فی ژوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی ژوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود تحقیق کامل درمورد بنای ساختمان

اختصاصی از فی ژوو دانلود تحقیق کامل درمورد بنای ساختمان دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود تحقیق کامل درمورد بنای ساختمان


دانلود تحقیق کامل درمورد بنای ساختمان

 

 

 

 

 

 

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

فرمت فایل: Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

تعداد صفحه :27

 

بخشی از متن مقاله

قبل از اینکه به مصرفی و بررسی بناهای مورد بحث بپردازیم، لازم است که تعدادی از کلمات به کار رفته در متن را مصرفی و معانی و مفاهیم و مورد امتهایی که از نظر ما به یا کلمات تعلق می گیرد را بیان کنیم.

سرا: به بنایی گفته می شود که حیاط در میانه دارد و دور تا دور حیاط را حجره هایی در یک یا دو طبقه فرا گرفته اند.

تیمچه: این فضا به عوض حیاط، فضایی مسقف دارد که دور تا دور آن حجره ها در یک یا دو طبقه قرار دارند. سقف اغلب تیچه ها پر کار است و نورگیرهایی دارد.

بازانداز: محلی که در آن اجناس تخلیه و بارگیری می شوند.

دالان: فضای ممتد مسقف که ارتباط بین بناهایی مثل سرا و تیمچه را با راستة بازار یا بقیه قسمتها فراهم می سازد.

بازشوی چوبی : در و پنجره ای که با چوب ساخته و تزئین شده است و می تواند با لولا جابه جا شود یا به کل برداشته شده، کنار گذاشته شود.

  • در بررسی موارد خاص هر جا معانی و مفاهیم جدا از بحثهای معمارانه دریافت کردیم از علامت (*) در مصرفی آن استفاده کردیم، اغلب این دریافتها درونی بوده و بحثی دربارة آن صورت نگرفته و فقط در جهت بیان تأثیرات فضایی بر روح و روانمان بازگو شده است.

ترکیب بندی کلی فضاها:

به طور کلی می توان گفت سرا، با مطرح ترین واحد تشکیل دهنده و خود یعنی حیاط، هیت گرفته و در اطراف حیاط، واحدهای تجاری شروع به شکل گیری و فعالیت کرده اند. این واحدها از کوچکترین خود، یعنی حجره گرفته تا حیاطهای کوچکی که مصرفی شدند همه رو به مرکز مجموعه یعنی حیاط دارند.

این ارتباطیا کاملاً مستقیم است با مثل حجره های داخل حیا.

و یا غیر مستقیم؛ مثل حجره های دالانها و حیاط های کوچک که توسط دالانها به سم حیاط کشیده شده اند.

در هر صورت ترکیب بندی کل فضا به وحدت و یکپارچگی و از همه مهمتر ارتباط در مرکز سرا یعنی حیاط می انجامد.

با وجود این همه در ارتباط تیمچة پوستی گلشن استقلال هر کدام از واحدها، خصوصاً تیمچه به خوبی حفظ شده است. این ارتباط شدید در بطن هنجارهای بازار و تعاریف تیمچه و سرا نهفته باشد. اما آنچه از ظاهر پیداست دو واحد تجاری مستقل است که حتی در نگاه اول نمی توان فهمید تا چه حد از حیث معماری درهم فرو رفته اند.

در ترکیب کلی تر، یعنی اتصال و ارتباط تیمچه و سرا با راستة اصلی بازار هم این دو واحد مانند شاخ و برگ درخت به تنه اصلی متصل هستند و از سژیان و جنبش راسته بازار تغذیه می کنند.

بنابراین سراها و تیمچه ها در کنار رشد ارگانیک راسته بازار، در هر فضا و مساحت مناسبی به این شاهرگ چسبیده اند، اما پس از این تولد با نظم و ترتیب خاص معماری خویش بزرگ شود شخصیت یافته اند.

آنچه که مسلم است با واحدهای نزدیکتر به تنه اصلی در این جنبش و تغذیه سهیم تر هستند. دالانهای قسمت غربی حجره های فعالتری نسبت به دو دالان دیگر سرا دارند. در خود این دالانها هم حجره های نزدیک به در ورودی فعالتر هستند. البته تغییر کاربری اغلب حجره های سرا از عمده فروشی به خرده فروشی مانند حجره های راسته بازار در این ارتباط موثر است.

با وجود اینکه از گذشته کارکرد این فضاها تصویر دقیقی نداریم، ولی به خوبی حس می شود که حجره های قسمت شرقی که از راسته بازار دورتر هستند، استعداد بیشتری برای تبدیل شدن به انبار را دارا می باشند. به طور کلی قسمت شرقی از سکون و یکنواختی بیشتری برخوردار است.

در بحث دالانها به این نکته اشاره می شود که دالانهای غربی به علت دارا بودن امتیاز ذکر شود از تزئینات بیشتری برخوردار هستند و کلاً با دو دالان شرقی متفاوت هستند. خوب بود این مطالب با تصویر همراه می شد.

مصرفی کلی مجموعه سرای گلشن و تیمچه پوستی:

مجموعه سرای گلشن از بناهای بزرگ و به گفته بازاریها، مهم بازار اصفهان است  که توسط ط حاجی آقا محمد زمانی » در زمان کریم خان زند نمایندة والی محلی اصفهان تأسیس شده است. سرای گلشن طبق وقفنامه، وقف روشنایی حرم مطهر امام علی (ع)  می باشد. تاریخ تأسیس حدوداً 1782م. می باشد.([1])

تیمچه پوستی یا همزمان با سرا ساخته شده، چون به حد برای سرا چسبیده است و یا یک بنای قاجاری است.(2)

این مجموعه تقریباً وسط بازار اصفهان قرار دارد. دو ورودی غربی سرا و تنها ورودی تیمچة پوستی در راسته معروف به گلشن قرار دارند. فعالیت عمده این راسته، سرای گلشن و تیمچه پوستی پارچه فروشی می باشد.

جنوب سرای گلشن محوطه بازی وجود دارد که محلیان به آن بارانداز می گویند. اجناس تجار و حجره در آن تخلیه می شود. ورودی سوم سرا به این بارانداز گشوده می‌شود. بارانداز گلشن در قدیم بنایی فعال بوده که از قسمتهای مختلفی تشکیل می شده است. ولی متأسفانه این بنا حدود 30 سال پیش تخریب شده است.

در پلانی که از کتاب Der Bazar von Istahan  در باده سرای گلشن اخذ شده است، پلان وضعیت قبلی بارانداز مشخص است.

بنای سرای گلشن تشکیل شده از یک حیاط در میانه با حوض و باغچه و یک طبقه حجره در اطراف. در امتداد ورودیهای سرا دالانهایی قرار دارند که به چهار گوشه حیط منتهی می شود. دالان سمت شمال شرقی به حیاط بسته کوچکی می رسد که تعدادی حجره دارد و هم اکنون انبار می باشند. این حیاط بازسازی شده است.

در قسمت شمال شرقی سرا حیاط کوچک کشکولی وجود دارد که از تزئینات دیوار ها و حجره هایش پیداست که زمانی فعال و با اهمیت بوده است.

ولی اکنون حجره ها به انبار تبدیل شده است.

در کتاب Der Bazar von Istahan آمده است که ماشینهای دستی اتوماتیک در حجره‌های اطراف این حیاط مشغول به کار بوده اند.

در قسمتهای شمال غربی و جنوب غربی سرا هم حیاطهای کوچکی هستند که البته حجره های آنها بازسازی شود و فعال هستند.

در قسمت جنوب شرقی سرا کنار، مسجد، فضایی سر پوشیده با سقف صاف قرار دارد که حجره دالان به آن تیمچه می گویند.

شاید این مکان قبلاً تیمچه ای بوده که سقفش فرو ریخته و این سقف صاف را برای آن زده اند که البته با توجه به شکل دیوارها احتمال آن کم است و یا حیاط کوچکی بوده است.

نکته قابل توجه این که تمام بازشوهای حجره های این به اصطلاح تیمچه هنوز چوبی هستند و بازسازی شده اند. خود تیمچه هم به نظر می رسد که مرمت شده است.

با این امتیازات محیط زیبا و دلنشینی است، هر چند که تاکنون به صورت انباری درآمده است و فضا تعریف خود را از دست داده است.

اما به عنوان مثالی که تا حد زیادی به گشذته خویش نزدیک است. قابل بررسی می‌باشد.

سرا و تیمچه هندسه تقریباً منظمی دارند، به جز دالان شمال غربی که از اثر جلوآمدگی حجره های راسته بازار با محورهای اصلی حیاط زاویه دارد، بقیه دالان ها به موازات یکی از محورها و برای ورود به حیاط کشکولی، شکست یافته اند.

این نظم تا حد زیادی در مادهای حیاط مشهود است.

باغچه ها و حوض قرینه کامل نیستند اما با تکیه بر این مطلب که در طول زمان دست خوش تغییر بوده اند، می توان حدس زد که با نظم حیاط همخوانی داشته اند.

تیمچه پوستی که درون حجره های قسمت غربی سرا و حجره های راسته گلشن قرار دارد، جزء مجموعه محسوب می شود اما با نظم خاص خود ورودی مجزا از راسته بازار، می تواند مبنایی مستقل به حساب آید. فضای داخلی تیمچه بسیار زیاد زیباست و سقف آن جزو یکی از پرکارترین سقفهای تیمچه های بازار اصفهان می باشد.

از دیگر بخش های سرا می توان به مسجد گلشن اشاره کرد که در جنوب شرقی سرا واقع شده است. این مسجد به تازگی مرمت شده است و بر روی آن گنبد زده اند.

فضای داخلی از یک هشت ضلعی تشکیل شده که پستوهایی در چهار طرف وجود دارد. در انتهای پستوی شمالی اتاقی برای خوابیدن وجود دارد.

حیاط :

حیاط کشکولی یک طبقه سرا، تقریباً  کل مساحت مجموعه را به خود اختصاص داده است. چهار دالان به گوشه های این حیاط ختم می شوند. جلوی ورودی ها، چهار حوض کشکولی قرار دارند. وسط حیاط حوض دواری هست با چهار باغچه با درختان کهن که البته در طول سالها تعداد زیادی از آنها بریده شده اند.

