فی ژوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی ژوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود پاورپوینت نحوه معامله اوراق بهادار (فصل چهارم کتاب مدیریت سرمایه گذاری تالیف جونز ترجمه تهرانی و نوربخش)

اختصاصی از فی ژوو دانلود پاورپوینت نحوه معامله اوراق بهادار (فصل چهارم کتاب مدیریت سرمایه گذاری تالیف جونز ترجمه تهرانی و نوربخش) دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود پاورپوینت نحوه معامله اوراق بهادار (فصل چهارم کتاب مدیریت سرمایه گذاری تالیف جونز ترجمه تهرانی و نوربخش)


دانلود پاورپوینت نحوه معامله اوراق بهادار (فصل چهارم کتاب مدیریت سرمایه گذاری تالیف جونز ترجمه تهرانی و نوربخش)

عنوان: دانلود پاورپوینت نحوه معامله اوراق بهادار (فصل چهارم کتاب مدیریت سرمایه گذاری تالیف جونز ترجمه تهرانی و نوربخش)

دسته: مدیریت سرمایه گذاری، مدیریت سرمایه گذاری پیشرفته- مدیریت مالی-حسابداری- اقتصاد-

فرمت: پاورپوینت(Powerpoint)

تعداد اسلاید: 17 اسلاید

کتاب مدیریت سرمایه گذاری تالیف جونز ترجمه دکتر رضا تهرانی و عسکر نوربخش از جمله منابع مهم درس مدیریت سرمایه گذاری در سطح کارشناسی ارشد و دکتری می باشد. این فایل شامل پاورپوینت فصل چهارم این کتاب با عنوان نحوه معامله اوراق بهادار " بوده که در 17 اسلاید طراحی شده و شامل بخشهای عمده زیر می باشد:

معاملات کارگزاری و شرکت های کارگزاری

انواع کارگزار

انواع حسابهای کارگزاری

کارمزد(کمیسیون)

سرمایه گذاری بدون کارگزار

سفارشات در بورس های سازمان یافته

سفارشات در بازار خارج از بورس

انواع سفارشات

حساب اعتباری

فروش استقراضی

مثالی از فروش استقراضی


دانلود با لینک مستقیم


دانلود پاورپوینت نحوه معامله اوراق بهادار (فصل چهارم کتاب مدیریت سرمایه گذاری تالیف جونز ترجمه تهرانی و نوربخش)

تحقیق و بررسی در مورد معامله ولزوم رفع‌آن

اختصاصی از فی ژوو تحقیق و بررسی در مورد معامله ولزوم رفع‌آن دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق و بررسی در مورد معامله ولزوم رفع‌آن


تحقیق و بررسی در مورد معامله ولزوم رفع‌آن

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

 

تعداد صفحه

 273

برخی از فهرست مطالب

 

 

بخش اوّل : کلیّات و مفاهیم

الف) تعریف مورد معامله (موضوع قرارداد )

ج) ابهام و جلو ه های آن در مورد معامله

  • مفهوم جهل و ابهام

2) انواع جهل در مورد معامله

-مجهول بودن ذات مورد معامله

-مجهول بودن اوصاف مورد معامله

  • مجهول بودن مقدار مورد معامله
  • انواع دیگر جهل

بخش دوم :بررسی فقهی شرایط عوضین

 فصل نخست : علم به بهای کالا (ثمن)

دلایل بطلان عقد

دلیل چهارم: 

تأویل و توجیه

    سخن ابن جنید اسکافی (ره)

نتیجه بحث

دلایل مسأله

اشکال و پاسخ

دیدگاه امام خمینی (ره) :[1]

فصل نخست : مبنای تحلیلی

فصل دوم : مبنای روایی :

چکیده سخن مخالفین

پاسخ شیخ انصاری (ره) به استدلال مخالفین

ردّ گفتار شهید از شیخ انصاری (ره)

3) دیدگاه فقیهان
نتیجه گیری

«بخش چهارم - بررسی تأثیر جهل بروضعیّت عقد و روابط متعاملین »

أشکال تأثیر

بیان چگونگی استدلال

بودن کنیز ثابت گردید ، حکم چیست ؟

پیشینه ی این قاعده

ب) مقصود از ضمان چیست ؟

در متون فقهی از مورد معامله به « معقود علیه» تعبیر می شود ودر تعریف آن گفته اند :

«معقود علیه ، هر چیزی است که تحصیل یا استیفای آن، به وسیله ی عقد انجام می شود »[2]

    امّا چنین به نظر می رسد که در اینجا تسامحی رخ داده است زیرا عقد ، متضمّن تعهّد و تعهّد متعلّق به مال یا عمل است. پس مال یا عمل ، با یک واسطه موضوع عقد قلمداد می شود . بدین ترتیب «مورد معامله» به معنای موضوع تعهّد است که ممکن است مال یا عمل باشد ، و مال یا عین معیّن است و یا کلّی در معیّن ویا کلّی در ذمّه ! عین معیّن نیز یا « عین حاضره یا مرئیّه » است و یا « عین غائبه » اهمیّت این تقسیم ها ، از آن روست که نحوه ی رفع ابهام در اقسام گوناگون ، یکسان نیست .اما در بیع ، مثمن باید عین باشد نه منفعت و عمل ونه حق ! و از آنجا که عمل . مالیّت ندارد ، فقها گفته اند عمل شخص آزاد و برده را نمی توان فروخت یا ثمن قرار داد .

    خلاصه آن که مورد معامله ، اقسام گوناگون ، داشته و عارض شدن ابهام و رفع آن در همه ی آنها ، یکسان نیست .

    ب) معامله

    هرچند که برخی از قدما ، در  تقسیم بندی کتابهای فقهی ، معاملات را در معنای عام خود -شامل عقود و  ایقاعات- قسیم عبادات و احکام قرارداده اند ولی در محدوده ی بحث این پایان نامه ، منظور از معامله ،عقد بیع است و چنانچه در پاره ای از مشترکات از سایر عقود ، سخنی به میان آید ، استطرادی است که برای روشن شدن جوانب بحث ، ضروری بنظر می رسد .

    از آنجا که موضوع این نوشتار ، بررسی ابهام در عوضین است ، جهت روشن شدن  جایگاه موضوع در بیع ، بطور گذرا تعریف مشهور آن را مرور می کنیم .

    در تعریف بیع گفته شده است :« مبادلهُ مالٍ بمالٍ » بیع ، مبادله ی مالی با مال دیگر است . با وجودی که در تعریف بیع از هریک از عوضین با نام «مال» تعبیر کرده اند ؛ در بحث از شرایط عوضین ،نیز «مالیّت » داشتن عوضین را شرط نموده اند ! به عبارت دیگر چنانچه احراز مالیّت عوضین از مقوّمات ماهیّت بیع باشد ، چیزی که در قوام ماهیّت ، دخیل است ، نمی تواند از شروط آن ، محسوب شود ! زیرا رتبه و جایگاه شروط ،متأخّر از اصل ماهیّت و مقوّمات آن است .بنابراین ،بهتر است که مالیّت و مانند آن ، از مقوّمات ماهیّت بیع محسوب شوند نه از شروط عوضین !

 آنگاه شاید جای این مناقشه باشد که مالیّت عوضین از مقوّمات ماهیّت بیع نیست بلکه مبادله ی دو چیز ، گاهی به خاطر مالیّت آنهاست و گاهی برای اغراض دیگر ! و براین اساس ، باید ملتزم شد که مالیّت ، غایت


 


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق و بررسی در مورد معامله ولزوم رفع‌آن

دانلود مقاله کامل درباره ابهام در مورد معامله و لزوم رفع‌آن

اختصاصی از فی ژوو دانلود مقاله کامل درباره ابهام در مورد معامله و لزوم رفع‌آن دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود مقاله کامل درباره ابهام در مورد معامله و لزوم رفع‌آن


دانلود مقاله کامل درباره ابهام در مورد معامله و لزوم رفع‌آن

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه: 274

 

عنوان و موضوع این پژوهش «ابهام در مورد معامله ولزوم رفع‌آن » است ، پس ابتدا باید دیــد منظور از مورد معامله چیست ؟ ابهام و جلوه های آن ، در مورد معامله کدامند ؟ ابهام در مورد چــــه معامله ای مورد بحث می باشد ؟

و کدامیک از جلوه های ابهام درمورد معامله ، در قلمرو بحث این موضوع ، واقع می شود ؟ و پیرو آن ، برای پیشگیری از ابهام ، احراز چه شرایطی در مورد معامله ، ضروری است ؟

بخش اوّل : کلیّات و مفاهیم

در این بخش ، ابتدا مورد معامله را تعریف نموده ، سپس تحت عنوان ابهام به مفهوم جهل و انواع آن ، خواهیم پرداخت تا محدوده ی بحث در موضوع این نوشتار تبیین گردد .

الف) تعریف مورد معامله (موضوع قرارداد )

در متون فقهی از مورد معامله به « معقود علیه» تعبیر می شود ودر تعریف آن گفته اند :

«معقود علیه ، هر چیزی است که تحصیل یا استیفای آن، به وسیله ی عقد انجام می شود »[1]

امّا چنین به نظر می رسد که در اینجا تسامحی رخ داده است زیرا عقد ، متضمّن تعهّد و تعهّد متعلّق به مال یا عمل است. پس مال یا عمل ، با یک واسطه موضوع عقد قلمداد می شود . بدین ترتیب «مورد معامله» به معنای موضوع تعهّد است که ممکن است مال یا عمل باشد ، و مال یا عین معیّن است و یا کلّی در معیّن ویا کلّی در ذمّه ! عین معیّن نیز یا « عین حاضره یا مرئیّه » است و یا « عین غائبه » اهمیّت این تقسیم ها ، از آن روست که نحوه ی رفع ابهام در اقسام گوناگون ، یکسان نیست .اما در بیع ، مثمن باید عین باشد نه منفعت و عمل ونه حق ! و از آنجا که عمل . مالیّت ندارد ، فقها گفته اند عمل شخص آزاد و برده را نمی توان فروخت یا ثمن قرار داد .

خلاصه آن که مورد معامله ، اقسام گوناگون ، داشته و عارض شدن ابهام و رفع آن در همه ی آنها ، یکسان نیست .

    ب) معامله

هرچند که برخی از قدما ، در  تقسیم بندی کتابهای فقهی ، معاملات را در معنای عام خود -شامل عقود و  ایقاعات- قسیم عبادات و احکام قرارداده اند ولی در محدوده ی بحث این پایان نامه ، منظور از معامله ،عقد بیع است و چنانچه در پاره ای از مشترکات از سایر عقود ، سخنی به میان آید ، استطرادی است که برای روشن شدن جوانب بحث ، ضروری بنظر می رسد .

    از آنجا که موضوع این نوشتار ، بررسی ابهام در عوضین است ، جهت روشن شدن  جایگاه موضوع در بیع ، بطور گذرا تعریف مشهور آن را مرور می کنیم .

