فی ژوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی ژوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

هویت و عزت نفس

اختصاصی از فی ژوو هویت و عزت نفس دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

هویت و عزت نفس


هویت و عزت نفس

فرمت فایل : word(قابل ویرایش)تعداد صفحات70

 

فهرست مطالب :
فصل اول : کلیات
1-1 مقدمه 2
2-1 موضوع تحقیق 8
3-1 اهداف تحقیق 10
4-1 اهمیت موضوع 11
5-1 دلایل انتخاب موضوع 12
6-1 سوالات تحقیق 12
7-1 تعاریف عملیاتی واژه ها 13
فصل دوم : موضع گیری های نظری ویافته های پژوهشی درخصوص موضوع
1-2 موضع گیری های نظری درخصوص هویت وعزت نفس 15
1-1-2- تعریف هویت وعزت نفس 15
2-1-2- شکل گیری هویت 21
3-1-2- نظریه های هویت 26
4-1-2- نظریه های عزت نفس 34
2-2- یافته های پژوهشی درخصوص موضوع 40
3-2 نتیجه گیری 41
فصل سوم : روش پژوهش
1-3 روش تحقیق 44
2-3جامعه و نمونه آماری 45
3-3 روش جمع آوری اطلاعات 46
4-3 ابزار اندازه گیری هویت 47
5-3 ابزاراندازه گیری عزت نفس 49
6-3 روش تجزیه و تحلیل اطلاعات 51
فصل چهارم : تجزیه و تحلیل یافته های پژوهش
1-4 بررسی جمعیت شناختی 53
2-4 بررسی توصیفی و استنباطی فرضیه ها 56
فصل پنجم : بحث و نتیجه گیری
1-5 بحث و نتیجه گیری 65
2-5 نتیجه گیری نهایی 67
3-5 محدودیتها 69
4-5 پیشنهادات 69
5-5 منابع 70

 


دانلود با لینک مستقیم


هویت و عزت نفس

دانلود مقاله بررسی تاثیر آموزش مهارت های زندگی بر عزت نفس،

اختصاصی از فی ژوو دانلود مقاله بررسی تاثیر آموزش مهارت های زندگی بر عزت نفس، دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

بررسی تاثیر آموزش مهارت های زندگی بر عزت نفس، سازگاری اجتماعی، دانش آموزان دختر سال اول دوره دبیرستان
چکیده:
هدف اصلی پژوهش حاضر، بررسی تاثیر آموزش مهارت های زندگی بر عزت نفس، سازگاری اجتماعی، پیشرفت تحصیلی، اضطراب حالتو اضطراب صفت دانش آموزان دختر سال اول دوره دبیرستان است.
فرضیات پژوهش عبارتند از:
1- گذراندن درس مهارت های زندگی، عزت نفس دانش آموزان را افزایش می دهد.
2- گذراندن درس مهارت های زندگی، سازگاری اجتماعی دانش آموزان را سبب می‌شود.
3- گذراندن درس مهارت های زندگی، موجب پیشرفت تحصیلی دانش آموزان می‌شود.
4- گذراندن درس مهارت های زندگی، سطح اضطراب حالت دانش آموزان را کاهش می دهد.
5- گذراندن درس مهارت های زندگی، سطح اضطراب صفت دانش آموزان را کاهش می دهد.
به همین منظور از بین 360 نفر دانش آموز دختر دوره دبیرستان، 60 نفر دانش آموز، بطور تصادفی، انتخاب شدند. سپس با آرایش تصادفی به دو گروه آزمایشی و کنترل تقسیم شدند.
پس از اجرای پیش آزمون در گروه آزمایشی و کنترل،گروه آزمایشی، آموزش مهارت های زندگی را به مدت 16 هفته و هفته ای یک جلسه دریافت نمود. پس از اتمام دوره آموزش، پس آزمون در دو گروه آزمایشی و کنترل اجرا گردید.
نتایج پژوهش حاضر به شرح زیر است
1- پس از گذراندن درس مهارت های زندگی، عزت نفس دانش آموزان بطور معنادار افزایش پیدا کرده است
2- پس از گذراندن درس مهارت های زندگی، سازگاری اجتماعی دانش آموزان بطور معنادار افزایش پیدا کرده است.
3- پس از گذراندن درس مهارت های زندگی، پیشرفت تحصیلی دانش آموزان بطور معنادار بیشتر شده است
4- پس از گذراندن درس مهارت های زندگی، سطح اضطراب حالت دانش آموزان بطور معنادار کاهش پیدا کرده است.
5- پس از گذراندن درس مهارت های زندگی، سطح اضطراب صفت دانش آموزان بطور معنادار کاهش پیدا کرده است.
6- بین وضعیت اشتغال پدران با اضطراب حالت و عزت نفس دانش آموزان ارتباط معنادار وجود دارد.
7- بین سطح تحصیلات والدین با عزت نفس دانش آموزان ارتباط معنادار وجود دارد.
8- بین ترتیب تولد دانش آموزان، اضطراب حالت ما اضطراب صفت و عزت نفس دانش آموزان ارتباط معنادار وجود دارد.
مقدمه:
زندگی بشر تحت تاثیر تغییرات وسیع صنعتی، اجتماعی، فرهنگی، دچار تحول شده است و شمار زیادی از افراد قادر نیستند بین محرکهای متنوع بیرونی ونیروهای متعارض درونی توازون ایجادکنند ودر فرایند رشد موزون و همه جانبه که همانا هدف اصلی تعالی انسان است، دچار مشکل می شوند و بدیهی است که کودکان ونوجوانان به سبب بی تجربگی و نا آگاهی از مهارتهای بازدارنده و تسهیل کننده و اصلاحی، بیشتر در معرض آسیبهای جدی درونی و اجتماعی هستند. دانش آموزانی که مهارتهای مقابله با موقعیتهای تنش زا را ندارند، به نوعی مقهور آنها خواهند شد و بدین ترتیب مستعد اختلالات روانی، و عاطفی، افسردگی، اضطراب و احتمالاً مصرف مواد مخدر و رفتارهای ضد اجتماعی خواهند شد و نیز در فرایند تصمیم گیری دچار مشکل می شوند.
بنابراین با توجه به نقش مهم مدارس در تامین بهداشت روانی دانش آموزان، برنامه آموزش مهارتهای زندگی، روش موثری در جهت رشد شخصیت سالم دانش آموزان و تامین بهداشت روانی دانش آموزان است.
آموزش مهارتهای زندگی، نوعی کوشش است که در سایه آن نوجوانان ترغیب می شوند تا خلاقیت خود را به کار گیرند و به طور خود جوش راههای موثر را برای حل تعارضات و مشکلات زندگی خود بیابند.
به نظر می رسد آموزش مهارتهای زندگی گام موثر در این جهت باشد که استعدادها و توانمندیهای دانش آموزان بکار گرفته شود تا خود فعالانه سر نوشت خویش را بدست گیرند و انتخاب گر باشند. ضمناً فرایند خود باوری در نوجوانان مسیر درست خود را طی کرده و نوجوان ضمن استفاده از مهارت ها مسئولیت اعمال و احساسات خود را می پذیرد و مهارتهای لازم را برای اتخاذ تصمیم های مهم زندگی کسب می کند.
بیان مسئله
کودکان و نوجوانانبدلیل تجربه ناکافی وعدم آگاهی از مهارتهای لازم از جمله آسیب پذیرترین قشر از اقشار اجتماعی هستند و به رغم انرژی واستعدادهای بالقوه و سرشار، آنها از چگونگی بکار بردن توانمندیهای خود در مواجهه با مسائل و مشکلات زندگی آگاه نیستند.
آموزش و پرورش بهترین بستر برای ارائه این آگاهی به نوجوانان است. بنظر می رسد آموزش مهارتهای زندگی می تواند توانمندی افراد را برای مقابله موفق با چالشهای زندگی، افزایش دهد.
آنها را بالا ببرد و به آنها یاد بدهد که چطور بتوانند خشم خود را مهار نموده و برای برخورد با ناکامیها روش درستی را اتخاذ نمایند دانش آموزان می توانند با استفاده از مهارت حل مساله تصمیمات مهم زندگی را بگیرند ومشکلات خود را درست تحلیل نمایند.
به همین جهت با توجه به اهمیت موضوع، سازمان بهداشت جهانی (WHO) به منظور افزاش سطح بهداشت روانی و پیشگیری از آسیبهای روانی – اجتماعی، برنامه‏ای تحت عنوان آموزش مهارتهای زندگی تدارک دیده و در سال (1993) در یونیسف «صندوق کودکان سازمان ملل متحد» پیشنهاد کرد. از آن سال به بعد، این برنامه در بسیاری از کشورها مورد آزمایش واجرا قرار گرفته است (سازمان بهداشت جهانی، ترجمه نوری قاسم آبادی، محمد خانی،1377) در این ارتباط تحقیقات نشان داده اند که فشارهای ناشی از مسائل روز مره، برای افرادی که دارای عزت نفس بالا هستند و از سیستم حمایتی خوبی برخوردارند کمتر است. بنابراین به نظر می رسد با استفاده از آموزش مهارتهای لازم میتوان حس کنترل درونی را فعال نموده حالت خود کار می آمدی و عزت نفس را تقویت نمود. با آموزش همین مهارت و در نتیجه افزایش سطح عزت نفس و کاهش تاثیرات منفی استرسهای روزمره، می توان سلامت روان فرد کمک کرد.
کودکان در فرآیند رشد و بالندگی خود مهارتهای ارتباطی و نحوه مقابله با چالشهای زندگی را یاد می گیرند و این آموزش بصورت الگو برداری از طریق خانواده، مدرسه و جامعه و حتی دوستان به شکل غیر منظم و اتفاقی فرا گرفته می‌شود و به نظر می رسد فرزندان خانواده های توانمند (از نظر بکارگیری مهارتهای مقابله ای) در بکارگیری مهارتهای مقابله ای مثبت، موفق ترند و بر عکس فرزندان فاقد و والدین توانمند از این امر محروم می‌باشند. بدیهی است که نهاد آموزش و پرورش بعنوان یکی از نهادهای زیربنایی جامعه می تواند در این خصوص نقش مهم و ارزنده ای را ایفا نماید. کشورهای در حال توسعه یافته مدتها است در این ارتباط اقدام موثر داشته اند و به دنبالتحقیقات گسترده آموزش مهارتهای زندگی به صورت رسمی و مدون در برنامه ریزی آموزشی آنان گنجانیده شده است. در کشور ایران نیز در سالهای اخیر آموزش مهارتهای زندگی در برخی مدارس به صورت مقدماتی (ضعیف از نظر محتوی) به اجرا درآمده است.
همچنین به نظر می رسد که انجام پژوهشهای متعدد به ویژه به صورت آزمایشی توجه مسئولین را بدین امر مهم معطوف می‌کند پرسشنامه هایی که در این تحقیق مطرح شده است به شرح زیر است:
1- آیا درس مهارتهای زندگی، عزت نفس دانش آموزانی را افزایش می دهد؟
2- آیا گذراندن درس مهارتهای زندگی موجب پیشرفت تحصیلی دانش آموزان می شود؟
3- آیا گذراندن درس مهارتهای زندگی سطح اضطراب حالت دانش آموزان را کاهش می دهد؟
4- آیا گذراندن درس مهارتهای زندگی سطح اضطراب دانش آموزان را کاهش می دهد؟
5- آیا گذراندن درس مهارتهای زندگی سازگاری اجتماعی دانش آموزان را سبب می شود؟
اهمیت و ضرورت پژوهش
با شیوع روز افزون ابتلا به انواع اختلالات روانی در سطح جهان از یک طرف و اهمیت جهانی مفهوم بهداشت روانی از طرف دیگر روز به روز لزوم انجام تحقیقات گسترده و متنوع و اهمیت و نقش آن در زندگی فردی و اجتماعی آشکارتر می شود. و اساس پیشگیری اولیه همانا آموزش است. مطالعات نشانگر این امر است که آموزش مهارت های مقابله ای سطح بهداشت روانی کودکان و نوجوانان را ارتقاء می بخشد.
سه عامل مرتبط با مصرف مشروبات الکلی و مواد مخدر عبارتند از عزت نفس ضعیف، ناتوانی در بیان احساسات و فقدان مهارتهای ارتباطی، همچنین پژوهش ها نشان داده‌اند که بین خود کار آمدی ضعیف و مصرف سیگار و الکل، مصرف مواد مخدر رفتارهای مخاطره آمیز و ضعف عملکرد شناختی رابطه معناداری وجود دارد. مطالعان نشان داده اند که ارتقا مهارت های مباله ای و توانایی های روانی اجتماعی در بهبود زندگی بسیار موثر است. توانایی های روانی- اجتماعی عبارتند از آن گروه توانایی هایی که فرد را برای مقابله موثر و پرداختن به کشمکش ها و موقعیت های زندگی یاری می کنند. این تواناییها فرد را قادر می سازند تا در رابطه با سایر انسانها، جامعه، فرهنگ و محیط فرد مثبت و سازگارانه عمل کنند و سلامت روانی فرد را تأمین کنند.‌(کلینکه، ترجمه محمدخانی،1380)
براساس تحیقیات مهمترین و موثرترین دوره سنی جهت آموزش پیشگیرانه دوره نوجوانی است، لذا با توجه به مطالب فوق و اهمیت و نقش ارزنده آموزش مهارتهای زندگی بر عزت نفس افراد بخصوص نوجوانان و با توجه به تاثیر مثبت برنامه های پیشگیرانه در مدارس، پژوهش حاضر به بررسی تاثیر آموزش مهارت های زندگی، بر عزت نفس، سازگاری اجتماعی، پیشرفت تحصیلی و اضطراب حالت و اضطراب صفت دانش آموزان سال اول دوره دبیرستان می پردازد. و همچنین رابطه اشتغال پدران، سطح تحصیلات والدین و ترتیب تولد دانش آموزان با عزت نفس سازگاری اجتماعی، پیشرفت تحصیلی، اضطراب حالت و اضطراب صفت آنها در این پژوهش مورد بررسی قرار می گیرند.
اهداف تحقیق
هدف کلی این تحقیق، گردآوری اطلاعات در مورد اثرات آموزش مهارتهای زندگی بر عزت نفس و وضعیت رفتاری نوجوانان است. همچنین نشان دادن درستی این نظریه است که استفاده از آموزش مهارتهای زندگی سبب پرورش مهارتهای روانی، اجتماعی و رفتاری می گردد، زیرا افراد بالغ برای حضور در صحنه روابط بین فردی، مدرسه، محل کار و به طور کلی اجتماع به این مهارتها نیاز دارند.
فرضیه‌های اصلی تحقیق:
در جامعه دانش آموزان دختر در سال اول دوره دبیرستان در شهرستان کرج:
1- گذراندن درس مهارت های زندگی، عزت نفس دانش آموزان را افزایش می دهد.
2- گذراندن درس مهارت های زندگی، سازگاری اجتماعی دانش آموزان را سبب می شود.
3- گذراند درس مهارت های زندگی، موجب پیشرفت تحصیلی دانش آموزان می شود.
4- گذراندن درس مهارت های زندگی موجب پیشرفت تحصیلی دانش آموزان را کاهش می دهد.
5- گذراندن درس مهارت های زندگی، سطح اضطراب صفت دانش آموزان را کاهش می دهد.
فرضیه های فرعی پژوهش:
در جامعه دانش آموزان دختر سال اول دوره دبیرستان در شهرستان کرج
1- بینوضعیت اشتغال پدران و عزت نفس دانش آموزان، رابطه وجود دارد.
2- بین وضعیت اشتغال پدران و سازگاری اجتماعی دانش آموزان، رابطه وجود دارد.
3- بین وضعیت اشتغال پدران و پیشرفت تحصیل دانش آموزان رابطه وجود دارد.
4- بین وضعیت اشتغال پدران و اضطراب حالت دانش آموزان، رابطه وجود دارد.
5- بین وضعیت اشتغال پدران و اضطراف صفت دانش آموزان، رابطه وجود دارد.
6- بین سطح تحصیلات والدین و عزت نفس دانش آموزان، رابطه وجود دارد.
7- بین سطح تحصیلات والدین و سازگاری اجتماعی دانش آموزان، رابطه وجود دارد.
8- بین سطح تحصیلات والدین و پیشرفت تحصیلی دانش آموزان رابطه وجود دارد.
9- بین سطح تحصیلات والدین و سطح اضطراب حالت دانش آموزان رابطه وجود دارد.
10-بین سطح تحصیلات والدین و سطح اضطراب صفت دانش آموزان رابطه وجود دارد.
11-بین ترتیب تولد و عزت نفس دانش آموزان، رابطه وجود دارد.
12-بین ترتیب تولد و سازگاری اجتماعی دانش آموزان، رابطه وجود دارد.
13-بین ترتیب تولد و پیشرفت تحصیلی دانش آموزان، رابطه وجود دارد.
14-بین ترتیب تولد و سطح اضطراب حالت دانش آموزان، رابطه وجود دارد.
15-بین ترتیب تولد و سطح اضطراب صفت دانش آموزان، رابطه وجود دارد.
متغیرهای پژوهش
پژوهش حاضر به بررسی تاثر آموزش مهارت های زندگی بر عزت نفس، سازگاری اجتماعی، پیشرفت تحصیلی با اضطراب حالت و اضطراب صفت دانش آموزان دختر سال اول دوره دبیرستان شهر کرج می پردازد، بنابراین متغیرهای پژوهش عبارتند از:
1- متغیر مستقل:
در این پژوهش، دانش آموزان مهارت های زندگی متغیر مستقل است که تاثیر آن بر متغیرهای وابسته پژوهش مورد بررسی قرار گرفته است.
2- متغیرهای وابسته:
در این پژوهش متغیرهای وابسته عبارتند از عزت نفس، سازگاری اجتماعی پیشرفت تحصیلی، اضطراب حالت و اضطراب صفت که تاثیر مستقل بر آنها مورد بررسی قرار گرفته است.
3- متغیرهای مداخله گر (تعدیل کننده):
سطح تحصیلات والدین، وضعیت اشتغال پدران و ترتیب تولد دانش آموزان به عنوان متغیرهای مداخله گر پژوهش هستند که در بررسی یافته های جانبی پژوهش در ارتباط متغیرهای مذکور یا متغیرهای وابسته مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است.
4-متغیرهای کنترل:
سن، جسن و پایه تحصیلی از متغیرهای کنترل پژوهش هستند، به این صورت که دانش آموزان دختر سال اول دبیرستان با حدود سنی 16-15 ساله جهت جامعه و نمونه پژوهشی انتخاب شدند.
تعریف عملیاتی عزت نفس:
در پژوهش حاضر مهارتهای زندگی عبارت است از تمرین عملی کردن پس از ارائه اطلاعات در مورد هر یک از مهارتهای حل مسأله استفاده از سیستمهای حمایتی، آشنایی با برنامه ریزی و تعیین هدف، مشارکت جویی و آموزش مهارتهای اجتماعی، همدلی و برقراری تعامل درست، حفظ کنترل درونی، حرف زدن با خود در هنگام چالشها، استفاده از شوخ طبعی، ورزش کردن آشنایی با مفهوم خشونت و روشهای مهار آن و آشنایی با سلامت جسمانی، مهارت نه گفتن، پاداش دادن به موفقیتهای خود و تمرین تفکر مثبت.
جهت آموزش مهارتهای زندگی از ‍(کتاب مهارتهای زندگی) و نیز (راهنمایی آموزش مهارتهای زندگی) استفاده شده است، مبنای این آموزش به صورت فعالیتهای گروهی آزمودنیها و تشکیل کارگاه آموزشی بوده است و برای هر جلسه تمرین عملی ارائه شده است.
تعریف عملیاتی سازگاری اجتماعی:
در این پژوهش سازگاری اجتماعی نمره ای است که فرد در آزمون سازگاری اجتماعی وایلند به دست می آورد.
تعریف عملیاتی اضطراب حالت:
در این پژوهش اضطراب حالت نمره ای است که آزمودنی از تست اضطراب حالت STAI کسب می‌کند.
تعریف عملیاتی اضطراب:
در این پژوهش اضطراب صفت نمره ای است که آزمودنی از تست اضطراب صفت STAI کسب می‌کند.
تعریف عملیاتی پیشرفت تحصیلی:
در این پژوهش پیشرفت تحصیلی عبارت است از میانگین نمره های امتحانی در یک دوره تحصیلی.