36 حجره به حیاط گشوده می شود که تقریباً تمامی آنها فعال می باشند. در نمادها، تزئیناعت آجری به کار رفته و خط بام، با شرفه ای چوبی، تقویت می شود. بیشتر بازشوها بجز یک یا دو مورد آنها فلزی شده اند. مجموعه باغچه ها که حدود 50 سانتیمتر پایین رفته است، درست در مرکز حیاط قرار ندارند و قرینه نیست.

از یک از حجره داران شنیدیم که قسمت غربی که باغچه اش کوچکتر است، چندین سال قبل تعویض شده است و به نظر می رسد، عدم تقارن از این دستکاری ناشی شده باشد.

متن کامل را می توانید بعد از پرداخت آنلاین ، آنی دانلود نمائید، چون فقط تکه هایی از متن به صورت نمونه در این صفحه درج شده است.

/images/spilit.png

دانلود فایل 


دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق کامل درمورد بنای ساختمان

دانلود تحقیق کامل درمورد هنر

اختصاصی از فی ژوو دانلود تحقیق کامل درمورد هنر دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود تحقیق کامل درمورد هنر


دانلود تحقیق کامل درمورد هنر

 

 

 

 

 

 

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

فرمت فایل: Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

تعداد صفحه :56

 

بخشی از متن مقاله

در سال 1997 نیویورک تایمز[1] نظرسنجی‌ای را با موضوع طبیعت هنر منتشر کرد که از مجموع مصاحبات انجام شده با هفده متخصص سرشناس گردآوری شده بود: [این متخصصان عبارتند بودن از:] مورخان هنر، متصدیان موزه، منتقدان، یک فیلسوف، هنرمندان، یک خبرنگار، و یک عضو کنگره آمریکا در ارتباط با [سازمان] موقوفات ملی برای هنرها.[2] از آن‌ها پرسش‌هایی به عمل آمد که عنوان موضوعی بحث ما را نیز شامل می‌شود: چیست هنر؟ ممکن است انتظار داشته باشید که تعاریف قاعده‌مند و دقیقی از این گروه برآمده باشد، و لیکن نظرات در سطحی غیر صریح تا شکاکانه ابراز شدند. اکثر ایشان بر این عقیده بودند که امروزه بسیار دشوار است که بگوییم چه چیزی هنر است [چیست هنر]، تا حدی به این دلیل که خارج کردن هر آنچه هنر نیست از حوزة هنرها، کم و بیش غیر ممکن است. ویلیام روبین[3]، رئیس اسبق بخش نقاشی و مجسمة موزة هنر مدرن اظهار کرد: «هیچ تعریف واحدی از هنر وجود ندارد که به نحو کلی[4] قابل مدافعه باشد.»؛ فیلیپ دی مونتبلو[5]، رئیس موزة متروپولیتن[6]، نیز بر همین عقیده بود: «امروزه در مورد هیچ چیزی موافقت عمومی وجود ندارد.»؛ «حتی مفهوم معیارها نیز پرسش برانگیز هستند.» توماس مک اویلی[7]، مورخ هنری، قدری بی‌باک‌تر بود: «اگر چیزی، هنر نامیده شود یا در یک مجلة هنری راجع به آن مطالبی نوشته شود، در نمایشگاهی به نمایش درآید یا توسط یک مجموعه دار خصوصی خریداری شود، پس آن چیز هنر است.» و لیکن هنرمندی به نام باربارا کروگر[8] حتی در مورد این اظهاریة فراگیر نیز نظری شکاکانه داشت، او بیان کرد: «من با مقولات [طبقه‌بندی‌های منطقی] مشکل دارم»، «فقط می‌دانم که این ایده که یک چیز به دلیل حضورش در گالری فوراً هنر است، در حالی که چیزی که جای دیگری است هنر نیست، ایده‌ای احمقانه و تنگ نظرانه است. به تعاریف تنگ‌نظرانه علاقه‌ای ندارم.»

نظریه پردازان و دست اندرکاران [در رشته‌های هنری] هرگز در مورد روش پاسخ گویی به پرسش‌های مبسوط و ارزشی توافق کاملی نداشتند، لذا انتظار وجود مقدار مشخصی از عدم توافق‌ها می‌رود. تعریف هنر همواره امر دشواری بوده است، از آنجا که صور، انواع، دوره‌ها، سبک‌ها، نیات و مقاصد بسیاری وجود دارند که در ساخت و پذیرش آن به هم می‌آمیزند. با اینحال، درنگ و زحمت ناشی از این پرسش برای بسیاری از متخصصان، که به نظر می‌آمد بیشتر از دیگران در وضعیتی باشند که نظر قطعی خود را در مورد این مسأله صادر کنند، خبر از بحران نظری مهمی می‌دهد. برای افراد بسیاری، هر نوع تعریفی کلاً نوعی بدفهمی به شمار می‌رفت. رابرت رزنبلوم[9]، مورخ هنری و متصدی [موزةا] گوگنهایم[10]، بیان کرد: «اکنون ایدة تعریف کردن هنر چنان بعید است که فکر نکنم کسی جرأت انجام آن را داشته باشد.»، «اگر ظرف پیشاب[11] دوشان[12] هنر است، پس هر چیزی هنر است.»

چرا این متخصصان از قبول بنیاد مستحکم‌تری برای طبیعت هنر سر باز زدند؟ چه افکاری در ذهن داشتند که ایشان را از ارائة یک تعریف [مشخص] منصرف می‌گرد یا به ارائة یک قاعده آشکارا بی‌معنی [پوچ] وا می‌داشت: آیا هر چیزی که «هنر» نامیده شود، هنر است؟ برای فهم احتیاطی که ایشان به کار بردند بگذارید به بررسی چند نمونة هنری که مفاهیم سنتی هنر را به چالش کشیدند بپردازیم. این موارد هم هنر فمینیستی و هم دلایل اصرار مداوم فیلسوفان ـ علی‌رغم وجود اختلافات ـ برای تدوین یک تعریف [مشخص‌ از هنر] را به ما معرفی خواهند کرد.

با ذکر مثالی که در انتهای فصل گذشته مطرح شد، آغاز می‌کنم. در سال 1987، هنرمند کانادایی چکوسلواکی الاصل، یانا استرباک، اثری به نام

[13]Vanitas: Flesh Dress for an Albino Anorectic، را به نمایش درآورد. لباسی که از به هم دوخته شدن شصت پاوند[14] استیک راستة خام روی یک مانکن با ژست نشسته درست شده بود. در طی جریان نمایش، گوشت به آرامی سیاه و فاسد می‌شد. در عین حال که هنرهای دیگری که از واسطه‌های ارتودوکسی‌تر استفاده می‌کنند نیز زوال و فنا را باز می‌نمایانند، [ولی] این اثر به معنای تحت اللفظی کلمه جلوی چشمان بیننده می‌گندد [ضایع می‌شود]. آثار استراباک، علی‌رغم ظاهر ناراحت کننده‌شان، به هیچ وجه پریشان کننده‌تر از آثاری که مخاطبان امروزه با آن مواجهند، نبودند. آثار بد نام‌تری، از جمله آثار متهورانة تعدادی از دیگر فمینیست‌ها آن‌ها وجود دارد که از میان مشوش کننده‌ترین آن‌ها می‌توان به اثری از کارولی شنیمان[15] که در دهة هفتاد [9-1970] به نمایش و ثبت درآمد، به نام طومار داخلی[16] اشاره کرد. حین این اجرا شنیمان پوشش خود را برچید و برهنه در مقابل حضار ایستاد؛ او بدن خویش را با گل و لای آغشته کرد، در حالی که از روی متنی می‌خواند. و سپس به آرامی یک حلقة نوار دراز کاغذی را از شرمگاه خود بیرون کشید، در حالی که با صدای بلند پیام نوشته شده بر آن را می‌خواند. [2]

این دو اثر ـ که بعداً به ‌آن‌ها باز خواهیم گشت ـ مدخل فهرست فمینیستی هنر محسوب می‌شوند، و بعضی از هنرمندان فمینیست پرسش از شرایط طبقه‌بندی‌ها و ارزیابی‌های هنری و به چالش کشیدن آن معیارها در آثار خویش را در دستور کار خود قرار دادند (و این تنها یکی از برنامه‌ها بود) بدین وسیله در مقابل آرمان‌های جنسیتی شایع در سنن هنری، مقاومت کردند. ولیکن نمایش آثاری که سنت، مقوله‌بندی، و ذوق را به چالش می‌کشند به هیچ وجه امر تازه‌ای نیست. شاید بیشترین بحث در مورد این موضوع در سال 1917، حین مباحثه در مورد تعریف هنر، درگرفت، زمانی که مارسل دوشان یک ظرف پیشاب را که فواره[17] نام نهاده بود وارد نمایش آرموری نیویورک[18] کرد. با اینکه هیأت داوران اثر وی را مردود اعلام کردند، [ولی] این اثر اکنون به عنوان شمایلی از یک اتفاق مهم در هنر قرن بیستم قلمداد می‌شود. ولی چرا؟ از نظر کسی که با دنیای هنری قرن گذشته آشنایی کافی ندارد، آثاری از این قبیل به احتمال زیاد موجب برانگیخته شدن بهت و حیرت، سردرگمی، رنجش، یا ناراحتی می‌شوند. این آثار نه تنها [از مقولة] هنر دشوار  به نظر نمی‌آیند، بلکه اصلاً هنر محسوب نمی‌شوند. [3]

