فی ژوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی ژوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلودمقاله چند شگفتی جهان آفرینش

اختصاصی از فی ژوو دانلودمقاله چند شگفتی جهان آفرینش دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 زمین وپیدایش موجودات زنده
▪ زمین در کجای کائنات واقع شده است؟
این سیارۀ نیلگون با طبیعت ارام و نمای دل انگیزش، در بی کران جهانی در حرکت است که تصوّرش ورای امکان و درکش خارج از توانایی بشر است. کرۀ زمین سومین سیاره منظومه شمسی از مجموع نه سیاره ای است که در مدار خورشید گردان است. این خورشید، خود یکی از چهارصد میلیارد ستاره ای است که در فاصله ۱۵,۰۰۰ سال نوری در داخل کهکشان مارپیچی به نام"راه شیری" که قطر ان ۱۰۰,۰۰ سال نوری بوده و شامل چهارصد میلیارد ستاره میباشد، واقع شده است. کهکشان راه شیری ان سان عظیم است که اگر بخواهیم ان را در مساحتی به اندازۀ خاک ایالات متحده قرار دهیم، حجم کرۀ زمین تا ان حد کوچک خواهد شد که چشم ادمی به یاری میکروسکپ الکترونیکی قادر تشخیص ان نخواهد بود.
▪ کره زمین چیست؟
زمین، به استثناء این که قادر نیست زمین دیگری را از خود بپروراند، موجودی است زنده. این زمین ما و سیارات دیگر منظومه شمسی حدود پنچ میلیارد سال پیش در درون غبار کیهانی زاده شد و قریب پنچ تا هشت میلیارد سال دیگر به طول خواهد انجامید تا از میان برود. این مرگ زمانی حادث میگردد که خورشید که با انوار حیات بخش خود این سیاره را زنده و جاندار نگاه دارد، در طی یک میلیون سال اخر عمر خود انبساط کرده، زمین را در اتش خود فرو گرفته، ان را در دمی بخار کرده و بلاخره خود تبدیل به یک ستاره ریز نقش سفید میگردد.
▪ تشکیل نخستین جاندار در اب
دورانی بس طولانی کرۀ خاک مصائب بر خورد شهابها و اجرام سرگردان و ریزش سیل اسای باران را از اسمان زرد رنگ تحمل کرد و امواج سهمگین بر بدنه صخره ها خورد و به هم غلتید و کرۀ بی جان که در ان اثری از حیات نبود به پایداری خود ادامه داد. کره زمین همانند دیگر سیارات فاقد هیچ گونه حیات بود تا این که به تدریج جوّ ان با ترکیبات کربن که از سقوط شهاب و ستارگان دنباله دار بدست میامد، به قدر کافی غنی گردید و امکان ایجاد ملکولهای شیمیایی با پایه کربن پیچیده تر و کامل تر از راه عملیات متقابل جوّ با انرژی رعد و برق و خورشید بوجود امد. در پی میلیاردها سال دریا این عناصر و ترکیبات شیمیایی را به هم امیخت و درگرگون کرد و از نو دگرگون ساخت تا ان زمان که ساختمان سلول های پیچیده با هسته مرکزی که میتواند بعد از شکافته شدن به تولید مثل خود بپردازد، تکمیل گردد. باز هم اعصاری سپری شد و این تطّور و تکوین وقفه ناپذیر روبه گسترش و تکامل گذارد تا رفته رفته در درون ابهای کم عمق دریاها، نباتات ابزی سبزگون و لاجوردین، حیات نوین خود را اغاز کردند. در سال ۱۹۷۶ در استرالیا، سنگ واره هایی به دست امد که حکایت گر جان داران باکتری مانند را میکند که قدمت به سه میلیارد و نیم سال قبل میرسید. همین اثار مشکوفه با ماهیت و ساختمان پیچیده، این فرضیه رو تقویت بخشیده است که قدمت پیدایش حیات در کره زمین از این تاریخ هم افزون بوده است. پرتو ماوراء بنفش بخشی است از طیف که دیدگاه ادمی قادر به دیدن ان نیست و چون باعث نابودی اطلاعات ژنتیکی که برای تولید مثل سلولی ضروری است میگردد، برای همه موجودات زنده زیان بخش است. در زمین اب اقیانوسها این قسمت از نور خورشید را به خوبی جذب میکند و فقط اجازه میدهد که قسمت نور سودبخش خورشید از ان بگذرد. این پرتو زندگی افرین، به باکتری ها و گیاهان اجازه میدهد که به پرورش خود ادامه دهند و به وسیله روشی که معروف به فتوسین تسیز است، اکسیژن تولید کنند. طی زمانی حدود چهار میلیارد سال، اثری از جنگل، گل و ریحان و یا مزرعه ای سبز و خرم که بتواند پوششی سبز بر عرصۀ زمین بگستراند، وجود نداشت و تنها صدا متعلق به نفیر بادهای شدید و مداوم بود که شن های صحاری را از این سو به ان سو میکشاند.
▪ اغاز پیدایش حیات بر سطح زمین
فعل و انفعالات فتوسین تسیز طی قرون و اعصار ادامه یافت تا رفته رفته دریاها از اکسیژن انباشته و اشباع گردید. دیواره های مضرس و ژرف گراندکانیون در اریزونا که ژرفای صخره های ان از یک مایل متجاوز است و جملگی در اثر همین سایش های اب دریا بوجود امده، گواه این فرایند هستند. صخره های دیوارمانند قدمت اش از ۲۰۰ میلیون سال در دره بالا تا دو میلیارد و نیم سال در قاعده میرسد. در نیمه بدنه دیوار رفیع لایه ای از صخره مسی رنگ به نظر میاید که از اکسید اهن غنی است و دیرینگی ان مربوط میشود به سیصد میلیون سال قبل. رسوبات سرشار از اهن که در اقیانوسها با اکسیژن ترکیب گردیدند، این لایه را بوجود اوردند. پاره ای از معادن غنی سنگ اهن که در سراسر گیتی در سینه خاکها مدفون است، حاصل گذشت دورانهایی بیش از دو تا سه میلیارد سال قبل است. بعد از این که اکسیژن اضافی از دریا به جو منتقل شد، این گاز با سرعت خود را به سطح بالای جو رسانید و در انجا لایه اوزون را تشکیل داد. این لایه که نوعی از اکشیژن با خاصیت مخصوصی است، مانند اب اسعه ماوراء بنفش را جذب مینماید. لایه اوزون بتدریج ضخیم گردید تا ان که از رسیدن اشعه ماوراء بنفش به سطح زمین جلو گیری کرد. در زیر این سپر محافظ، نباتات دریایی به تدریج به کرانۀ خاک خزیدند و سطح باطلاق ها و خلیج های کوچک و ابهای راکد را پوشاندند. از این زمان بود که حیات در خشکی از گیاه به حیوان انتقال یافت و این جانداران نیز پای بر سطح خاک نهادند. این که نخستین جاندار چه بود، هنوز روشن نیست، ان چه مسلم است این است که جانوری بود ذوالحیاتین، شاید شبیه به نوعی وزغ. با گذشت دورانی قریب ۳۰۰ میلیون سال، قسمت اعظم سطح زمین را انواع گیاه و جاندار پوشاندند.
فرایند تکامل و انتخاب برتر، طی قرون و اعصار حاصلش ایجاد جانورانی بود که شامل خزندگان، پرندگان و حشرات میشد که طی دورانی قریب به ۶۵ میلیون سال پیش این جانداران حاکم بر سطح کره خاک بودند. در پایان این دوران، چنان که امروز اثار و مدارک گواهی
میدهند، گویی عظیم شاید یک خرده سیاره یا ستاره دنباله داری، با ضربه ای ویرانگر، با کره زمین برخورد نمود و در دم رستاخیزی بر پا کرد. فشار برخورد بگونه ای بود که میلیاردها تن سنگ و غبار به اسمان برخاست و با ایجاد کمربندی به دور زمین، ده ها سال متمادی ظلمت کامل را بر کره خاک حاکم کرد. در نتیجه همین رستاخیز مرگبار و فقدان نور خورشید، اکثر نباتات و جانداران سطح خاک که اکثرشان همان دایناسور های عظیم پیکر بودند، مردند و دیگر اثری از این خزندگان باقی نماند. همین مرگ جمعی حیوانات بزرگ پیکر، راه را برای افرینش جانداران دیگر منجمله پستانداران باز کرد. باز هم دورانی حدود ۶۰ میلیون سال طول کشید تا انسان اولیه در ۵ میلیون سال پیش در نقطه ای از شرق افریقا، از خاندان میمون، پای به عرصۀ وجود گذاشت و سرانجام این ادم حاکم مطلق عرصۀ زمین شد که ان روز، مانند امروز مرتب در حال تحول می باشد.
▪ حرکت قاره ها
در ادوار اغازین، وقتی بارانهای سیل اشا اقیانوسها را بوجود اورد، کره زمین تنها یک قاره داشت که نام ان پانجیا بود. طی ۳۰۰ میلیون سال گذشته، حرکت طبقات تکتونیک باعث قطعه قعطه شدن پانجیا شد و ان را به سطح زمینهای مختلف که ما انان را امروز به عنوان پنج قاره میشناسیم تقسیم کرد. بدین سان شگفت اور نیست که ویژگیهای سرحد جنوب شرقی و جنوب قارۀ امریکا را با افریقای باختری هم سان میبینیم. پس از گذشت پنچ میلیارد سال، زمین هم چنان دستخوش تحولات و دگرکونی های ارضی است و این زاد و ولد و تغییری ادامه دارد
۲) فصل دوم
● اسمان از دیدگاه قران
قرآن کتاب مقدس ما مسلمانان ۱۴۰۰ سال پیش بر پیامبر اعظم نازل گشت تا مایه هدایت تمام جهانیان باشد.در این کتاب مقدس درباره موضوعاتی صحبت شده است که هم اکنون این مطالب کشف می شود.که قرآن آنها را به طور مستقیم یا غیر مستقیم بیان نموده است.یکی از این موضوعات آسمان می باشد.آسمان در قران با کلمه سماء و مشتقات آن یاد شده است.اما توضیحی اندک درباره آسمان،اسمانی که مد نظر ماست جو کره زمین است(در قرآن آسمان به موضوعاتی مشابه همچون فضای بین کرات و سیاره ها نیز به کار رفته است)جو همان توده هوای متراکم است که که دورادور زمین ره پوشانده است و از لایه های مختلف ساخته شده است،و ضخامت آن چند صد کیلومتر است و مقاومت ان از یک سد پولادی چند متری نیز بیشتر است.ابتدا تصور می شود که جهان خلقت ۵۰۰ سال نوری است در حالی که بعد ها توسط رصد خانه های بزرگ کشف شد که این مقدار یک میلیارد سال نوری است و این تازه اول جهان آفرینش است.

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  20  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله چند شگفتی جهان آفرینش

دانلودمقاله اخلاق نبوی و سیاست

اختصاصی از فی ژوو دانلودمقاله اخلاق نبوی و سیاست دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 


مقدمه:
در این مقاله به جلوهایی از اخلاق پیامبر در سیاست می پردازیم و چون سیاست بحث گسترده ای را می طلبد ما فقط سیاست آن حضرت را در جنگ، مورد بررسی قرار می دهیم و با اهداف رسول اکرم در جنگها،آگاهی ایشان با فنون وسیاست های جنگی آشنا می شویم.
معنی " سیره "
ابتدا لغت "سیره" را معنی بکنیم که تا این لغت را معنی نکنیم نمی‌توانیم سیره پیغمبر را تفسیر بکنیم. "سیره" در زبان عربی از ماده "سیر" است . "سیر" یعنی‌حرکت، رفتن، راه رفتن.
" سیره " یعنی نوع راه رفتن . سیره بر وزن فعلة است و فعله در زبان عربی دلالت می کند بر نوع . مثلا جلسه یعنی سبک و نوع نشستن ، و این نکته دقیقی است . سیر یعنی رفتن ، رفتار ، ولی سیره یعنی نوع و سبک رفتار .
آنچه مهم است شناختن سبک رفتار پیغمبر است . آنها که سیره نوشته اند رفتار پیغمبر را نوشته اند . این کتابهایی که ما به نام سیره داریم سیر است نه سیره . مثلا سیره حلبیه سیر است نه سیره ، اسمش سیره هست ولی واقعش سیر است . رفتار پیغمبر نوشته شده است نه سبک پیغمبر در رفتار ، نه اسلوب رفتار پیغمبر ، نه متد پیغمبر.

