فی ژوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی ژوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق در مورد سوره شمس

اختصاصی از فی ژوو تحقیق در مورد سوره شمس دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد سوره شمس


تحقیق در مورد سوره شمس

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه:36

 

 

 

 

 

ََمقدمه

تفسیر :

آیه و ترجمه

محتوى و فضیلت سوره الشمس

 

 

 

 

 

ََمقدمه
این سوره در مکه نازل شده و 15 آیه دارد

محتوى و فضیلت سوره الشمس
این سوره که در حقیقت سوره تهذیب نفس و تطهیر قلوب از ناپاکیها و ناخالصیها است ، بر محور همین معنى دور مى زند، منتها در آغاز سوره به یازده موضوع مهم از عالم خلقت و ذات پاک خداوند براى اثبات این معنى که فلاح و رستگارى در گرو تهذیب نفس است قسم یاد شده ، و بیشترین سوگندهاى قرآن را به طور جمعى در خود جاى داده است .
و در پایان سوره به ذکر نمونه اى از اقوام متمرد و گردنکش که به خاطر ترک تهذیب نفس در شقاوت ابدى فرو رفتند، و خداوند آنها را به مجازات شدیدى گرفتار کرد، یعنى قوم ((ثمود)) مى پردازد، و با اشاره کوتاهى به سرنوشت آنها سوره را پایان مى دهد.
در حقیقت این سوره کوتاه یکى از مهمترین مسائل سرنوشت ساز زندگى بشر را بازگو مى کند، و نظام ارزشى اسلام را در مورد انسانها مشخص مى سازد. در فضیلت تلاوت این سوره همین بس که در حدیثى از پیغمبر اکرم (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) آمده است : من قراءها فکانما تصدق بکل شى ء طلعت علیه الشمس و القمر!: هر کس آن را بخواند گوئى به تعداد تمام اشیائى که خورشید و ماه بر آنها مى تابد در راه خدا صدقه داده است !.
و مسلما این فضیلت بزرگ از آن کسى است که محتواى بزرگ این سوره کوچک را در جان خود پیاده کند، و تهذیب نفس را وظیفه قطعى خود بداند.

ََآیه 1 - 10
آیه و ترجمه
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَ الشمْسِ وَ ضحَاهَا(1) وَ الْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا(2) وَ النهَارِ إِذَا جَلَّاهَا(3) وَ الَّیْلِ إِذَا یَغْشاهَا(4) وَ السمَاءِ وَ مَا بَنَاهَا(5) وَ الاَرْضِ وَ مَا طحَاهَا(6) وَ نَفْسٍ وَ مَا سوَّاهَا(7) فَأَلهَْمَهَا فجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا(8) قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکَّاهَا(9) وَ قَدْ خَاب مَن دَساهَا(10)

  ترجمه :


بنام خداوند بخشنده بخشایشگر
1 - به خورشید و گسترش نور آن سوگند!
2 - و به ماه در آن هنگام که بعد از آن در آید
3 - و به روز هنگامى که صفحه زمین را روشن سازد
4 - و قسم به شب آن هنگام که صفحه زمین را بپوشاند
5 - و قسم به آسمان و کسى که آسمان را بنا کرده .
6 - و قسم به زمین و کسى که آن را گسترانیده .
7 - و سوگند به نفس آدمى و آن کس که آن را منظم ساخته ،
8 - سپس فجور و تقوا (شر و خیر) را به او الهام کرده است
9 - که هر کس نفس خود را تزکیه کرده ، رستگار شده
10 - و آن کس که نفس خویش را با معصیت و گناه آلوده ساخته ، نومید و محروم گشته است .

 تفسیر :

 


رستگارى بدون تهذیب نفس ممکن نیست
سوگندهاى پى در پى و مهمى که در آغاز این سوره آمده ، به یک حساب ((یازده )) سوگند و به حساب دیگر ((هفت )) سوگند است ، و بیشترین تعداد سوگندهاى قرآن را در خود جاى داده ، و به خوبى نشان مى دهد که مطلب مهمى در اینجا مطرح است ، مطلبى به عظمت آسمانها و زمین و خورشید و ماه ، مطلبى سرنوشت ساز و حیات بخش .
نخست باید به شرح و تفسیر این سوگندها بپردازیم ، و بعد به بررسى آن مطلب بر اهمیت که این همه آوازه ها از او است .

نخست مى فرماید: به خورشید و گسترش نور آن سوگند (و الشمس و ضحاها).


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد سوره شمس

تحقیق در مورد سوره احزاب

اختصاصی از فی ژوو تحقیق در مورد سوره احزاب دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد سوره احزاب


تحقیق در مورد سوره احزاب

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه:30

 

 

 

 

 مقدمه:

سورهء احزا ب متضمن پنج خطاب به حضرت پیامبر اکرم (ص) یعنی هدایتگر امت و راهبر آن ا ست. پس از هر خطاب اموری را بیان میدارد که اجرای آن توسط پیامبر برای ایشان و همه امت مطلوب است.

  1. اولین خطاب:«یا ایّها النّّبیّ اتق الله و لاتطع الکافرین و المنافقین انّ الله کان علیماحکیما. و اتّبع ما یوحی الیک من ربّک ا نّ الله کان بما تعملون خبیرا.و توکل علی الله و کفی بالله وکیلا»(ای پیامبر،از خدا بترس و از کافران و منافقان اطاعت مکن ، زیرا خدا دانا و حکیم است . از هر چه از پروردگار وحی می شود اطاعت مکن ، زیرا خدا به آنچه می کنید آگاه است. به خدا توکل کن ،زیرا خدا کار سازی بسنده است .)

امر و نهی، هر دو متوجه پیامبر اکرم است . این دو برای تثبیت هر چه بیشتر اوست. همان گونه که شما به کسی که در حال پیشرفت است می گویید کسل مشو ،و یا به هر طرف برتر- در مسابقه میگویید سست مشو ! او که پیامبر خداست در تقوا کوتاهی نکرد ،و با کفر و نفاق نرمش به خرج نداد و جزاز وحی که بر او نازل شد از چیزد یگری پیروی ننمود،و از نامهای این پیامبر گرانقدر متوکل است. پس اگر به توکل امر میشود در واقع استمرار حالتی است که در میان مردم به آن معروف شده است.

  1. دومین خطاب در این سوره چنین است:« یا ایّها ا لنّبیّ قل لأ زواجک إ ن کنتنّ تردن الحیاة الدنیا و زینتها فتعالین أمتعکن و أسرّحکن سرلحا جمیلا»(ای پیامبر، به زنانت بگو : اگر خواهان زندگی دنیا وزینتهای ان هستید ،بیایید تا شما را بهرمند سازم و به وجهی نیکو رهایتان کنم.)

خانه پیامبر کاخ پادشاه نیست ،او در خانه خود به آسا نترین و کمترین اثاثیه اکتفا می کرد . در این بیت که خانه وحی است ، امکان اطاعت از شهوات و پیروی از لذتهای بیهوده وجود ندارد.

پیامبر اکرم (ص) زیر سلطه شکمش نبود ،ودر زندگی او مجالی برای فزونی طلبی وزیاده روی در غذاهای نیکو و زندگی مرفه وجود نداشت ،ولی همشرا نش از خانهای برزگان و ثروتمندان آمده بودند و به زندگی مرفه عادت داشتند ، لذا خیلی زود همه همسران گرد آمدند و خواستار نفقهای بیشتر و امکانات مرفه تر شدند ! وحی نازل شد تا همه این خواسته ها را از میان بردارد.

  1. سو مین خطاب در این سوره چنین است :« یا ایّها الّنبیّ انّا ارسلناک شاهدا و مبشرأ و نذیرا و داعیا الی الله بإ ذنه و سراجاً منیرا» ( ای پیامبر، ما تو را فرستادیم تا شاهد و مژده دهنده و بیم دهنده باشی. و مردم را به فرمان خدا به سوی او بخوانی و چراغی تابناک باشی.)

پیش از محمد (ص) نبو ت عامه ای که برای  تمام بشریت باشد وجود نداشته است!در گذشته هر یک از پیامبران به طور ویژه فقط برای قوم خود مبعوث می گر دیدند . اما نور ی که بر همه هستی تابیدن گرفت آفتاب تابان آخرت نبوت بود .

         لذا قران کریم ، این کتاب جاودانه الهی، اساس رسالت او شد. که در همان حال معجزه او نیز بود . قرآ ن خطابی است بر همه انسانها تا آنکه قیامت بر پا شود. طبیعت این خطاب گواهی می دهد که از جانب خداوند بی همتاست ، و حضرت محمد (ص) هیچ نقشی در آن ندارد مگر دریافت آن از سوی پروردگار و ابلا غش به مردم و اسوه حسنه بودن برای آنها.

