با آنکه عشایری بودم به جای تفنگ و فشنگ قلم و کتاب را انتخاب کردم، معلم شدم و آموزش عشایری را به راه انداختم.
کم بودند کسانی که تشویقم می کردند و بسیار بودند آنهایی که به ملامتم برمیخواستند.
پدرم مثل همه پدرها فرزندش را شایسته ی مشاغل مهم تری می پنداشت. یکی از پسرعموهایم که اتفاقا مرد غیرتمندی بود و تحصیلات مرا عالی می دانست شماتتم می کرد :((ما از تو انتظار کارهای بزرگ داشتیم. خیال می کردیم استاندار می شوی . وکیل و وزیر می شوی. کارت به مکتب داری کشید!))
کتاب زیبای به اجاقت قسم از آثار استاد محمد بهمن بیگی معلم عشایر