مقاله درمورد کشور افغانستان .زمسن ومنابع .منابع طبیعی .رودخانه ها ودریاچه ها .گیاهان و زندگی حیوانی .آب وهوا .منابع طبیعی .
پیامد های محیطی. در12صحفه
افغانستان
فرمت فایل : word (لینک دانلود پایین صفحه) تعداد صفحات 62 صفحه
مقدمه
دانشمندان علوم سیاسی و جامعهشناسان تلاش ورزیدهاند تا از راه کاوشهای علمی و تحقیقی، نظریاتی ارائه دهند. هر یک از دیدگاهی به موضوع نگریسته و نتایجی را در معرض مطالعه قرار دادهاند. عدهای نظام قبیلهای را مطرح ساختهاند؛ عدهای دیگر روی ضعف مدیریت سیاسی و رقابتهای شخصی رهبران جهادی انگشت میگذارند و عده ای هم تقسیم ناعادلانه قدرت و عدم مشارکت را عامل اصلی معرفی میکنند. نظریه دیگری تجاوزات خارجیها و دخالت بیگانگان را از عوامل مؤثر میدانند.
ملت مسلمان افغانستان در مقابل تجاوزات خارجیها با ایمان راسخ و عزم قاطع قیام کردند و یکی از قویترین ابرقدرتهای مادی جهان (سوسیال امپریالیسم خونخوار شوروی) را، که مجهز به بزرگترین تکنولوژی بود، با دادن بیش از یک میلیون شهید، عده زیادی معلول و شش میلیون مهاجر شکست دادند و بدین وسیله افتخار پرارزشی را نصیب بشریت مظلوم نمودند.
این ملت قهرمان، اما مظلوم، به جرم دفاع از دین، وطن و مقدسات خود، اکنون در میان انبوهی از مصیبتها دست و پا میزند. چه عواملی در پیدایش وضع موجود و اسفبار دخیلاند و چه کسانی باعث حضور و دستاندازی بیگانگان از دور و نزدیک گردیدهاند که بعد از شکست و فرار شوروی سابق این ملت گرفتارتر شده است. واضح است که مسبب اصلی آن جستوجوی منافع نامشروع استکبار و متحدین منطقهای آن، شرارت شریران، عالمان کجاندیش، جاهلان گستاخ، زراندوزان نابخرد و قدرتطلبان ستمگر بودند. بحران موجود سیاسی نظامی افغانستان، با کودتای ننگین 7 ثور (هفتم اردیبهشت) سال 1357 حزب دموکراتیک خلق (حزب کمونیستی) شروع شد و ادامه آن همراه با تجاوز وحشیانه اتحاد شوروی سابق، مداخلات خارجیها، بهویژه پاکستان، بود که هنوز هم شعلههای مهیب آن دامنگیر مردم مسلمان افغانستان و منطقه گردیده است.
در این پژوهش مختصر به بررسی ریشههای معضلاتی میپردازیم، که منجر به عدم موفقیت مجاهدین مسلمان گردیده است. میدانیم عمده هدف مجاهدین تشکیل دولت اسلامی فراگیر و مدافع حقوق تمامی اقوام، ملیتها و مذاهب حنفی و جعفری بوده که تا حال تحقق پیدا نکرده. اینک ریشهیابی عوامل مربوط را در دو بخش داخلی و خارجی مورد بررسی و ارزیابی قرار میدهیم.
عوامل داخلی
بحرانها
وقایع و پیامدهای اجتماعی معمولاً دارای یک عامل نیستند بلکه عوامل زیادی در ایجاد یک پدیده و یا تحول اجتماعی دخیلاند. لذا بررسی هر یک از متغیرها و کشف علت عمده آنها ضروری میباشد. میتوان عوامل داخلی را با توجه به علل یاد شده، به صورت بحرانهای هویت، مشروعیت و مشارکت بررسی نمود:
1. بحران هویت
این بحران بدان معنی است که افراد جامعه واحد یا ملت واحد در یک کشور، در بین خودشان، احساس تعلق چندگانه داشته باشند. موضوع مذکور اساسیترین بحران در توسعه سیاسی بهشمار میآید؛ زیرا نبود احساس هویت مشترک در افراد جامعه عامل عدم شکلگیری دولت با ثبات ملی میگردد. یکی از صاحبنظران میگوید بحران هویت به این صورت پدید میآید که بین مردم مورد نظر احساس پایدار نسبت به جماعت محاط در پیوندهای سنتی که موجب تعلقخاطر به مجموعههای قشری (گروههای نژادی، قبیلهای، منطقهای و...) است؛ بحرانی که از چنین فضایی حاصل شود، جز با اصلاح ساختارهای اجتماعی و فرهنگی زایل نمیشود.[1]
این بحران یکی از عوامل بنیادین در ناامنیهای افغانستان بهشمار میرود که وحدت ملی را در آن کشور خدشهدار نموده است. افغانستان کشوری است که قومیتهای مختلف با طرز گویشهای متفاوت، قبایل متعدد و مذاهب جعفری و حنفی در آن زندگی میکنند؛ و پدیده نوظهور دیگر یعنی احزاب، سازمانها و گروههای سیاسی و نظامی مختلف با گرایشهای گوناگون نیز در این کشور موجودند.