  1. چهار مین خطاب در سوره احزاب طبقاتی را در بر میگیرد که امهات المؤمنین از آنان انتخاب می شوند. نه هر زنی شایسته آن است که همسر انسانی عظیم الشأن گردد.

انسان با کرامت و بزرگوار به فردی مانند خود نیاز دارد تا مجبور نشود به او بگوید:

ذریتی فإن الشُّحَّ یا ام مالک                      لصالح اخلاق الرجال سروق!

(ای ام مالک مرا رها مکن که تنگدستی اخلا ق نیک مردان را می رباید)یا اینکه ان گونه که حاتم به همسرش می گوید:

اما ویَّ إنّ المال غاد و رائحٌ               و تبقی من المال الأ حادیثُ و الذکر!!

(بدرستی که مال و ثروت مانند پول و دارایی از بین رفتنی است ، و صرفاً از آنها صحبتها و خاطراتی بر جای می ماند .)

باید که زن همسرش را در آنچه بدان مکلف شده یاری کند. پس اگر یار او نیست لااقل باری بر دوشش نباشد!!

  1. آخرین ندا ، این فرمایش خداوند متعال است:« یا ایّها ا لنّبیّ قل لا زواجک و بتاتک و نساء المؤ منین ید نین علیهنّ من جلا بیهنّ ذلک أدنی أ ن یعرفن فلا یؤذین و کان الله غفوراً رحیما»(ای پیامبر ،به زنان و دختران خود و زنان مومنان بگو که چدار خود را بر خود فرو پوشند . این مناسبتر است ، تا شناخته شوند و در مورد آزار واقع نگردند. و خدا آمرزنده و مهربا ن است .) آیات بعدی دلیل این فرمان را شرح می دهند.

دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد سوره احزاب

دانلود مقاله آیه الله سیدحسن مدرس

اختصاصی از فی ژوو دانلود مقاله آیه الله سیدحسن مدرس دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

فقیه مجاهد و عالم پرهیزگار آیه الله سیدحسن مدرس یکى از چهره هاى درخشان تاریخ تشیع بشمار مى رود که زندگى و اخلاق و رفتار و نیز جهت گیرى هاى سیاسى و اجتماعى وى براى مشتاقان حق و حقیقت نمونه خوبى است . او موقعیت خود را سراسر در راه اعتلاى اسلام نثار نمود و در جهت نشر حقایق اسلامى و دفاع از معارف تشیع مردانه استوار ماند.
همان گونه بود که مى گفت و همانطور گفت که مى بود. سرانجام به موجب آنکه با عزمى راسخ چون کوهى استوار در مقابل ستمگران عصر به مقابله برخاست و سلطه گرى استعمارگران را افشا نمود جنایتکاران وى را به ربذه خواف تبعید نمودند و در کنج عزلت و غریبى این عالم عامل و فقیه مجاهد را به شهادت رسانیدند.
این نوشتار اشاره اى کوتاه به زندگى ابرمردى است که بیرق مبارزه را تنها در تنگنا به دوش کشید و شجاعت تحسین برانگیزش چشم بداندیشان و زمامداران خودسر را خیره ساخت و بیگانگان را به تحیر واداشت . اگر ما به ذکر نامش می پردازیم و خاطره اش را ارج مى نهیم بدان علت است که وى پارسایى پایدار و بزرگوارى ثابت قدم بود که لحظه اى با استبداد و استعمار سازش نکرد و در تمامى مدت عمرش ساده زیستى ، تواضع ، قناعت و به دور بودن از هرگونه رفاه طلبى را شیوه زندگى خویش ساخت و از طریق عبادت و دعا و راز و نیاز با خدا، کمالات معنوى را کسب کرد.
ولادت و تحصیلات
شهید سیدحسن مدرس بر حسب اسناد تاریخى و نسب نامه اى که حضرت آیه الله العظمى مرعشى نجفى (ره ) تنظیم نموده از سادات طباطبایى زواره است که نسبش پس از سى و یک پشت به حضرت امام حسن مجتبى علیه السلام مى رسد. یکى از طوایفى که مدرس گل سرسبد آن به شمار مى رود طایفه میرعابدین است این گروه از سادات در دهکده ییلاقى ((سرابه )) اقامت داشتند. سید اسماعیل طباطبائى (پدر شهید مدرس ) که از این طایفه محسوب مى گشت و در روستاى مزبور به تبلیغات دینى و انجام امور شرعى مردم مشغول بود، براى آنکه ارتباط طایفه میرعابدین را با بستگان زواره اى قطع نکند تصمیم گرفت از طریق ازدواج پیوند خویشاوندى را تجدید و تقویت کرده ، سنت حسنه صله ارحام را احیا کند. بدین علت نامبرده دختر سیدکاظم سالار را که خدیجه نام داشت و از سادات طباطبایى زواره بود به عقد ازدواج خویش درآورد. ثمره این پیوند با میمنت فرزندى بود که به سال 1278 ق . چون چشمه اى پاک در کویر زواره جوشید. پدر وى را حسن نامید. همان کسى که مردمان بعدها از چشمه وجودش جرعه هایى نوشیدند. پدرش غالبا در ((سرابه )) به امور شرعى و فقهى مردم مشغول بود ولى مادر و فرزند در زواره نزد بستگان خویش بسر مى بردند تا آنکه حادثه اى موجب شد که پدر فرزندش را که شش بهار را گذرانده بود در سال 1293 به قمشه نزد جدش میرعبدالباقى ببرد و محله فضل آباد این شهر را به عنوان محل سکونت خویش برگزیند. این در حالى بود که میرعبدالباقى قبلا از زواره به قمشه مهاجرت کرده و در این شهر به فعالیتهاى علمى و تبلیغى مشغول بود. سیدعبدالباقى بیشترین نقش را در تعلیم سیدحسن ایفا نمود و او را در مسیر علم و تقوا هدایت کرد و به هنگام مرگ در ضمن وصیت نامه اى سیدحسن را بر ادامه تحصیل علوم دینى تشویق و سفارش نمود زمانى که سیدعبدالباقى دارفانى را وداع گفت مدرس چهارده ساله بود. وى در سال 1298ق . به منظور ادامه تحصیل علوم دینى رهسپار اصفهان گردید و به مدت 13 سال در حوزه علمیه این شهر محضر بیش از سى استاد را درک کرد. ابتدا به خواندن جامع المقدمات در علم صرف و نحو مشغول گشت و مقدمات ادبیات عرب و منطق و بیان را نزد اساتیدى چون میرزا عبدالعلى هرندى آموخت . در محضر آخوند ملامحمد کاشى کتاب شرح لمعه در فقه و پس از آن قوانین و فصول را در علم اصول تحصیل نمود. یکى از اساتیدى که دانش حکمت و عرفان و فلسفه را به مدرس آموخت حکیم نامدار میرزا جهانگیرخان قشقایى است . مدرس در طول این مدت در حضور آیات عظام سیدمحمد باقر درچه اى و شیخ مرتضى ریزى و دیگر اساتید در فقه و اصول به درجه اجتهاد رسید و در اصول آنچنان مهارتى یافت که توانست تقریرات مرحوم ریزى را که حاوى ده هزار سطر بود، بنگارد. شهید مدرس چکیده زندگینامه تحصیلى خود را در حوزه علمیه اصفهان در مقدمه شرح رسائل که به زبان عربى نگاشته ، آورده است . وى پس از اتمام تحصیلات در اصفهان در شعبان 1311 ق . وارد نجف اشرف شد و پس از زیارت بارگاه مقدس نخستین فروغ امامت و تشرف به حضور آیه الله میرزاى شیرازى در مدرسه منسوب به صدر سکونت اختیار نمود و باعارف نامدار حاج آقا شیخ حسینعلى اصفهانى هم حجره گردید. مدرس در این شهر از جلسه درس آیات عظام سیدمحمد فشارکى و شریعت اصفهانى بهره برد و با سید ابوالحسن اصفهانى ، سیدمحمد صادق طباطبائى و شیخ عبدالکریم حائرى ، سید هبه الدین شهرستانى و سیدمصطفى کاشانى ارتباط داشت و مباحثه هاى دروس خارج را با آیه الله حاج سید ابوالحسن و آیه الله حاج سیدعلى کازرونى انجام مى داد. مدرس به هنگام اقامت در نجف روزهاى پنجشنبه و جمعه هر هفته به کار مى پرداخت و درآمد آن را در پنج روز دیگر صرف زندگى خود مى نمود. پس از هفت سال اقامت در نجف و تاءیید مقام اجتهاد او از سوى علماى این شهر به سال 1318ق . (در چهل سالگى ) از راه ناصریه به اهواز و منطقه چهارمحال و بختیارى راهى اصفهان گردید.