چه چیزی باعث می‌شود که گوشت گاو بتواند به عنوان یک واسطة هنری مطرح شود، چه چیزی لباس گوشتی را تبدیل به یک اثر هنری می‌کند؟ چه چیزی باعث می‌شود که نمایش شنیمان به عنوان یک نمایش هنری مطرح باشد تا به عنوان یک عریان گرایی[19] معمولی؟ چه چیزی یکی از لوازم دستشویی را که برای مقاصد کاملاً سودمند گرایانه درست شده است، تبدیل به یک اثر هنری می‌کند؟ همانطور که رزنبلوم اشاره کرد، «اگر ظرف پیشاب دوشان هنر است، پس هر چیزی هنر است.» ولی چه دلیلی دارد که این حکم را قبول کنیم؟ با اینکه این پرسش ها در بدو امر با غضب و خام دستی مطرح شدند، ولیکن پرسش‌های بسیار خوبی هستند. منتقدان، نظریه پردازان هنر، و فیلسوفان سالها درگیر این پرسش‌ها بودند، ولی درگیری ایشان همواره قریم اطمینان و موفقیت نبود. این شکل از هنر بود که پرسش تعریفی، چیست هنر؟، را به مرکز بحث زیبایی شناسانه بازگرداند. هنر فمینیستی، با واژگونی تعمدی حقیقتاً تمام ارزش‌های زیبا شناسانه‌ای که در فصول گذشته ملاحظه کردیم، جنبش‌های مختلف مبهوت، متحیر و خشمگین کننده در حیطة عالم هنر را به هم پیوند زد ـ و گاهی موجب شد ـ و مفهوم هنر را در بطن خویش به چالش کشید. نقش فمینیسم در این چالش‌ها به روشنی نشانگر این واقعیت است وضعیت تاریخی زنان هنرمند، که در فصول 1 و 3 بررسی کردیم، به شدت دگرگون شده است. آمار خالص زنانی که امروزه در هنرها سهمی دارند، در اکثر صور هنری، تا حد قابل توجهی بیشتر از گذشته است. این امر صرفاً نتیجة کاهش تبعیض آشکار جنسی نیست، بلکه همچنین نتیجة ستیز و کوشش قابل توجهی از طرف عملگریان فمینیست می‌باشد. زنان صرفاً با افول تعصبات مدید به عالم هنر سرازیر نشدند؛ [بلکه] ایشان برای گشودن راه خویش دست به مبارزه زدند. گروه خرابکار هنرمندان موسوم به دختران پارتیزان[20]، که در نیویورک مستقر بودند، سال‌ها وقت صرف توبیخ، عاجز و برآشفته کردن تشکیلات هنری به دلیل عدم وجود آثار زنان هنرمند در گالری‌های و موزه‌ها کردند. [4] هنرمندان فمینیست در ایالات متحدة آمریکا و بریتانیا شق دیگری از نمایش‌ها و اعتراضات را به تشکیلات هنری اضافه کردند، این امور به اندازة کافی جلب توجه کردند تا توانستند پایگاهی در میادین رسمی هنر به دست آوردند. [5]

نیروی جنبش زنان در دهة هفتاد [9-1970]، که خود در فضای مغشوش عملگرایی سیاسی در ایالات متحده و اروپا رخ داده بود، توجه عموم را به مقدار مساوی به وضعیت اجتماعی زنان حین اتفاقات هنری و سیاسی، جلب کرد. [6]

نفوذ جنبش‌های فمینیستی نه ‌تنها منجر به افزایش شمار هنرمندان مؤنث شد، بلکه همچنین تعداد زیادی از هنرمندانی (هم‌زنان و هم مردان) را که از هنر برای تجسس و کاوش در خود [مفهوم] جنسیت استفاده می‌کردند، نیز تحت تأثیر خود قرار داد. امروزه پیش نمایی از دیگر جنبه‌های هویت، از جمله نژاد، قومیت، و هویت جنسی، به مقدار مساوی توسط هنرمندان ارائه شده است. هنر وسیله‌ای است برای برداشتن حجاب از جنبه‌های مختلف موقعیت‌های اجتماعی که درست به اندازة ایده‌های مربوط به تأنیث و تذکیر [زن بودن و مرد بودن] در تاریخ فرهنگی، پوشیده و تحریف، شده باقی مانده بودند. موسیقی ـ ادبیات، تأتر، رقص ـ جملگی باعث تمایز هنرجویان و هنرمندانی شدند که [مسألة] نژاد، معاندت جنسی، وضع مهاجران و جماعت یهودیان پراکنده، جور و ستم اجتماعی، هویت‌های [مختلف] فرهنگی، و تجربیات فراجنسی را بیان کرده و مورد کنکاش قرار دادند.

این هنرمندان گاهی برای رساندن صدای خود به گوش دیگران، مبدع صور جدید هنری، همچون هنر نمایش[21] بوده‌اند. آن‌ها گاهی هنجارهای سنتی زیبایی شناسانه را به مبارزه می‌طلبیدند، همانطور که فیلسوف و هنرمندی به نام آدریان پایپر[22] چنین کرد، او در آثار [نمایشی] خود که مسائل مربوط به نژاد و جنسیت در آن‌ها مورد کنکاش قرار می‌گرفت، تعهداً از لذاتی که به وسیلة [اتخاذ] فاصلة زیبایی شناسانه حاصل می‌شوند، ممانعت به عمل می‌آورد. [7]

علاوه بر اعمال نفوذ هنرمندانی که دارای بینش‌های پیچیدة سیاسی و نظری بودند، تغییرات دیگری نیز مفاهیم موجود در مورد هنرها را در مقایسه با طریقی که این مفاهیم از قرن هجدهم تا اوایل قرن بیستم توسعه یافته بودند، تحت تأثیر قرار دادند. تمایز بین هنر و صنعت[23] که نقش برجسته‌ای در ظهور ایدة هنر زیبا ایفا کرد، اکنون غالباً نقض می‌شود. همانطور که به زودی با جزئیات بیشتر خواهیم دید، تعدادی از هنرمندان از مواد صنعتی مثل پارچه و فیبر در آثار هنری خود استفاده کردند. فی الواقع، امروزه می‌توان گاه و بیگاه اشیاء مصنوع سنتی همچون لحاف‌ها را یافت که بر دیوار گالری‌های آویخته شده‌اند. (در عین حالی که شناخت یک فهرست مبسوط از فعالیت‌های هنری تحسین برانگیز است، ترفیع صناعات سنتی موهبتی درهم و برهم به شمار می‌آید. بخشی از استعداد هنری نهفته در لحاف‌ها به روش دوخته شدنشان بر می‌گردد، و از آنجا که این لحاف‌ها دارای شأن هنری رفیعی هستند، مانع از این می شوند که بیننده به اندازة کافی بدانها نزدیک شود تا بتواند دوخت‌های ظریف روی آن‌ها را ببیند؛ و البته کسی حق دست زدن به آ‌ن‌ها را هم ندارد.)

علاوه بر این، سدهای [موانع] موجود بین هنر زیبا و سرگرمی، بین فرهنگ «والا» و «مردمی»، به اندازة گذشته مستحکم نیستند. [8] امروزه موسیقی جاز، بلوز، و راک تقریباً به اندازه موسیقی هنری، توجهات نظری (و همچنین قسمت اعظیمی از بازار) را به خود جلب کرده‌اند. [9] هنرهای روایتی به هیچ وجه محدود به ادبیات یا تأتر نشده‌اند بلکه شامل رسانه‌های مردمی و پر منفعتی همچون سینما، تلویزیون، و ویدئو هم می‌شوند. هنرهایی وجود دارند که به کلی مبنی بر تکنولوژی هستند، هنرهایی از این قسم در زمان تصحیح مفهوم هنر زیبا در دسترس نبودند: از همة این هنرها جالب توجه‌تر، عکاسی (که در ابتدا برای اینکه به عنوان یک شکل هنری شناخته شود با مقاومت دیگران مواجه شد)، فیلم، و هنرهای دیجیتال [کامپیوتری] می‌باشند. سازندگان، مجریان، و مخاطبان این انواع [هنری] قانوناً همان ارزش‌های زیبایی شناسانة مسلط در زمان پیشرفت مفهوم هنر زیبا در تاریخ مدرن را تقبل نمی‌کردند. چنین عزیمتی از سنتهای هنری پیشین در همة صور هنری قابل توجه است، هر چند نظریة فلسفی احتمالاً بیشتر تحت تأثیر انقلاباتی بوده است که در حوزة هنرهای تصویری روی داده‌اند، انقلاباتی که طی آن‌ها شاهد تغییراتی اساسی بوده‌ایم که موجب به پرسش کشیده شدن خود مفهوم هنر شده‌اند.

این امر هر گز به معنای اعلام مرگ سنت پیشین نیست. همانطور که خواهیم دید، این سنت پیشین هنوز هم بر صحنة هنر قدرت قابل توجهی اعمال می‌کند. با این وجود، مقولات مختلف در حوزة هنرها همواره دچار نوعی سستی بوده‌اند، این عدم قطعیت تا حد قابل توجهی باعث کاهش اطمینان قبلی نظریه پردازان نسبت به توانشان برای مشخص کردن کیفیات اصلی هنر شده است. این فقدان اطمینان و تأثیراتی که بر فلسفة هنر دارد، یکی از موضوعات این فصل است.

لازم است که اثر شدید هنر فمینیستی، اتصال آن به دیگر جنبش‌های هنری شمایل شکنانه[24] و متمایز بودن آن را در ارتباط با مباحث مطرح شده در مورد هنر که به فلسفه، نقد و خود هنر نیز سرایت کرده‌اند، ملاحظه کنیم. این بحث می‌تواند در مسیرهای متفاوتی ادامه پیدا کند. از آنجا که فمینیسم پیش از همه یک موضع سیاسی است، بسیاری از نظریه پردازان از رهیافت‌های مارکسیستی یا ایده‌های مکتب فرانکفورت در مورد نظریه‌های نقادانه برای تحلیل اثر فرهنگ در جامعة معاصر استفاده کرده‌اند. [10] آثار پر نفوذ مورخ هنری انگلیسی، گریزلدا پولاک[25]، را می‌توان یک نمونه از این قسم به شمار آورد. پولاک در اثر خود به نام «طراحی مبنی بر نظریة فرهنگی مارکسیستی»[26]، الگوهای مختلف محروم سازی را که باعث پاک شدن زنان از تاریخ هنر شده‌اند، تحلیل می‌کند و به نقد معیارهای تعیین کنندة قوانین کلی «هنر کبیر»[27] می‌پردازد. [11]

آثار فیلسوفان و نظریه پردازان این جنبش‌ها، چشم ‌اندازهای پرمایه‌ای از فرهنگ قرن بیستم ارائه می‌دهند، فرهنگی که توسط دو جنگ جهانی صدمة بسیار دیده است؛ این چشم اندازها در آشکار شدن پیام سیاسی پوشیده در پس سنت‌های والای هنر و در ارائة نقدهای مختلف از هنجارهای فرهنگی، مفید بوده‌اند. فمینیست‌ها، نظریه‌های اروپایی روانکاوانه و ساختار شکنانه را حین تحقیق در مورد خود ساختار جنسیت، مستقیماً مورد استفاده قرار دادند. راجع به رهیافت‌های اخیر [نظریه‌های ساختار شکنانه] در فصل آتی بحث خواهیم کرد. هر چند، در اینجا لازم است که هنر فمینیستی را در ارتباط با سنت به شدت تحلیلی انگلیسی ـ آمریکایی مورد بررسی قرار دهم، سنتی که مفهوم هنر را به نحوی که غیر مستقیم روشن کنندة استراتژی‌های فمینیستی در عالم هنر است، مورد تحلیل قرار می‌دهد. بگذارید تا به عنوان مقدمة این بحث، مروری داشته باشیم بر بعضی از پیش زمینه‌های کوشش برای تعریف هنر و توضیح مرزهای مفهومی هنرها.


