این مقاله بحثی است در متدولوژی معرفت شناسی در سطح کلان، و در سطح خاص مبحثی در مورد دو رویکرد یا پارادایم در جامعه شناسی که دارای دو باور متناقض در بکارگیری دو روش متفاوت در مطالعه و تحقیق در باب پدیده های اجتماعی دارند، و رهیافت دیگری که در انتقاد به به این دو رهیافت در بررسی پدیده های اجتماعی پدید آمد. از دیدگاه رهیافت یا پارادایم(پوزیتیویستی)، تفاوتی در روش تحقیق پدیده های طبیعی و پدیده های اجتماعی وجود ندارد. به عبارتی، در جهان یک نوع از پدیده ها وجود دارد وآن هم پدیده های طبیعی است، لذا یک روش تحقیق برای رسیدن به دانش علمی در مورد این پدیده ها وجود دارد و آن روش علمی است. از طرفی پارادایم دیگر(تفسیرگرایی) معتقد است پدیده های فرهنگی و اجتماعی مقوله ای کاملا متفاوت با پدیده های طبیعی است، لذا این تفاوت بنیادی موضوع، مستلزم بکارگیری روش یا روش های متفاوت برای تحقیق است. از تمایزات اساسی ای پدیده ها سیال بودن آن، خلاقیت، آزادی عمل(اختیار) و آگاهی موجودات انسانی است. بنابراین نمی توان انسان ها را مانند پدیده های فیزیکی یا مواد شیمیایی مورد بررسی و تحقیق قرار داد. این گفتار در صدد مقایسه خطوط کلی این دو رهیافت بوده، و در نهایت نشان می دهد امروزه علیرغم دو دیگاه بظاهر متناقض این دو رهیافت، مرز قاطعی میان پارادایم اثبات گرایی و تفسیری، تحقیق کمی و کیفی و جامعه شناسی محض و کاربردی وجود نداشته، و اکنون محققان اجتماعی در تحقیقات خود از روشها و تکنیک های هر دو رهیافت بهره جسته و حتی در این که انفکاک و تمایز میان این روش ها تنها در سطح انتزاعی امکانپذیر است، تردید ندارند.
تفاوت علم (Science ) و دانش (Knowledge ):
- علم چیست؟ ویژگی های آن کدام است؟
- آیا علم همان دانش است؟
- آیا جامعه شناسی علم است؟
دانش اسم مصدر و به معنای دانستن و وقوف و آگاهی یافتن به چیزی است. در این معنا علم یک گونه ای از دانستن، یا یک نوع دانش است. بنابراین دانش عام تر از علم بوده، و دانش های متعددی وجود دارد. دانش شامل حوزه های متعددی نظیر دانش دینی، دانش ایدئولوژیک، دانش تجربی و نظایرآن است. هر کدام از این دانش ها از طریق مکانیزم ها و مسیرهای خاصی، یا به اصطلاح روش های خاص به دانش دست می یابند. در یک دسته بندی آنچه علوم را از یکدیگر منفک می کند همین روش های کسب دانش است. بطور مثال دانش دینی (در هر دین) مبتنی بر متون، سنت و اصول اعتقادی همان دین است؛ یا دانش تجربی بر گرفته از تجربیات شخصی در زندگی روزمرهُ هر فرد است. شاخصه اصلی علم مدرن متمایز بودن روش (یا روش ها ی) کسب دانش است که منتهی به دانش علمی می شود.
تفاوت علم و دانش های دیگر:
همان گونه که ذکر شد تفاوت عمده علوم و دانش ها در روش های آنهاست. روش علمی ویژگی هایی دارد که به نظر می رسد در مقایسه با روش های دیگرِ دانش اندوزی کاملا متفاوت است. در اینجا دانش های متعددی از جمله فلسفه، طالع بینی، جادو و... وجود دارد، اما دانش علمی رهاورد پژوهش وتحقیق علمی است و ویژگی های خاصی دارد. یک ایده ابتدا به صورت فلسفی مطرح می شود و سپس برای اثبات و علمی شدن آن باید مشخصات علمی پیدا کند. از جمله ویژگی های این روش می توان به موارد ذیل اشاره کرد.
