اختصاصی از
فی ژوو دانلود مقاله رابطه هماهنگی استراتژیک بین استراتژی سطح کسبوکار و استراتژی ... دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .
دانلود مقاله رابطه هماهنگی استراتژیک بین استراتژی سطح کسبوکار و استراتژی بازاریابی با عملکرد سازمانی : پژوهشی در باره شرکت های دارویی ایران*
رابطه هماهنگی استراتژیک بین استراتژی سطح کسبوکار و استراتژی بازاریابی با عملکرد سازمانی : پژوهشی در باره شرکت های دارویی ایران*
Title: Relationship between business and marketing strategies fit and organizational Performance: one study about Iranian drug companies.
چکیده
مقاله حاضر برمبنای نظریه نقاط مرجع استراتژیک(SRP's)الگویی را جهت هماهنگی بین استراتژی بازاریابی و استراتژی سطح کسب و کار ارائه می دهد. در ادبیات تئوریهای مدیریت میتوان سه نوع الگو هماهنگی را شناسایی کرد: الگوعقلایی، الگو طبیعی و الگوی همه جانبه (برمبنای SRP's). این مقاله بعد از مقایسه سه الگوی فوق، الگوی همه جانبه را برای برقراری هماهنگی استراتژیک ارائه می دهد. مقاله بعد از مروری بر مبانی فلسفی و منطقی نقاط مرجع استراتژیک در تئوریهای مدیریت دو نقطه مرجع را به عنوان نقاط مرجع اعلم شناسایی میکند که عبارتند از: میزان کنترل (کم یا شدید) و کانون توجه ( داخلی یا خارجی). برمبنای نقاط مرجع استراتژیک استراتژی های بازاریابی و استراتژیهای سطح کسبوکار گونهشناسی میشوند و سپس رابطه بین گونههای مختلف استراتژیهای مذکور بررسی می شود. جامعه آماری تحقیق صنعت دارویی کشور و نمونه آماری شرکتهای زیر مجموعه هولدینگ دارویی تامین(TPICO)میباشد..نتایج تحقیق نشان میدهد که بین استراتژی بازاریابی مرحله ورود به بازار با استراتژی فرصتجو،استراتژی بازاریابی بازار درحال رشد با استراتژی تحلیلگر، استراتژی بازاریابی بازار بالغ با استراتژی مدافع تمایزطلب و استراتژی بازاریابی بازار در حال افول با استراتژی مدافع کمهزینه بر مبنای نقاط مرجع استراتژیک هماهنگی وجود دارد و در این حالت عملکرد بهتری نسبت به سایر حالتها مشاهده میشود.
واژه های کلیدی: استراتژی بازاریابی ، استراتژی سطح کسب وکار، هماهنگی استراتژیک ، نقاط مرجع استراتژیک ، عملکرد ، چرخه حیات محصول .
مقدمه
بررسی دیدگاه صاحبنظران مدیریت استراتژیک نشان میدهد که هر کدام از آنها از زاویه یکی از نگرشهای علمی، کمّی و فرایندی به مدیریت استراتژیک میپردازند. عدّهای چارچوب مدیریت استراتژیک را براساس الگوی «تصمیمگیری محدود» که در حوزة «نگرش علمی» قرار میگیرد بیان میکنند ( هانگر و ویلن ، 2001)، عدّهای مدیریت استراتژیک را از زاویه «مدلهای کمّی» بیان کردهاند (رو، میسون و دیکل ، 1994)، عدّهای به مدیریت استراتژیک از زاویه «نگرش فرایندی» نگاه کردند (دیوید ، 2001؛ هریسون و جان ، ترجمه 1380؛ جانسون و شولز 2002، هیل و جونز 1992). ضمن این که در اکثر الگوهای مدیریت استراتژیک، بررسی شرایط محیط خارجی و داخلی (نگرش اقتضایی) و تعامل بین عناصر سازمانی در جهت تطابق با محیط (نگرش سیستمی) بیان شدهاند. این مطلب نشان میدهد که نگرش استراتژیک موضوع جدیدی علاوه بر سه نگرش اولیه بیان نمیکند. بنابراین ضابطة جدا کردن نگرش استراتژیک به عنوان نگرش دیگر چیست؟ آیا این ضابطه بلندمدت یا کوتاه مدت بودن؛ توجه به محیط خارجی داشتن؛ کلان یا خرد بودن؛ کلی و جزئی بودن؛ و یا اجمالی و تفصیلی بودن است؟ بررسی نگرشهای قبلی نشان میدهد که این ضوابط، ضابطه مناسبی را برای جدا کردن نگرش استراتژیک ارائه نمیکند بلکه ضابطه اصلی این است که «نگرش استراتژیک کلیه مباحث مطرح شده در مدیریت و یا هر علمی را در دو سطح استراتژیک و عملیاتی مطرح میکند». یعنی ضابطه اصلی «سطحبندیکردن موضوعات» توسط نگرش استراتژیک است (اعرابی، 1385). در سطح استراتژیک مسائل به صورت ذهنی، مفهومی، نظری (تئوریک) و کیفی بیان میشوند ولی در سطح عملیاتی مسائل به صورت عینی، عملیاتی، عملی و کمّی عنوان میشوند. مسائل ذهنی یک ذهنیت روشن قبل از عمل میدهند و یک نتیجه نظری یا مفهومی ارائه میکنند که مبنای عملی (عملیاتی شدن) قرار میگیرد و استراتژی «جهتگیری کلی حرکت سازمان جهت میل به طرف وضعیت مطلوب در سطح ذهنی و مفهومی» میباشد ( اعرابی 1370 :26). بیشتر سازمانها به جای اتخاذ یک استراتژی جامع و واحد، از مجموعهای از استراتژیهای مرتبط استفاده میکنند، که هر یک در سطوح مختلفی از شرکت طراحی میشوند. سه سطح مهم استراتژی در بیشتر سازمانهای بزرگ چند محصوله عبارتند از: (1) استراتژی بنگاه ، (2) استراتژی کسب و کار (تجاری) و (3) استراتژی کارکردی (وظیفهای) که بر روی یک محصول- بازار خاص متمرکز شدهاند (مانند واکر و همکاران 2003، ویلن و هانگر 1992، هکس و مجلوف 1996، جانسون و شولز 2002، تامپسون 1993، هیل و جونز 1992). هر استراتژی علاوه بر پاسخگویی به شرایط محیطی، با استراتژیهای سطوح دیگر و نیز با نقاط قوت و شایستگیهای رقابتی واحد تجاری مربوط و با سطح شرکت به عنوان یک مجموعه واحد هماهنگ میباشد (واکر و همکاران، 2003: 10-9). هر یک از سطوح استراتژی با سایر سطوح استراتژی تعامل نزدیک و هماهنگی دارد و اگر کل شرکت بخواهد موفق شود باید این سه سطح یکپارچه باشند.سؤال اصلی این است که چگونه میتوان هماهنگیهای فوق را برقرار نمود؟ تحقیقات کاربردی و بنیادی برای پاسخگویی به این سؤال، حوزه جدید و نوپایی شامل مفاهیم، تئوریها و الگوهای مدیریت استراتژیک را به وجود آورده است. الگوهای مطرح شده را میتوان در سه گروه دستهبندی کرد: الگوهای عقلایی ، الگوهای طبیعی ، الگوهای همه جانبه(برمبنای SRP's).
مبانی نظری
الگوهای عقلایی تدوین استراتژی بازاریابی
براساس نگرش برنامهریزی عقلایی (منطقی) بین استراتژی سطح سازمان و استراتژیهای سطوح پایینتر، یک رابطة یک طرفه و از بالا به پایین وجود دارد و استراتژی سطوح پایینتر براساس استراتژی سطح سازمان (اگرچه نه به صورت کامل) قرار دارند به این معنی که هدفها، استراتژیها و سیاستهای سطوح پایینتر در جهت سازگاری با هدفهای سازمان تدوین میشوند. استراتژیای که از این دیدگاه مورد توجه قرار میگیرد، آبشاری است که از بالا فرو میریزد و در فرایند تدوین استراتژی در سطح سازمان به نیازهای سازمان توجه میشود و آنها را معرفی میکند (بامبرگر ، ترجمه 1381: 38-36).
الگوهای عقلایی در صورتی قابل اجراء هستند که استراتژی سازمان، به صورت آماده و از قبل تهیه شده باشد. البته در این صورت، هرگونه اشتباه و انحراف در فرایند تدوین استراتژی سازمان عیناً به استراتژی بازاریابی نیز سرایت مینماید. از جمله الگوهای عقلایی تدوین استراتژی های بازاریابی می توان به مورد زیر اشاره کرد: 1- الگوی واکر و روکرت (1987)،2-اسلاتر و اُولسون (2001) ،3- الگوی فیلیپ کاتلر ( 2004).
