه داد در شکم مادر تا روز آخر همان کس هم قطع علاقه می کند محبی اوست و ممیت هم اوست آنقدر در قرآن ذکر شده که خدا زنده می کند و می میراند بعضی از عوامل از عزرائیل بدشان می آید و او از طرف پروردگار عالم ماموریت دارد.

 

کیفیت قبض روح
در کیفیت قیض روح رد ضمن احادیث معراج است که حاصلش این است که لوحی جلو حضرت عزرائیل است که نام همه در آن ثبت شده هرکس جلش برسد اسمش پاک می شود و فوراً عزرائیل قبض روحش می کند در آن واحد ممکن است هزارها نفر نامشان پاک شود و عزرائیل هم قبض روحشان نماید تعجبی ندارد مثل بادی که هزار چراغ را یک مرتبه خاموش کند همه به خدا بر می گردد عزرائیل قببض روح می کند اما در حقیقت خدا میرانده چون از طرف اوست جل و علی.

 

 

 

 

 


برزخ
برزخ عالمی میان دنیا و آخرت
برزخ در لغت بمعنی پردهو حائل است که بین دوچیز واقع می شود و نمی گذارد این دو به هم برسند. مثلاً دریای شور و شیرین و موجند لکن خدایتعالی مانعی بینشان قرار داده که هریک دیگری را نمی تواند از بین ببرد این را برزخ می گویند. اما بحسب اصطلاح, برزخ عالمی است که خدای عالم بین دنیا و آخرت قرار داده که این دو به وصف خود باقی باشند عالمی است بین امور دنیوی و اخروی.

 

حد وسط در نعمتها و نقمتها
در برزخ, دیگر سردرد و دندان درد و دردهای دیگر نیست اینها لازمه ترکیبات این عالم ماده اند, اما آنجا عالم مجردات است لکن به صراحت آخرت هم نیست یعنی برای اهل معصیت, ظلمت محض و برای اهل طاعت نور محض هم نیست.
از امام سئوال می کنند که برزخی کی هست؟ می فرماید از ساعت مرگ تا هنگامی که سر از قبر در می آورند و در قرآن مجید می فرماید و از پشت ایشان برزخ است تا روز قیامت.

 

عالم مثالی و بدن مثالی
برزخ را عالم مثالی هم می گویند چون مثل این عالم است البته از لحاظ صورت و شکل ولی از لحاظ ماده و خواص و خصوصیات فرق می کند پس از مرگ در عالمی وارد می شویم که این دنیا نزد آن مانند شکم مادر نسبت به این عالم است.
بدن تو هم در برزخ بدن مثالی است یعنی از لحاظ شکل عین همان بدن است لکن دیگر جسم و ماده نیست و لطیف است لطیف تر از هوا است هیچ چیز مانع آن نخواهد بود هر نقطه ای که قرار بگیرد همه چیز رامی بیند اینطرف دیوار و آن طرف دیوار برایش ندارد حضرت صادق میفرمایند اگر آن بدن مثالی را ببینید می گوئید همان بدن دنیوی است الان اگر شما پدرتان را در خواب ببینید با همان بدن دنیوی مشاهده می کنید لکن جسم و ماده اش در قبر است این صورت و بدن مثالی است بدن برزخی چشم دارد بشکل همین چشم هم هست لکن دیگر پیه ندارد, چشم درد ندارد تا قیام قیامت می بیند خوب هم می بیند نه مثل این چشم گاهی ضعیف شود و احتیاج به عینک داشته باشد.

 

تصویر در آینه با دو شرط
حکما و متکلمین آنرا تشبیه به تصویری که در آینه میافتد می کنند در صورتیکه دو شرط در آن جمع شود یکی قیام بالذات یعنی طوری شودکه قیام به خودش داشته باشد نه به آینه و دیگر ادارک و شعور است بدن مثالی قائم به خود و با شعور و فهم است.
نظیرش همین خوابیکه می بینید که در یک چشم به همزدن مسافتها را طی می کنید مکه میروید, مشهد می روید و در آن عالم انواع خوردنیها و آشامیدنیها و نوشیدنیها و صورتهای زیبا و دلربا و نغمه ها که اهل دنیا طاقت هیچیک از آنها را ندارد موجود است و ارواح در بدنهای مثالی از همه آنها بهره می برند و رزق می خورند.

 

همه خوردنیها در یک خوردنی جمعند
البته خوردنیها و آشامیدنیها و سایر نعمتهای آن عالم همه لطیف است و بستگی بماده ندارد و بهمین جهت همانطوریکه در روایات رسیده شیئی واحد ممکن است به انواع مختلفه بر حسب اراده مومن تغییر کند. مثلاً زردآلو است لکن اگر چیز دیگری مثلاً هلو خواستی, هلو می شود و بر طبق اراده تو است.
چنانکه در روایتی از حضرت رسول (ص) است که فرمود عمویم حمزه سیدالشهداء را دیدم (پس از شهادت حمزه) که طبقی از انار بهشتی جلوش بود و میل می کرد یکدفعه دیدم انگور برطب تغییر کرد غرضم تبدیل یک چیز بچیزهای گوناگون است چون ماده نیست و لطیف است.

 

شدت تاثیر و تاثر
از مزیتهای عالم برزخ به این جهان فانی, قوت تاثیر است یک بیان علمی در حکمت عالیه شده است که برای عموم گفتنی نیست فقط اشاره ای از این موضوع می شود و رد می شویم (مدرک یعنی اداراک کننده و ادراک شونده هرچه لطیف تر باشد ادراک قوی تر است)
این میوهها و شیرینی ها و لذتی که از چشیدن و خوردن ان می بریم قطره ای است از میوه ها و شیرینی ها و لذتهای عالم برزخ ـ اصلش آنجاست اگر گوشه ای از صورت حورالعین باز شود چشمها را می زند نور حور اگر در این عالم بیاید برنور آفتاب چیره می شود بلی حمال مطلق آنجاست پروردگار عالم در قرآن می فرماید ما آنچه بر زمین است زینت قرار دادیم اما زینتی که سبب امتحان است کوچک از بزرگ و بچه از عاقل تمیز داده شود معلوم شود چه کسی به این بازیچه دلخوش می شود و چه شخصی فریب این ها را نمی خورد و در پی لذت حقیقی و جمال واقعی و خوشی راستی است.

 

 

 

 

 

 

 

 

 


قیامت
قیامت بحکم عقل
اگر دلیلهای نقلی بر فرض نداشتیم و همه پیغمبران بر این که روز رستاخیزی هست و مردم را بآن دعوت می کردند که گفتار و کردار و عقایدتان مورد بازخواست قرار می گیرد نیامده بودند عقل بزرگترین شاهد و دلیل است که این گردش عالم افلاک و خلقت اولیه هر موجودی بدون نتیجه و غایتی نخواهد بود. هر عاقلی اطرافش را که می نگرد می بیند شب روز می شود و روز شب, می خورد و می خوابد و تخلیه می کند و شهو تراین می کند, بچه بزرگ می شود و جوان بعد پیر می شود و می میرد.
دستگاه نامتناهی و عریض و طویلی که مشاهده می شود آیا منظور همین است! پس انسان را کارخانجاست سازی آفریده اند اینکه عبث ولغو است, برای خوردن و شهوترانی که حیوانات بودند احتیاجی به انسان نبود.

 

منکرین آخرت حکمت خدا را نفهمیده اند
آنهائیکه منکر آخرتند, خدایرا بحکمت قبول ندارند (استغفرالله) چون معنیش اینستکه این دستگاه بی نتیجه و لغو است اما اشتباه کرده اند, هر جای از هر چیزی را که مشاهده می کنیم, همراه با هزاران حکمت است که بشر ممکن است بپاره ای از آن برسد. ضعیف ترین اجزاء عالم وجود بی مصلحت نیست حتی اجزاء زائد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


معاد قابل شک نیست
براستی اگر انسان بوجدان و عقل و فطرت خود مراجعه کند می فهمد که در هر چیزی ممکن است شک و تردید کند مگر در مسئله مبدء و معاد یعنی اعتقاد به پروردگار عالم و اعتقاد بحیات ابدی پس از مرگ و عالم جزا که در ان دو مسئله شک و تردیدی نیست (وان الساعه آتیه لارب فیها) چیزی که هست بیشتر مردم در اثر فرو رفتن در شهوات و اشتغال بمادیات و ارتکاب گناهان فطرت خود را ضایع کرده و پر از ریب و شک شده اند (بل یریدالانسان لیفجر امامه)
پس بحکم عقل از خلقت این افلاک و عوالم و بدن هر فردی منظوری است که در روز واپسین معلوم می شود بنابراین باید از پس این عالم سرای دیگری باشد.