    در تعریف بیع گفته شده است :« مبادلهُ مالٍ بمالٍ » بیع ، مبادله ی مالی با مال دیگر است . با وجودی که در تعریف بیع از هریک از عوضین با نام «مال» تعبیر کرده اند ؛ در بحث از شرایط عوضین ،نیز «مالیّت » داشتن عوضین را شرط نموده اند ! به عبارت دیگر چنانچه احراز مالیّت عوضین از مقوّمات ماهیّت بیع باشد ، چیزی که در قوام ماهیّت ، دخیل است ، نمی تواند از شروط آن ، محسوب شود ! زیرا رتبه و جایگاه شروط ،متأخّر از اصل ماهیّت و مقوّمات آن است .بنابراین ،بهتر است که مالیّت و مانند آن ، از مقوّمات ماهیّت بیع محسوب شوند نه از شروط عوضین !

 آنگاه شاید جای این مناقشه باشد که مالیّت عوضین از مقوّمات ماهیّت بیع نیست بلکه مبادله ی دو چیز ، گاهی به خاطر مالیّت آنهاست و گاهی برای اغراض دیگر ! و براین اساس ، باید ملتزم شد که مالیّت ، غایت و غرض مبادله است نه از مقوّمات ماهیّت بیع ! سپس بر فرض که مالیّت عوضین ، در صدق ماهیّت

بیع ، مؤثّر باشد ، لزومی ندارد که در نزد عرف هم «مال» محسوب شود بلکه اگر چیزی ،نسبت به

گروهی و لو معدود ، مال به شمار آید ، در صدق عنوان بیع نسبت به ایشان کفایت می کند .

سپس اگر مالیّت ، شرط عوضین باشد نه مقوّم ماهیّت بیع و صدق آن ! در صورت شک در مالیّت هریک از عوضین ، نمی توان به ادلّه و عمومات ، جهت صحّت بیع و تجاره تمسّک نمود زیرا عقد بیع یک عقد واحد است و با شک در بیع ، علم به تحقّق عقد معنا ندارد تا چه رسد به وجوب وفای به آن ! چرا که بیعی ، تحقّق نیافته تا فروعات آن واجب گردد .

امّا بر فرض اعتبار مالیّت در ماهیّت بیع ، ملاک مالیّت عرفی است ، پس اگر چیزی در نزد شارع مقدّس ، مال محسوب نشود ولی در نظر عرف ، مال باشد ؛ به صدق عنوان بیع ضرر نمی رساند و شارع فقط می تواند از آن- مطلقاً یا فی الجمله - سلب آثار مالیّت نماید نه سلب اعتبار عرفی ! چنانچه که خمر وخنزیر در نزد عرف ، مال به شمار می آید ، درحالی که شارع مقدّس ، آثار مالیّت نماید نه سلب اعتبار عرفی ! چنانچه که خمره خنزیر در نزد عرف ، مال به شمار می آید ، درحالی که شارع مقدّس ، آثار مالیّت آنها را ساقط نموده است بگونه ای که ضمانی در اتلاف آنها نیست و بیع آنها شرعاً صحیح نمی باشد .

نکته دیگر اینکه نسبت میان مال و ملک ، عموم مطلق نیست که گفته شود چیزی که مالیّت ندارد و قابل خرید و فروش نیست ، پس ملک هم به حساب نمی آید ! چنانکه در کلام شیخ انصاری (ره) د راعتبار مالیّت به حدیث نبوی (ص):« لابیع الّا فی ملک» استناد شده ! زیرا اثر ملکیّت منحصر به بیع و سایر معاملات نیست ، بلکه اگر کسی ،مشتی خاک را هم حیازت کند، آن را به ملکیّت خود در آورده است و کسی حقّ تصرّف در آن را ندارد تا جایی که تیمّم به آن هم باطل می باشد ، باوجودی که مال به حساب نمی آید تا ملک محسوب شود !

    دیگر اینکه مال از حیثیّات واقعیّه محسوب نمی شود ! پس اگر یک حبّه ی گندم ، مال نباشد ؛

همه ی حبّه ها به هر تعداد که باشند ، مال محسوب نمی شوند زیرا ضمیمه کردن وافزودن چیزی که مالیّت

ندارد به چیزی که مالیّت ندارد ، افاده ی مالیّت نمی کند ! بنابراین ، این امر ، چیزی جز خلط بین تکوین واعتبار نیست .پس در امور اعتباری باید اعتبار عقلا ملاحظه شود .چنانچه که بدون اشکال ، یک کف از آب یا مشتی خاک ، مال محسوب نمی شود .پس همچنانکه معروف است -نسبت بین مال و ملک ، عموم من وجه است .امّا ملکیّت ، از مقوّمات ماهیّت بیع نیست و نیز از شرایط صحّت ، بیع هم نمی باشد .[2]

نکته دیگری که قابل ذکراست ، اینکه عقد بیع در حقیقت مرکّب از دو خلع و دو اضافه است : خلع رابطه ی مالک با مبیع و اضافه ی آن به مشتری ، خلع رابطه ی مشتری با ثمن و اضافه ی آن به بایع . نتیجه آنکه بیع تبدیل در ملکیّت است انشاءاً نه اینکه مبادله ی در ملکیّت باشد انشاءاً ، چه اینکه مبادله ، حاصل و نتیجه ی بیع است نه خود بیع ! [3]

پس از بررسی اجمالی تعریف بیع ، ذکر این نکته لازم است که زمانی بربیع ، آثار شرعی مترتّب می شود که عوضین ومتعاقدین واجد شرایط لازم بوده وصیغه ی عقد انشا گردد . دراین نوشتار به تناسب موضوع ، به شرایط عوضین خواهیم پرداخت .

ج) ابهام و جلو ه های آن در مورد معامله

  • مفهوم جهل و ابهام

   ابهام یا جهل به این است که طرف قرارداد ، تصوّر درستی از موضوع نداشته باشد و مقصود آن نیست که موضوع عقد ، از هر جهت ،مجهول باشد زیرا کمتر موردی یافت می شود که طرف قرارداد ، هیچ گونه

شناختی از آنچه دریافت می کند ، نداشته باشد ،[4] بلکه آن چه بیشتر مورد گفت و گو است ، مجهول نسبی

است ، یعنی مورد معامله ازیک جهت معلوم و از جهات دیگر مجهول باشد .

از سوی دیگر ، مقصود از علم به مورد معامله ، آن نیست که موضوع تعهّد باید ازهمه ی جهات ، حتّی آنچه که از دید دو طرف ، بی اهمیّت است ؛ معلوم باشد ، چرا  که احاطه ی کامل به مورد معامله - معلوم مطلق - اغلب حتّی برای مالک آن ، غیر ممکن است . پس باید دید کدام مجهول نسبی ، موضوع تعهّد قرار می گیرد و کدامیک از ویژگیهای مورد معامله باید مشخص شود تا قرارداد ، از حالت غرری بودن خارج گردد ؟ معیار های مختلف در این زمینه ، در بحث های آینده، ارائه و بررسی می گردند .

2) انواع جهل در مورد معامله

مجهول بودن مورد معامله ، به صورت های  گوناگون بروز می کند ، گاهی ذات مورد معامله و زمانی ، مقدار و سایر اوصاف مورد معامله ، مجهول است ، گاهی نیز ، وجود یا امکان دستیابی به موضوع تعهّد مورد تردید می باشد که به تعریف هریک از اقسام ، اشاره می کنیم :

-مجهول بودن ذات مورد معامله

ابهام در ذات مورد معامله ، به این است که ماهیّت و حقیقت آن ، مجهول باشد . حقیقت شیء ، گاهی به ماده ی تشکیل دهنده ی آن است مثل شمعدانِ مورد معامله که طلا یا نقره بودنش معلوم نیست . و گاهی حقیقت یک چیز به صورت نوعیّه ی آن است مثل اینکه مورد معامله ، معلوم نیست رادیو یا ضبط صوت است . در این جا ، ماهیّت تشکیل دهنده ، چندان اهمیّتّی ندارد . آن چه که ماهیّت موضوع تعهّد را معیّن می کند ، چگونگی ترکیب مواد و ترتیب قرار گرفتن ابزارهای گوناگون است که از آن ، به « صورت نوعیّه » تعبیر می کنند .پس مقصود از لزوم رفع ابهام از ذات مورد معامله ، رفع ابهام از جنس وحقیقت موضوع معامله است .

-مجهول بودن اوصاف مورد معامله

    گاهی ذات مورد معامله ، معلوم است ولی خصوصیّات آن ، مبهم می باشد مثلاَ موضوع تعهّد ، یک خروار گندم است ولی اینکه متعهّد ، از گندم خوزستان یا گندم ورامین ویا غیر از اینها خواهد پرداخت ، معلوم نیست و یا در بیع نسیه ، مقدار ثمن ، مشخص است ولی اجل یا سررسید آن ، مبهم می باشد .

    از آنجا که ابهام در هریک از عناصر تعیین کننده ی موضوع تعهّد ، موجب برانگیخته شدن نزاع ، میان طرفین است ؛ شارع مقدّس ، رفع ابهام از اوصاف موضوع معامله را لازم دانسته است . در بحث های آینده خواهیم دیدکه در این مورد ، بین بیع سلم و بیع حالّ تفاوت وجود دارد . درباب معیار رفع ابهام از اوصاف ، نظریه های گوناگون مطرح گردیده که بررسی خواهد شد .

  • مجهول بودن مقدار مورد معامله

در اینصورت ، ذات مورد معامله ، معلوم و  ویژگی های آن نیز مشخّص است ولی مقدار آن ، مبهم می باشد . این مسأله ،مصادیق زیادی دارد ، به عنوان مثال پیمانه ای را که معلوم نیست چقدر گنجایش دارد ویا سنگی را که وزن آن ، نا معلوم است ، ملاک رفع ابهام قرار می دهند ، یا در تعیین مقدار مورد معامله ، به وزن یا کیل یا  عدد یا ذرع یا مساحت یا مشاهده ،عرف بلد راملاک قرار می دهند که مقصود از عرف بلد باید مشخّص شود ، عرف محلّ وقوع عقد ،ملاک است یا محلّ تسلیم مورد تعهّد یا … ؟اینها مسائلی است که در بحث از نحوه ی رفع ابهام ازمقدار معامله ، باید بررسی شود .