 

سبک شناسی
مسئله متد خیلی مهم است. مثلا در باب شعر، رودکی را می گوئیم شاعر، سنائی را هم می گوئیم شاعر، مولوی را هم می گوئیم شاعر، فردوسی را هم می گوئیم شاعر‌، صائب را هم می گوئیم شاعر، حافظ را هم می گوئیم شاعر. برای یک آدمی که وارد سبک شعر نباشد همه شعر است . می گوید شعر، شعر است دیگر، شعر که فرق نمی کند ولی یک آدم وارد می فهمد که شعر سبکهای مختلف دارد، شعر به سبک هندی داریم‌، شعر به سبک خراسان داریم، شعر مثلا به سبک عرفان داریم، و سبکهای دیگر در شعر شناسی آنچه مهم است سبک شناسی است که ملک الشعرای بهار کتابی در سبک شناسی نوشته است . حتی در نثر هم سبک شناسی هست و اختصاص به شعر ندارد. سبک شناسی غیر از شعر شناسی و غیر از شان هم شیعه هستند، خواجه نصیرالدین یک عالم است‌. ولی یک آدم وارد می‌داند که میان سبک و متد و روش این عالمها از زمین تا آسمان تفاوت است . یک عالم سبکش سبک استدلالی و قیاسی است یعنی در همه مسائل از منطق ارسطوئی پیروی می کند اگر طب را در اختیار او قرار بدهی طب را می خواهد با منطق ارسطوئی به دست بیاورد ، اگر فقه را هم به او بدهی می خواهد با منطق ارسطوئی استدلال بکند، اگر ادبیات و نحو و صرف را هم در اختیارش قرار بدهی منطق ارسطوئی را در آن به کار می برد ، سبکش اینگونه است
یکی دیگر سبکش سبک تجربی است ، مثل بسیاری از علمای جدید . می گویند فرق سبک ابوریحان بیرونی و سبک بوعلی سینا این است که سبک بوعلی سینا منطقی ارسطوئی است ولی سبک ابوریحان بیرونی بیشتر حسی و تجربی بوده است ، با اینکه اینها معاصر هم و هر دو هم نابغه هستند . یک نفر سبکش عقلی است دیگری سبکش نقلی است‌. بعضی اصلا سبک عقلی هیچ ندارند ، در همه مسائل اعتمادشان فقط به منقولات است‌، غیر از منقولات دیگر به هیچ چیز اعتماد ندارند.
مثلا مرحوم مجلسی اگر طب هم بخواهد بنویسد می خواهد طبی بنویسد براساس منقولات ، و چون تکیه اش روی منقولات است خیلی اهمیت هم نمی دهد به صحیح و [ سقیمش ] یا لااقل در کتابهایش همه را جمع می‌کند .
اگر می‌خواهد در سعد و نحس ایام هم بنویسد باز به منقولات استناد می کند . یکی سبکش منقول است یکی سبکش معقول است ، یکی سبکش حسی است ، یکی سبکش استدلالی است، یکی سبکش مثلا به قول امروزیها دیالکتیکی است یعنی اشیاء را در جریان و حرکت می بیند، یکی سبکش استاتیک است یعنی اصلا حرکت را در نظام عالم دخالت نمی دهد . چندین سبک وجود دارد. حال می آییم در رفتارها . رفتارها نیز سبکهای مختلف دارد. سیره شناسی یعنی سبک شناسی. اولا یک کلیتی دارد: سلاطین عالم به طور کلی یک سبک و یک سیره و یک روش مخصوص به خود دارند با اختلافاتی که میان آنها هست.
فلاسفه یک سبک مخصوص به خود دارند ، ریاضتکشها یک سبک مخصوص به خود دارند‌. پیغمبران به طور کلی یک سبک مخصوص به خود دارند و هر یک را که جدا در نظر بگیریم یک سبک مخصوص به خود دارد ؛
مثلا: پیغمبر اکرم یک سبک مخصوص به خود دارد. در اینجا یک نکته دیگر را باید عرض بکنم : این که عرض کردم در هنر سبکها مختلف است، در شعر سبکها مختلف است، در تفکر سبکها مختلف است، در عمل سبکها مختلف است این برای آدمهایی است که سبک داشته باشند.
اکثریت مردم اصلا سبک ندارند . خیلی افراد که شعرمی گویند اصلا سبک ندارند، سبک سرش نمی شود . خیلی از این هنرمندها ( شاید این کوبیستها اینطور باشند ) اساسا سبک سرشان نمی شود . خیلی از مردم در تفکرشان اصلا سبک و منطق ندارند‌، یک دفعه به نقل استناد می کند، یک دفعه به عقل استناد می کند، یک دفعه حسی می شود‌، یک دفعه عقلی می شود‌. اینها مادون منطقند‌. من به مادون منطق ها کار ندارم‌. در رفتار هم اکثریت قریب به اتفاق مردم سبک ندارند. به ما اگر بگویند سبکت را [ در رفتار ] بگو، سیره خودت را بیان کن، روشت را بیان کن، تو در حل مشکلات زندگی [ چه روشی داری؟ پاسخی نداریم ]. هر کسی برای خودش در زندگی هدف دارد، هدفش هر چه می خواهد باشد ، یکی هدفش عالی است ، یکی هدفش پست است، یکی هدفش خداست، یکی هدفش دنیاست . بالاخره انسانها هدف دارند . بعضی افراد برای هدف خودشان اصلا سبک ندارند، روش انتخاب نکرده اند، روش سرشان نمی شود، ولی قلیلی از مردم اینجورند و الا اکثریت مردم دون منطقند، دون سبکند ، دون روشند، به اصطلاح هرج و مرج [بر اعمالشان حکمفرماست و] همج رعاع [ هستند ]. سیره پیغمبر یعنی سبک پیغمبر‌، متودی که پیغمبر در عمل و در روش برای مقاصد خودش به کار می برد. بحث ما در مقاصد پیغمبر نیست . مقاصد پیغمبر عجالتا برای ما محرز است . بحث ما در سبک پیغمبر است، در روشی که پیغمبر به کار می برد برای هدف و مقصد خودش . مثلا پیغمبر تبلیغ می کرد . روش تبلیغی پیغمبر چه روشی بود؟ سبک تبلیغی پیغمبر چه سبکی بود؟ پیغمبر در همان حال که مبلغ بود و اسلام را تبلیغ می کرد، یک رهبر سیاسی بود برای جامعه خودش از وقتی که آمد به مدینه، جامعه تشکیل داد، حکومت تشکیل داد، خودش رهبر جامعه بود. سبک و متود رهبری و مدیریت پیغمبر در جامعه چه متودی بود؟ پیغمبر در همان حال قاضی بود و میان مردم قضاوت می کرد. سبک قضاوتش چه سبکی بود؟ پیغمبر مثل همه مردم دیگر زندگی خانوادگی داشت، زنان متعدد داشت، فرزندان داشت. سبک پیغمبر در " زن داری " چگونه بود؟ سبک پیغمبر در معاشرت با اصحاب و یاران و به اصطلاح مریدها چگونه بود؟ پیغمبر دشمنان سرسختی داشت. سبک و روش پیغمبر در رفتار با دشمنان چه بود؟ و دهها سبک دیگر در قسمتهای مختلف دیگر که اینها باید روشن بشود.

 

سبکهای مختلف در رفتار
مثلا رهبرهای اجتماعی و سیاسی، بعضی اساسا سبکشان یعنی آنچه که بدان اعتماد دارند فقط زور است، یعنی جززوربه چیزدیگری ایمان و اعتماد ندارند منطقشان این است : یک گره شاخ ازدوذرع دم بهتر است.
یعنی غیر زور هر چه هست بریز دور، سیاستی که الان آمریکائیها در دنیا عمل می کنند که معتقدند مشکلات را فقط و فقط با زور می شود حل کرد، غیر زور را رها کن. بعضی دیگر در سیاست و در اداره امور بیش از هر چیزی به نیرنگ و فریب اعتماد دارند: سیاست انگلیس مابانه ، سیاست معاویه ای. آن اولی سیاست یزیدی بود. یزید و معاویه هر دو از نظر هدف یکی هستند، هر دو شقی و اشقی الاشقیاء هستند ولی متود یزید با متود معاویه فرق می کند. متود یزید الدرم بولدرم یعنی زور بود ولی متود معاویه بیش از هر چیز دیگر نیرنگ، فریب، نفاق، حقه بازی و مکاری بود. یک نفر دیگر ممکن است متودش بیشتر اخلاق به معنی واقعی باشد.
نه تظاهر به اخلاق که باز می شود همان نیرنگ معاویه ای، صداقت، صفا و صمیمیت . تفاوت سیره علی ( ع ) و سیره معاویه در سیاست در همین بود. اکثر مردم زمان، سیاست معاویه را ترجیح می دادند، می گفتند، سیاست یعنی همین کاری که معاویه می کند. می آمدند به علی ( ع ) می گفتند: تو چرا همان متودی را که معاویه به کار می برد به کار نمی بری تا کارت پیش برود؟ تو به این فکر باش که کارت پیش برود، حالا هر چه شد، یک جا آدم باید پول قرض کند، از این بگیرد به آن بدهد، یک جا هم یک وعده ای می دهد، دروغ هم درآمد درآمد ، می تواند وعده بدهد بعد هم عمل نکند. بگذار کارت پیش برود، آن مهمتر است. تا جایی که برای بعضی توهم پیدا شد که شاید علی این راهها را بلد نیست، معاویه زیرک و زرنگ است، علی این زرنگیها را ندارد، که فرمود: و الله ما معاویه بادهی منی چرا اشتباه می کنید؟ ! به خدا قسم که معاویه از من داهیه تر و زیرکتر نیست . شما خیال می کنید من که غذر به کار نمی برم راهش را بلد نیستم؟! و لکنه یغدر و یفجر او عذر و نیرنگ به کار می برد و فسق و فجور می کند. و لولا کراهیة الغدر لکنت من ادهی الناس. اگر نبود که خدای متعال دوست نمی دارد غداری را، آنوقت می دیدید من به آن معنایی که شما اسمش را گذاشته اید دهاء و معاویه را داهیه می خوانید [ داهیه هستم یا نه؟ ] آنوقت می دیدید که داهیه کیست، من داهیه هستم یا معاویه؟
الا وان‌کل غدرش فجرش و‌کل فجرش کفرش‌و‌لکل‌غادر‌لواء یعرف به یوم القیامة‌
من چگونه در سیاست نیرنگ به کار ببرم در صورتی که می دانم عذر و نیرنگ و فریب، فسق و فجور است،
و این فسق و فجورها در حد کفر است و در قیامت هر داری با پرچمی محشور می گردد! ابدا من غدر به کار نمی برم. اینها را می گویند سبک: سبکی که به زور اعتماد می کند، سبکی که به نیرنگ اعتماد می کند، سبکی که به تماوت اعتماد می کند، یعنی خود را به موش مردگی زدن، خود را به بی خبری زدن . یک سیاستمداری بود پیرمرد، در چند سال پیش مرد، معروف بود به این قضیه، حالا نمی دانم واقعا ساده بوده یا نه؟
ولی عده ای می گویند خودش را به سادگی می زد. نخست وزیر بود. یکی از ملاهای خیلی بزرگ را گرفته بودند، بعد رفته بودند سراغش که آقا چرا او را گرفتند؟ گفته بود کار دست کیست؟ حالا نخست وزیر مملکت است، می گوید کار دست کیست؟ به کی من مراجعه کنم؟ خوب او هم سبکی انتخاب کرده بود که خودش را بزند به حماقت و نفهمی و نادانی، و از همین راه هم به اصطلاح خرش را از پل بگذارند . هدف این است که خرش از پل بگذرد ولو اینکه مردم بگویند او احمق است. این هم یک سبکی است : سبک تماوت ، یعنی خود را به مردگی زدن، خود را به حماقت زدن، خود را به بی خبری زدن، وعده ای با این سبک کار خودشان را پیش می برند.
بعضی سبکشان در کارها دفع الوقت کردن است، واقعا به دفع الوقت اعتماد دارند. بعضی سبکشان بیشتر دوراندیشی است. بعضی در سبک خودشان قاطع و برنده هستند. بعضی در سبکشان قاطع و برنده نیستند. بعضی در سبک خودشان فردی هستند یعنی تنها تصمیم می گیرند. بعضی اساسا حاضر نیستند تنها تصمیم بگیرند، آنجا هم که کاملا مطلب برایش روشن است باز تنها تصمیم نمی گیرد، و این مخصوصا در سیره پیغمبر اکرم عجیب است : در مقام نبوت، در مقامی که اصحاب آنچنان به او ایمان دارند که می گویند :
اگر تو فرمان بدهی خود را به دریا بریزیم به دریا می ریزیم، در عین حال نمی خواهد سبکش انفرادی باشد و در مسائل تنها تصمیم بگیرد ، برای اینکه اقل ضررش این است که به اصحاب خودش شخصیت نداده، یعنی گویی شما اساسا فکر ندارید، شما که فهم و شعور ندارید، شما ابزارید، من باید فقط دستور بدهم و شما عمل کنید. آنوقت لازمه اش این است که فردا هر کس دیگر هم رهبر بشود همین جور عمل بکند و بگوید: لازمه رهبر این است که رهبر فکر و نظر بدهد و غیر رهبر هر که هست فقط باید ابزارهای بلا اراده ای باشند و عمل بکنند
ولی پیغمبر در مقام نبوت چنین کاری را نمی کند. شورا تشکیل می دهد، که اصحاب چه بکنیم؟ "بدر" پیش می آید شورا تشکیل می دهد، "احد" پیش می آید شورا تشکیل می دهد: اینها آمده اند نزدیک مدینه، چه مصلحت می دانیم؟ از مدینه خارج بشویم و در بیرون مدینه با آنها بجنگیم یا در همین مدینه باشیم و وضع خودمان را در داخل مستحکم بکنیم، اینها مدتی ما را محاصره می کنند، اگر موفق نشدند شکست خورده بر می گردند . بسیاری از سالخوردگان و تجربه کارها تشخیصشان این بود که مصلحت این است که در مدینه بمانیم . جوانها که بیشتر به اصطلاح حالت غروری دارند و به جوانیشان بر می خورد گفتند : ما در مدینه بمانیم و بیایند ما را محاصره کنند؟ ! ما تن به چنین کاری نمی دهیم، می رویم بیرون هر جور هست می جنگیم . تاریخ می نویسد خود پیغمبر اکرم مصلحت نمی دید که از مدینه خارج بشوند، می گفت اگر در مدینه باشیم موفقیتمان بیشتر است، یعنی نظرش با آن سالخوردگان و تجربه کارها موافق بود، ولی دید اکثریت اصحابش که همان جوانها بودند گفتند: نه یا رسول الله ما از مدینه می زنیم بیرون، می رویم. در دامنه احد همان جا با آنها می جنگیم. جلسه تمام شد . یک وقت دیدند پیغمبر اسلحه پوشیده بیرون آمد و فرمود : برویم بیرون .
همانهایی که این نظر را داده بودند آمدند گفتند: یا رسول الله چون شما از ما نظر خواستید ما اینجور نظر دادیم ، ولی در عین حال ما تابع شما هستیم، اگر شما مصلحت نمی دانید . ما بر خلاف نظر خودمان می مانیم در مدینه. فرمود : پیغمبر همینقدر که اسلحه پوشید و بیرون آمد دیگر صحیح نیست اسلحه اش را کنار بگذارد . حالا که بنا شد برویم بیرون، می رویم بیرون. غرض این جهت است که اینها سبکها و روشهای مختلف است که خوب است در قسمتهای مختلف بررسی بشود.