 

لازمه عدل خدا برپاکردن روز جزاست
در بحث توحید ضمن بیان صفات پروردگار گفتیم که خدا عادل است. هر موجودی هر چیزی را که تکویناً می خواسته بدون اینکه اظهار کند و به زبان بیاورد, به او عنایت فرموده.
ما عدم بودیم تقاضامان نبود لطف حق ناگفته ما می شنود
از موارد عدل الهی جزا دادن افراد است نیکوکارانی را می بینیم که عمر خود را در عبادات و اطاعت و خیر و صلاح گذرانیدند و آنطوریکه باید در دنیا پاداش خود را ندیدند و همچنین بدکاران را می بینیم که چه فسادها و تبه کارئی از آنها سر می زند و پاداش کردار خود را نمی بیند بلک غالباً اهل فساد خوش تر از اهل صلاح عمر خود را می گذرانند و نیز می بینیم که بشر چه ظلمهائیکه به یکدیگر می کنند و از غضب و تلف اموال و هتک اعراض و ریختن خونها, و چون خدا عادل است پس یقیناًُ روزی را خواهد آورد که هر کس بجزای عملش برسد و حق هر کس بر عهده اوست که وعده داده شده برسد مقتولی که بی گناه کشته شده از قاتلش انتقام بگیرد و به مظلوم و مقتول اجر دهد تا تلافی شود و نیز نیکوکار را جزاء خیر و تبه کار را جزاء شر دهد تا عدل او ظاهر گردد.

 

راستگویان از قیامت خبر می دهند
چون پیغمبران که راستگویان خلقند و گفته آنها برای هما ما حجت و برهان است به آمدن قیامت خبر داده اندو جمیع متدینین عالم از هر مذهب و ملت بروز واپسین اعتقاد داشته و دارند اصلاً اساس دیانت برگشتش بدو اصل مبداء و معاد و در اکثر آیات قرآن که از اعتقاد به خدا صحبت می شود, بلافاصله ایمان بروز جزا را هم بیان می فرماید "یومنون بالله و الیوم الاخر" و جمیع مذهب ها و دیانت ها در این دو اصل یکی هستند یعنی همه به مبداء و معاد معتقدند.
اجمالا مخبرین صادق نه یک نه بلکه ده هزارها به آمدن روز جزا خبر می دهند (پس بحکم تواتر) عقل می گوید حتما باید پذیرفت که چنین روزی خواهد آمد.

 

بهترین دلیل امکان "وقوع" است
همانطوریکه قبلا گفته شد, مساله معاد محال عقلی نیست و وقتیکه عقل حسابش را می کند, حکم می کند باینکه قیامت امری ممکن است, علاوه بر اینک مخبرین صادق یعنی 124 پیغمبر و اوصیای ایشان خبر داده اند که هر یک بتنهائی برای قبول فقل سلیم کافی است. برخی از بیخبران القاء شبهه کرده اندکه اعاده المعدوم مما امتنعا یعنی چطور می شود چیزی که هیچ شد دوباره چیزی شود. البته هیچگونه دلیلی برآن مدعا ندارد و فقط بضرورت می چسبند و می گوید دلیل ما ضروری بودن و واضح بودن این مطلب است!! و به فرض هم اگر کسی بتواند دلیلی بیاورد قبلاً جواب داده شده است.

 


در معاد اعاده معدوم نیست
اولا بقول محقق طوسی خواجه نصیرالدین علیه الرحمه که در معاد اعاده معدوم نیست, بلکه جمیع متفرقات است توضیح فرمایش ایشان اینست که بدن که مرکب از اجزاء و ذراتی بود خورده شده ریزه ریزه گردید و پراکنده شده است. قیامت کمی شود این ذرات پراکنده بقدرت پروردگار جمع می گردد پس معاد یعنی جمع شدن اجزاء و جمع شدن روح و جسد پس از جدائی.
لذا معاد اعاده معدوم نیست که ممتنع باشد یا نه (علاوه اینکه اصل مطلب صحیح نیست.)

 

اقوای دلیل امکان وقوع است
ثانیاً بزرگترین و بهترین دلیل برای امکان هر شئیی وقوع مثل آنست. هر انسانی اگر فکر کند در حالت اولیه بدنش خواد دانست که در ابتداء ذرات بیشمار متفرق بعضی جز خاک و آب و هوا که بقدرت قاهره الهی جمع گردیده و بصورت انواع خوردنیها از سبزیها و حبوبات و بقولات و حیوانات در آمده سپس از گلوی پدر وارد معده شده و برای مرتبه دوم در تمام اجزا بدن پدر متفرق شد. آنگاه هنگامه هیجان شهوت خلاصه غذای هضم شده از ذرات رطوبات متفرقه از تمام اعضاء گرفته شده واز پشت پدر بطرق اوعیه منی خارج گردیده و در رحم قرار گرفته (از اینجاست که پس از جنابت واجب است تمام بدن غسل داده شود چون ذرات نطفه از تمام بدن گرفته شده) و بالجمله هر بدنی در ابتداء دو مرتبه اجزا متفرقه بوده که دست قدرت آنرا جمع فرموده اول در خاک و آب و هوا (انا خلقناکم من تراب) مرتبه دوم در تمام اجزا بدن پدر.

 

برای سومین بار نیز جمع می فرماید
پس از دیدن و دانستن این دو مرتبه آیا برای مرتبه سوم که در قبر پوسیده شده ذرات بدن متفرق می شود, تعجبی است در جمع شدن و درست شدن این ذرات هر آینه شما دانستید کیفیت خلقت دنیوی و نشاه اولی را پس چرا متذکر نمی شوید یعنی ای انسان تو خاک بودی دست قدرت ما ترا جمع کرد یعنی بصورت ماده غذائی جزء بدن پدر شدی و پس از پخش شدن در اطراف بدن پدر, دوباره ترا جمع کرده و بصورت نطفه از پدر خارج شده و در رحم مادر قرارت دادیم. این جمع و تفرقه ها را در این عالم دیدی پس چرا تعجب می کنی که برای مرتبه سوم ترا پس از تفرقه اجزائت در اطراف عالم جمع کنند.

 

زنده شدن مرده ها در دنیا
و نیز زنده شدن پس از مردن چقدر اتفاق می افتد حیات نباتی را در بهار می بینید که درختان نباتی پس از مرگ و خشکیدن دوباره جان تازه ای می گیرد و خود انسان پس از مرگ اتفاق افتاده که زنده شده است, احیاء موتی بدست حضرت مسیح (ع) و همچنین ائمه ما علیه السلام زیاد اتفاق افتاده که در کتب اخبار بعضی از آن درج شده است. برای زنده شدن مرده دو قضیه از قرآن ذکر شود.