برخی ویژگی های روش علمی:
1- مشاهده. دانش علمی مبتنی بر مشاهده است. این امر متفاوت با دیدن و نگاه کردن است. در مشاهده محقق با نگاه دقیق و موشکافانه در صدد کشف پدیده ای، ویا رابطه پدیده ها یی بر می آید. ودر این بررسی در ذهن خود دارای یک پیش زمینه نظری است.
2- آزمایش. در این روش محقق برای کشف پدیده یا روابط بین پدیده ها، بطور عمدی آنها را در یک مکانی بنام آزمایشگاه در معرض هم قرار می دهد. آزمایشگاه می تواند محیط طبیعی که پدیده در آن قرار دارد باشد.
3- عینیت. در یک تحقیق علمی برای کسب دانش علمی، محقق پدیده را آنگونه که هست مورد بررسی و شناخت قرار می دهد نه آن گونه که منافع او و تمایلاتش ایجاب می کند. در واقع این اصطلاح بیشتر بر داوری های علمی دلالت دارد که می باید فارغ از ارزش های شخصی، گروهی، قومی، ملی، مذهبی و سایر ارزش هایی باشد که به داوری علمی بیطرف لطمه می زنند.
4- ابطال پذیری. نظریه یا ادعای علمی باید بگونه ای باشد که بتوان آن را بشکل تجربی مورد آزمون قرار داد: یعنی باید آزمون پذیر باشد. آن دسته از پدیده ها و اموری که خارج از حیطه آزمون تجربی قرار دارند، خارج از حیطه بررسی های علمی بوده و لذا موضوع مورد مطالعه علم نیستند.
- اکنون با توجه به این ویژگی ها آیا جامعه شناسی را می توان یک علم محسوب کرد؟
آنچنان که آشکار است علوم طبیعی همچون علم فیزیک، علم شیمی، پزشکی و نظایر آن در طی قرون شانزده و هفده از رونق بالایی برخوردار بوده و موفقیت های چشمگیری در حوزه های متعدد خود کسب کرده بودند. این پیشرفت ها، اندیشمندان حوزه های انسانی و اجتماعی را بر آن داشت تا به این نتیجه برسند که روش های علوم طبیعی را می توان در بررسی و شناخت پدیده های انسانی نیز به کار گرفت. چرا که بنظر می رسید دانش علمی ویژگی هایی دارد که با دقت و عینیت خود می تواند به مسایل و نیازهای جوامع انسانی پاسخ دهد، از جمله این که:
الف) دانش علمی تبیین کننده است. یعنی می تواند روابط بین عناصر پدیده های اجتماعی را که وجود دارد یا اتفاق افتاده و مربوط به گذشته وحال است آشکارنماید. بطورخلاصه یعنی اگر یک واقعۀ اجتماعی رخ داده است با کمک این روش می توان علل یک پدیدۀ اجتماعی را آشکارکرد. و به عبارتی این روش، تبیین کننده است.
ب) علم قدرت پیش بینی دارد برای این که نشان می دهد اولاً مقصد راهی را که درپیش است، به کجا ختم می شود، و ثانیا روابط عناصر را چگونه باید تنظیم کرد تا به جایی خاص رسید. بدنبال این چنین اندیشه ای، متفکرانی چون مونتسکیو و روسو زمینه های چنین رویکردی را فراهم آوردند. سرانجام آگوست کنت مدعی علمی شد که قادر است پدیده های اجتماعی را از روش های اثباتی(طبیعی) مورد بررسی قرار دهد. این علم ابتدا بتبع علوم طبیعی "فیزیک اجتماعی" و سپس "جامعه شناسی" نام گرفت. در واقع علم جامعه شناسی در پاسخ به مسایل و مشکلاتی که در آن دوره در جوامع غربی بوجود آمده بود، ایجاد گردید. بطور مثال از مشکلات زمان دورکیم این بود که عمده ارزش های دینی که نظم دهنده و حافظ نظم جامعه بود، درعصر دورکیم کارکرد خود را از دست داده بود؛ جامعه زمان وی بگفته خودش دچار بحران شده بود. لذا در نهایت به این نتیجه رسیدند که برای حل مسائل اجتماعی باید از روش هایی استفاده شود که ویژگی های علوم طبیعی را داشته باشد. بطور خلاصه می توان گفت تفاوت علم جامعه شناسی با دانش های پیشین انسانی این است که بر خلاف دانش ها یی نظیر فلسفه و تاریخ، سعی شده است تا در مطالعه افراد و جوامع، روش های علوم طبیعی به کارگرفته شود.