فصل دوم: (مروری بر پیشینه پژوهش)
مقدمه:
امروره در سراسر دنیا، آموزش و پرورش، صرفاً تدرسی کتابهای درسی و انباشتن اطلاعات را بر عهده ندارد، بلکه آموزش در جهت تغییر در نگرش و رفتار دانش آموز و برانگیختن آنان برای استفاده از قدرت تفکر و خلاقیت خویش مدنظر می باشد. دانش آموزان باید در سایه تعلیم و تربیتی که می یابند قادر باشند مشکلات خود را در زندگی اجتماعی حل کنند و با کسب مهارتهای مختلف و مناسب با شرایط اجتماعی و فرهنگی، افرادی موثر و مفید به حال خود و دیگران باشند.
پیشرفت علم و تکنولوژی در سالهای اخیر، انسان ها را به انبوهی از مسائل گوناگون مواجه نموده است. اغلب نوجوانان با مشکلات عدیده ای همچون احراز شغل، ادامه تحصیل و تعارضات مختلف اجتماعی و انواع تصمیم گیری ها در زندگی روبرو هستند. توانایی حل موثر مسائل و مشکلات شخصی و اجتماعی مستلزم مهارتهای مهم و مفیدی است که نقش تعیین کننده ای در تامین سلامت روانی فرد دارد. همه انسانها به طور فطری و بالقوه توانایی حل مشکلات زندگی را دارند بدیهی است که این توانایی بالقوه، باید مطابق شرایط و موقعیت فرد پرورش یابد.
آموزش مهارت های زندگی به عنوان یک طرح پیشگیرانه مورد تأیید و توجه خاص بسیاری از کشورهای جهان و بخصوص «سازمان بهداشت جهانی» است، زیرا براساس برنامه های بهداشت مدارس، مداخلات پیشگیرانه در مدرسه می تواند اشاعه رفتار درست و افزایش آگاهی دانش آموزان در رابطه با به کار بردن راه حل های متمرکز بر مشکل مقابله با چالش های زندگی باشد. به وسیله آموزش مهارتهای زندگی به مشکل فعال، دانش آموزان با مشارکت جویی در امور اجتماعی، فرهنگی و علمی آشنا می‌شوند.
انسان معاصر درگیر مسائل و مشکلات زیادی است که برای از بین بردن یا کاهش آنها باید از ابزارهای مختلفی بهره گیرند.
دوره های حساسی در زندگی انسانها وجود دارد که طی آن افراد مستعد فراگیری موضوعات معینی می باشند. بلوم دوره کسب مهارتهای لازم در آموزش و پرورش افراد را (دوره حساس) نامیده است و اعتقاد دارد که باید حداکثر استفاده از دوره حساس آموزش و پرورش افراد به عمل آید. تا آنان بتوانند به صلاحیت های مورد نیاز برای زندگی اجتماعی نائل آیند. اگر برنامه ریزی آموزش و پرورش برای کودکان و نوجوانان بر این اساس باشد که آنان وظایف و تکالیف خود را در ابعاد جسمانی عاطفی و اجتماعی به خوبی یاد بگیرند و بتوانند به طور موثر و مناسب در دوره های سنی معین به کار ببرند، قطعاً اینگونه برنامه ریزی موجبات رشد شخصیت افراد را فراهم می آورد.
بنابراین، دوره تحصیل عمومی که همزان با دوره حساس یادگیری افراد است می تواند دوره آموزش مهارتهای لازم در جهت احراز صلاحیت های فردی و اجتماعی باشد. با استفاده از آموزشهای مناسب مهارتهای زندگی و ایجاد عادت مثبت و مطلوب در افراد، بی تفاوت، منفی گرایی و بی انگیزگی جای خود را به نشاط و مشارکت و مثبت اندیشی می دهد.
تعریف عزت نفس
سیف (1368) عزت نفس را به معنی نیاز به احترام یا کسب موفقیت، تأیید، یا نیاز فرد به ایجاد تصور مثبت در مورد خود و دیگران و اینکه او افرادی قابل احترام بدانند تعریف کرده است.
شاملو (1368) عزت نفس را به عنوان درجه تصویب، تأیید، پذیرش و ارزشمندی آن فرد نسبت به خویشتن احساس می‌کند، تعریف نموده است. این احساس ممکن است در مقایسه با دیگران و یا مستقل از آنان باشد، ام ا در اکثریت قاطع موارد، گروه مرجع برای فرد، همگنان، همدرسان یا همسالان اوست.
عزت نفس، از تفاوت بین خود ادراک شده یا خود پنداره (یک نظر عینی از خود) و خود ایده آل (آنچه که شخص با ارزش می داند یا می خواهد که دوست داشته باشد) نأت می گیرد، به طوری که تفاوت و فاصله زیاد این دو منجر به عزت نفس پایین می شود. «این تناسب منطقی» با توجه به انواع علائق و سعی و کوششهایی که یک فرد در زمینه های مختلف زندگی از خود نشان می دهد، به وجود می آید. (بیابانگرد 1378)
عزت نفس به این معناست که ما در مجموع چگونه خود را ارزشیابی کنیم، یا چه احساسی در خود داریم. آزمونهای روان شناختی عزت نفس را به طور کلی اندازه گیری می کنند (بیابانگرد 1379)
شکل گیری عزت نفس با عزت نفس هر فرد براساس ترکیبی از اطلاعاتی در مورد خودش و ارزشهای ذهنی برای آن اطلاعات، قایل است بنا نهاده می شود. در بررسی عزت نفس اولین کار توسط ویلیام جیمز (1980) انجام شده است وی به توضیح و تمیز بین «خود شناخته» و «خوشناسانده» پرداخته است و آن را به سه عنصر مادی (بدن، خانواده، خانه)، اجتماعی (فرد در عین داشتن سطوح مختلف اجتماعی، برای سایر افراد قابل شناخت است) و روحانی (حالات هوشیاری و تمایلات) تقسیم کرد. او معتقد بود که تصور فرد از خود در حین تعاملات اجتماعی، یعنی از زمانی که متولد شده است او مورد شناسایی دیگران واقع می شود، شکل می گیرند.
مرجع کلی (1902) به گسترش این عقیده، یعنی توجه به خود پرداخت اهمیت واکنش در افراد دذیگر در شکل دادن به عزت نفس را مورد تایید قرار داد. استور (1379) براساس مکتب روان پویایی در تعریف عزت نفس بیان می داد که نوزاد پس از تولد، به تدریج از نیاز به بزگرسالان و ناتوانی خود آگاه می گردد. حال اگر در خانواده ای متولد شده باشد که مورد پذیرش و توجه و محبت باشد، پس در طی رشد و تکامل خود احساس ارزشمندی می‌کند و حس ارزشمندی در فرد درونی می شود، در غیر این صورت اگر در خانواده ای به دنیا آمده باشد مورد پذیرش، توجه و محبت نباشد دچار احساس فقدان ارزشمندی می شود. این نقیصه در طی فرایندهای رشد روانی به طرق مختلف بر رفتار فرد تاثیر می گذارد.

 

اهمیت عزت نفس
گرینبرگ در نظریه (مدیریت وحشی) بیان می دارد، چون عزت نفس، ما را از اضطراب محافظت می‌کند به آن نیاز داریم (گرینبرگ 1992). وی در توضیح این مطلب اظهار می دارد: از بدو تولد تا اوایل کودکی، تنها اساس سلامتی و امنیت، مراقبتی است که از جانب والدین اعمال می شود. پس از مرحله نوزادی کودکان برای دریافت محبت و مراقبت بایستی خوب و ارزشمند جلوه کند و تا زمانیکه کودک خوبی باشد، پاداش دریافت می کنند. در غیر این صورت خطر عدم مراقبت و پشتیبانی والدین آنها را تهدید خواهد کرد. در نتیجه احساس امنیت با خود مثبت و احساس اضطراب و وحشت، با خود منفی، همراه می شود. از این زمان به بعد افراد برای خودداری از احساس اضطراب و وحشت باید باور داشته باشند که خوب و ارزشمند هستند. یعنی برای مقابله با اضطراب به عزت نفس نیاز دارد.
با افزایش تواناییهای شناختی کودک، او می بیند، گاهی حتی والدین نیز نمی توانند وی را از پیامدهای خاص محافظت کنند. بدین ترتیب برای رهایی از اضطراب نابودی اساس بالاتری از ارزش و حمایت بوجود می آید و خوشبختانه فرهنگ از طریق ارائه ارزش ها، نقش ها، تصور منصفانه نسبت به دنیا و امکان جاودانگی، چنین اساسی را فراهم می آورد. کودک به تدریج در می یابد که درون بافت فرهنگی که نسبت به آن متعهد است، دارای ارزش و شایستگی است، به این ترتیب، برای فرد بزرگسال، عزت نفس سپری در برابر اضطراب فرهنگی است (بامسیر 1396) .
نیاز به احساس ارزش و عزت نفس برای تعادل روانی و تکامل وجود فرد در شرایط اجتماعی بسیار ضروری است. در صورت خدشه دار شدن ارضاء این نیاز در فرد، احساس حقارت و یا خود بزرگ بینی پدید می آید. دلیل اصلی احساس حقارت و خود بزرگ بینی را می توان در طرد شدن و مستمر و مداوم از طرف والدین و دیگران دانست. (شاملو 1368،ص 141)
تحقیقات نشان داده است عزت نفس، نقش مهمی را برای روبرو شدن با مشکلات آینده، در کودکان و نوجوانان ایفا می‌کند. کودکی که احساس خوبی درباره خویشتن دارد، برخورد مناسب تری، با مشکلات آتی خود خواهد داشت. همان طور که عزت نفس بالا، جزئی از اجزا سلامت روانی محسوب می شود، عزت نفس پایین نیز نمی تواند منشأ بسیاری از اختلالات روانی باشد.
روانشناسان معتقدند که احساس بی ارزشی عمیق، ریشه بسیاری از نابهنجاریهای روانی است که در بین افراد انسانی دیده می شود. (شاملو 1368، ص 141).
پپ و همکاران (1989) اظهار می کنند خود پنداره و به تبع آن عزت نفس، براساس ترکیبی از مسائل و موضوعاتی که در زندگی برای ما اهمیت دارند، ساخته شده است. اگر فرد، زمینه هایی از آن فعالیت داشته است، با ارزش بداند، عزت نفس کلی او بالا خواهد بود، در حالی که اگر وی آن زمینه ها را بی ارزش بداند و در مورد خودش، عقیده منفی خواهد داشت.
تفاوت عزت نفس با مفاهیم (اعتماد به نفس، خویشتن پذیری، خود پنداره)
تفاوت عزت به نفس با اعتماد به نفس:
اعتماد به نفس اساسا به انتظار غلبه‌ی موفقیت آمیز بر چالشها و رفع موانع اطلاق می شود، از سوی دیگر عزت نفس بر «حرمت نفس» و ‌«احساس خود ارزشی» دلالت می‌کند. اعتماد به نفس یعنی اعتماد به اینکه فرد می تواند رفتاری را که برای پیامد مطلوب، مورد نیاز است، به نحو موفقیت آمیزی انجام دهد.
تفاوت عزت نفس با خویشتن پذیری:
عزت نفس به عنوان احترام و علاقه به خود احساس واقع گرایا دارد. خویشتن پذیری به معنی قبول کردن خود است. این دو از لحاظ تجربی رابطه زیادی با هم دارند. به طور کلی خویشتن پذیری ممکن است برای عزت نفسِ بالا یک پایه اساسی و لازم باشد. (رابینسون 1976)

 


تفاوت عزت نفس با مفهوم خود پنداره:
مفهوم خود پنداره از عقاید فرد درباره خود است که بیشتر بر منبای توصیف است تا قضاوت. ولی عزت نفس به قضاوت و ارزیابیهای شخصی از خصوصیاتش اطلاق می‌شود.
ممکن است بعضی بخشهای خودپنداره خوب باید تلقی شود ولی بعضی از بخشها، نه خوب تلقی می شود نه بد. خودپنداره عبارت است از مجموعه ویژگیهایی که فرد برای توصیف خویش به کار می برد. اما عزت نفس عبارت از ارزشی است که اطلاعات درون خودپنداره برای فرد دارد.
کوپراسمیت چهار عامل را در تحول عزت نفس کودک مهم می داند. که عبارتند از:
الف) ارزشی که کودک از سوی دیگران، از طریق ابراز مهر و محبت، تحسین و توجه دریافت می‌کند.
ب) تجربه همراه با موفقیت کودک؛ مقام یا موقعیتی را که فرد خودش را در ارتباط با محیط می بیند.
ج) تعریف شخصی کودک از موفقیت یا شکست.
د) شیوه کودک در ارتباط با پسخوراند (بازخورد) منفی یا انتقاد.
بدون شک نقش ولدین در هر کدام از موارد فوق بارز است.
همچنین میزان عزت نفس و شایستگی خود والدین حائز اهمیت است. چرا که این کودکان نظاره گیر چگونگی در گیری والدین با مسائل زندگی، روش های آنان در رویارویی با دشتواریها و میزان شایستگی آنها هستند. دادستان (1371) اظهار می‌کند «حرمت خود» یک تجربه شخصی است که به صورت لفظی و همچنین براساس رفتارهای معنی دار متجلی می شود.
زمینه های مختلف عزت نفس
عزت نفس اجتماعی، زمینه اجتماعی شامل عقاید کودک در مورد خودش، به عنوان یک دوست برای دیگران است. آیا کودکان دیگر او را دوست دارند؟ آیا افکار و عقاید او برای آنها ارزشمند است؟ آیا او را در فعالیتهایشان شرکت می دهند؟ آیا از ارتباط و تعامل با همکاران خود احساس رضایت می‌کند، به طور کلی کودکی که نیازهای اجتماعی اش برآورده شود، «صرف نظر از اینکه چه مقدار از آنها با آداب و اصول مورد قبول ملی مطابقت دارد» احساس خوبی در این زمینه خواهد داشت.
عزت نفس تحصیلی، مبتنی بر مقدار ارزشی است که کودک یا نوجوان، به عنوان یک دانش آموز برای خود قائل است. ارزیابی پیشرفت و توانایی تحصیلی آسان نیست. به طور کلی می توان گفت که اگر یک کودک پیشرفت تحصیلی خوبی با توجه به معیارهای مورد قبول جامعه داشته باشند. (که طبیعتاً این معیارها به توسط خانواده، مدرسه، معلمان و دوستان شکل گرفته اند)، از عزت نفس تحصیلی برخودار است.
عزت نفس خانواگی: از عقاید کودک در مورد خودش به عنوان عضوی از خانواده، سرچشمه می گیرد. کودکی که احساس می‌کند عضو با ارزشی از خانواده است واز محبت و احترام ویژه والدین و همشیرها برخوردار است، در این زمینه، عزت نفس بالایی خواهد داشت.
عزت نفس جسمانی: تصور جسماننی ترکیبی از ویژگیهای جسمانی و توانائیهای بدنی است. عزت نفس کودک در این زمینه بر اساس رضایت از وضعیت جسمانی و ویژگیهای ظاهری قرار دارد. نوعاً دختران بیشتر به خصوصیات بدنی و پسران به توانایی جسمانی (قدرت جسمانی)، اهمیت می دهند.
عزت نفس کلی:
عزت نفس کلی کودکان بیشتر ارزیابی کلی «خود یا خویشتن» است. عزت نفس کلی براساس ارزیابی کودک از خودش، در همه زمینه ها قرار دارد. عزت نفس کلی کودک از اعتقاداتی مانند «من یک شخص خوب هستم» یا «من اغلب چیزهایی مربوط به خودم را دوست دارم» ناشی می شود. اریسکو می گوید: عزت نفس واقع گرایانه بنیانی را برای احساس پایداری از هویت فراهم می سازد.

 

عوامل موثر در رشد عزت نفس:
روابط والدین. عزت نفس در طی سالهای متمادی رشد می یابد. عزت نفس نوجوانان بستگی به ماهیت روابط بین والدین و نوجوانان، بستگی دارد. مطالعات متعدد نشان می دهد که: کودکان مدرسه رو، دارای عزت نفس بالا، والدینی دارند که آنها همچنین عزت نفس بالا دارند (بامریند 1985 و کوپراسمیت 1967 به نقل از بیابانگرد). والدین این کودکان اگر محدودیتهایی برای فرزندان خود، قائل شوند، دلایل آن را توضیح می دهند. آنها با کودکان خود صمیمی و پذیرا، هستند.
گی کاش (1981) در مطالعه خود بر روی نوجوانان، بین تایید و حمایت والدین، و مفهوم «خودِ» نوجوان، رابطه ای مثبت پیدا کرد.
جایگاه اجتماعی: از آنجا که عزت نفس در یک زمینه اجتماعی رشد می یابد، جایگاه فرد در یک گروه خاص عامل مهمی در رشد مفهوم خود و عزت نفس است. موریس روزنبرگ (1985) خاطرنشان می‌کند که یکی از مهمترین عوامل تعیین کننده در رشد عزت نفس نوجوان، این است که تا چه حد با دیگران یا با محیط اجتماعی‌اش، سازگاری دارد. می توان انتظار داشته که اگر یک نوجوان در محیطی ناهنجار زندگی کند، از عزت نفس پایین رنج خواهد کشید.

 

