پایان نامه کامل
بررسی رابطه عزت نفس و سلامت روانی با بهزیستی روانشناختی والدین کودکان عادی و کودکان مرزی
پایان نامه کامل
فرمت فایل : word (قابل ویرایش)
تعداد صفحات :76
فهرست مطالب :
فصل اول
کلیات و مقدمه
1-1 مقدمه
………………………………………………………
3
1-2 بیان مسئله
……………………………………………………
4
1-3 اهمیت و ضرورت تحقیق
…………………………………………
5
1-4 اهداف تحقیق
…………………………………………………
6
1-5 فرضیه ها و سئوالات تحقیق
………………………………………
6
1-6 متغیرهای تحقیق
………………………………………………
7
1-7 تعریف مفهومی و عملیاتی
…………………………………………
8
فصل دوم
پیشینه تحقیق و پایه های نظری
1-2 پیشینه نظری تحقیق
……………………………………………
11
2-1-1 مفهوم سلامت روان
…………………………………………
11
2-1-2 تاریخچه سلامت روان در جهان
…………………………………
12
2-1-3 تاریخچه سلامت روان در ایران
…………………………………
14
2-1-4 مفهوم سلامت روان از دیدگاه های مختلف
………………………
17
2-1-5 سلامت روان از نظر مکاتب
……………………………………
18
2-1-6 اصول سلامت روان
…………………………………………
20
2-1-7 هدف ایجاد سلامت روان
………………………………………
23
2-1-8 مکانیزم های دفاعی و نقش آن در سلامت روان
………………………
25
2-1-9 جمع بندی
…………………………………………………
28
2-2 پیشینه عملی تحقیق
……………………………………………
29
2-2-1 همه گیر شناسی در ایران
………………………………………
29
2-2-2 بررسی همه گیر شناسی در جهان
………………………………
31
فصل سوم
روش شناسی تحقیق
3-1 روش تحقیق
…………………………………………………
38
3-2 جامعه آماری
…………………………………………………
38
3-3 نمونه تحقیق
…………………………………………………
39
3-4 ابزار تحقیق
…………………………………………………
39
3-4-1 مقیاس های چهارگانه آزمون
……………………………………
40
3-4-2 موارد کاربرد و محدودیت های آزمون
……………………………
40
3-4-3 نمره برش آزمون
……………………………………………
41
3-5-3 پایایی آزمون
………………………………………………
42
3-6 اعتبار پرسشنامه
…………………………………………………
42
3-7 روش جمع آوری اطلاعات و اجرا
………………………………
43
3-8 تجزیه و تحلیل آماری
…………………………………………
43
فصل چهارم
یافته های تحقیق
4-1 داده های آماری جامعه مورد مطالعه
…………………………………
45
4-2 میانگین سلامت روانی جامعه مورد مطالعه
……………………………
48
4-3- تجریه و تحلیل فرضیه و سئوالات تحقیق
……………………………
50
فصل پنجم
بحث و نتیجه گیری
5-1 بحث و نتیجه گیری
……………………………………………
59
5-2 نتیجه گیری کلی
………………………………………………
61
5-3 محدودیت های تحقیق
…………………………………………
61
5-4 پیشنهادات تحقیق
………………………………………………
62
منابع تحقیق
………………………………………………………
63
چگونه توانستم مشکل رفتاری و روانی یکی از دانش آموزان را بوسیله ورزش حل نمایم .
چکیده
آمادگی جسمانی دانشآموزان یک امر بنیادی و اساسی است که سلامت و قدرت افراد و اجتماع را تضمین میکند. دانشآموزی که قدرت و کارآیی لازم بدنی را دارد، قادر است وظایف و کارهای روزانه خود را بدون احساس خستگی انجام دهد و توانایی لازم را برای گذراندن اوقات فراغت یا مقابله با پیشامدهای ناگهانی به دست آورد. چنین فردی از بیماری و نارساییها و نواقص جسمی به دور خواهد ماند و استقامت، چابکی، انعطافپذیری و سرعت از ویژگیهای چنین دانشآموزی است.