- پس علم جامعه شناسی، بدنبال بررسی روابط انسانی و واقعیات اجتماعی با بکارگیری روش علوم طبیعی است. لذا روش شناسیِ تحقیق است که علم جامعه شناسی را بعنوان علم مطرح می کند.
اما واقعیت آن است که این موضوع که آیا می توان پدیده های انسانی را همچون پدیده های طبیعی بررسی کرد، جدلی است که از آن زمان تا کنون ادامه داشته است. گفتنی است که نظریه پردازان بعدیِ جامعه شناسی چندان به این رویکرد وفادار نمانده، و پدیده های انسانی را متفاوت از پدیده های طبیعی قلمداد کردند. لذا در جامعه شناسی انواع رویکردها و رهیافت ها بوجود آمد. بعبارت بهتر اکنون جامعه شناسی یک علم چند پارادایمی است. در این جا به مقایسه سه رهیافت عمده (که در بسیاری موارد متناقض اند) در جامعه شناسی پرداخته می شود.
سه پارادایم عمده در جامعه شناسی:
پارادایم به تمامی یک نظام فکری شامل فرض های اساسی، سوالات مهم و تکنیک های خاص تحقیق اطلاق می شود. محققان اجتماعی از میان پارادایم های متعدد برای علم انتخاب به عمل می آورند. هر پارادایم برای خود مجموعه ای از اصول و فرضیات فلسفی داشته، و همچنین روشی برای چگونگی انجام تحقیق بر می گزیند. در واقع هر پارادایم دربرگیرندۀ مجموعه ای از بینش ها، نظریه ها، روش های تحقیق و تکنیک هاست. هر پارادایم می تواند در برگیرنده نظریه ها و مکاتب متعددی باشد. تقسیم بندی پارا دایم ها کمک می کند تا اصول و روش های جامعه شناسی بهتر درک شود. سه پارادایم غالب در جامعه شناسی عبارتنداز:
1- پارادایم اثبات گرایی یا پوزیتیویستی،
2- پارادایم تفسیر گرایی،
3- پارادایم انتقادی.
می توان اصول کلی و منظر این سه رهیافت را در قالب پاسخ به هشت سوال اساسی ذیل مورد مطالعه قرار داد:
1- تحقیق علمیِ اجتماعی برای چیست؟ به عبارت دیگر هدف از تحقیق اجتماعی چیست؟
2- طبیعت بنیادیِ واقعیت اجتماعی چیست؟
3- طبیعت اساسی انسان چیست؟ ویژگی های اساسی موجود انسانی کدام است؟
4- رابطۀ شعورعامه(فهم متعارف) با علم چیست؟
5- ویژگی تبیین واقعیت ها، یا ویژگی نظریه مربوط به پدیده های اجتماعی چیست؟
6- تبیین صحیح و نادرست چگونه تعیین می شود؟ به عبارت دیگر معیارهای تعیین تبیین صحیح چیست؟
7- شواهد خوب و یا اطلاعات واقعی چگونه شواهد و اطلاعاتی است؟
8- ارزش های سیاسی- اجتماعی کجا و چگونه می توانند در علم وارد شوند؟
پارادایم اول: رهیافت اثبا ت گرایان (Positivist Approaches)
اثبات گراها مدعی هستند پدیده های موجود در جهان، ویژگی های واحدی داشته و لذا در مطالعه و تحقیق راجع به هر کدام از این پدیده ها روش واحدی می توان بکار برد. بنا بر این می توان از روش های مطالعه ای که در علوم طبیعی بکار می رود، برای مطالعۀ پدیده های اجتماعی نیز بهره برد. سوال اصلی رهیافت اثبات گرایی عبارت است از : چگونگی بکارگیری روش های علوم طبیعی برای مطالعۀ پدیده های اجتماعی، و به تبع آن در نظر گرفتن پدیده ها و امور اجتماعی به عنوان اشیاء. کنت، دورکیم، اسپنسر و زیمل از جمله اثباتگراها هستند. نظریه پردازان این رهیافت معتقدند همانطور که بر پدیده های طبیعی قوانینی مانند قوانین فیزیکی و شیمیایی حاکم است، روابط انسانی نیز تابع قوانین خاصی است که دانشمند اجتماعی می تواند آن را کشف کند. اگر می توان با کشف قوانین طبیعی بر پدیده های طبیعی غلبه نموده و آنها را تحت کنترل درآورد، در مورد روابط افراد جامعه نیز می توان با کشف قوانین آن به پیش بینی پرداخته و پدیده های انسانی را نیز تحت کنترل درآورد.