 

عزیز صدسال مرد
در سوره البقره خدای تعالی داستان عزیز را ذکر می فرماید که خلاصه آیات و شان نزول و تفسیر آن اینست که عزیز از جمله پیغمبران بنی اسرائیل و حافظ تمام تورات بوده و در بیت المقدس معلم و پیشوای یهودیان بود, وقتی با الاغشان سفر می کرد, مقداری نان و انگور همراه داشت بقریه ای رسید که سالیان پیش اهل آن هلاک شده بودند و جز استخوانهای پوسیده از ایشان باقی نمانده بود.
عزیز از روی حیرت و تعجب نگاهی به این استخوانها کرد و گفت "انی یحیی هذه الله بعد موتها" خدا این استخوانهای پوسیده و ریسیده شده را چطور دو مرتبه زنده می فرماید (البته از روی شگفتی و استعجاب بود نه اینکه منکر قیامت و بعث شده باشد.) خدایتعالی برای اینکه بالحس باو بفهماند که قیامت نزد تو شگفت آور و بزرگ است ولی برای خدایتعالی اهمیتی ندارد, همانجا او را می رانید و یکصد سال بهمین حال افتاده بود لکن الاغش استخوانهایش هم پوسیده شد تعجب اینجاست که انگور با آن لطافت, تازه ماند.
پس از یکصد سال خدا عزیز را زنده کرد. ملکی بصورت بشر از او پرسید شما چقدراست که اینجا آمده اید عزیزگفت یکروز است که آمده ام بلکه کمتر از یکروز. ملک گفت صدسال است که اینجا افتاده بودی. نگاه الاغش کرد دید استخوان پوسیده ای شده. آنوقت ملک گفت نگاه الاغت کن ببین که خدا چه می کند.
عزیز دید اجزا و ذرات بدن الاغ یکمرتبه بحرکت در آمد و بهم می چسبند, دست, پا, سر, چشم و گوش و غیره بهم متصل یکمرتبه الاغ کاملی درست شده و از جا حرکت کرد. بعلاوه گفت عزیز نگاه انگورت کن اصلا خراب نشده و قدرت خدایرا مشاهده کن و بدان که خدا برهرچیز تواناست.
عزیز به بیت المقدس برگشت, دید وضع شهر عوض شده, آنهائی را که می شناخت نمیدید, به نشانی که داشت بمنزلش آمد, درب خانه اش را کوبید, از داخل خانه گفتند کیست؟
گفت من عزیزم, گفتند شوخی می کنی صد سال است که خبری از عزیز نیست ـ آیا علامتی که در او بود در تو هست؟ (عزیزمستجاب الدوعوه بود) من خاله تو هستم و کور شده ام, از خدا بخواه تا چشمم را به من باز دهد.
عزیز دعا کرد چشم خاله اش روشن گردید. جریان کارش را ذکر کرد و عبرتی برای خودش و دیگران گردید.

 

چهار پرنده ای را که دوباره زنده کرد
قضیه دیگر در قرآن مجید راجع به حضرت ابراهیم است که عرض کرد پروردگارا میخواهم چگونگی زنده کردن مرده ها را ببینم تا اینکه قلبم اطمینان پیدا کند. امر شد که چهار مرغ بگیر (از چهار نوع, زاغ و خروس و کبوتر و طاووس) آنگاه آنها را کشته و پاره پاره کن و هر جزئی را برسر کوهی قرار ده و سپس آنها را بخوان که بشتاب بسوی تو خواهند آمد و در تفسیر دارد که حضرت ابراهیم سر مرغها را در دست گرفت و یکی یکی آنها را خواند. دید ذرات بدن هرکدام علیحده بهم چسبیده شد و هر بدن درست شده ای رو بسر خودش می شتابد خواست امتحان کند سر دیگر را بر بدن آن یکی گرفت ولی نچسبید. بالاخره بدنها درست شده هر مرغی بسر خودش متصل گردید و هر چهار پرنده زنده شدند.
خدا بر هر کاری تواناست
ممکن است در نظرها بیاید که ذرات بدن خدا داند چقدر تغییر و تبدیل پیدا کرده, چگونه با هم مجتمع میگردد این شبهه در اثر غفلت از علم و قدرت پروردگار است. وقتیکه در بحث توحید ما دانستیم که خدای تعالی "احاط بکل شیئی علما" بر هر چیزی احاطه علمی دارد و ذره ای از ذرات وجود از علمش بیرون نیست و دیگر اینکه بهر کاری هم تواناست, دیگر این شبهه موردی پیدا نمی کند. این بدن مدتی که ماند گندیده می شود و خوراک مور و جانوران می گردد یا اینکه میماند تا پوسیده و خاک می شود سپس همراه باد به این طرف و آن طرف می افتد, جزء گندم و جو و سایر حبوبات می شود درست است و در هر صورت از بین نمی رود و در علم خدا گم نمی شود و خدایتعالی می تواند این ذرات خاک را از هر جا که هست جمع فرماید. چنانکه گفتیم که امر شد بدن مرغها را حضرت

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  51  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله معاد

دانلود مقاله معاد از نظر صدر المتالّهین

اختصاصی از فی ژوو دانلود مقاله معاد از نظر صدر المتالّهین دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

امثال ملا صدرا گفته‏اندمعاد جسمانى است اما همه معاد جسمانى را برده‏اند در داخل خود روح‏و عالم ارواح، یعنى گفته‏اند این خصایص جسمانى در عالم ارواح وجود دارد، این فاصله‏اى‏که قدما از قبیل بو على میان روح و جسم قائل بوده‏اند و فقط عقل را روحى مى‏دانستند و غیر عقل را روحى نمى‏دانستند،این فاصله وجود ندارد.اما البته این مطلب هم مشکل را حل نکرده‏است، یعنى ما این را با مجموع آیات قرآن نمى‏توانیم[تطبیق‏کنیم].با اینکه حرف خیلى خوبى است و آن را با دلایل علمى هم مى‏شود تایید کرد ولى معاد قرآن را بااین مطلب نمى‏شود توجیه کرد، چون معاد قرآن تنها روى انسان نیست، روى همه عالم است.قرآن اساسا راجع به عالم ماده بحث‏مى‏کند نه تنها انسان: «اذا الشمس کورت، و اذا النجوم انکدرت، و اذا الجبال سیرت‏» مربوط به قیامت است، «یوم‏تبدل الارض غیر الارض‏» فقط ارض روح ما را نمى‏گوید، قرآن ارض(همین زمین)را دارد مى‏گوید، و سایر آیاتى که در قرآن هست. اینجا چیزهایى‏بوده است که علم قدیم قاصر بوده و نمى‏توانسته از اینجا یک قدم جلوتر برود، یعنى نه اینکه امثال ملا صدرا اینجا که‏رسیده‏اند کمیت‏شخصشان لنگ بوده، نه، اینجا که رسیده‏اند علم قدیم به شکلى بوده که اجازه نمى‏داده است‏یک قدم جلوتر بروند،ولى علم امروز در اینجا جلوى ما را باز کرده و همین راهى که آقاى مهندس رفته‏اند با اتکاء علم امروز بسیار راه‏مفیدى است.در میان قدماى ما فقط مرحوم آقا على مدرس با اینکه در عصر قدیم هم هست(متعلق به زمان ناصر الدین‏شاه است)و ظاهر هم این است که توجه به علم جدید نداشته ولى در عین حال در این زمینه حرفهایى زده که بوى این مطلب مى‏آید. چرا علم قدیم اجازه نمى‏داده است؟آن روز هم عرض کردم‏و حالا تکرار مى‏کنم: در علم قدیم این حرفها نمى‏توانسته مفهوم داشته باشد که خورشید یک روزى پیر شود واز بین برود، ماه پیر شود و از بین برود، زمین ما ساقط شود، چون بر اساس فلکیات قدیم بوده و افلاک یک حقایق ازلى و ابدى بوده‏اندو زمین هم یک موجودى بوده که براى همیشه باید در مرکز عالم باقى بماند.خراب شدن عالم به طور کلى، براى آنهانمى‏توانسته از نظر علمى مفهوم داشته باشد، هر وقت مى‏گفتند تعبدا مى‏گفتند ولى از نظر علمى نمى‏توانستند توجیه کنند. حالا که قرآن مى‏گوید: «و الارض جمیعا قبضته یوم القیامة‏و السموات مطویات بیمینه‏» تصریح قرآن است: زمین در آن روز در قبضه خداست و آسمانها به دست قدرت الهى درهم پیچیده مى‏شود، اگر ما این مرحله را هم توانستیم حل کنیم - که خود آقاى مهندس در این مرحله گامهاى خیلى مؤثرو مفیدى برداشته‏اند - یعنى مرحله‏اى که تمام عالم به سوى قیامت مى‏رود، که آن خواصى که عرض کردم[پدید مى‏آید]که‏نظامات عوض مى‏شود و تغییر مى‏کند و عالم مى‏رود به سویى که در آنجا انسانها دیگر پیرى ندارند، فرسودگى ندارند، مردن‏ندارند، تکلیف نمى‏تواند آنجا وجود داشته باشد، اجل و مهلت مقرر و از این حرفها نمى‏تواند وجود داشته باشد، وسوسه‏نمى‏تواند وجود داشته باشد و در آنجا حیات بر موت غلبه مى‏کند یا - به تعبیر ما - در آنجا روح بر جسم غلبه مى‏کند،نظام جنبه‏هاى حکومت روح بر جسم است نه جسم بر روح، اگر ما این مطلب راطى کنیم و برویم جلوتر، یک قدم بسیار بزرگى را برداشته‏ایم.تنهاآن[یعنى نظر ملا صدرا]نمى‏تواند معاد قرآن را حل کند.