الگوهای طبیعی تدوین استراتژی بازاریابی
با وجود اینکه نظریهپردازان سیستمهای عقلایی، سازمانها را مرکب از اجزایی میدانند که طبق برنامه و در جهت هدفهای خاص گرد آمدهاند، ولی طرفداران سیستم طبیعی معتقدند، سازمانها را نمیتوان صرفاً تنها ابزار حصول به هدفهای مشخص دانست بلکه آنها متشکل از گروههای اجتماعی هستند که میکوشند خود را با شرایط ویژهای که در آن به سر میبرند وفق داده و حفظ کنند (اسکات ، ترجمه 1382: 80-79). برای تدوین استراتژیهای واحدهای کارکردی (مانند بازاریابی) در الگوهای طبیعی یا دایرهای علاوه بر استراتژی سطوح بالاتر، عوامل موقعیتی نیز تأثیرگذارند.
واکر و همکاران (2003)، ویلسون و گیلیگان (2005)، مولینز و همکاران (2005)، کریونس (2000)، پراکتر (2000)، سادهارشان (1995)، و مک دانیل و کولاری (1987) صاحبنظرانی هستند که الگوهای ارائه شده توسط آنها برای اتخاذ استراتژی بازاریابی از نوع الگوهای طبیعی هستند.
الگوهای همه جانبه تدوین استراتژی بازاریابی: کاربرد نظریه نقاط مرجع استراتژیک
شوهام و فیگن بام (1999) نشان دادند که رفتار انتخاب استراتژیک استراتژیهای بازاریابی براساس توازن بین رفتار ریسک گریزی و ریسک پذیری میباشد و این رفتار برمبنای نقاط مرجع استراتژیک بازاریابی شکل میگیرد. آنها پارادیم توسعه استراتژیهای رقابتی بازاریابی برمبنای نظریه نقاط مرجع استراتژیک (SRP's) را به عنوان پارادیم نوین در حوزه الگوهای تدوین استراتژی بازاریابی مطرح میکنند. نقطه مرجع، محل یا نقطهای است که تمام اندازهگیریها و انتخابها در مقایسه با آن سنجیده میشود (اسکافی، 1384 : 35) و نقاط مرجع استراتژیک به عنوان هدفها و نقاط ارجاع هستند که مدیران از آنها در ارزیابی گزینهها، اتخاذ تصمیمات استراتژیک و در مخابره کردن اولویتهای سازمانی به افرادی کلیدی سیستمشان استفاده میکنند (بامبرگر و فیگن بام، 1996 : 927). سازمان نقاط مرجع استراتژیک را در جهت دستیابی به هماهنگی استراتژیک و یا انجام اقدامات و عملیاتهای مناسب انتخاب می نماید (فیگن بام و همکاران، 1996: 220) به عبارت دیگر، نقاط مرجع استراتژیک، نقاطی برای هماهنگی هستند و اگر همه عناصر و سیستمهای سازمان خود را با آن هماهنگ نمایند یک هماهنگی همه جانبه به وجود میآید (اعرابی، 1385).
در مبانی فلسفی نقاط مرجع استراتژیک در تئوریهای مدیریت طبقهبندی ارائه شده توسط بورل و مورگان (1979) بهترین و قابل استفادهترین طبقهبندی در تئوریهای اجتماعی میباشد (کلارک ،1382: 39). ادعای محوری آنها این است که «تمام نظریههای سازمان بر فلسفهای از علم و نظریهای از جامعه مبتنی است» و بدین ترتیب دو دسته پیش فرض فلسفی را به عنوان نقاط مرجع معرفی میکنند که عبارتند از: (1) پیشفرضهایی دربارة ماهیت علوم اجتماعی (که بُعد عینی / ذهنی حاصل میشود) و (2) پیشفرضهایی دربارة ماهیت جامعه (که بُعد نظم دهی / تغییر بنیادی حاصل میشود). در این تحقیق دو بُعد فوق به عنوان SRP در مبانی فلسفی تئوریهای مدیریت در نظر گرفته شده است.