  • انواع دیگر جهل

مجهول بودن مورد معامله ، از جهت های دیگری نیز قابل تصوّر است ،گاهی جهل ،مربوط به اصل وجود چیزی است نظیر کبوتری که پرواز کرده و تا کنون بازنگشته است و احتمال می رود طعمه ی حیوانی شده باشد . آیا می توان این کبوتر را موضوع تعهّد و انتقال قرار داد ؟[5]

گاهی نیز جهل ، مربوط به حصول یک چیز وامکان دستیابی به آن است مانند پرنده ای که بعد از بازشدن درب قفس،از آن فرار می کند و برشاخه می نشیندکه دست یافتن به آن ، مورد تردید است . گاهی هم بقای شئ ،مشکوک است مثل فروش میوه قبل از «بدوّ صلاح» که معلوم نیست تا وقت چیدن ، سالم باقی بماند .

اگرچه در سه قسم اخیر ، مهم ترین دلیل فقهی بر لزوم رفع ابهام از مورد معامله ،قاعده ی غرر است ولی موضوع این نوشتار ، تنها مجهول بودن مورد معامله است و با دقّت در هر سه قسم ،معلوم می شود که مورد معامله در آنها به خودی خود ، مجهول نیست زیرا چه بسا دو طرف قبلاً پرنده را دیده وبر خصوصیّات آن آگاهی کامل دارند ولی وجود یا امکان دستیابی ،به آن ویا بقای مورد معامله نامعلوم است .لذا برای مورد معامله ، باید دو شرط جداگانه ذکر شود : یکی ،قدرت بر تسلیم مورد معامله که در آن ، سه مسأله اخیر مطرح شود و دیگری معلوم بودن مورد معامله که تحت این عنوان ، از سایر انواع جهل ،بحث و بررسی به عمل آید .

گاهی نیز مورد معامله بین  دو چیز که از هر جهت معلوم اند ،مردّد می باشد ؛ خواه آن دو از لحاظ جنس ، اوصاف و مقدار یکسان بوده و ارزش آنها برابر باشدو یا از دو جنس مختلف وبا قیمت متفاوت ، مورد معامله قرار گیرند . امّا این صورت نیز از محدوده ی موضوع نوشتار حاضر ، خارج است زیرا در این حالت ،نسبت به مورد معامله ، هیچگونه جهلی وجود ندارد و موضوع تعهّد بین دو شئ معلوم ، مردّد     می باشد .امّا اجمالاً درباره این مورد ، برخی از فقیهان ،دلیل عدم جواز بیع فرد مردّد را مجهول بودن آن دانسته اند .[6] ولی چنین به نظر می رسد که دلیل بطلان آن ، جهل نیست ! زیرا صلح فرد مردّد ،تأصّل خارجی ندارد و «یکی از دو شئ » قابل تملیک نیست .[7] و یا بخاطر این است که عقدی که مورد معامله در آن مردّد است ؛ خطری و نزاع برانگیز است .زیرا طرف عقد ، خصوص یکی از دو شئ را اراده کرده ،نه اینکه به صورت کلّی معامله کرده باشد .در نتیجه ،هنگام تحویل ، بین دوطرف در تعیین مصداق مبیع نزاع در می گیرد .[8]

در هریک از این دو دلیل ، جای بحث و تردید است ، چنانچه که شیخ  انصاری (ره) نیز در تمامی دلایل اشکال کرده و تنها آن را به دلیل اجماع - بر فرض ثبوت آن - پذیرفته است .

گاهی منشأ ابهام در مورد معامله ، جهل و اشتباه متعاملین است که ممکن است تصوّر درستی از مورد معامله نداشته باشد واین امر،اراده و قصد آنها و در نتیجه تطابق ایجاب وقبول را با اخلال روبرو کند .  دراین صورت نیز اگرچه مورد معامله در واقع معلوم است ولی ابهام بخاطر جهل و اشتباه متعاملین یا یکی از  آنها (نسبت به عوضین) سرنوشت معامله را تحت تأثیر خود قرار می دهد بطوری که ترتّب آثار شرعی بر معامله را نا ممکن می نماید .

پس از بررسی موضوع اصلی (مجهول بودن عوضین ) حکم این صورت را بطور اختصار جهت تتمیم و تکمیل نوشتار مرور خواهیم کرد .

 

بخش دوم :بررسی فقهی شرایط عوضین

 فصل نخست : علم به بهای کالا (ثمن)

یکی از شروط عوضین و صحّت عقد ،بعد ازتمامیّت ارکان بیع -ذکر ثمن و مثمن و عقلائی بودن معامله - آگاهی از میزان بهای کالاست ، زیرا همانطور که جلوتر بیان شد ، رتبه ی شروط بعد از تمامیّت ارکان است . امّا ابهام در ثمن بدو صورت مطرح می شود :گاهی به این است که اصلاًَ به هنگام معامله ، ثمنی تعیین نمی شود و تعیین آن به عهده ی یکی از طرفین گذاشته می شود و گاهی باوجود تعیین ثمن ، بهای آن در حین معامله روشن نیست . وبه عبارت دیگر ، گاهی جهل به بهای دقیق ثمن موجب فساد و بطلان معامله       می شود و گاهی اصل معامله بلا ثمن می گردد .(صیروره البیع بلا ثمن ) و براین اساس ،فروش اموال و واگذاری تعیین مقدار بهای آن به یکی ازطرفین (که از آن در اصطلاح با عنوان «بیع به حکم مشتری یا فروشنده» یاد می گردد.) باطل است همچنانکه فروش اموال به بهای مجهول و مبهم باطل است زیرا در هردو صورت ،میزان بهای مبیع معلوم نیست .

همچنانکه علاّمه حلّی (ره) در کتاب مختلف [9] و تذکره [10] ،بطلان این عقد را اجماعی عنوان کرده است و شهید ثانی (ره) نیز در شرح لمعه [11]، بطلان عقد مزبور را مورد اتفّاق نظر علما قلمداد نموده است [12] و ابن ادریس (ره) نیز در کتاب سرائر [13] گفته است که اختلافی در این باره به چشم نمی خورد . امّا بررسی دلیل بطلان در روایات چنین است :

دلایل بطلان عقد

دلیل اوّل : روایت مشهور « نبی النبیّ (ص) عن بیع الغرر » است .بدون شک ، در صورت عدم تعیین بهای کالا و واگذاری آن به نظر شخص مشتری یا فروشنده ، عنوان غرر صادق بوده و مشمول نهی پیامبر (ص) می باشد . ما اگر چه در دلالت حدیث غرر و حتّی سند آن ، مناقشاتی داریم [14] ولی انصاف بعد از فهم علمای فریقین ، همان حکم معهود است که با وجود غرر در عوضین ، بیع باطل است وبه احتمالات دیگر اعتنا نمی شود .

دلیل دوم : روایت دعائم الاسلام است : [15] از امام صادق (ع) به نقل از پدرانش (ع) نقل کرده که رسول خدا (ص) فرمود: «هرکس بیعی انجام دهد که مهلت واجل آن ، معلوم نباشد یا به چیزی که معلوم نمی باشد ، بیع او ، بیع نیست .»

دلیل سوم : روایت حمّاد بن میسر که در آن از امام (ع) سؤال شده که مردی ، لباسی را به بهای یک دینار (با کسر یک درهم از آن) خریداری نموده ، حکم چیست ؟ امام (ع) در پاسخ ، آن را ممنوع شمرده و علّت بطلان را چنین بیان می دارند :

«معلوم نیست که دینار چند درهم بوده وپس ازکسر یــک درهم ، مبلغ قابل پرداخــت ،چقدر است .» [16]برهمین اساس ، ما علّت مذکور را گواه بطلان عقد در صورت مجهول بودن میزان بهای کالا دانسته و درهمه مواردی که چنین عنوانی وجود داشته باشد ، حکم را توسعه می دهیم .آنچه که از ظاهر روایت حمّاد ، استفاده می شود ، این است که جهل نسبت به (نسبت بین دینار و درهم) موجب جهل به مقدار ثمن و سرانجام کراهتی شده که از آن ، فساد معامله ظاهر می شود و این حکم ولو به مناسبت حکم و موضوع از این روایت ، استفاده می شود .

امّا اشکال این است که از ظاهر تعلیل در روایت ، چنین استفاده می شود که جهل به نسبت بین دینار و درهم ، دائمی است (لأنّه لا یدری کم الدرهم من الدینار!) و در غیر اینصورت ، باید گفته می شد :« اذا لم یدر ذلک» در حالی که واقع اینطور نیست که جهل به نسبت ، دائمی باشد .

همچنانکه نسبت بین درهم و دینار ، امر معهود و معروف بین متعاملین وصّرافی ها بخصوص در آن اعصار بوده است . پس باید روایت را ولو به قرینه ی بعضی از روایات دیگر، حمل بر فراموشی (نسیئه) نمود ، چنانچه که روایت سکونی [17] و وهب [18] بر آن دلالت دارد که نسبت ، در سرآمد اجل ، همیشه مجهول است. که در آن صورت ، کبرای استدلال (فساد معامله) صحیح می باشد ، یا اینکه روایت را حمل کرد بر عدم صحّت ثمن قراردادن «دیناری که غیر درهم» است با وجودی که دینارها مختلف می باشد ،بلکه باید ثمن ،دینار و درهمی باشد که معلوم و معیّن است تا نسبت بین آندو مشخصّ باشد .

از بین این دو احتمال ، اقرب بودن احتمال اوّل ، بعید نیست زیرا آنچه که ظاهر است اینکه جهل اوّلاَ به نسبت به دینار و درهم تعلّق گرفته با اینکه خود درهم و دینار در کبرای استدلال ، معرفه استعمال شده است .

بهرحال ،ظاهر روایت براین دلالت دارد که تمام علّت و موضوع فساد در معامله ، جهل به ثمن است بدون آنکه دینار و درهم و جهل به نسبت آندو ، دخالتی در فساد بیع داشته باشند . پس اگر حتّی غیر آندو ، درحالی که مجهول است ، ثمن قرارداده شود ، داخل در کبرای شده و شامل فساد بیع می شود .

