فی ژوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی ژوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود تحقیق کامل درمورد آزادی اندیشه و عقیده

اختصاصی از فی ژوو دانلود تحقیق کامل درمورد آزادی اندیشه و عقیده دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود تحقیق کامل درمورد آزادی اندیشه و عقیده


دانلود تحقیق کامل درمورد آزادی اندیشه و عقیده

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه: 46
بخشی از توضیحات:

آزادی اندیشه و عقیده

یکی از نیازهای طبیعی و امتیاز اصلی انسان, آزادی است. شرافت و کرامت انسان و ثواب و عقاب انسان در گرو آزادی است. اگر انسان آزاد نباشد, اصلاً کارهای خوبش هم ارزشمند محسوب نمی‌شوند. درواقع اگر اختیار نداشته باشد که خوب را انتخاب کند, انتخاب خوب ارزش پیدا نمی‌کند. رشد, شکوفایی, پویایی جامعه, برداشتن موانع و همچنین رشد و توسعة جامعه نیز به آزادی است. یکی از شبهاتی که به آزادی وارد می‌شود, همین دیدگاه رایج نسبت به "ارتداد"‌است. گفته‌اند که پایه و بنای اسلام بر آزادی است, چون خداوند انسان را طوری معرفی می‌کند که خلیفة خدا روی زمین است و به ملائکه دستور می‌دهد که بر این انسان سجده بکنند. به خاطر این‌که او برتری‌ها و ویژگی‌هایی دارد که ملائکه ندارند. یکی از ویژگی‌های ملائکه این است که "یفعلون ما یؤمرون" هر چه دستور داده می‌شود, بی‌چون و چرا عمل می‌کنند, ولی انسان‌ها این‌گونه نیستند. چند امتیاز دارند که یکی از آنها "آزادی و قدرت انتخاب" است. این بنای فلسفی در زندگی انسان و تعیین مقدرات او در جامعه است. حال یکی از مسائل دربارة آزادی, حق انتخاب عقیده است, چون عقیده مربوط به قلب و دل است؛ انتخاب عقیده در آ‎غاز و در تداوم. در مورد انتخاب عقیده در آغاز کسی تردید نکرده و آیات بسیاری بر این معنا دلالت دارد, ولی دلالت این آیات منحصر به انتخاب نخستین نیست, زیرا تهدید و ترس در عقیده ارزشی ندارد و اکراه در دین فایده‌‌ای ندارد و در هر صورت بی‌فایده است.

آزادی در اندیشه اسلامی

در اندیشه اجتماعى امروز غرب آزادى به معناى مجبور نبودن انسان و مواجه نشدن او با مانعى براى انتخاب گونه‏اى از ارزشها، اخلاق و رفتار در زندگى مطرح مى‏شود 0

ولی این نکته هم مورد اتفاق است که نمى‏توان چنین معنای وسیعی را به طور مطلق و به بدون هیچ قید و بند و حد و مرزى پذیرفت و تقدیس کرد. زندگى اجتماعى انسان خود عاملى است که انسان را مجبور به پذیرش محدودیتهایى بر سر راه این آزادى مى کند.

مسئله مهم براى اندیشمندان غربى افزایش آزادى انسان در زندگى فردى و اجتماعى‏ و به حداقل رساندن محدودیتها به ویژه در بخشى است که از سوى دولت براى برقرارى نظم اجتماعى اعمال مى‏شود 0

لیبرالها مى‏گویند دولت و نهادهایى مثل نهاد دین نباید یک شیوه زندگى را به عنوان شیوه داراى رجحان و برترى به شهروندان تحمیل کنند بلکه باید هر فرد را به عنوان یک واحد مستقل، در جامعه آزاد بگذارند تا ارزشها و هدفهاى زندگى را متناسب با میل و تمایل شخصى خود برگزیند.جان استوارت میل مى‏گوید: حتى اگر شیوه ای داراى ترجیح بوده و به خیر و صلاح مردم باشد باز نباید آن را به شهروندان تحمیل کرد. بنتام هم مى‏گوید: منافع فردى همانا تنها منافع واقعى است پس باید انسانها براى رسیدن به این منافع که صرفا منافع مادى و تأمین کننده لذتهاى مادى براى انسانها هستند از آزادى کامل برخوردار باشند.اگر انسانى را از رسیدن به خواسته‏اش محروم کنیم در حقیقت به هویت انسانى او تعرّض کرده‏ایم.

محدوده آزادى در دیدگاه این اندیشمندان، برخورد با آزادى و حقوق دیگران است. جز این هیچ چیز نمى‏تواند آزادى را محدود کند. یعنى انسان براى اینکه بتواند در جامعه زندگى کند، باید مقدارى از خواست و اراده خودش چشم بپوشد تا زندگى اجتماعى برایش ممکن شود.

اصل زیر بنایى جان استوارت میل در تعیین حدود آزادى این است که یگانه هدفى که آدمیان اجازه دارند براى وصول به آن منفردا یا مجتمعا در آزادى عمل یکى از افراد جامعه تصرّف کنند صیانت نفس است و تنها مقصودى که به منظور رسیدن به آن ممکن است به حق هر عضوى از جماعت متمدن برخلاف اراده وى اعمال قدرت شود بازداشتن او از آسیب رساندن به دیگران است. تامین خیر او اعمّ از جسمانى یا روانى جواز کافى براى این کار نیست.

پس تنها محدودیتى که در برابر آزادى وجود دارد این است که از آن نفى آزادى دیگران پیش بیاید، زیرا اگر هر انسانى بخواهد خواسته‏هاى خودش را در زندگى اجتماعى بطور نامحدود اعمال کند، زندگى اجتماعى به هرج و مرج کشیده مى‏شود و با هرج و مرج اولین چیزى که قربانى مى‏شود، خود آزادى است. پس ما مجبوریم به خاطر خود آزادى دست از آزادى برداریم و این کار معقول و کاملا قابل پذیرش است. ما باید به آزادى دیگران احترام بگذاریم به این دلیل که اگر به آزادى دیگران احترام نگذاریم، آزادى خودمان هم از بین خواهد رفت. پس به خاطر حفظ آزادى خود، مجبوریم آزادى دیگران را هم محترم بشماریم.

برخى از فیلسوفان لیبرال گفته‏اند حتى هدف هم نباید آزادى را محدود کند. آزادى نباید معطوف به هدف باشد. آزادى اگر بخواهد معطوف به هدف باشد و در جهت رسیدن به یک هدف بکار گرفته شود این خودش موجب نفى آزادى مى‏شود، زیرا در این صورت آزادى را وسیله‏اى مى‏دانیم تا ما را به آن هدف برساند. یعنی ما آزاد نیستیم در مسیرى جز در مسیر رسیدن به آن هدف حرکت کنیم. این به معنی محدودیت آزادى و امری خطرناک است.

نکته دیگر در اندیشه لیبرالی این است که آزادى ارزشش با هیچ اصل انسانى دیگر مساوى نیست. آزادى در کنار سایر ارزشهاى انسانى قرار نمى‏گیرد. مثلا شما نمى‏توانید بگوئید آزادى در کنار عدالت است. آزادى در کنار تساوى انسانها است. اینها در عرض همدیگر نیستند، بلکه در طول آزادى قرار دارند. آزادى بزرگترین ارزش و عالیترین مقصد است. اگر بین آزادى و عدالت تعارضى ایجاد شود اینجا آزادى مقدم است. ما نمى‏توانیم آزادى را به پاى عدالت، و ارزشهاى اخلاقى و غیره فدا کنیم. اگر بخواهیم به خاطر ارزش دیگرى دست از آزادى برداریم این با اصالت آزادى و ارزش اول بودن آن ناسازگار است.