درمبانی منطقی نقاط مرجع استراتژیک در تئوریهای مدیریت سه دستهبندی معروف و رایج انجام شده است که عبارتند از: جمعبندی نظریههای غالب و سرآمدان نظریهپردازان در چهار دورة زمانی که توسط دبلیو ریچارد اسکات (1998) انجام شده است؛ چهار پارادایم برای تحلیل نظریههای اجتماعی که توسط بورل و مورگان (1979)؛ و الگوی اثربخشی و مجموعهای از ارزشها که توسط ریچارد اچ. هال (2001) ارائه شده اند. براساس نتایج به دست آمده از تحقیقات قبلی (اسکافی1384 ؛ باستان 1384؛ پیرمراد 1384؛ آرمان پور 1383؛ مورعی 1382) میتوان نتیجه گرفت که سه دیدگاه گفته شده در مبانی منطقی تئوریهای مدیریت (اسکات؛ بورل و مورگان؛ و هال) مترادف یکدیگر هستند و نقاط مرجع مورد استفاده آنها بر یکدیگر تطابق دارند. برای گونهشناسی الگوهای هر یک از سیستمها و زیر سیستمهای سازمان، باید از بین نقاط مرجع گفته شده «نقاط مرجع اعلم» را انتخاب نمود و سپس اقدام به گونهشناسی نمود. این موضوع در خصوص گونهشناسی استراتژیهای مختلف در هر یک از سطوح استراتژی نیز صادق است (اعرابی، 1385). در این تحقیق برای یافتن نقاط مرجع استراتژیک بازاریابی و نیز گونه شناسی استراتژی های سطح کسب وکار از نقاط مرجع براساس دیدگاه ریچارد اچ. هال یعنی دو بُعد توجه به داخل/خارج و میزان کنترل کم/شدید استفاده شده است(هال،ترجمه 1381 : 455).
گونهشناسی استراتژیهای بازاریابی براساس نقاط مرجع استراتژیک
تمرکز اصلی استراتژی بازاریابی بر روی تخصیص مناسب و هماهنگ نمودنِ منابع و فعالیتهای بازاریابی به منظور تأمین هدفهای شرکت از حیث یک محصول-بازار خاص میباشد. بنابراین، مسأله حیاتی مربوط به قلمروی استراتژی بازاریابی، عبارت است از تعیین بازار (های) هدف خاص برای یک خانوادة محصول یا یک
محصول خاص. سپس، شرکتها از طریق طراحی و اجرای برنامة مناسب عناصر آمیخته بازاریابی (اساساً چهار آمیخته محصول، قیمت، توزیع و ترویج) طبق نیازها و خواستههای مشتریان بالقوه در آن بازار هدف، به دنبال کسب مزیت رقابتی و ایجاد هم افزایی میباشند (واکر و همکاران، 2003 : 12).
نقاط مرجع استراتژیک بازاریابی
براساس دیدگاه واکر و همکاران، مدل چرخه حیات محصول، چارچوبی است که وقوع فرصتها و تهدیدها در بازار و صنعت را نشان میدهد و به این وسیله شرکتها بهتر میتوانند تغییر در هدف بازار استراتژیک محصول، تغییر در استراتژی آن و تغییر در برنامه بازاریابی شرکت را پیشبینی کنند (واکر و همکاران، 2003: 123). دو متغیر اصلی برای تشخیص مراحل چرخه حیات محصول «میزان رقابت (تعداد رقبا)» و «توجه به بازار فعلی یا جدید» میباشند (واکر و همکاران، 2003: 120؛ کاتلر، 1382: 400). این دو نقطه مرجع با الگوی اثربخشی ریچارد اچ. هال تطابق دارد(نمایش شماره 1).
گونهشناسی استراتژیهای سطح کسب و کار براساس نقاط مرجع استراتژیک
استراتژی سطح کسب و کار اشاره دارد به این که چگونه شرکتها در یک صنعت یا بازار به رقابت میپردازند (واکر و همکاران، 2003؛ اولسون، اسلاتر و هولت 2005؛ هانگر و ویلن 2001؛ اسلاتر و اولسون 2001؛ واراداراجان و کلارک 1994؛ واکر و روکرت 1987). دو چارچوب رایج و حاکم برای استراتژیهای کسب وکار عبارتند از گونهشناسی مایلز و اسنو که تمرکز دارد بر نرخ تمایل به تغییر محصول- بازار؛ و گونهشناسی پورتر که تمرکز دارد بر مشتریان و رقبا(همبریک 2003).