دوران تدریس
مدرس پس از بازگشت از نجف و اقامت کوتاه در قمشه خصوصا روستاى اسفه و دیدار با فامیل و بستگان ، قمشه را به قصد اقامت در اصفهان ترک و در این شهر اقامت نمود. وى صبحها در مدرسه جده کوچک (مدرسه شهید مدرس ) درس فقه و اصول و عصرها در مدرسه جده بزرگ درس منطق و شرح منظومه مى گفت و در روزهاى پنجشنبه طلاب را با چشمه هاى زلال حکمت نهج البلاغه آشنا مى نمود. تسلط وى به هنگام تدریس در حدى بود که از این زمان به ((مدرس )) مشهور گشت . وى همراه با تدریس با حربه منطق و استدلال با عوامل ظلم و اجحاف به مردم به ستیز برخاست و با اعمال و رفتار زورمداران مخالفت کرد.
زمانى پس از شکست کامل قواى دولت در درگیرى با نیروهاى مردمى ، اداره امور شهر اصفهان به انجمن ولایتى سپرده شد. صمصام السلطنه که به عنوان فرمانده نیروهاى مسلح عشایر بختیارى نقش مهمى در ماجراى مشروطیت داشت در راءس حکومت اصفهان قرار گرفت و در بدو امر مخارج قوا و خساراتى را که در جنگ با استبداد قاجاریه به ایشان وارد آورده بود به عنوان غرامت از مردم اصفهان آنهم با ضربات شلاق طلب نمود. مدرس که در جلسه انجمن ولایتى اصفهان حضور داشت و نیابت ریاست آن را عهده دار بود با شنیدن این خبر بشدت ناراحت شد و گفت حاکم چنین حقى را ندارد و اگر شلاق زدن حد شرعى است پس در صلاحیت مجتهد مى باشد و آنها (حاکمان قاجار) دیروز به نام استبداد و اینها امروز به نام مشروطه مردم را کتک مى زنند. صمصام السلطنه با مشاهده این وضع دستور توقیف و تبعید مدرس مبارز را صادر کرد اما وقتى ماجراى تبعید این فقیه به گوش مردم اصفهان رسید کسب و کار خود را تعطیل و به دنبال مدرس حرکت کردند. این وضع کارگزاران صمصام را بشدت نگران کرد و خشم مردم ، حاکم اصفهان را ناگزیر به تسلیم نمود و با اجبار و از روى ناچارى در اخذ مالیات و دیگر رفتارهاى خود تجدید نظر کرد و مدرس هم در میان فریادهاى پرخروش مردم که مى گفتند ((زنده باد مدرس ))، به اصفهان بازگشت . مدرس در ایام تدریس به وضع طلاب و مدارس علمیه و موقوفات آنها رسیدگى مى کرد و متولیان را تحت فشار قرار مى داد تا درآمد موقوفات را به مصرف طلاب برسانند. تسلیم ناپذیرى او در مقابل کارهاى خلاف و امور غیرمنطقى بر گروهى سودجو و فرصت طلب ناگوار آمد و تصمیم به ترور او گرفتند. اما با شجاعت مدرس و رفتار شگفت انگیز او این ترور نافرجام ماند و افراد مذکور در اجراى نقش مکارانه خود ناکام ماندند. آیه الله شهید سیدحسن مدرس در سنین جوانى به مقام رفیع اجتهاد رسید و از لحاظ علمى و فقهى مجتهدى جامع الشرائط، صاحب فتوا و شایسته تقلید بود و هر چند حاضر به چاپ رساله عملیه خود نشد، در فقه و اصول و سایر علوم دینى آثارى مفصل و عمیق از خود به یادگار نهاد و آیه الله العظمى مرعشى نجفى (ره ) تاءلیفات فقهى او را ستوده و افزوده است که : از مدرس اجازه نقل حدیث داشته است . آیه الله حاج سید محمد رضا بهاءالدینى در مصاحبه اى اظهار داشته است مرحوم مدرس یک رجل علمى و دینى و سیاسى بود و این گونه فردى مهم تر از رجل علمى و دینى است زیرا این مظهر ولایت است که اگر ولایت و سیاست مسلمین نباشد دیگر فروع اسلامى تحقق کامل نمى یابد. مدرس با ورود به تهران در اولین فرصت درس خود را در ایوان زیر ساعت در مدرسه سپهسالار (شهید مطهرى کنونى ) آغاز نمود و تاءکید کرد که کار اصلى من تدریس است و سیاست کار دوم من است . وى در 27 تیرماه 1304 ش . که عهده دار تولیت این مدرسه گشت براى اینکه طلاب علوم دینى از اوقات خود استفاده بیشترى نموده ، و با جدیت افزونترى به کار درس و مباحثه بپردازند براى اولین بار طرح امتحان طلاب را به مرحله اجرا درآورد و به منظور حسن اداره این مدرسه ، نظام نامه اى تدوین کرد و امور تحصیلى طلاب را مورد رسیدگى قرار داد و براى احیا و آبادانى روستاها و مغازه هاى موقوفه مدرسه زحمات زیادى را تحمل کرد. عصرهاى پنجشنبه اغلب در گرماى شدید تابستان به روستاهاى اطراف ورامین رفته و خود قناتهاى روستاهاى این منطقه را مورد بازدید قرار مى داد و گاه به داخل چاهها مى رفت و در تعمیر آنها همکارى مى کرد و از اینکه با چرخ از چاه گل بکشد هیچ ابایى نداشت . در این مدرسه شخصیتهایى چون آیه الله حاج میرزاابوالحسن شعرانى ، آیه الله سیدمرتضى پسندیده (برادر بزرگتر حضرت امام )، شیخ محمدعلى لواسانى و ... تربیت شدند.

 

در عرصه پژوهش
مدرس در اصفهان و در سنین جوانى کتابى تحقیقى در فقه و اصول نگاشت که مقام فقهى او را به ثبوت مى رساند. از آن شهید رساله اى در فقه استدلالى به جاى مانده که اگر صاحبان فن و اهل نظر آن را بررسى کنند تصدیق مى نمایند که در صورت تکمیل ، این کتاب هم تراز کتاب مکاسب شیخ انصارى است .
مدرس اولین کسى بود که تدریس نهج البلاغه را در حوزه هاى علمیه رسمى کرد و نخستین مجتهدى بود که این کتاب را جزو متون درسى طلاب قرار داد. شخصیتى چون حاج میرزا آقاعلى شیرازى ـ استاد شهید مطهرى ـ و آیه الله العظمى بروجردى نهج البلاغه را نزد شهید مدرس آموختند. از کارهاى مهم و درخور توجه این فقیه فرزانه تدوین تفسیرى جامع براى قرآن بود که علاوه بر جمع آورى تفاسیر خطى و چاپى عده اى از دانشمندان را براى نیل بدین مقصود به همکارى دعوت نمود و در صورتى که این طرح تفصیلى جامع به اجرا در مى آمد روشى بسیار عالى و سبکى تازه و عمیق بود. مدرس مدتها فلسفه تدریس مى کرد و در عرفان مهارت داشت و در زندان خواف براى عده اى از ماءموران قلعه اى که در آن به سر مى برد مثنوى را تفسیر مى کرد.
آثار قلمى مدرس به شرح زیر است :
1. تعلیقه بر کفایه الاصول آخوند خراسانى .
2. رسائل الفقهیه که به کوشش استاد ابوالفضل شکورى بتازگى انتشار یافته است .
3. رساله اى در ترتب (در علم اصول فقه ).
4. رساله اى در شرط متاءخر (در اصول ).
5. رساله اى در عقود و ایقاعات .
6. رساله اى در لزوم و عدم لزوم قبض در موقوفه .
7. کتاب حجیه الظن (در اصول ).
8. شرح رسائل شیخ مرتضى انصارى .
9. حاشیه بر کتاب النکاح مرحوم آیه الله شیخ محمد رضا نجفى مسجدشاهى .
10.دوره تقریرات اصول میرزاى شیرازى .
11.رساله اى در شرط امام و ماءموم .
12.کتابى در باب استصحاب (در علم اصول ).
13.کتاب احوال الظن فى اصول الدین .
14.شرح روان بر نهج البلاغه .
15.اصول تشکیلات عدلیه با (همکارى دیگران ).
16.زندگینامه ((خودنوشت )) که براى روزنامه اطلاعات فرستاده است .