 

کیفیت معاد
دلایل عقلى و نقلى به روشنى ثابت کرد که مرگ پایان زندگى انسان نیست، بلکه پس از مرگ، حیات دیگرى وجود دارد که در اصطلاح علم کلام، به آن «معاد» مى‏گویند. اکنون باید دید که کیفیت زندگى معاد چگونه است. آیا جسمانى است یا روحانى، و در صورت نخست، آیا بدن اخروى عین همان بدن طبیعى است که در این جهان با آن زندگى مى‏کرد، یا بدنى لطیف‏تر است که در اصطلاح به آن بدن مثالى یا برزخى مى‏گویند؟
براى آگاهى بیشتر، اقوال و نظرات دانشمندان را در این جا یادآور مى‏شویم، سپس نظریه مشهور دانشمندان اسلامى را مطرح و دلایل آن را بازگو مى‏کنیم:
.1 گروهى از متکلمان، شیوه معاد را، تنها جسمانى مى‏دانند و به وجود روحى جز جسم و مکانیسم بدن معتقد نیستند و در حقیقت روح در نظر آنان جسم لطیفى است که در بدن سریان دارد و همانند آتش در زغال، آب در گل و روغن در زیتون است.
دلایلى که درباره اثبات روح و روان و تجرد آن از ماده اقامه شده است در نقد این نظر کافى است، و نظریه این گروه از متکلمان در شناخت شخصیت و واقعیت انسان، دست کمى از نظر مادى‏ها ندارد و این گروه انسان را صرفا یک موجود مادى مى‏پندارند و به چیزى جز بدن و فعل و انفعال‏هاى فیزیکى و شیمیایى آن عقیده ندارند.
.2 گروهى از فلاسفه و بالأخص پیروان مکتب «مشاء» تنها به معاد روحانى معتقدند و مى‏گویند : پس از مرگ، علاقه روح نسبت به بدن قطع مى‏گردد، ولى از آن جا که روح، موجودى پیراسته از ماده است، فنا و نیستى در آن راه ندارد و پس از قطع علاقه از بدن، باقى و جاوید خواهد ماند.
این گروه چون نتوانستند اشکالات معاد جسمانى را حل کنند ناچار به معاد روحانى پناه بردند و معاد جسمانى را انکار کردند.
.3 گروهى از حکما، عرفا، دانشمندان علم کلام و شخصیت‏هایى از علماى امامیه، مانند شیخ مفید، شیخ طوسى، سید مرتضى، خواجه نصیر الدین طوسى و علامه حلى به هر دو معاد معتقدند و مى‏گویند: روح در سراى دیگر به بدن بازگشت مى‏کند. دارندگان این نظر، به دو گروه تقسیم شده‏اند که به گونه فشرده به آنها اشاره مى‏گردد.
الف) روح در سراى دیگر به بدن طبیعى و عنصرى که داراى فعل و انفعال طبیعى و شیمیایى است باز مى‏گردد و آیات قرآن از این نظریه به روشنى پشتیبانى مى‏کند.
ب) روح در سراى دیگر به بدن مثالى و برزخى که لطیف است و جرم و ماده ندارد، اما از مقدار و شکل برخوردار است، تعلق مى‏گیرد و این بدن لطیف به گونه‏اى عین بدن دنیوى است و هر کس آن را ببیند مى‏گوید: این همان انسانى است که در دنیا زندگى مى‏کرده، ولى از این نظر که داراى جرم و ماده نیست و قابلیت فعل و انفعال شیمیایى و فیزیکى ندارد، با آن تفاوت دارد.
از افراد معروفى که طرف‏دار این نظریه است حکیم معروف شیخ شهاب الدین سهروردى است و مرحوم صدر المتألهین نیز نظریه‏اى قریب به آن دارد، که این جا محل بیان آن نیست.
آرى، گاهى از برخى سخنان صدر المتألهین استفاده مى‏شود که وى به معاد با بدن عنصرى و طبیعى معتقد است (1) ، ولى چون در غالب کتاب‏هاى خود خلاف آن را انتخاب کرده است ناچار باید این سخن او را به نحوى تأویل کرد.
اکنون وقت آن رسیده است که ببینیم، از میان این نظریات کدام صحیح و پابرجاست.
قرآن بر جسمانى بودن معاد گواهى مى‏دهد
هر چند دلایل عقلى، اصل معاد را مى‏پذیرد، اما هرگز کیفیت معاد و چگونگى آن را بیان نمى‏کند. دلایل عقلى نمى‏تواند ثابت کند که معاد چگونه است آیا روحانى محض است، یا روحانى و جسمانى است و بر فرض دوم، آیا این جسم، جسم عنصرى و مادى است یا جسم برزخى و مثالى؟ این‏ها مسائلى نیست که از طریق برهان عقلى بتوان آن را ثابت کرد. تنها چیزى را که مى‏توان با برهان عقلى ثابت کرد این است که معاد به صورت روحانى و یا روحانى و جسمانى، بى‏اشکال است، اما از میان این صورت‏هاى ممکن، کدام تحقق خواهد پذیرفت باید به آیات قرآن و احادیث صحیح مراجعه کرد و حقیقت آن را بازیافت.
از این رو، حکیم بزرگ اسلام بوعلى سینا در این مورد سخنى دارد که ترجمه قسمتى از آن را نقل مى‏کنیم:
باید دانست بخشى از معاد از طریق شرع نقل شده و شریعت آن را پذیرفته است و راهى براى اثبات آن نیست جز از طریق شرع و تصدیق پیامبر و این بخش مربوط است به زنده شدن بدن.
مقصود بوعلى این است که لزوم اصل معاد، عقلى است و اما کیفیت و چگونگى آن، عقلى و برهانى نیست یعنى نمى‏توان آن را با عقل و برهان ثابت کرد، بلکه باید در این قسمت به قرآن و روایات مراجعه کرد.
گاهى تصور مى‏شود چون معاد جسمانى، در نظر شیخ اشکالات عقلى داشته است و وى موفق به حل آنها نگاشته است، از این جهت راه تعبد را پیموده و امکان آن را از طریق وحى ثابت دانسته است ولى واضح است که هدف بو على همان است که گفته شد؛ زیرا اگر معاد جسمانى از نظر عقل به صورت یک امر ممتنع باشد هرگز نمى‏توان براى امکان و یا تحقق آن به ظواهر قرآن و حدیث تمسک کرد، بلکه باید به حکم عقل، ظاهر قرآن و حدیث را تأویل کرد.
بنابراین لازم است درباره کیفیت معاد و این که آیا تنها روحانى است و یا روحانى و جسمانى و در صورت دوم با چه بدنى محشور خواهد شد به کتاب آسمانى و احادیث متقن مراجعه کرد.