 

آزادى در فلسفه لیبرالیسم

مسأله آزادى جایگاه خود را در فلسفه لیبرالیزم پیدا کرد. لیبرالیزم یک معنى لغوى و یک معنى اصطلاحى دارد، در معنى لغوى، لیبرالیزم یعنى آزادیخواهى. لیبرال کسى است که به دنبال اهداف آزادیخواهانه است. هر کس که براى آزادى ملت، کشور، مردم و دفع ظلم و اسارت انسانها تلاش مى‏کند یک لیبرال و یک آزادیخواه است. در این معناى لغوى هر انسان مبارزى یک لیبرال است.

شهید مطهرى فرموده‏اند: اندیشه‏هاى لیبرالیستى در متن اسلام وجود دارد. به این جمله استناد شده که ایشان هم لیبرالیسم را قبول دارد. روشن است که منظور ایشان همین معنى لغوى لیبرالیسم است. اندیشه‏هاى لیبرالیستى اسلام یعنى اندیشه‏هاى آزادیخواهانه اسلام 0

در معنى اصطلاحى, لیبرالیزم، به یک فلسفه فکرى و اندیشه اجتماعى گفته مى‏ شود که یک نظام فکرى را ارائه مى‏دهد و بر یک مبانى فلسفى، معرفت شناسى و بر یک مبناى انسان شناسى مبتنى است 0

لیبرالیزم به این معنى، فلسفه ای است که آزادى مهمترین جایگاه را در آن پیدا کرده است. بنابراین بخاطر اینکه ما معناى آزادى را در اندیشه غربى درست بفهمیم و تحلیل کنیم، باید به فلسفه لیبرالیسم بپردازیم و با آن آشنا شویم.

کتاب ظهور و سقوط لیبرالیسم آر بلاستر و ترجمه آقاى عباس مخبر. کتاب خوب و خواندنى است در تحلیل مبانى لیبرالیسم و نقد آن. لیبرالیسم و آزادى لیبرالیستى در اندیشه اجتماعى، مثل بنتام، هیوم و میل بنیان‏گذارى شد. اینها از بنیان‏گذاران تفکر جدید غرب هستند. در قرن18 و 17 میلادى این اندیشه به صورت یک نظام فکرى خودش را عرضه کرد. لیبرالیسم ابتدا در صحنه اقتصاد خود را نشان داد. اقتصاد لیبرالیستى مدعى این بود که انسانها براى فعالیتهاى اقتصادى باید کاملا آزاد باشند. هیچ محدودیتى در فعالیتهاى اقتصادى نباید وجود داشته باشد. دولت لیبرال، یعنى دولتى که نباید هیچگونه دخالتى در فعالیتهاى اقتصادى بکند 0 در اندیشه اقتصادى لیبرالیسم دولت باید به عنوان یک نگهبان و پاسبان از صحنه فعالیتهای اقتصادى خارج باشد. دولت حق دخالت در نظام اقتصادى و یا جلوگیرى از فعالیت اقتصادى مردم را ندارد. بلکه تنها باید مواظب باشد که در میدان تلاش و مبارزه اقتصادى هرج و مرج و دعوا بوجود نیاید0. نتیجه این فکر این است که در این میدان اقتصادى آزاد، یک عده انسانهاى جسورتر و زرنگ‏تر مى‏آیند و به یک سرمایه‏داران بزرگ تبدیل مى‏شوند0اینها آزادند که بتوانند هرگونه خواستند براى ازدیاد ثروت از شرایط جامعه استفاده کنند و هیچکس و هیچ عاملی هم نباید مانع سودجویى اقتصادى آنها شود و به خاطر این که این کار خلاف عدالت و خلاف انصاف است مانع تلاش اقتصادى افراد شود.

این نوع تفکر اقتصادی به بوجود آمدن دولت لیبرال منتهی شد و نتیجه آزادی مردم این شد که سرمایه‏داران هرگونه که خواستند از منابع طبیعى و از نیروى کار جامعه استفاده کنند.

این تفکر به پیدایش سرمایه‏دارى جدید انجامید0 انسان به دنبال انقلاب صنعتى توانست در صنعت به یک تکنولوژى جدید دسترسى پیدا کند ، این تحول در صنعت ابتدا در کارخانه‏هاى ریسندگى انگلیس آغاز شد0 آزادى اقتصادى لیبرالیستى موجب شد که کارخانه‏داران انگلیسى آزادانه بتوانند از نیروى کار مردم استفاده مطلق کنند. دهها سال کودکان خردسال را در این کارخانه‏ها، با ارزان‏ترین قیمت و در بدترین شرایط انسانى، بکار مى‏گرفتند و هیچ نیرویی هم نبود که جلوى سودجویى مفرط آنها را بگیرد و آنها را ملزم کند که مقدارى از سودپرستى دست برداریند و به رفاه کارگران برسند. دولت لیبرال هم هیچ تمایلى نداشت به نفع بقیه گروههاى مردم در وضع اقتصادى جامعه دخالت کند.

این تفکر لیبرالی در صحنه‏هاى دیگر هم به اجرا در آمد. در زمینه اخلاق، فیلسوف لیبرالیست مى‏گفت: ما اصلی اخلاقى که بتواند آزادى را محدود کند نداریم. هیچ عاملى حق ندارد که انسان را از آنچه دلخواه اوست باز دارد. در اندیشه لیبرالیستى وجود ارزشها و اصول اخلاقى و دینى که خواست دلخواه فرد را محدود کند هم نفى شد.

 

فردگرایی

اصل فردگرایى یکى از پایه‏هاى فلسفه لیبرالیزم است و ریشه در انسان‏شناسى لیبرالى دارد. فردگرایى و اصالت فرد حرفش این است که فرد یعنى یک واحد انسانى که از واحدهاى دیگر انسانى متفاوت است 0آن چیزى که شخصیت وجودى انسان و گوهر وجودیش را شکل مى‏دهد مشترکات او با دیگر انسانها نیست. انسانیت انسان به امتیازات فردى اوست نه به مشترکات انسانیش. اگر بخواهیم ببینیم شخصیت و گوهر وجود انسانها چیست. نباید نگاه کنیم که انسانها در چه چیزى با هم شریک هستند و اصول فطرى مشترکشان چیست. تنها فرد و مختصات فردى است که شخصیت انسانى او را تشکیل مى‏دهد. انسانها یک نیازهایى دارند که بین آنها مشترک است، نیاز به خواب، خوراک و... تا وقتى این نیازها ی مشترک در میان است، شخصیت فرد انسانى خودش را نشان نمى‏دهد. همه احتیاج به لباس دارند، آن هویت فردى چه موقع نشان داده مى‏شود؟ وقتى دو نفر مى‏روند مغازه و میخواهند لباس انتخاب کنند،. شخصیت و هویت فردى این دو نفر وقتى نشان داده مى‏شود که آنها رنگ و مدل لباس مورد علاقه خود را انتخاب میکنند. در این انتخاب فردى است که هویت و شخصیت انسانی آنها نشان داده مى‏شود. تنها دلخواه و اراده شخصى است که یک انسان را از انسان های دیگر ممتاز مى‏کند . از اینجا ما به این نتیجه مهم مى‏رسیم که اگر بخواهیم براى شکوفایى گوهر وجود انسان کار بکنیم و راهى نشان دهیم باید کارى کنیم که انسانها بهتر بتوانند خواست فردى و دلخواه فردى خود را محقق کنند و این جز در سایه آزادى مطلق و کامل بدست نمی آید.

پس وقتى ملاک شخصیت فرد، اِعمال خواست و اراده او شد، هرچقدر انسان براى اعمال خواست فردىاش آزادتر باشد شخصیت او شکوفاتر مى‏شود و به انسانیت بالاتری دست پیدا مى‏کند. پس ما برای شکوفایى شخصیت انسانى نباید دنبال عوامل انسانی و معنوى باشیم. براى شکوفایى شخصیت یک فرد و تأمین سعادت یک انسان، راهى جز باز گذاشتن دست او براى اجرای تمام خواسته‏ها و تمایلات فردیش نداریم. و در یک کلام سعادت انسان یعنى آزادى کامل برای اعمال تمایلات و خواهش های فردىاو.