تعاریف و  زمینه‌هایشان

از همان زمانی که هنر وجود داشته، مفاهیم هنری نیز وجود داشته‌اند. لحاظ کردن هنر به عنوان نوعی میمسیس یا تقلید، قرن‌ها بود که فرضیه ای حاکم [مسلط] به شمار می‌رفت، و تا حدی هر چه این بازنمایی واقع گرایانه‌تر بود، هنرمند هم هنرمند بهتری بود. (در فصل 1 دیدیم که چگونه مورخ رومی، پلینی، هنر واقع‌گرایانه را مورد تحسین مخصوصی قرار می‌دهد.) مفهوم تقلیدی[28] هنر، که به راحتی فهیمده می‌شد، از روزگار باستان تا اوایل دورة مدرن در اروپا حکمفرما بود. [12] اگر این مباحث قدیمی‌تر مربوط به هنر را «تئوری‌های تقلیدی»[29] بنامیم، یک حکم پس‌نگرانه [معطوف بماسبق] صادر کرده‌ایم، هر چند، فرض اکثر نویسندگان بر این بوده که طبیعت شعر، یا نقاشی یا مجسمه‌سازی [در اصل] تقلیدی[30] است. بحث آن‌ها بر سر این بود که [اصولاً] تقلید کردن[31] به چه معناست، چه نوع ارتباطاتی بین موضوع و اثر هنری وجود دارد و هنرمندان چه روش‌هایی برای بازنمایی موضوعات مختلف در اختیار دارند. آن‌ها روی ‌هم رفته پرسش از چیستی هنر[32] را به شکلی که ما در این تحقیق مطرح کردیم، طرح نکردند. کوشش برای تدوین تعریفی واقعی از هنر، یک طرح [پروژة] مدرن است. انجام این طرح از  دو راه میسر است: اولین مسیر از لحاظ ترتیب زمانی، پروژة توضیح [روشن کردن] مرزهای هنر زیبا به قصد جدا کردن هنر از صنعت [Craft] یا سرگرمی بود. تا بدین جا حین بحث از نظریة هنر در قرون هجدهم و نوزدهم، شاهد تلاش‌هایی در این مسیر بوده‌ایم. اخیراً، انگیزة تعریف کردن بر آمده از نیازی است برای بیان علت [پیدایش] اشیایی که در حوزة سنت هنر ـ زیبا خلق شده‌اند، [یعنی] آثاری که به نظر می‌آید تعمداً هنجارها و محدوده‌های این سنت دیرین را نقض می‌کنند، از جمله نمونه‌هایی از هنر فمینیستی مثل آثار استرباک و شنیمان.

ظهور یک سنت مربوط به هنر ـ زیبا مستلزم بازنگری در مقاصد نقاشی، مجسمه‌سازی، شعر، موسیقی و علی هذه، و دسته‌بندی این انواع مختلف تحت جنس واحد «هنر» بود. با پیشرفت اندیشة هنر ـ زیبا، ارزش زیبایی شناسانة آثار هنری غالباً از لحاظ تعریفی، موقعیتی مرکزی پیدا کرد. نظریه‌های هنری بیش از حد زیاد هستند که بتوان همة آن‌ها را در این جا مورد مطالعه قرار داد، ولیکن بگذارید تا به طور خلاصه، دو جنبش اساسی در علم زیبایی شناسی مدرن را که شامل تعاریف مختلف از هنر نیز می‌شوند، مورد ملاحظه قرار دهیم: نظریة فرانمایی[33] و فرمالیسم، که هر کدام به طرق متفاوتی برای مفاهیم جنسیتی مربوط به هنر، هنرمند، و ارزش زیبایی شناسانه اهمیت دارند. این دو نظریه همچنین نقاط عزیمتی هستند از فرضیة قدیمی‌تر که هنر را امری ضرورتاً تقلیدی[34]  معرفی می‌کرد.

متن کامل را می توانید بعد از پرداخت آنلاین ، آنی دانلود نمائید، چون فقط تکه هایی از متن به صورت نمونه در این صفحه درج شده است.

/images/spilit.png

دانلود فایل 


دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق کامل درمورد هنر

دانلود تحقیق کامل درمورد هنر سفالگری در دورۀ سلجوقیان

اختصاصی از فی ژوو دانلود تحقیق کامل درمورد هنر سفالگری در دورۀ سلجوقیان دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود تحقیق کامل درمورد هنر سفالگری در دورۀ سلجوقیان


دانلود تحقیق کامل درمورد هنر سفالگری در دورۀ سلجوقیان

 

 

 

 

 

 

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

فرمت فایل: Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

تعداد صفحه :27

 

بخشی از متن مقاله

 مقدمه‌ای برسفال :

سفال یکی از خلاقیتهای ماندگار انسان از دورة نوسنگی تا دورة معاصر است. با طلوع دین اسلام، هنرهای مختلف به ویژه هنر سفالگری از اهمیت خاصی برخوردار گردید، و سفالگران با ابتکارات جدید، پیروی از شیوه‌های هنری گذشته و سنتهای محلی و الهام از آئین نو، صنعت سفالسازی را در بسیاری از مناطق این سرزمین پهناور به حداعلای شکوفایی رسانیدند.

تکامل هنر سفالگری اسلامی سالهای متمادی به طول انجامید، دراین رهگذر مراکز سفالسازی متعدد هریک با برخورداری از ویژگیهای خاص در اکثر شهرهای ایران پدید آمد. سفالینه های اسلامی متعلق به سده‌های سوم تا هفتم ه . ق غالباً در مراکزی چون کاشان، ری، سلطانیه، جرجان و نیشابور ساخته شد.

تاریخچه‌ای از هنر ایران پیش از سلجوقی

ذوق هنری و مایه های نخستین هنردوستی در سرزمین ایران از زمان هخامنشیان و پیش از آن وجود داشته است. حجاریهای غنی و با عظمت و پرشکوه که قبله گاه خاور باستان است و صنعتگران ماهر احساس زیبائی و نبوغ خود را در بسیاری از هنرها، خاصه ظروف فلزی و گلی نشان داده‌اند.

حجاریهای عظیم که در سینة کوهها، لحظه‌های طلائی در هنر معماری، پارچه‌های ظریف با نقوش رنگ آمیز، ظروف فلزی برای مجالس، از ویژگیهای هنر ساسانی است.

ظهور اسلام، ارزشهای تازه و حدودی نو بوجود آورد و نبوغ تزئینی ایرانی راه تازه‌ای برای ابراز یافت. گچ بریها و تذهیبهای رنگارنگ پدیدار گشتند، هر خطاطی باعث بوجود آمدن احترام آمیزترین کتابها شد. خط بدوی عرب به ظرافت گرائید و توسعه یافت و اولین پیشرفتهای هنر خط در شهر کوفه انجام گرفت و خط کوفی نامیده شد. در فلزکاری و نقش روی فلز که سابقة ایران به فلزکاری لرستان می‌رسد، در هر زمانی سبکی نو و حیرت انگیز به وجود آوردند و هنر سفالگری را به کمک نبوغ خود و تجاربی که از آزمون سبکهای دیگران کسب کردند رونق بخشیدند.

(نظری به هنر ایران. پوپ) ص 26 تا 29)

تاریخچه‌ای از سلجوقیان

ایران در قرن 5 هجری درخشنده‌ترین عهد تاریخ خود را با سلجوقیان بست. اینان قبایل ترک چادرنشینی بودند که از جلگه‌های قرقیزستان آمده و با سرعت بسیار جذب فرهنگ و هنر ایران گردیده و بسیاری از عناصر آن را فرا گرفتند. (نظری به هنر ایران پوپ).

آنها نخست در خراسان حکومتی تشکیل دادند (430 هـ . ق) و اندکی بعد با گسترش قلمرو خود، نواحی مرکزی ایران را نیز به تصرف در آورد، اصفهان را به پایتختی برگزیدند و از آن زمان، در مقابل خلاقت فاطمیان مصر که نفوذشان تا بغداد ادامه داشت، به خلق اندیشه و تشکیلات منظمی در عالم اسلام پرداختند. (سفال ایرانی، لیلی رفیعی)

سه پادشاه این دوره، یعنی طغرل بیگ، آلپ ارسلان و ملکشاه سلجوقی دهقانی از طوس، خواجه نظام‌الملک طوسی، طراح بزرگ دولت سلجوقی یاری جستند و نه تنها در تاریخ ایران بلکه در تاریخ جهان اسلام و در سطح وسیعتری در تاریخ آسیا تأثیر بس گسترده‌ای نهادند.

این سلسله بر ایران، عراق، سوریه و آسیای صغیر با دولتهای وابسته به مدت 2 قرن حکمرانی نمودند. (نظری به هنر ایران، پوپ)

در قلمرو ایران زبان پارسی به عنوان زبان ملی و مظهر تمدن درخشان ایرانی، توسط سامانیان احیاء شده بود، به حیات و نفوذ خود ادامه داد. (سنال ایرانی، لیلی رفیعی)

دورة سلجوقی را می‌توان از درخشان ترین دوره‌های هنر اسلامی دانست. چهخ دراین عصر هنرهای مختلف مانند بافندگی فلزکاری، سالفسازی، گچبری و بالاتر از همه معماری به حد اعلای شکوفایی خود رسید.