دانشآموزان باید هر روز به فعالیتهای منظم ورزشی براساس قدرت بدنیشان بپردازند تا قدمهای صحیح به سوی آمادگی و کارآیی بدنی برداشته شود زیرا توجه به کارآیی بدن موجب میشود استخوانها، مفاصل و عضلههای بدن برای انجام حرکات و فعالیتها نیرومند شوند. دستگاههای تنفس و جریان خون نیز تا حد بسیاری از اجرای برنامهها و حرکتهای صحیح ورزشی سود میبرد.
هرچه برنامههای مناسب ورزشی، زودتر و در سنین کمتری اجرا شود، ابتلا به امراض قلبی و دیگر نارساییها کمتر خواهد بود. ارتباط بین آمادگی بدن و سرعت انتقال، یادگیری، انظباط، سازگاری با محیط، ایجاد صفات اجتماعی و تعاون با دیگران غیرقابل تردید است و مربیان باید به آن توجه کنند. مهارتهای بدنی زاییدن قدرت استقامت و چابکی بدن است و با اجرای برنامههای صحیح ورزشی به دست میآید
نوع فایل: word
قابل ویرایش 121 صفحه
چکیده:
هدف از تحقیق حاضر بررسی رابطه بین سلامت روانی و تفکر غیر منطقی در بین داشجویان غیر بومی رشته های صنایع و تربیت بدنی ورودی 85 ـ 84 دانشگاه آزاد اسلامی واحد ابهر است که فرضیه های عنوان شده عبارتند : 1 ـ بین سلامت روانی و تفکر غیر منطقی دانشجویان رابطه وجود دارد . 2 ـ بین سلامت روانی دانشجویان رشته صنایع و تربیت بدنی تفاوت معنی داری وجود دارد . 3 ـ بین تفکر غیر منطقی دانشجویان رشته صنایع و تربیت بدنی تفاوت معنی داری وجود دارد . که جامعه مورد مطالعه دانشجویان رشته های صنایع و تربیت بدنی دانشگاه آزاد اسلامی واحد ابهر ورودی 85 ـ 84 است که 60 نفر به عنوان نمونه انتخاب گردیده و آزمون سلامت روانی گلندبرگ که دارای 28 سوال 5 گزینه ای است و آزمون تفکر غیر منطقی 30 سوال که دارای دو گزینه بله وخیر است که جهت آزمون فرضیه 5 از روی ضریب همبستگی پیلرولون و ازروش آماری t و تغییر مستقل برای فرضیه های اول و دوم و سوم که نتایج بدست آمده حاکی از آن است که بین سلامت روانی وتفکر غیر منطقی رابطه معنی داری وجود دارد ولی بین سلامت روانی دانشجویان رشته صنایع و تربیت بدنی تفاوت معنی داری وجود ندارد و همین طور بین تفکر غیر منطقی در بین دانشجویان صنایع و تربیت بدنی تفاوت معنی داری وجود ندارد .