تاثیر جنسیت در رشد عزت نفس:
«ماکوبی و جاکلین» با بررسی جامع تفاوت های جنسی به این نتیجه رسیدند که: «تا هنگام نوجوانی دو جنس از نظر عزت نفس، به میزان زیادی شباهت دارند» (به نقل از بیابانگرد 1379) برخلاف فقدان تفاوت های جنسی در عزت نفس کلی، شواهد قابل ملاحظه ای وجود دارد که نشان می دهد، دختران و زنان در مقایسه با پسران و مردان فاقد اعتماد نسبت به تواناییهای خود در موقعیت های موفقیت آمیر خاص هستند (هیدوروزنبرگ 1980 به نقل از بیابانگرد) . دختران و زنان در شرایطی، اعتماد به نفس پایین نشان می دهند که:
1) فکر کنند که تکلیفی که توقع انجام آن از سوی انها می رود تکلیف مناسبی برای زنان نیست.
2) در مورد سطح عملکرد خود، ارزیابی منفی دریافت می کنند.
3) اگر با دیگران کار کنند و تصور کنند که عملکردشان با دیگران بر کارکردن به تنهایی ترجیح دارد (لنی، 1987) . مطالعات نشان می دهد که آن تکالیف را به خوبی افراد انجام دهند که انتظار موفقیت بالا دارند. (فیدر، 1369) شواهدی وجود دارد مبنی بر اینکه تفاوت‌های جنسی از بعضی جهات شخصیتی، در اعتماد به نفس زنها تاثیر می‌گذارد (به نقل از بیابانگرد 1379). عزت نفس با برخی از پدیده های روانی، منفی و مثبت در ارتباط است. عزت نفس بالا با راهبردهای مقابله ای، مثبت و سازنده، انگیزش بالا و حالت عاطفی مثبت ارتباط دارد (هارتر 1990 به نقل داز کواتمن و واتسون 2001) .
طبق یافته های گوناگون، در دوره فهم نوجوانی عزت نفس فرد دچار تغییرات و دگرگونی می شود. نقشهای اجتماعی جدید و تغییرات شناختی نوجوانان را قادر می سازد تا در رابطه با خود حساسیت بیشتری نشان دهند. دوران نوجوانی ایجاب می‌کند که نوجوان به هنگام قرار گرفتن در بحران های عاطفی تصویر بدن خود را در ذهن خویش مرور کند. بنابراین حتی یک نوجوان دائماً نگران این مسئله است که ظاهر وی در مقایسه با همسالانش چه وضعیتی دارد. تحقیقان گوناگون همبستگی نسبتاً بالایی، بین مشکلات موجود در علاقه مفرد به بدن و انطبقاب پذیری روانی- اجتماعی گزارش کرده اند. (دیویس و کانزمن) (1997) به این نتیجه رسیدند که کاهش عزت نفس بدنی موجب افزایش افسردگی می گردد. «فیت هووارد و کارلینگتون 1992» در تحقیقات خویش به این نتجیه رسیدند که سطح اضطراب بالا، تصور پایین از خود ارتباط دارد. گریلو (1994) بین رضایت بدنی و کاهش عزت نفس رابط مستقیم یافتند. همچنین به این نتیجه رسیدند که با کاهش رضایت بدنی، افسردگی نیز افزایش می یابد.
افرادی که دارای عزت نفس بالا هستند، بهبود فزاینده ای در کیفیت زندگی خویش تجربه می کنند از طرف دیگر افراد دارای عزت نفس پایین در معرض بسیاری از اختلالات رفتاری عاطفی مانند اضطراب، عدم انگیزش، گرایش به خودکشی اختلالات خوردن، بزهکاری و افسردگی قرار می گیرند. (هارتر، 1990 به نقل از کواتمن و واتسون، 2001).
تعریف اضطراب:
تاریخ اضطراب قدمت عمرا انسان، بر روی کره زمین است. در آثار مصریان باستان نیز از اضطراب سخن به میان آمده است. (بک، 1975 ).
واژهAnxiety مشتق از کلمه لاتین انکسیوس Anxius است که در سالهای 1925 به معنای بی قراری و پریشانی به کار رفته است. (بک، امری و گوین برگ 1985) به نام دهه اضطراب نامگذاری شده است.
فروید اختلالات اضطرابی را از سایر اختلالات روانی مجزا کرد. کراپلین از سال 1909 تظاهرات اتونومیک و رفتاری اضطراب را در کتاب «جامع روانپزشکی» توصیف کرد. در این کتاب که در پاسخ به استرسهای شدید مثل زمین لرزه و … ظاهر می شود و طیف وسیعی از علائم نوروتیک مثل افسردگی، و سواس، گذر هراسی و خودبیمارانگاری را در بر می گیرد، به عنوان ‌«نوروز هراس» توصیف شده است.
اضطراب نوعی احساس فراگیر آگاهانه بسیار ناخوشایند است که با یک یا چند احساس جسمی مانند تپش قلب، تعریق، سردرد و بیقراری، شب ادار و … همراه می‌گردد. اضطراب یک علامت هشدار دهنده است که خبر از خطری قریب الوقوع می دهد. و شخص را برای مقابله با تهدید آماده می‌کند.
هیلگارد اضطراب را این گونه تعریف می‌کند: «حالت نگرانی و دلشوره که با قوس پیوند دارد، موضع اضطراب (مانند خطری مبهم یا یک رویداد احتمالی ناگوار) معمولا نامشخص تر و غیر اختصاصی تر از موضوع ترس (مانند ترس از یک حیوان وحشی) است» (ترجمه براهنی،1368) ربر اضطراب را چنین تعریف می‌کند: «اضطراب معمولا به یک حالت هیجانی ناخوشاند و مبهم اطلاق می شود که با پریشانی، وحشت و هراس و تشویش همراه می باشد» (درتاج، صدلع ابوالعمالی سلگی 1372).
واکنش های بدن از نظر فیزیولوژیکیژ، در مقابل اضطراب و ترس، خیلی شبی به هم هستند. ترس و اضطراب از این نظر متفاوتند که، ترس اختصاصی است و منبع مشخص و عینی دارد. فردی دارد از چیزی می ترسد، و این ترس ممکن است با فعالیت منطقی بازداشته شود. عامل و منبع ترس ممکن است چیزی باشد که ریشه در زمان حال دارد، و یا چیزی باشد که قابل پیش بینی در آینده است. در مقابل، منبع اضطراب مشخص و عینی نبوده و می تواند غیر منطقی باشد.
اضطراب حالتی مبهم و نامعلوم است و یک احساس تعمیم یافته از رنج و ناراحتی یک احساس بسیار ناخوشاند اغلب و مبهم دل واپسی است که با یک یا چند احساسهای حسی همراه می گردد. مثل احساس خالی شدن، تنگی قفسه سینه، طپش قلب، تعریق، سردرد یا میل جبری وناگهانی برای دفع ادرار، بیقراری و میل برای حرکت نیز از علائم شایع اضطراب است. (کاپلان، سادوک 1998)
نظریه ها و دیدگاههای اضطراب:
نظریه های مختلفی درباره علل پیدایش اضطراب و ماهیت اضطراب بیان شده است، که عمده ترین آنها عبارتند از: نظریه روانکاوی، شناختی، یادگیری اجتماعی، رفتاری و نظریه زیست شناختی اضطراب.
نظریه روانکاوی:
در نظریه روانکاوی از لحاظ ماهیت نتایج، اضطراب به چهار طبقه عمده تقسیم می‌شوند:
اضطراب فرامن ، اضطراب اختگی و اضطراب جدایی اضطراب نهاد یا تکانه. اعتقاد بر این است که اضطرابها د ر جریان دوران رشد در زمانهای مختلف به وجود می آیند. در روانکاوی در مورد منبع و ماهیت اضطراب، اختلاف عقیده وجود دارد. سالیوان روی روابط اولیه کودک به مادر و انتقال اضطراب مادر به کودک تاکید می‌کند. رانک ، بروز اضطراب را به فرایندهای مربوط به ضربه تولد نسبت می دهد (کاپلان و سادوک، 1988).
فروید (1921) سه نوع اضطراب عینی اضطراب نوروتیک ، اضطراب اخلاقی را از هم متمایز کرد. این سه اضطراب مختلف اشاره به سه منبع متفاوت از خطر دارد. زمانی که این منبع خطر توسط «خود» از جهان برونی، حس می شود، اضطراب عنیی (واقعی) وجود دارد و هنگامی که خر از نهاد ناشی می شود، اضطراب ونورتیک وجود دارد. و زمانی که این خطر از «سوپرایگو» ناشی می شود، اضطراب اخلاقی وجود دارد. روی هم رفته فروید اضطراب را هشداری برای «خود» معرفی می‌کند که از فشار یک سابق نامقبول برای تظاهر آگاهانه و برون ریزی خبر می دهد.
آدلر اضطراب را ناشی از احساس حقارت می داند، وی نقش عوامل اجتماعی را در بروز اضطراب انکار ناپذیر می داند (نومیا ، 1985). یونگ معتقد است بین تمایل خودآگاه که بار عاطفی دارند تعارض وجود دارد. عقده ممکن است مربوط به مشکلات دوران کودکی یا تغییر در موقعیتهایی از زندگی باشد که نگرشهای قبلی را غیر انطباق می سازد. اضطراب، فقط یک بیماری نیست، بلکه کوشش برای تطابق نیز هست. (پور افکاری، 1368، به نقل از نومیا، 1985).
هورنای نیز معتقد است که اضطراب، اجحساس تنهایی و دارماندگی کردن در دنیای خصومت آمیز است. از نظر وی عملکرد نوروتیک به چگونگی تلاش فرد در انطباق با اضطراب بنیادی، مربوط است. او معتقد است که در فرد روان آزرده بین سه روند نوروتیک، یعنی (گرایش به دیگران، مخالفت با دیگران و دوری از دیگران) در پاسخ به مقابله با اضراب بنیادی تعارض، وجود دارد.
«کلاین» خطری را که از فعالیت درونی غریزه مرگ به وجود می آید، نخستین علت اضطراب می داند. او معتقد به دو نوع اضطراب عینی و نوروتیک است اضطراب عینی را مولود وابستگی کامل کودک به مادر به منظور ارضای نیازها و تقلیل تنش های خود می داند. اضطراب نوروتیک را ناشی از تصورات کودک در مورد ویران سازی مادر به وسیله برانگیخته های آزادگرانه یا خطر تخریبی تلقی می‌کند.
نظریه های شناختی اضطراب:
در نظریه دی شناختی، اعتقاد بر این است که رویدادها یا مشکلات، عامل بروز اضطراب و استرس نیست. بلکه تعبیر و تفسیر شخص از این حوادث، منجر به بروز این مشکلات می شود.
بک (1985) معتقد است که اشتغال ذهنی شخصی مضطرب به وسیله خطر یا تکرار غیر ارادی و مداوم افکار اتوماتیک، و تکرار افکاری که محتوی تهدید جسمی و روانی دارند، سبب بروز اضطراب می گردد. بک همچنین معتقد است که شخص در جریان اضطراب، تمایل به پردازش انتخابی دارد. شخص مضطرب ظرفیت و توانایی زیادی برای بازسازی حوادث به صورت تصوری دارد. در نتیجه تصورات صریح در مورد حوادث قادرند اضطراب شدیدی را در فرد برانگیزند (بک وامری 1985) الیس (1976،1962) نظریه شناختی را مطرح می‌کند که در آن علل اولیه پریشانی انسان را عقاید غیر منطقی می داند که زیر بنای تفکرات غیر منطقی می شود. و عمل کردن بر اساس آن سبب بروز اضطراب در فرد می گردد (شفیع آبادی و ناصری، 1368)
کلی نیز از نظریه پردازان شناختی است که معتقد است اضطراب، نتیجه شناخت عدم کفایت و عدم لیاقت در سیستم سازه های فرد است. و زمانی که یک سازی، از ارائه معنی و مفهوم برای یک تجربه شخصی عاجز می ماند، اضطراب و احساس گناه در فرد به وجود می آید (جمالفر 1373).
نظریه یادگیری به دلیل نارضایتی آز آن چه که به عنوان عقاید اوله و ساده لوحانه رفتارگرایانه صرف شناخته شده، رشد نموده است، بندورا (1969) معتقد است که ترس و اضطراب، اکتسابی هستند اما چهار مکانیزم عمده یادگیری عبارتند از:
1-شرطی شدن کلاسیک 2- تجربه جانشین 3-آموزش های نمادی 4- منطق نمادین.
شخص احتمالا استنباط کرده و یا می فهمد که بعضی چیزها خطرناک هستند. بنابراین نظریه های یادگیری اجتماعی اهمیت ترکیب اصول یادیگری همراه با نقش تفکر و استدلال شخصی در رشد اختلالات اضطرابی را مطرح می‌کند. راتر معتقد است که اضطراب منعکس کننده تفاوت بین نیازهای مبرم و قوی خود با انتظارات ساده او است. که با یکدیگر برخورد می کنند.
نظریه های رفتاری اضطراب:
نظریه های رفتاری اضطراب یک واکنش شرطی در مقابل محیطی خاص، است. «واتسون و ونیر»، پیشگامان نظریه رفتاری معتقدند، فرایند شرطی شدن کلاسیک از طریق ارائه همزمان مکرر محرک شرطی با محرک غیر شرطی و تعمیم آنها، موجب پیدایش و تداوم اضطراب خاص حتی اضطراب منتشر می باشد. ولپی (1988) اعتقاد دارد که افراد اضطراب را در حضور محرکهایی مشخص، از طریق شرطی شدن کلاسیک به عنوان یک تجربه می آموزد (پاول ) وانزیت 1991). شیوه دیگر یادگیری، «شرطی سازی وسیله ای» است. در شرطی شدن وسیله ای یا عاملی اعتقاد بر این است که رفتارهای اجتنابی و اضطراب چون موجب کاهش ناراحتی ارگانیزم می گردد تقویت شده و به عنوان یک رویکرد رویارویی با مشکل، مکرراً مورد استفاده قرار می دهیم. (اسکان، 1982، بک وامری 1985) .
نظریه زیست شناختی اضطراب:
در این نظریه اعتقاد بر این است که در حالت اضطراب، میزان فعالیت گاما آمینو بوتریک اسید که اصلی ترین انتقال دهنده بازدارنده مغزی می باشد بالا می رود. با مصرف داروهای بنزودیازپین میزان فعالیت این اسید کاهش می یابد. و از طرفی فعالیت سه انتقال دهنده اصلی یعنی سروتونین، آدرنالین و دوپامین نیز در حالت اضطراری افزایش می یابد. (پاول وانترایت 1991).قشر پیشانی مخ به عنوان یک محل فیزیوپاتولوژیک برای اضطراب مطرح شده اغست. این قشر به ناحیه پاراهیپوکامپلی، شکنج سینکو لاوهیپوتالاموس، مربوط است که به نظر می رسد نقش مهمی در تولید اضطراب دارد در این نظر به کارکرد مغز بیماران مبتلا به اختلالات اضطرابی با افراد عادی مقایسه می شود. بسیاری از تحقیقات، اساس زیستی اضطراب را مورد تأیید قرار داده اند.
روش های مختلف اندازه گیری اضطراب:
به منظور اندازه گیری اضطراب روش های مختلفی مورد استفاده قرار می گیرند:
دسته اول: روشهایی است که تغییرات فیریولوژیکی حاصل از اضطراب در فرد ثبت نمی شود. از جمله: ضربان قلب،ریتم تنفس، مقاومت الکتریکی پوست و اندازه گیری میزان ترشح غدد مختلف بدن.
دسته دوم: روشهایی که براساس مشاهده رفتارهای ظاهری و حرکتی انسان عمل می کنند مثل لرزش بدن، حرکات سریع و تند که نشان دهنده ناآرامی و بی قراری فرد است.
دسته سوم: شامل پرسشنامه های خود سنجی اضطراب است که به وسیله فرد تکمیل می‌شود، این روش از رایج ترین روش های سنجش اضطراب می باشد. از جمله مقیاس اضطراب آشکار تایلر پرسشنامه حالت- صفت اسپیلبرگر (STAI) مقیاس اضطراب کتل و مقیاس اضطراب بک
افتراق بین اضطراب حالت و اضطراب صفت در ادبیات علم روانشناسی تاکنون تلاش های فراوانی به عمل آمده است تا مفهوم اصطلاحات حالت وصف روشن شود. درباره تمایز بین حالت وصف در روانشناسی شخصیت الپورت 1936 بسیار بحث شده است. (الپورت 1936 به نقل از پوتکی و آلن 1981)
به نظر می رسد رفتارهایی که افرد به طور متناوب از خود بروز می دهند (صفات) با رفتارهایی که افراد در زمان های خاص از خود بروز می دهند (حالات) تفاوت دارد.
رفتارهایی که در بعضی مواقع از افراد سر می زند، تحت تاثیر شرایط محیطی، فیزیولوژیکی و جامعه هستند، معمولا این رفتارها بی دوام هستند و منجر به حالات موقتی در فرد می شوند. در صورتی که صفات تمایلات درونی است که منجر به رفتارهای نسبتاً همیشگی می شود. (هایدن و میشل 1976) .
آلن (1990) اشاره می‌کند: اضطراب هم مثل افسردگی می تواند به شکل حالت یا خلق و یا به عنوان یک صفت در نظر گرفته شود.
به طور کلی اگر افراد عکس العمل حاکی اضطراب را به فراوانی از خود نشان دهند و به طور همسان از یک موقعیت به موقعیت دیگر مضطرب باشند، برای مثال در محل کار در کلاس درس و در مهمانی مضطرب باشند. فرض می شود که این افراد دارای صفت اضطرابی هستند و در مقابل افرادی که اضطراب را به فراوانی از خود نشان نمی دهند و عکس العمل حاکی از اضطراب آنها به خاطر علتی است که توسط یک موقعیت خاص ایجاد شده است. (برای مثال فرد سر کلاس درس مضطرب است اما در موقعیت میهمانی مضطرب نیست)، این افراد خلق و حالت اضطراب دارند.
اسپیلبرگر (1972 و 1966) بین دو ساختار اضطراب تمایز قائل شد و دو موضوع (حالت اضطراب) و (صفت اضطراب) را مطرح ساخت (کلاترمن ولاکس 1978) اسپبلبرگر و جورساچ ولاسن 1970) حالت اضطراب را این گونه تعریف می کنند‍: حالت اضطراب، حالت هیجانی و زودگذاری است که از لحاظ شدت متفاوت است، بیشتر اوقات نوسان دارد، به ویسله احساس تنش، بیم و فعالیت افزایش یافته‌ی سیستم عصبی خود مختار، توصیف می شود.
صفت اضطراب به تفاوتهای فردی نسبتاً پایدار و آمادگی فرد برای مضطرب شدن اشاره دارد. بدین معنی است که آمادگی برای پاسخ به موقعیتهای تهدید کننده در افراد متفاوت است (کلاترمن ولاکس 1978).
به نظر اسپیلبرگر دو طبقه بندی مهم از محرکهای تنش زا وجود دارد که برای افراد معنای مختلفی دارد. یک دسته موقعیت هایی که حالت مستقیم دارد و شامل تهدید هایی برای عزت نفس فرد است. دیگر، آن موقعیت هایی که به وسیله تهدید یا خطر فیزیکی توصیف می شود. طبق نظر اسپیلبرگر، ترس از شکست، خصیصه اصلی افراد

دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله بررسی تاثیر آموزش مهارت های زندگی بر عزت نفس،

پایان نامه بررسی رابطه منبع کنترل درونی برونی با عزت نفس

اختصاصی از فی ژوو پایان نامه بررسی رابطه منبع کنترل درونی برونی با عزت نفس دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

پایان نامه بررسی رابطه منبع کنترل درونی برونی با عزت نفس


پایان نامه بررسی رابطه منبع کنترل  درونی برونی با عزت نفس

 

 

 

 

 

 

 

فرمت فایل:word  (قابل ویرایش)

 

تعداد صفحات :104

 

فهرست مطالب :

مقدمه 3
1- فصل اول 11-8
1-1- بیان مسئله 9
1-2- اهمیت پژوهش 9
1-3- هدف پژوهش 9
1-4-سوالات پژوهش 10 
1-5-متغیرهاو تعاریف نظری و عملیاتی آنها 10
1-5-1- منبع کنترل 10
1-5-1-2-تعریف عملیاتی 11
1-5-2-عزت نفس 11
2- فصل دوم 63-12
پیشینه نظری 13
2-1- نظریه ی روانشناسان و جامعه شناسان در باره ی عزت نفس 13
2-1-1- نظریه جیمز 13
2-1-2- نظریه مید 14
2-1-3- نظریه کولی 15
2-1-4- نظریه روزنبرگ 17
2-1-5- نظریه سالیوان 18
2-1-6- نظریه هورنای 20
2-1-7- نظریه آدلر 21
2-1-8- نظریه راجرز 23
2-1-9- نظریه مزلو 26 
2-1-10-نظریه ی آلپورت 27
2-1-11-نظریه ی دیگر روانشناسان 28
2-1-12-عزت نفس و غرور 30
2-1-13-نقش خانواده در شکل گیری عزت نفس 38
2-1-14-نقش پدر خانواده بر عزت نفس فرزندان 
41
2-1-15-کمک تخصصی برای افزایش عزت نفس 42
2-2-منبع کنترل 44
2-2-1-رویکردها و نظریه های متفاوت درباره منبع کنترل 45
2-2-2-مفاهیم اساسی نظریه یادگیرِی اجتماعی 48
2-2-3-تفاوت های فردی 53
2-2-4-کنترل 53 
2-2-5-واکنش در برابر از دست دادن کنترل 54
2-2-6-منبع کنترل 56
2-2-6-1-منبع کنترل درونی 57
2-2-6-2-منبع کنترل بیرونی 58
2-2-6-3-ویژگی های افراد با منبع کنترل درونی 60
2-2-6-4-ویژگی های افراد با منبع کنترل بیرونی 62
2-2-7- تصور راتر در باره انسان 63
3- فصل سوم 73-66
3-1 – طرح پژوهش 67
3-2- جامعه ی مورد پژوهش 67
3-3- نمونه روش نمونه گیری 67
3-4-ابزارتحقیق 67
3-4-1-آزمون منبع کنترل 67 
3-4-2-آزمون عزت نفس 69
3-5-روش اجرای پژوهش 72
3-5-1-اجرای اصلی 72
3-6-1-روش آمار 72
4- فصل چهارم 78-73
تجزیه و تحلیل آمارِِِی 74
4-1-یافته های مربوط به سوال پژوهش 74
فصل پنجم 81-79
5-1-بحث و نتیجه گیری 81
5-2-پیشنهادات 82
منابع 83 
ضمائم 100-86 
چکیده تحقیق
پژوهش حاضر٬ با نام « بررسی رابطه منبع کنترل ( درونی- برونی) با عزت نفس » که با هدف یافتن رابطه بین عزت نفس و منبع کنترل در پسران و دختران دانشجو وهمچنین یافتن تفاوت منبع کنترل و عزت نفس بین دانشجویان دختر و پسر , انجام شد.
منبع کنترل که دارای دو بعد درونی و بیرونی است و بنابر فرضیات راتر ,افرادی که دارای منبع کنترل درونی هستند معتقدند که اعمالشان نقش عمدهای در به حد اکثر رساندن برون دادهای بد یا خوب دارد و افراد دارای دارای منبع کنترل بیرونی٬ فکر میکنند برون دادهای بد یا خوب ارتباطی با رفتار انها ندارد.
عزت نفس به مقدار ارزشی گفته میشود که فرد به خود نسبت میدهد و فکر میکند دیگران برای او به عنوان یک شخص قائل هستند.
جامعه آماری مورد نظر در این پژوهش دانشجویان دختر و پسر دانشگاه اصفهان بوده و نمونه انتخاب شده نیز 60 نفر از دانشجویان که شامل 30 دختر و 30 پسر بوده که در کتابخانه ادبیات مشغول به درس خواندن بو دند و روش نمونه گیری نیز نمونه گیری در دسترس است.
روش آماری که در این پژوهش مورد استفاده قرار گرفت ٬با توجه به این که پژوهش دارای دو متغییر بوده که هر کدام نیز دارای دو بعد بودند روش خی دو بود.
نتایج بدست آمده از پژوهش حاضر از قرار زیر است:
1-بین عزت نفس ومنبع کنترل دختران دانشجوی دانشگاه اصفهان٬ رابطه معناداری وجود ندارد.
2-بین عزت نفس ومنبع کنترل پسران دانشجوی دانشگاه اصفهان٬ رابطه معناداری وجود ندارد.
3-بین عزت نفس دختران و پسران دانشجوی دانشگاه اصفهان٬ تفاوت معناداری وجود ندارد.
4-بین منبع کنترل دختران و پسران دانشجوی دانشگاه اصفهان٬ تفاوت معناداری وجود ندارد.
مقدمه 
در جوامع کنونی و بویژه با ورود به قرن بیست و یکم اکثریت قریب اتفاق افراد به اصول بهداشتی مربوط به ابعاد مختلف جسمانی خویش آگاهی دارند به والدین از طریق رسانه های گروهی و به فرزاندان از طریق آموزشگاهها این مهم توصیه و سفارش 
می شود.
ولی اکثریت جامعه متاسفانه به امر بسیار مهم بهداشت روانی خود و فرزندان اهمیت نمی دهند و بهتر آنکه بیان نمائیم آگاهی ندارند. در حالی که بر حسب آمارهای کشورهای مختلف تعداد افراد مبنی بر مشکلات و معضلات روانی رو به فزونی است. 
در این میان یکی از مباحث مهم در امر بهداشت روانی عزت نفس یا همان خود بزرگواری می باشد. که یکی از خصوصیات مهم و اساسی شخصیت هر فردی را تشکیل می دهد و به طور حتم روی سایر جنبه های شخصی انسان اثر می گذارد. و کمبود یا فقدان آن باعث عدم رشد سایر جنبه های شخصیت یا ناموزونی آنها خواهد شد و حتی ممکن است پایه گذار بیماریهای روانی گوناگون مانند افسردگی، کمرویی، پرخاشگری، ترس و ... شود (بیابان گرد، 1373،ص 10) عزت نفس عبارت است از ارزشی که اطلاعات و اعتقادات خود فرد در مورد تمام یا چیزهایی که از او ناشی می شود به دست می دهد (شاملو، سعید، ص 70).
عزت نفس و منبع کنترل از جمله مفاهیمی هستند که در چند دهه اخیر مورد توجه بسیاری از روانشناسان و پژوهشگران قرار گرفته اند، اما قدمت تاریخی این موضوع در مباحثی که علماء و فلاسفه تعلیم و تربیت در گذشته داشته اند نیز به چشم می خورد در طول صد سال گذشته نیز بسیاری از روان شناسان این نظر را پذیرفته اند که انسان دارای یک نیاز به عزت نفس می باشد (مانند آدلر 1930، آلپورت 1937، راجرز 1959، سالیوان 1953، طارن هورنی 1937، جیمز 1890 ، مازلو ، 1970) از میان افراد طارن هورنی 1937 روشی را که افراد تلاش می کنند بواسطه آن یک خود پنداره مطلوب از خود بدست آورده و از آن محافظت و دفاع نمایند را مورد بحث قرار داده است. 
فرنچ (1968) و ارگو (1972) از عزت نفس به عنوان یک سپر فرهنگی در مقابل اضطراب نام می برند. کوپراسمیت(1967) در تحقیق خود به این نتیجه رسید که کودکان با عزت نفس بالا افرادی هستند که احساس اعتماد به نفس، استعداد، خلاقیت و ابراز وجود می کنند و به راحتی تحت تاثیر عوامل محیطی قرار نمی گیرند.
افزایش پیشرفت تحصیلی، افزایش تلاش فرد در کسب موفقیت، داشتن اعتماد به نفس، متکبر و پرخاشگر بودن، تمایل به داشتن سلامتی بهتر، افزایش پیشرفت تحصیلی، افزایش تلاش فرد در کسب موفقیت، داشتن اعتماد به نفس، متکبر و پرخاشگر بودن، تمایل به داشتن سلامتی بهتر، لذت بردن از روابط با دیگران، پیش بینی مثبت نسبت به موفقیتهای بعدی، ارتباط تنگاتنگ در بین عزت نفس و ابراز وجود، از نشانه های بارز سطوح عزت نفس بالا در افراد است. 
جورج کلی 1955 در کتاب روانشناسی ساخت های شخص این نظریه را مطرح کرده است، انسان در پی آن است که محیط خود را پیش بینی و کنترل کند. کلی پیشنهادی کرده است که هر فرد بشر ساخت ها برای خود تدوین کرده که از طریق آنها رویدادهای جهان را ملاحظه و تفسیر می کند و از این راه می تواند رویدادها را پیش بینی و کنترل کند. وی خاطر نشان کرد «ساخت ها تجاربی هستند که پویش های ذهنی در آن جریان دارند. این ساخت ها انتظار توام با پیش بینی تغییر در رویدادها را ممکن می سازند». کلی خاطر نشان می سازد که وقتی ساخت های شخص در ایفای نقش شکست می خورند، فرد احساس تهدید، گناه، خصومت و پرخاشگری می نماید (جورج کلی، کتاب روانشناسی ساخت های شخصیت، 1955، ص 3-2)
در بین نظریه پردازان یادگیری اجتماعی جولیان راتر (1954) پایه فرضیات و منطق علمی خود را تحت تاثیر نظریات طانتور قرار داده و کاربرد نظریات وی در زمینه یادگیری اجتماعی متاثر از نظریات آدلر است. 
فرض راتر بر این است که: وقوع فردی نه تنها ناشی از ماهیت و اهمیت هدف ها برای فرد بدنبال دارد. در نظریه ی یادگیری راتر (1954) نیروی بالقوه رفتاری که در یک موقعیت خاص روی می دهند تابعی است از انتظاری که فرد از رفتار خو در مقابل پاداش مناسب دارد و همچنین ارزش آن پاداش برای فرد. 
یکی از مفاهیم ویژه و پر اهمیت در نظریه یادگیری اجماعی راتر منبع یا مکان کنترل است. این مفهوم دارای دو بعد کنترل درونی و بیرونی است. بنابر فرضیات راتر، افرادی که دارای کنترل بیرونی هستند دارای ادراک مثبت یا منفی از حوادث و رویدادهایی هستند که ارتباطی با رفتار فرد ندارد و قوای کنترل فردی است. راتر این افراد را معتقد به شانس یا برونی فرض می کند در بعد دیگر کنترل درونی قرار دارند. این کنترل فردی است راتر این افراد را معتقد به مهارت یا درونی فرض می کند (راتر، 1972، ص 28). 
ایستین و کوموریت (1971) با انجام تحقیقی دریافتند که آزمودنیهایی که عزت نفس پایین و متوسط داشتند هر دو بطور معنی داری دارای منبع بیرونی کنترل، و آنهایی که دارای عزت نفس بالا بودند دارای منبع درونی کنترل هستند .
آنچه در ادامه می آید پژوهشی است که پیرامون ارتباط منبع کنترل با عزت نفس در بین دانشجویان یکی از دانشگاه ها انجام شده است. 
-1- بیان مسئله: 
عزت نفس یک شاخص بسیاری مهم در شخصیت افراد است که با مقدار ارزشی که ما به خود نسبت می دهیم و فکر می کنیم دیگران برای ما قائل هستند گفته می شود و منبع کنترل دارای دو بعد است کنترل درونی (ما بر سرونوشت خود کنترل داریم و دلیل شکست ما و موفقیت هایمان خود ما هستیم) منبع کنترل بیرونی( ما بر سرنوشت خود کنترل نداریم و دلیل شکست ما و پیروزی ما سرنوشت و بخت و اقبال است). 
مسئله در این پژوهش این است که آیا بین عزت نفس و منبع کنترل دانشجویان دختر و دانشجویان پسر رابطه معنا داری وجود دارد و آیا بین عزت نفس دختران و پسران دانشجو تفاوت معنا داری وجود دارد و همچنین اینکه آیا بین کنترل دختران و پسران دانشجو تفاوت معنا داری وجود دارد یا نه. 
1-2- اهمیت پژوهش:
با توجه به اینکه منبع کنترل و عزت نفس تعیین کننده نگرش فرد نسبت به دنیای پیرامون و خود فرد است و همچنین تمام کارکردها و جوانب زندگی خود را تحت الشعاع قرار می دهد به همین منظور در این تحقیق به دنبال بررسی و یافتن ارتباط بین دو مقوله 
عزت نفس و منبع کنترل با هم هستیم. 
1-3- هدف پژوهش:
هدف این پژوهش این است که با یافتن رابطه بین عزت نفس و منبع کنترل و با استفاده از نتیجه این پژوهش مبنی بر این که کدام بعد از ابعاد درونی و بیرونی منبع کنترل با عزت نفس بالا معنا دار نسبت به بالا بردن عزت نفس در افراد اقدام کند. 
1-4- سئوالات پژوهش: 
1- آیا بین عزت نفس و منبع کنترل در دانشجویان دختر دانشگاه س و ب رابطه ای وجود دارد؟ 
2- آیا بین عزت نفس و منبع کنترل در دانشجویان پسر دانشگاه س و ب رابطه ای وجود دارد؟
3- آیا بین عزت نفس پسران و دختران دانشجو دانشگاه س و ب تفاوت معنادار وجود دارد؟ 
4- آیا بین منبع کنترل دختران و پسران دانشجو دانشگاه س و ب رابطه معنادار وجود دارد؟ 
1-5- متغیرها و تعاریف نظری و عملیاتی آنها 
1-5-1- منبع کنترل
1-5-1-1- تعریف نظری: مفهوم کنترل دارای دو بعد درونی و بیرونی است. بنابر فرضیات راتر افرادی که دارای منبع کنترل درونی هستند معتقد هستند که اعمالشان، نقش عمده ای در به حداکثر رساندن برون داده های بد یا خوب دارد.(199، آزاد، 1372). 
افرادی که داری منبع کنترل بیرونی هستند فکر می کنند برون داده های بد یا خوب ارتباطی با رفتار خود آنها ندارد و از کنترل آنها خارج است. 
1-5-1-2- تعریف عملیاتی: منبع کنترل مولفه ای است که آزمون منبع کنترل جولیان راتر آن را می سنجد. 
1-5-2- عزت نفس:
مقدار ارزشی که ما به خود نسبت می دهیم عزت نفس نامیده می شود به عبارت دقیق تر، عزت نفس مقدار ارزشی است که ما فکر می کنیم دیگران برای ما به عنوان یک شاخص قائل هستند (ساندفرد ، فرانک ، 1956) 
عزت نفس مولفه ای است که آزمون عزت نفس کوپراسمیت آن را می سنجد.
- پیشینه ی نظری
2-1- نظریه ی روانشناسان و جامعه شناسان درباره عزت نفس
جامعه شناسان و روان شناسان بصیرت ها و رهنمودهای عمده ای را برای مطالعه عزت نفس ارائه داده اند و عزت نفس را یک مورد مهم می دانند بر نظرات برخی از آنها به طور اختصار اشاره می کنیم. 
2-1-1- نظریه ی جیمز 
کوپراسمیت در رابطه با نظریه جیمز (1967) می نویسد: 
«جیمز (1892) از اولین کسانی است که در مورد عزت نفس نگاشته است به اعتقاد وی آرزوها و ارزشهای انسان نقش اساسی در تعیین اینکه آیا او خود را مطلوب می پندارد یا نه دارند. احساس فرد در این دنیا کاملاً به آنچه می خواهد باشد یا انجام دهد بستگی دارد. 
وی می پنداشت که قضاوت فرد در مورد ارزش خود تابعی است از موقعیتها و کمالات وی نسبت به آنچه ادعا یا آرزوی خوب انجام دادن آن را دارد». 
بنابراین بر اساس نظریه جیمز فردی که توانائی موسیقی اش بیشتر نسبت به توانایی ریاضی اش می بالد چنانچه در یک کنسرت بد عمل نماید در مقایسه با عملکرد در امتحان ریاضی عزت نفس وی بیشتر از تحت تاثیر قرار خواهد گرفت. 
اگر فرد به هیچ وجه به ریاضیات خود نبالد عملکرد ضعیف در امتحان ریاضی عزت نفس او هیچ تاثیری نخواهد گذاشت. جیمز این موضوع را با طرح کلی فرمول عزت نفس ابراز نموده است. 
عزت نفس = موقعیت / آرزوها یا انتظارات 
بر اساس فرمول فوق اگر در زمینه ارزشمند پیشرفت به آرزوها نزدیک باشد یا به آن زمینه دست یابیم نتیجه آن عزت نفس بالاست. اگر اتلاف زیادی بی پیشرفت و آرزوها وجود داشته باشد، خود را ضعیف می دانیم. (کوپر اسمیت، 1967). 
رومهاودی (1986) می نویسد: «جیمز در ادامه نظریه اش پیشنهاد می کند که شخص 
می تواند عزت نفس خود را از طریق افزایش پیشرفت و یا کاهش آرزوهایش افزایش دهد». 
2-1-2- نظریه ی مید 
کوپر اسمیت (1967) درباره ی نظریه مید می گوید «او به عنوان جامعه شناس توجه اش به فرآیندی بود که در اثر آن فرد عضو سازگار اجتماعش می شود. مید نتیجه می گیرد که در جریان این فرآیند فرد ایده ها و نگرش های ابراز شده توسط افراد مهم زندگی اش را درونی می نماید. اعمال و نگرش های آنها را مشاهده می کند و آنها را اغلب بدون شناخت پذیرشته و مثل اینکه از آن خویش می دارد. او نگرش خودش را کسب می کند که با نگرش هایی که افراد مهم در زندگی او ابراز کرده اند هماهنگ است و با درونی کردن واکنش دیگران نسبت به خودش آنگونه که آنان برای او ارزش قائل اند برای خودش ارزش قائل می شود». و خودش را تا حدی که آنها او را طرد کرده نادیده گرفته و باور می کند چیزهایی را که دیگران به او نسبت می دهند. 
از گفته های مید می توان نتیجه گرفت که عزت نفس تا حدی از ارزیابی منعکس شده دیگران ناشی می شود. 
هیچ انسانی در ارزیابی از خود یک جزیره ی تنها نیست که فقط خودش باشد. او در درون خود آئینه منعکس کننده گروه اجتماعیش را حمل می کند. اگر او ارزش زیادی برای خودش قائل است، افرادی در زندگی او بوده اند که با توجه به احترام با او رفتار نموده اند و اگر او خود را دست کم می گیرد افراد مهم دیگر بصورت یک شی با او رفتا نموده اند. تفکر و نحوه ی رفتار افراد مهم کلید اصلی نظریه مید در مطالعه عزت نفس است. 
2-1-3- نظریه ی کولی 
گی ریشه (1989) درباره ی نظریه کولی می نویسد: «او همانند مید از دید جامعه شناسی به فرد نگاه می کند و نقش محیط را بسیار مهم می داند. او خود را جنبه ی اجتماعی شخصیت توصیف می کند. و در بحث مفهوم خود بیان می نماید که اصولاً خود و جامعه دو پدیده همانند هستند که در یک ارتباط متقابل شکل می گیرند. 
آگاهی شخصی از خودش بازتاب افکار دیگران است. 
آلبرخت(1986) می گوید از نظر کولی از طریق پاسخ ها یا بطور متداولتر تعبیر و یا تفسیر پاسخ هایی که شخصی از دیگران دریافت می کند شکل می گیرد. درست همان طور که ما چهره مان را درآیند می بینیم خومان را در آیینه اجتماعی تحت تاثیر واکنش دیگران به وجودمان صحبت هایمان و نیازهایمان می بینیم و این همان است که کولی آئینه خود نامیده است. 
به اعتقاد وی سرگام در رشد آئینه خود نما وجود دارد.