سلجوقیان به تدریج علاقه مند به هنرهای مختلف گردیده، حمایت آنان، هنرمندان را قادر ساخت  که به توسعه هنر سفالسازی و فلزکاری با شیوه و سبک جدید بپردازند.


تاریخچه‌ای از سلجوقیان

عناصر عمده طرحهای تزئینی گچبرهای دوران سلجوقی، خطوط بی‌انتها و گردش اسلیمی و حروف کوفی، در زمینه ترکیبات نباتی است. این نوع زینتها گذشته از گچبری‌ها در مقبرة سلطان سنجر (سدة ششم هجری) در مرو با آجر نیز انجام شده است. در خردگرد خراسان یکی از زیباترین کتیبه‌های کوفی دوره سلجوقی که نام نظام‌الملک، وزیر اعظم سلطان آلپ ارسلان را دارد و به سالهای 455 تا 485 هجری قمری تعلق دارد در بقایای مدرسه‌ای پیدا شده است.

استعمال دو یا سه سطح مختلف تزئینی، از مختصات برجسته کاری دورة سلجوقی است.

طغرل پادشاه سلجوقی خط نویسی را نزدیکی از مسنوبین راوندی تحصیل کرد و سپس به نوشتن قرآن درسی جزو پرداخت که صد دینار مغری صرف هر جزو آن شد. چون طغرل خود دراین راه می‌کوشید، مردم را نیز تشویق به خط نویسی می‌کرد. بیشتر خط نویسان این عهد به نوشتن قرآن یا تزئین طاق‌ها و رواق‌های مکانهای مذهبی پرداخته یا بر روی سفال و کاشی عمل می‌کرده‌اند. (سیف الله کامبخش فرد، سفال و سفالگری در ایران از ابتدای نوسنگی تا دوران معاصر).

تاریخچة سلجوقی :

سلجوقیان ساختمانهای خود را با طرحهای برجسته و گچبری‌ها تزئین می‌کردند و دیوارهای اتاقها را با کاشیهای رنگین درخشان می‌پوشاندند.

در ایران رنگ آمیزی از ضروریات است. زیرا که بیشتر آن سرزمین، بیابان است و گلها و گیاهان در بهار دوران کوتاهی دارند و با فرارسیدن فصل گرما تنها زمین تشنه لب برجای می‌ماند. پس دیوارهای رنگین کاخها و محرابهای مسجدها می توانند جبران بیرنگی‌ها، طبیعت را بکنند و در هر فصلی یادگاری از بهار باشند.[1]

تاریخچه‌ای از سلجوقیان

مهمترین تحول در صنعت سفالسازی در عصر سلجوقی ابداع نوعی خمیر سفید شیشه برای ساخت ظروف سفالین است که تقریباً شبیه خاک چینی دورة سونگ (Sung) چین بوده که شهرت فراوانی در سفالسازی کشورهای خاور نزدیک داشته است.

ظروف ساخته شده از این ماده خمیر شیشه بسیار نازک بوده با پوشش لعاب قلیائی، رنگ شفافی به خود گرفته است.

ساخت ظروف یاد شده در شهرهای معروف چوی ری، کاشان جرجان و نیشابور متداول بوده است. (سفال ایرانی، محمد یوسف کیانی).

سفالسازات عهد سلجوقی و جانشین آنها خوارزمشاهیان ظروفی می‌ساختند که در زمرة بهترین و زیباترین کارهای این صنعت بشمار می‌آیند. بسیاری از طرحها و شیوه‌های دوره‌های قبل را هنرمندان این دوره تکمیل کردند. طرق جدید تزئین از قبیل طرح مشبک، لعاب جلادار، حکاکی و برش و قالبگیری در مراکز مختلف ساخت سفال به کار می‌رفت. ری یکی از مراکز مهم این صنعت است.

پاره سفالهایی از نیشابور به دست آمده است که بدنة سفید، نازک و سخت، بوم آماده و مناسبی را برای نوشته‌های کوفی و نسخ به طریق مشبک شده است. گاه این ظروف رنگ آبی تند یافته و برجسته کاریهایی در آنها شده است.

تصاویر مرغ و نوشته‌های ساده کوفی در صدراسلام نیز متداول بوده است. نقوش مسلط بر روی ظروف سفالین این دوره، تصاویر ما هم از مینیاتور بوده است. این نقوش، عموماً صحنه‌های مجلس پادشاهان را تصویر کرده است، گاهی هم مضنونهای مشخصی از وقایع مهم تاریخی، بزمها، زندگی عادی مردم و بویژه داستانهای شاهنامه فردوسی منعکس شده است. علاوه براین سفالگران مجالس شکار و سوارکاری را به نشانة دلیری نقش می‌کردند. سفالسازی دراین دوره به نهایت پیشرفت از نظر ساخت و طرح رسید که با حملة مغول اوایل قرن هفتم ه . ق نمونه‌هایی از آن از بین رفت.

متن کامل را می توانید بعد از پرداخت آنلاین ، آنی دانلود نمائید، چون فقط تکه هایی از متن به صورت نمونه در این صفحه درج شده است.

/images/spilit.png

دانلود فایل 


دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق کامل درمورد هنر سفالگری در دورۀ سلجوقیان

دانلود تحقیق کامل درمورد تأثیرات نئورئالیسم بر سینمای ایتالیا

اختصاصی از فی ژوو دانلود تحقیق کامل درمورد تأثیرات نئورئالیسم بر سینمای ایتالیا دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود تحقیق کامل درمورد تأثیرات نئورئالیسم بر سینمای ایتالیا


دانلود تحقیق کامل درمورد تأثیرات نئورئالیسم بر سینمای ایتالیا

 

 

 

 

 

 

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

فرمت فایل: Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

تعداد صفحه :32

 