نمایش شماره 1-نقاط مرجع استراتژیک بازاریابی
نقاط مرجع استراتژیک بازاریابی توضیحات مراحل چرخه عمر محصول متناظر
SRP اول ـ میزان رقابت (میزان کنترل) زیاد تعداد رقبا زیاد، کنترل کم بر عوامل (انعطافپذیری)، محصولات متمایز رشد و بلوغ
کم تعداد رقبا اندک، کنترل شدید بر عوامل، محصولات استاندارد معرفی و افول
SRP دوم ـ محور تمرکز، داخل یا خارج بازارهای فعلی داخل حفظ بازار کنونی، حفظ سهم بازار فعلی، اشاره به کارایی سازمان دارد. بلوغ و افول
خارج کسب بازار جدید، افزایش سهم بازار، اشاره به اثربخشی سازمان دارد. معرفی و رشد
نمایش شماره 2- جانمایی مراحل چرخه عمر محصول در ماتریس نقاط مرجع استراتژیک
رشد بلوغ
معرفی افول
نمایش شماره 3- گونهشناسی استراتژیهای بازاریابی براساس نقاط مرجع استراتژیک*
استراتژیهای مرحله رشد: استراتژیهای مرحله بلوغ:
الف ـ برای شرکتهای پیشگام:
1 ـ استراتژی دژ یا دفاع از موقعیت،
2 ـ دفاع از طریق هجوم کاذب،
3 ـ مقابله، 4 ـ توسعه بازار،
5 ـ انقباض یا عقبنشینی استراتژیک
ب ـ برای شرکتهای پیرو:
1 ـ حمله مستقیم، 2 ـ جهش بلند،
3 ـ حمله از اطراف، 4 ـ محاصره،
5 ـ حمله چریکی الف ـ استراتژی حفظ سهم بازار
ب ـ استراتژیهای تمدید رشد فروش:
1 ـ استراتژی افزایش نفوذ،
2 ـ افزایش میزان استفاده،
3 ـ توسعه بازار
استراتژیهای مرحله ورود به بازار (معرفی): استراتژیهای مرحله افول:
1 ـ استراتژی نفوذ در بازار انبوه
2 ـ استراتژی نفوذ در بازار بسیار خاص
3 ـ ورود موقت به یک بازار و عقبنشینی سریع از آن 1 ـ استراتژی برداشت
2 ـ استراتژی حفظ
3 ـ استراتژی بازماندة سودآور
4 ـ استراتژی بازار بسیار خاص و کوچک
مایلز و اسنو (1978) یک چارچوب جامع توسعه دادند که تأکید دارند بر روشهای مختلفی که سازمانها قلمروی محصول - بازار خود را تعریف میکنند (مسائل کار آفرینانه )، و ساختارها و فرایندها را در جهت رسیدن به مزیت رقابتی در قلمروهای انتخاب شده شکل میدهند (مسائل ادارة سازمان و فنی ). مایلز و اسنو چهار گونه اصلی استراتژی شناسایی نمودند که چگونگی تأکید سازمانها بر این مسائل را نشان میدهند: (1) «فرصتجویان » که دائماً تلاش میکنند تا از فرصتهای بازار استفاده کنند و محصولات جدید عرضه نمایند، (2) «مدافعان » تلاش میکنند تا قسمتی از یک بازار کل را قبضه نمایند تا بتوانند مجموعهای از محصولات و مشتریان ثابت برای خودشان به دست آورند، (3) «تحلیلگران » که از طریق پیروی از فرصتجویان در قلمروهای محصول ـ بازار جدید و در عین حال محافظت از یک مجموعه از مشتریان و محصولات ثابت، در حد وسط بین فرصتجویان و مدافعان قرار میگیرند و (4)«منفعلان» که پاسخی خاص به مسائل کارآفرینانه نمیدهند و استراتژی تعریف شدة مشخصی ندارند.
در مقابل، پورتر ( 1985) میگوید که استراتژی کسب و کار باید به عنوان نتیجهای ناشی از روشهای شرکت برای خلق ارزش برای مشتری در مقایسه با رقبایش (تمایز یا حداقل هزینه) و یا ناشی از نحوة تعریف قلمرو بازار تحت پوشش (محدود و یا گسترده)، نگریسته شود. گونهشناسی مایکل پورتر برای رقابت با سایر رقبای موجود در یک صنعت دو استراتژی رقابتی عمومی را پیشنهاد میکند: هزینه کمتر و تمایز محصول. یک واحد تجاری میتواند یک بازار گسترده (هدفگیری بازار متوسط یا انبوه) یا یک بازار محدود (یک بخش خاص از بازار) را انتخاب کند. ترکیب این دو نوع بازار هدف با دو استراتژی رقابتی مذکور، به پیدایش چهار نوع استراتژی عمومی منجر میشود که عبارتند از: رهبری هزینهها ، تمایز ، تمرکز بر تمایز و تمرکز بر هزینه (هانگر و ویلن، 1381: 139-133).