دانلود با لینک مستقیم


پایان نامه بررسی رابطه منبع کنترل درونی برونی با عزت نفس

دانلود مقاله مقایسه میزان عزت نفس در بین دانش جویان ممتاز

اختصاصی از فی ژوو دانلود مقاله مقایسه میزان عزت نفس در بین دانش جویان ممتاز دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

مقایسه میزان عزت نفس در بین دانش جویان ممتاز و دانش جویان مشروطی دانشگاه آزاد اسلامی
مقدمه :
هر انسانی براساس ملاک ها و معیارهایی که در اختیار دارد همواره خود را مورد ارزیابی و قضاوت قرار می دهد و میزان کارائی، موفقیت و ارزشمندی خویش را تعیین می نماید. مفاهیمی که در شکل گیری عزت نفس مهم به نظر می رسد عبارتند از : خود، ادراک هر از فرد از خود (شکل گیری تصویر بدن در ذهن)، مفهوم هر فرد از خود (رشد گرایش عاطفی و ارزش، نسبت به بدن موزان خود، ارزشیابی خود. به موازات تغییر و تحولاتی که در جسم انسان صورت می گیرد روان او هم دستخوش تغییراتی می گردد در این مسیر خود که در مرکز ساختار روانی انسان قرار دارد و به عنوان منبع و مرجع فعالیت های فکری، عاطفی، رفتاری انسان ایفای نقش می کند، شکل می گیرد، جسم و روان انسان هر کدام از بخش های متفاوتی تشکیل شده است) تشخیص به موقع روحیات کودک و پاسخ به موقع و متعادل به آنها درک شد، اعتماد به نفس او بسیار مؤثر است، البته این نکته بسیار مهم است که نیازهای انسان در دورانهای مختلف دستخوش تنوع و تغییر می گردد (اسدالهی، موسوی 1376) در رابطه با افکار و غیر منطقی الیس معتقد است که ریشه رفتار غیر انطباقی فرد را باید در فرد جستجو کرد، اضطراب عاطفی نتیجه طرز تفکر غیر منطقی و غیر عقلانی است انسان به وسیله اشیای خارجی مضطرب و آشفته نمی شود بلکه دیدگاه و تصویری که او از اشیاء دارد موجب نگرانی و اضطرابش می شوند به نظر الیس که از نظریه پردازان اختلالات می باشد افکار و عواطف کنشهای جداگانه ای نیستند از این رو تا زمانیکه تفکر فرد غیر منطقی و غیر عقلانی باشد عواطف فرد نیز مختل خواهد شد و انسان افکار غیر منطقی را به طور مداوم برای خود تکرار می کند بنابراین جنبهای صفات پایدار شخصیت را ازین باورها تشکیل می دهند و همواره در رفتار و عواطف او متجلی می شوند. البرت الیس بنیانگذار نظریه بنیانگذار نظریه عقلانی – عاطفی معتقد است که اختلالات عاطفی ناشی از باورها و اعتقادات غیرمنطقی است. (شفیع آبادی 1371).
طرح مسئله :
مسئله عزت نفس و مقوله خود ازشمندی از اساسی ترین عوامل در رشد مطلوب شخصیت کودکان و نوجوانان است. برخورداری از اراده و اعتماد به نفس قوی، شدت تصمیم گیری و ابتکار، خلاقیت و نوآوری، سلامت فکری و بهداشت روانی، رابطه مستقیمی با میزان و چگونگی عزت نفس و احساس خود ارزشمندی دارد. امروزه در اصلاح و درمان بسیاری از اختلالات شخصیتی و رفتاری کودکان و نوجوانان نظیر کم روئی و گوشه گیری، لجبازی و پرخاشگری و تنبلی و کم رویی به عنوان اولین یا مهمترین گام به ارزیابی و پرورش احساس عزت نفس، تقویت اعتماد به نفس و مهارت های فردی و اجتماعی آنان می پردازند. (بیابانگرد 1373).
ارضای نیاز به عزت نفس به احساساتی از قبیل : اعتماد به نفس، ارزش، قدرت، لیاقت، کفایت و مفید و مثمر ثمر بودن در جهان منتهی خواهد شد. اما بی اعتنائی به نیازها موجب احساساتی از قبیل حقارت، ضعف و درماندگی می شود این احساس ها به نور خود یا به وجود آورنده دلسردی و یأس اساسی خواهند شد و یا این که گرایش های روانی را به وجود خواهند آورد. (بیابانگرد 1373).
(تعدادی از صاحب نظران فرض می کنند که یکی از مهمترین راههایی که افراد اولویت هایشان را در ارتباط با هدف عالی سازمان می دهند حفظ عزت نفس است) بر طبق این دیدگاه افراد جهت حفظ یک تصویر مثبت از خودشان، هم در چشم دیگران و هم در چشم خودشان، تلاش می کنند. در روانشناسی بالینی مخدوش شدن عزت نفس مراجعان از اهمیت ویژه ای برخوردار است.
عزت نفس پایین همچنین به عنوان علامت اصلی افسردگی محسوب می شود منظور از عزت نفس عمدتاً ارزشیابی ذهنی است مبنی بر اینکه با ارزش است برعکس شخصی است بد، ناشایست، بی ارزش، بنابراین عزت نفس قسمت ارزشیابانه خودپنداری است اصطلاحی که دامنه وسیع تری داشته و شامل باورهایی در مورد جنبه های نسبتاً خاص خویشتن همچون توانایی موسیقی و هویت و غیره همه ارزشیابی ها همچون پذیرش خود و عزت نفس می باشد (علی پور 1373) که افکار مثبت در مورد خود می تواند فرد را در موفقیت تحصیلی و یا عدم موفقیت تحصیلی رهنمون باشد.
سؤال مسئله :
آیا عزت نفس دانش جویان نمره الف بیشتر از دانش جویان مشروطی است.
اهداف تحقیق :
هدف تحقیق حاضر بررسی مقایسه عزت نفس در بین دانش جویان معلول الف و دانش جویان مشروطی است و اینکه دانش جویان با معدل الف دارای عزت نفس بالاتری نسبت به دانش جویان مشروطی هستند.
فرضیه تحقیق :
میزان عزت نفس در بین دانشجویان با معدل الف بیشتر از دانش جویان مشروطی است.
اهمیّت و ضرورت تحقیق :
بیشتر صاحب نظران در ارزیابی غیر بالینی خود، از عزت نفس به عنوان یک نکته کلیدی که می تواند اغلب جوانب زندگی فرد را تحت تأثیر قرار دهد، یاری کند و با افزایش آن در دیگر زمینه های زندگی خود تغییرات ایجاد کند. همانطور که می دانیم عزت نفس متغییری است که با بسیاری از متغییرهای دیگر رابطه نزدیکی دارد، من جمله با موفقیت در تحصیل، به این علت که پیشرفت و موفقیت تحصیلی و راههای جلوگیری از افت تحصیلی یکی از مهمترین اهداف آموزش و پرورش و تعلیم و تربیت می باشد. بررسی عوامل مؤثر بر آن از جمله عزت نفس حائز اهمیت بسیار می باشد. از طرف دیگر رشد و شکوفائی آدمیان حاصل نمی شود مگر از طریق به کارگیری و استفاده از استعدادهای خدادادی و استفاده و به کارگیری استعدادها نیز تا حدود زیادی بستگی به اعتماد به نفس، عاطفی، جرأت ورزی و عزت نفس دارد. بنابراین برای بالا بردن میزان استفاده و بکارگیری از استعدادهای ذاتی که در نهایت منجر به شکوفائی آنها می شود. باید عزت نفس و اعماد به نفس افراد را بالا برد و برای این کار لازم است که ابتدا عوامل مؤثر در آنها را شناخت و میزان رابطه آنها با این متغییر را مورد بررسی قرار داد تا بعد بتوان آنها را در افراد بالا برد. و در تحقیق حاضر ضرورت این است که باید عوامل افزاش عزت نفس در بین دانش جویان گسترش پیدا کرده تا بتوانند سیر صعودی در تحصیل را پیدا کرده و همین طور عواملی که باعث مشروطی دانش جویان می شود مشخص و بررسی شده و از عوامل مشروطی بیشتر دانش جویان جلوگیری شود که ارائه اینگونه تحقیقات در نهادهای دانشگاهی و نهاد خانواده می تواند مورد بحث و بررسی قرار بگیرد.
تعریف نظری :
عزت نفس عبارت است از ارزیابی مداوم شخص نسبت به ارزشمندی خویش و نوعی قضاوت نسبت به ارزشمندی وجودی است که می تواند فرد را به خودشکوفایی و رسیدن به هدف عالی برساند (شاطر 1377).
تعریف عملیاتی :
عزت نفس عبارت است از غره ای است که آزمودنی از آژمون عزت نفس کوپر اسمیت بدست آورده است.
دانش جویان مشروطی :
عبارتند از دانش جویانی که معدل آنها پایین تر از 12 بوده است که در نیم سال اول و دوم از ورودی 85 به بعد بدست آورده اند و جزء دانش جویان مشروطی در آن ترم محاسبه شده اند.
دانش جویان نمره الف عبارتند از دانش جویانی که معدل آنها بالاتر از 17 بوده است که در نیم سال دوم و اول از ورودی 85 بدست آورده است و جزء دانش جویان ممتاز بوده اند.

 