مقدمه:
اعتقاد داریم که تندرستی یکی از نعمتهای بزرگ در زندگی انسان است و نمی توان منکر شد که سلامتی روانی در زمره بالاترین نعمتهاست افرادی که به نحوی ازلغا با بیماران روانی ، عقب ماندگی ذهنی و معتادین به مواد مخدر و اکس سرو کار دارند به این امر اعتقاد کامل دارند . بدیهی است بیماران روانی مخصوص به یک قشر و یا طبقه خاصی نبوده وتمام طبقات جامعه را شامل می گردد و تعصب نسبت به بیماران روانی به قدری است که هنوز نه تنها در کشور ما بلکه در بیشتر کشورهای جهان آمار دقیق و منظمی مربوط به بیماران روانی در دسترس نیست در ایران فقط 10 در صد تخت های بیمارستانی متعلق به بیماران روانی و در حدود 12 درصد بودجه بهداشتی کشور صرف بیماران روانی می گردد مسئله افزایش بیماریهای روانی موضوع روز بوده و رابطه مستقیم با سیر صعودی رشد جمعیت و افزایش فشارهای عاطفی و هیجانی دارد تاریخچه بهداشت و سلامت روانی با توجه به وجود بیماریها روانی از زمانی که بشر وجود داشته و مخصوصا زندگی اجتماعی را شروع کرده همراه بوده است پیدا کردن شروع آغاز هر نهضتی بخصوص نهضتهای اصلاحی و علمی به علت داشتن منابع گوناگون و چند جانبه مسئله مشکلی است در حقیقت روان پزشکی را می توان قدیمی ترین حرفه و تازه ترین علم به شمار آورد قدیمی ترین چون بیماریهای روانی از قدیم وجود داشته و سقراط در سال 377 تا 460 سال قبل از میلاد عقیده داشته که بیماران روانی را مانند بیماران جسمی باید درمان کرد و تازه ترین علم برای اینکه تقریبا از سال 1930 بعد از تشکیل اولین کنگره بین الملی بهداشت روانی بود که روان پزشکی به صورت جزئی از علوم پزشکی شهر و سازمان روان پزشکی و مراکز پیشگیری در کشور های مترقی یکی بعد از دیگری فعالیت خود را شروع کردند و اکثرا همه این مشکلات از طریق افکار و باورهایی است که می تواند زندگی آدمی را دستخوش آسیب کند که باعث سعی کرد این افکار را از ذهن خود جدا کرد .
موسوی پور ـ 1381 ـ ص 17
فهرست مطالب:
چکیده
فصل اول: کلیات تحقیق
مقدمه
بیان مسئله
سوال مسئله
هدف تحقیق
اهمیت و ضرورت تحقیق
فرضیه های تحقیق
متغیر های تحقیق
فصل دوم: پیشینه و ادبیات تحقیق
مقدمه و کلیات
تعریف
مشکل تعریف
تاریخچه
مختصری درباره تاریخچه بهداشت روانی در ایران
هدف بهداشت روانی و سلامت عمومی
پیشگیری
پیشگیری اولیه
نظریه آلبوت الیس در رابطه با تفکر غیر منطقی
مبانی نظری
نظریه شخصیت
رشد شخصیت
منشا اضطراب و رفتار ناسازگار
اهداف درمان
فنون درمان
فصل سوم: تعیین روش تحقیق
جامعه مورد مطالعه
حجم نمونه
روش نمونه گیری
معرفی ابزار تحقیق
معرفی پرسش نامه تفکر غیر منطقی
روش تحقیق
روش آماری مربوط به فرضیه ها
فصل چهارم: تجزیه و تحلیل داده ها
جدول 1-4 نمرات آزمون
تجزیه و تحلیل داده ها
فصل پنجم: بحث و نتیجه گیری
بحث و نتیجه گیری
پیشنهادات
محدودیت های تحقیق
ضمائم و پرسشنامه سلامت روانی گلدنبرگ
پرسشنامه سلامت عمومی(GQH)
دستور اجرا و پرسشنامه سلامت عمومی(GQH)
نمره گذاری
منابع و ماخذ
منابع ومأخذ:
دلاور ـ علی ـ روش تحقیق در علوم تربیتی ـ 1383 ـ انتشارات رشد ـ تهران
ـ دلاور ـ علی ـ آمار استنباطی ـ1380 ـ انتشارات رشد ـ تهران
ـ دادستان ـ پریرخ ـ ثنیدگی روانی ـ 1381 ـ انتشارات بهار ـ تهران
ـ رحیمیان ـ حوریه بانو ـ نظریه های روان درمانی ـ 1381 ـ انتشارات فرهنگ ـ تهران
ـ شفی آبادی ـ عبدالله ـ نظریه های شخصیت ـ 1382 ـ انتشارات پیام نور ـ تهران