بله ، آنچنانکه از روایت سکونی [19] - با وجود اختلافی که در سند آن ، بین تهذیب ووسائل وجود دارد .- ظاهر است که در آن ، امام صادق (ع) به نقل از پدر بزرگوارش از علی (ع) نقل می کند :« فی

الرجل یشتری السلعه بدینار غیر درهم الی اجل» امام (ع) فرمود : ( بیع ، فاسد است ، چرا که شایدارزش دینار ،یک درهم شود !» ظاهر این است که سبب بطلان ، جهل مطلق نیست بلکه این احتمال هم وجود دارد که بیع ، بلا ثمن شود ! که در نتیجه ، مفهوم بیع برآن ، صدق نکند ! و با احتمال صیروره دینار به درهم ، بطلان بخاطر این است که معامله ، ازموارد شبهه مصداقیه برای ماهیّت بیع باشد . پس اگر مجرّد جهل به نسبت ، موجب بطلان بیع بود ، چنین تعلیلی «فلعل الدینار یصیر بدرهم » نیکو نبود . مگر اینکه گفته شود ،

صیروره دینار بدرهم در وقتی از اوقات ، بسیار بعید است و این تعلیل برای مبالغه آورده شده نه معنای حقیقی ! و کنایه از تنزّل فاحش قیمت دینار باشد ، که در آن صورت باید گفت :با تنزّل کم که غرر محسوب نمی شود ، معامله فاسد نخواهد شد .همچنانکه مفاد روایات دیگر هم به آن دلالت دارد . امّا تقیید به نسیئه در روایت وهب، ظاهر در تحقّق جهالت است نه قیدیّت جهالت برای اصل حکم !به هرحال از آن روایات ، بطلان بیع در صورت جهالت ثمن استفاده می شود .[20]

دلیل چهارم: 

گفتیم که گاهی ابهام درثمن به این گونه ظاهر می شود که در حین عقد، ثمنی ذکر نمی شود بلکه تعیین آن ، در اختیار مشتری نهاده می شود . این قسم از معاملات نیز باطل است ولی نه بدلیل غرر و نه روایات متقدّم ! بلکه بدلیل عدم صدق عنوان بیع برآنها که گویی بایع در آنها ایجاب را چنین انشاء می کند : «بعتک بلا ثمنِ»[21] و اینک دلیل چهارم را در همین راستا بررسی خواهیم کرد .

در روایت رفاعه نحّاس ، سؤالی بدین مضمون از محضر امام صادق(ع) شده است :

با کسی در مورد خریداری کنیزک او گفتگو کرده و به این توافق دست یافتیم که آنچه من می گویم ملاک بوده و مبنای تعیین قیمت کنیز گردد .پس از گرفتن کنیز و انجام عمل جنسی با او ،  مبلغ هزار درهم را برای فروشنده فرستاده و اظهار نمودم که رأی من در مورد ارزش کنیز همین است . امّا او از پذیرش مبلغ ارسالی امتناع ورزیده و آن را بسیار کمتر از ارزش کنیز دانست ، حال چه باید کرد ؟

امام صادق (ع) در پاسخ می فرماید : باید کنیز را قیمت گذاری کرده ، اگر دربازار بهای آن بیشتر از هزار درهم باشد ، ما به التفاوت را به فروشنده بدهی و اگر کمتر بود تمام مبلغ هزار درهم از آن او      خواهد بود .  

راوی ، سؤالی دیگر نموده و می پرسد :«من پس از نزدیکی با کنیز دریافتم که معیوب است ! آیا  می توانم با این عنوان ، کنیز را به فروشنده بازگردانم ؟»

امام (ع) می فرماید : خیر ، ولی می توانی ارش ( ما به التفاوت قیمت کنیز صحیح و سالم و کنیز معیوب ) را از فروشنده بگیری[22] .[23]

نتیجه آنکه صحیحه رفاعه در ظاهر خود با روایت حمّاد بن میسر منافات دارد و همانگونه که بیان شد امام (ع) در این صحیحه ، خرید و فروشی را که در آن ، تعیین بهای کالا منوط به رأی مشتری  گردیده ، صحیح دانسته و سخنی در مورد

بطلان آن نفرمودند و بنابراین می توان به صحّت بیع (به حکم مشتری) پی برد .

در پاسخ به استدلال مذکور باید بگوییم که چه ما بیع به حکم مشتری را صحیح بدانیم و چه آنرا باطل بشماریم ، باید صحیحه رفاعه نحّاس را تأویل و توجیه نماییم زیرا ظاهر آن ، با هر دو نظر ( صحّت یا بطلان عقد) منافات دارد و بنابراین ، با روایت مزبور نمی توان برای اثبات صحّت این نوع معامله استدلال نمود .

 

تأویل و توجیه

الف) ضرورت توجیه روایت رفاعه ، در صورت اعتقاد به صحّت بیع : اگر خرید وفروشی که بین ارباب و خریدار کنیز صورت گرفته ، صحیح بود ؛ قیمت گذاری و پرداخت مابه التفاوت بین مبلغ ارسالی و قیمت واقعی کالا (اگر قیمت واقعی بیش از هزار درهم باشد !) چه دلیلی دارد ؟ مگر نه این است که در صورت پذیرش صحّت این عقد ،همان مبلغ هزاردرهم که بر مبنای نظر مشتری تعیین گردیده ، بهای کنیزک محسوب می شود ؟!

ب) ضرورت توجیه روایت ، در صورت اعتقاد به بطلان بیع : بر پایه ی اعتقاد به بطلان بیع به حکم مشتری ، باید مدّعی شد که بین ارباب و خریدار کنیز ، عقدی صورت نگرفته بلکه فروشنده پس از انجام مذاکرات با مشتری و رسیدن به نتیجه قطعی ، به وی وکالت داده است تا کنیز را به خود فروخته و بها را نیز به وکالت از طرف فروشنده و با نظر خویش معیّن سازد .[24] امّا سؤالی که پیش می آید این است که اگر فروشنده به خریدار وکالت داده است تا کالا را به قیمت عادلانه به خود بفروشد ؛ چرا از پذیرش مبلغ هزار درهم استنکاف نمود؟

در پاسخ باید گفت : فروشنده به استناد خیار حیوان و یا خیار غبن [25]، حق برهم زدن معامله و انحلال آن را دارد و منظور امام (ع) نیز که به مشتری فرمان داده مابه التفاوت قیمت واقعی کنیز و مبلغ هزار درهم را بپردازد . جلوگیری از اعمال حق فسخ [26] از سوی فروشنده و به هم خوردن عقد بوده است تا فروشنده با اخذ ما به التفاوت از خیار فسخ خود صرف نظر کند و آنرا ساقط نماید ضمن آنکه نیازی هم به کنیز ندارد .

البتّه فرمان امام (ع) را به گونه ای دیگر نیز می توان توجیه کرد : با انجام عمل جنسی توسط مشتری ، کنیزک باردار شده و فروشنده حق پس گرفتن او را که اینک امّ ولد به شمار می رود ، نخواهد داشت ! به همین جهت – که استرداد عین ممکن نیست – امام (ع) قیمت گذاری و پرداخت ما به التفاوت را توصیه فرموده است .

توجیه دیگری که در این جا صورت گرفته ، حمل قول امام (ع) – لزوم پرداخت ما به التفاوت – بر

صورت تلف کنیز است ! که البته با جمله بعدی امام (ع) که می فرماید : نمی توانی کنیز را به فروشنده بازگردانی ! منافات دارد ،زیرا از این جمله ، چنین بر می آید که کنیز زنده بوده است .

نتیجه بحث

توجیه وتأویل روایت رفاعه و نحّاس ، در هر صورت ضرورت دارد ، با این تفاوت که بر مبنای اعتقاد به صحّت عقد ، توجیه کمتر و بر پایه حکم به بطلان معامله ، تأویل بیشتری را می طلبد .

نتیجه آنکه نظریه ی صاحب حدائق[27] که به استناد به روایت رفاعه ، فروش کالا به حکم مشتری را صحیح شمرده ،نادرست و غیر قابل پذیرش است .

    سخن ابن جنید اسکافی (ره)

    طبق نقل علّامه (ره) [28] به عقیده اسکافی ، اگر فروشنده ، تعیین بهای کالا را خود به عهده بگیرد و مشتری بگوید :« بر مبنای قیمتی که معیّن می سازم ، کالا را به تو می فروشم ! » عقد صحیح می باشد، هرچند که مشتری ، حق فسخ خواهد داشت .

    شیخ انصاری (ره) [29]نظر اسکافی را به مراتب نادرست تر از نظریه صاحب حدائق (صحّت بیع به حکم مشتری ) دانسته و می گوید : در این عقد ،بهای کالا مجهول بوده و عقد غرری و باطل می باشد . بنابراین ، طرح خیار فسخ برای مشتری نیز دردی را دوا نمی کند ، زیرا خیار فسخ از لوازم صحّت عقد به شمار می آید .

    بررسی روایت از دیدگاه امام خمینی (ره) [30]

    امام (ره) در توضیح روایت رفاعه دو احتمال را مطرح نموده اند :

    احتمال اوّل :اینکه ثمن بطور مجهول ذکر شده بطوری که از قول مشتری : « باعنیها بحکمی» چنین اراده شود که بایع کنیز را به ثمنی بفروشد که مشتری بعداً تعیین می کند . مثل اینکه بایع به مشتری گفته باشد : « کنیز را به تو فروختم به ثمنی که تعیین خواهی کرد .» پس در این احتمال ، ثمن بطور مبهم ذکر شده و رکن معامله کامل شده است اگرچه در آن ، غرر می باشد .

احتمال دوم : اینکه دراین معامله ، ثمن ذکر نشده بطوری که بایع به مشتری گفته : «کنیز را به تو فروختم و تعیین ثمن ، به حکم تو موکول شده .» پس بیع ، بدون ذکر ثمن بوده و رکن آن ، کامل نشده و برآن ، عنوان بیع صدق نکرده است .

امّا بنا بر احتمال اخیر، تطبیق هیچیک از فقرات صحیحه بر قواعد امکان ندارد بلکه بر فرض اخذ به آن ، حکم تعبّد محض را خواهد داشت ولی انصاف ، این است که بنابراین احتمال ، صحیح نمی باشد زیرا تعبّد به این شکل ، جداً بعید است و حتّی می توان ادّعای قطع به عدم آن نمود .

امّا بنابراحتمال اوّل که ثمن ، مجهول باشد وبایع ، مبیع را به قیمتی که مشتری به آن حکم نموده ، فروخته باشد ، پس ظاهر از صاحب حدائق ، این است که عمل به صحیحه ،درست است و به اجماع منقول یا عدم خلاف اعتنا نمی شود .

 

 

 

اشکالی که دراینجا شده ، اینکه از عمل به صحیحه با این ظاهرش ، اعراض شده و خبری که اصحاب از آن ، اعراض کرده باشند ،اگرچه صحیح باشد ، حجّت نیست زیرا در جای خودش بیان شده که دلیلی بر حجیّت خبرواحد جز سیره ی عقلا وجود ندارد ، درحالی که عقلا به خبری که راویانش از آن ، اعراض نموده و حتّی غیر راویان از متعبّدین به عمل به خبر واحد هم از آن اعراض کرده اند ، عمل نمی کنند .

اگرچه این صحیحه را با تأویلات بعیده ، تأویل کرده اند ولی با وجوداین ، تأویلی که با تمام فقرات آن سازگار باشد ارائه نشده وبنابراین ، حمل شیخ انصاری (ره) بر تأویلی که ذکر نموده است ، در غایت بٌعد است با وجودی که متعّرض اشکالی که به بعض از فقرات صحیحه وارد است ، نگردیده از جمله اشکال تفکیک بین حالتی که قیمت کمتر از ثمن باشد با حالتی که قیمت بیشتر از ثمن می شود . چگونه ممکن است که امام (ع) در جانب اکثر بخاطر خیار غبن بایع ، مشتری را فرمان به پرداخت زیاده دهند و در جانب اقلّ هم حکم نمایند که زیاده ، متعلّق به بایع است ! درحالی که ظاهر این است که بایع ، خیاری ندارد علاوه براین که ردّ ثمن ، در عدم قبول معامله ظهور دارد و بمنزله فسخ بایع است و یا وجود آن  ، پرداخت تتمه قیمت (توسط مشتری) معنا ندارد ، بلکه نیازمند به عقد جدید است .