مدرس دیانت در عرصه سیاست
در اصل دوم متمم قانون اساسى ایران پیش بینى شده بود که قوانین مصوبه مجلس شوراى ملى باید زیر نظر هیاءتى از علما و مجتهدان طراز اول باشد. به موجب این اصل در هر بار باید حداقل پنج نفر از مجتهدان در مجلس حضور داشته و بر قوانین مجلس ناظر باشند و مفاد آن از نظر شرعى به تاءیید و امضاى آنها برسد. در دوره دوم مجلس از سوى فقها و مراجع تقلید شهید مدرس به عنوان مجتهد طراز اول برگزیده شد تا به همراه چهار نفر از مجتهدان دیگر به مجلس رفته ، بر قوانین مصوب آن نظارت داشته باشد. شهید مدرس پس از 194 جلسه که از مجلس دوم گذشت در تاریخ 28 ذیحجه 1328 ق . در مجلس حضور یافت ولى از جلسه دویستم به ایراد نطق پرداخت .وقتى که مدرس قدم به ساحت مجلس گذاشت بعضى فکر مى کردند او یک روحانى معمولى است و باور نمى کردند که این سید لاغر اندام با عصاى چوبى و لباس کرباس بزودى تمام امور را به دست گرفته ، در بحث و استدلال کسى حریفش نمى شود. موقعیت حساس ایران و بى کفایتى زمامداران و نفوذ کامل بیگانگان شرایطى را بر ایران تحمیل ساخت که با استقامت و پایدارى شهید مدرس برخى از این شرایط تحمیلى خنثى گردید. یکى از این موارد اولتیماتوم ننگین دولت روس به هم دستى دولت انگلیس بود ذیحجه 1329 که طى آن خواهان اخراج مستر شوستر (که مشغول رسیدگى به امور مالى ایران بود) گردید. شهید محمد خیابانى و شهید مدرس به مخالفت با این اولتیماتوم پرداختند. بر اثر این مخالفت و نیز تظاهرات مردم به تبعیت از روحانیون ، در مجلس موفق نشد براى جواب دادن به دولت روس تصمیمى اتخاذ کند.در گیر و دار جنگ خانمانسوز جهانى اول که هنوز از عمر مجلس سوم یک سال نگذشته بود نخست وزیر وقت و مستوفى الممالک به طور رسمى ایران را در این جنگ به عنوان دولت بیطرف اعلام کرد. ولى روس و انگلیس بیطرفى ایران را نادیده انگاشته ، مرکز حکومت ایران از سوى بیگانگان مورد تهاجم قرار گرفت به همین سبب گروهى از نمایندگان به منظور مخالفت با این حرکت و ضدیت با قواى متجاوز، مهاجرت را آغاز کردند که در حقیقت یک قیام عمومى و همه جانبه بود که رفته رفته افرادى از همه طبقات بدان پیوستند و شخصیتهاى سرشناسى چون مدرس ، حاج سیدنورالدین عراقى و حاج آقا نورالله اصفهانى در بین آنها دیده مى شدند. در شهر قم مهاجران کمیته دفاع ملى تشکیل دادند که در مصاف با روسها ناگزیر به عقب نشینى شده ، بسوى غرب کشور رفتند و در این نواحى دولت موقتى تشکیل دادند که وزارت عدلیه و اوقاف آن را شهید مدرس عهده دار بود. در این برنامه گروهى به تحریکات انگلیس و روس قصد ترور مدرس و رئیس دولت یعنى نظام السلطنه مافى را داشتند که توطئه آنان کشف و خنثى گردید. شهید مدرس به همراه عده دیگرى از رجال نامى عازم قلمرو عثمانى شد و در نهایت ساده زیستى به محض ورود به استانبول در مدرسه ایرانیان این شهر به تدریس علوم دینى پرداخت ولى پس از مدتى سلطان محمد پنجم پادشاه عثمانى از وى دعوت کرد که براى ملاقات ومذاکره در قصر او حضور یابد. مدرس در این ملاقات با استقامت و شجاعت و اعتماد به نفس شگفت انگیزى سخن گفت و از دولت عثمانى خواست تا از الحاق قسمتى از خاک آذربایجان به کشورش جلوگیرى به عمل آورد. وى در ملاقات با دیگر شخصیتهاى این کشور از وحدت مسلمین و زمینه هاى اقتدار مسلمانان و پیشرفت اسلام سخن گفت .
باتلاق استعمار
نمونه دیگرى از تجلى شجاعت و شهامت مدرس مخالفت آن فقیه بزرگوار با قرارداد استعمارى وثوق الدوله است . یادآورى مى شود که وثوق الدوله قراردادى را که هفت ماده و یک ضمیمه داشت به صورتى کاملا محرمانه با انگلستان منعقد نمود. نامبرده در زمان انعقاد این نامه ننگین (سال 1298 ش . بود) نخست وزیرى را داشت . مدرس در خصوص خطرهاى این قرارداد اظهار داشت روح این قرارداد استقلال مالى و نظامى ایران را از بین مى برد. از تلگراف سرپرسى کاکس انگلیسى به سرلرد کروزن بر مى آید که مدرس از مهم ترین عوامل ضدیت با این قرارداد بوده است . بدین نحو او با رهبرى مبارزات مجلس بزرگترین قدرت استعمارى زمان خود یعنى انگلستان را به زانو درآورد ولى با نهایت تواضع چنین افتخارى را به ملت ایران نسبت داد. حیله گران انگلیس که قدرت مبارزه و نفوذ روحانیت متعهد را به طور عینى مشاهده کردند تصمیم گرفتند به منظور کاستن از فروغ این اقتدار معنوى و استمرار سلطه خویش بر ایران ، نظامى را به وجود آورند تا ستیز با روحانیت و باورهاى دینى را اساس کار خود قرار دهد. فردى که براى اجراى مطامع و این حیله جدید استعمار انتخاب گردید سید ضیاءالدین طباطبائى مدیر روزنامه رعد بود که به انگلستان تمایل داشت و در صدد آن گردید تا با کودتاى ننگین سوم اسفند 1299 روح قرارداد وثوق الدوله را در کالبد دیگر بدمد. در همان زمان مدرس با هوش ذاتى و فراستى که داشت فهمید که حرکت وى ساخته و پرداخته انگلستان است و پس از چهل سال که اسناد وزارت خارجه انگلستان انتشار یافت پیش بینى خود را به اثبات رسانید. شخص دیگرى که در انجام این کودتا نقش مهمى بر عهده داشت رضاخان بود که بعدها به رضاخان پهلوى معروف شد. در نیمه شب سوم اسفند 1299 نیروهاى قزاق به سرکردگى این خائن خائف وارد تهران شده ، با همدستى و توافق قبلى شهربانى به دستگیرى مبارزان و افراد آزادى خواه پرداخت و بلافاصله حکومت نظامى اعلام شد. مدرس که چون خارى در چشم این خودباختگان بود، در همان لحظات اول دستگیر و روانه زندان گردید. موقعى که او را از خانه به تبعیدگاه قزوین مى بردند به درخت زردآلویى که در باغچه خانه اش بود اشاره کرد و به فرزندش گفت نگران من نباشید، با شکفتن این شکوفه ها باز مى گردم . پیش بینى او درست از آب درآمد و دوران زندانى مدرس در کابینه سیاه سیدضیاء 93 روز طول کشید که این مدت پایان عمر کوتاه این کابینه بود.