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  6  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله اخلاق نبوی و سیاست

دانلودمقاله تعدد زنان زندگی

اختصاصی از فی ژوو دانلودمقاله تعدد زنان زندگی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

زن انسانی است شریک زندگی مرد و هر دو چون کشتی و کشتی‌بان هستند که با همکاری یکدیگر کشتی را به ساحل نجات برسانند. اسلام برای زن ارج و حق و قوانین معتدلی مقرر فرموده تا زندگی مشترک در سلیقه های مختلف و نیروهای متضاد درونی و خواسته ها و تمایلات نفسانی و اصطکاک منافع و مضار با اعتدال مطلوب پایان یابد آن خالقی که بشر را آفرید و زن را به آرامش و آسایشخاطر مرد و کارخانه تولید مثل و انسان سازی خلق کرد خداوند است که بر طبق استعداد و ظرفیت و خواسته های غریزی و طبیعی برای مرد و زن محدودیت های تشریعی و تمایلات قائل شد تا با آزادی مطلق موفقیت های خود را از دست ندهند.
اسلام نظر به این دقایق لطیف داشته که به زن و مرد توصیه و تاکید فرمود باید در محدوده عفاف در حرکت باشند و نسبت به هم طبق تعلیمات عالیه قرآن عمل کنید. اگر مرد یک لحظه از حال زن غفلت نماید و یا زن یک لمحه در وظیفه و کار شوهر داری و بچه داری سهل انگاری کند حیات فردی و اجتماعی آنها به خطر می افتد.
اسلام روابط نامشروع جنسی را حرام و در صورت ثبوت و شهود زنا معلق به هشتاد تازیانه و برجرم سنگباران است نموده تا عفت عمومی زن در جامعه محفوظ بماند و زن مسلمان مطلقا مورد تهمت قرار نگیرد.
عده زنان پیامبر اسلام (ص):
در تعداد زنان پیامبر اختلاف است. برخی 11 تن دانسته اند:
1- ام حبیبه رمله 2- ام سلمه هنه 3- جویریه 4- حفصه
5- خدیجه 6- زینت بنت حجش 7- زینت هلالیه 8- سوده
9- صفیه 10- عایشه 11- میمونه
با همه اینها زفاف شده و نه تن ایشان از خدیجه و زینب هلالیه در حین وفات آن حضرت زنده بودند.
برخی تعداد ازدواج را 12 نفر نوشته‌اند و ریحانه بنت یزید را که از قبیله بنی ‌‌نضیر است و از اسراء بوده و بدان حضرت اختصاص یافته و پس از آن ادا کردن تزویج فرمود.
بعضی شماره ازدواج را 15 نفر دانسته و جمعی 18 نفر نوشته اند. طبری در اعلام الوری 21 زن گفته که ام شریک، اسماء، سینا، عالیه، عمره، فاطمه، قتلیه، لیلی و ملیکه را افزوده و زنی که بدون نام پدرش شکایت به پیغمبر نمود که شوهرش به علت کسالت طلاق داده در حالی که اصلاً مریض نشده است. پیغمبر او را هم گرفت.
ولی آن چه مسلم است با 11 زن شرط زفاف به عمل آورده و بقیه موهبه النفس بوده یا مواصلت نشده است.
علامه مجلسی 22زن برای پیغمبر نقل نموده است که با 12 نفر زفاف نموده و با 10 نفر دیگر زفاف نشده است و در حین وفات فقط 9 نفر زنده بوده اند.
سی زن:
علامه برهان الدین حلبی در سیره الحبیبه می نویسد:
پیغمبر سی زن خطبه کرد که برخی خود را عرضه داشتند و تقاضای همسری نمودند. بعضی خود را به پیغمبر خدا هبه کردند و برخی را که کنیز بودند آزاد ساخته و به مناسبت قومیت با قبایل بزرگ و خویشاوندی که جلب محبت نماید تا اسلام آورند و بعضی را به امر خدای بزرگ‌سبب پیشرفت اسلام‌و‌خواهش خاندان آنها در حباله نکاح آورد.
از این 30 زن با 13 زن همبسته شدند و بقیه افتخار خویشاوندی و نسبت او را حفظ می کردند و افتخار داشتند و در حقیقت تمام این زنها در ده سال مدینه بود و با آن گرفتاریهای شگفت انگیز که در 84 جنگ داشتند بنابراین این جنبه شهوت و هوسرانی نبود بلکه از نظر مصالح اجتماعی و دینی و پیشرفت اسلام به امر خدا این زنان را خطبه و نکاح می‌کرده است.
برخی زنان پیامبر را 15 برخی 18 بعضی 21 نفر را نوشته اند تا 22 نفر هم ذکر شده که با 13 زن همبستر شد که آنها عبارتند از:
1- خدیجه، 2- ام سلیمه، 3- میمونه، 4- زینت بنت حجش، 5- ماریه قبطیه، 6- عایشه، 7- حفصه، 8- ام حبیبه، 9- سوده، 10- جویریه، 11- صفیه، 12- ام شریک، 13- زینت بنت خزیمیه بوده اند و بقیه خدمتگذار موهوبی بوده اند.
رسول خدا پس از رحلت 9 زن در خانه داشت:
1- عایشه، 2- حفصه، 3- ام سلمه، 4- سوده، 5- زینب، 6- میمونه، 7- ام حبیبه، 8- صفیه، 9- جویریه که نکاحیه بوده اند.
ام شریک و ماریه پس از پیغمبر زنده بودند.
زنانی که قبل از رحلت دور شدند:
1- عالیه، 2- قتلیه، 3- فاطمه دختر ضحاک، 4- شیشاً،5- اسماء بنت شراجیل، 6- ملیکه لبثیه، 7- عمره بنت یزید، 8- لیلی بنت حطیم.
امهات المؤمنین:
لقبی که پیغمبر به زبان عربی به زنان خود داد برای 11 نفر بود:
1- خدیجه، 2- عایشه، 3- حفصه دختر عمر، 4- ام حبیبه، 5- ام سلمه، 6- سوده بنت زمعه، 7- زینت بنت حجش، 8- زینب الهلالیه، 9- میمونه، 10- جویریه، 11- صفیه.
6نفر از قریش 4نفر از عرب و یک نفر از اسرائیلیه.
در حین رحلت پیغمبر 9 نفر زن باقی مانده بودند و دو نفر، زینب و خدیجه از دنیا رفته بودند.
1- حدیجه بنت خویلد را در مکه عقد بست در 25 سالگی خود در چهل سالگی خدیجه.
2- عایشه بنت ابی بکر پس از خدیجه در مکه عقد بست و سال اول هجرت در مدینه زفاف نمود.
3- سوده بنت زمعه را پس از خدیجه در مکه عقد بست و قبل از عایشه زفاف کرد و او از بنی بخار بود.
4- ام سلمه بنت ابی امیه در مدینه در شوال سال 4 تزویج کرد، نامش رمله یا هند بنت ابی امیه بود و در 84 سالگی وفات نمود.
5- حفصه بنت عمر را در ماه مبارک رمضان سال 3 تزویج کرد.
6- ام حبیبه بنت ابی سفیان سال 7 عقد بست.
7- میمونه بنت جرث بنام بره بود، درمدینه در سال 8 عمره قضا تزویج کرد.
8- جویریه بنت حارث از بنی مصطفی در مدینه نامش بره بود و سال 6 عقد بست.
9- زینب بنت حجش در مدینه سال 5 ماه مبارک رمضان در سال 3 به زیرد عقد بست. سال 20 وفات نموده و در بقیع دفن شد.
10- صفیه بنت حسن بن اخطب را در مدینه د رجنگ خیبر سال 7 عقد بست.
توضیحات درباره زنان پیامبر
1- خدیجه بنت خویلد:
خدیجه بنت خویلد بن العزی بن قصی بن کلاب قرشیه اسدیه مادرش فاطمه بنت زائد الاصم از اولاد عامر بن لوی بوده کنیه اش ام هند و از اشراف زنان قریش و متکن و باوقار و خردمند با ثروت و با عزم و جزم و عزم و احتیاط و در عصر جاهلیت به طاهره معروف بوده است. او به اتفاق آراء نخستین زنی است که اسلام آورد و هفت سال با پیامبر نماز می خواند که جزء او و علی و رسول خدا کسی نماز نمی گذارد.
خدیجه اول زن ابوهاله بن دزاره یا هند بن نباش تمیمی بوده پس از او به عقیق بن عائز مخزومی شوهر نمود. شوهران او هر دو از ملوک عرب بودند و ثروت بسیاری برای او نهادند. خدیجه ام المؤمنین زنی دور اندیش و عاقبت بین و دقیق النظر و سریع الانتقال بود. او از عوامل مؤثر پیشرفت اسلام به شمار می رود. نخستین پروت خدیجه در راه تقویت دین بذل شد و دوم شمشیر و قدرت علی بود که جانبازی حیرت آور نشان داد. در اخبار بسیار است که پیغمبر فرمود یکی از 4 زن بزرگ جهان است.
خدیجه بنت خویلد ملکه عرب:
خدیجه دختر خویلد عزیزترین و محبوبترین زنان جهان است. او ایمان علم و تقوی را به هم آویخته و با این حال عشق و تواضع به همسری بزرگترین منجی عالم انسانیت مفتخر گردید.
خدیجه در زیبایی و وقار و ادب و آداب و رسوم زندگی در حد کمال رشد و تربیت عقلانی بوده است.

 

خدیجه کبری اشرف زنان:
خدیجه از اشرف قریش بود. مادرش فاطمه بنت الاحلم از اولاد عامر بن لوی بود.
زمان جاهلیت خدیجه را به سبب موقعیت ظاهر، می گفتند پیغمبر اسلام که او را گرفته به نام خدیجه کبری نامید. بدون شک و تردید خدیجه کبری بزرگترین و شریف ترین زنان پیامبر (ص) می باشد و پسران او قاسم و طیب و طاهر و عبدالله. هر چهار تا از دنیا رفتند.
خدیجه 24 سال و چند ماه در شرف همسری با پیامبر خدا بود و در سال دهم بعثت سه سال قبل از هجرت در مکه در سن 65 سالگی از دنیا رفت. بنابراین تولد خدیجه 58 سال قبل از هجرت بوده است.
فرزندان خدیجه کبری:
1- قاسم 7 روز زیست. در مکه متولد شد.
2- ابراهیم 18 ماه زیست در مدینه بدنیا آمد.
3- عبدالله 7 روز زیست در مکه وفات یافت.
4- فاطمه 18 سال و 75 روز زیست. رد مکه متولد شد سال پنجم بعثت.
5- رقیه در سال دوم از بین رفت.
ترتیب تولد:
زینب، قاسم، ام کلثوم، فاطمه، رقیه، عبدالله، ابراهیم.
2- اسماء بنت نعمان الکندیه:
اسماء دختران نعمان بن شراحیل کندی از رنانی است که خود را به پیغمبر خدا (ص) هبه نمود. ولی قبل از زفاف مطلقه شد. به نقل اعلام الوری افتخار همسری را نداشته است و پس از تزویج پیغمبر او را به سوی قبیله اش برگردانید.
3- ام شریک بنت دودان:
این بانو به نام غزیه دختران دودان بن عمرو «عوف» بن عامر بن رواحه بن منقد قرشیه عامریه از محدثات و اصحاب حضرت رسول (ص) بود که به عقیه برخی از زنان آن حضرت است و به قولی از زنانی است که خود را هبه نمود و خواستار افتخار زوجیت را داشته باشد.
طبرسی در اعلام الوری گوید: ام الشریک چهارمین زنی است که خود را هبه نمود و قبلا زن ابوالعکر بن سمی ازدی بود و از پسری داشته به نام شریک در خیرات احسان گوید: ام شریک غذیه درخواست نمود در صف زوجات پیغمبر مفتخر گردد، «اما به مقصود خود نائل نشده» معلوم نیت مقصود جمله آخر این است که با او زفاف انجام نشده یا رسول خدا قبول نفرموده است. به نظر نگارنده از زنان پیغمبر است که افتخار قبول همسری داشته ولی زفافی رخ نداده است.