واکر و روکرت (1987) نشان دادند که علیرغم تحقیقاتی که دو گونهشناسی مذکور را تقویت کردند هیچ یک از این دو روش به تنهایی کامل نیست. آنها نتایج مطالعات خود را به صورت تلفیقی از دو گونهشناسی فوق ارائه میدهند که عبارتند از: فرصتجویان، مدافعان کم هزینه و مدافعان تمایزطلب . در ادامة تحقیقات واکر و روکرت، پژوهشگران دیگری نیز به نقد و بررسی، و تلفیق دو گونه شناسی پورتر، و مایلز و اسنو در سطح استراتژی سطح کسب و کار پرداختند (اُولسون و همکاران 2005؛ دِساربو و همکاران 2005؛ واکر و همکاران2003؛ دِساربو و همکاران 2006؛ اسلاتر و اولسون 2000 و 2001؛ شورتل و زاجاک ، 1990) که نتایج تحقیقات آنها چهارگونه اصلی استراتژی کسبوکار را نشان میدهند: فرصت جو، تحلیلگر؛ مدافع کم هزینه؛ و مدافع تمایزطلب. نمایش شماره 4،گونه شناسی این چهار نوع استراتژی را برمبنایSRP's نشان می دهد.
نمایش شماره 4- جانمایی استراتژیهای سطح کسب و کار براساس نقاط مرجع استراتژیک
تحلیلگر
مدافع تمایزطلب
فرصتجو مدافع کمهزینه
نمایش شماره 5 چارچوب مفهومی تحقیق را نشان میدهد.دراین چارچوب،«هماهنگی استراتژیک بین استراتژی بازاریابی و استراتژی سطح کسب و کار» به عنوان متغیر مستقل؛«عملکرد سازمان» به عنوان متغیر وابسته ؛ «چرخه حیات محصول» به عنوان متغیر تعدیلکننده ؛ و «هماهنگی استراتژی بازاریابی با سایر واحدهای کارکردی»، «ساختار سازمانی»، «تکنولوژی» و «فرهنگ سازمانی» به عنوان متغیرهای کنترل میباشند. فرضیه های تحقیق براساس روابط بین متغیرهای موجود در چارچوب مفهومی تحقیق عبارتند از:
فرضیه اول ـ استراتژی بازاریابی نوع اول به شرط تناسب با چرخه حیات محصول با استراتژی کسب و کار نوع اول هماهنگتر است و این هماهنگی عملکرد را بهبود میبخشد.
فرضیه دوم ـ استراتژی بازاریابی نوع اول به شرط تناسب با چرخه حیات محصول با استراتژی کسب و کار نوع دوم هماهنگتر است و این هماهنگی عملکرد را بهبود میبخشد.
.
نمایش شماره5 - چارچوب مفهومی تحقیق
مرحله رشد مرحله بلوغ
مرحله معرفی مرحله افول
2- تحلیل گر 3- مدافع تمایز طلب
1 – فرصت جو 4 – مدافع کم هزینه
2- استراتژیهای بازار در حال رشد 3- استراتژیهای بازار بالغ
1- استراتژیهای مرحله ورود به بازار 4 – استراتژیهای بازار در حال افول
فرضیه سوم ـ استراتژی بازاریابی نوع اول به شرط تناسب با چرخه حیات محصول با استراتژی کسب و کار نوع سوم هماهنگتر است و این هماهنگی عملکرد را بهبود میبخشد
فرضیه چهارم ـ استراتژی بازاریابی نوع اول به شرط تناسب با چرخه حیات محصول با استراتژی کسب و کار نوع چهارم هماهنگتر است و این هماهنگی عملکرد را بهبود میبخشد.
فرضیه پنجم ـ استراتژی بازاریابی نوع دوم به شرط تناسب با چرخه حیات محصول با استراتژی کسب و کار نوع اول هماهنگتر است و این هماهنگی عملکرد را بهبود میبخشد.
فرضیه ششم ـ استراتژی بازاریابی نوع دوم به شرط تناسب با چرخه حیات محصول با استراتژی کسب و کار نوع دوم هماهنگتر است و این هماهنگی عملکرد را بهبود میبخشد.
فرضیه هفتم ـ استراتژی بازاریابی نوع دوم به شرط تناسب با چرخه حیات محصول با استراتژی کسب و کار نوع سوم هماهنگتر است و این هماهنگی عملکرد را بهبود میبخشد.
فرضیه هشتم ـ استراتژی بازاریابی نوع دوم به شرط تناسب با چرخه حیات محصول با استراتژی کسب و کار نوع چهارم هماهنگتر است و این هماهنگی عملکرد را بهبود میبخشد.
فرضیه نهم ـ استراتژی بازاریابی نوع سوم به شرط تناسب با چرخه حیات محصول با استراتژی کسب و کار نوع اول هماهنگتر است و این هماهنگی عملکرد را بهبود میبخشد.