از دو قرن بدینسو، بعضی از زمامداران برای ایجاد هویت و روند آن از استراتژی حذف یا استراتژی یکسانسازی استفاده نمودهاند. در این راستا فقط هویت مشخصی را مستحکم کرده هویتهای دیگر را نادیده گرفتهاند که این شیوه خاص نظامهای دیکتاتوری و خودکامه میباشد.
از اوایل قرن نوزدهم در افغانستان هویتی به نام «افغان» در جامعه پدید آمده و مستحکم گردیده؛ اما در حقیقت با وجود قومیتهای دیگر و ندیده گرفتن آنها، به این صورت تنها از یک قوم افغان (پشتون) نمیشود به ایجاد هویت جمعی مشترک مورد قبول، که دارای احساس یگانه باشند، رسید.
عدهای بر این عقیدهاند که بهترین نام برای کشور همان اسم فراموش شده آریانا یا خراسان میباشد؛ زیرا زمانی که اعمال زور، خشونت و فشار از میان برداشته میشود بحران به وجود میآید. قیام ملی و سرتاسری در مخالفت با کمونیستهای داخلی و تجاوز شوروی سابق صورت میگیرد، تمامی اقوام، قبایل و مردم مسلمان مسلح میگردند که با تجزیه شدن حاکمیت، روند هویت بخشی در قالب قومگرایی، منطقهگرایی، نژادگرایی و... دوباره احیا میگردد و هویتهایی ظهور و بروز پیدا میکنند. هر یک از اقوام احساس میکنند که به یک کلیتی خاص تعلق دارند، به ارزشها و باورهای مستقل از دیگران اعتقاد دارند و به اساطیر و قهرمانان مخصوص عشق میورزند که، در نتیجه، باعث ایجاد جامعه چندگانه و ظاهر شدن بحران هویت در کشور میگردد. زمزمههای آن را در بعضی از مناطق افغانستان در قالبها و نامهایی مانند هزاردستان، پشتونستان، تخارستان و ترکستان میشنیدیم که جنگهای اولیه قابل بین حزب وحدت اسلامی از یک سو و از جانب دیگر اتحاد اسلامی سیّاف مبین آن واقعیت بود؛ زیرا بحران هویت عامل بروز حس قومگرایی افراطی در جامعه گردیده که در تشدید و تداوم جنگهای داخلی بسیار مؤثر بود؛ چنانچه جنگ مذکور در کابل را آقای علیجان زاهدی چنین تبیین میکند: هرچند عنوان نبرد سال 71 کابل، بین دو گروه حزب وحدت اسلامی و اتحاد اسلامی داشت، اما واقعیت امر غیر از این بود. حقیقت این بود که این جنگ تمامعیار بین نیروهای پشتون و نیروهای هزاره بود؛ همه نیروهای پشتون در این جنگ شرکت کردند. حتی آنهایی که در جمعیت اسلامی عضویت داشتند بیطرف نمانده وارد معرکه شدند. شاهد بر این قضیه اسرایی است که از این افراد در میدان جنگ به دست نیروهای هزاره اسیر شدند.[2]
در جای دیگر باز هم آقای زاهدی میگوید: یکی دیگر از آثار و نتایج این جنگ بروز احساسات ملی هزارهها بود. همین جنگ نوعی همبستگی ملی را به دنیا نشان داد. هزارههایی که در گوشه و کنار جهان زندگی مینمایند این جنگ را جنگ خودشان دانسته در افتخارات به دست آمده خود را شریک میدانند؛ تظاهرات هزاره های ساکن در ایران و ... شاهد گویای این مطلب است. بعد از این جنگ، هزارهها در هر کجای این دنیا که زندگی مینمایند به قهرمانان این جنگ به عنوان قهرمانان ملیشان نگاه کرده به وجود آنها افتخار میکنند.[3]
از اینرو، بروز بحران هویت، عامل بازگشت جامعه به هویتهای کوچکتر محلی (شمال و جنوب) تقسیم میشود قومی «هزاره، ازبک، تاجیک و پشتون» گردیده است و به منازعات سیاسی و شکافهای اجتماعی عمق بیشتری بخشید.