 


گواهى قرآن
آیات قرآن، به روشنى گواهى مى‏دهد که معاد انسان‏ها تنها روحانى نبوده بلکه روحانى و جسمانى است و جسمى که روح به آن تعلق خواهد گرفت همان جسم عنصرى است که مبدأ یک رشته فعل و انفعال‏هاى فیزیکى و شیمیایى است و ما از میان آیات فراوان، تنها به نقل قسمت کمى از آنها اکتفا مى‏کنیم؟
.1 برخى از آیات در پاسخ کسانى که زنده شدن استخوان‏هاى خاک شده را یک امر محال مى‏پنداشتند چنین مى‏گوید:
قل یحییها الذى انشأها اول مرة و هو بکل خلق علیم؛ (2)
بگو استخوان‏ها را آن کس که آنها را بار نخست آفرید زنده مى‏کند و او به هر آفرینشى آگاه است.
ایحسب الانسان ان لن نجمع عظامه بلى قادرین على ان نسوى بنانه؛ (3)
آیا انسان تصور مى‏کند که ما استخوان‏هاى او را جمع نخواهیم کرد؟ آرى ما تواناییم انگشتان او را بسازیم.
.2 برخى از آیات، گواهى مى‏دهند که انسان روز قیامت از قبر برخاسته و پاى محاسبه مى‏آید :
افلا یعلم اذا بعثر ما فى القبور؛ (4)
آیا نمى‏داند هنگامى که انسان‏ها از قبرها برانگیخته مى‏شوند.
و نفخ فى الصور فاذاهم من الاجداث الى ربهم ینسلون؛ (5)
در صور دمیده مى‏شود، پس ناگهان از قبرها به سوى پروردگار خود مى‏شتابند.
و علاوه بر این آیات، قرآن گاهى از طریق ایجاد توجه به زندگى نخست، و گاهى با نشان دادن صحنه رستاخیز در زمین‏هاى مرده و گاهى با ارائه نمونه‏هایى از احیاى مردگان، براى امکان معاد استدلال مى‏کند، و گاهى از احیاى برخى از مردگان مانند «عزیز» و یا مرده نمایان مانند اصحاب کهف و زنده شدن مرغانى که به وسیله حضرت ابراهیم سر بریده شده بودند، سخن به میان مى‏آورد و از این مثال‏ها مى‏توان استفاده کرد که حیات مجدد انسان، با بدن عنصرى و مادى همراه خواهد بود.
کیفیت معاد در احادیث اسلامى
از سخنان امیر مؤمنان در نهج البلاغه به روشنى استفاده مى‏شود که معاد در سراى دیگر با بدن طبیعى و عنصرى صورت خواهد پذیرفت؛ مانند:
اخرجهم من ضرایح القبور و اوکار الطیور و اوجرة السباع، و مطارح المهالک سراعا الى امره مهطعین الى معاده؛ (6)
مردگان را از دل گورها و ... بیرون مى‏آورد، در حالى که به سوى فرمان خدا مى‏شتابند و به محل بازگشت خود مبادرت مى‏نمایند.
و نیز مى‏فرماید:
و اخرج من فیها فجددهم على اخلاقهم و جمعهم بعد تفرقهم؛ (7)
کسانى را که در زمین نهفته‏اند بیرون مى‏آورد سپس آفرینش آنان را پس از کهنه شدن تجدید مى‏کند و همه را پس از پراکندن گرد مى‏آورد.
و اعلموا انه لیس لهذا الجلد الرقیق صبر على النار فارحموا نفوسکم؛ (8)
بدانید براى این پوست نازک، صبر و بردبارى بر آتش نیست، پس به خودتان رحم کنید

 

 

 