بخشی از متن مقاله

تئورئالیسم

زواتینی نظریه پرداز سبک نئورئالیسم در 1942، پیدایش نوع تازه ای از سینما  را اعلام کرد ـ سینمایی که پیرنگ از پیش طراحی شده و شسته رفته را کنار می نهد، از بازیگران حرفه یی استفاده  نمی کند، و  برای ارتباط مستقیم با واقعیت های اجتماعی دوربین  و  تجهیزاتش  را  به خیابان ها  می برد . او اعتقاد  داشت که  پیرنگ  ( طرح داستانی ) شگردی است که ساختاری مصنوعی بر ((زندگی روزمره)) تحمیل می کند و بازیگران حرفه یی انباشته از ظاهرسازی و دروغند: ((از شخصی می خواهیم داستانی را حساب شده به میل ما بازی کند. )) زواتینی بر آن بود که لازم است همین متانت و تقدیس زندگی معمولی و روزمره ی مردمی را که توسط آرمان فاشیسم به انحراف کشیده شده با واقعگرایی نو ضبط کنیم. بعد ها , پس از تثبیت نئورئالیسم در سینمای ایتالیا چنین نوشت: ((واقعیتی که در زیر اسطوره ها مدفون شده بود اکنون به آرامی دوباره جوانه زده است و سینما بار دیگر به خلق دنیای واقعی انسانها روی آورده است . در این جا درختی بود؛ این جا مردی سالخورده ؛ این جا یک خانه ؛ این جا مردی که غذا می خورد ؛ مردی که خوابیده ؛ مردی که می گرید ... سینما ... باید آن چه را که معاصر است بدون قید و شرط بپذیرد : امروز , امروز , امروز . )) اومبرتو باربارو , منتقر بانفوذ و از مدرسان مرکز تجربی , در اوایل 1943 در مقاله ای به سنت های واپسگری سینمای ایتالیا حمله کرد و اصلاح (( نئورئالیسم )) را به عنوان جایگزین آن سنت ها پیشنهاد کرد . منظور او از سنت پیشین واقعگرایی شاعرانه ی فرانسوی بود ـ تاثیرات موج تازه بر جوان هایی که ((واقعگرایی نو )) را طلب میکردند فراوان و متنوع بود . از یک سو اغلب آن ها علاوه بر آن که منتقدانی حرفی یی بودند، در خفا به مارکسیسم گرایش داشتند و هدفشان از (( واقعگرایی )) بازگشت به واقعگرایی القاگرانه ی شوروی، یعنی سینمای آیزنشتاین، پودفکین و داوژنکو بود. از سوی دیگر، این تاثیر کمتر تکنیکی و بیشتر ایدئولوژیک بود، لذا نئورئالیسم ایتالیا شباهت اندکی به واقعگرایی القاگرانهی شوروی داشت. تاثیرات مستقیم تر  و عملی تر نئورئالیسم از جانب واقعگرایی شاعرانه ی فرانسه می آمد که تا 1939 شهرتی فراگیر یافته بود . فیلم های واقعگرای فرانسوی علاوه بر تکنیک درخشان نوعی انسان مداری سوسیالیستی را مدنظر داشتند که ایتالیایی ها آن را در تبلیغات مارکسیسم شوروی می یافتند. فیلم تونی (1934 ) از رنوار درامی از کارگردان مهاجر ایتالیایی، که در مکان اصلی و در جنوب فرانسه فیلمبرداری شده بود، الگوی ساختاری مهمی فراهم کرده بودند. اما شاید مهمتر از همه این واقعیت بود که سینمای واقعگرای شاعرانه برای هنرمندان ایتالیایی که در منگنه ی استودیوهای ایتالیایی به سطوح آمده بودند نوعی آزادی روشنفکرانه و زیبایی شناختی فراهم می کرد. فاشیسم با بستن دست و پای هنرمندان سینما در واقع بیش از هر گونه انگیزه ی تاریخی در پیدایش نئورئالیسم سهم داشته است . حقیقت آن است که فاشیسم ایتالیا در بطن خود نطفه های نابودی خود را داشت و وقایع سیاسی و تاریخی سال 1943 دست به دست هم دادند تا نیروهای نئورئالیسم را از صفحات مجله ی ایتالیایی آزاد کنند. در ماه ژوییه متفقین سیسیل را به تصرف در آوردند و موسولینی به دست افراد خود خلع شد. اما تا ژوئن 1944 رم سقوط نکرد و حتی در این زمان هم یک سالی جنگ سنگینی بر کشور سایه افکند، تا روزی که آلمان ها بی قید و شرط تسلیم شدند. در چنین معرکه ای بود که فشار سنگین فاشیست ها بر استودیوهای فیلم کاستی گرفت و هنوز خلع سلاح 1943 پذیرفته نشده بود که لوکینو ویسکنتی افسانه ی تیره و تار و انباشته از شهوت و جنایتی به نام وسوسه 50 را به فیلم درآورد. قریحه ی تکنیکی وسوسه، هر معیاری که داشته باشیم، از آن فیلمی قابل توجه ساخته است، این فیلم سبک تازه ای از سینما را در چنته ی خود داشت ـ سینمایی که دوربینش را به خیابان ها و خارج از شهر می برد تا زندگی مردان و زنان معمولی را در ارتباط با محیطشان به تصویر کشد. بنابراین فیلم وسوسه را می توان الگویی برای آینده ی نئورئالیسم بازشناخت. اما نخستین فیلمی که تحت عنوان نئورئالیست به کشورهای غربی راه یافت رم، شهر بی دفاع / رم شهر بی حصار (1945 ) از رسلینی بود. رم، شهر بی دفاع برجسته یی است درباره ی ایستادگی مردم ایتالیا در مقابل نازی ها و بر اساس رویکردهای زمستان 1943 تا 1944 در رم ساخته شده است، زمانی که آلمان ها اعلام کردند درهای رم باز است. فیلم درباره ی رهبر کمونیست مبارزان زیرزمینی است که در اقدامی متهورانه، هر چند بی ثمر، در مقابل کشتار گشتاپو اشتباهاًًًً خود و یارانش را به کشتنم می دهد. رسیلینی و همکارانش (سرجو آمیده یی، آنا مانیانی، آلدو فابریستی و فدریکو فلّّّینی ـ که عده ای از آن ها در نیروهای مقاومت شرکت فعال داشتند ) داستان را از وسط اشغال نازی ها آغاز می کنند. رسیلینی برای سرعت در کار این فیلم را به صورت صامت گرفت و پس از تدوین با صدای همان بازیگران دوبله کرد. به همین دلیل عده یی از تماشاگران هنگام پخش فیلم در 1945 گمان کردند صحنه های مستندی از وقایع اصلی را تماشا می کنند و حیرت کردند که چگونه رسلّّینی اجازه یافته،  در حالی که آلمان ها هنوز در رم بودند، این همه خشونت و سبعیت را فیلمبرداری کند. آن ها همچنین از هوشمندی ، امانت و مهارت تکنیکی فیلم در شگفت شدند، زیرا تا جایی که تماشاگران می دانستند چنین کیفیتی در سینما از 1922، با ظهور فاشیسم، در سینمای ایتالیا مشاهده نشده بود. فیلم رم، شهر بی دفاع تقریبا در همه ی کشورهای غربی با موفقیت عظیمی روبرو شد. پر فروش ترین فیلم پس از آغاز جنگ شد. بعلاوه این فیلم تعدادی از جوایز مهم جشنواره های سینمایی از جمله جشنواره 1946 کن را به دست آورد و منتقدان تقریبا در تحسین آن یک صدا شدند. فیلم رسلّینی الگوی نئورئالیسم قرار گرفت و استانده ی فیلم های پس از خود را تعیین کرد ـ انتخاب ظاهری مستند که از طریق فیلمبرداری در مکان اصلی، صداگذاری پس از تولید، تلقین بازیگران حرفه یی با مردم عادی، پرداختن به تجربه های ملی معاصر (یا حداقل تاریخ اخیر ایتالیا ) ، گرایش به مسائل اجتماعی و نگاه انسانی هر حال این اولویت به اعتبار خود باقی است. دو فیلم بعدی رسلّینی او را به عنوان استاد سبک نئورئالیسم بر صدر نشاند و رهبری ثبت تاریخ معاصر ایتالیا را به او سپرد: پاییزا (1946 ) را نیز مانند فیلم قبلی آمیده یی و فلّینی نوشتند. این فیلم در شش قسمت نامرتبط به واقعه ی آزادسازی ایتالیا از مرحله ی فرود قوای امریکایی در سیسیل در 1943 تا پاکسازی نازی ها در دره ی پو، در 1945، می پردازد. پاییزا نیز مانند رم، شهر بی دفاع ساختار آشفته یی دارد، اما وجود مردم کوچه و بازار موجب شده که مجنون و وحشت جنگ به خوبی در آن احساس شود و جهان بینی گسترده و انسان دوستانه ی نئورئالیسم و تکنیک های تأثیر گذار بدیهه سازی در آن جا بیفتد. فیلم سوم و آخرین فیلم نئورئالیستی رسلّینی، آلمان سال صفر (1947 ) را غالبا همراه با دو فیلم دیگر به عنوان ((سه گانه جنگ )) او نام می برند. این فیلم در شهر بمباران شده ی برلین و در مکان های اصلی فیلمبرداری شده و همه ی بازیگرانش غیر حرفه یی هستند. این فیلم کوششی است تا ریشه های اجتماعی فاشیسم را از طریق سرگذشت پسری آلمانی بازگوید . این جوان که ذهنش توسط نازیسم به انحراف کشیده شده است پدر علیلف خود را می کشد و با مشاهده ی شکست آلمان خودکشی می کند. فیلم آلمان سال صفر را معمولا نشانه ی شکست رسلّینی می شناسد (او علاوه بر کارگردانی، فیلمنامه ی آن را نیز نوشته بود ) اما عناصر شاخص نئورئالیستی فیلم تحسین فراوانی را برانگیخت. در هر حال، سرانجام روشن شد که نئورئالیسم قابلیت انتقال به کشورهای دیگر را ندارد و عدم توفیق نسبی آلمان سال صفر ـ هم از لحاظ تجاری و هم از لحاظ انتقادی ـ گسترسش آن را محدود کرد و معلوم شد که این سبک نمی تواند فراتر از زمینه های تاریخی و اجتماعی کشور سازنده ی خود پیش برود. پس از این فیلم رسلّینی دیگر فیلم نئورئالیستی نساخت، اما نطفه یی را کاشت که سبکی معتبر در جهان سینما به وجود آورد. دومین کارگردان معتبری که تا دهه ی 1950، یعنی پایان کار نئورئالیسم، در این سبک کار کرد، ویتّوریو دسیکا (1974 ـ 1901 ) بود. او از اواخر دهه ی 1930 فیلمسازی را با یک سلسله کمدی سنتی طبقه ی متوسط آغاز کرد. دسیکا ذاتا به کمدی گرایش داشت، اما تحت تاثیر عقاید زاواتینی قرار گرفت و از 1946 به بعد آن دو فیلم هایی در ارتباط با مسائل پس از جنگ ایتالیا ساختند. فیلم واکسی (1946 ) به قصه غم انگیز معصومی پرداخت که در جریان اشغال نازی ها به فساد کشیده می شود: دو پسر بچه ی واکسی و دو دوست نزدیک هنگام خریدن یک اسب از بازار سیاه دستگیر می شوند و به زندان می افتند . در زندان یکی از آن ها ندانسته دوستش را لو می دهد و به دست او کشته می شود. این فیلم نیز مانند رم، شهر بی دفاع در ایتالیا با استقبال روبرو نشد، اما در ایالات متحد موفقیت فراوانی بدست آورد و جایزه ی ویژه ی اسکار 1947 را ربود. فیلم بعدی دزد دوچرخه (یا دزدان دوچرخه، 1948 ) حتی بیش از واکسی مورد تحسین جهانی قرار گرفت، چنان که بعضی از معتقدان آن را مهم ترین فیلم پس از جنگ شناختند. این فیلم داستان مرد آبرومندی است که به مدت دو سال از کار بی کار شده است تا آن که به عنوان نصّاب دیوارکوب های تبلیغاتی در شهرداری استخدام می شود. دوچرخه ای می خرد، اما در همان نخستین روزکار دوچرخه اش به سرقت می رود. بقیه فیلم را او و پسر کوچکش صرف یافتن دزد می کنند و مرد از انجام وظیفه اش باز می ماند. نزدیک به انتهای فیلم مرد مجبور میشود دوچرخه ی دیگری را بدزدد و در حین ارتکاب جرم دستگیر می شود. فیلم دزدان دوچرخه سراسر در مکان های واقعی در رم و با بازیگران غیر حرفه یی فیلمبرداری شده است. این فیلم موفقیت جهانی نصیب دسیکا کرد، و علاوه بر تجلیل های فراوان جایزهی اسکار سال 1949 را نیز به عنوان بهترین فیلم به زبان خارجی به دست آورد فیلمی که به تنهایی میراث دیرپای نئورئالیسم را در جهان ماندگار ساخت، هر چند تعلق این فیلم به مکتب نئورئالیسم را در جهان ماندگار ساخت , هر چند تعلق این فیلم به مکتب تئورالیسم جای بحث داشت : زمین می لرزد (1948) اثر لوکینو ویسکنتی است. فیلم زمین می لرزد نخستین بخش از سه گانه یی بود که هرگز کامل نشد. ویسکنتی در نظر داشت سه گانه یی در باب مسائل اقتصاد ماهیگیران , معدنکاران و کشاورزان در دوران پس از جنگ در سیسیل بسازد . زمین می لرزد دومین فیلمی بود که پس از فیلم ضدفاشیستی وسوسه می ساخت و آن را بدون فیلمنامه تماماٌ در مکان های واقعی در دهکده ی ماهیگیری سیسیل , فیلمبرداری کرد و بازیگرانش را از اهالی محل تامین کرد. این زمان به سقوط خانواده یی مغرور از کشاورزان می پردازد که توسط عمده فروش های بازار استصمار می شوند. تئورالیسم پیش از سقوط آخرین شاهکار خود را به دشت ویتوریو دسیکا و چزاره اویتینی به جهان سینما عرضه کرد: اومبرتود (1952). اومبرتود به اندازه ای هر فیلم تئورئالیسمی دیگری به آرمان های زاویتنی در باب سینمایی ناب از زندگی روزمره ی مردم عادی نزدیک شده است. چهره ی مستمری بگیر پیری را تصویر می کند که می کوشد ضمن حفظ اندکی ابرو, آسایش ناچیزی برای خود و سگش فراهم کند. اما صاحبخانه ی سنگدل او همه ی اجاره ی خانه را یکجا طلب می کند و این تعادل متزلزل میان خواستن و فقر و مکنت در نزد اومبرتو به هم می ریزد. اومبرتو داو ندار اندک خود را می فروشد, از دوستی قدیمی قرض می گیرد و حتی دست گدایی دراز می کند, اما نمی تواند مبلغ لازم را فراهم کند. سرانجام, هنگامی که زن صاحبخانه اتاقش را به فواح اجاره می دهد , او را در مقابل دیگران تحقیر می کند و به جز بیرون ریختن وسایل او به خیابان هر کاری در حق او می کند, اومبرتو تصمیم به خودکشی می گیرد. در این راه هم توفیق نمی یابد, چون نمی تواند سگش را بی سرپرست رها کند . در پایان, با آن که اومبرتو و سگش زنده می مانند, اما نه جایی برای سکونت و نه توشه یی برای ادامه ی حیات دارند. سبک تئورئالیسم واقع به سینمای فقرزده و بدبینانه یی تعلق داشت که بشدت از شرایط پس از جنگ رنج می برد. با تغییر اوضاع زمانه و بهبود شرایط اقتصادی , تئورئالیسم ابتدا پایه های ایدئولوژیک و سپس موضوع های خود را از دست داد, درو اقع تئورئالیسم سینمایی انقلابی در جامعه یی غیرانقلابی بود, لذا در دوران رفاه و فراوانی دهه ی 1950 حرفی برای گفتن نداشت. با این حال, حتی اگر ایتالیا هم پس از فیلم رم, شهر بی دفاع ا امبرتود تغییری نمی کرد, باز هم سبک تئورئالیسم به دلایل دیگری سقوط می کرد. زیرا اولا به دلیل طبیعت اشتراکی اش هرگز محبوبیتی در ایتالیا نداشت و به بازار خارجی متکی بود ــ به ویژه ایالات متحد صنعت سینمای ایتالیا در 1949 , به علت سرازیر شدن فیلم های امریکایی به این کشور, با بحران بزرگی روبه رو شد امروز برای ما روشن است که تئورئالیسم بسیار بیش از یک پدیده ی محلی و ملی بود, چرا که نفوذش بسیار فراتر از ایتالیا رفته است . امروز دیگر تردیدی نیست که تئورئالیسم ایتالیا, به همه ی محدودیت های قالب و محتوا, یکی از مهم ترین نهضت های نوآورانه ی تاریخ سینما بوده است و اهمیت و نفوذ آن بخوبی با واقعگرایی سینمای صامت شوروی یا موج نوی فرانسه قابل قیاس است. تئورئالیسم در واقع این دو نهضت اخیر را به هم پیوند زد.