و تأویلی که بعض دیگر نموده اند اینکه مراد از « باعنیها بحکمی » این است که بایع ، مشتری را در فروش کنیز به قیمتی که تعیین می کند - نه قیمت واقعی ! - وکیل نموده ! پس بایع خیار غبن دارد . اشکال این تأویل ، این است که نظر مشتری د رتعیین قیمت ، تمام موضوع باشد پس برای خیار ، هیچ دلیلی وجود ندارد و اگرنظر مشتری ، طریقی برای تشخیص واقع باشد و معامله بر قیمتی که مشتری تعیین نموده - نه قمیت واقعی !- واقع شده باشد ، در آن صورت ، غبن در طرف زیاده برای بایع و در طرف نقیصه برای

مشتری حاصل است ، پس تفکیک چه دلیلی دارد ؟ باوجودی که حمل بر توکیل در غایت بعد است ،

 

همانگونه که در صورت غبن ، چیزی جز خیار نیست و جبران در آن نمی باشد .

    آخرین توجیه ممکن ، این است که معامله یکبار در ازدیاد و نقص ثمن بدون تعرّض قیمت واقعی ، صورت می گیرد بطوری که یکی می گویدقیمت کنیز ، هزاردرهم و دیگری می گوید دو هزار درهم است ، پس با هم بر قیمتی توافق می کنند و معامله می نمایند ،در چنین وضعی هیچیک از طرفین ،حقی ندارند .

حالت دیگر این است که متعاملین بدنبال تعیین قیمت واقعی هستند ، مشتری می گوید قیمت

واقعی این است و بایع می گوید آن است . در این حالت ، اگر بایع به حکم مشتری که قیمت این است ،

راضی گردید و معامله را به حکم مشتری انجام دادند ، بیع صحیح است زیرا جهلی در ثمن وجود ندارد واگر قیمت مبیع بیش از حکم مشتری باشد ، بایع رجوع به زیاده می کند بدلیل قاعده غرر ولی اگر ثمن زیادتر ازقیمت تعیین شده باشد ، مشتری حق رجوع به بایع را ندارد و زیاده برای بایع است .

پس روایت اصلاَ متعرّض خیار غبن نشده ! وبدین شکل ،مضمون صحیحه بر قواعد منطبق می شود وچنانچه در آن ، بعضی از مطالب بر خلاف آنچه که ذکر کردیم ، وجود داشته باشد ، اعتنا نمی شود و روایت دعائم الاسلام نیز برهمین توجیه حمل می شود .

اشکال و پاسخ

شاید اشکال شود که اگر خرید و فروش غرری باطل است ، چگونه فروش کالا بصورت غیابی را تجویز کرده و در صورت فقدان اوصاف مورد نظر برای مشتری خیار رؤیت قائل می شویم ؟!

    پاسخ این است که فروش کالای غیابی ، تنها بدو صورت جایز است :

    1-مشتری قبلاً کالا را دیده و پسندیده است ولی در هنگام داد و ستد و خرید و فروش به اتّکای اینکه صفات مزبور باقی است ، وارد معامله می شود .

2- مشتری قبلاً کالا را ندیده ولی فروشنده اوصاف آن را بیان می دارد .

در این هر دو صورت ، اگر پس از عقد ،فقدان اوصاف مورد نظر خریدار معلوم گردد ، وی حق برهم زدن عقد را به استناد خیار رؤیت خواهد داشت . بدیهی است که ذکر اوصاف از سوی فروشنده ، به مثابه ی آن است که وی نسبت به وجود صفات مورد نظر ،متعّهد گردیده و مشتری نیز با اعتماد به سخن فروشنده به معامله اقدام می نماید و این تعّهد و اشتراط ، غرر را  منتفی می سازد .

فصل دوم : علم به مثمن (مبیع)

همانگونه که شناخت میزان بهای کالا ضرورت دارد ، دانستن قدر و اندازه ی مورد معامله (مبیع)

نیز لازم می باشد تا آنجا که بطور اجماعی ،شرط صحّت عقد قلمداد شده است . اینک مروری بر بخشی از نظریات علما (ره) خواهیم نمود :

1-علّامه حلّی (ره) در تذکره [31]: این مطلب ، اجماعی است .

2-ابن زهره (ره) در غنیه [32] : اجرای عقد در مورد کالای مجهول ، باطل بوده و هیچ اختلاف نظری در     این باره به چشم نمی خورد .

3-شیخ طوسی (ره) در خلاف [33] : هر کالایی که با پیمانه فروخته می شود [34] ، نمی توان آن را با تخمین و حدس به فروش رسانید . هرچند که قابل مشاهده باشد ! واین مطلب ، مورد اتفّاق علما است .

4-ابن ادریس (ره) در سرائر [35] : کالایی که با توزین فروخته می شود ،نمی توان آن را با پیمانه فروخت ! در این مطلب ، اختلافی وجود ندارد .

 

 

دلایل مسأله

الف دلیل عام : روایت مشهور نبوی (ص) : نهی النبی (ص) عن بیع الغرر که فروش کالای

    مجهول را مورد نهی قرارداده و اختصاص به کالاهای مکیل (پیمانه ای ) و موزون (توزینی) ندارد .[36]

ب- دلیل خاص : چند روایت کوچک و بزرگ که درباره کالاهای مکیل و موزون وارد شده و در آنها بر لزوم دانستن قدر و اندازه مبیع تأکید گردیده

دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله کامل درباره ابهام در مورد معامله و لزوم رفع‌آن

دانلود مقاله کامل در مورد بررسی مفاهیم بیع مورد معامله

اختصاصی از فی ژوو دانلود مقاله کامل در مورد بررسی مفاهیم بیع مورد معامله دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود مقاله کامل در مورد بررسی مفاهیم بیع مورد معامله


دانلود مقاله کامل در مورد بررسی مفاهیم بیع مورد معامله

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه: 143

 

بخش اول: کلیات: بررسی مفاهیم بیع مورد معامله، مال و رابطه آن با ملک، حق، منفعت، اقسام مال و معیارهای تشخیص مالیت

فصل اول : بررسی مفاهیم بیع مورد معامله ، مال و رابطه آن با ملک، حق و منفعت.

مبحث اول: بیع:

گفتار اول: تعریف:

ماده 338 قانون مدنی در تعریف بیع مقرر داشته: «بیع عبارت است از تملیک عینی به عوض معلوم» بنابراین، لازم است که مبیع، از اموال عینی باشد مانند خانه، زمینی و ... و در مورد تعریف فوق نسبت به ثمن، هیچ قیدی وجود ندارد. و نمی‌شود منفعت یا عملی و یا حقی مانند حق ارتفاق و... را مبیع قرار داد ولی در مورد ثمن شامل عینی و یا منفعت و عمل هم می‌شود.[1]

بیع، در لغت به معنی فروش است که در مقابل آن، خرید آمده است و اصطلاح حقوقی نیز، از معنی لغوی بیع فراتر نرفته است. وکاملترین اقسام عقد معرض بیع می‌باشد. از نظر تاریخ حقوق، بیع، متولد شده از معاوضه‌های معمولی بشرمی‌باشد که به علت نیازهای بشر بوجود آمده و بتدریج باافزودن قیودی به آن تکامل یافته تا اینکه بصورت کنونی درآمده است. بنابراین بیع و معاوضه شبیه هم می‌باشند و اختلاف آنها در قصد طرفینی می‌باشد، چون در عقد بیع، طرفینی قصد انتقاد بیع را به معنای خاصی خود دارند در صورتیکه در معاوضه، یکی از طرفین مال را می‌دهد به عوض مال دیگر، بدوناینکه توجهی به این داشته باشد که یکی مبیع است و دیگری ثمن. اما قانون مدنی میان عقد و معاوضه از حیث عوض، تفاوتی قائل نشده است یعنی هر موقععوض درمعامله پول باشد، آن را بیع می‌داند و چنانچه پول نباشد آن را معاوضه می‌داند. لیکن، در وضعیت کنونی، با توجه به وضعیت اقتصادی در معاملات چنانچه یکی از دو مورد معامله پول باشد، آ» پول را ثمن و معامله صورت گرفته را بیع می‌دانند مگر اینکه تصریح شده باشد و یا قرائن خلاف آن باشد[2].

در تعریف دیگری از بیع، گفته شده است: بیع ، عبارتست از تملیک عینی در مقابل عوض معینی. که این عین می‌تواند زئی باشد یاکلی. بنابراین، اگر مورد تملیک، منافع، باشد. این معامله اجاره است هر چند که در تعریف بیع، تعبیر به تملیک شده است و تملّک طرف مقابل شرط نمی‌باشد و ممکن است عین خارجی یا منفعت و یا از حقوق باشد؛ ولی باید از حقوق مال بوده و قابل نقل و انتقال باشد و چنانچه دو شرط فوق را نداشته باشد، نمی‌توان آن راعوض مبیع قرار داد و در پاسخ به این سئوال، که ایا عمل انسان ممکن است عوض واقع شود. باید گفت: دراین که مالّیت در عوض، شرط است بحثی نیست، و چنانچه عمل راقبل از واقع شدن، قرار دادن آن خالی از اشکال نخواهد[3].

دکتر کاتوزیان، در مورد بوجود آمدنبیع، بیان می‌دارد: در دوران گذشته، کارها تقسیم شده و هر کس به کاری مشغول بود وتولید کنندگان کالای اضافه برمصرف خود را، با کالاهای دیگر مورد احتیاج خود، مبادله می‌کردند؛ ولی با گذشت زمان، یافتنی شخصی که خواهان کالاهای تولید شدهباشد با مشکل مواجه شد؛ پس وسیله‌ای لازم بود که این تعاون اجتماعی را آسان کند و آن وسیله هم«پول» بود. بتدریج، همه این راه ساده را، انتخاب کردند و با آن روی آوردند و تولید کنندگان، کالای اضافی خود را با پول مبادله می‌کردند و از همین جا مفهوم بیع بوجود آمد و خرید و فروش بین مردم معمول گردید. حتی امروزه در حقوق بسیاری از کشورها معاوضه بهمبادله کالا به کالا اختصاص پیدا کرده است و بیع را مخصوص مبادله کالا با پول می‌دانند. چنانچه، اگر شخصی گندم مزرعه خود را با یک قطعه فرش مبادله کند می گویید کهآن دونفر گندم وفرش را معاوضه کرده‌اند و نامی از بیع نمی‌بند بنابراین، یافتنی معیاری برای تمیز بیع و معاوضه مهم است و در عمل نیز آثار مهمی برآن بار می‌باشد چون پاره‌ای از خیارها، مانند خیار تاخیر ثمن، مجلس و .... مخصوصی بیع است و این خیارات در معاوضه را ه ندارد.پس می‌توان گفت: تمیز آن دو بسته به قصد مشترک طرفین دارد. یعنی اگر انها خواسته باشند که دو چیز را بدون هیچ امتیازی با هم مبادله کنند. آن معامله تابعقواعد معاوضه می‌باشد و اگر اراده آنان براین باشد که یکی از دو عوض، مبیع و دیگری ثمن باشد آن قرار داد بیع است و در اینجا املاک عرف است که عرف هم، مبادله کالا به پول را بیع می داند[4].

