فی ژوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی ژوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود مقاله نقش برجسته های تخت جمشید

اختصاصی از فی ژوو دانلود مقاله نقش برجسته های تخت جمشید دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود مقاله نقش برجسته های تخت جمشید


دانلود مقاله نقش برجسته های تخت جمشید

 

مشخصات این فایل
عنوان: نقش برجسته های تخت جمشید
فرمت فایل: word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:17

این مقاله در مورد نقش برجسته های تخت جمشید می باشد.

 

بخشی از تیترها به همراه مختصری از توضیحات مقاله نقش برجسته های تخت جمشید

کاربرد" موضوعات انبوه" در تخت جمشید حتی از نقوش برجسته در آشور بیشتر است نقش های یکسان اغلب تکرار شده اند و تعداد عناصر ترکیبی متفاوت کم است، تشابه نزدیک بین پایه های سایبان ها روی همه آرامگاه ها، یا بین صحنه های پلکان های شمالی و شرقی آپادانا، و یا صحنه تکراری نبرد بین شیر و گاو و کاربرد طرح های دقیق را برای ساختن نقش ها توجیه می کند. این طرحها ممکن است روی پوست یا کاغذ پاپیروس کشیده شده ویا شاید روی چوب به صورت شماتیک ایجاد شده باشد، در متون خزانه به پیکرتراشان چوب که همراه سنگ تراشان بوده اند اشاره شده، و هم اینان، شاید مسئول درست کردن دفاتر نمونه طرحها بوده اند. این طرحها هم به طور آزاد و هم با استفاده از پرگار می توانسته اند به روی سنگها منتقل شوند، مطلبی که در زیر در مبحث "نقطه گذاری" به بحث گذاشته شده است.
خطوط اصلی نقش ها احتمالاً به صورت شماتیک و بدون استفاده از اندازه گیری دقیق یا کاربرد شبکه به روی سطح سنگ کشیده می شده است. از آنجا که نقش های تخت جمشید به صورت نقش برجسته هستند، این شمارهای اولیه در حین کار از روی سنگ پاک می شده است. احتمالاً به خاطر داشتن مهارت و نظم، حجاران از ایجاد تفاوتهای اضافی اجتناب می کرده وبا مراجعه مکرر به نمونه یا نقش های پهلویی به کار ادامه می داده اند....(ادامه دارد)

مقایسه مهتران، اسبها و ارابه ها
این صحنه ها روی پلکان شمالی به صورت بدی باقی مانده است. مثل اشراف این نقش ها نیز با مخلوطی از حالت معکوس بودن وبازتابی از پلکان دیگر گرفته شده اند. هر دو ارابه موجود در شمال با نوارهای گل وبوته تزیین شده اند، در حالی که ارابه ی که درشرق است به وسیله نواری که شیرها در روی آن در حال قدم زدن هستند آرایش شده است. این گوناگونی این تفکر را که تزیین ها برای مشخص کردن منظور ارابه ها به کار رفته اند، غیر محتمل می سازد. منظور از وجود ارابه ها، همان طور که گفته شده، می تواند برای صلح یا جنگ، خدا یا شاه و ولیعهد بوده باشد....(ادامه دارد)

قرص بالدار در هنر هخامنشی
اگر فقط یک نشانه وجود داشته باشد که بتوان آن را نمونه هنر هخامنشی به شمار آورد، به طور حتم همان قرص بالداراست، به ویژه قرص بالدار تخت جمشید که یک پیکره انسانی در داخل قرص ایستاده است لیکن، این موضوع دارای تاریخی طولانی است، و این نقش نمونه ای تقریبی از مصر است، از جایی که ریشه گرفته، یا از آشور، همان طور که مربوط به پارس است در هنر هخامنشی این نشانه به عنوان ارائه خدای بزرگ پارس ها، یعنی اهورامزد است، چیزی که از نوع خود از مصریان و آشوریان گرفته شده که به نظر می رسد نقش یک خدا، هوروس یار آ. و آشور یاشاماش را مجسم می کند....(ادامه دارد)

بالها
قرص های بدون بال مربوط به زمان هخامنشیان وجود دارد، گاهی اوقات در آرامگاه کوروش و گاهی اوقات روی آرامگاههای دیگر که با یک هلال ترکیب شده است( که در آنها در بعضی از مهرها نیمه بالای یک نقش انسانی کار گذاشته شده است).این نقش ها معمولاً بالدار هستند، گاهگاهی دارای چهار بال هستند نسبت به هم زاویه ای تشکیل می دهند، ولی نوع متداول تر آن همان دوبال است که به صورت افقی به بیرون گسترده شده بالهای افقی در دو طبقه قرار می گیرند:

  • بالهای مربقی شکل با « پرهای» افقی که در خطوط عمودی روی هم را می پوشانند، این یک نمونه از شکل بین النهرینی است.
  • بالهای لب گرد با پرهای طبیعی تر در امتداد طرح بالها؛ این نقش از مصرف گرفته شده برروی نقش برجسته ردیف سوم پرهای بالها مثل پولک به نظر می رسند، این نقش نیز اصل مصری دارد.
    ...(ادامه دارد)

 

فهرست مطالب مقاله نقش برجسته های تخت جمشید

مقدمه
ابزارها
مدت زمان ایجاد نوش
سازمان کار در تخت جمشید
معیار حجاران برای تناسب در تخت جمشید
مقایسه مهتدان، اسبها و ارابه ها
مقایسه قطعات مرکزی نشاندهنده ی شاه در مواقع بار دادن
قص بالدار در هخامنشی
بال ها
فهرست منابع