تاثیرات تئورئالیسم

تئورئالیسم سینمای ایتالیا را بکلی احیا کرد و امروز نیز از عمده ترین نیروهای خلاقه ی جهان سینما است . این سبک نه تنها خود شاهکارهایی به جهان سینما عرضه کرد و رسلینی و ویسکنتی را به عرصه ی سینما آورد بلکه زمینه ی ظهور دو هنرمند را فراهم آوردکه امروز آن ها را از بزرگ ترین کارگردان های سینما می شناسند: فدریکو فلینی (1993ـ 1920) , که فیلمنامهی بسیاری از فیلم های تئورئالیسمی (رم, شهر بی دفاع , پاییزا, آسیاب بررود پو, به نام قانون, راه امید) را نوشت , و میکلانجلو آنتونیونی (1912) که در مجله ی سینما نقد می نوشت و در دوران شکوفایی نئورئالیسم فیلم مستند می ساخت (مردم دره پو، ( 1943، 1947)؛ رفتگر ها، 1948 ، خانه ی هیولاها ، 1950 ) و آنتونیونیونی در فیلم دوستان دختر (1955 ) در دهه ی 1950 نئورئالیسم را زیرو رو کردند و مرکز توجه خود را از جامعه به درون انسان بردند. این عنصر تاره که می توان آن را نئورئالیسم باطنی یا درون گرا نامید، در دهه 1960 تا حدی از این آثار این کارگردانان ناپدید شد، اما در آثار دوران بلوغ هنری شان آشکارا می توان نوعی از خود بیگانگی در دنیای درون و ردپایی از چشم اندازهای بمباران شده و پاره پاره ی نئورئالیسم دهه ی 1940 را مشاهده کرد.

متن کامل را می توانید بعد از پرداخت آنلاین ، آنی دانلود نمائید، چون فقط تکه هایی از متن به صورت نمونه در این صفحه درج شده است.

/images/spilit.png

دانلود فایل 


دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق کامل درمورد تأثیرات نئورئالیسم بر سینمای ایتالیا

دانلود تحقیق کامل درمورد هنر (موسیقی و خطاطی)

اختصاصی از فی ژوو دانلود تحقیق کامل درمورد هنر (موسیقی و خطاطی) دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود تحقیق کامل درمورد هنر (موسیقی و خطاطی)


دانلود تحقیق کامل درمورد هنر (موسیقی و خطاطی)

 

 

 

 

 

 

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

فرمت فایل: Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

تعداد صفحه :42

 

بخشی از متن مقاله

خط:

خط خطی کردن دوران کودکی از اولین تجربیات انسان است. کودک احساسات خود را با کشیدن بر روی کاغذ دیوار یا هر شی و در دسترس نشان می دهد سپس در مدرسه با خطوطی آشنا می شود که مفاهیم خاصی دارند و برای نوشتن الفبا، اعداد و ترسیم اشکال هندسی، از آنها استفاده می کند. انسان حتی خطوطی را تجربه می کند که تنها تصور ذهنی اوست. اگر کف دو دست خود را بهم بچسبانید، در مرز میان دستها خطی را می بیند که در حقیقت وجود ندارد. از همه جالب تر خط میان آسمان و زمین است که در ذهن، ایجاد می شود و همه ما می دانیم که چنین خطی وجود ندارد اما آن را می بینیم. بنابراین تشخیص و تجسم خط بصری مشروط است به این که در چه وسعتی، با چه فاصله ای و از کدام زاویه دید عناصر بصری را در یک ترکیب تجسمی قرار دهیم . در تعریف تجسمی خط عبارت است از حرکت یا شکل کمتر بصری خواه بدون ضخامت و به صورت مجرد و خواه با داشتن ضخامت و برجستگی، مثل مرزهای پیرامون یک مسطح، محل برخورد دو سطح با دو زاویه مختلف، مرز حاصل از تباین دو سطح رنگین با تیرگی متفاوت و اثر حرکت مداد، قلم مو یا یک شیء نوک تیز بر یک صفحه.

انواع خط:

کلمه خط ، انواع اندازه ها و ضخامت های مختلف خطوط مستقیم یا منحنی و خطوطی را که به تدریج پهن و نازک می شوند در بر می گیرد. خط در حوزه طراحی، قدیمی ترین ، مهمترین، و قاطع ترین عنصر بصری است. به طور کلی خط، نقله در حال حرکت و ساده ترین شکل نمایش تحرک است. قدرت، سرعت اجرا و سهولت بیان مفاهیم، از خط عنصری ساخته است که در بسیاری از موارد بر عناصر بصری دیگر برتری می یابد. مجموعه خطوطی که انسان می تواند به وجود بیاورد سه نوع است. حرکت یکنواخت دست در یک جهت خط مستقیم را به وجود می آورد که آن را می توان با سرعت و دقت ترسیم کرد. خط مستقیم در سه حالت مختلف ترسیم می شود. 1- حالت عمودی 2- حالت افقی 3- حالت مورب خط مستقیم در هر سه حالت جهت و تحرک دارد. ما به صورت غریزی نسبت به خطوط واکنش نشان می دهیم. خط عمودی از نظر بصری احساس تعادلی و ثبات را بر می انگیزد. خط افقی احساس آرامش و یکنواختی را ایجاد می کند. خط مایل پویاترین خط است، جنبش و کشاکش بصری ایجاد می کند، حالتی ناپایدار دارد و تحرک آن بر انجام عمل دلالت می کند. این خط برای ایجاد تعادل تصویری به عناصر دیگر نیازمند است. زیرا بین حالت خطوط افقی و عمودی در نوسان است. همچنین خطی که به سرعت کشیده شود و با خطی که آهسته ترسیم شود تفاوت دارد. خطوط ممتد و طولانی ثبات و استحکام بیشتری دارند. خطوطی که در زمان کوتاه و به صورت بریده بریده اجرا می شوند، احساس تزلزل را بر می انگیزد.

کیفیت خط:

خطوطی که در طراحی به کار می روند از نظر کیفیت بر دو نوع است.

1- خطوطی که بیشتر نشان دهنده حالت های عاطفی و روحی است.

2- خطوطی که بیش تر بر پایه نظم و تفکر ایجاد می شود و حالت آن از قبل پیش بینی شده است. خطو نه تنها تصاویر واضح و مشخص از آنچه دیده می شود ایجاد می کند بلکه برای تجسم بخشیدن به آنچه، در ذهن طراح شکل گرفته نیز بهترین وسیله است.

کارکردهای خط:

از مهمترین کارکردهای خط می توان از ایجاد خط مرزی یا کناره نما بدون استفاده از سایه و روشن جزئیات یاد کرد. خط خالاصه ترین وسیله تجسمی است که مرزهای اشیاء را تعیین می کند یکی دیگر از کارکردهای خط ایجاد بافت است. طراحی با استفاده از تکرار منظم انواع خطوط بافت ایجاد می کند. بافت کیفیت لایه سطحی پدیده هاست که با دیدن و لمس کردن آن را احساس می کنم. بافت حقیقی هم کیفیت بصری دارد وهم کیفیت لامسه ای که هر یک احساس را در انسان بر می انگیزد. در بسیاری بر می‌‌انگیزد در بسیاری از آثار هنری بافت کیفیت بصری دارد. یعنی در بافت ما از بافت تنها از طریق دیدن انجام می شود.

به کارگیری خطوط در ایجاد بافت تزئینی از دیگر کارکردهای خط است. بافت تزئینی برای پوشاندن سطح  و ایجاد زیبایی به کار می رود. استفاده از خط برای ایجاد سایه و روشن هم یکی دیگر از کارکردهای خط است. همچنین برای نمایش حجم از خطوط هاشوری استفاده می کنیم که ایجاد بافت بصری می کند.