گفتار دوم: اقسام:

الف- بیع عین معین: عین معینی، مالی است که در عالم خارج، جدای از سایر اموال، مشخص و قابل اشاره باشد. مانند این قلم یا قلم این زمین. به عین معین، عین شخصی و خارجی هم گفته می‌شود که می تواند مفروز یا مشاع باشد[5].

عین معین یا خارجی مالی است کهجدای از ذهن ما وجود دارد و اکثر معاملات برمدار آن می‌باشد. امروز بعلت زیادی نفوس و کمبود ایمان خارجی در برابر خواسته‌های انسانها و بالاگرفتن فعالیت‌های اقتصادی، توجه به اموال شده است که عین معینی یا خارجی نمی‌باشند واین امر باعث رشد« حقوق تعهدات» گردیده است چون در اغلب تعهدات کار و تلاش آدمیان مضوع قرار داد می‌باشد[6].

در بیع عینی معین، وجود عوضی از ارکان می‌باشد، بنابراین چنانچه مبیع عین معینی خارجی می‌باشد و در حین عقد در خارج موجود نباشد و یا اینکه ثمن عین معینی باشد و وجود نداشته باشد آ» بیع باطل می‌باشد و در حکم بیع بلا مبیع و یا بلا ثمن خواهد بود. در صورتیکه در بیع کلی فی‌الذمه، چنین حالتی وجود ندارد[7].

  • بیع کلی در معین: یعنی مقدار معین«الاجزا» (ماده 350 قانون مدنی). مثل اینکه دوخروار گندم از خرمن گندم موجود در مزرعه فروشنده مورد معامله قرار گیرد. پس اگر آ» خرمن بطور کلی از بین برود دیگر آن تعهد قابل اجراء نمی‌باشد، چون باتلف کل، موضوع آن هم از بین رقته است. ولی اگر بعضی از کل معین تلف شود و به مقدار تعهد، سالم وموجود باشد به تعهد آسیبی نمی‌رساند و تعهد از آن قسمت صورت می‌گیرد[8].

در تعریف دیگری از کل در معینی گفته شده است که: عبات است از اینکه موضوع تعهد مقدار معینی از مال باشد که اجزاء آ» از هر حیث با هم برابر باشند. مثلا چنانچه صد کیلو از گندم خرمنی فروخته شده باشد هر چند که مبیع در خارج معین و مشخصی نمی‌باشد، ولی چون باید از خرمن معینی برداشته شود، گفته می‌شود که مبیع در حکم عین خارجی و یا «کلی در معینی» و عین که در حکم معینی است با مال مشاع فرق دارد چون برای مثال ، درمشاع اگر صد کیلوگندم فروخته شود، خریدار، به نسبت سهم خود مالک یک تمام حبه‌های خرمنی می‌باشد در صورتیکه در مورد کلی در معینی ، مالک یک صد کیلوگندم مشخص، نمی‌باشد و فروشنده می‌تواند به مبل خود، از هر قسمت از خرمن که بخواهد، شلم خریدار نماید[9].

ج: بیع کلی در ذمه: مثل اینکه، فروشنده ده من روغن د رذمه خود بفروشد به یکصد تومان. که این معامله بدون اشکال است، چون معرف آنچه را اشخاص به اعتبار در ذمهذ خود می‌فروشند و به عهده می‌گیرند، مال می‌داند[10].

همچچنین د رمورد بیع کلی، لازم نیست که هنگام انعقاد عقد، وجود داشته باشد. زیرا، هرگاه عینی کلی موضوع تعهد باشد؛ انتقال با یقینی مصداق خارجی توسط بدهکار بعمل می‌آید. بای مثال : در فروش چند خروار برنج، فروشنده متعهد می‌شود که برنج‌ها توانایی و قدرت انجام تعهد در زمان اجراء است، نه وجود موضوع تعهد در زمان انعقاد عقد[11].

بنابراین، در تعریف بیع کلی، می‌توان گفت : مالی است که صفات آن درذهن مشخص و معین و درعالم خارج بر افراد زیادی صادق باشد، پس نتیجه می‌گیریم زمانیکه صفات و مقدار برای طرفینی معین باشد موضوع تعهد کلی است، متعهد یا مدیون موظف نیست که حتما مال مشخص و معینی را به خریدار یا طلبکار بدهد، لیکن باید فردی را تسلیم نماید که واجد شرایط قید شده در تعهد را دارا باشد. پس اگر مورد تعهد تحویل یک خروار گندم و رامین است، فروشنده یا مدیون در انتخاب مصداق خارجی آن گندم آزاد می‌باشد[12].

گفتار سوم: مورد معامله:

جهت روشن شدن موضوع ، و آماده شدن ذهن خوانننده به بیان «مراد از معامله» و «منظور از مورد معامله» ما پردازیم:

الف: معامله : معامله، که مصدر باب مفاعله است، در فقه، در معانی زیر بکار رفته است:

  • معنای اعمّ: در این معنا، معامله در مقابله عبادت بکار می‌رود و مقصود ومراد از آن هر عملی می‌باشد که به قصد قربت نیاز داشته باشد.
  • معانی خاص: در این معنا به هر عقدی از عقود وایقاعات اعم از مال و غیر مالی اطلاق می‌شود و در این معنا، شامل عقد نکاح میز می‌شود.
  • معنای احفی: در معنای احفی، شامل تمام عقودی است که خبر مال دارند و بااراده طرفین ووجود ؟ منعقد می‌شود که آنها را عقود مال معرض می‌نامند. که در رساله حاضر، معنای احفی معامله (بیع) مورد ؟ می‌باشد، که دارای ثمن و مثمن می‌باشد و از معنای ، اعم و خاصی ذکری به میان نمی‌آید. چون، معانلات از احکام تاسیس اسلام نمی‌باشد بلکه از احکام امضایی می‌باشد. یعنی شارع عقود و معاملات را که بین مردم و عرف و عقلا رایج و معمول بوده است راتایید و امضا نموده است بنابراین، صحت و مشروع بودن عقود و قراردادها نیاز به اعلام نظر شارع ندارد بلکه باطل بودن آن نیازمند شارع می‌باشد.

معاملات معوض نیز همواره دارای دو تعهد یا دو تملیک متقابل باشد بین هر یک از طرفین، مالی را می‌دهد که عنوان ثمن را رارد و طرف دیگر نیز در مقابل آن، چیزی را پرداخت می‌کند که عنوان ثمن را به خود می گیرد. در صورتیکه، در عقود غیر معوض به این صورت نیست یعنی شخصی مال را می‌دهد بدون آنکه در برابر آن خیری دریافت نماید. و حتی چشم داشتی هم ندارد که طرف مقابل، تعهدی را انجام دهد پس تفاوت آشکاری در عقود معوض و غیر معوض به شرح ذیل وجود دارد:

اولا: در عقود معوض چنانچه طرفی، از انجام تعهد خود سرباز زند، طرف مقابل می‌تواند الزام او را بخواهد در صورتیکه در غقود غیر معوض چنین حقّی وجود ندارد.

ثانیا: عقود معوض، معمولا لازم هستند در صورتیکه در بساری از عقود غیر معوض، لزوم و یا تحقق عقد، مشروط به تسلیم موضوع تعهد است.

ثالثا: در عقد معوض، شخصیت طرف معامله، علت عهد عقد به حساب نمی‌آید و چنانچه اشتباهی در شخصیت طرف صورت گیرد، تاثیری د رمعامله ندارد، در صورتیکه، در عقد معوض ، اشتباه در شخصیت طرف متقابل باعث بطلان عقد می‌گردد.

رابعا: برخی از خیارات، مانند: خیار غبن و... مخصوص عقود معوضی است چنانچه خیار حیوان، خیار مجلس و تاخیر ثمن مخصوصی بیع است ودر عقود غیر معوضی چنین خیاراتی وجود ندارد[13].

ب- مورد معامله: هر معامله‌ای را که عوض و دیگری رامعوض می‌دانند، چنانچه در عقد بیع، مبیع و ثمن مورد معامله قرار می‌گیرد ولی در معامله غیر معوض، فقط دارای یک مورد است. ودر مورد عقود معوّض مورد معامله می‌تواند مال یا فعل باشد و فعل هم‌میتواند مثبت یا منفی باشد.

طرفینی برای بدست آوردن نفع و رفع حوائج خود به انعقاد معامله روی می‌آوردند وتحصیل منافع و برطرف کردن نیازها نیز گاهی با تصرف وتملّک می‌باشد و گاهی هم با انجام عمل یا خود داری از انجام عمل می‌باشد. گاهی انسان پول را پرداخت می کنند تاخیری را مالک شود و به تملک خود در آورد. و باید در هر معامله‌ای شرایط خاص آن معامله رعایت شود.

برخی شرایط، به معامله کننده برمی‌گردد و برخی شرایط نیز ناظر به آن چیزی است که مورد معامله قرار می‌گید و آن چیزی که مد نظر است و در این رساله به آن پرداخته می‌شود، یکی از شرایط مورد معامله است و ان هم «شرط مالیت داشتنی » مورد معامله می‌باشد. چون مورد معامله ، ا زدو حالت خارج نیست، یا مال  ویا عمل است، چنانچه ماده 214 قانون مدنی مقرر میدارد:« مورد معامله باید مال یا عمل باشد که هر یک از متعاملین تعهد تسلیم یا ایفای آن را می‌کنند»        د ربیان این ماده باید گفت که: مورد معامله گاهی شیئی از اشیاء خارجی و ملمولن می‌باشد و گاهی فعلی از افعال می‌باشد در مورد اول اشیایی مانند خانه معینی، اتومبیل با اوصاف خاص، فرش با ابعاد و خصوصیات معین و غیره مدنظر مقابلین قار می‌گیرد. که شی‌ء مورد معامله می‌تواند بصورت کل فی‌الذّمه نیز، مورد معامله ودادوستد قرار گیرد.