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله نقش برجسته های تخت جمشید

دانلود مقاله بررسی چند شخصیت برجسته در مدیریت

اختصاصی از فی ژوو دانلود مقاله بررسی چند شخصیت برجسته در مدیریت دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 بررسی چند شخصیت برجسته در مدیریت (لائوزی – جیمز برنهام – آبراهام مازلو) (قرن ششم قبل از میلاد)
لائوزی یا لائوتزو یکی از حکیمان افسانه ای چین باستان بود. او پدر و بنیانگذار حرکت فلسفی و مذهبی دائوایسم یا تااوایسم است. ماهیت این حرکت فلسفی در کتاب دائودجینگ که تحت عنوان «کتاب راه و پرهیزکاری» به انگلیسی برگردانده شده وجود دارد. مانند کنفسیوس، لائوزی نیز برای مدت 2500 سال تأثیر بسیار عمیقی بر تفکر چینی داشته است و افکار او بخصوص در زمینه مدیریت و رهبری اثر مهمی در عقاید شرقی ها گذاشته است. افکار لائوزی حتی به فلسفه غربی نیز راه پیدا کرده و نمونه آن حرکت روشنفکرانه قرن هیجدهم در فرانسه و تأثیر آن بر اقتصاد این کشور است که بعنوان سیاست عدم مداخله دولت در امور اقتصادی و یا سیاست اقتصاد آزاد مطرح شده است. اطلاعات بسیار اندکی از زندگی لائوزی موجود است و شاید او فقط یک تصویر افسانه ای بوده باشد. طبق روایات، او معاصر و یا معلم کنفسیوس بوده است. او کتاب دائوجینگ را نوشت اما همانگونه که در چین باستان متداول بوده، بدون شک به نسخه اصلی، مطالبی اضافه شده و بارها در آن تجدیدنظر شده است. متنی که اکنون موجود است احتمالاً مربوط به حدود 300 سال قبل از میلاد مسیح می باشد. کتاب دائوجینگ به هشتاد و یک بخش کوچک تقسیم می شود و هر بخش شامل مجموعه ای از مطالب در باره راه (Dao) و دستیابی به پرهیزکاری (De) است. مطالب ذیل در کتاب مذکور آورده شده است: نیاز به پرهیز از تضاد و کشمکش و انجام کارها با صلح و هماهنگی، نیاز برای زدودن و پاک کردن این جهان و تمام چیزهایی که در آن است و اعتقاد به اینکه موقعیت حقیقی از عما بدست نیامده بلکه از معکوس و مخالف آن حاصل می شود WU-WEI یا عملی نشدنی (NON-ACTION). این اصول اساسی تأثیر بسیار عمیقی بر اقکار و جامعه چینی گذاشته اند، بخصوص 1000 سال بعد از میلاد مسیح و هنگامی که محققان در تلاش برای ساختن آمیزه ای از عقاید کنفسیوس، دائوایست، لگالیت و بودا برای اداره کردن اجتماع بودند.
چینی ها هنوز هم دائوجینگ را می خوانند در این کتاب مطالب مهمی در باره فرهنگ تجارت و رهبری در آن به چشم می خورد. کتاب مذکور، آنهایی را که در مسند قدرت و اختیار هستند نصیحت کرده و می گوید باید بیشتر بدانند و کمتر انجام دهند. بعنوان مثال در بخش 8 دائوجینگ آمده است در اداره کردن بدانید که چگونه دستورات را بکار برید. در انجام معامله تجاری بدانید که چطور کاراتر باشد. در انجام یک حرکت بدانید چگونه لحظه درست و مناسب را انتخاب کنید. در بخش 17 دائوجینگ آمده است: موثرترین فرم رهبری این است که بجای کنترل کردن، به مردم انگیزه دهید.
-بالاترین نوع قانون آن است که مردم آشکارا از وجودش آگاه باشند.
-سپس آن که مردم دوستش داشته و تحسینش کنند.
-سپس آن که از آن نفرت داشته و با آن بخواهند مبارزه کنند.
-هنگامی که بی ایمان می شوید بقیه با شما غریبه و ناآشنا می شوند.
-دانا افتاده است و کم سخن می گوید.
-هنگامی که کارها انجام و تکمیل شدند مردم می گویند ما خودمان آنرا انجام دادیم.
چنانچه در بخش 39 دائودجینگ آمده، بالاترین قانون آن است که به اصول پرهیزگاری و راه رسیدن به آن ارتباط دارد و پایین ترین قانون آن است که به تشریفات و آیین و مراسم مذهبی بستگی دارد.
جنبه مهم دیگر کتاب دائودجینگ این است که بر اهمیت چیزهای غیرعینی و لمس ناپذیر تأکید دارد و در بخش 11، مطالب مربوط به آن آمده است:
-30پره چرخ حول یک محور می چرخند، که آن حفره ای است که در مرکز و وسط چرخ قرار دارد.
-ما لوله را از توده های خاک رس می سازیم، و فضای خالی داخل آن است که آن را قابل استفاده می سازد.
-ما برای اتاق در و پنجره می سازیم، ولی این فضای داخل اطاق است که آن را قابل استفاده می سازد.
-ما برای اتاق در و پنجره می سازیم، ولی این فضای خالی داخل اتاق است که آن را قابل استفاده می کند.
پس اگر چه چیزهای قابل لمس و دیده شدنی مزایای خود را دارند ولی لمس نشدنی ها هستند که کاربری آنها را ایجاد می کنند. تمرکز بر لمس نشدنی ها ما را به سمت مقوله Wv-Wei یا عمل نشدنی هداین می کند، جاییکه قانونگذاری گارها را انجام نمی دهد بلکه باعث می شود که آنها انجام شوند. در یک جامعه و یا سازمان که به راه و روش تکیه دارد، کارها با هماهنگی و طبق روال انجام می شود و نیازی به مداخله قانونگذار نیست، و سازمان در امتداد راه و بر اساس اصول پرهیزگاری هدایت می شود.
همانطور که اشاره شد دائود جینگ تأثیر مهمی در فرهنگ چینی داشته و دارد. اصول دائوایست و افکار او از سالها قبل به اروپا نیز راه یافته و اگرچه بسیار گسترده نشده اما تأثیر مهمی بر تفکر قذن 18 و روشنفکران اروپایی آن زمان مانند مونتسکیو گذاشته است.
در مدرسه اقتصاد مدرن که به پیسیوکراتها معروف شده بود، پیشگامان اقتصاد مدرن مانند اوسنی، کانتیلون، آرجبنتان، تورگوت تحت تاثیر این عقاید قرار گرفتند. برداشت آنها از WU-WEI این بود که زمانیکه کارها بصورت طبیعی و بر اساس خواست و اراده خودشان انجام شوند و تحت فشار نباشد، به بهترین شکل اتفاق می افتند. پس در مقوله اقتصاد باید شرایط به گونه ای فراهم شود که بصورت طبیعی وضع اقتصادی بهبود یابد نه اینکه برای اراده فعالیتهای اقتصادی تلاش کنیم. آنها این مقوله را اقتصاد آزاد نام نهادند. اگرچه آدام اسمیت در کتاب «سرمایه ملتها» (1776) این عبارت را بکار نبرد، اما او شدیداً تحت تاثیر پیسیوکراتها قرار گرفت و در مقوله WU-WEI یک گام پیشتر رفت: او معتقد بود که اگر دولت در کار بازار دخالت نکند، بازار به طور طبیعی به سمت بهتر شدن پیش می رود و سرمایه در جایی که لازم است توزیع می شود، و این همان مفهوم عبارت معروف «دست نامرئی» است.
مسئله مهم دیگر این است که به نظر می رسد دائوایسشم تنها تفکر چینی است که بر تجارت تأکید دارد. اما مشهورتر و بحث برانگیزتر از آن کنفسیوس ایسم است. کنفسیوس که با لائوزی معاصر بود دید متفاوتی نسبت به اجتماع داشت.
چنانچه چن هوان چنگ در کتاب «اصول اقتصاد کنفسیوی و مدرسه او» (1911) آورده است، هدف نهایی سیستم کنفسیون مانند دائوالیسم، رستگاری است. اما تنها از طریق اداره فعالیتها می توان به آن رسید. قعالیتهای اقتصادی اگر بخواهند به فضیلت برسند باید مدیریت و کنترل شوند. انجام این کار به دست جاکمان و پادشاهان است که کنفسیوس به آنان اندرز می دهد که خودشان در بیرون سیستم اقتصاد بمانند و به عنوان وکیل و نماینده مردم از خارج سیستم فعالیت نمایند و همیشه به کسانی که در مسند قدرت هستند تاکید می کند که از ثروت اندوزی شخصی بپرهیزند.
تئوری اقتصاد غربی تاکید دارد که برای برآوردن تقاضا، عرضه را باید افزایش داد ولی کنفسیوس معتقد است که باید تقاضا را کنترل و محدود کرد به گونه ای که با عرضه برابری کند. او نه تنها به کنترلهای اقتصادی مانند قوانین تعدیل هزینه و محدود کردن تقاضاهای لوکس عقیده دارد بلکه می گوید خواستهای انسان باید از طریق آموزشهای اجتماعی و اخلاق کنترل شود. زمانیکه کمفسیوس در پادشاهی چین شمالی (قبل از امپراطوری چین) وزیر بود از او سوال شد که برای بهبود وضع زندگی مردم چه باید کرد؟ او پاسخ داد: به آنها آموزش و ثروت داد. او می گفت: فهم و درک، روش استفاده صحیح از ثروت را به انسانها می آموزد. ثروت باعث می شود که از مزایای آموزش بهره مند شوند و هر دو با هم باعث بهبود وضعیت انسان می شوند. درحالیکه تفکر دائوایست به سمت بازار آزاد است. کنفسیوی به مدیریت اقتصاد اعتقاد دارد. لگالیست به هان فایز، وزیر و ایدئولوژیست اوین شی هوانگدی اولین امپراطور چین متحد منسوب می شود: او این نظر کنفسیوس را که انسانها به سمت خوبی گرایش دارند و در صورتی که در سیستمهای اجتماعی برای هدایت به سمت درستی، از فشار استفاده شود میتوان انتظار داشت که بر طبق اصول اخلاقی رفتار کنند رد می کرد. به نظر او تنها راه برای پیروزی و همنوایی مردم بر اساس دستورات قانون است. پایه های سیستم او بر اساس به اصل مهم بنا شده بود. اولین اصل Fa بود یعنی استانداردهای تجویز شده که بر اساس قانون تهیه شده است. مردم باید Fa را چنان بپذیرند که رفتار و اعمال آنها تابع نفع عمومی بوده و در غری اینصورت تنبیه شوند. دومین اصل Shi است به معنی اختیار و قدرت. برای اجرای Fa نیاز به Shi است اما Shi هم باید بر اساس امر و دیکته Fa اداره شود در غیر اینصورت از قدرت بد استفاده خواهد شد. سومین اصل Shu است که تکنین کنترل بروکراسی و مقایسه حرف با عمل است.
عناصر هر سه اصل این سیستم فکری در سیستم دولتی چین امروزی، در نحوه کنترل اقتصاد، روش های مدیریتی، سیستمهای سازمانها و سلسله مراتب و روابط کار مشهود است. بنابراین برای درک فرهنگ تجارت چینی مطالعه و بررسی این سه عنصر لازم است. اما بیش از همه دائوایسم تاثیر جهانی داشته است. دائوایسم عقیده بازار آزاد را منتشر کرد و در قرن 18 در غرب تاثیر عمیقی نه تنها بر اقتصاد بلکه بر کمپانیها و روشهای تجاری گذاشت. دائوایسم در سراسر جهان منتشر شد و اکنون به سرزمین خودش یعنی چین باز می گردد.
ترجمه های بسیاری از دائودجینگ منتشر شده است. مطالبی که در این بخش آمده از ترجمه Wa که جدید و در دسترس است آورده شده است.