از اینجا به اصل مهم دیگرى در فلسفة لیبرالیسم مى‏رسیم و آن این است که براى همه انسانها تنها یک راه سعادت وجود ندارد. بلکه هر انسان براى خودش یک راه سعادت منحصر به فرد دارد، چون سعادت فرد یعنى اعمال تمایلات فردى او و تمایلات انسانها هم با یکدیگر متفاوت است. خواسته‏هاى نفسانى خاص هر فرد ملاک و راه سعادت اوست. پس دیگر کسى نباید بگوید ما به اصول اخلاقى که بر زندگى همه انسانها حاکم باشد احتیاج داریم. اصول اخلاقى که بخواهد تمایلات فردى انسانها را محدود کند و انسانها را در یک مسیر قرار دهد، با سعادت و خیر فرد منافات دارد.

بنتام به عنوان یک متفکر برجسته لیبرال در این باره مى‏گوید که: »خیرِ هر انسان همان دلخواه اوست. ما براى انسان ها خیر مشترک نداریم.

از این انسان شناسى یک اصل مهم دیگر نشأت مى‏گیرد و آن انکار نقش عقل به عنوان هادى و راهنماى انسان به سوى سعادت است. اندیشه لیبرالى اساسا چنین هویتى را براى عقل قبول ندارد و چنین جایگاهى را براى عقل به رسمیت نمى‏شناسد. بهترین تعبیر در این باره از آن هیوم فیلسوف انگلیسى از بنیان‏گذاران فلسفه لیبرالیزم است که مى‏گوید: عقل انسان برده شهوت اوست و نه راهنماى او. کار عقل این است که به جاى نشان دادن راه و امر و نهى کردن به انسان تعارض بین خواستهاى نفسانى و شهوانى در درون او را برطرف کند و میان آنها اولویت‏گذارى نماید.

 

سودگرایى

یک اصل دیگر در فلسفه لیبرالیزم، اصل سودگرایى است. اصالت سود، یا یوتیلیتاریزم مى‏گوید: تنها آن چیزى برای انسان اهمیت و اصالت دارد که منافع شخصى او را تأمین کند. براى یک انسان آزاد، هیچ چیزى بیشتر از منافع شخصى خودش اهمیت ندارد. تمام تلاش انسان باید بر روی تأمین منافع شخصى خود متمرکز باشد و همه چیز باید با منفعت شخصى اندازه‏گیرى شود. یک عقیده، یک عمل، یک فکر به هر مقدار که براى انسان سود و منفعت مادی مى‏آورد به همان اندازه برایش ارزش دارد.

در اینجا باید به این نکته اساسى توجه داشت که چیزى که لیبرالها به عنوان خواسته‏هاى فرد مطرح مى‏کنند همان خواسته‏هاى مادى اوست. خواسته‏هاى معنوى در نظر آنها جایگاهى ندارد. از آنجا که در تحلیل همة انان انسان یک موجود مادى است وقتى از شکوفایى شخصیت فرد و نیازها و خواسته‏هاى فرد صحبت مى‏ کنند منظورشان جز تمنیات مادى و غریزىانسان چیز دیگری نیست. وقتى بحث منفعت فرد را مطرح مى‏کنند منظورشان تنها منافع مادى اوست 0

این گفته جالب از شهید مطهرى است که فاصله آزادى اسلامى با آزادى غربى، فاصله میان انسان در اندیشه اسلامى، با انسان در اندیشه غربى است. ممکن است کسى بگوید، رسیدن به منافع فردى هم به عنوان یک اصل و هدف در اندیشه اسلامى هم وجود دارد؛ یعنى انسان مؤمن باید به دنبال کمال فردى خودش باشد. اصل براى انسان مؤمن هم رسیدن به کمال فردى است. این هم مى‏شود منفعت فردى. عرفا هم دائم از لذت و ابتهاج نفس و اینکه نفس به دنبال لذتهاى بزرگ است، صحبت مى‏کنند 0 اینها ممکن است در الفاظ تشابه داشته باشند ولى تفاوت در این است که این ابتهاج و لذت که در اندیشه اسلامى مطرح مى‏شود با آن چیزى که در اندیشه غربى مطرح است کاملا فرق مى‏کند. انسانیتى که در آنجا هست با انسانیتى که اینجا است کاملا متفاوت اند. انسان در اندیشه لیبرالیزم غربى آن موجود مادى است که تنها مى‏خواهد به لذتها و خواسته‏هاى غریزى و نفسانى و شهوانى خودش برسد و شکوفایى او در همین حد است. و این خودى که در اندیشه غربى اصالت پیدا مى‏کند و همه چیز، باید در رابطه با منافع‏خود قرار بگیرد خودِ کاملا مادى است. یک خودِ حیوانى محدود است که کاملا در تضاد با خود متعالى او و منافع انسانهاى دیگر است. یک موجود کاملا جدا از انسانهاى دیگر. این خودِ غربی فرد را از همه انسانهاى دیگر جدا مى‏کند و منافع خویش را کاملا در تعارض با موجودات دیگر مى‏بنید. این انسان که در اندیشه غربى اصالت پیدا مى‏کند انسانی است که تنها به دنبال منافع مادى، شهوت و دلخواههاى خویش است و همه چیز را تنها براى خود مى‏خواهد. و با اثبات خود، نفى دیگران مى‏کند. دائما مى‏خواهد چیزى از دیگران چپاول کند براى تأمین خود. خودى است که همه چیز را براى خود مى‏خواهد، خودى است که دیگران را اصلا به رسمیت نمى‏شناسد، خودى است که مى‏خواهد همه را به خدمت و بندگى خویش بگیرد. در اندیشه لیبرالیسم این‏خود اصالت پیدا مى‏کند و آزادى این خود و منافع این خود مى‏شود اصل. در حالی که در اندیشه اسلامى خود متعالى انسانی است که اثبات خود را با نفى دیگران بدست نمى‏آورد، خودى است که تعالى خود را در شکوفائى استعدادهاى معنوىاش جستجو مى‏کند. ماهیت این خود به گونه‏اى نیست که براى اثبات خودش نیاز به نفى دیگران داشته باشد. بلکه با اثبات دیگران به اثبات و تعالی خود می رسد 0این تفاوت میان انسان اسلام با انسان غربی تفسیر از آزادى را نیز متفاوت مى‏کند. آزادى اسلامى به این معنى است که انسان براى شکوفا کردن استعدادهاى متعالى خود کاملا راه برایش باز است و محدود نیست . نباید مانعى براى رشد و تعالى‏اش وجود داشته باشد.

 

دلایل آزادى

یکی از استدلالهایی که در مسئله آزادى از سوى فیلسوفان غربى مطرح مى‏شود آنست که انسان موجودى است که باید با تلاش خود خویش را تعیّن ببخشد و انسانیت خویش را با دستان خود بسازد. ساخته شدن و تحقّق انسانیت هم هنگامى صورت مى‏پذیرد که استعدادهاى انسانى او شکوفا شود. هر انسانى باید از فرصت زندگى استفاده کند تا خویشتن و خود انسانیش را پرورش دهد و شکوفا کند و بدون این تلاش هر انسان در پژمردگى و رکود و تباهى کشنده فرو مى‏رود. آزادى راه شکوفا کردن این استعدادها و تعیّن بخشیدن به انسان است.