آثار سازنده عقیده به معاد
عقیده به زندگى پس از مرگ و اعتقاد به کیفر و پاداش اعمال، نقش بزرگى در آرامش روانى و امنیت اجتماعى ما دارد که آرامش روانى، اثر فردى و امنیت اثر اجتماعى آن است، اینک پیرامون آرامش روانى و آثار فردى عقیده به معاد بحث میکنیم.
بشر هر چند در پرتو قدرت صنعت و تکنیک، درهاى فضا را به روى خود گشوده و انسانهائى را به ماه فرستاده و بازگردانیده است و از قلب و کلیه‏هاى مصنوعى به جاى طبیعى آن استفاده کرده است، ولى در برابر این پیروزى چشمگیر علمى، به سکونت خاطر و آرامش روانى که زیر بناى یک زندگى سعادتمندانه را تشکیل میدهد، نه تنها دست نیافته است، بلکه به موازات پیشرفت صنعت و دانشهاى مادى، مشکلات روانى وى افزایش یافته است.
عوامل و مشکلات روانى و ناراحتى‏هاى روحى او یکى و دو تا نیست، ولى موضوعات زیر از علل چشمگیر اضطراب است:
1 ـ مادیگرى بى حد و حساب.
2 ـ شدائد و مصائب.
3 ـ اندیشه مرگ.
اینک هر یک از این سه عامل را به گونه‏اى توضیح میدهیم.
جهان سرمایه‏دارى براى فزونى کالاهاى خود، وسایل ارتباط جمعى را در تمام نقاط جهان، به استخدام خود درآورده است و در اکثر طبقات نسبت به مظاهر مادى، از ویلا و ماشین و تجملات زندگى، اشتهاى کاذبى پدید آورده است که بهیچوجه اشباع نمیگردند، اکثریت مردم روى زمین را گروهى تشکیل میدهند که فضاى روح و روان آنان را اندیشه مادیگرى پر کرده و هدفى جز ثروت اندوزى و بهره‏گیرى مادى و لذائذ جسمانى ندارند.ناگفته پیداست که بسیارى از آرزوهاى انسان جامه عمل نمیپوشد و در نتیجه یکنوع ناراحتى و تشویش روانى بر انسان مسلط میگردد، چه بسا در صورت شدت به صورت یک خوره خطرناک که خورنده اعصاب و آرامش روحى است در میآید.
این یک عامل براى بروز ناراحتى‏ها.
عامل دوم براى ناراحتى‏ها موضوع مصائب و شدائد است.هر فردى در طول زندگى خود، با محرومیتها و شکستها و فقدان عزیزان و بلاهاى زمینى و آسمانى و...روبرو میگردد و فشار هر یک از این عوامل بر روح و روان انسان به اندازه‏اى است که گاهى انسان را به فکر خودکشى و در هم شکستن قفس زندگى میاندازد.
بالاتر از آن، اندیشه فنا و مرگ است که خود عامل سومى براى بروز ناراحتیها میباشد، زیرا هر فردى میداند که پس از اندى، رشته زندگى او گسسته خواهد شد و شربت تلخ و جانکاه مرگ را خواهد نوشید.
اعتقاد به معاد، اثرات نامطلوب این عوامل سه گانه و عوامل دیگرى را که فعلا مجال بازگوئى آنها نیست کاملا خنثى میسازد.زیرا:
اولا در مکتب اعتقاد به خدا و معاد، دنیا و تمام وسائل زندگى آن، ارزش وسیله‏اى دارند، نه هدفى آنها براى انسانها ساخته شده‏اند نه انسان براى آنها، بنابر این دلیل ندارد که انسان در خود چنین اشتهاى کاذبى را پدید آورد و حرص و آز خود را روزافزون سازد سپس گرفتار اثرهاى نامطلوب و واکنش‏هاى روحى آن گردد.
به عبارت دیگر انسان با ایمان، زندگى جهان را معبر و گذرگاهى بیش نمیداند، اگر در این گذرگاه وسیله لذت بیشتر تأمین نگردد، هرگز ناراحت نمیشود و پیوسته به زندگى جاودانى میاندیشد، نه زندگى موقت.
ثانیا مذهب در تعالیم خود، کیفرهاى سخت براى گروه متجاوز و اسراف‏گر و حد و مرزنشناس، تعیین کرده است و اندیشه جزاهاى اخروى، ریشه هر نوع آرزوهاى باطل و گرایشهاى بیحد و حساب را در دماغ انسان میسوزاند و دست انسان را در آلودگى بدنیا در محدوده خاصى آزاد میگذارد و در قلمرو زندگى یک چنین انسان معتقد به معاد، عوامل آزار دهنده کمتر پیدا میشود.
اعتقاد به معاد مشکل مصائب و شدائد را به گونه‏اى روشن حل کرده است زیرا گذشته از اینکه حوادث جهان، نتیجه تقدیر خداوند حکیم است هر نوع صبر و بردبارى در برابر مصائب داراى پاداش بزرگ نیز مى‏باشد و همین پاداش بزرگ مصیبتها را در نظر انسان کوچک و سبک جلوه میدهد.
در مکتب اعتقاد به معاد، عامل سومى، به نام (اندیشه فنا) وجود ندارد و در نظر پیرو این مکتب رشته زندگى پس از مرگ گسسته نمى‏شود، و مرگ دروازه ابدیت و فرشته‏اى که مأمور گرفتن جانها است پاسدار آن میباشد، چیزى که هست انسان باید براى زندگى پس از مرگ، توشه‏اى بیندوزد و از عواملى که مایه ناراحتى در سراى دیگر است بپرهیزد.
آثار اجتماعى عقیده به معاد
اعتقاد به معاد، نه تنها مشکلات روحى و روانى انسانها را میتواند بگشاید، بلکه این عقیده در تعدیل و رهبرى غرائز انسانى، پرورش فضائل اخلاقى، و تأمین عدالت اجتماعى نقش مؤثرى ایفاء میکند.
این سه مطلب از آثار اجتماعى اعتقاد به زندگى پس از مرگ است و هر کدام را به گونه‏اى تشریح میکنیم.
1 ـ تعدیل و رهبرى غرائز
مسئله تعدیل غرائز، مهمترین مسئله در فصول زندگى انسانها، بالاخص طبقه جوان میباشد.مثلا تمایلات جنسى در دختر و پسر در فصل بلوغ، تجلى میکند و در آغاز جوانى، به اوج قدرت میرسد .
درست است که بقاء انسان در گرو اعمال این غریزه است، ولى موضوع قابل توجه این است که غریزه جنسى در برخى از فصول زندگى انسانها، براى خود حد و مرزى نمى‏شناسد.
در این موقع، اعتقاد به معاد و کیفرهاى الهى این غریزه را مهار کرده و دارنده آنرا به صورت انسان وظیفه‏شناس تحویل اجتماع میدهد، و انسانى را پرورش مى‏دهد که در اطاق خلوت، در برابر زن جوان و بسیار زیبا که به او فرمان آماده باش میدهد و میگوید: «هیت لک» آماده باش سرسختانه مقاومت میکند و زن متجاوز را، پند واندرز میدهد و مى‏گوید «معاذالله» بخدا پناه مى‏برم...! (1)
در تاریخ زندگى انسانهاى با ایمان، سرگذشتهاى آموزنده‏اى وجود دارد، که ما را به اهمیت اعتقاد به معاد رهنمون مى‏باشد.
حس غضب و خشم، از نظر قدرت، کمتر از غریزه جنسى نیست، گاهى حس انتقام به اوج خود مى‏رسد و میخواهد هر نوع مانع و رادع را، از پیش پاى خود بردارد.
در این مواقع جز ترس از انتقام الهى، و خوف از دوزخ، چیزى نمیتواند آتش خشم انسانها را خاموش سازد، و همچنین است دیگر غرائز اصیل انسانى.
2 ـ پرورش فضائل اخلاقى