جیمز برنهام (1987-1905)
جیمز برنهام فلسفه دان محافظه کاری بود که اغلب در مورد خطرات تسلط یک دولت تک حزبی هشدار می داد. در مشهورترین اثر وی یعنی انقلاب مدیریتی که در سال 1941 منتشر نمود، به بیان این موضوع پرداخت که در جریان رشد و تخصص گرایی مدیریت و جدایی مالکیت از مدیریت، وضعیتی ایجاد می شود که جامعه را با خطر تحت سلطه قرار گرفتن مواجه می کند. ترس از دیکتاتوری مدیران دارای توجیه کافی نمی باشد ولی مطالعات برنهام پیشنهادات مهمی برای نقش مدیریت در جامعه و نیز موازنه قدرت و مسئولیت پذیری در مدیریت سازمان های بسیار بزرگ ارائه نموده است. بحران شرکت انرون در اواخر سال 2001، بسیاری از نوشته های برنهام را اثبات نمود.
برنهام در 22 نوامبر 1905 در شیکاگو متولد شد. پدرش معاون شرکت راه آهن براینگتون بود و برنهام در خانواده ای مرفه رشد و نمو نمود. وی از دانشگاه پرینستون لیسانش فلسفه گرفت و سپس در کالج بالیول دانشگاه آکسفورد به تحصیل پرداخت. در سال 1930 در دپارتمان فلسفه دانشگاه نیویورک به تدریس مشغول گردید که به مدت 23 سال ادامه یافت. برنهام شبیه بسیاری دیگر از مردان و زنان سطح متوسط دهه 1930، مجذوب سیاستهای محافظه کارانه گردیده بود. در سال 1935 به حزب بین المللی چهارم پیوست که توسط لئون تروتسکی ایجاد شده بود و طولی نکشید که به یک چهره برجسته تبدیل شد و برای مجلاتی نظیر «پارتیزان ریویو» و «نیو اینترنشنال» به تهیه مقاله پرداخت. او با تروتسکی ترتباط داشت و بنا بر عللی به مکزیک تبعید شد و ÷شتیبان اتحاد سوسیالیستی بود.
در سال 1939 هنگامیکه اتحاد سوسیالیستی در آغاز جنگ دوم جهانی با نازی ها متحد گردید، چشمان حقیقت بین برنهام و بسیاری دیگر از همفکران او گشوده شد. آنها این سوال را از خود ÷رسیدند که آیا واقعا اتحاد سوسیالیستی، سوسیالیست می باشد؟ این به معنای اعلان جنگ به تروتسکی بود که هنوز ÷شتیبان ایده های سوسیالیست بود.
در مارس 1940 برنهام از حزی بین المللی چهارم کناره گیری نمود ولی به مبارزه خود با تروتسکی ادامه داد تا اینکه تروتسکی توسط عوامل استالین چند ماه بعد ترور شد.
برنهام مخالف کمونیسم به عنوان یک ایدئولوژی سیاسی بود درحالیکه به شدت تحت تأثیر ایده های کارکسیست بویژه مفهوم دیالکتیک بعنوان یک نیروی تاریخی قرار گرفته بود.
او ÷س از مخالفت با کمونیسم، با سایر ناحزاب استبدادی شامل استالینیسم، فاشیسم، و حتی اشکال مهتدل مداخله دولت نظبر طرح روزولت در آمریکا که برنامه ای جهت ایجاد رفاه و بهبود اقتصادی در دوران بحران بزرگ دهه 1930 بود نیز به مخالفت ÷رداخت. در این اوضاع، برنهام بطور اجتناب نا÷ذیری به لیبرالیسم گرایش ÷یدا کرد. وی دانشگاه را رها نمود و بعنوان مدیر مسئول نجله آکریکایی محافظه کار «نشنان ریویو» مشغول کار گردید و ارتباط تنگاتنگی با موسس و صاحب امتیاز آن ویلیام بوکلی برقرار کرد. در زمان جنگ سرد، مخالف سرسخت هر نوع سازش با کمونیسم بود. او در یکی از جالب توجه ترین نوشته هایش بنام «ناکامی غرب» که در سال 1964 منتشر نمود، قدرت های متحد ارو÷ایی را به خاطر شکستن اتحادشان و گشودن مبادی جدیدی برای نفوذ سوسیالیسم مورد انتقاد قرار داد.
با انتخاب رونالد ریگان به عنوان رییس جمهور آمریکا در سال 1980، تقابل برنهام با سوسیالیسم، جو سیاسی آمریکا را تحت تاثیر قرار داد؛ عقاید برنهام در سطح گسترده ای مورد احترام قرار گرفت و در سال 1983، مدال آزادی از سوی رئیس جمهور به وی اعطا شد.
برنهام در جولای سال 1987 بر اثر عارضه قلبی در منزل خود در کانکتیکات درگذشت.
در کتاب های انقلاب مدیریتی و ماکیاولی ها، برنهام به منظور بیان دیدگاهش ÷یرامون تعارض اجتماعی، از کارکسیست دیالکتیک استفاده نموده است. به نظر او در هر اجتماعی، دو گروه قوی وجود دارد که اولی آنهایی هستند که دارای قدرت بوده و دومی آنهایی هستند که سعی دارند قدرت را از دست اولیها خارج و خود صاحب قدرت شوند؛ ولی هر دوی این گروهها در حقیقت جزء اقلیت میباشند.
«ماکیاولی ها» تلاشی است جهت مطرح کردن این دیدگاه برنهام در باره اجتماع به طوریکه بتواند بر نویسندگان و متفکران قبلی بویژه ماکیاولی اثر بگذراند. برنهام، ماکیاولی را به خاطر افشاء حقیقت چگونگی کسب قدرت و استفاده از آن مورد تمجید قرار داده است. چهره هایی نظیر ویلفرد و ÷رتو، روبرت مایکل، و جورج سورل نیز اقدام مشابهی نظیر ماکیاولی انجام داده اند.
در سال 1940 برنهام به بیان این مطلب ÷رداخت که میان سرمایه داران و کنترل کنندگان سرمایه یعنی مدیران، رویارویی وجود دارد و به بررسی ایده جداسازی مالکیت و کنترل ÷رداخت که این ایده، تخصصی شدن مدیریت را در ÷ی آورده بود. ایده مذکور به زمانهای گذشته و حداقل به سال 1917 و نوشته های سیاستمدار و بازرگان آلمانی، والتر راتنو باز می گردد که بعدها در آمریکا توسط ویلیان زبینا، استاد دانشگاه هاروارد مورد بحث قرار گرفت.
زبینا در سال 1977 در کتاب Main Street and wall street، سیستم مالی آمریکا را مورد انتقاد قرار داده بود. یکی از دانشجویان دوره دکتری وی آدولف برل بود که به همراهی گاردینر مینز، ایده جداسازی مالکیت و کنترل سرمایه را در کتاب «شرکت کدرن و مالکیت» در سال 1932 مطرح نمود. طبق عقیده برل و مینز، افزایش اندازه و ÷یچیدگی شرکتها، منجر به مالکیت غیرشخصی و عمومی آن میشود: امروزه شرکتها بجای اینکه دارای مالکین متخصصی باشند که بطور مستقیم درگیر کار و فعالیت شرکت بوده و مدیریت آنها را بر عهده داشته باشند، هزاران سهامدار دارند که از مشغله های شرکت به دور بوده و کنترل عملیاتی اینگونه شرکتها در دستان مدیران متخصصی است که مالک شرکت نمیباشند.