2. بحران مشروعیت
این بحران از جمله عوامل ناآرامیهای سیاسی و نظامی در افغانستان بوده که با بحران هویت ارتباط قابل توجهی دارد. سبب این بحران، معضل دستیابی به توافق همهجانبه بر سرنوشت مشروع اقتدار و مسئولیتهای مناسب حکومت است. منظور از مشروعیت، حقانی نشان دادن قدرت یا توجیه عقلایی اعمال قدرت میباشد.[4] باید اقتدار دولت ملی را به عنوان عالیترین مرجع سیاسی و مرکزی، که کل مسئولیتهای کشور را عهدهدار بوده و اشکال مختلف مشروعیت را در انحصار خود دارد، به رسمیت بشناسد؛[5] یا اینکه مشروعیت بیانکننده رابطهای بین رهبران و افراد است. رهبران برای مشروع ساختن حکمروایی کوشش میکنند؛ اگر افراد مردم این توجیه را از نظر اخلاقی درست و مناسب بدانند، آنگاه حکمروایی مشروع میگردد. خلاصه آنکه، تنها مردم هستند که میتوانند مشروعیت را به رهبران اعطا کنند.[6] بحران مشروعیت وقتی به وجود میآید که بین مردم و ادعای حاکمان، اختلاف و تناقض به وجود بیاید و آن دلایلی را که حکام برای اعمال قدرتشان ذکر میکنند، به طور کلی و یا عمدتاً مورد قبول مردم نباشد.
این اثر در برگیرنده یی سه صد وبیست ودو صفحه می باشد؛ بدون در نظرداشت صفحاتی که به کتابنامه و فهرست مطالب اختصاص یافته است . برگ های مقدماتی این اثر با جدولی از راهنمای حروف آوا نویسی، مقدمه و سپاسگزاری مزین شده است . محور های مورد بحث کتاب، دارای سه فصل می باشد و هر فصل دارای چندین بخش و به تر تیبی که در این اثر آمده ، چنین می خوانیم :
" فصل اول : مبانی نظری تحقیق و پیشینه ی زبان وادب دری . بخش اول؛ در این بخش ،ضرورت،هدف،محدودیت ها ،کار برد ،فرضیه ها ، سوال ها و روش تحقیق مورد بحث قرار گرفته است . بخش دوم؛ در این بخش به تعریف مقوله های تحقیق پرداخته شده است .در تعریف مقوله های تحقیق، "نظام"، نظام های سیاسی و اجتماعی، " فیودالی"، "شاهی"،" جمهوری"، "کمونیستی"،و "نظام اسلامی"و نیز طالبانی بیان شده است .بخش سوم؛. در این بخش محدوده ی جغرافیای طبیعی و سیاسی افغانستان معرفی شده است . بخش چهارم؛. پیشینه ی زبان و ادب فارسی دری < بعد از اسلام > مورد بررسی قرارگرفته است .
فصل دوم : ادبیات معاصر دری افغانستان . در این فصل ادبیات معاصر دری ، پس از تشکیل دولت مستقل افغانی از هفده صد و چهل و هفت میلادی تا پایان دوره های شاهی ، مورد بررسی قرارگرفته است . این فصل شامل پنج بخش می باشد : بخش نخست . دوره ی ابدالی ها یا دوره ی فترت ادبی . بخش دوم . شکلگیری ادبیات رزمی و حماسی . بخش سوم . اوضاع ادبی دوره ی محمد زایی ها . بخش چهارم . دوره ی معاصر ، ادبیات مشروطیت و تجدد گرایی در دوره ی امیر حبیب الله خان . بخش پنجم . نادرشاه محمد زایی و تلاش برای باز گشت .
فصل سوم : از دوره ی جمهوری تا پایان دوره ی حکومت اسلامی به شمول دوره ی طالبان را مورد مطالعه قرار داده است . این فصل دارای پنج بخش می باشد که به ترتیب: شامل دوره ی جمهوری، کمونیستی، اسلامی، طالبانی وادبیات دوره ی مقاومت و مهاجرت می شود . دوره ی مقاومت ومهاجرت شامل آن دسته از آثاری است که نویسنده گان و شاعران مهاجر در کشورهای همجوار و سایرکشور ها پدیدآورده اند.1
نویسنده کتاب پس ازآنکه از طرح کلی تحقیق خود یاد آور می شود و ازمبانی نظری تحقیق«تعریف مقوله ها» به اوضاع جغرافیایی ـ تاریخی می پردازد؛ درپایان این بخش ازبعضی تمایزات گویشی و نوشتاری در افغانستان پرده بر می دارد . در بخش دیگر این کتاب که بخش چهارم این اثر را در برمی گیرد. قرائتی از پیشینیه ی زبان و ادب فارسی دری آمده است .میماند مبحث اصلی این کتاب که به بررسی تأثیرنظام های سیاسی و اجتماعی افغانستان بر ادبیات دری از سال یازده بیست و شش تا یازده نود وهفت خورشیدی محدود می شود.