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  20  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله تعدد زنان زندگی

دانلودمقاله صلح و اشتی در قران

اختصاصی از فی ژوو دانلودمقاله صلح و اشتی در قران دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

پیشگفتار.
بـزرگترین سرمایه ما مسلمانان قرآن مجید است معارف ، احکام ، برنامه زندگى ، سیاست اسلامى ، راه به سوى قرب خدا، همه و همه را در این کتاب بزرگ آسمانى مى یابیم .
بنابراین ، وظیفه هر مسلمان این است که با این کتاب بزرگ دینى خود روزبه روز آشناتر شود این از یکسو.از سـوى دیـگر آوازه اسلام که بر اثر بیدارى مسلمین در عصرما، و بخصوص بعد از انقلاب اسلامى در سـراسـر جهان پیچیده است ، حس کنجکاوى مردم غیرمسلمان جهان را براى آشنایى بیشتر به این کتاب آسمانى برانگیخته است ، به همین دلیل در حال حاضر از همه جا تقاضاى ترجمه و تفسیر قرآن به زبانهاى زنده دنیا مى رسد، هر چند متاسفانه جوابگویى کافى براى این تقاضاها نیست ، ولى به هرحال باید تلاش کرد و خود را آماده براى پاسخگویى به این تقاضاهاى مطلوب کنیم .
خـوشـبـختانه حضور قرآن در زندگى مسلمانان جهان و بخصوص در محیطکشور ما روز به روز افزایش پیدا مى کند، قاریان بزرگ ، حافظان ارجمند، مفسران آگاه در جامعه امروز ما بحمداللّه کم نـیـسـتـنـد .

 

تعریف قرآن .
در فـرهـنـگ اسلام و تشیع قرآن را همواره با صفت کریم به صورت قرآن کریم ( اهل سنت ( با صفت مجید ، به صورت قرآن مجید ( اهل تشیع ( مى نامند و این دو صفت منشا قرآنى دارد. از قرآن مجید دوگونه تعریف مى توان به دست داد. نـخـسـت تـعریف ساده و عرفى که قرآن را کتاب مقدس و آسمانى اسلام و وحى الهى بر حضرت محمد (ص ( مى داند. دوم تـعریف علمى که قرآن را وحى نامه اعجازآمیز الهى مى داند که به زبان عربى ، به عین الفاظ توسط فرشته امین وحى ، جبرئیل ، از جانب خداوند و از لوح محفوظ ، بر قلب و زبان پیامبر اسلام (ص ( هـم اجمالا یکباره و هم تفصیلا در مدت بیست و سه سال نازل شده و حضرت (ص ( آن را بر گـروهـى از اصـحـاب خـود خوانده و کاتبان وحى ( از میان اصحاب ( آن را با نظارت مستقیم و مـسـتـمر حضرت (ع ( نوشته اند و حافظان بسیار ، هم از میان اصحاب ، آن را حفظ و به تواتر نقل کـرده انـد و در عـصـر پـیامبر (ص ( هم مکتوب بوده ولى مدون نبوده است ، و در عصر عثمان با نظارت او طى چند سال ، منتهى به حدود سال 28 هجرى ، مدون بین الدفتین ،از سوره فاتحه تا ناس ، در 114 سوره ، مى گردد. و متن آن مقدس و متواتر و قطعى الصدور است و تلاوت آن مستحب مؤکد است . ایـمـان بـه قـرآن مـجـید به توصیفى که گفته شد و نیز معجزه الهى و سند نبوت دانستن آن و مـحـفوظ بودنش از خطا و هرگونه افزود و کاست ( تحریف ( ، از ضروریات اسلام و مذهب تشیع است . قـرآن به زبان عربى بسیار شیوایى که مایه اعجاب فصحاى عرب ( و بعدها اقوام دیگر ( گردیده و در تـاریـخ زبـان عـربى ، سابقه و همانندى نداشته ، در طى مدت بیست و سه سال ، یعنى سراسر زمـانـى کـه حـضـرت رسـول (ص ( به وظیفه رسالت و ابلاغ پیام الهى و دعوت به اسلام اشتغال داشـتـه انـد ، بـه صورت بخش بخش ( منجما یا نجوما ( بر حضرت رسول (ص ( وحى شده است و چنانچه اشاره شد حافظان ، حفظش کرده و کاتبان با نوشت افزارهاى بسیار ابتدایى ، با خطى که هـنـوز نـقـطـه و نـشان و علائم اعراب نداشته است ، و کوفى نام داشته است ، در چندین نسخه بازنویس شده است

صلح وآشتی درقرآن
درقرآن واژههای :
صلح (نساء(128اصلاح(انفاق1(تالیف قلوب (آل عمران103 (توفیق(نساء35(سلم(بقره208(بکار رفته که نشان دهنده توجه اسلام به صلح و صفاء و زند گی مسالمت آمیز و شیرین است.
صلح جهانى تنها در سایه ایمان !.
بـعـد از اشـاره به دو گروه (گروه مؤمنان بسیار خالص و منافقان مفسد( درآیات گذشته ، همه مؤمنان را در این آیه مخاطب ساخته مى فرماید: ((اى کسانى که ایمان آورده اید، همگى در صلح و آشتى در آیید(( (ی ایها الذین آمنوا ادخلوافى السلم کافة (.
از مفهوم این آیه چنین استفاده مى شود که صلح و آرامش تنها در پرتو ایمان امکان پذیر است اصولا در مقابل عوامل پراکندگى (زبان و نژاد و ( یک حلقه محکم اتصال در میان قلوب بشر لازم است ، این حلقه اتصال تنها ایمان به خدااست که مافوق این اختلافات است .
سـپـس مـى افزاید: ((از گامهاى شیطان پیروى نکنید که او دشمن آشکار شمااست (( (ولا تتبعوا خطوات الشیطان انه لکم عدو مبین (.
در ایـنجا نیز این حقیقت تکرار شده که انحراف از صلح و عدالت و تسلیم شدن در برابر انگیزه هاى دشـمـنى و عداوت و جنگ و خونریزى از مراحل ساده وکوچک شروع مى شود، و به مراحل حاد و خطرناک منتهى مى گردد.
جـمله انه لکم عدو مبین متضمن استدلال زنده و روشنى است ، مى گویددشمنى شیطان با شما چـیـزى مـخـفـى و پوشیده نیست ، او از آغاز آفرینش آدم براى دشمنى با او کمر بست ، با این حال چگونه تسلیم وسوسه هاى او مى شوید!.
(آیـه 209(ـ در ایـن آیـه بـه هـمـه مـؤمنان هشدار مى دهد که ((اگر بعد از (این همه ( نشانه ها و برنامه هاى روشن که به سراغ شما آمده لغزش کنید و تسلیم وسوسه هاى شیطان شوید و گامى بر خلاف صلح و سلام بردارید بدانید (از پنجه عدالت خداوند فرار نتوانید کرد( چرا که خداوند توانا و شکست ناپذیر و حکیم است (( (فان زللتم من بعد ما جتکم البینات فاعلموا ان اللّه عزیز حکیم (.
برنامه روشن ، راه روشن و مقصد هم معلوم است با این حال جایى براى لغزش و قبول وسوسه هاى شـیـطانى نیست ! اگر منحرف شوید قطعا مقصر خودشمایید و بدانید خداوند قادر حکیم شما را مجازات عادلانه خواهد کرد.
(آیـه 210(ـ این آیه گرچه از آیات پیچیده قرآن بنظر مى رسد لکن دقت روى تعبیرات آن ابهام را بـرطـرف مى سازد، در اینجا روى سخن به پیامبر(ص ( است ،مى فرماید: ((آیا آنها انتظار دارند که خداوند و فرشتگان در سایه هاى ابرها به سوى آنها بیایند(( و دلایل دیگرى در اختیارشان بگذارند با ایـن که چنین چیزى محال است و به فرض که محال نباشد چه ضرورتى دارد (هل ینظرون الا ان یاتیهم اللّه فى ظلل من الغمام والملائکة ( (( در حالى که کار پایان گرفته است (( (وقضى الا مر(.
در ایـن کـه مـنظور از پایان گرفتن کار چیست ؟ آنچه به نظر مى رسد این است که اشاره به نزول عذاب الهى به کافران لجوج باشد زیرا ظاهر آیه مربوط به این جهان است .

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  25  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله صلح و اشتی در قران

دانلود مقاله تاریخ ایران

اختصاصی از فی ژوو دانلود مقاله تاریخ ایران دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 


پیش سخن
تاریخ در واقع ، علم کشف رویدادهای به وقوع پیوسته در جامعه های گوناگون وشناخت نهادهای متفاوت وساخت یا ساختواره های اجتماعی است . رویدادهای گذشته حیات انسانی به لحاظ موضوعی ، اجتماعی و فرهنگی واقتصادی وسیاسی هستند ، به لحاظ زمانی ، هر واقعیت تاریخی متعلق به دوره ای مشخص و شرایط منبعث از آن است . افزون بر این ها ، هر جامعه ای دارای ویژگی هایی است که ازدگرگونی های درونی ودادوستدها وتعامل وگفت وگوهای برونی ،نشأت گرفته است . از این رو ، جامعه ها ، جماعت ها ، فرهنگ ها، پاره فرهنگ ها و تمدن های متعدد به وجودآمده و هیچ گاه،هیچ یک از آنها کاملاً منزوی و جدا از هم نبوده اند .
تاریخ ایران را می توان ، به لحاظ مکانی ، سرگذشت مردمی دانست که در سرزمینی گسترده – که بعدها «ایران زمین » نامیده شد و پشته یا فلات یا نجد ایران (به مساحت 000/600/2 کیلومتر مربع ) بخشی از آن به شمار می رفته است – زندگی خود را آغاز کرده اند .
ایران زمین یا سکونتگاه ایرانیان از شرق ، تا رودسند و کوه های پامیر و کرانه های سیر دریا ؛ ازغرب، تاجلگه های میان رودان (= بین النهرین ) و آسیای صغیر ؛ از شمال ، تادریای خوارزم وبلندی های قفقاز و رود کورا؛ و ازجنوب ، تا آن سوی خلیج فارس و دریای عمان ، ادامه داشته است .از این سرزیمن وسیع ، اکنون ، تنها 000/648/1 کیلومتر مربع باقی مانده که مساحت کشور ایران است .
این سرزمین طی قرون واعصار ، دگرگونی های طبیعی وجغرافیایی بسیاری یافته است . امابه لحاظ زمانی ، از دیرباز ، تاریخ ایران به هفت دوره تقسیم شده است که در هر دوره سلسله هایی بربخش هایی از آن فرمانروایی کرده اند . این هفت دوره عبارت است از :1)دوره پیشاز تاریخ ، از آغاز زندگی انسان در این سرزمین پهناور تا تشکیل منسجم ترین پادشاهی ایران (=مادها)؛ 2)دوره باستان ، از پادشاهی مادها تا چیرگی اعراب بر ایران و پذیرش اسلام در میان ایرانیان (عصر مادها و هخامنشیان ، سلطه اسکندر و سلوکیان ، عصر اشکانیان (=پارت ها)، عصر ساسانیان )؛ 3) دوره اسلامی ، از فتح ایران تا پایان خلافت عباسیان در بغداد (دوره خلفای راشدین وبنی امیه ونهضت هاوحکومت های ایرانی و امیران منطقه ای وسلطنت ترکان غزنوی وسلجوقی و خوارزمشاهی ؛ 4) تاریخ میانه ، از حمله مغول تا استقرار سلسله صفوی (ایلخانان و حکومت های منطقه ای ملوک الطوایف ، تیموریان ، آق قویونلو و قراقویونلو ) ؛ 5) تاریخ جدید ، از آغاز عصر صفویان تا حمله افغان ها و نیز دوره افشاریه و زندیه ؛ 6) تاریخ معاصر ، از تشکیل سلسله قاجاریه تا انقلاب مشروطیت و نیز کودتای 1299 ش و مقدمات تشکیل سلطنت پهلوی ؛ و 7) تاریخ کنونی ایران ، از وقوع کودتای سیاه وتمهیدات برای سلطنت جدید و دوره پادشاهی سردار سپه ومحمدرضا شاه تا وقوع انقلاب اسلامی ملت ایران .