بحث ÷یرامون اینکه آیا جداسازی مالکیت و مدیریت شرکمت بهترین راه حل میباشد یا خیر، همچنان نیز ادامه دارد. بعضی بعضی نظیر آلفرد چاند در کتاب دست مرئی که در سال 1997 منتشر نمود، موفقیت شرکتهای آمریکایی در قرن بیستم را به علت افزایش تخصصی شدن مدیریت و جدایی مالکیت و مدیریت میداند و معتقد است مدیران متخصص قادر هستند با آموزشهای بهتر و نظم بیشتر نسبت به مدیران آماتوری که خود مالک شرکت نیز میباشند، در جهت دستیابی به اهداف موسسه تلاش نمایند. دیدگاههایی نظیر دیدگاه چاندلر، تا کنون در دنیای تجارت نقش غالب را داشته اند. بعنوان مثال در اوایل سال 2002، روزنامه قایننشال تایمز، مطلبی نوشت مبنی بر اینکه کنار گذاشتن «جک ناصر» از ÷ست مدیرعاملی شرکت فورد و س÷ردن کنترل شرکت به دست «بیل فورد» که از موسسان شرکت و سهامداران عمده می باشد، کاری مادرست بوده است.
برخی دیگر بویژه ویلیان زبینا مخالف جدایی مالکیت و مدیریت بوده و اینگونه بیان میدارد: مالکین، اختیارات خود را بدون اینکه نظارتی بر چگونگی مدیریت دارایی هایشان داشته باشند، به مدیران واگذار می نمایند.
برنهام معتقد بود جداسازی کالکیت از کنترل شرکتها، فقط به عنوان نخستین گام در فرآیند انتقال قدرت از سرمایه داران به طبقه مدیریتی می باشد. به عقیده او، نتیجه منطقی این فرایند همانگونه که توسط برل و مینز بیان شده، این است که مدیران ÷س از به دست گیری کنترل، به فکر مالکیت خواهند افتاد همچنان که می گوید.
«مالکیت به معنای کنترل میباشد و اگر کنترلی وجود نداشته باشد، بنابراین مالکیتی نیز وجود نخواهد داشت؛ اگر مالکیت و کنترل واقعا از یکدیگر جدا شده باشند، مالکیت قدرت خود را به کنترل داده است، و مالکیت جدا شده یک فرضیه بی معنا می باشد.» برنهام برای بیان این موضوع، به این مثال می پردازد که در قرون هفدهم و هجدهم میلادی، پادشاهان مرووینژیان فر انسه کنترل را به مقامات اداری خود یعنی شهرداران قصر سپرده بودند و در انتهای پادشاهان چیزی جز عناصر نمایشی نبوده و شهرداران به راحتی آنها را جایگزین و خودشان به مسند سلطنت نشستند. برنهام در این زمینه تصور دیگری نیز دارد: به نظر او مدیران، کنترل را به منظور بهبود در عملیات شرکت بر عهده نمیگیرند، بلکه بیشتر به فکر موقعیت شغلی خود می باشند. اگر آنها فاقد کنترلی باشند، به راحتی مانند سایر کارکنان قابل استخدام و اخراج شدن توسط مالکین سرمایه خواهند بود. آنها کنترل را به منظور استحکام موقعیت قدرت خود نیاز دارند. سپس حرکت بسوی کسب مالکیت بعنوان گامی دیگر در جهت تثبیت قدرت میباشد. این تصور از کنترل توسط گروههای مدیریتی، همان چیزی است که برنهام آنرا انقلاب مدیریتی مینامد. در دهه 1940 وی چنین انقلابی را در قالب برخوردهای سراسری و گسترده در جهت کسب قدرت مشاهده نمود. دنیا در حال حرکت از حالت اجتماع سرمایه داری طبقه دوم به سمت اجتماع مدیریتی بود. برنهام اولین جلوه های این حرکت را در شکل فاشیسم و کمونیسم دید که در هر دو شکل او معتقد بود گروههای تکنوکرات، چیزی را که به عنوان یک جنبش مردمی آغاز شده بود سرکوب نموده و بعنوان گام اول، کنترل قدرت دولتی را به دست گرفتند. بعنوان گام بعد متمرکزسازی، سلب مالکیت شخصی، و ملی نمودن دارایی ها بود که منجر به قرار گرفتن مالکیت و کنترل در دستان آنها گردید. به همین دلایل بود که برنهام از کمونیسم جلوگیری نمود زیرا معتقد بود هنوز امکان پیاده سازی یک دموکراسی که توسط کارگران کنترل شود وجود دارد. به نظر برنهام، کارگران گروگانهایی بی گناه در نبرد سراسری میان سرمایه داری و مدیریت بودند. البته به این دیدگاه ایراداتی وارد است: نخست اینکه آیا تکنوگراتهای جماهیر شوروی و یا نازی های آلمان را می توان بصورت عادلانه با مدیران متخصص اقتصاد آزاد غرب مقایسه نمود؟ تکنوکراتها تخصص و نظم را به کار می گیرندولی نه به اندازه مدیران متخصص، ولی ایدئولوژیهای آنها زیاد با یکدیگر متفاوت نیست. دوم اینکه گرچه برنهام معتقد بود مدیران سرانجام هویتی شبیه سرمایه داران و کارگران ایجاد خواهد نمود ولی در حقیقت احتمال رویداد چنین اتفاقی بسیار ضعیف می باشد. مدیران در ایجاد هویت خاص خود بسیار آهسته و ضعیف همل نموده اند ، بعلاوه در فرهنگهای مختلف، شکل این موضوع بسیار متفاوت بوده است. پس از جنگ جهانی دوم، مدیران ژاپنی هویتی بسیار متعهد و وفادار در شرکت های خود یافته بودند و بیشتر تمایل داشتند خود را خدمتگذار شرکت معرفی نمایند تا مدیر شرکت. در انگلستان، مقاومت شدیدی در برابر تخصص گرایی مدیریت وجود داشت تا جایی که چارلز رنولد، مدیر انستیتو انگلستان در دهه 1940، به علت اقدام این انستیتو در جهت معرفی مدیریت بعنوان یک تخصص، از سمت خود کناره گیری نمود. در آمریکا، مدیران همچنان تمایل دارند خود را بعنوان موسس شرکت معرفی نمایند و بعلاوه خود را وفادار و متعهد به شرکت و مردم نشان می دهند.