ـ شاملوـ سعید ـ سلامت روانی ـ 1383 ـ انتشارات نور ـ تهران
ـ کریمی ـ یوسف ـ روان شناسی شخصیت ـ 1382 ـ انتشارات سمت ـ تهران
ـ محمدی ـ سید یحیی ـ نظزیه های شخصیت ـ 1385 ـ انتشارات نی ـ تهران
ـ محمدی ـ سید یحیی ـ بهداشت روانی ـ 1385 ـ انتشارات فرهنگ ـ تهران
ـ منصور ـ محمود ـ روان شناسی بالینی ـ 1384 ـ انتشارات رشد ـ تهران
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل: Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه :15
بخشی از متن مقاله
فشار های روانی
آسیب شناسی اختلالات روانی
چه چیزهایی در بوجودآوردن سلامتی و اختلالات روانی در غربت موثرند؟
این بحث را به چند بخش تقسیم کردهام. در ابتدا برای فهم مشترک از سلامتی و اختالات روانی توضیحاتی را میدهم. بعد از آن میپردازم به اصلیترین زمینهساز بحرانهای روانیای که در ارتباط با زندگی در غربت برجسته میشوند و سپس به نکاتی میپردازم که باید نشان بدهند که چیزی بعنوان اختلالات روانی خاص زندگی در غربت وجود ندارد. تز اصلی این مقاله را میتوان اینطور بیان کرد: سلامتی، بحران و اختلالات روانی سه چیز متفاوت از یکدیگر هستند که در عین حال می توانند هر سه با هم و همزمان با هم در یک فرد حضور داشته باشند. اینکه کدامیک از این کیفییات در چه مواقعی و تا چه حد در کل حیات روانی فرد دست پیش بگیرند بستگی به چیزی دارد که آنرا در اینجا بعنوان اصل «تاثیرگداری و تاثیرپذیری متقابل» (beantwortetes Wirken) نام میبرم و سعی خواهم کرد آنرا در طول مقاله توضیح بدهم.
در طول مقاله تلاش شده است تا با اتکاء به این مدل بتوانیم شناختی اصولی از چگونگی شکلگیری بحرانهای روانی و تبدیل آنها به اختلالات روانی بدست بیاوریم. در این رابطه سعی میکنم نتیجهای را که از این مدل برمیآید در غالب مثالی در زمینه هیجانهای روانی حاصل از برخورد فرد با شرایط زندگی در غربت بیشتر روشن کنم.
سلامتی و اختلالات روانی (تلقییات و تعاریف)
تلقییات عموم: ما انسانها در روند زندگی اجتماعی خودمان با چیزها, پدیدهها و معانی آنها آشنا میشویم. همیشه به این صورت است که بین پدیدهای که با آن روبرو میشویم ( یک شیء و یا یک اتفاق) و بارهای عاطفی و معانی آن تفاوت وجود دارد. این تفاوت بخاطر وجود تفاوت در نگاه افراد به آنها است. هر فردی در زندگی می آموزد که هر چیز و یا پدیده ای برایش چه معنایی دارد. به همین دلیل است که همواره معانی چیزها و پدیده ها تمام آن پدیده را همانطور که هست تعریف نمی کنند بلکه آنطوری که توسط فرد برداشت می شود. ما انسانها در جریان جامعهپذیری خودمان یاد میگیریم که از طریق بارهای عاطفی و معانی هر پدیدهای آنرا در خود درونی کنیم و در ارتباط برقرارکردن با یکدیگر انتظار داریم که طرف مقابل نیز همان معنایی را از موضوعات مورد نظر در خود درونی کرده باشد که ما آنرا آنطور درونی کرده ایم. به این خاطر است که خود پدیده همیشه ناکامل و یا بهتر بگویم از جنبه های خاصی شناخته می شود. از جمله این پدیدهها سلامتی، بحران و اختلال روانی است.
اگر شما همین امروز یک ضبط صوت در دست بگیرید و از آدمهای مختلف پیرامونتان بپرسید که سلامتی و اختلال روانی به نظر آنها چیست، جوابهایی دریافت میکنید و اگر بعدا آن جوابها را گروهبندی کنید به چند گروه دست پیدا میکنید:
یک گروه رفتارها و افکار خلاف رفتار و افکار عموم مردم را نشانه بیماری میدانند.