فصل دوم
 پیشینه و ادبیات تحقیق

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


(نگاهی به تاریخچه متغییرهای پژوهش)
مقدمه :
چرا از ذهن برای ایجاد یک واقعیت منفی استفاده می کنیم؟ اگر ذهن ما بتواند سلامتی، تنعم و شادی و یا به همان سادگی بیماری، فقر و ناامیدی بیافریند، چرا در همه لحظات زندگی و سلامتی تنعم و شادی را بر نمی گزینیم؟با آنکه ممکن است واژه دیگری برای توصیف بدیده داشته باشید، روان شناسان این سرچشمه تفکر منفی را احساس ناشایسته بودن می دانیم این چیزی بیش از یک احساس یا یک اندیشه گذرائی است، زمینه ای از بودن است، اعتقادی عمیق به این است که (من به قدر کافی خوب نیستم) واژه ها و عبارت های دیگری نیز برای آن در نظر گرفته شده که از جمله می توان به تأمین نبودن، استحقاق نداشتن یا کمی عزت نفس اشاره کرد. احساس شایسته نبودن روی تمام نقطه نظرهای مثبت تأثیر منفی گذاشته و افکار منفی را اعتبار می بخشد. وقتی که به جنبه مثبتی از خود برخورد می کنیم بلافاصله احساس ناشایسته بودن پای پیش گذاشته فرمان دیگری صادر می کند (نه نیستی) وقتی چیز مثبتی برای خود آرزو می کنیم احساس ناشایسته بودن می گوید : نه استحقاق را نداری وقتی برای ما اتفاق خوشایندی می افتد، احساس ناشایستگی اغلب به کلام زبان می گوید : نه این واقعیت ندارد اما وقتی درباره خود فکر بدی می کنیم احساس ناشایسته بودن در مقام موافق، ظاهر می شود : بله همین طور است، از این هم فکر می کنی بدتر (محمدی. 1383).
عزت نفس چیست :
»عزت نفس» یک منبع انرژی است. یک چتر وسیعی است که «اعتماد به نفس» زیر سایه آن است. اعتماد به نفس یعنی دیدن خود به عنوان فردی توانا با کفایت دوست داشتنی و منحصر به فرد.
کفایت یعنی توانایی که در حد کافی و تسلط بر امور باشد. منحصر به فرد یعنی با توجه و در نظر گرفتن تفاوتهای فردی. به تعبیر دیگر اعتماد به نفس یعنی آن احساس و شناختی که از توانایی ها و محدودیت های بیرونی و درونی خود دارید. بنابراین وقتی که اعتماد به نفسو خودباوری خود را براساس آن که وان چه به راستی هستید و نه براساس موفقیتها و دست یابی ها و شکست ها و ناکامی ها خود بنا می کنید چیزی را در خود خلق می نمایید که هیچ کس و هیچ چیز یارای گرفتنش را از شما نخواهد داشت.
حال با توجه به مفاهیم بالا می توان گفت که اعتماد به نفس واقعی همواره در درون خود شما تولید می شود نه از بیرون. اعتماد به نفس واقعی زاییده ی تعهد شما به خودتان است. این تعهد که هر آن چه لازم باشد انجام خواهید داد تا به خواسته ها و نیازهایتان برسید. اعتماد به نفس باور شخصی شماست نسبت به روح خودتان به عنوان یک انسان اعتماد به نفس حقیقی این نیست که نترسیم. بلکه آن است که بدانید و مطمئن باشید با این که می ترسید اما بی گمان دست به عمل خواهید زد.
انواع اعتماد به نفس :
• اعتماد به نفس رفتاری
• اعتماد به نفس احساسی – عاطفی
• اعتماد به نفس روحی و معنوی
به منظور آن که اقتدار شخصی لازم را به دست آورده و رضایت و غنایی که استحقاقش را دارید تجربه کنید، به هر سه نوع اعتماد به نفس نیاز دارد اعتماد به نفس رفتاری. به معنای قابلیت و توانایی در عمل کردن و انجام دادن کارهاست. از کارهای ساده گرفته تا کارهای سخت همانند جمله عمل پوشاندن به رویاهایتان.
این همان نوع از اعتماد به نفس است که مورد نظر اغلب ماست.
اعتماد به نفس احساسی و عاطفی به معنای توانایی در تسلط و به کنترل در آوردن دنیای احساس و عواطف شماست. این که بدانید چه احساسی دارید، معنای آن ها را بفهمید و بتوانید انتخابهای احساسی درست بکنید و از خود در مقابل درد و رنج روحی و لطمه ها و صدمه های عاطفی محافظت کنید و بدانید روابطی صمیمی، سالم و با اعتماد به نفس چیست؟
کسی که به خودش احترام بگذارد و نفس خویش را گرامی شمارد و خود را با تمام نقص ها و ضعف ها به حساب آورد، به خود اعتماد داشته، گرفتار خود پنداره ی منفی نمی گردد و هیچ گاه زندانی خیالات نمی شود.
آیا تا به حال به ارزش واقعی خود فکر کرده اید؟ چه اندازه به خود احترام می گذارید؟ در مواجهه با مشکلات چگونه برخورد می کنید؟
با قوت و قدرت رفتار می کنید یا ضعف و انفعال؟
اصولاً با شکست چگونه روربرو می شوید؟ خود را مقصر می دانید و به سرزنش و ملامت خود می پردازید، یا شکست را به عنوان واقعیتی از زندگی می پذیرید؟ در مقایسه خود با دیگران چه حالتی به شما دست می دهد؟
خانواده، مدرسه، دوستان چه تصوری از شما دارند؟ شما را فردی موفق می دانند یا سست و بی اراده؟ حتماً می پرسید طرح این سئوال ها، بیان گر چه موضوعی است؟ بله، درست حدس زدید، اعتماد به نفس مسأله ای است که هر روز با آن مواجهیم و فردی که اعتماد به نفس دارد، خود را شایسته می داند و شایستگی، ویژگی عام شخصیت اوست، این نگرش مقطعی و زودگذر نیست. احساس خودباوری، توانایی و دریافت واقع بینانه از خویش، جز امتیازات شخص محسوب می گردد، و از بروز حالت نا امیدی و یأس و هم چنین داشتن تصور نادرستی از قابلیت ها جلوگیری می کند. وی هرگز مدعی نیست که تمام قابلیت های بالفعل را داراست، بلکه راه وصول را برای خود هموار و باز می بیند.کسی که به خودش احترام بگذارد و نفس خویش را گرامی شمارد و خود را با تمام نقص ها و ضعف ها به حساب آورد، به خود اعتماد داشته، گرفتار خودپنداره ی منفی نمی گردد و هیچ گاه زندامی خیالات نمی شود. اما شخصی که تصور نادرستی از خویش دارد و گرفتار نیازهای خیالی است، به گونه ای که در تحصیل، روابط اجتماعی، سیاسی، خانوادگی، اقتصادی و ... خود را بسیار مقبول و شایسته معرفی می کند و به دنبال شخصیتی کاذب و دروغین است، چون زمینه و توان رسیدن به این آرزوهلی مطلوب برایش فراهم نیست. همواره یأس و ناامیدی را تجربه می کند و دچار افسردگی می شود. عاقبت افرادی که چنین تصوری از خود دارند، جز انزوا و محدود نمودن خویش برای پوشش وضعیت دروغین یا فعالیتهای ریاکارانه چه می تواند باشد؟
به تعبیر یکی از روان شناسان مشهور : «خودپنداره ی کاذب، همانند بعضی است که در وسط آن دینامیت کارگذاشته شده است و مایه تخریب و ویرانی خواهد شد».
فرد متکی به نفس، چون شناخت درستی از خود دارد و نقاط ضعف و قوت خود را می داند، برای رفع نقص ها، تلاش بیش تری می کند و هرگز احساس کوچکی و حقارت نخواهد کرد.
در قرآن کریم و روایات اهل بیت تأکید زیادی بر احترام به خویشتن و عزیز شمردن آن شده است، تا جایی که عزت نفس، مایه کرامت و بزرگی برشمرده شده و خود کم بینی، مایه ی هلاکت و سقوط انسان معرفی شده است.
عزت نفس :
پس از توضیح اجمالی پیرامون عزت نفس، به بررسی راههای نیل به آن می پردازیم و ویژگی هایی را که اعتماد به نفس به ارمغان می آورد بر می شمارید :
استقلال عمل :
افراد برخوردار از اعتماد به نفس در اعمال خویش مستقل عمل می کند و از هرگونه وابستگی به دیگران دوری می جویند، آن ها در در انجام اعمال فردی و اجتماعی به توانایی های خویش تکیه می کنند و با توجه به استعدادهای خود، وارد میدان عمل می گردند، این بدان معنا نیست که فرد از مشارکت و مشاوره با دیگران سرباز می زند، بلکه در کنار هم فکری و مشارکت، استقلال خویش را حفظ کرده وزیر چتر دیگران زندگی نمی کند.
مسئولیت پذیری :
فرد دارای عزت نفس به نفس، مسؤولیت خود را با اطمینان کامل می پذیرد و از هرگونه ضعف و سستی دوری جوید، او هم چنان که سعی در ارائه نقش مثبتی دارد، تکالیف فردی، خانوادگی و اجتماعی خود را به نحو مطلوب انجام می دهد.
پیشرفت گرا :
انسان مثبت گرا و دارای عزت نفس، درصددپیشرفت و افزایش قابلیت ها و توانایی های خویش است و برای رسیدن به جایگاه برتر، تلاش و کوشش می کند.
جدیّت و سخت کوشی :
این امتیاز سبب ایجاد روحیه ی تلاش، پی گیری و مقاومت در انسان می شود و فرد را از بی ارادگی و سست عنصری نجات می دهد.
پذیرش ناکامی ها :
آگاهی از محدودیت ها و واقعیت های موجود می تواند تصویری واقع بینانه به انسان ارائه نماید، اگرچه با شناخت توانایی های توان درکسب موفقیت روز افزون گام برداشت، اما قبول شکست و ناکامی به عنوان یک واقعیت در زندگی به کسب تجربه برای نیل به پیروزی کمک می کند.
مؤثر بودن :
توانایی تأثیر گذاری بر دیگران، معجزه ی اعتماد به نفس است.
فرد دارای اعتماد به نفس، چون برای خود حرمت و عزت قائل است، از قله ی توانایی های خویش بالا رفته و با بروز استعدادهای مالی؛ دیگران را تحت تأثیر و زیر نفوذ خویش قرار می دهد.
روش های تقویت اعتماد به نفس :
به طور خلاصه، عوامل تأثیر گذار، در رشد اعتماد به نفس موارد زیر است :
ارتباط با خدا :
مهمترین روش در کسب اعتماد به نفس، ارتباط با خداوند است، اتکال به خداوند باعث بی نیازی و استقلال در شخصیت و عزت نفس می شود، در واقع انسان در اعتماد به خدا از هر چیزی که رنگ تعلق و وابستگی به غیر خدا داشته باشد، آزاد می گردد.
شناخت بهتر خویش :
شناخت استعدادها و قابلیت های خویش و درک ارزشهای انسانی، در کسب اعتماد به نفس مفد است و انسان را از یأس و ناامیدی رهانیده و به فردی متکی به خویش و متعهد به خود تبدیل می نماید.
تکیه بر توانایی های خود :
برای کارهای خود، ارزش قائل شود، در کارهایی که انجام می دهد تمرکز داشته باشد، بر توانایی های خود اصرار بورزد و تا می تواند با محدودیت های اجتناب ناپذیرزندگی کنار بیاید.
خطر پذیری :
با استفده مطلوب از تجربیات جدید و نهراسیدن از شکست، روحیه خطر پذیری را در خود باور نماید.
خودارزیابی :
فرد یاد بگیرد که این ارزیابی را به بهایی انجام دهد و برای جلوگیری از ناراحتی خود به نقطه نظرهای دیگران توجه نکند، روی احساسات خود تمرکز نماید، این کارها باعث تقویت احساس خود برتری شده و اختیار فرد به دست دیگران نمی افتد.

 


ارزیابی مثبت از خود :
نسبت به خود مهربان باشد و شخصیت خویش را با دید مثبت ارزیابی نماید، خود را با صفات خوب تفسیر کند و به لیاقت و شایستگی خویش شک نورزد. انگار خلق نمایید.
سومین نوع اعتماد به نفس که مهم ترین آنها هستند، اعتماد به نفس روحی و معنوی است. این نوع از اعتماد به نفس همانا اعتماد و ایمان شما به جهان هستی و کل آفرینش و موجودات است. این ایمان وحی که زندگی، هدف و نهایتی مثبت را در پی خواهد داشت و شما به خاطر هدفی این جا هستید و زندگی 70 – 80 – 90 سالگی تان بر روی یک کره خاکی هدف و مقصودی را دنبال می کند. اعتماد به نفس آن است که باور داشته باشید می توانید و توانایی آن را دارید که تمام توانتان را به کار بگیرید و شرایط و اوضاع زندگی را آن گونه که مطلوب و دلخواه شنا هست تغییر دهید.
چگونه اعتماد به نفس را در خود تقویت کنیم؟
اصل اول : گذشته را پذیرید و آینده را دگرگون کنید.
شما باید بدانید که گذشته را نمی توان تغییر داد اما آینده هنوز آفریده نشده است.
آینده چیزی نیست چرا اندیشه های شما و کوشش برای آفریندن آنها. منظور ما این است که در بند گذشته نباشید نه اینکه از تجربیات، خطاها و شکستهای گذشته درس نگیرید. پس باید عاقلانه به گذشته نگاه کرد و اندیشه و وقت خود را مصرف چیزی کنیم که توان آفریدن و دگرگون ساختن آن را داریم.
اصل دوم : درباره اهدافتان با خود گفتگو کنید.
اهداف را به صورت جملاتی مشخص درآورید و به خود بگویید آن هم به صورت جملات مبت اهداف باید واقعی و معقول باشند نه بلند پروازانه که دسترسی به آنها ممکن نباشد و نه پیش پا افتاده که ارزش کوشیدن را نداشته باشند. اهداف معقولی برای هر ساعت، روز، هفته و ماه وضع کنید. موفقیّت در اهداف کوتاه شما را برای دست یافتن به اهداف بلند مدت تشویق می کند و انگیزه تلاش را در شما بیدار می سازدهمواره اهداف را یادآور شوید تا بخشی از ضمیر ناخودآگاه شما گردد.
اصل سوم : تصمیم گرفتن را تمرین کنید.
روانشناسان نشان داده اند که کودکانی که در سالهای اولیه زندگی خود تشویق شده اند تا برای خود تصمیم بگیرد از دیگر کودکانی که این موقعیت را نداشته اند در اعتماد به نفس رتبه بالتری کسب کرده اند. تمرین تصمیم گیری به شما کمک می کند تا نسبت به قدرت قاوت خود اطمینان بیشتری به دست آورید و در نتیجه اعتماد به نفس کامل تری کسب نمایید. مهم تصمیم گیری است.
یادتان باشد که قضاوت درست نتیجه تجربه است و تجربه خود نتیجه چندین قضاوت نادرست. بنابراین از هر فرصتی برای تصمیم گیری استفاده کنید و این نیرو را در خود پرورش دهید.
تصمیم گیری مستلزم خطر پذیری و احساس مسئولیت است.
اصل چهارم : نتایجی را که می خواهید مجسم کنید.
تصویر روشنی را از آنچه می خواهید به دست آورید، داشته باشید این کار باعث می شود تا انرژی را بر روی هدف متمرکز کنید. این برخورد تصویری با همه آرمان ها و اهداف برای شما مفید است و یاری تان می دهد تا کم کم زمینه های دستیابی به آنها را فراهم سازید.
اگر می خواهید از شرّ خصلتی رها شوید خود را در حالتی تصور کنید که از آن خصلت هیچ اثری در شما نیست. همین تصویر تکرار آن و انجام دادن تمرینهای اصلاحی به شما کمک می کند تا از آن خصلت ناخوشایند رها شوید. این کار خیال پردازی، بی خاصیت نیست بلکه واقعیت روانشناختی پذیرفته شده اس است که به بسیاری کسان یاری رسانده است.

 


اصل پنجم : در برخی زمینه ها متخصص شوید.
آگاهی عمومی لازمه زندگی فردی و اجتماعی است اما کافی نیست. برای پیشرفت در زندگی فردی و حرفه ای شما باید در زمینه هایی متخصص و منحصر به فرد باشید. همین نکته که شما چیزی می دانید و دیگران نمی دانند به شما اعتماد به نفس می دهد. باید آموزش مداوم را به عنوان یک اصل در زندگی خویش بپذیرید.
قسمت اول : پیشینه نظری
تاریخچه :
به همراه افزایش مطالعات در حیطه علوم روان شناسی ابعاد بیشتری از این علوم شناخته شده است. یکی از ابعاد پژوهشها که پیرامون ویژی های انگیزشی و شخصیتی می باشد. مفهوم عزت نفس می باشد در زبان عامیانه عزت نفس مفهومی آشنا است و عبارت است از احساس ارزشمندی فرد از خود و این مفهوم قدمت طولانی دارد می توان اثر آن را در ادیادن مختلف بودا، یهود، مسیحیت و اسلام دید.
ابوحامد غزالی در بیان مفهوم نفس می گوید قوه ای که محرک شهوت و غضب است و یا آن قوه ای که در قلب ساکن بوده و مولد حیات و رساننده حس و حرکت است نمی باشد بلکه مقصود از نفس جوهر کاملی است که کاری جز تذکر و حفظ ندارد. اکثر قریب به اتفاق دانشمندان قدیم اسلام در مورد نفس و اهمیت آن سخنان بسیاری بیان کرده اند و هیچ کدام از دانشمندان بی حرمتی به نفس را شایسته نداسته اند و برعکس هر کدام را یکی از عوامل پیشرفت انسان در مراحل زندگی دانسته اند. حتی جامعه شناسان هم معتقدند که افرادی که دارای عزت نفس بالا هستند کمتر در کارهای نابهنجار از قبیل : اعتیاد، سرقت، قتل و سوء استفاده های مبنی شرکت می کنند (احمدی – بنی جمال 1375).
انسان برای موفقیت در زندگی نیازمند است که عزت نفس بالائی داشته باشد اگر فرد نسبت به خود وقتی به خود می گوییم که نمی توانیم به خواسته خود برسیم. احساس ناشایسته بودن می گوید بله حالا واقع بنیانه فکر می کنی. وقتی اتفاق ناگواری برای ما می افتد احساس ناشایسته بودن قبل از همه در مقام توجیه خود می گیود ببین هر چه گفتم درست بود. احساس بی ارزش کردن از کجا نشأت می گیرد؟ در دوران طفولیت تعریف و تمجید غیر مشروط قرار می گیریم، و قانون این کار را بکن، دین کار را مکن، به عبارت دیگر برای تکرار کارهای خوب به تدریج کمتر مورد تشویق قرار می گیریم، اما برای تکرار یک عمل خطا بر شدت سرزنش و مجازات افزوده می شود. بعضی از بچه ها صرفاً برای جلب توجه دیگران در کارها خطا می کنند زیرا وقتی توجه منفی از توجه نکردن بهتر است و بی توجهی و نادیده گرفتن کودک مفهوم ترک کردن و او را به حال خود گذاشتن است. به تدریج درباره خود چنین برداشتی پدا می کند و از این زمین حاصلخیز تفکر ما شکل می گیرد. علت اصلی احساس حقارت و خود برگ بینی را می توان در طرد شدن مستمر و مداوم از طریق والدین و دیگران دانست، لذا قسمتی از ارزش های درونی او احساس بی ارزشی نسبت به خود می باشد. روانشناسان معتقداند که احساس بی ارزشی عمیق، ریشه بسیاری از بیماری های روانی است. که در بین افراد دیده می شود (شفیع آبادی، 1376).
اگر فرد در زندگی احساس مثبتی داشته باشد به اطرافیان و زندگی هم احساس مثبتی خواهد داشت و نتیجه آن لذت بردن از زندگی است. معمولاً افرادی که عزت نفس آنها بالا است مستقل عمل می کنند مسئولیت پذیرند، با اطمینان عمل می کنند، بدون درخواست از دیگران می شتابند، به پشرفت هایشان افتخار می کنند و به موقعیت های جدید مشتاقانه روی می آورند. افرادی که از عزت نفس پایین برخوردارند قریحه خود را دست کم می گیرند سخنانشان معمولاً به این حالت است که من نمی توانم این کار را انجام دهم، نمی توانم اصلاً یاد بگیریم، اصلاً دست و پا چلفتی می باشم. احساس می کنم که دیگران برای آنها ارزش قائل نیستند در محبت دیگران تردید دارند و همچنین تصور می کنند حمایت نخواهند شد. احساس عجز و ناتوانی دارند عدم اطمینان و احساس درماندگی در اعمال و رفتار آنها مشاهده می شود. به آسانی تحت تأثیر قرار می گیرند. طرز تفکر، رفتار و علائق آنها غالباً تحت تأثیر افرادی است که با آنها زیاد نزدیک و همراه می باشند و یا صاحب قدرت است. عواطف و احساسات آنها محدود است و اطرافیان آنها در هر موقعیتی می توانند واکنش های آنها را پیش بینی کنند (بیابانگرد 1373).
به هر حال در طول هزاران سال گذشته، گزارشهای تاریخی، نظریات فلاسفه و شاعران، داستانها و افسانه گواه بر این مطلب است که انسان دارای این نیاز است که خودش را خوب بداند و تمام کارکردهای خود را اخلاقی و منطقی جلوه دهد. همانطور که قبلاً هم گفته شد در طول صد سال گذشته نیز بسیاری از روانشناسان این نظزیه را پذیرفته اند که انسان نیازمند عزت نفس است از میان این افراد (کارن هورنای روشی را که به واسطه آن افراد تلاش می کنند یک خودپنداری مطلوب را زا خویش بدست آورده و دفاع نماید مورد بحث قرار داده است. نریچ و واگو از عزت نفس به عنوان یک مسیر فرهنگی در مقابل اضطراب نام می برند) (اسلامی نسب، 1373).
مفهوم عزت نفس :
ابعاد کلی عزت نفس : همانطور که قبلاً بیان شد مجموعه ارزیایی هائی که فرد نسبت به شایستگی ها و قابلت ها و توانایی های خود دارد معمولاً عزت نفس فرد را تشکیل می دهند که می توان در 5 بعد اجتماعی، تحصیلی، خانوادگی، جسمانی و کلی مورد توجه قرار داد (کلمز، ترجمه علی پور 1373).
الف ) بعد اجتماعی :
هر چه میزان ارتباطات فرد با اجتماع کمتر باشد و همچنین فاقد محبت لازم و حمایت اجتماعی باشد باعث کاهش عزت نفس فرد خواهد شد و اگر کودک از تعامل اجتماعی با دیگران لذت ببرد در این صورت باعث افزایش عزت نفس او خواهد شد.
آیا کودکان دیگر او را دوست دارند؟ آیا افکار و عقاید او برای شما ارزشمند است؟
آیا او را در بازیها و فعالیت هایشان شرکت می دهند؟ آیا از ارتباط و تعامل با دیگران رضایت دارند؟
و به طور کلی هر چه فرد نیازهای اجتماعی او برآورده شود احساس خوبی در این زمینه خواهد داشت. (کلمز، ترجمه علی پور 1373).
ب ) بعد تحصیلی :
موفقیت ها و شکست های فرد در مدرسه و مسائل مربوط به تحصیل مستقیماً بر عزت نفس او اثر می گذارد و هر چه میزان شکست ها بیشتر باشد باعث کاهش عزت نفس می شود .
عزت نفس تحصیلی مبتنی بر ارزش است که فرد به عنوان دانش آموز در رابطه با تحصیل و جایگاه او استوار است موفقیت های تحصیلی افراد باعث یک ارزیابی مثبت فرد در این زمینه خواهد شد واطرافیان هرچه باز خورد مثبت در این زمینه داشته باشند باعث افزایش عزت نفس خواهد شد.
ج ) بعد جسمی :
هر فرد نسبت به ظاهر، جسم و توانایی جسمی خود یک ارزیابی و برداشت دارد اگر این تصور و برداشت از وضعیت ظاهری و جسم فرد منفی باشد از این نظر عزت نفس پایینی خواهد داشت. به هر حال تصور جسمانی ترکیبی از ویژگی های جسمانی و توانایی های بدنی است که با بازخورد دیگران بدست می آید در این بین دختران بیشتر توجه به خصوصیات جسمانی بدن خود دارند و پسران به توانایی های جسمانی فرد توجه دارند اگر دختری در مورد زیبایی خود تردید داشته باشد و خود را زشت و غیر جذاب ارزیابی می کند باعث کاهش عزت نفس او در این زمینه خواهد شد و برعکس آن باعث افزایش عزت نفس او خواهد شد پسران هم اگ خود را ناتوان و غیر قوی ارزیابی کنند باعث کاهش عزت نفس آنان خواهد شد.

 