 

 

 

 

 

 

 

 

 


فصل اول
1. خاستگاه نخستین
با رویش گیاهان ودرختان درمحدودهای که بعدها «ایران زمین »نامیده شد ، «حیات » و زندگی جانوران از دوران سوم زمین شناسی آغاز گردید . در دوران چهارم ، جانورانی انسان نما پیدا شدند ونخستین نشانه های زندگی انسان کنونی – اگر متعلق به دوران چهارم یخ بندان ، شناخته شود – از000/75 سال قبل از میلاد (دوره کهن سنگی یا حجر قدیم ) آغاز شده و باعبور از عهد انتقالی 000/10 سال قبل از میلاد (میانه سنگی یا حجز وسطی) و دوره تازه تر 5000 سال قبل ازمیلاد ،(نوسنگی یا عصر باران یا حجرجدید ) به عصر فلزات رسیده و با گذر از دروه مس (5000 ق.م) ومفرغ (4500 ق .م) و آهن (1450 ق . م) اندک اندک به مرز عصر تاریخی نزدیک شده است .
در روند این دوران طولانی ، انسان های ساکن دراین سرزمین گسترده ، زندگی خود را باخوردن میوه و ریشه درخت وگوشت خام وبرخی از حشرات آغاز کرده و پس ازشناخت رمز شکار حیوانات وآتش ، به پخن غذا پرداخته به مرور ، به تولید انواع خوراک وپوشاک ،وسکونتگاه های نخستین دست یافته اند .
انسان های آن روزگار به تدریج از زندگی در شکاف کوه ها و غارها و پناهگاه های طبیعی دردشت و درختستان ها دست کشیده و به دوره جدید قدم نهاده و پس از اختراع خشت وآجر ، خانه های کوچک ساخته اند.

 

2. فرهنگ ها(و تمدن ها ) ی کهن
از پنج هزار سال قبل از میلاد ، زندگی غارنشینی و دشت نشینی متحول شد و در پی آن ، فرهنگ ها (=تمدن ها) و پاره فرهنگ های گوناگونی پدیدآمد . در پهنه جغرافیایی دشت ها و بیابان های وسیع و کوه های مرتفع سبب می شد که مراودات وروابط میان آنها ، به سختی صورت گیرد . با این همه ، آثار متقابل فرهنگی ونوعی هماهنگی وهم سانی نیز در روابط آنها مشاهده شده است . باستان شناسان درباره «ایران زمین» و ایران امروز ، به لحاظ منطقه بندی های باستان شناختی، اظهارنظرهایی کرده اند. و اندنبرگ منطقه های باستان شناسی ایران را بدین گونه متمایز کرده است :1)گیلان ومازندران ؛ 2)گرگان و استرآباد ؛3)خراسان و سیستان ؛4)بلوچستان و کرمان ؛5)لرستان ؛ 6)فارس ؛7)خوزستان ؛8)لرستان ؛9)کردستان؛10)آذربایجان؛و11)عراق عجم (واندنبرگ ؛ 1348،ص8).
دکتر ملک شهمیرزادی ، باستان شناس ایرانی و متخصص دوره پیش از تاریخ ایران ، منطقه های مزبور را به شرح زیر تقسیم کرده است :1)منطقه جنوب غرب و شمال جنوب غرب ؛2)منطقه کرمانشاه وغرب ؛3)منطقه آذربایجان وشمال غرب ؛4)منطقه شمال ایران ؛5)منطقه فلات مرکزی ؛6)منطقه شمال شرق ؛7)منطقه شرقی؛8)منطقه جنوب شرق؛و9)منطقه جنوب(ملک شهمیرزادی ، 1378،ص100-101).
دراین منطقه بندی ها ، منطقه های دیگری از « ایران زمین » را ، که به لحاظ باستان شناسی ، با منطقه های یاد شده اشتراک فرهنگی دارند، در نظر نگرفته اند.
مسئله دیگری که اهمیتی خاص دارد ، تقدم وتأخر فرهنگ ها و چگونگی پیدایش آنها در منطقه های پراکنده یادشده است .
برخی از دانشمندان ، ازجمله گیرشمن ، خاستگاه نخستین تمدن کهن ساکنان ایران زمین را در مناطق مرکزی فلات (سیالک) و درکنار رودخانه (یادریاچه خشک شده) وبرخی چون برایدوود در مناطق غربی فلات (=کرمانشاه) و درکوهستان و گروهی درشمال فلات ایران (= غارهای واقع درکنار دریای مازندران) و جز اینها دانسته اند. در کاوش های باستان شناسی آینده مسائل جدیدی مطرح خواهد شد ، به هیمن دلیل اکنون در این باره به طور قطع نمی توان اظهار نظر کرد .
با این همه ، تمدن ها یا فرهنگ های شناخته شده سیالک (کاشان )، چشمه علی (ری) ، گیان(نهاوند) ، آنو(مرو) ، حسنلو(آذربایجان) ، حصار(دامغان) ، زاغه (قزوین)،حاجی فیروز(دشت گلدوز)،مارلیک(رودبارج)وباکون(نزدیک تخت جمشید)وجعفرآباد وشوش (خوزستان )از هزاره ششم تا چهارم قبل از میلاد ، چگونگی زندگی مردم آن روزگار وحتی ارتباطات آنهارا با یکدیگر (سیالک وشوش ، و شوش و موهنجودارو)ونیز آثار مدنیت «سومری وبابلی وعیلامی وکاسپینی ها » را بر یکدیگر نشان می دهند. در درون منطقه (غرب ایران زمین) امپراتوری عیلامی را می نمایاند که یکی از معتبرترین تمدن های باستانی بشربوده است . این امپراوری «در نهایت گسترش تاریخی خود از اوایل هزاره سوم تا اواسط هزاره اول قبل از میلاد بخش بزرگی از مناطق غربی وجنوبی سرزمین امروزی ایران را در برمی گرفت » و به گونه ای می توان « سرزمین های خوزستان ، فارس و بخش هایی از استان های کرمان و لرستان و کردستان را» در زمره ایلام ‌‌‌‌‌[= عیلام ]دانست (یوسف زاده ، 1370، ص1).
در این دوران که حیات اجتماعی پدرسالاری ، اندک اندک جای خود را به نظام مادرسالاری می داد و تقسیم کار اجتماعی ، مطرح می شد ، و مردم به شهرنشینی رو می آوردند و زبان و هنر وزبان شناسی وجهت یابی و پاره ای باورهای مذهبی ظاهر می شد ، بزرگ ترین رویداد تاریخی آسیا ، یعنی کوچ «آریایی ها » به سوی سرزمین های غربی وجنوب غربی این قاره آغاز شد .

 