نقش خط در ایجاد فضای تجسمی

خط ، گاه بر اثر تلاش مستقیم در جهت ایجاد آن پدید می آید و گاه در اثر ارتباط دوسطح یا دو رنگ یا کنارة شکل و فرم در ارتباط با فضا، ایجاد می شود.

در حالت اول، خط تجسمی پدید آمده، نیرویی متحرک و پنهان را در طول مسیر حرکت خود جا به جا نموده، از بار عاطفی و حسی برخوردار است.

در حالت دوم، خط جنبشی محسوس نداشته و احساس یا کیفیت تجسمی خاصی را در خود خلاصه ندارد.

طول ظاهری خط از حرکت سریع و مرتبط هر جزء آن پدید می آید. خط ، گاه ادراکی (چشمی - مغزی) از طبیعت را انعکاس می دهد و گاه تصور و رویایی را براساس قواعد بصری که به سازمان دادن آن پرداخته اند، پدید می آورد.

توانایی خطوط در جهت ایجاد ساختار و نظمی منطقی و نیز قدرت بیانی و عاطفی خط، هر یک به گونه ای تحول یافته در نقاشی سدة بیستم به کار گرفته شد.

هر واحد خطی به تنهایی گرایش به امتداد یافتن در مسیری ثابت دارد. اما در مجموعه ای وحدت یافته و مرتبط، با امتداد یافتن در مسیرهایی هم جهت با سطوح ارائه شده، به تداخل در مسیرهای حرکت می پردازد و نفوذ سطوح در یکدیگر را نمایش می دهد کاربرد ساختاری خطوط به گونه ای که در این نگاره طرح گشته است.

پدیداری حرکت بصری به کمک خطوط

حرکت یک مسیر خطی است. چشم ابتدا و انتهای حرکت را دریافت نموده و مسیر حرکت را در می نوردد. منظور از حرکت بصری در نقاشی بوسیله خطوط، ایجاد پیوند میان اجزای اثر است. به طوری که گردش چشم را بر روی گسترة اثر ممکن سازد. حرکت بصری، گاه بارز و گویاست و با تأکید نقاش بر بازنمایی حرکت در کل اثر بوسیله خط توأم گشته و حرکتهای متفاوت خطی در مجموع به القای آن می پردازند، و گاه حرکت بصری به صورتی آشکار و با پدیدآوردن خطوطی مشخص رخ می نماید.

استفاده از خط در جهت به حرکت درآوردن چشم بر سطح اثر، در نقاشی تجربی سده های نوزده و بیست نمایشی آشکار و بارز یافته و به عنصری اساسی در نقاشی مبدل گشت.

عمق نمائی بوسیلة خط نیز به نوعی ایجاد حرکت بصری در جهت سه بعد نمایی می انجامد و حرکتی از سطح اثر به درون آن را پدید می آورد.

خطای باصره از ابتدائی ترین نقاشیهای بشر، توجه نقاشان را در جهت ایجاد القای عمق و فضاسازی به خود جلب نمود و پرسپکتیو خطی در عصر رنسانس، نقشی مؤثر در ایجاد وحدت وتمرکز در نقطه ای از اثر را بر عهده گرفت. پس از تدوین نظریاتی در رابطه با عمق نمایی خطی به همراه به کارگیری تنتالیته های رنگی؛ این آزمونها در آثار دوران باروک به اوج خود نزدیک گردید. تحول نقاشی در سدة نوزده باعث پدید آمدن تصویر نوینی از فضا و بعد گشت و پرسپکتیو خطی - جوی در جهت ایجاد فضایی سه بعدی و طبیعت گرایانه، ارزش بنیادین خود را از دست داد. اما بر نقش خطوط هدایتگر در جهت ایجاد و القای فضایی محصور و انتزاعی ، افزوده گشت.

نقاشی بصری با تکیه بر جلوه های تجسمی، به میزان زیادی از خط در ارائه نوع جدیدی از عمق نمایی سود جسته است.

حرکت خط بر روی صفحه، به طور منظم یا نامنظم به ایجاد سطح می انجامد استفاده از خط در جهت سطح آفرینی، به سطوح پدید آمده حالتی فعال و پرتحرک می بخشد و رابطة میان سطوح را به شکلی روشن و واضح مطرح می سازد. پس از درک این نکته که کاربرد صحیح ساختار خطی در ایجاد فضایی منسجم و یکپارچه نقشی اساسی بر عهده دارد. می توان اهمیت روابط خط و سطح را بیش از پیش طرح کرد و بر توانایی خط در ایجاد سازه ای تجسمی تأکید ورزید.

خطوط در عین حالی که قدرت پوشانندگی و ایجاد سطح را دارا می باشند، یکدیگر را محو و بی اثر نمی گردانند. چنانچه دو تصویر خطی را بر یکدیگر منطبق سازیم. هر دوی آنها قابل رؤیت خواهد بود. بدین ترتیب، دو یا چند سطح در هم ادغام شده و میزان نفوذ سطوح در یکدیگر را می توان بوسیلة خطوط نمایش داد.

حرکت سطح در فضا به صورت بسته و در جهت القای فرم را نیز می توان به مدد خط سامان بخشید و حجم داخلی و خارجی فرم را به طور همزمان مرئی نمود.

خطوط بریده بریده و منحنی، در کنار اتصالات ظریف افقی - عمودی مهار می گردد و حجمی ملموس و ساختمانی را بدون استفاده از سطوح تخت تیره - روشن و یا والورهای رنگی آشکار می سازد. قلم گذاری خطی در بیکره قبل از ایجاد بافت به بررسی ساختار پیکره پرداخته، گردش فرم در ارتباط با فضا را نمایش می دهد.

تفهیم حجم و نمایش فرم در نقاشی بوسیله خطوط توصیفی سایه دار نیز میسر است بدین ترتیب، فرم به گونه ای تخت و مسطح، بدون پرداخت به تیرگی - روشنی، به نمایش خویش می پردازد و بدون آنکه خطوط و شبکه خطی در داخل فرم، به طرح فرورفتگیها و برجستگیهای آن اقدام نمایند. تنها با به کارگیری خطوط کناره نمای سیال و سایه دار نمایشی از حجم را امکانپذیر می سازد.

شبکه بندی فشردة خطی به ایجاد سطوح می انجامد و شفافیت خطی، سطوح مختلف را در اتصال با یکدیگر به گونه ای به نمایش در می آورد که جلو و عقب بودن سطوح، احساس می گردد؛ بی آنکه حجم به گونه ای عینی مشاهده و لمس گردد.

قبل از خط و بافت، شفافیت خطی و به کارگیری آن در عرصه نقاشی و طراحی به نظمی نوین و گسترده تر در حوزة هنرهای تجسمی می انجامد. استفاده از این خصوصیت باعث می گردد. دو یا چند فرم به شکلی بصری در یکدیگر تداخل نماید. بی آنکه آشفتگی بصری پدید آید. بدین ترتیب نفوذ سطوح و اشکال در یکدیگر، به کمک خطوط ادامه یابنده به گونه ای مرئی هویدا می گردد و این درک یکبارة موقعیتهای متفاوت فرم در فضا را میسر می گرداند و درک تجسمی یکپارچه ای از ارتباط عناصر و میزان تداخل آنها در فضایی محصور را بدست می دهد.

بررسی روابط خط و سطح در جهت آفریدن فضایی تجسمی و مطالعه روابط مستقیم

خط و سطح در سدة گذشته، نقاشان را بر این نکته رهنمون گشت که یکپارچگی روابط خط و سطح در قالب قوانین بصری می تواند به طور هماهنگ با قوانین جهان عینی به ایجاد سیستمی بصری بیانجامد. هر چه زبان تصویر مخاطبین وسیعتری می یابد؛ تلاش در جهت تأثیری مستقیم بر گروهی انبوه از بینندگان افزایش یافته و سعی در دریافت نظم بصری - نهفته در قالب روابط خط و سطح - در جهت وسعت بخشیدن به حیطه زبان تصویری فرونی می یابد.

خط به اشکال گوناگون به پدیداری بافت می انجامد. تکرار منظم یا منظم خطوط در ککنار یکدیگر نیروی سطح را شدت بخشیده، بدان جهش و حرکت می بخشد. بافتهای خطی گاه توصیفی بوده و به نمایش خصوصیات فیزیکی و قابل لمس، در قالبی بصری، می پردازند، و گاه ویژگیهایی نظیر حرکت، ریتم، فشردگی و جهت را در قالب خطوط مرتبط، منتقل می نمایند.

بافت خطی در آثار ونگوگ به صورت منظم در ارتباط با رنگ و نمایش بیانی، به صورت قلم گذاری خطی به پوشش دادن سطوح می انجامد و بار عاطفی نهفته در سطح را افزایش داده، بدان تحرک و جهت می بخشد. بافت خطی گاه نیز در جهت القای تیره - روشنی به کار می رود. و به صورت خطوط منظم هاشوری، یا خطوط پیچان و زیگزاگ به نمایش درجه تیرگی و روشنی به وسیله پراکندگی یا تجمع خط، می پردازد.

در نقاشی پس از آنکه خطوط اصلی به گونه ای اساسی و ساختاری به ایجاد ترکیب بندی موفق گردند، به دو گونه یا در قالب کیفیات توصیفی به ایجاد روابط شکلی می پردازند و یا به گونه ای بیانی به طرح احساس نهفته در عناصر خطی اقدام می نمایند. خطوط می توانند به صورتی ریز شده و پرتحرک نیز به منظور ایجاد توازن در کل اثر به ایفای نقش پرداخته و در قالب بافت، به متعادل نمودن روابط تجسمی بپردازند.

آنچه در رابطه با خط و بافت قابل تأکید است. سعی در کنترل این روابط،‌در چهارچوب اثری متعادل است. هماهنگی بافت خطی و خطوط اصلی کنترل کننده، نقشی اساسی در ایجاد اثری تجسمی بر عهده دارد و آن را متعادل می گرداند.

متن کامل را می توانید بعد از پرداخت آنلاین ، آنی دانلود نمائید، چون فقط تکه هایی از متن به صورت نمونه در این صفحه درج شده است.

/images/spilit.png

دانلود فایل 


دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق کامل درمورد هنر (موسیقی و خطاطی)