گروه دیگر مشخصاتی را بیان میکند که خود از آنها بدشان میآید و نمیخواهد خود چنان خصوصییاتی را داشتهباشد و اگر آن خصوصییات را در کسی ببیند آن خصوصیت را نابهنجار میخواند.
گروه سومی را پیدا می کنید که با قدری مطالعه پیرامون رفتارهای روانی خیلی از رفتارهای دیگران را زیر ذرهبین قرار میدهد و از پشت ذرهبین با دیدن عکس یک چشم بر روی کاغذ میگویند که این چشم فلانی است. غافل از اینکه مگر آدم میتواند با دیدن دوتا درخت بگوید که اینجا جنگل است.
رجوع کردن به قضاوتهای عمومی برای شناخت اختلالات روانی کاری بسیار دشوار و پر خطر است. این دشواری و پر خطری شدت می گیرد زمانی که از همان مصاحبه شوندهگان بپرسید «خوب به نظر شما اختلال روانی چگونه بوجود میآید». آنوقت است که دیگر مرزی بین سلامتی و اختلال نمیتوان یافت. چون عموم بر این اعتقادند که شرایط و فشارهای بیرونی و یا درونی موجب اختلالات روانی میشوند. برای مثال بهوفور میبینیم که کسی به رواندرمانگر رجوع میکند و میگوید «من دچار افسردهگی شدهام چراکه همسرم مرا نمیفهمد و یا بچهام با من اینکار و آنکار را میکند» و غیره.
این نکته نشان میدهد که معنا و علل بوجود آمدن اختلالات روانی در نزد عموم مردم تحت تاثیر یک نگاه یک بعدی به سلامتی و اختلال روانی است. این نگاه یک بعدی در علم هم وجود داشته و بسیار سالها شیوه فکر متخصصین را نیز تعیین میکردهاست. تنها فرق متخصص یکبعدینگر با آدمهای عادی در این است که متخصص برای نگاه یکبعدی خود دلایل و شواهد علمی پیدا میکند و آنرا عمق و پهنا میبخشد، ولی مردم عادی این یکبعدینگری را سطحی و بدون دلیل و برحان علمی قبول میکنند.
همین اشاره کوتاه را کافی میدانم و در اینجا به این میپردازم که علم با چه تعاریفی در باره بیماری کار میکند.
شیوهای که روان ما به آنشکل کار میکند
در علم زیستشناسی تعریفی را داریم از بیولوژی رفتار انسان که آنرا تحت عنوان سیستم اکولوژیکی میشناسیم. معنای آن این است که انسان جهان مادی خویش را شکل میدهد و در رابطه متقابلی بین خود و محیطی که آنرا نیز خودش شکل میدهد بسر میبرد. بر محیط تاثیر میگذارد و از تاثیری که بر محیط میگذارد مجددا خودش تاثیر میگیرد. و این رابطه چیزی است که منجر به تکامل موجود زنده میشود.
شاید در روابط بینانسانی و روانی استفاده از کلمه اکولوژیکی (زیستی) قدری بیمسمما بنماید. ولی این کلمه در اینجا نیز به این معنا است که انسان دائما در حال صیقل دادن به افکار, رفتار و احساسات خود است و اینکار را به شکل یک نوع عکسبرداری از دنیای بیرون انجام میدهد، سپس دنیای درونش را با آن عکس مقایسه میکند از نتیجه اینکار تاثیر میگیرد و این راهی است که بوسیله آن پلی بین دنیای درون و دنیای بیرون خود میزند تا دنیای بیرون را از آن خود بسازد و در این راه مجددا و همواره بر پیرامون خود که خود شکل داده تاثیر میگذارد و از تاثیر آن مجددا خود متاثر می شود. این سیر به همین نحو تا انتهای حیات فرد همواره ادامه می یابد.