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  30  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله بررسی چند شخصیت برجسته در مدیریت

نیایش و ستایش معبود در اشعار شاعران برجسته سبک عراقی

اختصاصی از فی ژوو نیایش و ستایش معبود در اشعار شاعران برجسته سبک عراقی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

نیایش و ستایش معبود در اشعار شاعران برجسته سبک عراقی


نیایش و ستایش معبود در اشعار شاعران برجسته سبک عراقی

فرمت فایل : WORD ( قابل ویرایش ) تعداد صفحات:370

چکیده

نیایش یکی از روحانی ترین لحظات زندگی هر مؤمن است. در همه ادیان آسمانی متناسب با تلقی و درک مؤمنان از دین شیوه ها و شکل هایی برای راز و نیاز با معبود فراهم شده است. شاعران هم به عنوان دارندگان روحهای لطیف و حساس در لابلای اشعار خود مناجات هایی نغز و دلنشین گنجانده اند که از لطیف ترین فرازهای آثارشان است. در این پایان نامه مناجات در شعرهای پنج تن از شاعران برتر سبک عراقی مورد بررسی قرار گرفته است. علت انتخاب سبک عراقی به دلیل لطافت و جنبه های غنایی بالای شعر این دوره است. در بین شاعران متعدد سبک عراقی نظامی، عطار، مولوی، سعدی و حافظ به اذعان غالب منتقدان مقامی والاتر و بالاتر از دیگران دارند.

این پایان نامه در  چهار بخش تنظیم شده است. در بخش اول کلیاتی درباره نیایش و معنای لغوی واصطلاحی آن و معادل و مترادف های دیگر آن بیان شده است. در بخش دوم سعی کرده ایم انواع یا شیوه های مناجات را در ادیان آسمانی بزرگ بررسی و تا حدودی مقایسه نماییم و بعد به مهم ترین شیوه های مناجات در دین اسلام بپردازیم. بخش سوم به نوع ادبی مناجات در ادبیات فارسی دری به طور کلی و در شعر سبک عراقی به طور جزئی پرداخته ایم. شیوه ها و محتواهای عمده مناجات ها در این نوع تقسیم بندی شده و اشکال آن استخراج شده است.  بخش چهارم به بررسی جزئی و موشکافانه انواع نیایش در شعر شاعران این دوره اختصاص یافته است. شاعران برگزیده به ترتیب تاریخی هر کدام یک قسمت را به خود اختصاص داده اند. نخستین شاعر نظامی است که نیایش هایش بیشتر جنبه زاهدانه دارد و در مخزن الاسرار بیشتر از مثنوی های دیگر خود مناجات کرده است. در مثنوی های دیگر نیایش ها بیشتر در آغاز یا پایان مثنوی هاست. عطار اولین شاعر عارف این مجموعه است و مناجاتهایش ویژگی عارفانه دارد. مناجات های عطار در لابلای مثنوی هایش پراکنده است و گاه از زبان شاعر و گاه از زبان شخصیت های داستان هایش نقل شده اند. بی پروایی و جسارت و صمیمیتی که در این مناجات ها وجود دارد به آنها عمق خاصی بخشیده است. مولوی بدون تردید بهترین و نغزترین مناجاتهای ادبیات فارسی را در مثنوی و غزلیات خود آورده است. نگاه برخاسته از وحدت وجود او باعث می شود که در جاهایی که حتی با شمس یا دیگر مظاهر حق هم راز و نیاز می کند، رنگ اسمانی و منزهی به نیایش هایش می دهد. مناجات های مثنوی بسیار زیاد و عمیق هستند و انواع لایه های گفتگوی صمیمانه و خالصانه را با معبود شامل می شوند. سعدی بیشتر با نگاه زاهدانه نیایش می کند گرچه در جاهایی رنگ عارفانه به آن می زند. نیایش هایش سعدی در بوستان در 

فهرست مطالب

چکیده..........

مقدمه.........

بخش  اول(نیایش و ستایش).......

نیایش، ستایش و مترادفات آنها

اقسام نیایش

دین

بخش دوم(دین اسلام ونیایش).........

بخش سوم......... نیایش در شعر شاعران سبک عراقی

طریقه شعر خراسانی و عراقی

پیشینه نیایش های منظوم فارسی

نوع ادبی مناجات

نماز و نیایش در اشعار شاعران

انواع درخواست ها

 

بخش چهارم.........

 

 

فهرست منابع



دانلود با لینک مستقیم


نیایش و ستایش معبود در اشعار شاعران برجسته سبک عراقی

دانلود پایان نامه بررسی چند شخصیت برجسته در مدیریت

اختصاصی از فی ژوو دانلود پایان نامه بررسی چند شخصیت برجسته در مدیریت دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود پایان نامه بررسی چند شخصیت برجسته در مدیریت


دانلود پایان نامه بررسی چند شخصیت برجسته در مدیریت

 

 

 

 

لائوزی (قرن ششم قبل از میلاد)

لائوزی یا لائوتزو یکی از حکیمان افسانه ای چین باستان بود. او پدر و بنیانگذار حرکت فلسفی و مذهبی دائوایسم یا تااوایسم است. ماهیت این حرکت فلسفی در کتاب دائودجینگ که تحت عنوان «کتاب راه و پرهیزکاری» به انگلیسی برگردانده شده وجود دارد. مانند کنفسیوس، لائوزی نیز برای مدت 2500 سال تأثیر بسیار عمیقی بر تفکر چینی داشته است و افکار او بخصوص در زمینه مدیریت و رهبری اثر مهمی در عقاید شرقی ها گذاشته است. افکار لائوزی حتی به فلسفه غربی نیز راه پیدا کرده و نمونه آن حرکت روشنفکرانه قرن هیجدهم در فرانسه و تأثیر آن بر اقتصاد این کشور است که بعنوان سیاست عدم مداخله دولت در امور اقتصادی و یا سیاست اقتصاد آزاد مطرح شده است. اطلاعات بسیار اندکی از زندگی لائوزی موجود است و شاید او فقط یک تصویر افسانه ای بوده باشد. طبق روایات، او معاصر و یا معلم کنفسیوس بوده است. او کتاب دائوجینگ را نوشت اما همانگونه که در چین باستان متداول بوده، بدون شک به نسخه اصلی، مطالبی اضافه شده و بارها در آن تجدیدنظر شده است. متنی که اکنون موجود است احتمالاً مربوط به حدود 300 سال قبل از میلاد مسیح می باشد. کتاب دائوجینگ به هشتاد و یک بخش کوچک تقسیم می شود و هر بخش شامل مجموعه ای از مطالب در باره راه (Dao) و دستیابی به پرهیزکاری (De) است. مطالب ذیل در کتاب مذکور آورده شده است: نیاز به پرهیز از تضاد و کشمکش و انجام کارها با صلح و هماهنگی، نیاز برای زدودن و پاک کردن این جهان و تمام چیزهایی که در آن است و اعتقاد به اینکه موقعیت حقیقی از عما بدست نیامده بلکه از معکوس و مخالف آن حاصل می شود WU-WEI یا عملی نشدنی (NON-ACTION). این اصول اساسی تأثیر بسیار عمیقی بر اقکار و جامعه چینی گذاشته اند، بخصوص 1000 سال بعد از میلاد مسیح و هنگامی که محققان در تلاش برای ساختن آمیزه ای از عقاید کنفسیوس، دائوایست، لگالیت و بودا برای اداره کردن اجتماع بودند.