تیرگى و تباهى
یکى از حوادث اسفبار که با دوران مجلس چهارم مصادف بود طغیان رضاخان در مقام وزارت جنگ است . وى سعى داشت امور نظمیه ، بودجه و قواى نظامى را تحت اختیار خود قرار دهد. شهید مدرس بدون آنکه از تشکیلات عنکبوتى رضاخان هراسى به دل راه دهد با قدرت معنوى فوق العاده اى مبارزه با این چهره منفور را آغاز کرد و در جلسه 148 دوره چهارم مجلس که مصادف با 12 مهر 1301 بود نطقى علیه رضاخان بیان کرد و اظهار داشت : در وضع کنونى امنیت مملکت در دست کسى است که اغلب ما از دست او راضى نیستیم و باید بدون ترس و پرده بگویم که ما قدرت داریم او را عزل کرده بر کنارش کنیم ! رضاخان براى فریب مردم و عملى ساختن برنامه هاى استعمار آرزوى موهوم جمهورى خواهى را در اندیشه مخدوش خود پرورانید و با دست عوامل بیگانه آبیارى نمود. این حرکت بظاهر مردمى و در باطن ضد استقلال و هویت فرهنگى ایران بنا به تصمیم انگلستان جهت تمرکز قدرت در شخص رضاخان طرح شده بود. مدرس زودتر از همه خطر این آشوب را حس کرد و در صدد چاره برخاست . تدین که از طرفداران جدى رضاخان بود سعى کرد به هنگام سخنرانى مدرس در مخالفت با جمهورى نمایندگان طرفدار خود را از جلسه خارج کند که موفق نشد ولى در خارج جلسه و هنگام تنفس ، شخصى به نام حسین بهرامى معروف به احیاء السلطنه پس از مشاجره اى لفظى به تحریک تدین بر گونه مدرس سیلى محکمى نواخت ! صداى این سیلى که به گونه مجتهدى آگاه برخورده بود چون تندر در تهران پیچید و مانند کبریتى که به انبار باروت برسد انفجارى در شهر به وجود آورد و در واقع سیلى عظیم از مردم مسلمان را به سوى مجلس راه انداخت . طرفداران رضاخان با درماندگى رضاخان را از راهى مخفیانه از مجلس بیرون بردند و شهید مدرس با آرامش کامل به میان مردم آمد و از بیدارى و آگاهى آنان تشکر کرد. فریادهاى رعدآساى مردم همچنان استمرار داشت و رضاخان که این حرکت را شکستى مفتضحانه براى خود دید در روز 18 فروردین 1302 ش . به حالت قهر به بومهن (واقع در 40 کیلومترى تهران ) رفت . بعد از رفتن وى مزدوران رضاخان مجلس را تهدید کردند که باید سردار سپه را برگردانند و شایعه کردند در غیر این صورت کودتا مى شود. ولى شهید مدرس به نمایندگان دلدارى داد و گفت : نترسید که او نمى تواند کودتا کند! ولى اکثر نمایندگان سخن مدرس را قبول نکرده ، گروهى را برگزیدند تا سردار سپه را برگردانند و هیاءتى دوازده نفرى به سرپرستى مصدق السلطنه ماءمور اجراى این کار شدند. پس از بازگرداندن رضاخان با حیله اى که گروهى از نمایندگان تدارک دیده بودند شهید مدرس را به بهانه آنکه رضاخان مى خواهد از در دوستى درآید در منزل قوام السلطنه معطل کردند و در غیاب او مجلس با 92 راءى به سردار سپه اظهار تمایل کرد. در مجلس پنجم و در حالى که مسلمانان مبارز در توقیف و تبعید بودند و از هر سو فشارهاى زیادى به مدرس و یارانش وارد مى آمد مدرس تنها راه چاره را مطرح کردن مساءله استیضاح دانست و در هفتم مرداد 1303 با مقدمه اى ماهرانه و به دور از خشونت و جدل جنایات رضاشاه را افشا کرد و متن استیضاح را که به امضاى وى و تنى چند از یاورانش رسیده بود قرائت نمود. ولى به دلیل جنجال و هیاهویى که طرفداران رضاخان و گروهى اراذل و اوباش به راه انداختند استیضاح مطرح نشد و به وقت مناسب ترى موکول گردید. در دوره ششم مجلس مدرس ریاست سنى مجلس را عهده دار بود. در این مقطع مدرس و طرفدارانش تحت فشار بیشترى بودند و آن سید وارسته کمتر به مجلس مى رفت و بیشتر مشغول تدریس بود و وقتى مخالفان و معاندان مشاهده کردند که فریاد حق طلبى مدرس خاموش نخواهد شد تصمیم به ترور او گرفتند که این حرکت آنان نافرجام ماند و تیرهاى شلیک شده بازو و کتف مدرس را مجروح کرد و مدرس پس از 64 روز سلامتى خود را بازیافت و در 11 دى ماه 1305 در مجلس حاضر شد. با فرارسیدن دوره هفتم مجلس شوراى ملى در سال 1307 رضاخان تصمیم گرفت به هر نحو ممکن از ورود مدرس و یارانش به مجلس جلوگیرى کند و به همین دلیل انتخاباتى کاملا فرمایشى برگزار کرد. به نحوى که حتى یک راءى به نام مدرس از صندوقها بیرون نیامد به همین علت مدرس در مجلس درس خود گفت : (اگر) 20 هزار نفر از مردمى که در دوره گذشته به من راءى دادند همگى مرده باشند یا راءى نداده باشند پس آن یک راءى را که خودم به خودم دادم چه شده است !
شهادت
سرتیپ درگاهى رئیس شهربانى تهران که عداوتى خاص با مدرس داشت در پى فرصتى مى گشت تا عقرب صفت زهر خود را فرو ریزد. به همین منظور در شب دوشنبه شانزدهم مهرماه 1307 به همراه چند پاسبان مسلح به منزل مدرس رفته ، پس از مضروب و مجروح کردن اهل خانه و زیر کتک گرفتن شهید مدرس وى را سر برهنه و بدون عبا دستگیر کردند و به قلعه خواف تبعید نمودند. آن شهید والامقام دوران تبعید را على رغم اوضاع مشقت بار با روحى شاداب و قیافه اى ملکوتى سپرى کرد. آن فقیه فرزانه پس از 9 سال اسارت در قلعه خواف به دنبال اجراى نقشه رضاشاه روانه کاشمر گردید و در حوالى غروب 27 رمضان 1356 ق . مطابق با دهم آذر 1316 ش . سه جنایتکار و خبیث به نامهاى جهانسوزى ، خلج و مستوفیان نزد مدرس آمده و چاى سمى را به اجبار به او دادند و چون دیدند از اثر سم خبرى نیست عمامه سید را در حین نماز از سرش برداشته ، برگردنش انداختند و آن فقیه بزرگوار را به شهادت رساندند. مشهد این فقیه فرزانه در شهر کاشمر زیارتگاه عاشقان معرفت و شیفتگان حقیقت مى باشد. سخن را با کلامى از امام خمینى ـ قدس سره ـ درباره شهید مدرس به پایان مى بریم .
((... در واقع شهید بزرگ ما مرحوم مدرس که القاب براى او کوتاه و کوچک است ستاره درخشانى بود بر تارک کشورى که از ظلم و جور رضاشاهى تاریک مى نمود و تا کسى آن زمان را درک نکرده باشد ارزش این شخصیت عالیمقام را نمى تواند درک کند)).

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  18  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله آیه الله سیدحسن مدرس

دانلود مقاله آیه مباهله

اختصاصی از فی ژوو دانلود مقاله آیه مباهله دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

دیگر از آیاتى که بر برترى على مرتضى علیه السلام بر همه پیامبران غیر از پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم دلالت دارد آیه مباهله است:
فمن حاجک فیه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع ابناءنا و ابناءکم و نساءنا و نساءکم و أنفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله على الکاذبین (1) .
«پس هر که درباره آن (قرآن یا عیسى) با تو به بحث و مجادله پرداخت پس از آنکه علم آن به تو رسید،پس بگو:بیایید ما و شما فرزندان و زنان و جانهاى خویش را بخوانیم آن گاه به درگاه خدا زارى کنیم و در حق یکدیگر نفرین کنیم و لعنت خدا را بر هر کدام از ما دو گروه که دروغگوست قرار دهیم».

 