3. کوچ آریایی ها و ادغام تاریخی – فرهنگی
بر پایه نظریه های باستان شناسان و پژوهشگران دوران پیش از تاریخ ، مردم حد جنوبی سیر دریا (سیحون )، در زمانی که به مرحله زندگی مبتنی برشکار رسیده بودند، به فکر کوچ واسکان در سرزمین های جدید افتادند . در هزاره سوم قبل از میلاد ، گروه هایی ازآنان از راه شمال دریای خزر ، به سوی اروپا مهاجرت کردند. برخی از آنان به احتمال زیاد به قفقاز رفتند و بازگشت هایی هم در این کوچ روی های بوده است.
درمیانه هزاره سوم ، گروه های دیگری به سوی سرزمین کاسپین ها سرازیرشده اند- که گویا چندان درخور توجه نبوده است – اما ، از پانصد تا هزار سال بعد ، به دلایل گوناگون و ازجمله به منظور دست یابی به مراتع مناسب و همین طور به سبب فشار وکشمکش های اقوام شمالی منطقه ، مهاجرت های دیگری هم از دو سوی دریای خزر وهم زمان به سوی سرزمین های جنوبی مانند سیستان (= سگستان ) وهند صورت گرفته است .
مهاجران جدید سرزمین خود را ائیرینه وئجه (=سرزمین ویژه آریایی ) نام نهادند و آنهایی که به سوی هند رهسپار شده بودند، اقامتگاه خود را آریاورته (= میهن آریایی ) نامیدند .
پروفسور ریچارد فرای نوشته است :
«آریایی که تقریباً به معنی « اشراف یا سالار» است گویا نامی بوده است که بر همه مردمی که به لهجه یا زبان های شرقی هند واروپایی سخن می گفته اند ، اطلاق می شده است .این مردم در اواخر هزاره دوم و اوایل هزاره اول پیش از میلاد مهاجرت کردند وسرزمین های واقع درمیان گنگ وفرات راجایگاه خویش ساختند »(فرای ،1368،ص2).
این سرزمین پربرکت (= ایران شهر ) که به مرور ، ائیرنا (=آریانا)و ایران نامیده شد ، به سبب داشتن وسعتی بیش ازایران کنونی ، گاه درمتن های ایران شناسی ، به زبان انگلیسی ، به نام ایران بزرگ یا ایران بزرگ تر و به زبان فرانسه ایران برونی یا خارجی از آن یاد شده است.
مهاجران آریایی و ساکنان کهن «ایران زمین » در مسیر تاریخی ادغام های اجتماعی و فرهنگی ، پاره ای از خصیصه ها و پاره فرهنگ های یکدیگر را پذیرفتند . باورهای آنان دریکدیگر اثر گذاشت و در روند پدید آمده ،اندک اندک جامعه جدیدی به وجود آمد و هم زمان با پیدا شدن شهرها و رشد نظام پدرسالاری ، و تحول در حیات اجتماعی ایالت ها(=قوم ها) و پدید آمدن نوعی منازعات درون جامعه ای ، مقدمات هم بستگی های حکومتی شکل گرفت . طایفه های گوناگون آریایی تحت رهبری «دهیوپد»ها و «زنتوپد» ها و «ویسپد» ها و «مانپد» ها زندگی شبانی خود را به مرحله اقتصاد روستایی رساندند و همه آنان ، پس از تشکیل اتحادیه های قومی ، تحت اقتدار شاه (= خشایثیه ) قرار گرفتند .
4.باورهای دینی
درجامعه بزرگ پدید آمده در ایران زمین ، نبرد ساکنانش ، طبیعت و قدرت های برون جامعه ای ، حالتی را به وجود آورد که نیروهای دوگانه خوبی وسودمندی از یک سو و بدی و ویرانگری از سوی دیگر بیشتر ، مشخص و متمایز بشوند و نبرد بر دوام آنها با یکدیگر انواع داوری های ما بعدالطبیعی را پدید آورد .
در نظام هستی اهوره مزدا به مثابه خیر مطلق وروشنایی و اهریمن به مثابه شر مطلق وتاریکی است و در درون هر انسان سپنته منیو ، نفس خیر وسعادت وانگره منیو عامل گمراهی وشر است ، و هرکدام جداگانه با اهورا مزدا و اهریمن ارتباط دارند و درحیات فردی واجتماعی انسان نقش ایفا می کنند. ایرانیان دراین جامعه و در رویارویی با قبایل و تیره های غیر ایرانی (= انیران ) هویت وهستی مستمر معنوی واخلاقی خود را پاسداری می کنند . حالت مذهبی پدید آمده ، حاکی از گرایش های آریایی است اما چنین می نماید که اعتقادات پیش از مهاجرت خود را نیز ،کم وبیش ، به یادگار نهاده اند.
گیرشمن در این باره نوشته است :
«دین ابتدایی آریایی مبتنی برشرک که در آن همه قوای طبیعت پرستیده می شوند ، نمی توانست تحت تأثیر خدایان سکنه آسیایی نجد ایران قرار نگیرد . همان گونه که در یونان ، یونانیان تحت تأثیر اقوام گوناگون قرار گرفتند ، ایرانیان هم همین راه را رفتند . در این اختلاط نژادها که درشرف تحقق بود ، دین وتمدن هم همان سرنوشت را داشته است »(گیرشمن ، 1368،ص173).
دکتر عبدالحسین زرین کوب درباره درهم آمیختگی عقیدتی و انسجام جدید اجتماعی ، بر پایه باورهای دینی نوشته است:
«البته انتقال آریاهای ایرانی ، از معیشت شبانی به اقتصاد روستایی و پیوند با کشت و زمین ، نه فقط در عقاید واساطیر بلکه در مراسم و آداب دینی قوم هم می بایست تأثیر قاطعی کرده باشد . عجب نیست که تدریجاً در مقابل خدایان بیابانی مثل میترا خدای گله ها و چراگاه ها و آپم نپات خدای آب ها ، که در نزد دو قوم هندی و ایرانی با زندگی کوچ نشینی و شبانی ارتباط داشت ، اهورا مزدای خدای «کلیم » که نظم و انضباط اقتصاد روستایی به حکمت و قدرت او حاجت داشت ، غلبه بیابد و شرک و ثنویت دیرینه را تدریجاً به سوی نوعی توحید و وحدت وجود سوق دهد » (زرین کوب ، 1364 ، ص 28-29 )
درباره ریشه اعتقاد به دو قدرت (نیکی و بدی) در جهان ، با توجه به وحدت ونیز پیدایش دیانت زرتشت ، گیرشمن براین عقیده است که :
« مقتضیات وشرایطی که قوم خانه نشین ایران شرقی درآن زندگی می کرد و دایماً درمعرض حمله بدویان مهاجم و مخرب بود، در زرتشت این اندیشه را ایجاد کرده که جهان را دو اصل اداره می کند ، نیک و بد ، نخستین ، شخصیتی نامش از اهورامزدا است و دوم از اراده شر اهریمن ، نشأت گرفته است . در گرد اهورامزدا موجودات الهی قراردارند که بعضی از آنان محتملاً خدایان قدیم هستند که دراصل به صورت قوای طبیعی پرستیده می شوند نزاع بین این دو روح که نماینده مخالفت بین اندیشه وهوش است ، در پایان به فتح روح خیر خاتمه می یابد . بنابراین دوگانگی ظاهری است و آیین زرتشتی « توحیدی ناقص » می باشد » ( گیرشمن ، همان ، ص179 ) .
درباره ثنویت و توحید در باورهای ایرانیان و نقش آن در دیانت زردشت و تحول آن در دوره های باستانی بسیار سخن گفته اند . کریستین سن عقیده دارد :
« تحلیل دین زردشت ، یکتا پرستی ناقص است . در این دین ایزدان بسیار وجود دارند ولی می توان گفت که همه آنها تجلیات ذات مزدا و درعین حال اراده اویند که یگانه « خواست خدایی » است . ثنویت و دوگانگی این دین یک امر ظاهری بیش نیست چه نبرد بین دو گوهر نیک و بد ( دواصل جهانی ) به پیروزی گوهر نیک پایان خواهد یافت » ( کریستین سن ، 1345 ، ص 50 ) .
همو درباره تحول و تطور اعتقادات ، که هم زمانی آن با تغییرات اجتماعی محسوس است ، در اثر دیگر خود آورده است :
« عناصر اصلی دینی که در گاتاها دیده می شود ، ظاهراً پیش از آن که زردشت به ایجاد آیین کاملاً مشخصی اقدام کند، وجود و تکامل یافته بود و ما نمی توانیم به تفصیل و تصریح عناصر تازه ای را که او برآیین اهورایی افزوده است ، معلوم داریم ولی این نکته را می توان باور داشت که او با اندیشه فلسفی خود طبقه ای جدید از خدایان مجرد ایجاد نکرده است . علاوه براین ، اگر چه در ارباب انواع گاتایی جنبه معنوی ملاحظه می کنیم و آن ها را چون اشباحی دور از جسمیت می یابیم ، لیکن باید بدانیم که زرتشت آنها را بدین صورت در نیاورده است ، بلکه این کیفیت معلول افکار و اندیشه های کهن است که ما از آن ها اطلاع نداریم . همین افکار و اندیشه های کهن است که خدایان مجرد را در نظر گردندگان زرتشت قابل قبول ساخت » ( کریستین سن ، 1345 ب ، ص 45 )
تجلی خدایی در انسان ( = سپنته منیو ) ودخول اندیشه های پلید ( = انگره منیو ) در آدمی و نبرد دایمی میان آن دو ، عالم کبیر و عالم صغیر را به هم پیوند داده و خوبی و بدی را در سازوکارهای مادی و معنوی متحقق دانسته است و از لحاظ اجتماعی نیز ، همین امر به صورت مردم (= آدمی یا انسان با خصلت سپنته منیو ) ودیو (= آدمی با انسان با خصلت انگره منیو ) در داخل جامعه و ایرانی (= مردم ساکن در ائیرنه وئجه با خصلت اهوارایی ) و انیرانی(= مردم برون از ایران و دارای خصلت اهریمنی و نابودکنندگی ) در کل جهان رویاروی هم قرار دارند و تلاش بردوامی را بنیان می نهند که سرانجام به پیروزی نور بر ظلمت ، حق بر باطل و نیکی بر بدی می انجامد و درروز رستاخیز ، نیکان را به بهشت می برد و بدان را گرفتارآتش سوزان می سازد .
فصل سوم
ایران عصر اسلامی
دیانت اسلام در سرزمین خشک و لم یزرع ودور از مدنیت های پیش رفته آن روزگار ، ظهور کرد و اعراب پراکنده و کافر و مشرک و اهل نفاق را به ایمان و اتحاد فراخواند . این امر به آسانی تحقق نیافت . غزوه های بدر و احد و خندق و خیبرودرگیری های دیگر در درون جامعه عرب ، موجب قوی شدن دین جدید در مکه و مدینه پس از هجرت (622 م ) گردید و رسول اکرم (ص) را بر آن داشت تا در سال ششم هجری ، نامه هایی به خسروپرویز (پادشاه ایران) و هراکلیوس ( امپراتور روم ) و نجاشی (پادشاه حبشه) ارسال دارد و آنان را به اسلام فرا خواند.
جذابیت دیانت توحید جدید ، سهل و آسان و بی غل وغش بودن آن را از یک سو، و مراعات عدل و انصاف و دعوت مردم به مساعدت با یکدیگر و توجه به اخلاق حمیده از سوی دیگر ، سبب گردید که اعراب جزیره العرب به آن بگروند و چون پایه و اساس آن آیین مقدس برگرایش های قومی و سرزمین مشخصی نهاده نشده بود ، و هم چنین فتح سرزمین های آباد و با برکت بین النهرین و ایران ، فقر و ناتوانی آنان را پایان می داد ، پس از رحلت حضرت رسول (ص ) و پدید آمدن انسجام مجدد ، در سراسر عربستان اندک اندک شرایط حمله به سرزمین های دیگر در لوای توسعه اسلام پدید آمد . ناگفته نماند که اعراب ، به ضعف و ناتوانی سیاسی و نظامی ایران آگاهی داشتند و این خود برقدرت روحی و ایمانی آنان می افزود وشرایط پیشرفت و پیروزی را فراهم می ساخت .
1. فتح ایران
خبر ضعف و انحطاط ایران را مثنی بن حارثه ( رئیس طایفه بنی شیبان ) به اطلاع ابوبکر صدیق ، خلیفه مسلمین ، رساند . اونیز خالدبن ولید را مأمور جنگ با ایران کرد . اما ، در گذشت نخستین خلیفه پس از دو سال و سه ماه خلافت ، در سال 13 ق /635 م ، و به خلافت رسیدن عمربن خطاب ، جریان تسخیر ایران را جدی تر کرد . خالدبن ولید که تا حیره و ابله و انبار پیشروی کرده بود ، راه شام را در پیش گرفت و فرمان دهی نیرو را به مثنی سپرد . یزدگرد سوم – که از ماجرای دست اندازی های اعراب باخبرشده بود – لشکری به سرکردگی رستم فرخ زاد برای گوش مالی اعراب اعزام کرد که این موضوع سبب ترس و وحشت اعراب شد .
اما خلیفه با تشویق و ترغیب و وعده دادن «تملک کنوز الاکاسره »، لشکری به سرکردگی ابوعبید ثقفی به سوی ایران روانه کرد . در نخستین رویارویی ، اعراب از رود فرات گذشتند و لشکریان رستم فرخ زاد را شکست دادند . با آن که ابوعبید از پای درآمد ، اما ، مثنی و قبیله اش جنگ را ادامه دادند . سراسر دجله نیز سعد بن ابی وقاص را به سرداری سپاه اسلام برگزید . او در قادیسه فرود آمد و به آخرین گفتار مثنی بن حارثه ، گوش فراداد و منتظر ماند که پیش از حمله اعراب ، ایرانیان حملات خود را آغاز کنند .
پس از مدتی گفت و گو میان فرستادگان ایران و اعراب که بی نتیجه بود ، جنگ قادیسه آغاز شد . درآن نبرد نه تنها ایرانیان شکست خوردند ، بلکه رستم فرخ زاد نیز به قتل رسید (14 ق /636 م ) و درفش کاویانی ایران زمین به دست اعراب افتاد و بنابراین آماده شدند که به مداین حمله کنند . پس از قتل وکشتار فراوان ، غارتگری نیزآغاز شد . طبری شرح آن واقعه و غنائم «غنائم مکتسبه » را ثبت کرده و در پایان نیز به سان دیگر مورخان یادآور شده است که چیزهای دیگری نیز فرستاده شد که شرح و تفصیل آن میسور نیست .
« به غیر این ، چیزها بسیار بود که فرستاده و این کتاب را قوت شرح آن نیست » .
پس از ورود لشکریان عرب به اطراف مداین ، یزدگرد و زنان حرم سرا و برخی از نزدیکان او بخشی از گنج های ساسانی را برداشتند و فرار کردند و اعراب پس از زد وخوردهایی نه چندان سخت ، در ماه صفر سال شانزدهم قمری (637 م ) ، تکبیر گویان وارد تیسفون ، پایتخت دولت بزرگ ساسانیان شدند . پس از مدتی کوتاه ، جنگ جلولا ، نیز به سود اعراب مسلمان پایان یافت . در سال هجدهم قمری (639 م ) ، اهواز هم فتح شد . شوشتر و خوزستان در سال نوزدهم قمری (640 م ) به دست اعراب افتاد و آخرین جنگ بزرگ در نهاوند بود که فتح الفتوح نامیده شده است . با آن که لشکریان اعزامی یزدگرد را000/150تن نوشته اند ، اما، پیشرفت نصیب اعراب شد . هرچند در برابر پیشرفت های اعراب ، گاه در پاره ای نقاط ، ایرانیان مقاومت می کردند ، اما با قدرت تمام سرکوب می شدند و منطقه های مختلف یکی پس از دیگری زیر سلطه اعراب قرار می گرفت .
یزدگرد سوم ، که خود را به مرورسانده بود، و در پی فراهم آوردن سپاه ، حتی از ساکنان شرق ایران و « فغفورچین » هم کمک خواسته بود ، به دست آسیابانی –که طمع در لباس های زربفت او کرده بود – کشته شد و به قول ثعالبی :
« جسد این شهریار بخت برگشته را در رود مرغاب انداختند ، آب او را همی برد تا به جدولی که زریگ نام داشت به شاخه درختی گیر کرد . اسقف این شهر جسد او را ازآب گرفت ودر طیلسانی مشک آلود پیچیده و در باغی به مرو به خاک سپرد » (مشکور ،1357 ،ص488 ) .
یزدگرد در سن پانزده سالگی به تخت شاهی نشست . در سال وقوع جنگ نهاوند او فقط بیست و چهار سال داشت و هنگامی که در مرو ، به سال 652 م /31ق – در هشتمین سال خلافت عثمان – به قتل رسید ، سی و چهار سال بیشتر نداشت . با آن که پس از او فغفوران چین از بازماندگانش ( فیروز سوم) حمایت کردند ، اما دیگر اقبالی برای ساسانیان باقی نمانده بود و سرانجام ایران زمین در زمره سرزمین های « مفتوحه » مسلمانان درآمد و بخش های شمالی آن ( خراسان بزرگ و ماوراءالنهر ) نیز نتوانستند مقاومت کنند و تسلیم شدند .

 


2. اسلام در ایران
با ورود اعراب مسلمانان به ایران و فرو ریختن نظام سیاسی و حکومتی ، مردم یک باره مسلمان نشدند . اسلام آوردن ایرانیان ، برخلاف آنچه نوشته اند ، همه جا به ضرب شمشیر و زور نبوده است . در پاره ای نقاط ، درگیری هایی پدید آمده است . اما ، در زمان هایی هم مردم به دلیل تحمل نکردن ظلم و ستم حکام و امیران ساسانی ، با رضا و رغبت به اسلام گرویده اند . هم چنین ، گروه های بسیاری از مردم تا چند قرن در نظام « جزیه » ، دیانت و آتشکده های خود را نگهداری کرده و به مرور، به دیانت جدید روی آورده اند . تاریخ فتوحات اسلامی نشان نداده است که آیین قرآنی با زور و قدرت و تعذیب بر مردم تحمیل شده باشد . پذیرش حکومت و فرمان برداری با گرایش دینی ، متفاوت بود .
این برداشت هرچند به طور کامل نمی تواند مورد قبول قرار گیرد ، اما از نبودن فساد و پذیرش سهل دیانت جدید حکایت دارد . ایرانیان اندک اندک به اسلام ، به معنای « اعتقادی » روی آوردند . گرایش آنان به دیانت و به عبارت دیگر ، « پذیرش دینی » آنان ، جدای از قبول یا رد حاکمیت سیاسی خلفای بنی امیه یا بنی عباس بود .
بسیاری از دانشمندان جهان اسلام ، از ایران برخاستند و در رشته های علوم دینی و فقهی ، آثار ارزنده ای خلق کردند . در دانش های فلسفی و تاریخ و جغرافیا وجادبیات و شعر و نیز در طبیعیات و ریاضیات به نوآوری هایی دست زدند که به آن ها در تاریخ علوم و معارف بشری ثبت شده است .