فرضیه دهم ـ استراتژی بازاریابی نوع سوم به شرط تناسب با چرخه حیات محصول با استراتژی کسب و کار نوع دوم هماهنگتر است و این هماهنگی عملکرد را بهبود میبخشد.
فرضیه یازدهم ـ استراتژی بازاریابی نوع سوم به شرط تناسب با چرخه حیات محصول با استراتژی کسب و کار نوع سوم هماهنگتر است و این هماهنگی عملکرد را بهبود میبخشد.
فرضیه دوازدهم ـ استراتژی بازاریابی نوع سوم به شرط تناسب با چرخه حیات محصول با استراتژی کسب و کار نوع چهارم هماهنگتر است و این هماهنگی عملکرد را بهبود میبخشد.
فرضیه سیزدهم ـ استراتژی بازاریابی نوع چهارم به شرط تناسب با چرخه حیات محصول با استراتژی کسب و کار نوع اول هماهنگتر است و این هماهنگی عملکرد را بهبود میبخشد.
فرضیه چهاردهم ـ استراتژی بازاریابی نوع چهارم به شرط تناسب با چرخه حیات محصول با استراتژی کسب و کار نوع دوم هماهنگتر است و این هماهنگی عملکرد را بهبود میبخشد.
فرضیه پانزدهم ـ استراتژی بازاریابی نوع چهارم به شرط تناسب با چرخه حیات محصول با استراتژی کسب و کار نوع سوم هماهنگتر است و این هماهنگی عملکرد را بهبود میبخشد.
فرضیه شانزدهم ـ استراتژی بازاریابی نوع چهارم به شرط تناسب با چرخه حیات محصول با استراتژی کسب و کار نوع چهارم هماهنگتر است و این هماهنگی عملکرد را بهبود میبخشد.
طرح تحقیق
روش شناسی تحقیق
این تحقیق برمبنای نتیجه یک تحقیق کاربردی ، برمبنای هدف یک تحقیق تبیینی وبرمبنای نوع دادهها یک تحقیق کمّی-کیفی است. قلمرو زمانی انجام تحقیق از خردادماه لغایت اسفند ماه سال 1385 میباشد. همچنین محدوده زمانی جمعآوری دادهها نیزهمین فاصله زمانی است. جامعه آماری این تحقیق عبارت است از کلیه شرکتهای فعال در صنایع دارویی کشور (اعم از شرکتهای تولیدکننده و صنایع وابسته). براساس آمار واحد تحقیقات ماهنامه اقتصاد ایران در سال 1385 تعداد 62 شرکت تولیدکننده و توزیع کننده در صنعت دارویی کشور فعالیت میکنند (ماهنامه اقتصاد ایران، شماره 9، 1385: 9).در این تحقیق از روش نمونه گیری غیراحتمالی قضاوتی استفاده شده است. معتبرترین شکل استفاده از نمونه برداری قضاوتی، در جمعآوری عقاید متخصصان است (ونوس و همکاران، 1375: 180). به دلیل تخصصی بودن موضوع تحقیق و نیز نیاز به اطلاعات دقیق و کامل، لازم بود شرکتهایی که به عنوان نمونه آماری انتخاب میشوند شرکتهایی باشند که با مباحث مدیریت استراتژیک آشنا بوده و آن را به اجرا در آورده باشند و از طرف دیگر اطلاعات مورد نیاز برای تحقیق را در اختیار داشته باشند. به همین دلیل شرکتهای فعال در یک هولدینگ به نام شرکت سرمایهگذاری دارویی تأمین (سهامی خاص) وابسته به شرکت سرمایهگذاری تأمین اجتماعی (شستا) به عنوان نمونه آماری انتخاب شدهاند. این هولدینگ دارای 24 شرکت میباشد که41درصد از بازار دارویی کشور را در اختیار دارند. 12 شرکت از این 24 شرکت در بورس اوراق بهادار تهران عضویت دارند. شرکتهای این هولدینگ در زمینه تولید، توزیع و تهیه دارو ، مواد اولیه دارو، ارائه خدمات بازرگانی (مانند صادرات و واردات مرتبط با صنعت دارویی) و تولید لوازم مصرفی پزشکی فعالیت میکنند.
اندازه گیری متغیرها
تعیین استراتژی سطح کسب و کار. برای اندازهگیری نوع استراتژی سطح کسب و کار که هر یک از شرکتهای نمونه آماری در دو سال گذشته آن را انتخاب نمودهاند از پرسشنامه استاندارد اُولسون، اسلاتر و هولت (2005) استفاده شده است. رویکرد استفاده شده در این پرسشنامه استفاده از سؤالات دستهبندی شده در یک پاراگراف برای هر استراتژی میباشد (جیمز و هاتن ، 1995).