شأن نزول آیه
از مسائلى که به حد ضروریات اولیه و امور مسلم رسیده است نزول آیه مباهله در حق اهل عبا و پنج تن برگزیده خدا علیهم السلام است،به گونه‏اى که این مطلب را بسیارى از محدثان و مفسران و مورخان و متکلمان در کتابهاى خود آورده وجزء مسائل مسلم و غیر قابل تردید انگاشته‏اند،بلکه بیشتر مسلمانان قائلند که پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم در داستان مباهله با نصاراى نجران از زنان جز پاره تن خود فاطمه علیها السلام،و از فرزندان جز دو نوه و گلهاى خود حسن و حسین علیهما السلام،و از جانها (کسانى که به منزله جانند یا حکم خود شخص را دارند) جز برادرش على علیه السلام را که نسبت به او منزلت هارون با موسى علیه السلام را داشت،فرا نخواند.اینانند اهل این آیه،و بسیارى از علماى عامه نزول این آیه را درباره آنان ذکر کرده‏اند،از جمله:
1ـمحمد بن جریر طبرى در تفسیر خود گوید:پیامبر صبح زود بیرون آمد در حالى که حسین را در آغوش و دست حسن را در دست گرفته و فاطمه پشت سر حضرتش حرکت مى‏کردـدرود خدا بر همه آنان باد. (2)
2ـحاکم نیشابورى در«مستدرک»و ابو نعیم در«دلائل»از جابر بن عبد الله انصارى آورده‏اند که گفت:عاقب و سید (دو تن از سران نصاراى نجران) بر رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم وارد شدند و حضرت آنان را به اسلام دعوت نمود... (و داستان را ادامه مى‏دهد تا آنجا که گوید) پس آنها را به نفرین در حق یکدیگر فراخواند و آنان وعده دادند.فردا صبح رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم دست على و فاطمه و حسن و حسین را گرفت و آمد و کسى را نزد آنان فرستاد اما آنان نپذیرفتند... (و در آخر سخن درباره معناى آیه گوید) مراد از انفسنا رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم و على،و از ابناءنا حسن و حسین،و از نساءنا فاطمه علیهم السلام مى‏باشد. (3)
3ـجار الله زمخشرى گوید:پس نصاراى نجران نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم آمدند در حالى که آن حضرت،حسین را در آغوش و دست حسن را در دست گرفته و فاطمه در پشت سر آن حضرت و على در پشت سر فاطمه علیهم السلام در حرکت بود وپیامبر صلى الله علیه و آله و سلم به آنان مى‏فرمود:هرگاه من دعا کردم شما آمین بگویید.اسقف نصارا به همراهان گفت :«اى گروه نصارا،من چهره‏هایى را مى‏بینم که اگر خداوند بخواهد کوهى را به خاطر آنان از جا مى‏کند،با آنان مباهله نکنید که به هلاکت مى‏رسید»...و در این حادثه دلیلى بر فضیلت اصحاب کساء هست که دلیلى از آن قوى‏تر وجود ندارد. (4)
4ـفخر رازى گوید:چون پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم دلائل کافى براى نجرانیان آورد ولى آنان بر جهل و نادانى خود پافشارى کردند،به آنان فرمود:خداوند مرا امر فرموده که اگر حجت را نپذیرید با شما مباهله کنم.گفتند:ما مى‏رویم در کار خود مى‏اندیشیم سپس حضور شما مى‏رسیم.چون بازگشتند به عاقب که رایزن آنان بود گفتند:اى عبد المسیح،نظر شما چیست؟گفت :اى ترسایان،به خدا سوگند شما به خوبى مى‏دانید که محمد پیامبرى است که از جانب خدا فرستاده شده است و سخن درستى را هم درباره صاحب شما (عیسى علیه السلام) آورده است...پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم در حالى که عبایى از موى سیاه بر دوش داشت بیرون شد و حسین را در آغوش و دست حسن را به دست گرفته و فاطمه پشت سر او و على رضى الله عنه پشت سر فاطمه در حرکت بود،و پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم مى‏گفت:هر گاه من دعا کردم شما آمین گویید.اسقف نجران که این صحنه را مشاهده کرد گفت:«اى ترسایان،من چهره‏هایى را مى‏بینم که اگر از خدا بخواهند تا کوهى را از جا برکند خداوند چنان کند،پس با آنان مباهله نکنید که هلاک مى‏شوید و دیگر تا روز قیامت یک نفر نصرانى بر روى زمین باقى نخواهد ماند». ..
و روایت شده است که:«چون پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم با آن عباى مویین بیرون شد حسن رضى الله عنه آمد و پیامبر او را به زیر عبا برد،سپس حسین رضى الله عنه آمد او را نیز زیر عبابرد،سپس فاطمه و سپس علىـرضى الله عنهماـآمدند،آن گاه پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم آیه تطهیر را خواند:انما یرید الله...» (5) .و بدان که این روایت به منزله روایتى است که صحت آن در میان اهل تفسیر و حدیث مورد اتفاق است. (6)
5ـقرطبى گوید.ابناءنا دلیل آن است که نوه‏هاى دخترى را نیز فرزند نامند،زیرا پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم حسن و حسین را با خود آورد و فاطمه پشت سر آن حضرت و على پشت سر فاطمه در حرکت بود و پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم به آنان مى‏گفت:هر گاه من دعا کردم شما آمین گویید. (7)
6ـسبط ابن جوزى گوید:«چون آیه ندع ابناءنا و ابناءکم نازل شد رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم على و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام را فراخواند و گفت:خداوندا،اینان اهل منند». (8) و عین همین عبارت را ابو حیان اندلسى (9) و احمد حنبل (10) و گنجى شافعى (11) آورده‏اند.
این اقوالى که در شأن نزول آیه آوردیم قطره‏اى از دریا و ذره‏اى از صحراى بى‏کران است،براى اطلاع بیشتر رجوع کنید به کتاب«احقاق الحق»3/46ـ79.و در اینجا خوب است شقوقى را که در آیه احتمال مى‏رود از زبان محقق دانشمند استاد محمد تقى فلسفىـکه خداوند او را از گزند حوادث مصون بداردـبیاوریم.ایشان گویند:
مباهله پنج تن اهل کساء و برگزیدگان الهى علیهم السلام با نصاراى نجران از نظر عقلى‏چهار گونه تصور دارد:1) دعاى هر دو طرف مستجاب شود و هر دو دسته هلاک گردند.2) دعاى هیچ کدام مستجاب نشود،و این امر سبب شود تا هر دو گروه که از سردمداران اجتماع و مبلغان دین بوده‏اند از نظر مردم بیفتند و ارزش آنان ساقط شود.3) دعاى نجرانیان مستجاب شود و گروه مخالف آنان گرفتار عذاب الهى شود.4) دعاى خاندان پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم مستجاب شود و نجرانیان دچار عذاب و هلاکت گردند.
هر یک از این احتمالات که غالب شود موجب آن است که طرفین دعوا جانب احتیاط گیرند و از اقدام به مباهله خوددارى نمایند،زیرا در این کار احتمال هلاکت و برافتادن از صحنه حیات و گرفتارى به عذاب است.با توجه به این نکته معلوم مى‏شود که خاندان پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم در برترین مرحله یقین به حقانیت خود قرار داشتند،و اگر کمترین تردید و اضطرابى در آنان وجود داشت هرگز به این امر خطیر اقدام نمى‏کردند.زیرا در این اقدام دو احتمال بود:یا به عذاب و هلاکت مى‏رسیدند و یا از نظر مردم مى‏افتادند و قدر و قیمت آنان نزد مردم کاهش مى‏یافت.روى همین وسوسه‏ها و تردیدها بود که نجرانیان بازگشتند و جرأت بر مباهله پیدا نکردند و پس از آنکه به این کار حاضر نشدند رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود:«هلاکت بر نجرانیان سایه افکند،و اگر ملاعنه و مباهله مى‏کردند همگى به بوزینگان و خوکها مسخ مى‏گشتند و این بیابان بر آنان پر از شعله‏هاى آتش مى‏شد،و خداوند نجران و نجرانیان را از ریشه برمى‏انداخت حتى مرغان بر شاخسار درختان را،و یک سال نمى‏گذشت که همگى نابود مى‏شدند». (12) شاید این معنى که هیچ‏گونه وسوسه و شک و تردید و اضطرابى به آن بزرگواران دست نداد و این که مباهله تنها میان پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم و نجرانیان نبود بلکه همه پنج تن علیهم السلام طرف دعوا بودند از دقت در خود آیه شریفه به دست آید.
علامه طباطبائى رحمه الله گوید:در اینجا نکته‏اى است و آن اینکه:خداوند به پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم فرموده است:«پس از آنکه دانش آن به تو رسید مباهله کن»،و این مى‏رساند که چون تو یقین به حقانیت خویش دارى دل خوش دار که به اذن خدا پیروز مى‏شوى و خدا یاور توست و هیچ‏گاه تو را تنها نخواهد گذارد.
و نیز گوید:مباهله و ملاعنه گرچه به حسب ظاهر میان احتجاج گونه‏اى بود میان پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم و نجرانیان،ولى این دعوت عمومیت داشت و فرزندان و زنان را نیز شامل بود تا دلیل اطمینان داعى به حقانیت و راستى دعوت خود باشد،زیرا خداوند مهر و محبت زن و فرزند را در دل انسان به ودیعت نهاده و انسان در راه نگهدارى آنان جانفشانى مى‏کند و به خاطر حمایت از آنان و غیرت بر آنان خود را به خطر مى‏اندازد،ولى مى‏بینیم که پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم آنان را به همراه خود مى‏آورد حتى فرزندان را که طبیعتا علاقه بیشترى به آنان دارد جلو مى‏اندازد!
و نیز گوید:این که فرموده است:«پس لعنت خدا را قرار مى‏دهیم»بیان حال ابتهال و زارى آنان به درگاه خداست،و این که فرموده:«قرار مى‏دهیم»ونفرموده:«از خدا مى‏خواهیم که چنین کند»اشاره به این است که این دعا غیر قابل رد است و حتما مستجاب مى‏شود زیرا وسیله‏اى است براى امتیاز حق از باطل.
و نیز گوید:منظور از الکاذبین (دروغگویان) گروه خاصى از آنهاست نه هر دروغگویى در هر جا و هر که باشد،مراد دروغگویانى است که در طرفین این احتجاج میان پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم و نجرانیان قرار دارند،که یک طرف دعوا مى‏گفت:خدا یکى است و عیسى بنده و رسول خداست،و طرف دیگر دعوا مى‏گفت:عیسى خدا یا پسر خداست و خدا یکى از اقنوم است.بنا بر این واضح است که اگر دعوا و مباهله میان شخص پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم و نصاراى نجران بودـیعنى یک طرف دعوا یک نفر و طرف دیگر دعوا گروهى بودندـباید طور دیگرى تعبیر مى‏آورد که قابل انطباق بر مفرد و جمع باشد،مثلا مى‏فرمود:فنجعل لعنة الله على من کان کاذبا.در صورتى که چنین نگفت،و همین دلالت دارد که هر دو طرف دعوا جمع و گروه بوده‏اند.و این مى‏رساند که حاضران در مباهله همگى شریک در دعوا بوده‏اند و عنوان کذب بر همگى اطلاق مى‏گردیده است.پس معلوم شد که کسانى که با رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در این مباهله شرکت داشتند یعنى على و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام در این دعوا و دعوت شریک رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم بوده‏اند،و این برترین و بالاترین منقبتى است که خداوند ویژه خاندان پیامبر خود صلى الله علیه و آله و سلم نموده است همان طور که از میان مردان و زنان و فرزندان امت تنها آنان را به نام جان و زن و فرزند پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم خوانده است. (13)
مراغى در تفسیر خود گوید:این که در مباهله،فرزندان و زنان را بر انفس مقدم داشت با آنکه یک مرد همیشه خود را فداى آنان مى‏کند و هیچ گاه آنان رابه خطر نمى‏اندازد،براى آن است که پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم اطمینان کامل و یقین قطعى داشت که حق با اوست و در این کار کمترین خطرى متوجه خاندانش نخواهد شد. (14)