این سیر دائمی تاثیرگذاری و تاثیرگرفتن متقابل راهی است که انسان توسط آن احساس بودن را لمس میکند. این سیر را باید به شکل یک چرخه درنظر گرفت که دائم در حرکت است. چرخهای که بنابر نوع جوابی که فرد به چیزها میدهد و پاسخی که از پیرامونش دریافت میکند به گردش ادامه میدهد. هر چیزی در روابط انسانی به همین صورت پیش میرود. برای مثال اکنون که شما مخاطب من هستید من نیز در حال شکل دادن به پیرامون خود هستم. به این شکل که سعی میکنم تا با صحبتهایم دنیای فکریای را در اختیار شما قرار بدهم، و امید دارم که نتیجه این تاثیرگذاری به نوعی توسط عکسالعملهای شما نسبت به صحبتهای من دوباره به خود من برگردد. یعنی شما آیینه صحبتهای من هستید. و من از طریق عکسالعملهای شما درمییابم که چه گفتم.
نکته اصلی در این تصویر از زندگی روانی انسان این است که انسان همواره مشغول ساختن و شکل دادن به محیط زیست روانی و مادی خود است و در اینراه پاسخهایی را از پیرامون دریافت میکند، این پاسخها را با چیزهایی که در گنجینه تجربیات خویش دارد مقایسه و ارزیابی میکند و سپس یا به تایید آن تجارب میرسد و یا تحت شرایطی مجبور است در تجربیات خویش تجدید نظر کند و اطلاعات جدیدتری را روانه گنجینه تجربیاتش ساخته و در قدم بعدی از آنها در مقایسه و ارزیابی چیزهای بعدی استفاده کند.
ما انسانها بدون هوشیار بودن به این روند به این وسیله برای چگونه فکرکردن خود ساختارهایی میسازیم، این ساختارها به شکل نقشههایی در مغز ما در میآیند و ما مطابق آنها فکر، احساس و عمل میکنیم، یعنی بر پیرامونمان تاثیر میگذاریم. بسیاری از وقایع یعنی چیزهایی که در دنیای بیرون اتفاق میافتند اختیارشان در دست ما نیست، شاید هم با جهت فکر و اندیشه ای که ما داریم و با هدفی که ما دنبال میکنیم همخوانی ندارند. برای اینکه با فکر و هدف ما جور دربیایند ما بر آنها تاثیر میگذاریم و آنها را مطابق هدف خودمان صیقل میدهیم. به زبانی سادهتر: ما بر پیرامونمان آنطوری تاثیر میگذاریم که میتوانیم و اجازه آنرا به خود میدهیم و آن نوع تاثیری را از پیرامون میگیرم که برایش آماده هستیم.
اگر زندگینامه یک فرد را بررسی کنید میبینید که در طول زندگی دو و یا سه هدف پایهای برای کل رفتارهای وی وجود دارد که این اهداف تا کنون جهت همه رفتارهای وی را تعیین کردهاند. چیزهایی که در زندگی تجربه کردهاست هرکدام مانند حلقههای زنجیری هستند که هرکدام از آنها به حلقه قبلی و حلقه بعدی وصل است و نقاط وصل آن حلقهها با یکدیگر توسط آن دو سه هدف اصلی بوجود آمده است. باید بگویم که این شکل از پیوند تجارب با یکدیگر بر پایه اهداف فرد، نقش اساسی در سلامتی روانی بازی میکند.