پاسخ اثبات گراها به هشت سوال ذکر شده :
1- در پاسخ به سوال اول این اثبات گرایان بر این باورند که تحقیق اجتماعی برای این است که می خواهیم به قوانین عام و جهان شمول حاکم بر روابط انسانی برسیم. هدف از تحقیق اجتماعی کشف و مستند سازی قوانین عمومی حاکم بر رفتار آدمی است. و دیگر این که جهان چگونه در جریان است که مردم می توانند حوادث و وقایع را پیش بینی کنند. در واقع این بینش نوعی جهت یابی ابزاری است که بر این باور است که دانش می تواند بعنوان یک وسیله یا ابزاری جهت ارضای خواسته های انسان و کنترل محیط فیزیکی و اجتماعی او بکار گرفته شود. یعنی با کشف قوانینی که زندگی بشر را اداره می کند می توان روابط اجتماعی را تغییر داد، و آنچه می خواهد اتفاق بیفتد را پیش بینی کرد.
2- ویژگی واقعیت اجتماعی این است که می توانند دقیقاً مثل اشیاء در نظرگرفته شوند. واقیت ها و پدیده های اجتماعی الگوهای از قبل تثبیت شده ای است که روابط بر مبنای آنها صورت می گیرد، و یا تابع نظمی است که قابل کشف می باشد. دو فرضیه اساسی دیگر در این دیدگاه ان است که اولا الگوهای اساسی واقعیت های اجتماعی ثابت است و دانش درباره آنها خصلت انباشتی دارد. و دیگر این که ترتیبات واقعیت های اجتماعی در طول زمان تغییر نمی کند، لذا قوانینی که امروزه کشف شود برای آینده نیز صادق خواهد بود. این نظم موجود در این جهان از قبل بنیان گذاشته شده است.
3- از این دیدگاه طبیعت واقعی انسان ها این گونه است که موجودی ابزاری، خودخواه و دارای عقلانیت اند. عمل آنها بر اساس علل خارجی، یعنی ساختارها است. و همان گونه که خود از این عوامل تاثیر می پذیرند، بواسطه کنش خود و ایجاد همین الزام ها بر رفتار دیگران نیز تاثیر می گذارند. هر فرد می تواند با نگاه به کنش ها و رفتار دیگران چیزی بیاموزد، چنان که به آن کنش ها به عنوان یک واقعیت خارجی نگاه می کند. انسانها همه مثل هم هستند و دارای ویژگی های مشترک اند، واگر شرایط لازم برای ایجاد یک پدیده، یک تغییر و یا یک مسئله بوجود آمد باید آن پدیده بوجود آید. گاهی به این دیدگاه مدل مکانیکی فردی، یا رهیافت رفتارگرا اطلاق می شود. بدین معنی که افراد به فشارهای خارجی که مثل نیروهای فیزیکی بر آنها وارد می شود واکنش نشان می دهند. مثال بارز این رویکرد از آن دورکیم است که معتقد بود باید پدیده های اجتماعی را همچون اشیا در نظر گرفت. در این دیدگاه رفتار انسان ها با ارجاع به قوانین علمی (علت و معلول) تشریح می شود. اشکال این رهیافت آن است که قادر است تنها رفتار افراد را در یک شرایط خاص با احتساب احتمال معین کند؛ مثلا بگوید در شرایط x, y و z ، به احتمال 95% ، تعداد 1.5 نفر از مردم یک رفتار خاص را انجام می دهند.