بحث تحقّق خود انسانى و بستگى آن به آزادى انسان هم از سوى فیلسوفان غربى مطرح شده و هم در اندیشه اسلامى مورد توجه قرار گرفته است. در اینجا یک بحث در مورد ماهیت خود حقیقى انسان و راه تحقق بخشیدن و شکوفایى آن است و بحث دیگر در مورد نقش آزادى در این امر است:

انسان موجودى است برخوردار از استعدادها و توانهاى بى‏شمار و داراى آگاهى نسبت به خود و استعدادهایش و طالب آن است که بتواند این تواناییها و استعدادها را به مرحله بروز و تحقق برساند. انسان هر چه این توانائیها را بارزتر و بالفعل‏تر ببیند و خود را در شکوفا کردن این استعدادها موفق‏تر احساس کند به احساس رضایت بیشترى دست مى‏یابد و خود را زنده‏تر و موفقتر مى‏یابد.

بروز و تحقق تواناییها در انسان به معنى دست یافتن به مرحله بالاترى از وجود و رسیدن به هستى بیشتر است. حتّى انسانى که به دنبال افزودن ثروت و قدرت است در این افزایش نوعى انبساط و رشد و گسترش خود را مى‏یابد و با دست یافتن به مال بیشتر و قدرت بالاتر خود را از بود و هست بالاترى برخوردار مى‏بیند. انسانى هم که با ذوق هنرى و زیبایى شناسى به خَلق آثار پر ارزش هنرى مى‏پردازد ویا دل خود را در گرو چنین آفرینش‏هایى مى‏نهد در این ارتباط و تعلّق تعالى وجود خود را مى‏یابد. بنابراین انبساط طلبی و توسعه و گسترش هستى خواهی را باید ویژگى انسان دانست و این همان چیزى است که به عنوان نامتعین بودن انسان از آن یاد مى‏شود یعنى انسان موجودى است که در یک مرحله از وجود و تعین و با یک ظرفیت و اندازه معین و از پیش ساخته به وجود نیامده است بلکه با تلاش و کار و با دست خود اندازه و ظرفیت خویش را متعیّن مى‏کند و شکل مى‏دهد.

حال این سؤال مطرح مى‏شود که جوهر و محتواى این انبساط و افزایش چیست؟ یعنى این خود انسانى با چه محتوایى و در چه امتداد و جهتى مى‏خواهد وسعت یابد؟ و این ظرفیت نامتعیّن او با چه مظروف و محتوایى شکل مى‏گیرد و به سخن دیگر استعداد پایان‏ناپذیر انسان براى رشد و افزایشِ هست و بودنِ خود چه ابعادى دارد و چه نوع استعدادهایى در انسان وجود دارد که با فعلیت یافتن آنها حقیقت انسان گسترش و توسعه بیشترى مى‏یابد و از تعیّن والاتر و برترى برخوردار مى‏شود.

در اینجا دو نگاه کاملاً متفاوت در تعریف خود واقعى و حقیقى انسان و استعدادهاى او مطرح است و با دوگونه انسان‏شناسى متفاوت دو پاسخ متضاد به این مسئله مهم داده مى‏شود.

پیشتر اشاره کردیم که در نگاه مادى به انسان که فلسفه امروز غرب پس از رنسانس در شکل اندیشه فردگراى لیبرال مطرح شده است خود حقیقى انسان عبارت است از مجموعه تمنیّات و خواستهاى نفسانى فرد که به صورت تمایلات شخصى و اجتماعى بروز مى‏کند و فرد انسان هر قدر بیشتر به این تمنیّات پاسخ بگوید از شخصیت رشدیافته بالاترى برخوردار مى‏شود. روانشناسى تجربى امروز غرب هم بر همین مسئله پاى مى‏فشارد که رشد شخصیت انسان مساوى با پاسخ گفتن به غرائز و تمایلات ونیازهاى مادى گوناگونى است که او در درون خود احساس مى‏کند. مانند نیاز به خورد و خوراک و ارضاى شهوانى و حبّ جاه و مقام و مطرح کردن خود و... . انسان تنها با برآوردن کامل خواستهاى نفسانى‏اش به رضایت‏مندى درونى مى رسد.

یکى از مکتب های فلسفی غرب، به نام فلسفه اگزیستانسیالیسم است. اگزیستانسیالیستها در میانه قرن20 میلادی خیلى میدان‏دار بودند. و یکى از بزرگترین متفکرین آنها به نام سارتر مى‏گوید هویت انسان، هویت در حال شدن است. انسان موجودى است دائم در حال شدن و در حال تغییر. خصوصیت انسان در بین سایر موجودات، متحول بودن اوست. انسان شخصیت ثابتى ندارد. هویت انسان یعنى موجودى که دائم خودش را مى‏سازد، فلسفه اسلامى هم شبیه همین را مى‏گوید که انسان موجودى است که در حال تکامل است دائما، جوهرى است در حال اشتداد که نوع ثابتى ندارد. ولى منظور اگزیستانسیالیستها از شدن، غیر از بحث شدن در فلسفه اسلامى است. سارتر و فلاسفه اگزیستانسیالست مى‏گویند که: شدن انسان به این است که راه برای اعمال خواست و رأى و اراده‏اش باز باشد و هیچ مانعى در برابرش وجود نداشته باشد. اگر مانعى در برابر آزادى انسان گذاشته شود این به معناى متوقف شدن انسان است. هیچ اصل اخلاقى نباید انسان را محدود کند. اگر انسان بخواهد به یک اصل اخلاقى پایبند باشد به معناى آن است که آزادى او و شدنش و انسانیتش محدود شده! به همین دلیل مى‏گوید: اعتقاد به خدا هم یکى از عواملی است که انسان را از شکوفایى انسانى باز مى‏دارد. زیرا انسان وقتى به خدا ملتزم شد، دیگر نمى‏تواند هر جور دلش خواست فکر کند و هرچه دلش بخواهد عمل کند.

در نگاه دیگرى به انسان، نیازهاى درونى و استعدادهاى او که نمایانگر خود و هستى حقیقى او هست بسیار برتر و گسترده‏تر از نیازهایى است که تمایلات غریزى و مادى و یا محیط اجتماعى به او القاء مى‏کند. در این نگاه و تحلیل انسان موجودى است با ظرفیتها و استعدادهای متعالى و هیچ موجودى در جهان آفرینش از چنین گستردگى وجودى و استعدادى برخوردار نیست. تعیّن و ظرفیتى که انسان بر اساس استعدادهاى ذاتى‏اش مى‏تواند براى خود بسازد نامتناهى و بى‏پایان است تا مرز رسیدن به اوصاف والاى الهى.

پس براى شناخت خودِ واقعى و حقیقى انسان باید نگاهمان را در مورد اساس هستى و جهان توسعه دهیم و آن را محدود به هستى مادى نکنیم بلکه براى هستى ابعاد و گستره‏اى متعالى‏تر ببینیم. انسان و استعدادهاى او را در نیازهاى مادى برخواسته از تمنیات و دلخواههاى نفسانى محدود نکنیم بلکه او را با پهنا و وسعتى به وسعت تمام هستى ببینیم و استعدادهایش را بسیارفراتر از وجود مادى و طبیعى او بدانیم.

تحقق واقعى حقیقت انسان در پاسخ گفتن به نیازها و استعدادهاى متعالى غیر مادى اوست و نتیجه این نگاه باز کردن میدان براى شکوفایى این استعدادها خواهد بودو براى این هدف نیازمند به تلاش و جهاد پیگیر براى عبور از نیازهاى مادى بسوى نیازهاى متعالى است نه با قطع این ارتباط و پرداختن به نیازها و استعدادهایى که او را در یک زندگى مادى و حیوانى محدود مى‏کند.