 

3. خلافت و حکومت های ایرانی
عرب ها که زمام امور سرزمین های « مفتوحه » را دردست گرفتند ، بی کمک و معاضدت ایرانیان ، قادر به حکومت و برقراری نظم سیاسی نبودند . از این رو ، از همان آغاز ، ایرانیان در امر حکومت و مالیه و کارهای « دیوانی » نقش داشتند . لسترانج نوشته است :
« چون ایران یکباره تحت فرمانروایی مسلمانان در آمد و خلفا به اوضاع بلاد که زیر نظر آن ها می زیست آشنا گردیدند ، اصول ایرانیان را در اداره کردن کشور پسندیده و راه و رسم سلاطین ساسانی را در سیاست داخلی پیش گرفتند » (لسترانج ، 1364 ، ص56 )
این امر در دوره خلفای اموی ، به دلیل اقتباس از بیزانس و وابستگی تمدنی به آن با آرامی ، تحقق نمی پذیرفت و حتی واکنش هایی سیاسی و دینی در درون جامعه ایران پدید می آورد . از طرفی ، شهر نظامی کوفه شهری نبود که مرکز حکومتی سراسر ایران زمین در آن متمرکز شود . اما ، در دوره خلفای عباسی ، که ایرانیان خود به سرداری ابومسلم خراسانی با از میان برداشتن مروان بن محمد آخرین خلیفه بنی امیه و جانشین کردن عبدالله سفاح ، درروی کارآوردن آنان سهم داشتند ، وضع تغییر کرد و بغداد در کنار تیسفون ، (مرکز حکومتی ساسانیان ) پایتخت شد و گویی به شیوه دیگر ، نظام ساتراپی احیاء شد و هر منطقه از ایران زمین ، چون آذربایجان ، اران و شروان ، گیلان و طبرستان ، جرجان و توس ، ایالت جبال ، خوزستان ، فارس و کرمان ، مکران ، سیستان ، قهستان ، خراسان ، خوارزم ، سند و ماوراءالنهر و ایالات رود سیحون وبخش های داخلی آن ها ، به فرمان خلیفه دارای امیر و حاکم جداگانه ای بودند . این وضع ، یک پارچگی گذشته را به نوع دیگری در آورد و به قول لسترانج مملکت ساسانی « رسماً در اطاعت عباسیان باقی ماند » ( همان ، ص2 )
ایرانیان در آغاز به لحاظ حکومتی شکست خوردند اما ، از جنبه حکومت گری ، اندک اندک جای خود را در نظام سیاسی و دیوانی به دست آوردند حتی در دیوان های خلافت ، دفاتر مالی و اداری تا زمان حجاج بن یوسف ، به زبان پهلوی نگاشته می شد . در سال 132 ق ، ابومسلم خلافت اموی را از میان برداشت و در سال 198 ق ، طاهر ذوالیمینین بغداد ، مرکز عباسیان ، را محاصره کرد .
در فاصله این دو واقعه مهم تاریخی ، جنبش هایی بر ضد سلطه اعراب در سراسر ایران پدید آمد که مشهورترین آن ها ، قیام های اسپهبد فیروز ( سنبادگبر ) در ری به سال 137 ق ، استاذسیس در خراسان به سال 150 ق و المقنع در ماوراءالنهر ، به سال 159 ق است که هر یک به صورتی از قدرت خلافت می کاست . هم زمان با استقلال طلبی های طاهریان ، قیام بابک خرم دین درآذربایجان به سال 201 ق ، قیام مازیاربن قارن در مازندران به سال 224 ق و جنبش های دیگر در سیستان (= خوارج ) و خراسان (حمزه پسر آذرک ) وجز این ها، شرایطی پیش آورد که خلیفگان بغداد نتوانند با اقتدار تمام ، بر بخش های شرقی خلافت حکمرانی کنند .
قیام های دینی ، فرهنگی ، سیاسی و نظامی و شیوه های مبارزاتی مردم زیر عنوان « نهضت شعوبیه » ، استقلال ایران را در پی داشت و ایرانیان مسلمان با گرایش های خاصی به خاندان علی (ع) با حفظ هویت قومی خود، حکومت های مستقل ایرانی را پدید آوردند .
4. سلسله های ایرانی ( طاهریان ، صفاریان ، سامانیان ، آل زیار ، آل بویه )
نخستین خاندان حکومتی که در برابر خلافت عباسیان ، قد برافراشت ، طاهریان بود . طاهربن حسین (= ذوالیمینین ) درآغاز ، هواداری مأمون را پذیرفت و در برابرلشکریان امین (به سرداری علی بن عیسی) در سال 195 ق ، مقاومت هایی از خود نشان داد. در سال 198 ق ، پس از چند نبرد محلی ، بغداد را محاصره کرد و پس از کشته شدن امین ، خلافت مأمون را مسلم گردانید .
طاهر حکمرانی خراسان ، خوارزم و فرغانه را ، تا سال 207 ق ، به عهده داشت . به سبب مخالفت هایی با مأمون ، گویا خلیفه قصد عزل او را داشت که او دست از جهان شست . سپس ، پسرش طلحه ، هفت سال حکومت کرد و پس از او ، عبدالله بن طاهر به حکومت خراسان و طبرستان و ری منصوب شد . پس ازدرگذشت او در سال 230 ق ، پسرش طاهربن عبدالله به جای او نشست وپس ازدرگذشت او مستعین ، خلیفه عباسی ، پسر او محمدبن طاهر را به سال 248 ق ، به حکمرانی خراسان منصوب کرد .در سال 259 ق ، یعقوب لیث صفاری نیشابور را تسخیر کرد و با دستگیری محمد بن طاهر ، سلسله مزبور را برانداخت .
خاندان بنی دلف با آن که با مأمون سر عناد نداشتند ، اما در همدان ، از سال 210 ق ، حاکمیت نیمه مستقلی داشتند . ابودلف تا سال 225 ق ، حکمران منطقه بود و پس از مرگ او ، پسرش عبدالعزیز به جای او نشست و از لشکریان بغداد ، شکست خورد و پسرش – که نام دلف را داشت – در سال 265 ق ، در اصفهان کشته شد .طرفداران او بر اتباع قاتلان شوریدند و احمد بن عبدالعزیز را به امارات پذیرفتند . معتضد خلیفه عباسی ، در سال 279 ق ، او را مأمور کرد تا به جنگ رافع بن هرثمه – که پیشتر، از اتباع طاهربن عبدالله بود – برود . ولی پس از پیروزی در جنگ با او در سال 280 ق، از دنیا رفت . تنی چند از فرزندان بنی دلف – که در اصفهان قدرت داشتند – با انحلال کامل در نظام حکومتی صفاریان ، از میان رفتند .
در آن زمان ، ساکنان بخش هایی ازگرگان و مازندران ورویان و دیلمان و گیلان که به دست امیران و بزرگان خاندان های عصر ساسانی – مانند باوندیان و پادوسیان و تیره های گوناگون آنان – اداره می شد ، یکی از نوادگان علی بن ابیطالب (ع) به نام حسن بن زید را از ری به منطقه خود آوردند و پس از چند نبرد و پیروزی ، سلسله علویان را – به زعامت وی – در طبرستان ، روی کارآوردند . حسن پس از تسخیر گرگان و شکست لشکریان محمد بن طاهر ، و حاکمیت در سراسر سواحل دریای خزر ، در سال 270 ق ،به جهان دیگر شتافت و برادرش محمد بن زید جانشین او شد . اما ، در جنگ با امیر اسماعیل سامانی ، شکست خورد و پس از چند روز تحمل درد و زخم ، در سال 287 ق ، از دنیا رفت . با آن که زیدیان سال ها در طبرستان و گرگان ، قیام کرده بودند ، اما نتوانستند در برابر سامانیان مقاومت کنند .
صفاریان یکی از خاندان های تهی دست ( رویگر ) اما ، با همت و میهن دوست سیستانی بودند که برای استقلال ایران برخاستند. یعقوب بن لیث –که از عیاران و جوان مردان سیستان بود – در سال 253 ق، هرات را تسخیر و کرمان را ضمیمه قلمرو خود کرد . در سال 257 ق ، موفق ، خلیفه عباسی ، امارات بلخ وطخارستان و سیستان و سند را به یعقوب تفویض کرد . اوبه حکومت های طاهریان و علویان پایان داد و با تصرف فارس ، عزم جنگ با خلیفه کرد و به بغداد لشکر کشید ، اما در این نبرد به سال 262 ق ، شکست خورد و به خوزستان شتافت . او همواره ، اندیشه جبران شکست را در سر می پروراند ولی به سال 265 ق ، از دنیا رفت و برادرش عمرولیث جانشین او شد و پس از صلح با خلیفه ، امارت خراسان و فارس و اصفهان و سیستان و سند و کرمان به اوتفویض شد . از سال 271 ق ، عمرو نیز با خلیفه معتضد اختلاف هایی پیدا کرد که در زمان معتضد خلیفه ، کدورت ها بر طرف شد . او به دستور خلیفه ، عازم جنگ با امیر اسماعیل سامانی شد . با آن که اسماعیل او را ازاین کار برحذر داشت ، اما نپذیرفت و درآن جنگ به سال 287 ق ، اسیر و به دستور اسماعیل به بغداد فرستاده شد . در آغاز خلافت ، در سال 289 ق مکتفی کشته شد . با آن که پس از اوطاهربن محمد بن عمر و خلف بن احمد (پسربانو دختر عمرلیث ) و نیز طاهربن خلف بن احمد و تنی چند از صفاریان که گاه حکمرانی سیستان را داشتند، اما در برابر سامانیان نتوانستند موقعیت سیاسی ممتازی کسب کنند .
سامانیان که نسب خود را به بهرام چوبینه می رساندند ، در قرن دوم قمری مسلمان شدند . زمانی که مأمون در خراسان بود ، فرزندان اسد بن سامان را گرامی می داشت چنان که عامل خلیفه در سال 204 ق ، حکمرانی سمرقند را به نوح ، فرغانه را به احمد ، هرات را به الیاس ، و چاچ را به یحیی واگذار کرد . این چهار برادر بر ماوراءالنهر و بخشی از خراسان ، حاکمیت یافتند . پس از نوح ، قلمرو او میان یحیی و احمد تقسیم شد . پس از الیاس ، هرات نصیب پسرش محمد بن الیاس شد و چون احمد از دنیا رفت پسرش نصر جای او را در سمرقند گرفت و برادرش اسماعیل را به حکومت بخارا فرستاد . با پدید آمدن کدورت میان دو برادر ، امیراسماعیل همواره حرمت برادر را رعایت می کرد وپس از درگذشت نصر در سال 279 ق ، سراسر ماوراءالنهر تحت حاکمیت اسماعیل درآمد . پس از شکست عمرولیث صفاری درسال 287 ق ، خراسان ضمیمه قلمرو سامانیان شد وگرگان وطبرستان نیز پس از مدتی به آن افزوده شد . امیراسماعیل در برابر نفوذ ترکان در ماوراءالنهر ، از خود شایستگی نشان داد و بخارا رابه پایتختی برگزید آن دیار به محفل علم و ادب وشعر وزبان فارسی مبدل شد .
پس از درگذشت امیر اسماعیل در سال 295 ق پسرش احمد به جای او به امارات نشست وبست وسیستان را ضمیمه سرزمین های حکومتی خود کرد . او در سال 301 ق در شکارگاه به دست غلامانش کشته شد و پسرش نصر ، که هشت سال بیشتر نداشت ، جانشین او شد و سی سال امارات را به عهده داشت .
مرداویج پسر زیار یکی از دلاوران گیلانی بود که پس از تصرف سرزمین های طبرستان و قزوین و همدان و دینور و قم و کاشان و اصفهان واهواز ، لشکریان خلیفه مقتدر عباسی را شکست داد و نخستین سلسله ایرانی را پدید آورد . او که قصد برانداختن خلافت و آبادی و احیای مداین و برپایی پادشاهی به سبک ساسانیان را داشت ، در سال 323 ق ، در حمام اصفهان به دست ترکان کشته شد و برادرش وشمگیر جانشین او شد . در زمان او نبردهایی با رکن الدوله دیلمی به وقوع پیوست که در نهاد حکومتی زیاریان ضعف وفتور پدید آورد . پس از درگذشت وشمگیر در سال 356 ق ، پسرش بیستون (= بهستون ) جانشین پدر شد و با رکن الدوله از در صلح درآمد و او نیز درسال 366 ق درگذشت .پس از او ، برادرش شمس المعالی قابوس بن وشمگیر برگرگان و طبرستان سلطه یافت ونبردهای او با عضدالدوله دیلمی ، نیز بر سستی بنیاد حکومتی هردو سلسله افزود . کتاب قابوسنامه به نام او و به قلم کیکاوس بن اسکندر است . او در سال 403 ق در گذشت . منوچهر، پسرش و نوشیروان پسر منوچهر ، یکی پس از دیگری ، به حکومت رسیدند . اما ، منوچهر اطاعت سلطان محمود غزنوی را پذیرفت و نوشیروان هم به انقیاد سلجوقیان در آمد .
در منطقه دیلمان ، قوم دیگری از ایرانیان که هیچ گاه مقهور اعراب نشده بودند ، به نام آل بویه قد برافراشتند و بربخشی از ایران حکومت کردند . بویه مردی از دیلم بود که به ماهیگیری روزگار می گذراند ، اما نسل خود را به بهرام گور می رساند . علی (عمادالدوله ) و حسن (رکن الدوله) و احمد (معزالدوله ) فرزندان او ، در خدمت مرداویج بودند که اندک اندک ، قدرتی یافتند و با خلیفه عباسی (راضی بالله) رابطه هایی برقرارکردند که مرداویج را خوش نیامد ، اما به صلح ودوستی ختم شد .
پس از مرگ مرداویج ، برادران برتصرفات خود افزودند و در سال 324 ق ، معزالوله وارد بغداد شد و خلیفه مستکفی ، با او به احترام برخورد کرد و لقب های یاد شده را به هر سه برادر اعطا کرد .
پس از چند روز، معزالدوله خلیفه را عزل کرد و پسرش مطیع لله را به خلافت برگزید . ازآن پس مراسم عزاداری حسین بن علی (ع) به مثابه خواست تاریخی و حق طلبانه شیعیان ، در بغداد مرسوم شد . بصره و موصل ازیک سو ، و طبرستان و گرگان ازسوی دیگر ، ضمیمه قلم رو آل بویه شد . پایتخت آل بویه شهر شیراز بود . اتحاد سه برادر موجب پیشرفت آنان گردید . پس از مرگ عماد الدوله در سال 338 ق ، پسر رکن الدوله (فنا خسرو) ، که لقب عضد الدوله یافته بود ، و ولیعهد آل بویه بود ، به جای او نشست . در سال 354 ق معزالدوله به عمان لشکر کشید و آن جا را تصرف کرد و دوسال بعد از دنیا رفت . فرزند معزالدوله به نام بختیاریا عزالدوله در بغداد با ترکان رفتاری درپیش گرفت که برای عضدوالدوله مشکل آفرین شد . عضدوالدوله بغداد را تصرف کرد و قصد بازگرداندن عزالدوله را داشت که با وساطت پدر، مشکلات فیصله یافت .
پس از مرگ رکن الدوله درسال 366 ق ، همدان و اطراف آن به ابوالحسن (فخر الدوله ) ، و اصفهان به مؤید الدوله تفویض شد به شرطی که از برادر خود عضدالدوله ، اطاعت نمایند .
عزالدوله و فخرالدوله در مخالفت با برادر قد علم کردند که به دستور عضدالدوله، سرکوب شدند . اما ، مؤید الدوله همواره نسبت به برادر وفادار ماند . عضدالدوله پادشاهی علم دوست و فرهنگ پرور بود وبا تسامح و بردباری با همه اهل ادیان و مذاهب و اندیشه ها رفتار می کرد . شیعی بودن او سبب شد تا بسیاری از مورخان و عالمان دینی در کتابهای تاریخی و دینی خود از او به نیکی یاد کنند .
او در سال 372 ق ، به سبب بیماری صرع دست از جهان شست و پسرش ابوکالیجار مرزبان (= صمصام الدوله) به جانشینی او برگزیده شد . فخرالدوله نیز به جای مؤید الدوله نشست و با صمصام الدوله روابط خوبی برقرار کرد . اما ، در سال 387 ق، مرد و پسرش ابوطالب رستم (مجدالدوله ) جای پدر را گرفت چون او چهار سال بیشتر نداشت ،«سیده خاتون » مادر او عهده دار امور گرگان و پس ازآن ری گردید . در اختلافات پدید آمده میان مجدالدوله و برادرش شمش الدوله نیز ، نفوذ وقدرت نمایی نظامیان ، مجدالدوله از سلطان محمود غزنوی کمک خواست و سلطان به ری آمد اما ، به جای کمک به مجدالدوله ، او را دستگیر کرد به خراسان فرستاد .
در شیراز ، میان بازماندگان عضدالدوله اختلاف پدید آمد . شرف الدوله برچشم برادرش صمصام الدوله میل کشید و دربغداد ، به نام بهاءالدوله خطبه خواندند . سرانجام ، صمصام الدوله به دست دیلمیان کشته شد و بهاءالدوله خلیفه عباسی را دستگیرکرد و قادربالله را به جای او نشاند و فارس و خوزستان و کرمان را تسخیر کرد . پس از درگذشت او درسال 403 ق میان پسرانش ، سلطان الدوله ، جلال الدوله ، ابوالفوارس و شرف الدوله ، اختلاف افتاد و کار به جنگ و جدال کشید که سرانجام ، ابوالفوارس به سلطان محمود غزنوی پناهنده شد .
اختلاف بازماندگان آل بویه و پیشرفت های چشمگیر غزنویان و سلجوقیان وضع حکومتی این سلسله ایرانی و استمرارآن را به مخاطره افکند .
ابوکالیجار در سال 440 ق مرد و پسرش ابونصرخره فیروز به نام الملک الرحیم به جای او نشست و به خوزستان و فارس لشکر کشید . اما ، طغرل سلجوقی در سال 447 ق ، وارد بغداد شد و الملک الرحیم را دستگیر کرد .
ابوجعفربن دشمن زیار (پسرخال مادر مجدالدوله دیلمی) که او را بدین سبب ابن کاکویه می خواندند ، به فرمان مجدالدوله در اصفهان حکومت داشت و اندک اندک قدرتی فراهم آورد و ملقب به علاء الدوله شد . ابن سینا حکیم بزرگ ایران مدت ها وزارت او را برعهده داشت . در جنگ با مسعود غزنوی ، علاءالدوله شکست خورد و خزانه او به غارت رفت . پس از مرگ او در سال 434 ق ، فرامرز (ظهیرالدین ابومنصور ) به جای او نشست و تا سال 443 ق کم و بیش قدرتی داشت و سرانجام به طور کامل مضمحل شد .
افزون برسلسله ها و خاندان های یاد شده ، سلسله های دیگری چون خوارزمشاهان (غیرازسلسله خوارزم شاهیان مشهور) امیران چغانی ، فریغونیان ، روادیان ، شدادیان ، شروانشاهان ، ملوک شبانکاره و شاهان غرجستان ، امیران غور و جز اینها در نواحی مختلف ایران زمین حکمرانی داشتند که پاره ای ازآن ها در حمله ترکان ، خاصه سلجوقیان ، از میان رفتند و برخی پس از حمله مغول ناپدید شدند .