4- دیدگاه پوزیتیویستی تمایز بارزی میان علم و فهم متعارف یا شعور عامیانه قایل است. این تمایز نه تنها در ارتباط با شعور عامه بلکه میان علم و غیر علم صادق است. علم جایگاه ویژه ای در جستجوی حقیقت داشته و در این راه بهترین روش ها را بکار می بندد. علم برخی ایده ها را از فهم عامه وام می گیرد اما بخش هایی از آن را که دارا غش بوده واز جهت منطقی متزلزل، غیر سیستماتیک و پر از سو گیری است را تغییر می دهد. جامعه علمی با هنجارهای خاص خود مواضع علمی و تکنیک هایش، می تواند به حقیقت دست یابد، در حالی که شعور عامه خیلی بندرت و بطور نا مداوم قادر به این کار است. این دید گاه معتقد است دانش علمی نسبت به سایر دانش ها برتری داشته و در نهایت جایگزین تمام دانش های دیگر خواهد شد.
5- تبیین علمی پوزیتیویستی قانونمند بوده و مبتنی بر نظامی از قوانین جهانشمول است. این قوانین حالت علت و معلولی دارد. این نوع تبیین نشان دهنده قوانین علی عامی است که در بر دارنده مشاهده دقیق در مورد زندگی اجتماعی است. این است که صاحب نظران این دیدگاه به دنبال یک مدل قانونمند عام برای تبیین تمام پدیده های اجتماعی هستند. این قوانین تابع استدلال منطقی اند. محقق می تواند با توسل به منطق قیاسی به مشاهده واقعیت های خاص بپردازند. بطور کلی در این دیدگاه عقیده بر آن است که تئوری، یک نظام شناختی و استقرایی از ارتباط درونی میان قضایا، بدیهیات و قوانین است.
6- در عصر روشنگری یک اصل اساسی این بود که هر کس قادر است با بکارگیری عقل خود حقیقت را از غیر تشخیص دهد. در دیدگاه اثبات گرایی تبیین باید دو شرط را دارا باشد:
الف: تناقض منطقی نداشته باشد،
ب: با واقعیت مشاهده شده انطباق و سازگاری داشته باشد.
علاوه بر این ها تبیین باید قابلیت تعمیم داشته باشد. پیوسته در طول تحقیق میان قواعد کلی یا تئوری ها و واقعیاتی که مورد مشاهده قرار می گیرد، بتبع منطقی که در طول تحقیق مد نظر است نوعی رقابت وجود دارد. پس در این دیدگاه تبیین صحیح تبیینی است که به لحاظ منطقی به قوانین مربوط بوده و بر واقعیات مشاهده شده استوار باشد. تبیین صحیح یعنی انطباق نظریه با واقعیت. یعنی شواهد و واقعیات ، نظریه را اثبات کند.
7- محقق اثبات گرا باید به دنبال شواهدی باشد که بر خلاف تصور عامه، بتواند نظریه علمی را ابطال کند. و حتی بهترین آن ها را انتخاب کند، بطوری که قویترین شواهد برای نقض نظریه قادر به ابطال آن نباشد. تنها دراین صورت می توان گفت که آن ادعا(نظریه) می تواند درست باشد. علاوه بر این، شواهد باید نشان دهنده قانون علی باشد. از طرفی واقعیات مشاهده شده ای که به عنوان مدرک جمع آوری کردیده بطور اساسی از ایده ها، ارزش ها یا تئوری ها جداست. تبیین علمی دربردارنده سنجش دقیق و ظریف پدیده است. دانش تجربی فقط مبتنی بر مشاهدات و استدلال یک فرد نیست، بلکه این مشاهدات و استدلال ها باید قابلیت آزمون وتجربه توسط دیگران را نیز داشته باشد. به این ویژگی دانش، ویژگی بین الاذهانی
شامل 16 صفحه فایل word قابل ویرایش
دانلود مقاله سه پارادایم غالب در جامعه شناسی