نکته دانستنى که اخلاق اسلامى به مامى آموزد آنستکه انسان داراى دو گونه احساس نسبت به حقیقت خود مى‏باشد: یکى احساس کاذب و دروغین نسبت به هویت و شخصیت خود که در نتیجه غفلت از نیازهاى متعالى و پرداختن به نیازهاى نوع اول ایجاد مى‏شود.در اینصورت انسان احساس مى‏کند با تأمین هرچه بیشتر این نیازهاى مادى به شکوفایى مى‏رسد و دیگرى احساس راستین نسبت به شکوفایى حقیقت والاى خود که در نتیجه توجه به نیازهاى معنوى ومتعالى و برقرار کردن پیوند صحیح میان این دو ایجاد مى شود. احساس رضایت و اطمینان انسان از شکوفایى خود در صورت اول احساسى ناقص و ناپایدار خواهد بود و شخصیت متزلزل و داراى نقصان و بى‏بهره از صفات و ارزشهاى انسانى را ببار خواهد آورد. درسایه خودیافتگى نوع دوم انسان به رضایت و اطمینان واقعى و آرامش پایدار مى‏رسد و شخصیت متعالى از خود نشان مى‏دهد که در اخلاق و رفتار و باورهاى او قابل مشاهده است.

 

آزادى در اندیشه اسلامى

رشد خود متعالى در انسان ملازم با رشد استعدادهاى گوناگون عقلانى، عاطفى، اخلاقى، هنرى و مادى و معنوى در انسان است.شکل گرفتن شخصیت متعالى انسان جز در سایه اراده و انتخاب آزاد او ممکن نیست و هیچ عاملى جز اراده آزاد او نمى‏تواند به شکوفایى خود متعالى او کمک کند. پس آزادى اراده شرط لازم براى شکوفایى خود حقیقى انسان است.

انسانها داراى ویژگیهاى متفاوتى هستند باز بودن میدان براى اینکه هر انسان بتواند استعداد خاص خود را در برترین شکل شکوفا کند راه تعالى شخصیت اوست. این نکته ضرورت آزادى براى انسان را در تمام مراحل رشد این استعدادها ضرورى مى‏سازد.

تعقّل و اندیشه‏ ورزى نقش محورى را در رشد شخصیت متعالى انسان ایفا مى‏کند. تأکید اسلام و قرآن بر عنصر تعقّل و تفکر این امر را روشن مى‏کند. روشن است که رشد تعقّل و تفکر با آزاد بودن عرصه اندیشه وبرداشتن موانع از برابر تعقّل ناب ممکن است. اسلام درباره موانع اندیشه و شیوه مقابله با آنها هدایتهاى فراوان و ارزشمندى را ارائه کرده است که باید جداگانه از آن سخن گفت.

 

انواع آزادى

انسان براى رشد و تکامل خود از آزادیهاى گوناگون برخوردار است. یک نوع آزادى، آزادى انسان از سلطه طبیعت و استفاده از منابع صبیعت است که خداوند در اختیار او قرار داده، یعنى انسان ازاد است که با ابزار علم و معرفت طبیعت و قوانین طبیعت را بشناسد. بر آنها تسلط پیدا کند و آنها را بکار گیرد و از آنها بهره‏بردارى کند. این یک اصل پذیرفته شده در اندیشه اسلامى است. قرآن مى‏فرماید: سخر لکم ما فى السموات و ما فى الارض یعنی خداوند آنچه در آسمان و زمین هست را مسخر براى انسان و تحت تسلط انسان قرار داد. یعنى انسان آزاد است که برود بر اینها مسلط شود و از اینها استفاده کند. آیا آزادى انسان در این استفاده نامحدود است؟ انسان از طبیعت هر جور استفاده‏اى که خواست مى‏تواند بکند. یک استفاده این است که انسان برود، انگور را استحصال کند و آن را شراب کند و از آن استفاده کند! این هم یک جور استفاده از طبیعت است. آیا انسان مى‏تواند از طبیعت به هر شکلى که خواست استفاده کند. یعنى اگر انسان آزاد است که از طبیعت استفاده کند این آزادى را چگونه تفسیر مى‏کنیم؟

این یک نوع آزادى است. آزادى دیگر انسان از سلطه انسانهاى دیگر است.آیه شریفه قرآن در سوره آل عمران آیه 64مى‏فرماید:

قل یا اهل الکتاب تعالوا الى کلمة سواء بیننا و بینکم الا نعبد الا الله و لانشرک به شیئا و لایتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله؛

یعنی اى پیامبر به اهل کتاب بگو، بیائید به دو اصل اساسى باور داشته باشید . در این صورت ما با شما همراه هستیم، و با شما اختلاف نداریم، این دو اصل با کتاب آسمانى خودتان تعارضى ندارد. این دو اصل را بپذیرید ما با هم مشکلى نداریم. بیائید باور کنید کلمه‏ای را و باورى را که هر دو در مقابل آن همسان هستیم. هر دو آن را مى‏پذیریم. یکى عبودیت خداوند و پذیرش حاکمیت مطلقه خداوند و دوم اینکه هیچکدام از ما، انسانى را به عنوان رب و صاحب اختیار مطلق نپذیرد، در مقابل انسان تواضع مملوکانه نکند. یعنی آزادى انسان از اسارت انسانهاى دیگر. پس آزادی انسان در برابر انسانهای دیگر یکى از اصول محکم اندیشة اسلامى است. ما این اصل را در اندیشه غربى نمى‏بینیم، در اندیشه غربى با آن توضیحاتى که دادیم، انسان باید آزاد باشد در رسیدن به خواسته‏ها و تمنیات نفسانى خویش. حالا اگر رسیدن انسان به این تمنیات نفسانى نیاز داشت انسان برود برده یک پولدار و اربابى بشود!! و بندگى مطلق کند، آزادى غربى این بندگى را به هیچ‏وجه نفى نمى‏کند، پس تفاوت اساسى اینجااست. در آزادى غرب، نفى سلطه دیگران، نه تنها مورد مذمت قرار نمى‏گیرد بلکه گاهى انسان براى رسیدن به خواسته‏هاى نفسانى خودش بزرگترین ذلتها و اسارتها را مى‏پذیرد و عیبى هم ندارد.

آزادى سوم آزادى از سلطه هواها و خواهشهاى نفسانى است که در آن آیه در اصل اول قرار می گیرد. یعنى خارج شدن انسان از هر سلطه دیگرى غیر از سلطه و حاکمیت الهى. این هم آزادى دیگرى است. یعنى در اندیشه اسلامى، اگر این آزادیها در کنار هم قرار بگیرد انسان به یک شکوفایى و رشد متعالى شخصیتى مى‏رسد. البته از آن طرف هم اسلام این را ه را به ما نشان داده که وفتى مى‏توانیم به آزادى دوم و سوم برسیم (آزادى از سلطه دیگران و آزادى از سلطه هواهاى نفسانى) که به عبودیت الهى برسیم. یعنى عبودیت خداوند تضمین کننده این دو گونه آزادى انسان است بدون عبودیت خداوند، تحقق آنها امکانپذیر نیست.

آیا اینکه انسان از سلطه هواهاى نفسانى خارج شود به این معناست که باید خواسته‏هاى مادى‏اش را نفى کند؟ در اینجا اندیشه اسلامى جواب روشنى دارد. در اندیشه اسلامى هیچگاه نفى تمنیات نفسانى آنطورى که کلیسا خواسته‏هاى مادى را نفى مى‏کرد، خواسته نشده است. اسلام با این مخالف است. در اسلام مهم این است که نیازهاى مادى جهت پیدا کند، به سوى رشد و تعالى استعدادهاى الهى انسانى، پس آزادى مطلق تمنیات نفسانى در اسلام نفى مى‏شود اما اصل آن تمنیات خیر! در استفاده از طبیعت هم همین حرف است، یعنى استفاده بلامانع است اما استفاده آزاد به هر نحو خیر! ملاک ما چیست؟ ملاک این است که استفاده از طبیعت تا حدى که مانع رشد و تکامل و تعالى معنوى انسان نشود مجاز است .