زمخشرى گوید:اگر گویى:دعوت به مباهله براى آن بود که دروغگو در طرفین دعوا مشخص شود و این چیزى بود میان پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم و آنان که او را تکذیب مى‏کردند،پس چرا فرزندان و زنان را نیز با خود آورد؟گویم:این دلیل آن است که او به کار خود و حقانیت خویش اطمینان کامل داشت،زیرا جرأت کرد که عزیزان و پاره‏هاى جگر خود و محبوبترین مردم در نظر خود را به مخاطره اندازد...و این که در میان همه عزیزان،فرزندان و زنان را انتخاب کرد براى آن است که اینان از همه عزیزتر و دلبندترند و یک مرد همیشه در راه آنان جانفشانى مى‏کند،و آوردن آنان در این صحنه خطرناک به جهت اطمینان به حقانیت خود است...و این که زنان و فرزندان را بر انفس مقدم داشت مى‏خواست به مقام والا و منزلت نزدیک آنان آگهى دهد و اعلام بدارد که آنان حتى از جان عزیزترند. (15)
علامه سید شرف الدین رحمه الله گوید:در اینجا نکته‏اى است که تنها عالمان علم بلاغت به عمق آن مى‏رسند و راسخان در علم و عارفان به اسرار قرآن قدر آن را مى‏شناسند و آن اینکه:آیه کریمه ظهور دارد در عمومیت فرزندان و زنان و انفس چنانکه علماى علم بیان گواهند و کسانى که مى‏دانند جمع مضاف،حقیقت در استغراق است این مطلب را به خوبى مى‏دانند.
اما این عمومات از آن جهت در خصوص آنان اطلاق شده است که آنان چندنفر نمونه‏هاى اسلام و کاملترین مردم و برگزیدگان عالم و بهترین بهترینان از فرزندان آدمند و روحانیت اسلامى و خلوص عبودیتى که در آنان است در هیچ یک از آفریدگان وجود ندارد،بنابر این دعوت آنان براى مباهله در حکم دعوت همگان است و حضور همان چند نفر به منزله حضور همه امت است و آمین گفتن آنان بر دعاى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم کافى است و نیازى به آمین دیگران ندارد.با توجه به این مطلب روا مى‏شود که آن عمومات بر خصوص همین چند تن اطلاق گردد.و هر که در اسرار کتاب با حکمت الهى غور کند و در آن بیندیشد و بر اهداف آن آگاهى یابد خواهد دانست که اطلاق این عمومات بر خصوص آنان نظیر محتواى این شعر است که:
لیس على الله بمستنکر ان یجمع العالم فى واحد
«هرگز از خداوند ناخوشایند و ناممکن نیست که همه عالم را در یک شخص فراهم آورد».
یک نکته جالب:این که پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم از میان انفس،على و از میان زنان زهرا را برگزید و آورد اما از میان فرزندان دو تن را آورد و اکتفا به یکى نکرد دلیل همان مطلبى است که ما گفتیم که آنان از همه برترند،زیرا چون براى على و فاطمه نظیرى در میان انفس و زنها نبود وجود همین دو تن کافى بود،بر خلاف حسن و حسین که وجود یکى از آندو از وجود دیگرى بى‏نیاز نمى‏کرد زیرا هر دو برابر بودند و اگر تنها یکى از آنها را فرا مى‏خواند ترجیح بلا مرجح بود و این کار با عدل و حکمت سازگارى نداشت.آرى اگر در میان فرزندان کسان دیگرى همتاى آن دو پیدا مى‏شدند پیامبر آنان را نیز فرا مى‏خواند چنانکه اگر براى على و فاطمه نیز در میان انفس و زنان نظیرى بود بر اساس قانون حکمت و عدل ومساوات تنها آندو تن را بر نمى‏گزید و دیگران را نیز با خود مى‏آورد. (16)
استفاده برترى على علیه السلام از آیه مباهله
بهترین دلیل برترى على علیه السلام از همه افراد بشر حتى از انبیا علیهم السلام غیر از پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم همین آیه است،زیرا خداوند او را نفس پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم خوانده است،و از روایات و گفتار مورخان و محدثان بر مى‏آید که مراد از انفسنا على علیه السلام است.
محمد بن طلحه شافعى ضمن بیانى در فضیلت زهرا علیها السلام در این آیه،گوید:این که پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم فاطمه را میان خود و میان على علیه السلام که به منزله جان او بوده است قرار داد دلیل بر آن است که مى‏خواست فاطمه از هر سو حراست گردد و بدین سبب اهمیت شأن او روشن شود،زیرا حراست با احاطه انفس بیش از حراست با احاطه ابناء است . (17)
ابن حجر هیتمى گوید:دار قطنى روایت کرده است که:على علیه السلام در روز شورى با حاضران احتجاج کرد و گفت:شما را به خدا سوگند که آیا در میان شما کسى هست که خویشاوندیش از من به رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم نزدیکتر باشد؟و غیر از من کسى هست که پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم او را نفس خود قرار داده و فرزندان او را فرزندان خود و زن او را زن خود قرار داده باشد؟گفتند:نه،خدایا. (18)
فخر رازى گوید:در رى مردى بود به نام محمود بن حسن حمصى که معلم شیعیان دوازده امامى بود.وى مى‏پنداشت که على رضى الله عنه از همه پیامبران غیر از حضرت محمد صلى الله علیه و آله و سلم افضل است و دلیل او آیه انفسنا بود.مى‏گفت:مراد از انفسنا نمى‏تواند خود محمد صلى الله علیه و آله و سلم باشد،زیرا انسان هیچ گاه خودش را دعوت‏نمى‏کند،پس مراد از آن کس دیگرى است،و همه اجماع دارند بر آنکه مراد على بن ابى طالب رضى الله عنه است .بنا بر این آیه دلالت دارد بر آنکه نفس على همان نفس محمد صلى الله علیه و آله و سلم است.و نیز نمى‏تواند نفس او عین نفس آن حضرت باشد پس مراد آن است که نفس او مانند نفس آن حضرت است،و این مقتضى مساوات از همه جهت است،ولى مسأله نبوت و فضیلت به دلایلى از این عموم بیرون است،زیرا محمد صلى الله علیه و آله و سلم پیامبر بود و على نبود و نیز اجماع منعقد است بر آنکه محمد صلى الله علیه و آله و سلم از على رضى الله عنه افضل است،مى‏ماند بقیه فضایل که در آنها با یکدیگر برابرند،و چون اجماع قائم است که محمد صلى الله علیه و آله و سلم از سایر پیامبران علیهم السلام افضل است پس على علیه السلام نیز افضل از آنان مى‏باشد.این است وجه استدلال به ظاهر این آیه. (19)
در تأیید این استدلال به آیه شریفه حدیثى است که مورد قبول موافق و مخالف است و آن سخن رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم است که فرمود:«هر که مى‏خواهد به علم آدم،طاعت نوح،محبوبیت ابراهیم،هیبت موسى و برگزیدگى عیسى بنگرد باید به على بن ابى طالب بنگرد».زیرا این حدیث دلالت دارد که همه این صفاتى که در این پیامبران به طور پراکنده موجود است یکجا در على علیه السلام گرد آمده است،و همین دلیل است که على علیه السلام از همه پیامبران جز پیامبر ما صلى الله علیه و آله و سلم افضل است.اما سایر شیعیان از گذشته و حال استدلال مى‏کنند بر اینکه على علیه السلام مثل نفس محمد صلى الله علیه و آله و سلم است مگر در برخى موارد که به دلیل خاص استثناست.و چون نفس محمد صلى الله علیه و آله و سلم افضل از صحابه است بنا بر این نفس على علیه السلام نیز افضل از سایر صحابه مى‏باشد.
فخر رازى پس از نقل این مطلب از حمصى،در پاسخ گوید:جواب این‏استدلال آن است که:همان گونه که اجماع میان مسلمانان منعقد است که محمد صلى الله علیه و آله و سلم افضل از على است همچنین پیش از ظهور این شخص (حمصى) اجماع منعقد است که هر پیامبرى از کسى که پیامبر نیست افضل است،و همه اجماع دارند که على رضى الله عنه پیامبر نبوده است،پس قطعا ظاهر آیه مى‏رساند که همان گونه که محمد صلى الله علیه و آله و سلم افضل از على است سایر انبیا نیز از على افضل مى‏باشند. (20)
رد سخن فخر رازى
علامه مجاهد شیخ محمد حسن مظفر رحمه الله پیرامون سخن رازى گوید:از سخنان رازى در تفسیر آیه استفاده مى‏شود که وى دلالت آیه بر افضلیت على علیه السلام از سایر صحابه را پذیرفته است،زیرا استدلال شیخ محمود حمصى را نقل کرد که چون على علیه السلام نفس پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم است و پیامبر از سایر انبیا برتر است پس على علیه السلام نیز از آنها برتر است،و نیز از شیعیان نقل کرد که آنان به این آیه استدلال کرده‏اند بر افضلیت آن حضرت از سایر صحابه،و فخر رازى تنها مطلب اول (برترى على علیه السلام از سایر انبیا علیهم السلام) را رد کرد و درباره مطلب دوم چیزى نگفت.
اما این که مدعى شده که پیش از ظهور حمصى اجماع منعقد شده بر افضلیت پیامبران بر دیگران،سخن درستى نیست.زیرا اجماع بر آن است که صنف پیامبران از اصناف دیگر بشر برترند و هر پیامبرى از افراد امت خویش برتر است،اما چنین نیست که هر پیامبرى از هر غیر پیغمبرى برتر باشد گرچه آن غیر از امتهاى دیگر باشد...و نیز قول به برترى امیر مؤمنان علیه السلام از پیامبران جزحضرت محمد صلى الله علیه و آله و سلم اختصاص به شیخ محمود حمصى ندارد تا با اجماعى که فخر رازى ادعا نموده منافات داشته باشد،بلکه شیعیان پیش از وجود این شیخ و پس از او قائل به آن بوده‏اند و در این باره به آیه مباهله و آیات دیگر استدلال نموده‏اند . (21)
علامه سید شرف الدین رحمه الله نیز پس از نقل سخن رازى گوید:دقت کن ببین او به روشنى دلالت آیه را بر برترى على علیه السلام بیان نموده است و ناخودآگاه ندا به درستى این استدلال بلند کرده است.وى با آنچه از شیعیان گذشته و حال نقل کرده معارضه‏اى ننموده و کلمه‏اى در رد آنان بر قلم نیاورده است،گویى اعتقاد آنان را پذیرفته و به دلالت آیه بر عقیده آنان اعتراف نموده است،و تنها بر محمود بن حسن حمصى خرده گرفته است،در صورتى که اجماعى که رازى آن را بهانه قرار داده و بر حمصى حمله کرده است چیزى است که مورد قبول محمود حمصى و همعقیده‏هاى او نیست.دقت کنید. (22)
علامه سبیتى مؤلف کتاب«رایة الحق»در کتاب ارزشمند دیگرش«المباهلة»پس از نقل تمام سخن رازى گوید:خواننده محترم ملاحظه مى‏کند و با ما همین نظر را مى‏پذیرد که فخر رازى در مورد دلالت آیه بر برترى على علیه السلام از سایر صحابه مناقشه‏اى نکرده است،و نیز در مورد اتفاق مسلمانان بر صحت این حدیث که همه صفات کمال انبیا علیهم السلام در على علیه السلام جمع است،مناقشه ننموده است.و این مطلب از پاسخى که به ادعاى حمصى درباره برترى على علیه السلام از سایر پیامبران غیر از حضرت محمد صلى الله علیه و آله و سلم داده روشن مى‏شود،و نیز استفاده‏اى را که شیعیان از آیه کرده‏اند در برترى آن حضرت رد نکرده است،تنها کارى که کرده در مناقشه خود با حمصى آن است که اجماعى را مدعى شده که خود آن را ساخته و بر مسلمانان لازم ساخته است!
و محمود حمصى مى‏تواند در پاسخ او گوید:اجماعى که نخبگان ممتاز از یاران رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم و همه بنى هاشم و شیعیان از آن بیرونند اجماع نیست،هرگونه که فخر رازى بخواهد اجماع را تفسیر کند،و این اجماع در میان دیگر اجماعها که مسلمانان مدعى آنند قدر و قیمتى ندارد.و از نظر عقل روا نیست که اجماعى منعقد شود که تقریبا نیمى از مسلمانان که قائل به برترى على علیه السلام از سایر پیامبران هستند از آن اجماع بیرون باشند.