چینی ها هنوز هم دائوجینگ را می خوانند در این کتاب مطالب مهمی در باره فرهنگ تجارت و رهبری در آن به چشم می خورد. کتاب مذکور، آنهایی را که در مسند قدرت و اختیار هستند نصیحت کرده و می گوید باید بیشتر بدانند و کمتر انجام دهند. بعنوان مثال در بخش 8 دائوجینگ آمده است در اداره کردن بدانید که چگونه دستورات را بکار برید. در انجام معامله تجاری بدانید که چطور کاراتر باشد. در انجام یک حرکت بدانید چگونه لحظه درست و مناسب را انتخاب کنید. در بخش 17 دائوجینگ آمده است: موثرترین فرم رهبری این است که بجای کنترل کردن، به مردم انگیزه دهید.

-بالاترین نوع قانون آن است که مردم آشکارا از وجودش آگاه باشند.

-سپس آن که مردم دوستش داشته و تحسینش کنند.

-سپس آن که از آن نفرت داشته و با آن بخواهند مبارزه کنند.

-هنگامی که بی ایمان می شوید بقیه با شما غریبه و ناآشنا می شوند.

-دانا افتاده است و کم سخن می گوید.

-هنگامی که کارها انجام و تکمیل شدند مردم می گویند ما خودمان آنرا انجام دادیم.

چنانچه در بخش 39 دائودجینگ آمده، بالاترین قانون آن است که به اصول پرهیزگاری و راه رسیدن به آن ارتباط دارد و پایین ترین قانون آن است که به تشریفات و آیین و مراسم مذهبی بستگی دارد.

جنبه مهم دیگر کتاب دائودجینگ این است که بر اهمیت چیزهای غیرعینی و لمس ناپذیر تأکید دارد و در بخش 11، مطالب مربوط به آن آمده است:

-30پره چرخ حول یک محور می چرخند، که آن حفره ای است که در مرکز و وسط چرخ قرار دارد.

-ما لوله را از توده های خاک رس می سازیم، و فضای خالی داخل آن است که آن را قابل استفاده می سازد.

-ما برای اتاق در و پنجره می سازیم، ولی این فضای داخل اطاق است که آن را قابل استفاده می سازد.

-ما برای اتاق در و پنجره می سازیم، ولی این فضای خالی داخل اتاق است که آن را قابل استفاده می کند.

پس اگر چه چیزهای قابل لمس و دیده شدنی مزایای خود را دارند ولی لمس نشدنی ها هستند که کاربری آنها را ایجاد می کنند. تمرکز بر لمس نشدنی ها ما را به سمت مقوله Wv-Wei یا عمل نشدنی هداین می کند، جاییکه قانونگذاری گارها را انجام نمی دهد بلکه باعث می شود که آنها انجام شوند. در یک جامعه و یا سازمان که به راه و روش تکیه دارد، کارها با هماهنگی و طبق روال انجام می شود و نیازی به مداخله قانونگذار نیست، و سازمان در امتداد راه و بر اساس اصول پرهیزگاری هدایت می شود.

همانطور که اشاره شد دائود جینگ تأثیر مهمی در فرهنگ چینی داشته و دارد. اصول دائوایست و افکار او از سالها قبل به اروپا نیز راه یافته و اگرچه بسیار گسترده نشده اما تأثیر مهمی بر تفکر قذن 18 و روشنفکران اروپایی آن زمان مانند مونتسکیو گذاشته است.

در مدرسه اقتصاد مدرن که به پیسیوکراتها معروف شده بود، پیشگامان اقتصاد مدرن مانند اوسنی، کانتیلون، آرجبنتان، تورگوت تحت تاثیر این عقاید قرار گرفتند. برداشت آنها از WU-WEI این بود که زمانیکه کارها بصورت طبیعی و بر اساس خواست و اراده خودشان انجام شوند و تحت فشار نباشد، به بهترین شکل اتفاق می افتند. پس در مقوله اقتصاد باید شرایط به گونه ای فراهم شود که بصورت طبیعی وضع اقتصادی بهبود یابد نه اینکه برای اراده فعالیتهای اقتصادی تلاش کنیم. آنها این مقوله را اقتصاد آزاد نام نهادند. اگرچه آدام اسمیت در کتاب «سرمایه ملتها» (1776) این عبارت را بکار نبرد، اما او شدیداً تحت تاثیر پیسیوکراتها قرار گرفت و در مقوله WU-WEI یک گام پیشتر رفت: او معتقد بود که اگر دولت در کار بازار دخالت نکند، بازار به طور طبیعی به سمت بهتر شدن پیش می رود و سرمایه در جایی که لازم است توزیع می شود، و این همان مفهوم عبارت معروف «دست نامرئی» است.

مسئله مهم دیگر این است که به نظر می رسد دائوایسشم تنها تفکر چینی است که بر تجارت تأکید دارد. اما مشهورتر و بحث برانگیزتر از آن کنفسیوس ایسم است. کنفسیوس که با لائوزی معاصر بود دید متفاوتی نسبت به اجتماع داشت.

چنانچه چن هوان چنگ در کتاب «اصول اقتصاد کنفسیوی و مدرسه او» (1911) آورده است، هدف نهایی سیستم کنفسیون مانند دائوالیسم، رستگاری است. اما تنها از طریق اداره فعالیتها می توان به آن رسید. قعالیتهای اقتصادی اگر بخواهند به فضیلت برسند باید مدیریت و کنترل شوند. انجام این کار به دست جاکمان و پادشاهان است که کنفسیوس به آنان اندرز می دهد که خودشان در بیرون سیستم اقتصاد بمانند و به عنوان وکیل و نماینده مردم از خارج سیستم فعالیت نمایند و همیشه به کسانی که در مسند قدرت هستند تاکید می کند که از ثروت اندوزی شخصی بپرهیزند.