 

آزادى فکر و اندیشه

بحث این است که آیا انسان به عنوان یک موجود متفکر و اندیشمند باید آزادى تفکر و عقیده را براى دیگران بپذیرد یا نه؟

برای اثبات آن استدلال‏هاى مختلفى مطرح شده‏است:

-1 مردم باید در بیان و فکر آزاد باشند چون ما برای اینکه به حقیقت دست پیدا کنیم، راهى جز ابراز اندیشه انسانها نداریم، باید همه صاحبان فکر و اندیشه آزاد باشند، باب تضارب فکر واندیشه باز باشد تا با برخورد این اندیشه ‏ها با یکدیگر معلوم شود کدام اندیشه ضعیف وکدام اندیشه قوى است. تنها راه براى فهمیدن اندیشه صحیح همین است. تنها با مقایسه نظرات، ما مى‏توانیم نظریه قوى‏تر را تشخیص دهیم و انتخاب کنیم. بدون طرح اندیشه های گوناگون و تضارب آن‏ها با یکدیگر، راهى براى دستیابی به حقیقت وجود ندارد. این نظر را گرچه مى‏شود در برخی موارد پذیرفت ولى در بعضى موارد این نظریه پذیرفته نیست، اعتقاد به خدا، معاد، وحى و..مشمول این نظریه نمى‏شود. براى اینکه ما بفهمیم آیا خدایى وجود دارد یا نه، راهش تنها تضارب اندیشه نیست. آیا تا وقتى ابراز عقاید مخالف نباشد ما نمى‏توانیم صحت اعتقاد به خدا را بفهمیم؟ خیر! این اعتقادات آنقدر روشن هستند و براى فکر و عقل ما آنقدر آشکار و شفاف‏اند که وقتى به هر عقلى ارائه شود، آن عقل مى‏تواند صحتش را بفهمد. لازم نیست منتظر بمانیم و ببینیم که آیا در این مورد اندیشة بهتری عرضه شده است یا نه .

این فقط قسمتی از متن مقاله است . جهت دریافت کل متن مقاله ، لطفا آن را خریداری نمایید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق کامل درمورد آزادی اندیشه و عقیده

مقاله ای پیرامون آزادی در اسلام

اختصاصی از فی ژوو مقاله ای پیرامون آزادی در اسلام دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقاله ای پیرامون آزادی در اسلام


مقاله ای پیرامون آزادی در اسلام

مقاله ای پیرامون آزادی در اسلام

26 صفحه

سه شنبه ۲۳ آبان ۱۳۸۵

چکیده: در اسلام، مراد از آزادی، آزادی درونی است؛ اما بدون تحقق آزادی بیرونی، رسیدن به آزادی درونی ناممکن است. اسلام صرفا پذیرای آزادی تفکر است و آزادی عقیده را نفی می‏کند. پذیرش آزادی اندیشه و آزادی بیان بر این نکته مبتنی است که باید میان دین و اندیشه دینی با آنچه «حقایق نهایی عالم هستی» نامیده می‏شود، فرق بگذاریم و معتقد باشیم که تصور خاصی از خداوند لازم نیست. اظهارنظر در باب سیاست و حکومت نیز، از آنجا که اسلام هیچ‏شکل خاصی از حکومت و نظام سیاسی را مطرح نکرده است، کاملاً آزاد است.


دانلود با لینک مستقیم


مقاله ای پیرامون آزادی در اسلام

کاراموزی در مورد شرکت تولیدی بافت آزادی

اختصاصی از فی ژوو کاراموزی در مورد شرکت تولیدی بافت آزادی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

کاراموزی در مورد شرکت تولیدی بافت آزادی


کاراموزی در مورد شرکت تولیدی بافت آزادی

لینک پرداخت و دانلود "پایین مطلب:

فرمت فایل: word (قابل ویرایش)

تعداد صفحه:162

فهرست مطالب:

مشخصات کلی کارخانه :

سالن وارپینگ :

بافندگی حلقوی پودی ( گردباف ) :

وضعیت بادامکهای صفحه و سیلندر :

ماشینهای اینترلاک( inter lock ) :

ژاکارد دورو سیلندر :

سیستم تغذیه و جایگاه بوبین ها :

     شرکت تولیدی بافت آزادی ( ساکای سابق ) سهامی عام در تاریخ 1384/03/06 تحت شماره ثبت 9228 در اداره ثبت شرکتهای تهران به منظور تولید و عرضه پارچه های کشباف ، تاری پودی بصورت رنگی و چاپی و انواع پرده های تور و فعالیتهای بازرگانی مرتبط با آنها به ثبت رسیده است و محل شرکت در بازار دالان امیدالملک و با ظرفیت تولید سالانه 400/000 متر انواع پرده ، توری و پارچه مبلی و دستکش بوده است . فعالیت اصلی شرکت طبق ماده 2 اساسنامه آن ایجاد و تاسیس و اداره کارخانجات تولیدی نخ ، بافندگی و تکمیل پارچه  می باشد .

     این شرکت در تاریخ 1356/01/25 به شرکت سهامی عام تبدیل و در تاریخ 1370/11/21 در سازمان بورس اوراق بهادار پذیرفته شده ( قبل از انقلاب اسلامی این شرکت ، یک شرکت خصوصی بوده است ) .    

نحوه اداره شرکت پس از پیروزی انقلاب اسلامی :

     اداره شرکت بافت آزادی پس از انقلاب اسلامی به استناد ماده واحد 6738 به عهده مدیریت دولتی قرار گرفت و در سال 1362‌ با توجه به زیان انباشته در اجرای ماده 141 قانون تجارت ، سرمایه شرکت از مبلغ 1/200/000/000 ریال به مبلغ 5/000/000 ریال تقلیل و در سال 1363 سرمایه شرکت از مبلغ 5/000/000 ریال به مبلغ 5/000/000/000 ریال افزایش یافت و در اسفند ماه همان سال در سازمان بورس و اوراق بهادار پذیرفته شد و سهام 54/97 درصد مربوط به سازمان صنایع ملی ایران در تاریخ 1374/04/12 در سازمان بورس و اوراق بهادار به کارگران شرکت و بخش خصوصی واگذار شد و به دلیل اینکه عملکرد شرکت از سال 1377 منجر به زیان گردیده ، معاملات سهام شرکت در سازمان بورس اوراق بهادار تهران به حالت تعلیق درآمده است .

       کارخانه بافت (1) دارای بخشهای چاپ تخت ، تکمیل ، تعمیرات شامل ، تراشکاری ، فرز کاری و…     می باشد .

     کارخانه بافت (2)‌ دارای بخشهای گردباف ، کتن ، راسل ، وارپینگ ،‌ ژاکارد ، برودری ( BRODERI)   می باشد به علاوه قسمت چهارلاتابی ، سیستم اداره کننده هیات مدیره می باشد که تصمیمات اصلی توسط آن اتخاذ می شود کخ تحت نظارت این هیات مدیره ،‌ مدیرعامل مسئولیت کارخانه ره به عهده دارد که در حال حاضر مدیرعامل جناب آقای قدکچیان می باشد .

بخشهای زیر ، زیر نظر مدیرعامل می باشد :

1) امورمالی و انبارها که شامل حسابداری و انبارداری است.

2) امور بازرگانی و تهیه مواد که امور مربوط به خرید و فروش و سفارشات کارخانه نیز می باشد .

3) امور اداری و کارگزینی

4) امور فنی و تولید که شامل آزمایشگاه ،‌ بخش آمار و کنترل ، نگهداری و تعمیرات نیز می باشد .

5) بخش آموزشی که به آموزش کارگران و کارمندان اشتغال دارد .