در مورد دوم که مورد معامله انجام عمل یا خودداری از انجام عملی است نیز موارد و مصادیق متعدد دارد؛ آنجا که مورد معامله خودداری از انجام عمل خاص باشد، مانند عدم انتقال عین مستاجره به دیگری توسط مستاجره از نظر شرایط قانونی آنجا که مورد معامله شی‌ء است  با آنجا که مورد معامله معامله لازم است برای کار یاترک عمل مورد تعهد نیز لازم و ضروری است. یعنی همانگونه که شی‌ء مورد معامله داشتن را شرط لازم و حتمی مورد معامله بدانیم در جایی که شی‌ء خاص باید مورد معامله قرار گیرد و یا آنجایی که کار یا خودداری از انجام کار، مورد تعهّد است نیز باید مالیّت داشتهه باشد یعنی مالیّت آن بدین معناست که انجام کار و یا خودداری از انجام کارمعینی با توجه به نوع عمل و باتوجه به زمان انجام یا ترک آ» و قصد و غرض طرفین و سایر اوضاع و احوال حاکم برقرار داد، قابل تبدیل به پول باشد و بتوان از نظر اقتصادی آن را جزء دارائی واموال مشخص محسوب نمود. پس از لحاظ شرایط و ؟ کلی از قبیل معین بودن، مقدر بودن، منفعت عقلانی داشتنی، بین موردی که موضوع و مورد معامله شی‌ء معین است با مواردی که مورد تعهد و معامله انجام عمل یا خودداری از انجام عمل باشد.

تفاوتی ندارد، هرچندکه درتعهد به انتقال شی‌ء، چون به شرایط مال پرداخته می‌شود، از مشروع بودن موضوع تعهد سختی به میان نمی‌آید ؟ این وصف به کار شخص تعلق می‌گیرد نه  اموال[14].

دکتر لنگرودی نیز در تعریف موضوع معامله نوشته‌اند:«هرچه که متعلق تعهد عاقد یا متعاقدین باشد موضوع عقد است. مثلا در عقد بیع، موضوع عبارت است از: الف؛ تملیک وانتقال بیع به مشتری. ب: تملیک و انتقال ثمن به بایع. زیرا تعهد تملیک وانتقال مبیع را بایع می کنند وتعهد تملیک و انتقال ثمن را مشتری... پس مقصود از موضوع عقد اشیاء و اموال نسبت بلکه افعال و ترک افعال و انتقال و اسقاط موضوع عقد است... موضوع عقد رادر اصطلاحات فقه، معقود علیه نامیده ‌اند. در تعریف معقود علیه گفته‌اند: هرچه که ؟ و تحصیل آ» بوسیله عقد انجام شود، معقود علیه است[15]. »

بنابراین، از دیدگاه این اساتید موضوع معامله، عبارت از ماهیت حقوقی است، که طرفینی در مورد ایجاد آن توافق یا ترافی می‌نمایند. مورد تعهد نیز عبارت از امری است که در نتیجه توافق موضوع عقد، طرفینی به عهده می‌گیرند. مانند: تسلیم مال یا انجام کار و ترک آن.

پذیرش این تفکیک به راحتی امکان پذیر نیست. قابل تصور است که عقدی ایجاد شود بدون آنکه موجد تعهدی برای طرفینی باشد. مثلا هرگاه یک دستگاه تلویزیون متعلق به شخص در تصرف شخص دیگری باشدو در عین حال یک تخته فرش متعلق بهشخص اخیر، در تصرف اول، باشد و این دو، عقد معاوضه‌ای در مورد اموال مزبور منعقد نمایند که به موجب آن هر یک مالک چیزی که در تصرف دارد بشود، هیچگونه تعهدی برای متعاقدین در اثر این عقد بوجود نمی‌آید. زیرا معاوضه در این حالت تملیکی است و اثر آن تملیک عینی است نه ایجاد تعهد. بنابراین در مثال بالا، فرش و تلویزیون، موضوع معامله را تشکیل می‌دهد. بنظر میرسد آنچه اساتید نامبرده در تعریف موضوع معامله بیان داشته‌اند را بتوان به«ماهیت حقوقی» یا اثر قرارداد تعریف کرد. تعاریف این اساتید، از موضوع معامله را، می‌توان ناشی از عدم تفکیک مورد عقد تملیکی از مورد عقد عهدی دانست.

ماده 214 قانون مدنی مورد عقد عهدی را بیان نموده‌اند و از مورد عقد تملیکی نامی نبرده است. مورد عقد تملیکی، مال معین است که در حین عقد وجود دارد و مورد اتتقال قرار می‌گیرد. مال مزبور می‌تواند عین خارجی باشد مانند خانه یا منفعت آ». مورد عقد عهدی عبارت است از : انتقال مال، تسلیم مال به صاحبش، انجام عمل، یا ترک عمل. و مورد عقد عهدی عبارت است از انتقال مال، تسلیم مال به صاحبش، انجام عمل، یا ترک عمل. و مورد عقد تملیکی عبارت است از: مال معین یکه به دیگری انتقال داده می‌شود. معاملات معوّض دارای دو مورد است، یک یرا عوض و دیگری را معوض می‌گویند و هر یک د رمقابل یکدیگر قرار می‌گیرند و معاملات غیر معوّض دارای یک مورد است که موضوع تعهد یا انتقال است[16].

ولی هرگاه مورد معامله شی‌ء از اشیاء باشد نباید از چیزهایی باشد که شارع و قانونگذار مالّیت » را ملغی اعلام کرده‌اند. و اگر مورد معامله انجام عمل یا خودداری ا زانجام عمل باشد، عمل مزبور بایستی مشروع باشد و همیتی اندازه که شارع از انجام آن نهی نکرده باشد برای مشروع بودن کافی است.

نکته‌ای که یادآوری آ» بی‌فایده نیست، اینکه درماده 214 قانون مدنی مقرر گردیده است:« مورد معامله باید مال یا عملی باشد...» و در ماده 215 مقرر گردیده: « مورد معامله باید مالیّت داشته و...» هرگاه مورد معامله مالی باشد ماده 215 قانون مدنی معنایی نخواهد داشت و بیانی لغو و بیهوده است. برای پرهیز از این امر چاره‌ای جر آن نداریم که مال مذکور درماده 214 قانون مدنی را به معنای شی‌ء بگوئیم که چیزی که مورد معامله واقع می‌شود باید مالیّت و ارزشی مالی داشته و ؟ منفعت عقلانی باشد. که در بخش دوم بطور ؟ به آن پرداخته خواهد شد.

مبحث دوم: مال و رابطه آن با ملک، حق ومنفعت.

گفتار اول: تعریف:

الف: تعریف مال: از مال تعریف‌های گوناگونی شده است که به ذکر آنها می‌پردازیم:

  • تعریف لغوی مال: صاحب لسان‌العرب در تعریف مال می‌گوید:«المال: معروف ماملکته من جمیع الاشیاء والجمع اموال»[17].

یعنی کلمه مال معروف است  و عبارتست از آنچه که انسان از جمیع اشیاء مالک می‌شود، جمع آن اموال می‌باشد. ابن اثیر در مورد معنی این کلمه آورده:

«المال فی الاصل مایملک من الذعب و الفضه ثم اطلق علی کل مایقننی و یملک من الاعیان، و اکثر ما یطلق المال عند العرب علی الابل لاّنها کانت اکثر اموالهم »[18].

در ابتدا، به مقداری از طلا و نقره که انسان تحصیل می‌کرد مال گفته می‌شد، سپس برهر چیزی از اعیان که انسان را بی‌نیاز می‌کند و عملک می‌شود اطلاق گردید. و چون شتر اکثریت اموال عرب را تشکیل می داد بدین علت بیشترین چیزی که اطلاق می‌کرد، شتر بود. از این تعاریف لغوی، مشخص می‌شود که اولا مفهوم مال، مفهومی عرفی است و نیازی به تعریف ندارد و معنای آن واضح و روشن است. وچیزی را که مردم سال بدانند، لغت به خوبی فهمیده می‌شود که قابلیت تملک شرط مالیّت است و چیز مال تلقی می‌شود که بتوان آن را تملیک کرد.

ثالثا: بین مفهوم مال تلقی می‌شود از نظر مردم و عرف نیز مال محسوب می‌شود ولی بعضی چیزها که د رنزد مردم مالیّت دارند و عرف »ها را مال ممی‌داند، شرع مالیّت آنها را ساقط کرده است مثل شراب، مردارو...

  • تعریف اصطلاحی مال: متخصصصین هر رشته علاوه بر تعریف لغوی ارائه شده در هر موضوع، تعاریفی نیز از جانب خودارائه می‌دهند که این تعاریف، تعاریف اصطلاحی نامیده می‌شود در مورد مال نیز فقها و حقوقدانان تعاریفی بیان نموده‌اند که به بیان آنها می‌پردازیم:

در اصطلاح فقهی، مال چیزی است که اولاً حیازت آن میسر باشد یعنی قابل حیازت و‌ قابل تملک باشد. ثانیا: انسان بتواند از آن منتفع شود. شرظ اول را می توان قابلیت اختصاصی به شخصی یا ملت معینی نامید و شرط دوم را می توان مفید بودن گفت. یعنی شی­ء در صورتی عنوان مال را به خود میگیرد که بتواند به حال انسان مفید واقع شده، نیازی از نیازهای او را خواه مادی یا معنوی برآورده سازد[19]. از تطرفقه اسلامی شی­ء که نمی تواند نیازی از نیازهای انسان را برآورده سازد مبادله و معادله آن ممنوع است و همچنین در بحث از شرایط مبیع (در کتاب مبیع) از متمول بودن مبیع صحبت به میان آورده اند.[20]

آیت الله خوئی (ره) نیز در معنای مال بیان می دارد: «مال عبارت است از، چیزی که به ازای آن بذل میکنند و نوعاً به آن رغبت دارند».[21] صاحب مفتاح الکرامه در تعریف مال چنین بیان می دارد: «المال مایبذل فی مقابله المال».[22]. مال عبارت از آنچه که در مقابل آن چیز با ارزش بدهند.