د ) بعد خانوادگی :
این نوع عزت نفس از طرز تلقی و عقاید فرد در مورد خود به عنوان عضوی از خانواده تشکیل می شود. فردی که احساس می کند عضو با ارزش ای از خانواده است و از محبت و احترام والدین و خواهر و برادرهای خود برخوردار است عزت نفس او بالا خواهد رفت در مجموع حمایت، توجه، عشق و مساعدت والدین و یا برعکس آن می تواند تأثیرات جدی و مؤثری بر عزت نفس افراد در این زمینه داشته باشد.
هـ ) بعد کلی عزت نفس :
در اینجا ارزیابی و تصور کلی فرد از خود و یا خویشتن است و اساس ارزیابی فرد در همه زمینه هاست عزت نفس کلی افراد باعث اعتقاداتی از قبیل اینکه من یک فرد خوبی هستم با دیگران را دوست دارم و من موفق هستم خواهد شد (کلز – ترجمه علی پور 1373).
چگونگی پیدایش عزت نفس در افراد :
تصوری که افراد از خود دارند در تعیین روابط با دیگران سهم مهمی دارد کودک از سال دوم زندگی به خود آگاهی دست می یابد تقریباً در 18 ماهگی کودکان صورت های خود را نشان می دهند، در دوران کودکی این شناخت برای افراد پیش می آِد که چه هستند و در جامعه چه نقشی دارند این شناخت اولیه که کودک از خود دارد، زمانیکه به اواخر مدرسه می رسد و حدود ده سالگی به صورت شبکه ای از احساسات و استنباطات وی از خودش درمی آید که نسبتاً ثابت و پیچیده می باشد (کلز – ترجمه علی پور 1373).
کاملاً مشخص است که محیط خانه اولین جائی است که کودک تجارب خود را از آنجا آغاز می کند و به تدریج کودک قادر می شود که خود را از آنجا آغاز می کند و به تدریج کودک قادر می شود که خود را بشناسد و بداند که کیست و در چه وضعیتی قرار دارد. در خانواده هایی که فقط کودک را مورد انتقاد قرار می دهند و حمایتی از آنها نمی شود افرادی با عزت نفس ضعیف تربیت می کنند خیلی افراد که عزت نفس آنها پایین است، شاید حتی موفقیت هایی داشته باشند ولی با این احساس شکست هم می خورند چون خود را بالاتر از آنچه هستند ارزیابی می کنند و لذا از عمل خود نیز ناراضی هستند (کلز – ترجمه علی پور 1373).
عزت نفش از دیدگاه قرآن، احادیث و دانشمندان اسلامی :
روح انسان دنیای عجیبی است عجیب ترین عوامل عالم روح و روان انسان است که از یک جهت شباهت به دستگاه ضبط وت را دارد که دهها و صدها نوار در آن جای می گیرد و هر دگمه ای که فشار داده می شود صدای مخصوصی را پخش می کند. پخش نوع صدا بستگی دارد به اینکه دست انسان بر روی چه دگمه ای گذاشته شد در روح انسان در حقیقت همین گونه است و هر دگمه نیز مربوط به یک استعداد است.
خداوند متعادل استعدادهای گوناگون در وجود ما به بعد گذاشته است و مربیان هر کدام روی یک یا چند استعداد تکیه کرده اند. با آنکه در وجود هر فرد همه استعدادها وجود دارد اما یک یا چند استعداد زنده یم شود و به حرکت درمی آید و بقیه صامت می مانند. حال سئوال اساسی این است که آیا در میان تمام این دگمه ها یا استعدادها، استعدادی یافت می شود که اگر بر روی آن دست گذاشته شود و تمام این نوارها به حرکت درمی آیند؟ در اخلاق اسلامی، محور و نقطه ای که اسلام روی آن نقطه وجود انسان دست گذاشته کرامت و عزت نفس است که سلسله جنبان کلیه استعدادهای درونی و بیرونی انسان محسوب می شود و از طریق نمود و قرآن، احادیث، معارف اسلامی و آثار دانشمندان بزرگ مسلمان مورد شناسائی و تأکید قرار می گیرد و آثار مشاهیری همچون سیدجمال الدین اسدآبادی و اقبال لاهوری هم ضمن پرداختن به مسئله فردی و رجعت درباره مسلمین به فرهنگ اسلامی، عزت نفس بالای ملل مسلمان را بزرگتری عامل مبارزه با انحطاط جامعه و بزرگترین مانع در جهت جلوگیری از سلطه بیگانگان و مستکبران داشته اند و عزت نفس مسلمان را نقطه مقابل انحطاط مسلمین به شمار آورده اند.
معانی نفس در قرآن کریم :
در قرآن کریم چند معنی برای عزت نفس آمده است :
1 ) در قرآن از نفس ابتدا به معنی جان یا حیات حیوانی یاد می شود برای نفس چیزی نیست مگر اینکه بمیرد به اذن پروردگار (ال عمران آیه 145) هر نفسی مرگ را خواهد چشید (انبیا آیه 35) و در این آیه نفسی هم ردیف جان است که مرگ برایش پایان و غایت است.
2 ) نفس به معنای روان یا نفس انسانی آمده است پسندیده برای نفس، آنچه کسب کند به آن گرفتار می شود (ِآیه 70 انعام) در این مورد نفس همان مجموعه حالات روانی است که خاصیت ادراکی، انفعالی و افعالی دارد و بر مبنای این سه خصوصیت خود را می سازد و شخصیت خود را شکل می دهد.
3 ) نفس به معنای شخصیت تعامل یافته و متعادل است و خداوند هر کس را به اندازه توانایی اش تکلیف می دهد (بقره آیه 233). در این آیه مرتبه نفس مطرح است که خود را به مرتبه ای از تکامل رسانده است.
عزت نفس در احادیث و روایات اسلامی :
احادیث فراوانی از معصومین (ع) در این رابطه وجود دارد که به تعدادی از آنها اشاره می شود :
1 ) لایحل لمومن یذل نفسه : مومن حق ندارد که خود را خوار و بی مقدار سازد (رسول اکرم (ص))
2 ) المیمنه و لا الذینه : تحمل مرگ از تحمل ذلت آسانتر است (امام علی (ع)).
3 ) ساعه ذل لاتفی بعذ الدهر : یک عمر عزت داشتن به ساعتی ذلت نمی ارزد. (امام علی (ع)).
4 ) من کثرت علیه نقشه هانت علیه شهواته : کسی که نفسش در نزدش عزیز و شریف باشد شهوات در نظرش خوار و حقیر می شود (امام علی (ع) نهج البلاغه.
از مجموعه احادیث نتیجه می گیریم :
1 ) مؤمن باید کرامت، بزرگواری، عزت و شخصیت خودش را پاس بدارد و هیچ گاه برای دست یافتن به ثروت و موفقیت خود را خوار و بی مقدار نسازد.
2 ) آنانکه خود را بی مقدار و خوار می پندارند و از قافله رشد و تعالی باز می مانند اصولاً به کسی که برای خود ارزش قائل نیست نمی تواند امید به رشد و کمال به زندگی دهد.
3 ) تحمل مرگ آسانتر از تحمل ذلت است و کربلا پیامدش این است که عزیز بمانید.
نظریه دانشمندان اسلامی در مورد نفس :
1 ) کندی : نفس جوهری بسیط، الهی و روحانی است نه طول دارد نه عمل، نوری است از انوار باریتعالی.
2 ) ابن سینا : وی اعتقاد دارد به اینکه نفس به معنی وسیع مبدأ حرکت در نظر گرفته شده است و همه موجودات عالم دارای نفس هستند او به نفس فلکی، نفس بناتی و نفس حیوانی و در درجه آخر به نفس انسانی اعتقاد دارد.
3 ) ابوحامد غزالی : مقصود از نفس جوهر کاملی است که کاری جز تذکر، حفظ و تمیز نیت ندارد. در مورد نفس و اهمیت آن سخنان زیادی بیان کرده اند و هیچ یک از دانشمندان در علم روانشناسی و دانشمندان و علمای مسلمان بربی حرمتی به نفس تکیه نکرده اند بلکه هر کدام با زبان خود احترام به نفس را که معادل با عزت نفس است جایز شمرده اند و آن را یکی از عوامل پیشرفته انسان در مراحل صعود زندگی دانسته اند. حتی آسیب شناسان اجتماعی اعتقاد دارند که کسانیکه از عزت نفس بالائی برخوردارند دنبال کارهای خلاف اجتماعی نخواهند رفت (نهج البلاغه).
تفکر غیر منطقی :
ریشه نظریه الیس به فلاسفه رواقی برمی گردد. مخصوصاً به اپیکتترس، اشیاء باعث اختلال انسان ها نمی شوند بلکه نظری که انسانها نسبت به آن اشیاء دارند باعث این اختلال می گردد. نام شکسپیر هم در شجره نامه منطقی هیجان وجود دارد. هیچ چیز جذب وجود ندارد بلکه فکر کردن آن را خوب یا بد می کند، الفرد ادلر منادی اخی این نظریه می گوید : فرد خود را با جهان خارج به صورت از پیش تصمیم گیری شده ای مرتبط نمی سازد بلکه ارتباط او براساس تفسیر او از خودش و مشکلات کنونی اش صورت می گیرد. در ابتدا الیس تصور می کرد که وظیفه او ارائه اطلاعات در مورد واقعیت ها به مراجعاتش است اما به زودی دریافت که بسیاری از مراجعاتش نیاز به اطلاعات عینی بیشتری دارند. او روانکاوی را به عنوان وسیله ای برای تأمین آن نیازها مورد آزمایش قرار داد. او چندین سال روانکاوی را تجربه کرد. اما هم از فرد نظریه و هم از تجربه کار با روانکاوی کلاسیک به رویکرد (روانکاوی جدید) یا (نفرویدیسم) روی می آورد و سپس متوجه نظریه یادگیری شد و در تمام مدت درمانگری بود که فعالتر و رهنمودی تر کار می کرد. ظهور رویکرد او از سال 1951 آغاز شد.
الیس براساس مطالعات خود در مورد فلاسفه باستان و نیز از طریق تجربیات با بیمارانش قانع شده بود که مردم به این دلیل بر رفتار غیر عقلانی و غیر منطقی خود پافشاری می کنند که مستمراً به خود تلقین می کنند که باید آن گونه رفتار کنند نتیجه منطقی الیس این بود که در درمان باید مردم را متقاعد کرد تا تلقین افکار قدیمی و غیر منطقی را به خود متوقف کنند و به آنها یاد داد که درباره خود و جهان فکر کنند. درمان منطقی هیجانی از این دیدگاه ها متولد شد. (قرچه داغی 1375).
تئوری rebt (رفتاری، هیجانی، عقلانی، درمانی) ادعا کرد که رفتارهای خود تخریبی در اجتماع و در آموزه سازی مجدد عقاید غیرمنطقی فرد (خود – تقویت دهی) که به عزت نفس پایین، خودپنداره تحصیلی و شکست تحصیلی نسبت داده می شود ریشه دارد. درمان عقلانی، رفتاری، هیجانی و دیگر درمانهای شناختی – رفتاری برای بهبود پیشرفت دانش آموزانی که در معرض شکست تحصیلی بودند به کار گرفته شده بود. درمان تجربی نشان داده بود که باورهای غیرمنطقی ایجاد شده، به عزت نفس پایین، تنظیم و کنترل درمان بر روی باورهای غیرمنطقی (بی مسئولیتی هیجانی یا ناتوانائی در کنترل هیجانی) و آمادگی برای سرزنش وابسته بودند.
پیشرفت عزت نفس در هر جلسه اساساً با تغییراتی در عقاید شدیداً به هم پیوسته می باشد. هر مداخله درمانی تغییراتی در درجات تصمیم گیریهای غیرمنطقی ایجاد می کرد عزت نفس به عنوان پدیده ای که از سه منبع عمده ناشی می شود درنظر گرفته شده است، اختلاف میان خود واقعی و خود ایده آل، مقایسه اجتماعی، اسناد علّی، اختلاف خود ایده آل و خود راحتی به شکاف میان آنچه که شخص مایل است باشد و آنچه که فکر می کند واقعاً هست بر می گردد ممکن است اختلاف زیاد از اینجا ناشی شود که معیارهائی که شخص برای خودش مشخص کرد. به طور ناامیدکننده ای ایده آلیستی و غیرقابل دسترسی هستند یا به این خاطر است که عملکرد واقعی شخص زیر ارزشهاست.
منبع دوم عزت نفس مقایسه اجتماعی است. فستینگر فرض نمود که افراد دارای یک سائق درون ساخته ای جهت ارزشیابی عقاید و توانائیها، عینی بودن، غیراجتماعی و غیرقابل دسترس بودن اهدافشان هستند. آنها این امر را با مقایسه خودشان با دیگران انجام می دهند. شخص که در بعضی مواقع شکست خورده است هنگامی که خودش را با افرادی که آنها را به عنوان افراد موفق درک کرده مقایسه کند خود ارزشیابی منفی تری تجربه نخواهد کرد تا زمانیکه خودش را با افرادی که به عنوان شکست خورده می شناسد مقایسه نماید.
آزمایشی که توسط مک کارتی و فوزنهام (1986) انجام شده نشان داده است که بیماران مضطرب در مورد افراد دیگر گرایش به تخمین بیش از حد برونگرائی و تخمین پایین نروتسیزم دارند. اما ظاهراً معتقدند شخص عادی به طور طبیعی کاملاً سازگار است. هرچند سایر مطالعات نشان داده اند که افراد افسرده خودشان را نامشابه با دیگران می بینید، حتی در اسنادهایی که با افسردگی بی ارتباط می باشد، آنها فکر می کنند که نسبت به یک شخص معمولی احتمال بیشتری برای داشتن تجارب منفی دارا هستند.
پژوهشی که در مورد خودانگاره و عملکرد تحصیلی صورت گرفته است نشان می دهد که رابطه دو سویه و عمومی، بین عزت نفس و توانایی یادگیری وجود دارد عزت نفس زیاد موجب پیشبرد یادگیری می شود. نوجوانی که از عزت نفس زیاد برخوردار است بهتر از فردی که احساس بی کفایتی کند یاد می گیرد و با اشتیاق و اطمینان از عهده یادگیری تکالیف جدید بر می آید (کلمز، ترجمه علی پور، 1373 ).
دیدگاههای روان شناختی درباره عزت نفس و افکار غیرمنطقی :
آبراهام مزلو روان شناس معاصر آمریکائی (1970) نظریه ای ابراز کرده است که براساس آن در زمینه نیازهای انسانی، نوعی سلسله مراتب غریزی وجود دارد که احتیاجات فیزیولوژیکی ما پایه و اساس آن را تشکیل می دهد سپس به ترتیب نیازهای دیگری مطرح می گردند، نیاز به امنیت، نیاز به محبت، نیاز به احترام، عزت نفس و خودشکوفائی. به نظر مزلو همه انسانها دارای نیازهای مشترک فطری هستند که در سلسله مراتبی از نیرومندترین تا ضعیف ترین قرار می گیرد و تا هنگامی که نیازهای ضعیف ارضاء شود نیازهای سطح بالاتر به طور نیرومندتر بروز می کنند و البته ارضاء نیازها بستگی به موقعیت و شرایط اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی دارد.
دیدگاه ادلر :
مباحثی از روان شناسی که اختصاصاً به عزت نفس می پردازد و آن را به عنوان یک متغیر با نفوذ و با اهمیت عنوان می نماید تئوری شخصیتی است که ادلر ارائه نموده است ادلر اگرچه کاربرد عزت نفس را در درمان و ثبت و توضیحات تئوری اش به کار می گیرد اما به وضوح اهمیت عزت نفس را دریافت نموده است یکی از کمک های معنوی ادلر به روان شناسی مفهومی است که او از عقدۀ حقارت به دست آورده است حقارت و تلاش در راه تفوق و برتری نقطه شروع شیوه زندگی است. دومین کمک ادلر تأکید بر کیفیت محیط خانواده است اعتقاد به اینکه انسان موجودی خودآگاه است و معمولاً از علل رفتار و هویت خویش آگاهی دارد و در نهایت من اخلاقی که بر غنای روان شناسی موردی اشاره دارد.
نظر ادلر هسته اصلی و اساسی تحقیق نفس و بی همتائی شخصیت است (شفیع آبادی، 1375).
دیدگاه راجرز :
راجرز بر انگیزه های ناخودآگاه تکیه نموده و بر دیدگاه ذهنی فرد درباره آنچه تاکنون در جال وقوع است تکیه می کند از دیدگاه راجرز و نیل شرط رشد و پرورش خود توجه مثبت نامشروط درباره شیرخوارگی است و شخصیت سالم اصولاً زمانی شکل می گیرد که فرد از زمان کودکی مورد توجه قرار گیرد (برومند، 1380).
دیدگاه اسمیت :
کوپر اسمیت عزت نفس را ارزشیابی فرد درباره خود و قضاوت شخص در مورد ارزش خود می داند وی با بررسی و مطالعه تئوری های قبلی و تحقیقات انجام شده در این زمینه چهار علل اصلی را برای رشد عزت نفس بیان می کند :
1 ) میزان احترام، پذیرش و علاقه مندی که یک فرد دریافت می کند.
2 ) تاریخ، تجارب و موفقیت همایمان در طی زندگی.
3 ) ارزش و انتظاراتی که تجارب را براساس آن تفسیر می کنیم.
4 ) پاسخدهی فرد نسبت به شخصیت.
کوپراسمیت می گوید : افرادی که عزت نفس بالائی دارند و اطمینان و تائید درونی دارند نحوه قضاوتشان به وضوح متفاوت از افرادی است که عزت نفس پایین دارند (برومند، 1380).
به نظر ادلر نابهنجاری به خودی خود بر رشد شخصیت تأثیر ندارد بلکه ادراکی که فرد از نقض عضو و یا نابهنجاری خود دارد رشد و رفتار فرد را تحت تأثیر قرار می دهد (قرچه داغی، 1375).
درمان عقلانی، عاطفی بر این استوار است که مشکلات انسان از امور خارجی و رویدادها سرچشمه نمی گیرند، بلکه ناشی از اعتقادات و برداشت های فرد از آن امور و رویدادها هستند. به نظر الیس اعتقادات و باورهای آدمی ممکن است منطقی و یا غیرمنطقی باشد. اعتقادات غیرمنطقی موجبات بروز اختلالات عاطفی و رفتاری شخص را موجب می شود. الیس شخصیت را از سه جنبه فیزیولوژیکی، اجتماعی، روانشناختی توضیح می دهد.
1 ) جنبه فیزیولوژیکی :
الیس این فرضیه را مطرح می سازد که انسان فکر می کند، احساس می کند و عمل می کند یعنی افکار و باورهای او عواطف و رفتارهایش را تحت تأثیر قرار می دهند به نظر ایس گرچه آدمی اعتقادات و باورهای غیرمنطقی را می آموزد اما از نقطه نظر زیستی استعداد زیادی برای کسب اینگونه اعتقادات و باورها را خواهد داشت.
2 ) جنبه اجتماعی :
الیس انسان را موجودی اجتماعی می داند که ناگزیر است با دیگران زندگی کند از این رو او تلاش می کند تا رفتار خود را با انتظارات دیگران تطبیق دهد آدمی ارزش ها و عقایدی را از اجتماع می گیرد و آنها را در جهت کسب مهارتهای مربوط به روابط بین فردی و موفقیت اجتماعی به کار می بندد و درونی می سازد. به عقیده ایس بها دادن بیش از حد به نظر دیگران یعنی بیش از آنچه که برای نظر خود ارزش قائل ایم موجب اختلال می شود سلامت روانی و بلوغ عاطفی متضمن برقراری تعادل میان اهمیت دادن به نظرات خود و دیگران در مناسبت های اجتماعی است.
3 ) جنبه روان ش

دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله مقایسه میزان عزت نفس در بین دانش جویان ممتاز

دانلود مقاله بررسی و مقایسه عزت نفس

اختصاصی از فی ژوو دانلود مقاله بررسی و مقایسه عزت نفس دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 


بررسی و مقایسه عزت نفس بین دانشجویان ورزشکار و غیر ورزشکار پسر و دختر در بین دانشجویان ابهر که در سال 1385 در دانشگاه آزاد اسلامى واحد ابهر مشغول به تحصیل مى باشند

 


مقدمه
مطالعه و تحقیق در مورد ویژگی های شخصیتی در حقیقت قدیمیترین تحقیقات در روانشناسی ورزش است ، تحقیق در این زمینه از دهه 1950 تا 1970 روانشناسی ورزش را تحت نفوذ خود داشت و از آن به بعد نیز هم چنان از اهمیّت زیادی برخوردار است. (نوابی نژاد ، 1375)
از اهداف مهم تربیت بدنی و علوم ورزش که یکی از شاخه های مهم تعلیم و تربیت محسوب می گردد.ریست بهتر انسان در راستای تقویت ابعاد وجودی خویش می باشد و در همین جهت کوشش می شود با به کارگیری روش های علمی از راه کشف قوانین علمی مربوط به جسم و روان به مؤثرترین روش رشد انسان دست یافته شود با توجه به تأثیرات متقابل جسم و روان ، وابستگی و ارتباط و اثر متقابل روانشناسی و تربیت بدنی امری اجتناب ناپذیر است.
اهمیت روانشناسی در حیطه تربیت بدنی تا آن حد است که مربیان خود را نیازمند به حداقل اطلاعات پایه از آن می دانند.روانشناسان نیز پیوسته علاقه مند هستند که نقش فعالیت های ورزشی را تغییر خصوصیات روانی بدانند و قصد دارند از طریق پژوهش های مختلف تأثیرات متقابل جسم و روان را کشف کنند.تأثیر فعالیت های ورزشی به خصوصیات روانی که در تحقیق حاضر از جنبه «عزت نفس» می باشد ، برای کسانی که در زمینه مسائل روانی کاری کنند و هدف نهاییشان کمک به رشد انسان و سلامت روانی اوست می تواند دارای اهمیت باشند.
بیان مسأله:
تربیت بدنی به عنوان بخش مهمی از تعلیم و تربیت رسالتی بزرگ در تکامل جسمانی و روانی و اجتماعی افراد داشته و اهداف آموزشی و تربیتی و اجتماعی را دنبال می کند و رشد فزآینده وگسترش دامنه اطّلاعات هم چنین دانش وتحقیقات دررشته تربیت بدنی با بکارگیری تکنیک های علمی موجب گردید ، روانشناسان ورزشی نیزبا تحقیق درمورد شخصیت به ابهامات وسؤالات موجود دراین زمینه پا سخ گویند.
اثری که ورزش به عزت نفس افراد به عنوان یکی از مهمترین خصوصیات شخصیتی که بسیار مورد توجه و تأکید دانشمندان شاخه های مختلف علم روانشناسی قرار گرفته است بسیار اساسی و مهم است.هم چنان که یک مربی ورزشی نفس بهتر را مایه ترقی ورزشکار خود می داند.مشاوران و روانشناسان بالینی و روانشناسان عمومی نیز سعی دارند اهمیت ورزش را در افزایش عزت نفس و در نتیجه سلامت روانی را کشف کنند که محققین آن را یکی از نتایج بد فصل عزت نفس قوی می دانند پیدا کنند.
محققان معتقدند که فعالیت های تربیت بدنی و ورزش با تربیت روانی آمیخته است و هر تجربه حرکتی یا تغییر جسمانی یک تغییر یا تجربه روانی را به همراه دارد ، برخی از محققین از ورزش به عنوان ابزار تربیت و شکل پذیری شخصیت یاد کرده اند و برخی نیز به توان اجتماعی تربیت بدنی تأیید نموده اند ، سئوالات نمونه واری که در این چارچوب مطرح می شوند از این قرار است که آیا افرادی که فعالیت ورزشی دارند ، صفات شخصیتی خاصی دارند؟یا نوجوانانی «سیر در این تحقیق» که فعالیت ورزشی دارند آیا رشته های تیمی و انفرادی تأثیرات متفاوت بر آنها دارند؟آیا بین مدت فعالیت ورزشی و ویژگی های شخصیتی ارتباطی وجود دارد؟بدیهی است که شخصیت نیز می تواند درانتخاب نوع ورزش و نیز علایق ورزشی و کسب مهارت های مربوط به آن رشته ورزشی مورد علاقه ، مؤثر واقع گردد.با این وجود تحقیق حاضر برای پاسخ دادن به سئوالات مطرح با پذیرش اصل متقابل شخصیت و ورزش عزت نفس را در بین دانش آموزان ورزشکار و غیرورزشکار (سیر دوره متوسطه) مورد مقایسه قرار می دهد.
اهمیت و ضرورت تحقیق :
تحقیق حاضر در پی یافتن چگونگی رابطه ورزش و عزت نفس در دانش آموزان پسر مقطع متوسطه است و ضرورت آن از چند جنبه نمایان است.می دانیم که در سال های اخیر بحث های زیادی در رابطه با اجرای طرح فراگیر ورزش در کشور وجود دارد و مقدّمات آن نیز در حال پیگیری است که یکی از راه های اجرای این طرح از طریق مدارس است ضروری است که حقایق برابر نامه ریزان و مسئولان نظام آموزش و پرورش کشور که تربیت بدنی بخشی از این نظام است روشن گردد.
آیا تربیت بدنی و ورزش و نتایج آن هم جهت و هم سو با اهداف از پیش تعیین شده نظام آموزش و پرورش کشور است؟و آیا این هم سویی در حد قابل قبولی است؟و باز هم ضروری است که دانسته شود که آیا تأکید کنونی که به ورزش های گروهی وجود دارد صحیح می باشد؟یا اینکه ورزش های انفرادی در تقویت روحیه و روان سالم انسانی مفیدترند.هرچند که تأثیرات مثبت و انکار ناپذیر ورزش بر جسم انسان ممکن است مورد تأکید و توجیه گر ورزش مدارس باشد.اما هدف اساسی آموزشی و پرورشی یعنی رشد همه جانبه افراد جانبه ایجاب می کند که همواره در جستجوی راه های با صرفه تری از نظر وقت ،‌هزینه و نتیجه مورد دلخواه باشیم.از این جهت تحقیق در مورد تأثیرات روانی ورزش کاملاً حیاتی می نماید.باتوجه به اینکه وجود یک روان سالم که در این تحقیق از جنبه عزت نفس مورد بررسی قرار می گیرد برای پیشرفت و ترقّی یک فرد و جامعه او یک امر انکار ناپذیر است.نتیجه این تحقیق از بعد درمانی نیز برای درمانگران مسائل روانی دارای اهمّیت است.یافتن راه حل کم هزینه قابل ارائه برای همه افراد در پیشگیری و درمان مسائل روانی یکی از مواردی است که ضرورت این تحقیق را توجیه می کند.
واژه های کلیدی:
تعریف عزت نفس:
عزت نفس : درجه تصویب ، تأیید ، پذیرش و ارزشمندی است که شخص نسبت به خود احساس می کند.
منظور از عزت نفس در این پژوهش : میزان نمره ای که دانش جو با توجه به پاسخش به پرسشنامه کوپر اسمیت به دست می آورد.این نمره شاخص کمی و عددی برای اندازه گیری عزت نفس دانش جویان می باشد.
ورزشکار در این تحقیق : به کسی گفته می شود که حداقل به مدت یک سال عضو یک باشگاه ورزشی باشد و در حال حاضر نیز به ورزش ادامه می دهد.
ورزش فردی : ورزشی که فقط استعداد و توانایی یک فرد در نتیجه آن مؤثر است و به تنهایی نیز انجام می گیرد مانند کشتی.
ورزش گروهی : ورزشی که استعداد و توانایی چند نفر با هم و در کنار یکدیگر در نتیجه آن مؤثر است و به صورت گروهی انجام می شود.مانند بازی فوتبال و والیبال.
مدت زمان ورزش در این تحقیق : به دو صورت مطرح گردیده است :
الف : تا 2 سال ورزش که ورزشکار بایستی حداقل دو سال ورزش کرده باشد.
ب : 2 سال به بالا که ورزشکار بیش از 2 سال مشغول ورزش است.
تعریف عملیاتی :
تعریف نظرها :
عزت نفس ، درجه تصویب ، تأیید ، پذیرش ارزشمندی است که شخص نسبت به خود یا خویشتن احساس می کند.این احساس ممکن است در مقایسه با دیگران باشد و یا مستقل از دیگران.احساس ارزش نسبت به خود همانند خود پنداره یک هسته مرکزی دارد که همواره با یک سلسله احساس ارزش های پیرامونی ما منظومه را تشکیل می دهند ، هر چه خوی ایده ال با خود یا خویشتن فرد نزدیکتر باشد عزت نفس بیشتر و شخصیت ها مقاوم تر است.
ورزش : مجموعه ای از فعالیت های حرکتی انسان ، به طور سازمان یافته است که در آن تمرین حرکات و تحصیل مهارت ها به منظور تقویت قوای جسمانی و روانی اجرا می گردد.و در این وسیله تمرینی عموماً مسابقه و رقابت به عنوان انگیزه مطرح می باشد.