به باور نویسنده کتاب، تأثیرنظام های سده های پسین بر ادبیاب دری یکدست و یکسان نیست . بآنهم در کل این تأثیرات را منفی می یابد.بی درنگ باید افزود : این ادعای نویسنده در سطح کلی گویی باقی نمی ماند بلکه نویسنده می کوشد به جزئیات مباحث برای اثبات ادعایش
شامل 10 صفحه فایل WORD قابل ویرایش
جایگاه افغانستان در ذهنیت مردم کرة زمین
در سال 2000 در جشنوارة پوسان در کشور کره جنوبی حضور داشتم و در پاسخ این سؤال که فیلم بعدی تو دربارة چیست، می گفتم: دربارة افغانستان. و بلافاصله مورد این پرسش واقع می شدم که "افغانستان چیست؟"
چرا این چنین است؟ چرا تا این اندازه می تواند کشوری در جهان مهجور باشد که مردم یک کشور آسیایی مثل کره جنوبی حتی نام افغانستان را به عنوان یک کشور دیگر آسیایی نشنیده باشند؟ دلیل آن واضح است. افغانستان در جهان امروزه نقش مثبتی ندارد. نه به عنوان یک کشور اقتصادی که از طریق یکی از کالاهای آن به یاد آورده شود و نه به عنوان یک کشور صاحب علم که جهان را از دانش خود بهرهمند کرده باشد و نه به عنوان یک کشور صاحب هنر که اسباب افتخاری شده باشد.
در امریکا، اروپا و خاورمیانه البته وضع فرق می کند و افغانستان به عنوان یک کشور خاص شناخته می شود. اما این خاص بودن نیز معنی مثبتی ندارد. آن ها که نام افغانستان را می شناسند آن را بلافاصله با یکی از این کلمات به صورت تداعی ـ معانی به یاد می آورند. قاچاق مواد مخدر، بنیادگرایی اسلامی طالبان، جنگ با روسیه، جنگ داخلی طولانی.
در این تصویر ذهنی نه نشانی از صلح و ثبات است، نه نشانی از آبادانی، پس نه هیچ توریستی را رؤیای سفر می آورد و نه هیچ بازرگانی را طمع سود.
پس چرا نباید فراموش شود؟ تا آن جا که می توان در کتاب های لغت در مقابل کشور افغانستان نوشت : افغانستان کشوری تولید کنندة مواد مخدر، با ملتی خشن و جنگجو و بنیادگرا، که زنان خود را زیر چادرهایی بدون منفذ پوشانده اند. به همة این ها اضافه کنید " تخریب بزرگترین مجسمة بودای جهان" را در بامیان افغانستان، که اخیراً تأثر همة کرة زمین را برانگیخت و تمام اهل فرهنگ و هنر را به دفاع از مجسمة بودای تخریب شده واداشت. اما چرا کسی بجز نمایندة امور انسانی دبیرکل سازمان ملل از مرگ قریب الوقوع یک میلیون انسان در افغانستان به دلیل فقر مفرط ناشی از خشکسالی اظهار تأسف نکرد؟ چرا هیچکس از دلایل این مرگ ومیر سخن نمیگوید؟ چرا فریاد بلند همگان برای تخریب "مجسمة بودا" ست، اما کوچکترین صدایی برای جلوگیری از مرگ انسان های گرسنة افغان بر نمی آید؟ آیا در جهان معاصر مجسمه ها از انسان ها عزیزترند؟
فرمت فایل: word(قابل ویرایش)تعداد صفحات16
مقدمه
سرزمین افغانستان در طول تاریخ گلوگاه تهاجم به هند بوده است؛ جنگجویان بسیاری چون "اسکندر مقدونی"، "محمود غزنوی" ، " تیمور گورکانی " ، " نادر شاه افشار "، از پیچ و خم کوهها و دره های این کشور خود را به هندوستان رسانده اند. علاوه بر این تا قبل از کشف راههای آبی در قرون جدید و سپس توسعه راههای هوایی، خط مسیر بازرگانی شرق و غرب، از دشت شمال این کشور عبور می کرد که محل عبور کاروانهای جاده ابریشم از این سرزمین بوده که عموما ازطریق قندهار به هند و از طریق بلخ به چین می رفت. پس از کشف راههای آبی و سپس توسعه راههای هوایی، افغانستان مانند سایر سرزمین های آسیای مرکزی، تبدیل به منطقه ای محصور شد.