همچنین کارخانجات بافت آزادی دارای شورای اسلامی کار می باشد ، که وظیفه آن دفاع از حقوق حقه کارگران و کارمندان و مرجع اختلاف کارگران و مسئولین می باشد .

     کارخانجات بافت آزادی ( بافت (1)‌ و بافت (2) ) بصورت مجزا اداره می شوند یعنی هر کارخانه بصورت مجزا دارای بخشهای اداری و کارگزینی و مدیریت جداگانه می باشد . مدیران هر قسمت زیر نظر مدیرعامل انجام وظیفه می کنند . انبارهای این کارخانجات شامل : انبار قطعات یدکی ، انبار پارچه خام ، انبار محصول ، انبار زائدات و انبار رنگ و مواد مصرفی می باشد .

در بخش بازرگانی ، تحویل سفارشات و فروش محصولات و بازاریابی جهت محصولات انجام می شود .

مواد مورد نیاز داخل کارخانه سعی می شود حدالمقدور از داخل کشور تهیه شود ، در غیر اینصورت از کشورهای خارجی تامین می شود .

کارخانجات بافت آزادی دو نوع محصول دارد :

1) بصورت سفارشات از شرکتها ، افراد حقوقی یا کارخانجات دیگر است .

2) محصولاتی که به سفارش خود شرکت می باشد که در فروشگاه بافت آزادی به فروش می رسد . این نوع سفارشات دربرگه های سفارش با شماره سفارشات مشخص تامین می گردد .

     بخش مهم و حیاتی کارخانه که نقش بسزایی در سود دهی کارخانه دارد بخش آمار و کنترل کارخانه می باشد که کنترل و ثبت موارد در رابطه با تولید و انتقالات کالا دا به عهده دارد در این قسمت آمار تولید هر سال را بصورت مجزا حسابرسی کرده و سود حاصله را محاسبه می نماید و منحنی تولید و فروش هر سال را با سالهای قبل مقایسه می کند . در پایان لازم بذکر است که این کارخانه در کیلومتر 1 و 8 جاده کرج واقع شده است .  

     این بخش از آنجایی که ابتدای کار است ، بسیار حائز اهمیت است زیرا اگر بی دقتی و خطایی در این بخش اتفاق افتد در بافت نیز مشکلات عدیده ای ایجاد خواهد شد .

دمای سالن cْ25 – 35 و رطوبت آن 75 – 85% می باشد .

     بر اساس سفارشات سالن های راشل و کتن ، قرقرها را تهیه می کنند که بر اساس نوع بافت ، نوع نخ ، تعداد سرنخها و gauge ماشین متفاوت است . عمدتاً نخهای نایلون به شکل flat و نخهای پلی استر بصورت flat و تکسچره در اختیار این بخش قرار داده می شود .

عرض پارچه ها 4,3,2,1 متر می باشد .

     طول هر قرقره 0.5 m می باشد که بر اساس عرض پارچه می توان از چند قرقره استفاده کرد . قرقره هایی که در یک شانه قرار می گیرند باید هم متراژ و یک اندازه باشند ، در غیر اینصورت نخ قرقره ای که اختلاف طول دارد ، ایجاد ضایعات می کند . عرض پارچه های راشل می تواند 2،3 و یا 4 متر باشد ، بنابراین ربای عرض 4 متر ، 8 قرقره ، برای عرض 3 متر ، 6 قرقره و برای عرض 2 متر 4 قرقره نیاز داریم که این قرقره ها باید هم متراژ باشند .

     از آنجایی که gauge کتن بیشتر از gauge راشل است در نتیجه سرنخهای کتن بیشتر است . در کتن معمولاً 580 تا 720 رشته یا سرنخ پیشنهاد و سفارش داده می شود و در راشل معمولاً تعداد رشته ها 362 ،361،275 و … می باشد .

نخها پس از باز شدن از روی بوبین و عبور از سه ناحیه کشش مسیر زیر را تا پیچیده شدن روی بیم ها (پله) طی می کنند :


دانلود با لینک مستقیم


کاراموزی در مورد شرکت تولیدی بافت آزادی

دانلود تحقیق آزادی در تفکر

اختصاصی از فی ژوو دانلود تحقیق آزادی در تفکر دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود تحقیق آزادی در تفکر