 


تعریف عملیاتی :
در این پژوهش عزت نفس نمره ای است که دانش آموزان در آزمون عزت نفس کوپر اسمیت کسب می کنند.
هدف تحقیق :
1 – یافتن و پی بردن به رابطه ورزش و عزت نفس.
2 – پی بردن به کارایی ورزش های گروهی و فردی در تقویت عزت نفس.
3 – بررسی تأثیر مدت زمان ورزش بر عزت نفس دانشجویان.
فرضیه های پژوهش :
1 – عزت نفس دانشجویان ورزشکار بیشتر از دانشجویان غیر ورزشکار است.
2 – عزت نفس افرادی که ورزش های گروهی انجام می دهند با افرادی که ورزش های فردی انجام می دهند متفاوت است.
3 – میزان عزت نفس با توجه به مدت زمان ورزش متفاوت است.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

« فصل دوم »

 

 

 

 

 

 

 

تاریخچه – تعریف – نحوه شکل گیری عزت نفس – عوامل مؤثر در عزت نفس – شیوه درمان – نحوه ایجاد نغییر در عزت نفس
تاریخچه و اهمیت عزت نفس :
اکثر صاحب نظران عزت نفس مثبت را به عنوان عامل مرکزی و اساسی در سازگاری عاطفی – اجتماعی ، مطلوب می دانند این نظر گسترش یافته و دارای تاریخچه طولانی نیز می باشد:
در ابتدا جامعه شناسان و روانشناسانی مانند ویلیام جیمز ، جورج هربرت میروچارلزکولی به اهمیت عزت نفس مثبت تأکید داشتند.
چند سال بعد فرویدیها از قبیل سالیوان ، هورنای ، فرام و کسانی دیگر چون راجرز در تئوریهای شخصیتیشان خود پنداره را وارد کردند.چند سال بعد روانشناسان علمی ، تئوری را با کارهای تجربی در هم آمیختند و نتیجه گرفتند که عزت نفس مثبت با شادکامی و کارکرد مثمرثمر در رابطه است.برای مثال افسردگی را به یک سبک شناختی که مشتمل بر ارزیابی شدیداً منفی و انتقادی از خود است ارتباط داده اند.
از آنجایی که عزت نفس کودک ، زمینه و ادراک وی از تجارب زندگی را فراهم می سازد ، سالم بودنش دارای ارزش ویژه ای می باشد شایستگی عاطفی – اجتماعی که از خود ارزیابی مثبت منتحج می شود می تواند به عنوان سیریا نیروی در مقابل مشکلات خطیر آینده به کودک کمک می کند.شاهدی برای این نقطه نظر راهنمای تشخیصی و آماری بیماری های روانی DSMIII_R (انجمن روان پزشکان آمریکا 1987) است که از عزت نفس پایین به عنوان نشانگان چندین اختلال کودکی نام برده است.
دو مثال مختلف از این اختلال :
یکی کمبود توجه است که با بی توجهی و تکانه ای بودن (این کودکان معمولاً بیش فعال نامیده می شوند) و دیگری اختلال اجتنابی.فرم شدیدی از اضطراب اجتماعی می باشد اگرچه واقعاً مشخص نیست که عزت نفس پایین علت هر اختلال باشد اما این واقعیت که آن (عزت نفس پایین) می تواند با مشکلات شدید در کودکی همراه باشد ، دلیل کافی بر عزت نفس می تواند باشد.در هر موردی به نظر می رسد که عزت نفس بالا تا حدی می تواند بعضی مشکلات و مسائل کودک را جبران کند.کودکی که احساس خوبی در مورد خودش دارد بهتر می تواند با مشکلات کنار بیاید ولی ممکن است به گونه ای با آنها مواجه شود که گویی هرگز مشکل عمده ای برای او به وجود نیامده است.
عزت نفس علاوه بر اینکه جزیی از سلامت روانی فرد است همچنین با پیشرفت تحصیلی در ارتباط است.محققان بسیاری دریافته اند که بین عزت نفس مثبت و عزّات بالاتر در مدارس رابطه وجود دارد حتی این رابطه زمانی که کودکان خودشان را به عنوان دانش آموز نگاه و ارزیابی می کنند بالاتر است که می توان آن را عزت نفس تحصیلی نامید.
تعریف واژه ها و اصطلاحات :
عزت نفس : مقدار ارزشی که ما به خود نسبت می دهیم عزت نفس نامیده می شود.
ی- الیس و همکاران (1989) عزت نفس را به عبارت از ارزشی که اطلاعات درون خود پنداره برای فرد دارد ، می دانند و آن را ناشی از اعتقادات فرد در مورد تمام چیزهایی که در وی هست می دانند.
- برادران هریس (1987) عزت نفس را عبارت از میزان تخمین و احساسی که فرد از توانمندیها و ارزشمندی خود دارد تعریف می کنند.
- شاملو عزت نفس را معال احساس ارزشی می داند و آن را عبارت از درجه تصویب ، تأیید و پذیرش و ارزشمندی که شخص نسبت به خویشتن احساس می کند تعریف می نماید.
- شلرون و سلمان عزت نفس را احساس ارزشی کردن شخص در یک زمینه کلی که به وسیله فرهنگ به افراد انتقال داده می شود تعریف می کنند.
خودپنداره : طبق نظریه ایس (1989) خودپنداره به معنی نگرش ، ادراک و برداشتی است که از خود دارد.محور اصلی این خودپنداره عبارتست از نام شخص ، احساس نسبت به اندام و بدن خود ، تصویر از کل بدن ، جنسیت و سن شخص.
عزت نفس از خودپنداره که عبارت است از منظومه ای از چیزهایی که شخص برای توصیف خودش به کار می برد متفاوت است.یک فرد ممکن است خودش را یک ورزشکار خوب ، علاقه مند به داستان های علمی و... بداند که اینها خود محتوای خودپنداره را تشکیل می دهد.
عزت نفس عبارتست از ارزشی که اطلاعات درون خودپنداره برای فرد دارد و از اعتقادات فرد در مورد تمام چیزهایی که در اوست ناشی می شود.اگر در نزدیک یک کودک دانش آموز بودن ، ارزش زیادی داشته باشد ولی خودش یک دانش آموز متوسط و ضعیف باشد ، وی از عزت نفس خود رنج می برد با این وجود همان کودک ممکن است توانایی بدنی و و معروفیتش بالاتر از توانایی تحصیلی اش باشد.حال اگر در هر دو زمینه بالا و ممتاز باشد عزت نفس بالا خواهد بود.پس عزت نفس هر فرد بر اساس ترکیبی از اطلاعات علمی در مورد خودش و ارزشهای ذهنی که فرد از آن اطلاع دارد بنا نهاده می شود.
می توان نحوه شکل گیری عزت نفس را از طریق تفکر در مورد خود ادراک شده و خود ایده آْل مورد آزمایش قرار داد خود ادراک شده همان خودپنداره است.یک دیدگاه عینی از مهارت ها ، ویژگی ها و کیفیت هایی که یا وجود دارند یا ندارند.خودایده آل عبارت است از تصویری که هر فرد دوست دارد که از خود داشته باشد که لزوماً یک سبک پوچ و بی معنی نمی باشد بلکه یک تمایل صادقانه برای داشتن نگرش ها و اسنادهای خاص است.زمانی که خود ادراک شده و خود ایده آل با هم همطراز باشند ، عزت نفس مثبت خواهد بود.برای مثال کودکی که پیشرفت تحصیلی با ارزشی دارد و دانش آموز خوبی نیز هست ، احساس و باور خوبی در مورد خود خواهد داشت.او ارزش مثبتی ازویژگی های واقعی خود دارد.برعکس کودک که خودایده آل آن این است که آدم مشهوری باشد ولی در واقع تنها چند دوست داشته باشد عزت نفس پایین خواهد بود.شکاف و فاصله بین خود ادراک شده و خود ایده آل است که مشکلات مربوط به عزت نفس را به وجود می آورد.
عزت نفس بالا به عنوان یک دیدگاه سالم از خود مورد بررسی قرار گرفته است.به طور واقع گرایانه کمبودها و نکات ضعف را دربرمی گیرد و نه به آن شدّتی که منجر به انتقاد شدید از فرد شود.
شخصی که عزت نفس مثبت دارد خودش را به طریق مثبتی ارزشیابی می کند و نظر مناسبی در مورد نکته نظرات مثبت خود و دیگران دارد.در مقابل کسی که به عزت نفس پایین مبتلا است ، اغلب یک نگرش مثبت مصنوعی نسبت به دنیا از خود نشان می دهد و در ناامیدی تلاش می کند تا به دیگران و خودش نشان دهد که او شخص لایقی است ، و یا ممکن است در درون خودش انزوا گزیند و از ارتباط با دیگران که از آنها می ترسد اجتناب نماید.شخص مبتلا به عزت نفس پایین اساساً فردی است که احساس غرور کمی در خودش ادراک نموده است.
خودپنداره و عزت نفس بر اساس ترکیب آن چیزهایی که در زندگی برای ما اهمیت دارند ساخته شده است.برای مثال : یک کودک ارزش هایی از خودش که قبلاً در زمینه های بدنی ، دوستان ، علائق و آموزشگاه به او داده شده است را نام می برد.
کل یا همه عزت نفس او به اهمیتی که او برای هرکدام از این اجزاء قائل است بستگی دارد.اگر کودک زمینه هایی را که عقاید خوبی در مورد آن ها دارد با ارزش بداند ، عزت نفس او مثبت خواهد بود.در حالیکه اگر وی آن زمینه ها بی ارزش بداند نتیجتاً عقاید منفی در مورد خودش به صورتی کلی خواهد داشت.
بعضی افراد برای توانائیهای خوبی که دارند ارزش قائل نیستند.در مقابل به جای آن ، ارزش بالایی برای چیزهایی که توانایی آنها را به خوبی ندارند قائل می شوند.بدیهی است که این افراد از کسانیکه قدر توانایی هایشان را می دانند ، مشکلات بیشتری در ارتباط با عزت نفس کلی خواهند داشت.
کودکان در مراحلی تمایل دارند که در زمینه هایی که برایشان ارزش دارد با همدیگر شبیه باشند.بخشی از آن به علت ساختار زندگی آنها و بخشی دیگر به دلیل نقش های تحولی که آنها با آن روبرو می شوند.بنابراین بسیار مفید است که عزت نفس را در کودکان و نوجوانان به پنج زمینه اجتماعی ، تحصیلی ، خانوادگی ، تصور جسمانی و عزت نفس کلی به صورت خلاصه مورد توجه قرار دهیم.
چگونگی رشد و شکل گیری خودپنداره :
تصویری که ما از خود داریم در تعیین روابط ما با دیگران سهم عمده ای دارد.کودک از سال دوم زندگی به خودآگاهی دست می یابد تقریباً در 18 ماهگی کودکان صورت های خود را نشان می دهند.
در دوران کودکی این حس ایجاد می شود که چه کسی هستند و در کجای جامعه جای دارند.حس اولیه ای که کودک از خود دارد زمانی که به اواخر مدرسه ابتدایی می رسد به صورت شبکه ای از احساسات و استنباطات کودک از خودش در می یابد که ثابت و نسبتاً پیچیده است.
در طبقه بندی که کودکان به هنگام توضیح خود به کار می برند تغییرات رشدی منظم دیده می شود.کودکان تا سن 7 سالگی خود را بر حسب خصوصیات جسمانی توصیف می کنند ، آنان فعالیت های عینی و قابل مشاهده خود مانند رنگ مو ، بلندی یا فعالیت های مورد علاقه شان را نام می برد.
تجارب روانی درونی به عنوان چیزی جدا از رفتار آشکار و خصوصیات جسمانی توصیف نمی شود در اواسط دوران کودکی توصیف از خود به تدریج انتزاعی تر می شود (من اهل دعوا نیستم) و از صورت «جسمانی» به روان شناختی در می آید.
کارل راجرز معتقد است ، اگر انسان مسؤل بهبود شخصیت خویش است و توانایی این کار را دارد پس باید موجود آگاه و معقول باشد.به اعتقاد راجرز ادراک آگاهانه از خویشتن و دنیای پیرامون است که شخص را هدایت می کند ، نه نیروهای ناآگاهانه که در اختیار و به فرمان او نیست.معیار نهایی انسان ، تجربه هوشیار و آگاهانه اوست.همین تجربه است که منباً عاطفی او را می سازد و شخصیت او همواره بر این مبنا کمال می یابد.به نظر راجرز رویدادهای دوره کودکی از جمله آموزش آداب تخلیه زود از شیر گرفتن یا تجربه های جنسی پیشرس ، انسان معقول و آگاه را زیر سلطه خود نمی گیرد.چنین رویدادهایی ما را به زندگی آکنده از کشمکش و اضطراب تسلط ناپذیر محکوم نمی سازد.
راجرز در سطح زیست شناختی ، میان انسان سالم و ناسالم تمایز نمی گذارد.ظاهراً میزان یا آهنگ فعلیت بخشیدن زیست شناختی را نشانه سلامت یا بیماری عاطفی نمی داند.زمانی این تفاوت ها آشکارمی شوند که جنبه های روانی فعلیت بخشیدن را در نظر بگیریم.
با رشد فرد ، پرورش خود آغاز می شود.همچنین تأکید بر فعالیت بخشیدن از جنبه های فیزیولوژیک متوجه جنبه های روانی می گردد.آنگاه که بدن و اندام ها شکل خاص خود را یافت و کامل شد ، رشد و کمال متوجه شخصیت می شود.راجرز زمان این تحول را معلوم نمی کند ، ولی از نوشته هایش چنین بر می آید که این تحول از دوران کودکی آغاز می شود و در اواخر نوجوانی تکمیل می گردد همین که خود پدیدار می گردد.گرایش تحقق خودنمایان می شود.این فرآیند که در سراسر زندگی ادامه می یابد بهترین هدف زندگی انسان است.
تحقق خود ، روند خود شدن و پرورش ویژگی ها و استعدادهای یکتای فرد است.به اعتقاد راجرز در بشر میلی ذاتی برای آفرینندگی است و مهمترین آفریننده هر انسانی خود اوست.
این همان هدفی است که غالباً اشخاص سالم ، نه کسانی که روانی بیمار دارند ، بدان دست می یابند.
میان گرایش کلی فعلیت بخشیدن و گرایش خاص تحول خود تفاوت مهمی است.آموزش و تجربه نقش چندانی در بلوغ و تکامل ارگانیسم ندارند؛برای مثال خوبکار کردن غده ها یا کنش و واکنش شیمیایی هورمون ها یا پرورش خصایص ثانوی جنسی به تجربه مربوط نمی شود.اما تحقق بیشتر با نیروهای اجتماعی معین می شود ، تا نیروهای زیست شناختی ، بنابراین تجربه و آموزش ، به ویژه تجربه و آموزش های دوران کودکی ، می تواند تحقق خود را باز دارد یا تقویت کند.
کودک در زمان شیرخوارگی یکی از جنبه های تجربی خود را از جنبه های دیگر جدا می کند.این جنبه خود اوست که با کارکرد بیش از پیش واژه های به من و مال من نمایان می شود.
کودک شیرخوار توانایی آن را می یابد تا آنچه را متعلق به او یا جزئی از اوست از سایر چیزهایی که می بیند ، می شنود ، لمس می کند و می گوید تشخیص دهد و تصویری از خود بیابد.
تصویر کودک از آنچه می خواهد باشد یا می تواند باشد جزیی از مفهوم یا تصویر خود است. شکل گرفتن چنین تصویری حاصل روابط متقابل پیچیده و روز افزون با دیگران است.کودک شیرخوار با ادراک واکنش دیگران در برابر رفتارهای خود در تصور الگوهای همسازی از تصویر خود می سازد.کل یکپارچه ای که در آن تعارض های ممکن میان خود همانگونه که هست و خود همانگونه که می خواهد باشد به حداقل رسیده است.در انسان سالمی که به تحقق خود می پردازد الگوی منسجمی پدیدار می گردد حال آنکه وضع کسی که دچار اختلال عاطفی است چنین نیست.
شیوه های خاصی که سبب تکامل و سلامت خود می گردد ، بستگی به میزان محبتی دارد که کودک شیرخوار دریافت می کند از زمانی که پرورش خود آغاز می شود ، کودک شیرخوار نیاز به محبت را می فهمد و احساس می کند.راجرز این نیاز را توجه مثبت می نامد.توجه مثبت که نیازی آمرناگزیر و فرآگیر است در همه انسان ها هست هر چند این نیاز به اندازه کافی در کودکان ارضاء نمی شود.اما هر کودک شیرخواری در جستجوی آن است.برای کودک شیرخوار دریافت محبت و تأیید دیگران رضایت بخش و تأیید نشدن و نبودن محبت ، ناکام کننده است ، بنابراین سلامت آینده شخصیت کودک شیرخوار بستگی به این دارد که نیاز او به توجه مثبت تا چه اندازه برآورده شده باشد.
تکامل تصویر خود کودک به شدت تحت تأثیر مادر است.اگر مادر به کودک توجه مثبت نشان ندهد چه پیش می آید؟اگر مادر رفتار کودک خود را نپسندد و نپذیرد چه می شود؟کودک شیرخوار هرگونه عدم تأیید را نشانه نپذیرفتن و نپسندیدن همه جنبه های وجود خود می پندارد.کودک در برابر هر نشانه طرد حساس می شود و به زودی به انتخاب رفتارهایی می پردازد که واکنش آنرا بپسندند.
در این صورت کودک برای هدایت رفتارش به جای خود به دیگران می نگرد ، نیاز به توجه مثبت که ناکام مانده و در نتیجه شدیدتر شده ، بیشتر نیرو و فکر کودک را به خود مشغول می کند و کودک باید به بهای از دست دادن تحقق خود ، برای دریافت توجه مثبت تلاش کند.
در این موقعیت ، در کودک حالتی نشو و نما می کند که راجرز توجه مثبت مشروط می نامد.عشق و محبتی که کودک دریافت می کند مشروط به رفتار درست اوست.با پرورش توجه مثبت مشروط کودک شیرخوار انتظارات مادر را درونی می سازد و با این عمل گرایش های مادر را می گیرد و در مورد خود به کار می برد.برای مثال هرگاه کودک چیزی را از گهواره اش به بیرون پرت می کند ، مادر ناخشنودی نشان می دهد.پس هرباری چنین رفتاری از کودک سرزند ، کودک خودش را سرزنش می کند ، کودک تنها زمانی به خود عشق می ورزد که بداند رفتار پسند مادر است.در این حال ، خود به جانشین مادر تبدیل می شود.
حاصل این وضع تأسف انگیز که کودک نخست توجه مثبت مشروط را از مادر و سپس از خود دریافت می کند ، پیدایش شرایط ارزشمندی است.یعنی کودک برای ارزشمند بودن خود شرط هایی قائل شود و تنها در شرایط خاصی خود را ارزشمند می یابد.کودک شیرخوار باید از رفتار یا تفکری که پسند مادر نیست و مخالف معیارهایی است که از او گرفته است ، بپرهیزد.انجام دادن رفتارهای ممنوع سبب می شود که کودک احساس گناه و حقارت کند ، یعنی شرایطی که کودک باید در برابر آن حالت دفاعی بگیرد.بدین ترتیب حالت تدافعی جزیی از رفتار کودک می شود.در نتیجه به هنگام بروز اضطراب یعنی هرگاه که در کودک و بعدها در شخص بالغ وسوسه رفتار ممنوعی بیدار شود ، حالت تدافعی هم فعال می شود ، نتیجه حالت تدافعی محدود شدن آزادی فرد و عیان نشدن کامل ماهیت حقیقی یا خود اوست.
در این حال تحقق خود به صورت کامل انجام نمی پذیرد ، چرا که جنبه های خاصی از آن را باید مهار زد.شرایط ارزشمندی مانند چشم بند اسب عمل می کند و بخشی از تجربه های دستیاب را حذف می کند و در میدان دید قرار نمی دهد.آنها که در شرایط خاصی خود را ارزشمند می یابند باید رفتار خود را محدود سازند و واقعیت را تحریف کنند ، زیرا حتی آگاهی به رفتارها و اندیشه های بی ارزش همان اندازه برایشان تهدید آمیز است که بروز آن از آنجا که اینها نمی توانند با نظری باز و به طور کامل با محیط خود رابطه متقابل برقرار کنند میان تصویری که از خود دارند و واقعیتی که آنها را در میان گرفته است ناسازگاری پدید می آید.در نتیجه نمی توانند همه جنبه های خود را فعلیت بخشند.
نخستین شرط پیدایش شخصیت سالم دریافت توجه مثبت نامشروط در دوره شیرخوارگی است.شخصیت سالم زمانی ایجاد می شود که مادر بدون توجه به چگونگی رفتار کودک به او عشق و محبت نشان دهد.معنای توجه مثبت نامشروط این نیست که کودک آزاد است هر چه دلش می خواهد بکند و بازداشتند و اندرز دادن در کار نباشد.به اعتقاد راجرز مادر نمی تواند رفتارهای خاصی را مورد تأیید قرار ندهد بدون آنکه برای دریافت عشق و محبت قید و شرطی بگذارد.در این حالت فضایی ایجاد می شود که کودک ناپسند بودم بعضی از رفتارها را می پذیرد بدون آنکه وادار شود از انجام دادن احساس گناه و حقارت کند.کودکانی که با احساس توجه مثبت نامشروط پرورش می یابند در هر شرایطی خود را ارزشمند می دانند و اگر این ارزشمندی به هیچ رو مشروط نباشد نیازی برای رفتار تدافعی نمی ماند در این حال میان خود و ادراک واقعیت ناسازگاری نخواهد بود.
برای چنین کسی هیچ تجربه ای تهدید کننده نیست.او می تواند در زندگی از هر حیث آزادانه مشارکت داشته باشد.خود ، ژرف و گستره ویشود چرا که همه اندیشه ها و احساس هایی را که می تواند بیان کند ، در بر می گیرد.خود چنین کسی انعطاف پذیر و ماده تجربه اندوزی های تازه است هیچ بخشی از این خود در بیان خود عقیم و ناتوان نیست.
کسانی که به تحقق خود می پردازند به راستی خودشان هستند.خود را پشت نقاب پنهان نمی سازند و به آنچه نیستند تظاهر نمی کنند یا در برابر بخشی ازخود سپر نمی گیرند ، هر لحظه به رنگی در نمی آیند.
راجرز برای انسان باکنش کامل پنج ویژگی خاص مطرح می کند:
1 – آمادگی کسب تجربه
2 – زندگی هسته دار(زندگی همه جانبه)
3 – احساس آزادی
4 – اعتقاد به ارگانیسم خود
5 – خلاقیت
اریک فرام در شکل گیری یک شخصیت سالم و ایجاد امنیت عاطفی عوامل محیطی و فرهنگ را بسیار با ارزش می شمارد.فرام شخصیت انسان را محصول فرهنگ می داند در نتیجه به اعتقاد وی سلامت روان بسته به این است که جامعه تا چه اندازه نیازهای اساسی افراد جامعه را برمی آورد.
جامعه ناسالم یا بیمار در اعضای خود دشمنی ، بدگمانی و بی اعتقادی می آفریند و مانع از رشد کامل افراد می شود.جامعه سالم پیدایش انسان های کارآور باکنش و کارکرد کامل را آسان می کند.
به اعتقاد فرام هر چه در طول قرن ها آزادی بیشتر بدست آمده احساس ناایمنی بیشتر شده است.این شکاف میان آزادی و احساس ایمنی ، در تاریخ بشر و همچنین در روند تکاملی هر فرد پیوسته تکرار شده است.
فرام معتقد است نبودن آزادی در قرون وسطی عامل جبران کننده ای هم داشت و آن این بود که مردم از نقشی که در جامعه داشتند احساس ایمنی می کردند.هیچ کس در این باره که ، که بود و چه بود ، تردیدی نداشت.بنابراین شخص احساس ثبات و تعلق می کرد.اما از رنسانس به بعد با گسترش آزادی انسان احساس ایمنی انسان کاهش یافت.
فرام راه سالم پیوند با جهان را ، راه عشق می داند اینگونه زیستن هم نیاز ایمنی را برمی آورد و هم امکان یکپارچگی و فردیت را فراهم می آورد.منظور فرام ازعشق ، تنها عشق جسمانی نیست.تعریف او ، عشق پدر و مادر به فرزند ، عشق به خود و در معنای وسیع تر احساس همبستگی و عشق به همه انسان ها را نیز در بر می گیرد.هر نوع شکست در اضای حس وابستگی ، به خود شیفتگی می انجامد که خود، جوهر رفتار نامعقول است.شخصیت سالم بارور چیزی را به بار می آورد که مهم ترین دستاورد انسان یعنی خود است.انسان های سالم با زایاندن همه استعدادهای بالقوه خود ، با تبدیل شدن به آنچه در توانشان است تحقق بخشیدن به همه قابلیت ها و توانایی هایشان خود را می آفرینند.
تقسیم بندی عزت نفس در کودکان و نوجوانان
(عوامل مؤثر در ایجاد عزت نفس)
1-زمینه اجتماعی 2- زمینه تحصیلی 3- زمینه خانوادگی 4- تصور جسمانی 5- عزت نفس کلی
زمینه اجتماعی : مشتمل بر عقاید کودک در مورد خودش به عنوان یک دوست برای دیگران است.آیا کودکان دیگر او را دوست دارند؟ایده های او ارزش دارد؟در فعالیت هایشان او را شرکت می دهند؟کودکی که نیازهای اجتماعی اش برآورده می شود احساس خوبی از این جنبه خودش خواهد داشت.
زمینه تحصیلی : مشتمل بر تعداد ارزشی که یک کودک یا نوجوان به عنوان یک دانش آموز به خودش نسبت می دهد ارزیابی پیشرفت و توانایی تحصیلی آسان نمی باشد.اما به طور کلی می توان گفت که اگر یک کودک معیارهای پیشرفت تحصیلی را برآورده سازد پس عزت نفس تحصیلی او مثبت است.
عزت نفس خانوادگی : از عقاید کودک در مورد خودش به عنوان عضوی از خانواده اش سرچشمه می گیرد.کودکی که احساس می کند عضو با ارزشی از خانواده است و از محبت و احترام ویژه والدین و خواهران و برادران برخوردار است در این زمینه عزت نفس مثبت بالایی دارد.
زمینه جسمانی : ترکیبی از ظواهر بدنی و تواناییها است.عزت نفس کودک در این زمینه بر اساس رضایت از نقش ها و قیافه جسمانی قرار دارد.نوعاً دختران بیشتر به ظاهر بدنی و پسران به توانایی بدنی (قدرت جسمانی) اهمیت می دهند و در عین حال باید توجه داشت که نقش های گذشته برای کودکان امروز تغییر یافته است.عزت نفس کلی کودکان بیشتر ارزیابی کلی خود است و همان طور که بیان شد براساس ارزیابی که کودک در همه زمینه ها از خودش می کند قرار دارد.
عزت نفس کلی مثبت : از اعتقاداتی مانند من یک شخص خوب هستم یا من اغلب چیزهای مربوط به خودم را دوست دارم ناشی می شود.
خلاصه اینکه عزت نفس از تفاوت بین خود ادراک شده یا خودپنداره و خود ایده آل ناشی می شود.تفاوت و فاصله زیاد منجر به عزت نفس پایین می شود در حالی که تفاوت و فاصله کم معمولاً حاکی از عزت نفس بالا است.