همچنین در کتاب الحدم الشرعیه الاعمال الطبیه در مورد تعریف مال آمده :« فقها تعاریف متعددی از مال کرده اند که همه آنها حول این مطلب است که، انتقاع به آن در وقت، جایز باشد؛ و در تحت حیازت واقع شود؛ و مردم بواسطة آن متمّول شوند یعنی در بازار قیمت داشته باشد و تلف آن ضمان داشته باشد.»[23]

3- تعریف مال از نظر حقوق : مال آن چیزی است که  مورد استفاده باشد و ارزش مبادله اقتصادی و داد و ستد را داشته باشد، و لازم پشت، که مادی و ملموس باشد بلکه حقوقی نیز که دارای ارزشی اقتصادی و مالی است، جزء اموال بشمار می آید.[24]

دکتر کاتوزیان نیز در تعریف حقوقی مال بیان می دارند: به چیزی مال گفته می شود که دارای دو شرط اساسی باشد: 1- مفید باشد ونیاز ما را برآورده کند خواه آن نیاز مادی؛ یا اینکه معنوی باشد. 2- قابل اختصاص یافتنی به شخص یا ملّت معینی باشد و اشیائی مانند دریاهای آزاد و خورشید و هوا هر چند از ضرورتی تربیتی نیازهای زندگی می باشد، امّاچون هیچ کس نمی تواند درمورد آنها ادعای مالکیت انحصاری نماید مال به حساب نمی آید. در زمانهای قدیم فقط به کالاههای مادی، اطلاق مال می شد ولی امروزه با پیشرفت تکنولوژی و علوم و فنون تمامی عناصر از جمله زمینی و مطالبات و حقوق مال و حق اختراع و سرقفلی نیز در زمرة مال محسوب می گردد.[25]

دکتر لنگرودی در تعریف مال بیان م دارد که: در قانون مدنی و سایر قاونینی ایران از مال تعریفی به عمل نیامده است. و ما شدیداً نیاز به تعریف مال داریم، چون اگر دادگاه حکمی صادر نماید و برای حکم صادره اجرائیه صادر نماید و مجریان به دنبال اموال محکوم علیه بروند و از محکوم علیه جزء سرقفل مالی بدست نیاید، و محکوم له هم تقاضای بازداشت سرقفل را بنماید؛ در اینجا مأمور اجرا ممکن است دچار تردید شود که آیا سرقفلی واقعاً مال محسوب می گردد تا قابل بازداشت باشد و همین مشکل ممکن است در خصوص اجرائیه های ثبتی، مالیات و شهرداری هم پیش آید.[26]

بنابراین، با توجه به تعاریف ارائه شده، حساسیت شناخت و مفهوم مال آشکار تر و قابل لمس تر می گردد.

 

گفتار دوم : رابطه مال باملک

ب- تعریف ملک : ملک یا ملکت دلالت بر قوت و اقتدار شخصی در چیزی دارد [27] قبلاً در تعریف مال گفته شد: وجود در عنصرف (برآوردن نیاز و مورد حاجت بودن و قابلیت اختصاص) لازم است. هر وقت چیزی عنوان مالیّت پیدا کرد، رابطه اعتباری بین مال و شخص را ملکیت می گویند.[28]

همچنین ملک عبارتست از حکم قانون در عینی و متفعت که به دارنده ملک، حق می دهد که از مملوک (یعنی متعلق حق مالکیتمانند خانه و سایر اشیاء) بهره ببرد یا آن را مورد معاوضه، قرار دهد؛ و یا حقّ قانون انسان در استفاده ازاعیان یا منافع و یا در معاوضه اعیان یا منافع. [29] بنابراین، با ملاحظه این دو تعریفی که از ملک بعمل آمده، آشکار می گردد که هر دو تعریف ناقص است چون مالک مطالبات و مالک ادبی و هنری را شامل نمی شود.

پس در تعرف ملک می توان گفت : اولاً، اختصاصی به غیر منقول ندارد (ماده 29 قانون مدنی) ثانیاً، اختصاص فعلی اشیاء (خواه مال، شلخواه زد)، به شخص یا اشخاص معین را بیان می کند. بنابراین رابطه مال و ملک، به صورت عموم و خصوص من وجه است. یعنی امکان دارد مال، ملک کسی نباشد مانند حق اختراع پس از گذشت مدت معینی و یا ملک ممکن است که مال نباشد، مانند: آلبوم عکس خانوادگی. و یا اینکه چیزی هم مال باشد و هم ملک مانند، اتومبیل یا منزل متعلق به شخص.[30]

ماده 841 قانون مدنی مقرر میدارد:«مدحی به باید ملک مدحی باشد و وصیت به مال غیر ولو با اجازه مالک ، باطل است». در توضیح این ماده بیان دارند که: مفهوم ملک و مال در این ماده به هم ریخته است و مقنن متوجه نیست چه می گوید. و باید به جای مال در این ماده ملک بگذارد چون وصیت از تبرعات است و درتبرعات هم مالیت شرط نمی باشد همچنانکه وصیت به آلبوم عکس خانوادگی که مصالح اولیه آن هم فاقد ارزشی باشد درست است.[31]

همچنین در این رابطه بیان می شود که، درهر عقد باید جهت مالیتی باشد و اگر مالیت نداشته، شد آن عقد صحیح نمی باشد چنانکه در ماده 215 قانون مدنی مقر شده است:«مورد معامله باید مالیت داشته باشد...» و مال احضی از ملک می باشد وچون ملک چیزی است که انسان، بر آن سلطه و تسلط داشته باشد بتواند آن را تملک و یا سقرفاتی در آن بنماید. برای مثال: یک دانه گندم و پوست گردو از چیزهای کوچک و محقّر مملوک هستند و اتصرف در آنها و یا سکف نمودن آنها بدون اجازه مالک جایز نمی باشد و همین اشیاء محقر و کوچک آن بیان شد را، در عقد بیع نمی توان عوض قرارداد چچون عرف و عادت، حاضر نیست برای یک دانه گندم یا پوست گردو عوض و یا چیزی بدهد. ولی، در عقودی مانند هبه، که نوعاً مجانی هستند؛ عوض قراردادن موارد فوق فاقد اشکال می باشد. پس، نتیجه می گیریم که هر عینیکه ارزش مالی داشته باشد می شود آن را ثمن مبیع قرار داد مگر آنکه منع قانونی داشته باشد. چون با بررسی و دقّت در ماده 215 قانون مدنی پی خواهیم برد کهقانونگذار صرفاً بان نکرده است که مورد معامله فقط مالیت داشته باشدریال بلکه، در ادامه ماده قید شده است که، باید منفعت عقلایی و مشروع هم داشنه باشد. پس هر عینی و یا مال را که مالیّت داشته باشد می شود ثمن مبیع قرا داد به شرطی که قانون آن رافع نکرده باشد.[32] اگر بخواهیم مطالب بالا را جمع کنیم و یک نتیجه گیرینمائین در تفاوت مال و ملک باید بگوئیم که اولا: اشیایی وجود دارند که ملکهستند ولی عقلاً آن ها را نمی دانند و ارزشی هم برا آنها قائل نیستند مانند یک دانه گندم که به تنهایی ارزشی ندارد ولی ملک مالک محسوب می شود و تحت قدرت و سیطره مالک می باشد و هر نوع تصرفی در آن می تواند بکند. اما، مال مثبت و مالیّت ندارد. چون بعلت حقارت، عقلاً آن را اعتبار نمی کند و آن را شایسته داد و ستد نمی دانند و اگر کسی چیزی در برابر آن بدهد، عقلاء عمل او را نشان اشفه، خرداری، می دانند.

 
منابع

[1] -  مهدی، شهیدی، حقوق مدنی 6، انتشارات مجد،چاپ دوم، سال 1383، ص13

[2] - سید حسن امامی ، حقوق مدنی، انتشارات کتاب فروشی اسلامیه، سال 1364 ، جلد1، صص 417-416

[3] -  محمد، عبده بروجردی- حقوق مدنی، انتشارات طه- چاپ اول، سال 1380 ص 159

[4] - ناصر کاتوزیان، حقوق مدنی(عقود معین1)، بهمن برنا، چاپ هفتم، سال 1378

[5] -  ناصر، کاتوزیان، اموال و مالکیت، نشر دادگستر، چاپ اول، سال 1376،ص35

[6] -  محمد جعفر، جعفری لنگرودی، حقوق اموال، گنج دانش، چاپ پنجم، سال 1380، ص87.

[7] -  سید علی، حائری شاه باغ، شرح قانون مدنی، گنج دانش، چاپ اول، سال 1376، ص354

[8] -  ناصر کاتوزیان، حقوق مدنی قواعد عمومی قرار دادها، انتشارات بهشهر سال 1365، جلد2 ،ص173

[9] -  ناصر کاتوزیان، اموال و مالکیت، ص 36.

[10] -  سید علی ، شاه باغ، پیشینی، صص، 349-348.

[11] -  ناصر کاتوزیان، قواعد عهدی قراردادها، جلد2 ، ص 172.

[12] -  ناصر کاتوزیان ، اموال و مالکیت، ص 37.

[13] -  دکتر  ناصر کاتوزیان،  قواعد عمومی قرار دادها، جلد1- صص 121-119.

[14] -  ناصر، کاتوزیان، قواعد عمومی قراردادها، جلد2 ، ص 193.

[15] -  محمد خبر، خبری لنگرودی، مقاله«کلیات عقود» مجلسه  حقوق، دادگستری، شماره 15، اسفند 1355.

[16] - سید حسن امامی«حقوق مدنی» جلد1، ص 209.

[17] -  جمال‌الدین، محمد بن مکرم ابن منظور مصری، لسان العرب، بیروت، دار حادر، جلد11، ص 635.

[18] محمد الجزری ابن ایثر، النهایه فی غریب الحدیث والاثر، چاپ چهارم .قح، اسماعیلیان. سال 1364،جلد 4، ص 373.

[19] - احمد، ابراهیم یک، المعاملات الشرعیه المالیه، مصر چایخانه نصر، 1936 میلادی، ص 5.

[20] - سید روح الله، امام خمینی، کتاب البیع، مؤسسه اسماعیلیان، چاپ چهارم، سال 1368، جلد 3، ص 1.

[21] - محمد علی، توحیدی، مصباح القفاقه (مقررات درسی خارج آیه الله خوئی)، قم، مؤسسه انصاریان، جلد 2، ص 3.

[22] - سید محمد جواد، حسینی عامل،‌مقاح الکرام، جلد 4، جلد 4، ص 222.

[23] - احمد، شرف الدین، الاحکام الشرعیه لاعمال الطبیعه، کویت 1983، ص 94.

[24] - سید حسینی، صفایی، حقوق مدنی، اشخاص و اموال، شابک، چاپ چهارم، سال 1384، جلد 1، ص 123.

[25] - ناصر کاتوزیان، اموال و مالکیت، صص 10-9.

[26] - محمد جعفر، جعفری لنگرودی، پیشین، ص 34.

[27] - احمد، بن فارسی بن زکریا، معجم مقاییس الغته.

[28] - ناصر، کاتوزیان، قواعد عمومی قراردادها، جلد 2، ص 162.

[29] - الفروق، قرانی، جلد 3، صص 209-208 به نقل از کتاب اموال و مالک دکتر لنگرودی ص 94.

[30] - محمد جعفر، جعفری لنگرودی، پیشین، ص 45.

[31] - ناصر کاتوزیان، حقوق مدنی (وصیت) صفحات 200-198-52.

[32] - محمد، عبده بروجردی، پیشین، صص 115-114.

این فقط قسمتی از متن مقاله است . جهت دریافت کل متن مقاله ، لطفا آن را خریداری نمایید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله کامل در مورد بررسی مفاهیم بیع مورد معامله