در نهاد ما یک سلسله فضائل اخلاقى وجود دارد که تحت شرایطى پرورش یافته و بارور مى‏گردند .ارشاد و راهنمائى علماء اخلاق، هر چند در پرورش فضائل اخلاقى مؤثر است ولى راهنمائى آنان، از دایره سخن گفتن و مذاکره دوستانه، گام فراتر نمى‏گذارد.
ولى مذهب و اعتقاد به پاداش‏ها و کیفرها، فضیلتهاى اخلاقى را مانند انسان دوستى، ضعیف نوازى، مهربانى به یتیمان، دستگیرى از درماندگان و...در انسان زنده مى‏سازد و از اینجهت دانشمندان، مذهب را پشتوانه اخلاق مى‏دانند.
قرآن مجید با روش خاصى به این نکته اشاره میکند و انکار مبدأ و معاد را مایه کشته شدن عواطف انسانى میداند، تا آنجا که دل او سخت و پرقساوت مى‏گردد و مهربانى و ترحمى نسبت به یتیم و مستمند و بى‏نوا ندارد، چنانکه میفرماید:
ارأیت الذى یکذب بالدین، فذلک الذى یدع الیتیم و لا یحض على طعام المسکین (سوره ماعون آیه 1 ـ 3)
«آیا دیدى کسى را که روز جزا را انکار مى‏کند، او همان کسى است که (با کمال بى‏رحمى)، یتیم را طرد مى‏نماید، و افراد را به اطعام مستمندان دعوت و ترغیب نمى‏نماید.»
3 ـ تأمین عدالت اجتماعى
تزاحم و اصطکاک در منافع، از لوازم اجتماع انسانى است که در آن افراد نیرومندو ناتوان، مستعد و عقب مانده، زندگى میکنند و افراد نیرومند و مستعد پیوسته مى‏خواهند همه چیز را به خود اختصاص دهند، براى ترمیم این قسمت چاره‏اى جز این نیست که قوانینى وضع گردد که حافظ حقوق تمام طبقات باشد، ولى باید توجه داشت که اگر وضع قانون مهم است، اجراء آن از اصل تشریع آن اهمیت بیشترى دارد.
در جامعه‏هاى کنونى، قوه مقننه، قوه قضائیه و قوه مجریه، تا حدودى توانسته‏اند به جامعه نظم و آرامش نسبى، بخشند و در مواقع فوق العاده با تأسیس حکومتهاى پلیسى و نظامى، جلو بسیارى از بى نظمى‏ها را بگیرند.
ولى جان سخن اینجاست که اینگونه نظامات مادى فقط میتوانند به خلافکاریهاى عیان، پایان بخشند ولى از تعدى‏هاى پنهانى که از دید دستگاه قدرت‏هاى قضائى و انتظامى دور است نمى‏توانند جلوگیرى کنند.
گذشته بر این هر گاه خود قدرتهاى سه گانه (مقننه، مجریه، قضائیه) بخواهند از مقام و موقعیت خود سوء استفاده کنند، چه عاملى مى‏تواند جلو تصمیمات آنان را بگیرد، اینجا است که حکومتهاى مادى در گسترش عدالت اجتماعى، کاملا در بن بست قرار گرفته و جز یک موفقیت نسبى چیزى عایدشان نمى‏شود.
ولى در اجتماعى که زیر بناى نظامات آن را، ایمان و ترس از خدا تشکیل دهد این مشکل خود به خود حل است و کیفرهاى جانکاه آن، بهترین ضامن اجراء قوانین است.
نگارنده در سفرى که از ایالات متحده دیدنى به عمل آورد، در مجالس دوستان، از صنایع گسترده و تکنولوژى وسیع و دانشگاههاى بى حد و حساب و امنیت فرد و اجتماعى آمریکا توصیفهاى زیادى مى‏شنید، دوستان غالبا از نقطه نظر خاصى سخن میگفتند، و هدف آنان انتقاد از شرق و شرقى بود که فرسنگها از تمدن درخشان غرب عقب مانده است، نه تمدنى دارند و نه فرهنگ، نه آسایشى دارند و نه امنیت و...
نگارنده در مواقع مناسب از شیوه زندگى غربى انتقاد مى‏کرد و تمدن آنان را یک تمدن ماشینى، نه انسانى میخواند هر چند انتقاد او در ذائقه دوستان تلخ بود.
روزى که ما نیویورک را به عزم قاهره ترک گفتیم فرداى آن روز (چهارشنبه 27 تیر ماه سال 56) حادثه‏اى رخ داد که آب پاکى روى دست آن لاف زنان و گزاف گویان ریخت، و آنان را که پیوسته از امنیت و آسایش و ادب و اخلاق و رعایت حقوق ملت مغرب زمین، سخن میگفتند، رسوا کرد.جرائد جهان و ایران نوشتند:
در خاموشى برق نیویورک که بدون سابقه رخ داد مردم عادى کوچه و بازار این شهر، به مغازه‏ها حمله کردند و در مدت کوتاهى سرمایه‏هاى مغازه‏داران را به غارت بردند و پلیس سه هزار نفر از آنها را دستگیر و بازداشت کرد و موضوع تا چند روز مورد بحث محافل بود.
آیا ملتى پیشرفته‏تر، و صنعتى‏تر از ملت آمریکا داریم؟ آیا این مردم به ظاهر مؤدب و ثروتمند چگونه در فرصت خاصى تمام اصول انسانى و اخلاقى را زیر پا گذاردند و به غارتگرى و تاراج اموال یکدیگر پرداختند؟ !
در آمریکا، صاحبان هتلها و دوستان کرارا به ما اخطار مى‏کردند که در اطاق را از پشت ببندیم و تا افراد را نشناسیم، درب را به روى آنان باز نکنیم.
آیا در مشرق زمین، که معتقدات مذهبى تا حدى به قوت خود باقى است و مردم این سامان، به کیفرها و جزاهاى اخروى معتقد هستند، در خاموشى برق شهر را تاراج میکنند؟ !
متأسفانه هنوز رهبران جهان به ارزش مبانى مذهبى و نقش آن در تأمین عدالت و گسترش امنیت اجتماعى پى نبرده‏اند و تأسف آور آنکه رهبران شرق با داشتن چنین سرمایه عظیم به دنبال روشهاى غربى هستند و هر روز براى رسیدن به امنیت و عدالت اجتماعى نظامات مادى را گسترش داده و به تشکیلات پلیسى خود توسعه میدهند، در صورتیکه هزینه‏هائى را که در این مورد مصرف مینمایند اگر در مورد تحکیم مبانى دینى و گسترش فضائل اخلاقى و ریشه‏کن کردن برنامه‏هاى ضد انسانى مصرف کنند به اهداف انسانى خود زودتر نائل میگردند.
آثار سازنده معاد در قرآن
قرآن در یک آیه، نظریه دو گروه (مادى و الهى) را درباره معاد منعکس میکند، شما در مفاد این دو نظر، دقت کنید، سپس به سؤالى که خواهیم کرد پاسخ بفرمائید
1 ـ قال الذین کفروا لا تاتینا الساعة
.2 قل بلى و ربى لتأتینکم عالم الغیب لا یعزب عنه مثقال ذرة فى السموات و لا فى الارض و لا اصغر من ذلک و لا اکبر الا فى کتاب مبین. (سباء ـ آیه 4)
«گروه کفار گفتند که قیامتى نخواهد آمد.»«بگو، سوگند به خدایم رستاخیز خواهد آمد، اوست آگاه از غیب حتى اندازه سنگینى ذره‏اى در آسمانها و زمین و نه از آن کوچکتر و نه از آن بزرگتر نزد او پنهان نیست و همگى در کتاب روشنى مضبوط مى‏باشد.»
من از شما سؤال میکنم کدام یک از این دو مکتب مى‏تواند، به اجراء قوانین و تحکیم عدالت اجتماعى و حفظ حقوق همنوعان کمک کند؟ آیا آن مکتبى که مى‏گوید:
جهان، صاحبى و خدائى دانا، توانا، عادل و دادگر ندارد و پس از مرگ، براى اعمال او حساب و کتابى در کار نیست، با مکتبى که میگوید هر عملى هر چند کوچک باشد، در روز بازپسین، حساب و کتابى خواهد داشت