 

راههای ایجاد تغییر در عزت نفس :
چنانچه ما علاقمند به تغییر در عزت نفس شخصی باشیم چندین کار می توانیم انجام دهیم :
اول آنکه می توانیم روی زمینه های خاصی (تحصیلی – خانوادگی و ...) که فرد مشکل دارد توجه کنیم.
دوم : می توانیم به تفاوت بین خود ادراک شده و خود ایده آل توجه داشته باشیم.همراه با اصلاح این فاصله و تفاوت ما می توانیم کارهای دیگری انجام دهیم می توانیم به شخص کمک کنیم تا خود ایده آل را به گونه ای تغییر دهد تا بهتر بتواند در رسیدن به اهدافش موفق شود و یا می توانیم به او کمک کنیم تا خود ادراک شده اش را به گونه ای تغییر دهد که خودش را بیشتر بتواند مثبت ببیند.همچنین می توانیم عملکردهای کودکی را که می خواهد عملکردهای واقعی اش را در زمینه خاصی بهبود دهد مورد توجه قرار دهیم.دیدگاه اتخاذ شده برای هر فردی با توجه به نیازهایش می تواند متغیر باشد اما اینها نکات ضعفی هستند که به صورت بالقوه قابل استفاده می باشند.
درمان کمبود اعتماد به نفس :
زمانیکه افت و نقصان کودک ناشی از عزت نفس ضعیف باشد ، در این صورت روانشناس آموزشگاهی با معلمین و والدین کودک تماس برقرار می کند و با ارائه راهبردهای عمل ، ایجاد فرصت های موفقیت آمیز در موقعیت آموزشگاهی و کانون خانواده امکان به وجود آوردن تجارب موفقیت آمیز را برای کودک تسهیل می کند.
با استفاده از کتب کمک درسی و درگیر کردن هرچه بیشتر کودک با مطالب درسی و قابل درک کردن آنها ، روشی است که می توان بنیه درسی بهتری را در دانش آموز ایجاد کرد و به تدریج با افزایش موفقیت و پیشرفت دانش آموز ایجاد کرد و به تدریج با افزایش موفقیت و پیشرفت دانش آموز بر میزان عزت نفس وی افزوده می گردد و سطح کارایی فردی نزدیک به میزان استعدادها و قابلیت های فردی می گردد.مدارس در ابتدا می توانند به پذیرش مسئولیت در مورد کودکانی که نیاز به احساس ارزش مثبت دارند بنمایند و از آزمون های استاندارد شده عزت نفس و برنامه های درسی و کلاسی خاص استفاده نمایند تا با افزایش باورهای "خود ارزشی در کودکان" کمک نمایند.چنین برنامه هایی سئوالات بسیاری را در این مورد که چگونه با کودکانی که مشکلات عزت نفس دارند کار نماییم را به وجود آورده است.
وقتی که در مورد عزت نفس کودکان و نوجوانان می اندیشیم بدیهی است که ممکن است آشفته و سردرگم شویم ، رابطه پویای علت و معلولی که آیا عزت نفس پایین علت دیگر مسائل در زندگی کودکان و نوجوانان است با این مسائل خودشان در به وجود آمدن احساس "خود ارزشی" پایین نقش دارند؟درک و شناخت را مشکل تر کرده است.
تعریف عملیاتی عزت نفس :
عزت نفس از مفاهیمی است که بسیار مورد توجه بوده و تحقیقات زیادی را به خود اختصاص داده است.عزت نفس قضاوت شایستگی مشخص است که در نگرش های فرد در رابطه با خود یافته است‌ (کوپر اسمیت 1967)
عزت نفس درجه تصویب ، تأیید ، پذیرش و ارزشمندی است که شخص نسبت به خود احساس می کند (بیابانگرد 1372)
کالمون و وارن و کورفیس معتقدند که تصویر از خود و عزت نفس دو مفهوم متفاوتند و برای هریک تعریف جداگانه ای ارائه داده اند.آنها بر این باورند که تصویر از خود عبارت است از نحوه ادراک فرد از خود ، رفتار خود و نگرش نسبت به کیفیت انگاره های دیگران ، در حالی که عزت نفس خشنودی فرد را نسبت به تصور خود را شامل می شود.ارزیابی های مثبت و منفی اثرهای متفاوتی روی عزت نفس از خود را شامل می شود.افراد دارای عزت نفس پایین از ارزش خود کمتر مطمئن هستند و توسط ارزیابی های اجتماعی بیش تحت تأثیر قرار می گیرند و به این ارزیابی ها بیشتر توجه کنند (بارون برن 1991)
عزت نفس از خود پنداره متفاوت است.خودپنداره عبارتست از مجموعه ویژگی هایی است که فرد برای توصیف خویش به کار می برد امّا عزت نفس ارزشی است که اطلاعات خودپنداره برای فرد دارد.
نحوه شکل گیری عزت نفس :
در بررسی عزت نفس اولین کار توسط ویلیام جیمز (1890) انجام شده است.وی به توضیح یمیتیز بین خود شناخته و خود شناسانده و پرداخته و آن را به سه عنصر مادی (بدن ، خانواده ، خانه) اجتماعی (فرد در عین داشتن سطوح مختلف اجتماعی برای دیگران قابل شناخت است) و روحانی (حالات هوشیاری و تمایلات) تقسیم کرد.وی معتقد است که تصور فرد از خود در عین تعاملات اجتماعی ، یعنی از زمانی که متولد شده و مورد شناسایی دیگران واقع می شود ، شکل می گیرد.
جرج کلی به گسترش این عقیده ، یعنی توجه به خود پرداخت و تأکید را بر اهمیت واکنش های افراد دیگر در شکل دادن به عزت نفس قرار داد.

 

 

 

استور (1979) بر اساس مکتب روان پویایی فرمولی برای عزت نفس تهیه نمود که این چنین است : نوزاد پس از تولد به طور فزآینده از وابستگی و ناتوانی خود و نیاز به بزرگسالان آگاه می شود.اگر نوزاد در خانواده ای متولد شده باشد که آن خانواده پذیرنده وی باشند و از طرف آنها مورد محبت ، نوازش و علاقه قرار گیرد بتدریج در طی رشد و تکامل خود احساس ارزشمندی می کند و والدین را به عنوان موضوعات خوب ، درونی می سازد.بر اثر تکرار تأیید و تصدیقات بیرونی ، حس ارزشمندی در فرد درونی می شود.حال اگر این نوزاد درخانواده ای به دنیا آمده باشد که مورد پذیرش ،‌ لطف و نوازش قرار نگیرد از همان ابتدا دچار احساس فقدان ارزشمندی می شود و این نقیصه را در حل فرآیند رشد روانی به گونه های مختلفی در رفتار فرد تأثیر می گذارد.
عزت نفس هر فرد براساس ترکیبی از اطلاعات عینی درمورد خودش و ارزش های ذهنی که برای آن اطلاعات قائل است بنا نهاده می شود.نحوه شکل گیری عزت نفس را از طریق تفکر در مورد خود ادراک شده و خود ایده آل می توان بررسی کرد.خود ادراک شده همان خود پنداره می باشد یعنی دیدگاه عینی فرد در مورد مهارت ها ، صفات و ویژگی هایی که در خود می بیند یا فقدان آن است.خود ایده آل عبارت از تصویری است که هر فرد دوست دارد از خود داشته باشد.زمانی که خود ادراک شده و خود ایده آل با هم همتراز باشند فرد از عزت نفس بالایی برخوردار است.
وجود شکاف و فاصله بین خود ادراک شد و خود ایده آل عاملی است که مشکلات مربوط به عزت نفس را به وجود می آورد (پپ و همکاران 1989 ) خود پنداره و به تبع آن عزت نفس ، بر اساس ترکیبی از مسائل و موضوعاتی که در زندگی برای ما اهمّیت دارند ، ساخته شده است اگر فرد زمینه هایی را که در آنها فعالیت داشته است ، با ارزش بداند، عزت نفس کلی او بالا خواهد بود ، در حالیکه اگر وی آن زمینه ها را بی ارزش بداند ، عقاید منفی در مورد خودش خواهد داشت.
کوپر اسمیت چهار عامل را در تحوّل عزت نفس کودک مهم می داند :
الف) ارزشی که کودک از سوی دیگران ، از طریق ابزار مهر و محبّت ، تحسین و توجه
ب) تجربه همراه با موفقیت کودک ، مقاوم و موقعیتی که فرد خودش را در ارتباط با محیط می بیند.
ج)تعریف شخصی کودک از موفقیت یا شکست
د)شیوه کودک در ارتباط با بازخورد منفی یا انتقاد
نقش والدین در هر کدام از عوامل فوق بارز است . همچنین میزان عزت نفس و شایستگی خود والدین حائز اهمیت است . البته نگرش و برداشت کودک از این موارد هم چنانکه گفته شد حائز اهمیت است .
عوامل مؤثر در شکل گیری عزت نفس :
در مجموع می توان گفت در ایجاد خود پنداره و عزت نفس چند عامل نقش مهم دارد.
الف) واکنش دیگران : شاید مهم ترین عامل واکنش دیگران می باشد که در ایجاد عزت نفس افراد اثر دارد . والدین ، اعضای دیگر خانواده ، وابستگان ، دوستان ، معلمان و غیره می باشند همه این افراد و بازخوردهای آنها می توانند بعنوان واکنش دیگران مطرح گردند .والدین یکی از مهمترین منابع شکل گیری خودپنداره و احساس ارزش نسبت به خود در کودکان و نوجوانان هستند کودکانی که طرد می شوند با رنج به خود می نگرند و احساس بی ارزش می کنند.(بیسن،1983) .
ب) مقایسه با دیگران : مقایسه فرد با دیگران عامل دیگری است که می تواند در عزت نفس افراد تأثیر داشته باشد .اگر اطرافیان فرد باهوش و زرنگ باشند ، خوش سیما باشند و فرد همیشه از آنها عقب باشند یک خودپنداره و منفی در او پیدا می شود که باعث کاهش عزت نفس او خواهد شد . این مورد تبین درستی از نتایج بعضی بدست داده است که عزت نفس گروههای اقلیت را بهتر گزارش کرده اند چون افراد در این گروهها خود را با افراد گروه خود مورد مقایسه قرار می دهند.
ج) همانندسازی با الگوها : فرد از ابتدای زندگی افرادی را که برای او مهم هستند بعنوان الگو انتخاب می کند آنها را ستایش می کند و تمایل دارد شبیه آنها می شود.والدین ، معلمان و دوستان می توانند مهمترین الگو باشند . همانند سازی می تواند برخودپنداره عزت نفس افراد تأثیر بگذارد و فرد احساس می کند که شبیه الگوی خود است .
د) نیاز به احساس ارزش و عزت نفس : انسان برای حفظ سلامت و تعادل خود نیازمند است که احساس کند فرد با ارزش است و دیگران او را مهم می دانند.طرد شدن و بی ارزشی فرد نه تنها باعث کاهش عزت نفس فرد می شود بلکه ریشه بسیاری از بیماریهای روحی و روانی او خواهد بود.در مورد آموختنی و یا ذاتی بودن این نیاز توافق کاملی وجود ندارد و نیز نظرات و گفته ها بیشتر رنگ و بوی فلسفی و ایدئولوژیک دارد تا اینکه یک دیدگاه علمی باشد.
عزت نفس : ارزیابی خود
تحقیقات زیادی در خصوص تفاوتهای فردی در خودپنداره و بر روی چگونگی ارزیابی افراد از خود (عزت نفس) انجام شده است. تا حدی عزت نفس بستگی به این دارد که تا چه حد ویژگیهای ادراک شده ، توسط آن فرد به مفهوم خود ایده آل از دید آن شخص نزدیک وجور باشند (موریتو هیکینز، 1990)احتمالاً نگرش اصلی و مرکزی در مورد «خود» از تمام نگرش هایی که ما داریم مهم تر است.برای لحظه ای در نظر بگیرید که آیا نسبت به خودتان و اینکه چه کسی هستید احساس نسبتاَ مثبتی داری یا خیر؟در صورت منفی بودن جواب آیا خودتان را دوست دارید.
به نظر محقق آنچه که تا حدودی در پرده ابهام است نقش فیزیولوژی و ترشحات غده های مختلف مغز است.تقریباَ هیچ شک و گمانی در مورد تأثیر داروها بر خصوصیات شخصیتی افراد وجود ندارد .تحقیق و پژوهش در این رابطه می تواند دارای اهمیت باشد.
دیدگاههای فعلی در مورد عزت نفس:
عزت نفس می تواند به عنوان یک صفت نگریسته شود یعنی به طور ثابتی در ارزیابی هایشان از خود با هم تفاوت دارند .بعلاوه عزت نفس می تواند به عنوان یک حالت نیز در نظر گرفته شود که در در آن وضعیت شرایط بیرونی می توانند این ارزیابی ها را بالا یا پایین ببرند.

 


عزت نفس به عنوان یک صفت شخصیتی :
تألیفات کارهایی که در خصوص عزت نفس به عنوان یک صفت صورت گرفته است بر اهمیت دوران کودکی تأکید گردد می تواند شکل گیرد و بعد از شکل گیری تغییر آن مشکل یا غیرممکن است.
عزت نفس به عنوان یک حالت : کودکان تمایل دارند خودشان را تاحدی براساس برداشتی که از ارزیابی و والدینشان دارند ارزیابی می کنند . اما درک درستی از آنچه واقعاَ والدینشان فکر می کنند ندارد در واقع دیدگاه غالب در مورد عزت نفس دیدگاه دوم است و دیدگاه اول جبرگرایانه تر است.
اثرات موقعیتی بر عزت نفس :
علی رغم ثبات کلی عزت نفس ما ، خیلی از موقعیتها می توانند باعث شوند که ما حداقل بطور موقت در مورد خودمان احساس بهتر یا بدتری پیدا کنیم برای مثال عزت نفس کودکان ، زمانیکه می خواهند برای ورود به مدرسه راهنمایی ، مدرسه ابتدایی را ترک کنند در ابتدا کاهش خواهند یافت ، اما تدریجاً به حد طبیعی خود باز خواهد گشت. (الکسنر و دیگران 1989)
سپس عزت نفس در سالهای بین نوجوانی و اوایل بزرگسالی از آنهم بیشتر خواهد شد. (مالی ویکمن 1183) .
یک یافته علمی نشان می دهد که خلق افسرده نیز عزت نفس را متأثر می سازد بوسیله یک خلق مثبت عزت نفس افزایش و توسط یک خلق منفی کاهش می یابد. (1989)
صیانت نفس:
جالب است بدانیم که مردم اغلب قادر هستند از خودشان در مقابل اطلاعات منفی با تغییر اهمیتی که برای جنبه های مختلف تصور خودشان قائلند محافظت نمایند.
برای مثال اگر درباره بعضی از مهارتها و عملکردهای خود اطلاعات منفی دریافت کنند ، آن مهارت را بی ارزش قلمداد می کنند تا اینکه شخص بتواند هم چنان احساس مثبتی در مورد خودش داشته باشد.میل ، اسمیت و لویکی (1989) گزارش کرده اند که اهمیت مرکزی و اصلی مهارتهای کامپیوتر در میان دانش آموزانی که عزت بالایی در دوره مقدماتی کامپیوتر اخذ کرده بودند به عنوان اسنادی به خود ، افزایش داده شد و بالعکس در میان کسانی که نمرات پایین تری گرفته بودند کاهش یافت.
این بحث در نظریه درمانی گلاسر تحت عنوان نیاز به احساس ارزشمندی به عنوان یک نیاز پایه ای به طور مفصل به آن پرداخته شده است.

 

عزت نفس جمعیتی :
علاوه بر عزت نفس فردی ، مردم در ارزیابی گروه هایی که برآن ها متعلق هستند نیز متفاوت هستند.برای مثال آیا شما جنسیت ، نژاد، مذهب، ملیت ، دوستان ، هم کلاسی و ... را مثبت ارزیابی می کنید یا منفی ؟
کراکرولا تانن (1990 ) دریافتند کسانی که عزت نفس جمعی بالایی دارند در مقابل تهدیدهایی که متوجه آن گروه می شود با بی احترامی به افراد خارج از گروه و بالا بودن هم گروهی ها واکنش نشان می دهند.
ابعاد کلی عزت نفس:
همانطور که بیشتر ذکر شد مجموعه ارزیابی هایی که فرد نسبت به شایستگی ها و قابلیت ها و توانایی های خود دارد معمولاً عزت نفس را تشکیل می دهند که می توان در 5 بعد اجتماعی ، تحصیلی ، خانوادگی، جسمانی و کلی مورد توجه قرار داد.
الف) بعد اجتماعی :
هر چند میزان ارتباطات فرد با اجتماع کمتر باشد و همچنین فاقد محبت لازم و حیت اجتماعی باشد ، باعث کاهش عزت نفس فرد خواهد شد و اگر کودک از تعامل اجتماعی با دیگران لذّت ببرد در این صورت باعث افزایش عزت نفس او خواهد شد . آیا کودکان دیگر را دوست دارند؟آیا افکار و عقاید

دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله بررسی و مقایسه عزت نفس