سلامتی روانی چیست؟
بنابر مدل رفتاریای که در اینجا از آن صحبت رفت سلامتی روانی حالت مطلقی نیست که یا وجود دارد و یا ندارد. در زندگی طبیعی انسان هیچ خط مستقیمی سلامتی و اختلال را از یکدیگر جدا نمیکند. انسان همواره در تلاش برای ثابت حفظ موقعیت خویش است. همانطور که میتوان در مورد اختلالات روانی دید: انسانِ دارای اختلالات روانی دائم سرگرم ساختن و پابرجا نگهداشتن اختلال روانی خود است (چرا که این شیوه زندگی تبدیل به یک نوع ساختارفکری و یا نقشهعمل شدهاست که فرد ناخواسته از آن اطاعت میکند)، به همین نحو سلامتی روانی هم چیزی است که باید دائم آنرا ساخت و پابرجا نگهداشت. کار ساختن و پابرجا نگهداشتن سلامتی روانی موضوعی است که ما انسانها هر روز با آن روبرو هستیم و همواره از چهار چیز کمک میگیریم که در اینجا اندکی آنها را توضیح میدهم:
قابلییتها و عملکردهای «خود». (Ich-Funktionen) در این رابطه قابلییتهایی مد نظر هستند مانند توان فکر و عقل، توانِ دریافتهای حسی از محیط (ابتدا به ساکن توسط قوای پنجگانه حسی)، توان قضاوت کردن و سنجیدن، قدرت حافظه و توان تخیل. کیفییات این قابلییتها از یک فرد تا فرد دیگر متفاوت است. ولی شیوه کار این کیفییات بین تمام انسانهای کرهزمین به یک صورت است. فرق بین انسانها در این زمینه مربوط میشود به تمرینی که روزانه به این قوای خود میدهند، به استفاده از این قوا در دریافت واقعییات و به شرایط زیست مادی آنها.
قابلیت گرایش به واقعییت (Realitätsprüfung). به معنای توان مقایسه بین چیزهایی که در گنجینه تجربیات شخصی هر فردی وجود دارد با آن تصویری از حقیقت که در هر لحظه در پیرامون ما در حال عبور است. برای این مقایسه ابتدا باید توان درک واقعییت به نوعی شکل گرفته باشد که انسان چیزی را بعنوان حقیقت مطلق برسمیت نشناسد، بلکه بداند تنها از راه تصویری که از حقیقت ساختهاست حقیقت را میشناسد و این تصویر نیز همواره تصحیحپذیر است.
داشتن تعادل در نظام خودارزشگذاری (Die Selbstwertbalance). به معنای اینکه خودارزشگذاری انسان هم ـ یعنی چیزی که توسط آن زمینههای اتکاء به نفس انسان شکل میگیرد ـ چیزی نیست که یا وجود دارد و یا خیر، یا منفی است و یا مثبت. بلکه خودارزشگذاری نیز چیزی است که باید دائم ساخته شده و در حال صیقل یافتن دائم است.
چهارمین چیزی که در سلامتی روانی موثر است مساله هویت (Identität) است. هویت به این معنا که ما در خلاء نمیتوانیم بگوییم که چه کسی هستیم. برای سلامتی روانی ما اینگونه هویت نقشی بازی نمیکند که ملیت ما چیست، که جنسیت ما چیست، پیشینه فرهنگی ما چیست و یا در کدام خانواده بدنیا آمدهایم. حتی هویت چیزی نیست که در دوره جوانی شکل میگیرد و پرونده آن بسته میشود. بلکه هویت نیز دائم در حال تغییر است، تغییری که در تمام طول عمر جریان دارد و زمینهساز آن نوع تاثیرگذاری و تاثیرگرفتن متقابلی است که در این راه مدام به موثر بودن خود برسیم.
ساختن و پابرجا نگهداشتن روان سالم در تمام طول عمر بسته به این است که انسان در هر لحظه چگونه اثری از خود به جای میگذارد و چگونه پاسخهایی را از پیرامونش دریافت میدارد. انسان در هرنوع برخورد با خود و با پیرامونش از چیزی که توضیح دادهشد کمک میگیرد. اگر اهدافی را که دنبال میکند مطابق اثری باشند که از خود به جای میگذارد، یعنی اگر بتواند در اثری که از خود بجای میگذارد اهداف خود را نیز بیابد، و اثراتش در جهت اهدافش باشند، طبیعتا پاسخهایی را از پیرامون دریافت خواهد کرد که وی را در بودن خود تقویت میکنند. و این خود رمز سلامتی روانی است.
*** متن کامل را می توانید بعد از پرداخت آنلاین ، آنی دانلود نمائید، چون فقط تکه هایی از متن به صورت نمونه در این صفحه درج شده است ***