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله   30 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله آیه مباهله

تحقیق در مورد راحه الصدور و آیه السرور راوندی

اختصاصی از فی ژوو تحقیق در مورد راحه الصدور و آیه السرور راوندی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد راحه الصدور و آیه السرور راوندی


تحقیق در مورد راحه الصدور و آیه السرور راوندی

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه46

 

فهرست مطالب ندارد

فصل اول : وضعیت منطقه کردستان در اواخر جنگ جهانی دوم

       الف ورود روسها به منطقه

       ب تکاپوهای کردها

فصل دوم : کومله ژ . ک (ژیانده نه وی کردستان)

       الف شکل گیری کومله ژ . ک

       ب ورود قاضی محمد به کومله

       ج واقعه شهربانی مهاباد

       د معرفی قاضی محمد

       ذ فعالیتهای شوروی در منطقه و ارتباط آن با کومله

فصل سوم : حزی دمکرات

       الف فرآیند شکل گیری حزب  دمکرات

       ب تأسیس حزب و اهداف آن

       ج ورود بارزانیها به ایران و اعلام جمهوری

فصل چهارم : یکسال حکومت کردستان

       الف اقدامات و فعالیتهای جمهوری کردستان در منطقه

       ب مناسبات و روابط فرقه دمکرات کردستان و آذربایجان

فصل پنجم : الف علل و عوامل فروپاشی جمهوری کردستان   

  • عوامل داخلی
  • عوامل خارجی

ب ورود نیروهای دولت مرکزی به منطقه و تسلیم شدن قاضی محمد

ج- محاکمه قاضی محمد

د اتهامات قاضی محمد

ذ دفاعیات قاضی محمد

نتیجه گیری

منابع و مآخذ

فصل اول : وضعیت منطقه کردستان در اواخر جنگ جهانی دوم :

الف ورود روسها به منطقه

در جریان جنگ جهانی دوم، سپتامبر 1941، نیروهای شوروی و انگلیس به سمت ایران حمله آوردند با اشغال ایران به وسیله این نیروها حکومت استبدادی رضاخان برافتاد و سربازان ارتش او پراکنده شدند در این شرایط سراسر مناطق ایران به اشغال متفقین درآمد و از جمله منطقه غربی کشور و به ویژه دو استان آذربایجان و کردستان به دلیل همسایه بودن با شوروی تحت سلطه نیروهای شوروی درآمد.

در چنین شرایطی که از اقتدار حکومت مرکزی در منطقه کاسته شده بود مردمان منطقه به فکر دادخواهی در برابر ستم‌های چندین ساله رژیم پهلوی افتادند و روحیة ناسیونالیستی مردم منطقه به منصة ظهور رسید و قبایل کردی که در کوهستانهای مرز عراق و ترکیه یعنی در شمال از ماکو، در سایة آرارات، تا قصر شیرین واقع بر شاهراه کرمانشاه بغداد می‌زیستند. در صدد برآمدند از این فرصت استفاده نمایند.

روسها به رؤسای این عشایر اجازه دادند امور خود را با استقلال اداره کنند و از آنها جز این نمی‌خواستند که امنیت منطقه را حفظ کنند و غلةمورد نیاز ارتش سرخ را تأمین کنند.

ب تکاپوی کردها

در حاشیة جنوبی کردستان، نزدیک شاهراه کرمانشاه بغداد، که یکی از پیوندگاههای

 


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد راحه الصدور و آیه السرور راوندی