 

5. سلسله های ترک نژاد
ترکان در شمال ایران زمین ، از مرزهای مغولستان و چین تا دریای سیاه از قرن ششم میلادی نامبردار بوده اند . این جامعه به علت گستردگی جغرافیایی به شمالی و جنوبی و از لحاظ سیاسی و حکومتی به شرقی و غربی (خانات ترکان شرق ، خانات ترکان غرب ) تقسیم شده اند . ترکان غربی همسایگان ایران به شمار رفته اند و از دو جانب شرقی و غربی دریای خزر با این کشور برخوردهایی داشته اند با گسترش اسلام در خراسان و ماوراءالنهر ، ترکان با اسلام کم و بیش آشنایی پیدا کردند و با روی کارآمدن سامانیان ، به سبب حضور نظامیان ترک ، اندک اندک شرایط ورود آنان به ایران از ناحیه شرقی دریای خزر فراهم شد . نخستین سردارترک درلشکر سامانیان البتکین بود که به غزنه رفت و به حکومت پرداخت وپس از او دامادش سبکتکین در سال 366 ق جانشین او شد و سلسله غزنویان را پدید آورد و در سال 387 ق ، هم زمان با حکمرانی پسرش محمود در نیشابور ، چشم از جهان فرو بست .
محمود پس از کنارگذاشتن برادرش اسماعیل با لقب « سلطان » و «یمین الدوله » بر اریکه قدرت نشست و به تدریج برخراسان و سیستان مسلط شد و چند نوبت به هندوستان حمله کرد و درسال 407 ق خوارزم را نیز تصرف کرد ، و در سال 416 ق معبد سومنات را ویران کرد . ری را نیز زیر فرمان خود درآورد با آن که علم دوست و شاعر پرور بود ، اما کتابها و رسائل معتزله و شیعی را آتش زد و نسبت به « رافضیان » تعصب زیادی داشت . چنان که گفته است :
« بدین خلیفه خرف شده بباید نبشت ، که من از بهر عباسیان انگشت در کرده ام در همه جهان و قرمطی می جویم و آنچه یافته آید و درست گردد بردارمی کشند» (بیهقی ، 1336 ، ص 183 ) .
او در سال 421 ق درگذشت و پسرش محمد ، بنابر وصیت محمود ، جانشین پدر شد اما برادرش مسعود بر او شورید و زمام امور را دردست گرفت . در این زمان سلجوقیان قدرت یافتند و پاره ای از شهرهای شرقی ایران را تسخیر کردند . او در فتنه های داخلی لشکریانش ، در سال 432 ق کشته شد و دوباره برادرش محمد به سلطنت رسید ، پس از مدتی مودود پسر مسعود به خون خواهی پدر برخاست و قدرت را به دست گرفت ، اما سلجوقیان پیشروی می کردند و گویی زمان غزنویان به سررسیده بود . در سال 441 ق مودود به مرض قولنج از دنیا رفت و جانشینان او نیز ، یکی پس از دیگری ، به قدرت ظاهری رسیدند ، اما زمانه به هیچ روی با آنان دمساز نبود . و سرانجام لشکریان سلجوقی در دندانقان مرو برآنان پیروز شدند و سلسله جدیدی از ترکان به حاکمیت رسیدند و به قول مسعود غزنوی « به مرو گرفتیم و هم به مرو برفت » ( همان ، ص 639 ) .
طغرل در سال 431 ق وارد نیشابور شد و به نام او خطبه خواندند . سلجوقیان ، خوارزم و گرگان و طبرستان را تصرف کردند و تا مرزهای روم پیش رفتند . امپراتور روم به ناچار از در صلح درآمد . در این زمان اصفهان از حیطه قدرت علاءالدوله خارج شد . ری پایتخت سلجوقیان گردید . در سال 446 ق آذربایجان را هم تصرف کردند . دختر خلیفه قائم بامرالله به نکاح طغرل رضایت داد و در سال 455 ق این پادشاه دلیر در ری چشم از جهان فروبست و آلب ارسلان پسرعم او به قدرت رسید و خواجه نظام الملک را برمسند صدارت نشاند و در سال 458 ق ملکشاه به ولیعهدی برگزیده شد .
جنگ آلب ارسلان با رومانوس امپراتور روم ، از وقایع مهم تاریخی آن عصر است که درآن سلجوقیان پیروز شدند و امپراتور را که اسیر شده بود ، سپاهیان اسلام ، به دستور آلب ارسلان آزاد کردند . در جنگ دیگری که در سال 465 ق در ماوراءالنهر رخ داد . آن پادشاه عاقل و عادل و کریم زخمی سخت برداشت و پس از چند روز درگذشت و پسر جوانش ملکشاه جانشین اوشد و پس ازسرکوبی بسیاری از شورش های داخلی و خاندانی ، در سال 480 ق به بغداد رسید و دخترش را به عقد خلیفه عباسی المقتدی در آورد . در همه لشکرکشی ها و اداره امور کشور رأی و درایت خواجه نظام الملک ، وزیر فرهنگ دوست و دانش پرور او ، کارساز بود ، اما او در سال 485 ق به دست فداییان اسمعیلی ، نزدیک نهاوند ، به قتل رسید و یک ماه بعد ازآن ملکشاه نیز رخت بربست و زوال دولت سلجوقیان اندک اندک آغاز شد . تا سال 498 ق جنگ فرزندان ملکشاه با یکدیگر ، که تحریکات درباریان و لشکریان و بانوان حرم در آن دخالت بسیار داشت ، شیرازة سلطنت را متزلزل کرد . در سال 511 ق سلطان محمد بن ملکشاه غیاث الدین از دنیا رفت وپسرش محمود به جانشینی او انتخاب شد ، اما نتوانست در برابر عم خود سنجر قد علم کند و پس از آن که مغلوب شد ، با دختر او ازدواج کرد و تنها به حکومت عراق عجم و عراق عرب قناعت کرد . سنجر قریب 41 سال سلطنت کرد . در زمان او غوریان و خوارزمشاهیان قدرت یافتند و قراختاییان کاشغر نیز در شرق سرزمین های سلجوقیان سربه مخالفت برداشتند . سنجر برآنان غلبه کرد و سراسر منطقه گسترده آسیابی را زیر فرمان درآورد . به طوری که به راستی ، « از حلب تا کاشغر میدان سلطان سنجر » بود ، اما در جنگی با غزها اسیر شد و پس از استخلاص در سال 552 ق چشم از دنیا فروبست . سلجوقیان در نقاط مختلف ایران حکومت های کم و بیش مستقلی داشتند . در عراق محمود بن ملکشاه تا سال 525 ق بر اریکه قدرت بود و پس از او طغرل بن محمد بن ملکشاه تا 529 ق حکمرانی کرد وپس از او مسعود به سلطنت رسید که با خلیفه عباسی مستر شد نبرد آغازید و در سال 547 ق در همدان درگذشت و برادرزاده اش ملکشاه بن سلطان محمود جانشین او شد و به همین سان دیگر سلجوقیان عراق بر مسند قدرت ظاهری نشستند و سرانجام در سال 590 ق حکومت آنان منقرض شد .
سلجوقیان کرمان هم تیره دیگری بودند که از سال 433 ق به فرمان طغرل بی

دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله تاریخ ایران