 

تناسخ و معاد
تناسخ از ریشه «نسخ» گرفته شده و از کلمات اهل لغت درباره این واژه، چنین بر مى‏آید که از آن، دو خصوصیت استفاده مى‏شود:
1ـ تحول و انتقال.
2ـ تعاقب دو پدیده که یکى جانشین دیگرى گردد. (1)
در آنجا که حکمى در شریعت به وسیله حکم دیگر برطرف شود، لفظ «نسخ» به کار مى‏برند، و هر دو ویژگى به روشنى در آن موجود است، ولى آنجا که این لفظ در مسائل کلامى مانند «تناسخ» به کار مى‏رود تنها به ویژگى اول اکتفا مى‏شود، ویژگى دوم مورد نظر قرار نمى‏گیرد.مثلا خواهیم گفت: «تناسخ» این است که روحى از بدنى به بدن دیگر منتقل شود، در این جا تحول و انتقال هست ولى حالت تعاقب، که یکى پشت سر دیگرى در آید، وجود ندارد.و در هر حال شایسته است ما به انواع تحول‏ها و نقلها اشاره کنیم:
1ـ انتقال نفس انسانى از این جهان به سراى دیگر.
2ـ انتقال نفس در سایه حرکت جوهرى، از مرتبه قوه به مرتبه کمال، همان طور که جریان، در نفس نوزاد چنین است، زیرا نفس نوزاد از نظر کمالات کاملا به صورت قوه و زمینه است، ولى به تدریج به حد کمال مى‏رسد.
3ـ انتقال نفس پس از مرگ به جسمى از اجسام مانند سلول نباتى و یا نطفه حیوان و یا جنین انسان، و به دیگر سخن: آنگاه که انسان مى‏میرد، روح او به جاى انتقال به نشأه دیگر، باز به این جهان باز مى‏گردد، و در این بازگشت نفس براى خود بدنى لازم دارد، که با آن به زندگى مادى خود ادامه دهد، این بدن که ما از آن به جسم تعبیر آوردیم گاهى نبات است، و گاهى حیوان است، و گاهى انسان، و در حقیقت روح انسان پس از آن همه تکامل، تنزل یابد و به نبات یا حیوان و یا جنین انسانى تعلق گیرد، و بار دیگر زندگى را از نو شروع کند، واقعیت مثل معروف «روز نو و روزى از نو» تجسم پیدا مى‏کند، این همان تناسخ است که در فلسفه اسلامى و قبلا در فلسفه یونان، بلکه در مجامع فکرى بشر مطرح بوده است و غالبا کسانى که تجزیه و تحلیل درستى از معاد نداشتند به این اصل پناه مى‏بردند، گوئى اصل تناسخ جبران کننده مزایاى معاد است و بازگشت انسان به این دنیا، و تعلق نفس به بدن مادى، گاهى براى دریافت پاداش، و با براى کیفر بینى است، مثلا کسانى که در زندگى دیرینه خود درست کار و پاکدامن بوده‏اند بار دیگر که به این جهان باز مى‏گردند و از زندگى بسیار مرفه و دور از غم و ناراحتى (به عنوان پاداش) برخوردار مى‏شوند، در حالى که آن گروه که در زندگى پیشین خود تجاوزکار و ستمگر بوده‏اند براى کیفر، به زندگى پست‏تر باز مى‏گردند ـ تو گوئى ـ اگر امروز گروهى را مرفه و گروه دیگرى را گرسنه و برهنه مى‏بینیم این به خاطر نتیجه اعمال پیشین آنها است که به این صورت تجلى مى‏کند و هرگز تقصیرى متوجه فرد یا جامعه نیست.ما با این که از آمیختن بحث‏هاى فلسفى و کلامى به بحثهاى اجتماعى مى‏پرهیزیم ولى در این جا از اشاره به نکته‏اى ناگزیریم و آن این که اعتقاد به تناسخ به این شکل، مى‏تواند اهرمى محکم در دست جهانخواران باشد که عزت و رفاه خود را معلول پارسائى دوران دیرینه، و بدبختى و بخت برگشتگى بیچارگان را نتیجه زشتکاریهاى آنان در زندگیهاى قبلى قلمداد کنند و از این طریق، بر دیگ خشم فروزان و جوشان توده‏ها که پیوسته خواستار انقلاب و پرخاشگرى بر ضد مرفهان و مستکبران مى‏باشند، آب سرد بریزند و همه را خاموش نمایند .اگر مارکسیسم مى‏گوید «دین افیون ملتها است» باید چنین اندیشه‏هاى دینى را افیون ملتها بداند و آن را در خدمت مستکبران و غارتگران بیاندیشد، نه آئینهاى منزه از این خرافات را، و شاید به خاطر این انگیزه بوده است که اندیشه تناسخ در سرزمینهائى مانند «هند» رشد نموده که از نظر بدبختى و گسترش فاصله طبقاتى وحشت زا و هولناک مى‏باشد.به طور مسلم صاحبان زر و زور براى توجیه کارهاى خود، و براى فرو نشاندن خشم ملتهاى گرسنه و برهنه به چنین اصلى پناه مى‏بردند، و رفاه خود و سیه‏روزى همسایه دیوار به دیوار را از این طریق توجیه مى‏نمودند، تا آن هندى بیچاره به جاى فکر در انقلاب، بر زندگى قبلى خود تاسف ورزد، و با خود بگوید چرا من در هزاران سال پیشین در این جهان که زندگى مى‏کردم چنین و چنان کرده‏ام که اکنون دامنگیرم شده است، ولى خوشا به حال آن خواجگان که هم‏اکنون میوه نیکوکارى خود را مى‏چینند، بدون آنکه ستمى به کسى بنمایند.یک چنین اصل درست در خدمت ستمگران زورگو بوده است که متأسفانه در سرزمین هند رشد و نمو کرده است.در هر حال ما در این جا به بحث فلسفى خود ادامه مى‏دهیم و اقسام تناسخ را یادآور مى‏شویم: اصولا از طرف قائلان به تناسخ سه نظریه مطرح مى‏باشد که عبارتند از:
1ـ تناسخ نامحدود.
2ـ تناسخ محدود به صورت نزولى.
3ـ تناسخ محدود به صورت صعودى.
هر چند هر سه نظریه، از نظر اشکال تصادم با معاد یکسان نمى‏باشند، (2) زیرا قسم نخست از نظر بحثهاى فلسفى باطل و با معاد کاملا در تضاد مى‏باشند، در حالیکه قسم سوم فقط یک نظریه فلسفى غیر صحیح است هر چند اعتقاد به آن، مستلزم مخالفت با اندیشه معاد نیست، همان گونه که قسم دوم نیز مخالفت همه جانبه با اندیشه معاد ندارد، ولى چون همگى در یک اصل اشتراک دارند و آن انتقال نفس از جسمى به جسم دیگر، از این جهت قسم سومى را نیز در شمار اقسام تناسخ مى‏آوریم.اینک به توضیح اقسام نامبرده از تناسخ مى‏پردازیم :
1ـ تناسخ نامحدود یا مطلق
مقصود از آن این است که نفس همه انسانها، پیوسته در همه زمانها از بدنى به بدن دیگر منتقل مى‏شوند، و براى این انتقال از نظر افراد، و از نظر زمان محدودیتى وجود ندارد، یعنى نفوس تمام انسانها در تمام زمانها به هنگام مرگ، دستخوش انتقال، از بدنى به بدن دیگر مى‏باشند، و اگر معادى هست جز بازگشت به این دنیا آن هم به این صورت، چیز دیگرى نیست و چون این انتقال از نظر افراد و از نظر زمان، گسترش کامل دارد از آن به تناسخ نامحدود یا مطلق تعبیر نمودیم.قطب الدین شیرازى در تشریح این قسم چنین مى‏گوید: «گروهى که از نظر تحصیل و آگاهى فلسفى در درجه نازل مى‏باشند به یک چنین تناسخ معتقدند، یعنى پیوسته نفوس از طریق مرگ و از طریق بدنهاى گوناگون، خود را نشان مى‏دهند و فساد و نابودى یک بدن مانع از عود ارواح به این جهان نمى‏باشد» . (3)
2ـ تناسخ محدود به شکل نزولى
قائلان به چنین تناسخ معتقدند، انسانهایى که از نظر علم و عمل، و حکمت نظرى و عملى، در سطح بالاترى قرار گرفته‏اند، به هنگام مرگ بار دیگر به این جهان باز نمى‏گردند بلکه به جهان مجردات و مفارقات (از ماده و آثار آن) مى‏پیوندند و براى بازگشت آنان پس از کمال، به این جهان وجهى نیست.ولى آن گروه که از نظر حکمت عملى و علمى در درجه پائین قرار دارند، و نفس آنان آئینه معقولات نبوده و در مرتبه «تخلیه نفس» از رذائل توفیق کاملى به دست نیاورده‏اند، براى تکمیل در هر دو قلمرو (نظرى و عملى) بار دیگر به این جهان باز مى‏گردند، تا آنجا که از هر دو جنبه به کمال برسند و پس از کمال به عالم نور مى‏پیوندند.در این نوع از تناسخ دو نوع محدودیت وجود دارد یکى محدودیت از نظر افراد زیرا تمام افراد به چنین سرنوشتى دچار نمى‏گردند و افراد کامل بعد از مرگ به جاى بازگشت به دنیا به عالم نور و ابدیت ملحق مى‏شوند، دیگرى از نظر زمان یعنى حتى آن افرادى که براى تکمیل به این جهان باز گردانده مى‏شوند، هرگز در این مسیر پیوسته نمى‏مانند، بلکه روزى که نقصان‏هاى علمى و عملى خود را بر طرف کردند بسان انسانهاى کامل قفس را شکسته و به عالم نور مى‏پیوندند.
3ـ تناسخ صعودى
این نظریه بر دو پایه استوار است:
1ـ از میان تمام اجسام، نبات آمادگى و استعداد بشرى براى دریافت فیض (حیات) دارد.
2ـ مزاج انسانى براى دریافت حیات برتر، بیش از نبات شایستگى دارد، او شایسته دریافت حیاتى است که مراتب نباتى و حیوانى را پشت سر گذاشته باشد.
به خاطر حفظ این دو اصل، (آمادگى بیشتر در نبات، و شایستگى بیشتر در انسان) فیض الهى که همان حیات و نفس است، نخست به نبات تعلق مى‏گیرد، و پس از سیر تکاملى خود به مرتبه نزدیک به حیوان، در «نخل» ظاهر مى‏شود، آنگاه به عالم جانوران گام مى‏نهد، و پس از تکامل و وصول به مرتبه میمون با یک جهش به انسان تعلق مى‏گیرد و به حرکت استکمالى خود ادامه مى‏دهد تا از نازلترین درجه به مرتبه کمال نائل گردد. (4)
اکنون که با اقسام تناسخ و تفاوتهاى آنها آشنا شدیم پیرامون تحلیل و نقد این اقسام مطالبى را یاد آور مى‏شویم:
1ـ تناسخ و معاد
دقت در اقسام سه گانه تناسخ این مطلب را به ثبوت مى‏رساند که اعتقاد به تناسخ مطلق صد در صد در نقطه مقابل معاد قرار گرفته است و قائلان به تناسخ نامحدود، حتى به عنوان نمونه هم نمى‏توانند در موردى معتقد به معاد باشند، زیرا انسان در این نظریه پیوسته در حال بازگشت به دنیا است و از نقطه‏اى که شروع مى‏کند باز به همان نقطه باز مى‏گردد.در حالى که در تناسخ نزولى، تناسخ نه همگانى است و نه همیشگى و گروه کامل از روز نخست داراى معاد مى‏باشند یعنى مرگ آنان سبب مى‏شود که نفوس آنان به عالم نور ملحق گردد، ولى طبقه غیر کامل تا مدتى فاقد معاد مى‏باشند و مرگ آنان مایه باز گشت به این جهان است ولى آنگاه که از نظر علمى و عملى به حد کمال رسیدند، به گروه کاملان ملحق مى‏شوند و قیامت آنان نیز برپا مى‏شود.نظریه سوم کوچکترین منافاتى با معاد ندارد، بلکه خطاى آن در تبیین خط تکامل است که آن را به صورت منفصل و جداى از هم تلقى مى‏کند، و نفس را روزى در عالم نبات محبوس کرده، سپس از آنجا به عالم حیوان منتقل مى‏سازد، و پس از طى مراحلى، متعلق به بدن انسان مى‏داند، و نفس در این نظریه مثل مرغى است که از قفس به قفسى و از نقطه‏اى به نقطه‏اى منتقل مى‏گرد، و هرگز میان این مراتب، اتصال و پیوستگى، وجود ندارد و «نفس» در هر دوره‏اى براى خود بدنى دارد، تا لحظه‏اى که به آخرین بدن برسد و به هنگام مرگ به عالم آخرت ملحق شود.و اگر دارنده این نظریه، این مراتب را متصل و بهم پیوسته مى‏انگاشت، با حرکت جوهرى کاملا هم آهنگ بود، و در حقیقت حرکت جوهرى در این نظریه به صورت منفصل منعکس شده، در حالى که اگر قید انفصال را بردارد، و بگوید نطفه انسان از دوران جنینى تا انسان کامل گردد، مراحل نباتى و حیوانى را طى کرده و به مرتبه انسانى مى‏رسد، بدون این که براى نفس متعلقات و موضوعات مختلفى باشد، و در هر حال یک چنین نظریه هر چند با معاد تصادم ندارد از نظر برهان فلسفى مردود مى‏باشد.
2ـ تناسخ مطلق و عنایت الهى
در این باره دو مطلب را یاد آور مى‏شویم:
1ـ هرگاه نفوس به صورت همگانى و همیشگى راه تناسخ را پیمایند، دیگر مجالى براى معاد نخواهد بود، در حالى که با توجه به دلائل فلسفى، آن یک اصل ضرورى و حتمى است و شاید قائلان به این نظریه، چون به حقیقت (معاد) پى نبرده‏اند «ره افسانه زده‏اند» ، و تناسخ را جایگزین معاد ساخته‏اند، در حالى که دلائل ششگانه ضرورت معاد یک چنین بازگشت را غایت معاد نمى‏داند، زیرا انگیزه معاد منحصر به پاداش و کیفر نیست، تا تناسخى که هم آهنگ با زندگى پیشین انسان باشد

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  40  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله معاد از نظر صدر المتالّهین