تئوری اقتصاد غربی تاکید دارد که برای برآوردن تقاضا، عرضه را باید افزایش داد ولی کنفسیوس معتقد است که باید تقاضا را کنترل و محدود کرد به گونه ای که با عرضه برابری کند. او نه تنها به کنترلهای اقتصادی مانند قوانین تعدیل هزینه و محدود کردن تقاضاهای لوکس عقیده دارد بلکه می گوید خواستهای انسان باید از طریق آموزشهای اجتماعی و اخلاق کنترل شود. زمانیکه کمفسیوس در پادشاهی چین شمالی (قبل از امپراطوری چین) وزیر بود از او سوال شد که برای بهبود وضع زندگی مردم چه باید کرد؟ او پاسخ داد: به آنها آموزش و ثروت داد. او می گفت: فهم و درک، روش استفاده صحیح از ثروت را به انسانها می آموزد. ثروت باعث می شود که از مزایای آموزش بهره مند شوند و هر دو با هم باعث بهبود وضعیت انسان می شوند. درحالیکه تفکر دائوایست به سمت بازار آزاد است. کنفسیوی به مدیریت اقتصاد اعتقاد دارد. لگالیست به هان فایز، وزیر و ایدئولوژیست اوین شی هوانگدی اولین امپراطور چین متحد منسوب می شود: او این نظر کنفسیوس را که انسانها به سمت خوبی گرایش دارند و در صورتی که در سیستمهای اجتماعی برای هدایت به سمت درستی، از فشار استفاده شود میتوان انتظار داشت که بر طبق اصول اخلاقی رفتار کنند رد می کرد. به نظر او تنها راه برای پیروزی و همنوایی مردم بر اساس دستورات قانون است. پایه های سیستم او بر اساس به اصل مهم بنا شده بود. اولین اصل Fa بود یعنی استانداردهای تجویز شده که بر اساس قانون تهیه شده است. مردم باید Fa را چنان بپذیرند که رفتار و اعمال آنها تابع نفع عمومی بوده و در غری اینصورت تنبیه شوند. دومین اصل Shi است به معنی اختیار و قدرت. برای اجرای Fa نیاز به Shi است اما Shi هم باید بر اساس امر و دیکته Fa اداره شود در غیر اینصورت از قدرت بد استفاده خواهد شد. سومین اصل Shu است که تکنین کنترل بروکراسی و مقایسه حرف با عمل است.

عناصر هر سه اصل این سیستم فکری در سیستم دولتی چین امروزی، در نحوه کنترل اقتصاد، روش های مدیریتی، سیستمهای سازمانها و سلسله مراتب و روابط کار مشهود است. بنابراین برای درک فرهنگ تجارت چینی مطالعه و بررسی این سه عنصر لازم است. اما بیش از همه دائوایسم تاثیر جهانی داشته است. دائوایسم عقیده بازار آزاد را منتشر کرد و در قرن 18 در غرب تاثیر عمیقی نه تنها بر اقتصاد بلکه بر کمپانیها و روشهای تجاری گذاشت. دائوایسم در سراسر جهان منتشر شد و اکنون به سرزمین خودش یعنی چین باز می گردد.

ترجمه های بسیاری از دائودجینگ منتشر شده است. مطالبی که در این بخش آمده از ترجمه Wa که جدید و در دسترس است آورده شده است.


جیمز برنهام (1987-1905)

جیمز برنهام فلسفه دان محافظه کاری بود که اغلب در مورد خطرات تسلط یک دولت تک حزبی هشدار می داد. در مشهورترین اثر وی یعنی انقلاب مدیریتی که در سال 1941 منتشر نمود، به بیان این موضوع پرداخت که در جریان رشد و تخصص گرایی مدیریت و جدایی مالکیت از مدیریت، وضعیتی ایجاد می شود که جامعه را با خطر تحت سلطه قرار گرفتن مواجه می کند. ترس از دیکتاتوری مدیران دارای توجیه کافی نمی باشد ولی مطالعات برنهام پیشنهادات مهمی برای نقش مدیریت در جامعه و نیز موازنه قدرت و مسئولیت پذیری در مدیریت سازمان های بسیار بزرگ ارائه نموده است. بحران شرکت انرون در اواخر سال 2001، بسیاری از نوشته های برنهام را اثبات نمود.

برنهام در 22 نوامبر 1905 در شیکاگو متولد شد. پدرش معاون شرکت راه آهن براینگتون بود و برنهام در خانواده ای مرفه رشد و نمو نمود. وی از دانشگاه پرینستون لیسانش فلسفه گرفت و سپس در کالج بالیول دانشگاه آکسفورد به تحصیل پرداخت. در سال 1930 در دپارتمان فلسفه دانشگاه نیویورک به تدریس مشغول گردید که به مدت 23 سال ادامه یافت. برنهام شبیه بسیاری دیگر از مردان و زنان سطح متوسط دهه 1930، مجذوب سیاستهای محافظه کارانه گردیده بود. در سال 1935 به حزب بین المللی چهارم پیوست که توسط لئون تروتسکی ایجاد شده بود و طولی نکشید که به یک چهره برجسته تبدیل شد و برای مجلاتی نظیر «پارتیزان ریویو» و «نیو اینترنشنال» به تهیه مقاله پرداخت. او با تروتسکی ترتباط داشت و بنا بر عللی به مکزیک تبعید شد و ÷شتیبان اتحاد سوسیالیستی بود.

در سال 1939 هنگامیکه اتحاد سوسیالیستی در آغاز جنگ دوم جهانی با نازی ها متحد گردید، چشمان حقیقت بین برنهام و بسیاری دیگر از همفکران او گشوده شد. آنها این سوال را از خود ÷رسیدند که آیا واقعا اتحاد سوسیالیستی، سوسیالیست می باشد؟ این به معنای اعلان جنگ به تروتسکی بود که هنوز ÷شتیبان ایده های سوسیالیست بود.

در مارس 1940 برنهام از حزی بین المللی چهارم کناره گیری نمود ولی به مبارزه خود با تروتسکی ادامه داد تا اینکه تروتسکی توسط عوامل استالین چند ماه بعد ترور شد.

برنهام مخالف کمونیسم به عنوان یک ایدئولوژی سیاسی ب

ود درحالیکه به شدت تحت تأثیر ایده های کارکسیست بویژه مفهوم دیالکتیک بعنوان یک نیروی تاریخی قرار گرفته بود.

او ÷س از مخالفت با کمونیسم، با سایر ناحزاب استبدادی شامل استالینیسم، فاشیسم، و حتی اشکال مهتدل مداخله دولت نظبر طرح روزولت در آمریکا که برنامه ای جهت ایجاد رفاه و بهبود اقتصادی در دوران بحران بزرگ دهه 1930 بود نیز به مخالفت ÷رداخت. در این اوضاع، برنهام بطور اجتناب نا÷ذیری به لیبرالیسم گرایش ÷یدا کرد. وی دانشگاه را رها نمود و بعنوان مدیر مسئول نجله آکریکایی محافظه کار «نشنان ریویو» مشغول کار گردید و ارتباط تنگاتنگی با موسس و صاحب امتیاز آن ویلیام بوکلی برقرار کرد. در زمان جنگ سرد، مخالف سرسخت هر نوع سازش با کمونیسم بود. او در یکی از جالب توجه ترین نوشته هایش بنام «ناکامی غرب» که در سال 1964 منتشر نمود، قدرت های متحد ارو÷ایی را به خاطر شکستن اتحادشان و گشودن مبادی جدیدی برای نفوذ سوسیالیسم مورد انتقاد قرار داد.

با انتخاب رونالد ریگان به عنوان رییس جمهور آمریکا در سال 1980، تقابل برنهام با سوسیالیسم، جو سیاسی آمریکا را تحت تاثیر قرار داد؛ عقاید برنهام در سطح گسترده ای مورد احترام قرار گرفت و در سال 1983، مدال آزادی از سوی رئیس جمهور به وی اعطا شد.

برنهام در جولای سال 1987 بر اثر عارضه قلبی در منزل خود در کانکتیکات درگذشت.