دانلود تحقیق آزادی در تفکر

دراصول اساسى اسلام که به اصول عقائد معروفند آزادى اندیشه و تفکر سنگ اول و نقشى اساسى را بر عهده دارد وانسان بدون آن به دریافت روشن حقائق دست نیابد. در پرتو تفکر واندیشیدن در معیارهاى بنیادین واصالتهاست که حق از باطل تمیز یافته و راه از بیراهه روشن گردد. هم در مرحله ثبوت و دریافت حقائق و هم در مرحله تداوم و دل نهادن بر آن اندیشیدن ابزار مهم شناخت و تداوم بر آن اندیشیدن ابزار مهم شناخت و تداوم بر آن تلقى مى گردد کسانى که به گونه اى اندیشه انسان را محدود ساخته و مانع بر سر راه اوایجاد کرده اند در حقیقت مهمترین ارزشهاى انسان را نادیده گرفته واو رااز دستیابى به بسیارى از حقائق محروم ساخته اند.
در فروع دین که شامل همه تکالیف تشریعى[ اوامر و نواهى] و[ باید و نبایدها]است نیروى تفکر واندیشه انسان نیز یارى موافق براى دریافت وظائف وانجام فرائض ترک نبایدها بشمار مى رود.
تلقى غیرصحیح
برخى چنین پنداشته اند که اصول عقائد جاى اندیشیدن و فروع جاى تعبد و سمع است واندیشه و دقت و تفحص و جستجو در آن راه ندارد و انسانى را مى توان متعبد و متشرع دانست که بدون چن و چرا دستورات شریعت را پذیرفته و
از تفحص و کندوکاو در پیرامون آن بپرهیزد. بنابراین بحث از آزادى اندیشه و تفکر در فروع بحثى بیمورد و بیهوده است .این پندارهااز نفهمیدن درست فروع و کیفیت اندیشیدن در آن نشات گرفته است و بااندک توجه به مسائل فرعى اسلام ضرورت آن روشن مى گردد و معلوم مى شود که نه تنها سهم اندیشه و تفکر دراین گونه مسائل نادیده گرفته نشده بلکه اسلام از آن در راه درست به انجام رسانیدن پیام خود و حضور آن در همه زمانها و حل مشکلات و معضلات اجتماعى سود جسته و تفکر راازاسباب وصول به مقاصد خود بر شمرده است.
ابعاد و تفکر در فروع :
اندیشیدن در فروع و کندو کاو پیرامون آن از چند جهت ممکن بنظر مى رسد.
1. در باب مستندسازى و یافتن دلیل بر وجود و یا عدم حکم .
2. توسعه و تعمیم یا تخصیص و تقیید حکم در مسیر تطبیق آن با حوادث و رویدادها و مسائل اجتماعى .
3. درباب یافتن فلسفه و علت حکم به گونه اى که قابل دوام و بقاء تا زمان بحث باشد.
4. بعداز مستند بودن و مسلم بودن تردید در فایده و ضرورت آن حکم .
آنچه در فروع فقه بحث مى شود و بکارگیرى اندیشه در آن مطرح است بطور رایج قسم اول و دوم است . و آنچه در آن تعبد و تسلیم پذیرى لازم است قسم چهارم . گر چه در فروع فقهى قسم سوم احیانااز سوى فقهاى روشن اندیش بکارگیرى اندیشه مطرح بوده و بخش عمده اى ازاخبار و احادیث به بیان علل احکام و شرایع پرداخته که هر کدام در پاسخ به سوال کننده اى بوده است ولى سخن اصلى در سهم اندیشه در فروع در دو بخش اول و دوم است که مرتبط بااجتهاد در فروع است . همان چیزى که از ناحیه او در طى قرون و سالهاى متمادى عمر فقه واصول بسیارى از قواعد واحکام مسلم دستخوش دگرگونى قرار گرفته و زیر سوال رفته و همیشه احکام و دستورات فرعى اسلام در معرض پرسش قرار گرفته است .این کنجکاوى و چون و چراى از دلیل حکم و تطبیق آن براى اهل فن دلیل بر آزادى اندیشه در فروع است .
اجتهاد یا آزادى اندیشه در فروع
واژه هائى که در فقه براى عنوان عمل دست یابى به احکام بکار برده مى شود بخوبى نمایانگر جایگاه آزادى اندیشه در فروع است زیرا بدون وجود تفکر واندیشه ورى این واژه ها معنى پیدا نمى کند.[ تفقه] که یکى ازاین واژه هاست همان بررسى عالمانه در مسائل دینى است . فقیه به آن کسى گفته مى شود که به کشف و بررسى احکام دینى پرداخته و با نقادى در کلمات به صحت و سقم آن واقف گردد و درایت و دوراندیشى خود را بر روایات اعمال کرده و سره رااز ناسره تشخیص دهد.این از لوازم اولیه فقه و فقاهت مى باشد.
اجتهاد نیز که از ماده[ جهد و جهاد]است بمعنى بکار بردن منتهاى همت و نیرو بااین تفاوت که جهاد غالبا در نهایت سعى و تلاش در مقابل دشمن بکاربرده مى شود و کلمه اجتهاد غالبا براى بکار بردن منتهاى کوشش در فهم احکام است وانتخاب این واژه مى رساند که وسعت زمینه و میدان گاه تکاپو در حدى است که نهایت تلاش و بذل نیرو و توان را مى طلبد.
از دیگر واژه هائى که بکار مى رود واژه[ استنباط]است که به معناى بیرون کشیدن آب جارى از زیرزمین است . هنراستخراج آبهاى زیرزمین است که مستنبط با کنار زدن پوسته هاى ظاهر و فرافکندن غبارهاى متراکم از ناحیه حوادث تاریخى و با دسیسه هاى خارجى به مصفاى احکام صادره راه یافته و آن رااستخراج مى کنداینها کلماتى است که در فرهنگ اسلامى در رابطه با دستیابى به فروع واحکام اطلاق مى شود و انتخاب این کلمات بیانگر نقش نیروى اندیشه و تفکرانسانى دراین کار مهم است.
بنابراین سخن از آزادى اندیشه در فروع همان سخن از آزادى اجتهاد واستنباط و تفقه است . شاید براى برخى پرداختن به این مساله ازاهمیت چندانى برخوردار نباشد ولى توجه به اهمیت تفکر واندیشیدن صحیح در فروع ضرورت آن شناخت جریانهاى مخالفى که همواره به گونه اى در محدود کردن تفکر صحیح و غل و زنجیر زدن به دست و پاى اندیشه انسان تلاش نموده اند وازاین راه براى اسلام و مسلمانان مشکلات و بدبختیها آفریده اند ضرورت این بحث را روشنتر مى نماید.
ما دراین نوشتار بر آن نیستیم که سیر تاریخى اجتهاد وادله مخالفین و موافقین و بحثهائى ازاین قبیل را دنبال کنیم که از حوصله این نوشتار و هدفى که به دنبال دارد خارج است . بلکه مقصود توجه به ضرورت اجتهاد صحیح و آزادى آن (آزادى تفکر در فروع ) و ثمراتى که مى تواند بدنبال داشته باشد و نیز توجه دادن به محدودگران اندیشیدن در فروع و پى آمدهائى که به دنبال دارد مى باشد تا در مقطع کنونى که بسیارىاز فروعات فقهى ما نیازمند بازنگرى و تحلیل و تشریع در راستاى حل مشکلات و معضلات جهان اسلام است بتوانیم در محیطى آرام و با سعه صدر بدان بپردازیم .
ضرورت اجتهاد :
ازاولین کارهاى هر مسلک و نظام ارائه تفکر درست و دید کلى از جهان هستى است زیراانسان خود جزئى ازاین نظام بشمار آمده و باید با شناخت کلى از هستى به شناخت خود رسیده تا بتواند به تنظیم صحیح برنامه زندگى نائل آید و گام بعدى که سبب گردد حرکت انسان از واقعیتهاى مطلوب به حقیقت بپیوندد مساله تبیین خط مشى و طریقه درست براى وصول به آن اهداف است واجتهاد دراین گذرگاه نقش اصلى واساسى را بر عهده دارد. مساله ضرورت اجتهاد چیزى نیست که اختصاص به احکام دینى داشته باشد بلکه همه قوانینى که در رابطه با جوامع بشرى و مناسبات انسانى و زندگى اجتماعى انسان وضع شده است در صورتى قابل تداوم واجراء خواهد بود که همگام با تطور و تحول زمان حرکت کرده به خواسته هاى انسان در هر مقطعى از زمان پاسخگو باشد. واسلام از آنجهت که بفرموده خداوند مسلکى است کامل و همگانى [ الیوم اکملت لکم دینکم] [ و ماارسلناک الا کافه للناس] 2 به اجتهاد دراحکام بعنوان یک امر ضرورى مى نگرد زیرا روشن است کمال دراین نخواهد بود که براى همه جزئیات زندگى حتى فروعات در کتاب و سنت دستورى خاص رسیده که چنین چیزى نه منظوراست و نه ممکن واین اندیشه نیز بر خطاست که همه چیز را نبایدازاسلام انتظار داشت و عقل آدمى مى تواند مشرع و قانون گذار باشد بلکه فرا روى ما راه سومى است که اسلام کلیات را بیان کرده و خطوط اصلى حیات بشر را در جمیع شوون فردى واجتماعى ترسیم کرده و بر فقهاءاست که بعنوان وارثان انبیاء آن را تبیین کرده و برانطباق آن بر جزئیات و موضوعات مستحدثه اقدام کنند. منابع اصلى فقه ما چونان ذخائرارزنده اى است که در عمق عمومات و اطلاعات واشارات و مفاهیم کلى و معارف عالى از کتاب وسنت جاى دارد و دراین میان براى استخراج این ماده حیاتى از عمق مفاهیم ابزار کارآمدى لازم است تا بدان وسیله آن رااستخراج کرده و در شریان نیازهاى گوناگون انسان در زندگى اش جارى کند و همه ابعاد زندگى مادى و معنوى خود را حیات بخشد واین وسیله کارآمد همان اجتهاداست که اینک فکرها را توان و نیرو بخشیده واز سوى دیگراحکام فقهى را در قالب هاى کهنه باقى نگذارده بلکه در هر عصرى به لحاظ تطور نیازها بیان احکام فقهى را با قالب هاى متداول همگام مى سازد.
فقه واحکام الهى گر چه در طول تاریخ تغییر ناپذیراست ولى مى تواند نحوه بیان و عرضه آن متفاوت باشد و بگونه اى مسائل مطرح گردد که نیازمندیها و مشکلات روزمره را پاسخگو باشد.
بخشى از وظیفه فقهاءاجتهاد و تدارک این واقعیت است . بدین جهت اجتهاد از عوامل نوسازى فقه بشمار آمده و سبب مى شود که فقه تکامل پیدا کرده و بر طبق نیاز هر زمان قانون مورد نیاز را به جامعه ارائه دهد و جامعه رااز بن بستهاى پیدا شده رهائى بخشد.بنابراین اجتهاد یک ضرورت اجتناب ناپذیر و رمز حیات فقه و رشد اسلام است ازاین رو علماء بزرگ در بیان معناى اجتهاد ضرورت آن را متذکر شده اند.

 

 

 

شامل 57 صفحه word


دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق آزادی در تفکر