در کتاب های انقلاب مدیریتی و ماکیاولی ها، برنهام به منظور بیان دیدگاهش ÷یرامون تعارض اجتماعی، از کارکسیست دیالکتیک استفاده نموده است. به نظر او در هر اجتماعی، دو گروه قوی وجود دارد که اولی آنهایی هستند که دارای قدرت بوده و دومی آنهایی هستند که سعی دارند قدرت را از دست اولیها خارج و خود صاحب قدرت شوند؛ ولی هر دوی این گروهها در حقیقت جزء اقلیت میباشند.

«ماکیاولی ها» تلاشی است جهت مطرح کردن این دیدگاه برنهام در باره اجتماع به طوریکه بتواند بر نویسندگان و متفکران قبلی بویژه ماکیاولی اثر بگذراند. برنهام، ماکیاولی را به خاطر افشاء حقیقت چگونگی کسب قدرت و استفاده از آن مورد تمجید قرار داده است. چهره هایی نظیر ویلفرد و ÷رتو، روبرت مایکل، و جورج سورل نیز اقدام مشابهی نظیر ماکیاولی انجام داده اند.

در سال 1940 برنهام به بیان این مطلب ÷رداخت که میان سرمایه داران و کنترل کنندگان سرمایه یعنی مدیران، رویارویی وجود دارد و به بررسی ایده جداسازی مالکیت و کنترل ÷رداخت که این ایده، تخصصی شدن مدیریت را در ÷ی آورده بود. ایده مذکور به زمانهای گذشته و حداقل به سال 1917 و نوشته های سیاستمدار و بازرگان آلمانی، والتر راتنو باز می گردد که بعدها در آمریکا توسط ویلیان زبینا، استاد دانشگاه هاروارد مورد بحث قرار گرفت.

زبینا در سال 1977 در کتاب Main Street and wall street، سیستم مالی آمریکا را مورد انتقاد قرار داده بود. یکی از دانشجویان دوره دکتری وی آدولف برل بود که به همراهی گاردینر مینز، ایده جداسازی مالکیت و کنترل سرمایه را در کتاب «شرکت کدرن و مالکیت» در سال 1932 مطرح نمود. طبق عقیده برل و مینز، افزایش اندازه و ÷یچیدگی شرکتها، منجر به مالکیت غیرشخصی و عمومی آن میشود: امروزه شرکتها بجای اینکه دارای مالکین متخصصی باشند که بطور مستقیم درگیر کار و فعالیت شرکت بوده و مدیریت آنها را بر عهده داشته باشند، هزاران سهامدار دارند که از مشغله های شرکت به دور بوده و کنترل عملیاتی اینگونه شرکتها در دستان مدیران متخصصی است که مالک شرکت نمیباشند.

بحث ÷یرامون اینکه آیا جداسازی مالکیت و مدیریت شرکمت بهترین راه حل میباشد یا خیر، همچنان نیز ادامه دارد. بعضی بعضی نظیر آلفرد چاند در کتاب دست مرئی که در سال 1997 منتشر نمود، موفقیت شرکتهای آمریکایی در قرن بیستم را به علت افزایش تخصصی شدن مدیریت و جدایی مالکیت و مدیریت میداند و معتقد است مدیران متخصص قادر هستند با آموزشهای بهتر و نظم بیشتر نسبت به مدیران آماتوری که خود مالک شرکت نیز میباشند، در جهت دستیابی به اهداف موسسه تلاش نمایند. دیدگاههایی نظیر دیدگاه چاندلر، تا کنون در دنیای تجارت نقش غالب را داشته اند. بعنوان مثال در اوایل سال 2002، روزنامه قایننشال تایمز، مطلبی نوشت مبنی بر اینکه کنار گذاشتن «جک ناصر» از ÷ست مدیرعاملی شرکت فورد و س÷ردن کنترل شرکت به دست «بیل فورد» که از موسسان شرکت و سهامداران عمده می باشد، کاری مادرست بوده است.

برخی دیگر بویژه ویلیان زبینا مخالف جدایی مالکیت و مدیریت بوده و اینگونه بیان میدارد: مالکین، اختیارات خود را بدون اینکه نظارتی بر چگونگی مدیریت دارایی هایشان داشته باشند، به مدیران واگذار می نمایند.

برنهام معتقد بود جداسازی کالکیت از کنترل شرکتها، فقط به عنوان نخستین گام در فرآیند انتقال قدرت از سرمایه داران به طبقه مدیریتی می باشد. به عقیده او، نتیجه منطقی این فرایند همانگونه که توسط برل و مینز بیان شده، این است که مدیران ÷س از به دست گیری کنترل، به فکر مالکیت خواهند افتاد همچنان که می گوید.

«مالکیت به معنای کنترل میباشد و اگر کنترلی وجود نداشته باشد، بنابراین مالکیتی نیز وجود نخواهد داشت؛ اگر مالکیت و کنترل واقعا از یکدیگر جدا شده باشند، مالکیت قدرت خود را به کنترل داده است، و مالکیت جدا شده یک فرضیه بی معنا می باشد.» برنهام برای بیان این موضوع، به این مثال می پردازد که در قرون هفدهم و هجدهم میلادی، پادشاهان مرووینژیان فر انسه کنترل را به مقامات اداری خود یعنی شهرداران قصر سپرده بودند و در انتهای پادشاهان چیزی جز عناصر نمایشی نبوده و شهرداران به راحتی آنها را جایگزین و خودشان به مسند سلطنت نشستند. برنهام در این زمینه تصور دیگری نیز دارد: به نظر او مدیران، کنترل را به منظور بهبود در عملیات شرکت بر عهده نمیگیرند، بلکه بیشتر به فکر موقعیت شغلی خود می باشند. اگر آنها فاقد کنترلی باشند، به راحتی مانند سایر کارکنان قابل استخدام و اخراج شدن توسط مالکین سرمایه خواهند بود. آنها کنترل را به منظور استحکام موقعیت قدرت خود نیاز دارند. سپس حرکت بسوی کسب مالکیت بعنوان گامی دیگر در جهت تثبیت قدرت میباشد. این تصور از کنترل توسط گروههای مدیریتی، همان چیزی است که برنهام آنرا انقلاب مدیریتی مینامد. در دهه 1940 وی چنین انقلابی را در قالب برخوردهای سراسری و گسترده در جهت کسب قدرت مشاهده نمود. دنیا در حال حرکت از حالت اجتماع سرمایه داری طبقه دوم به سمت اجتماع مدیریتی بود. برنهام اولین جلوه های این حرکت را در شکل فاشیسم و کمونیسم دید که در هر دو شکل او معتقد بود گروههای تکنوکرات، چیزی را که به عنوان یک جنبش مردمی آغاز شده بود سرکوب نموده و بعنوان گام اول، کنترل قدرت دولتی را به دست گرفتند. بعنوان گام بعد متمرکزسازی، سلب مالکیت شخصی، و ملی نمودن دارایی ها بود که منجر به قرار گرفتن مالکیت و کنترل در دستان آنها گردید. به همین دلایل بود که برنهام از کمونیسم جلوگیری نمود زیرا معتقد بود هنوز امکان پیاده سازی یک دموکراسی که توسط کارگران کنترل شود وجود دارد. به نظر برنهام، کارگران گروگانهایی بی گناه در نبرد سراسری میان سرمایه داری و مدیریت بودند. البته به این دیدگاه ایراداتی وارد است: نخست اینکه آیا تکنوگراتهای جماهیر شوروی و یا نازی های آلمان را می توان بصورت عادلانه با مدیران متخصص اقتصاد آزاد غرب مقایسه نمود؟

تعداد صفحه :29


دانلود با لینک مستقیم


دانلود پایان نامه بررسی چند شخصیت برجسته در مدیریت