تعیین استراتژی بازاریابی. برای تعیین نوع استراتژی بازاریابی از پرسشنامه محقق ساخته و برمبنای دستهبندی استراتژیهای بازاریابی توسط واکر و همکاران (2003) استفاده شده است.
روایی (اعتبار) و پایایی (قابلیت اعتماد) پرسشنامههای فوق. در این تحقیق، اگرچه پرسشنامه استراتژی سطح کسب و کار یک پرسشنامه استاندارد میباشد ولی مجدداً روایی (اعتبار) آن مورد بررسی قرار گرفت. هم برای پرسشنامه شناسایی استراتژی سطح کسب و کار و هم برای پرسشنامه شناسایی استراتژی بازاریابی از روش اعتبار محتوا استفاده شده است. دلیل انتخاب این روش در جهت پاسخگویی به دو سؤال زیر بوده است: (1) کلمات، واژهها، اصطلاحات و عبارات استفاده شده در سؤالات طوری انتخاب شده باشند که از آنها استراتژی مورد استفاده استنباط شود و (2) این واژهها، کلمات و عبارات برای افرادی که میخواهند به سؤالات پرسشنامه پاسخ دهند قابل فهم بوده و درک یکسانی از آن سؤالات داشته باشند. در این تحقیق برای اجرای روش اعتبار محتوا از دو شیوة زیر استفاده شده است:1 ـ شیوه توافق داوران (متخصصین): بدین منظور از نظرات اساتید راهنما و مشاور و نیز متخصصان صنعت دارویی در شرکت سرمایهگذاری دارویی تأمین استفاده گردید؛2 ـ مطالعه پرسشنامههای مشابه در مقالات و کتب مربوط.
از آنجا که پرسشنامههای تحقیق دارای طیف نیستند و دارای گزینههایی هستند که پاسخگو باید برای پاسخگویی از بین آنها یک یا چند گزینه را انتخاب نماید، روش آزمون ـ آزمون مجدد(روش اجرای دوباره) روش مناسبی برای سنجش پایایی آنها میباشد.
برای شناسایی استراتژی سطح کسب و کار از پرسشنامه استانداردی شدهاست که پایایی آن در تحقیقهای قبلی محرز شده است وتنها پایایی پرسشنامه شناسایی استراتژی بازاریابی در این تحقیق بررسی شده است. برای این منظور 30 محصول ـ بازار به صورت تصادفی انتخاب شد و در مرحله تست مقدماتی، پرسشنامههای آنها در اختیار مدیران مربوط قرار گرفت و سپس در مرحله جمع آوری دادهها نیز برای همان 30 محصول ـ بازار، پرسشنامهها مجدداً تکمیل شد. مقایسه پاسخهای این دو مرحله نشان داده است 6/96 درصد از پاسخها در هر دو مرحله یکسان بودهاند به عبارت دیگر ضریب پایایی این پرسشنامه 6/96 درصد میباشد.
تعیین چرخه حیات محصول. برای شناسایی مرحله حیات محصول از تغییرات فروش صنعت و تعداد رقبا در دوره های مختلف زمانی استفاده شده است (پراساد ، 2005 : 37). مروری بر تحقیقات قبلی نشان داده است که میتوان از متغیرهای گوناگونی برای تعیین مرحله حیات محصول استفاده نمود(ویلسون و گیلیگان 2005؛ واکر و همکاران 2003؛ کاتلر 1999؛ اونک ویزیت و شو 1989)ولی رایجترین و معتبرترین این متغیرها، میزان فروش صنعت و تعداد رقبا میباشند. یازده نوع منحنی چرخه حیات محصول شناسایی شده است، رایجترین آن منحنی عمر کلاسیک میباشد که دارای چهار مرحله اصلی میباشد: معرفی، رشد، بلوغ، افول یا پیری(سوان و رینک ،1982 :75)در این تحقیق از منحنی عمر کلاسیک استفاده شده است.
اندازهگیری عملکرد. در این تحقیق جهت اندازهگیری عملکرد ابتداء به دوسئوال زیر پاسخ داده شد و سپس نحوه اندازهگیری عملکرد مشخص گردید:(1)رویکرد اندازه گیری عملکرد چگونه باشد؟و(2) برای اندازه گیری عملکرد از چه شاخص یا معیارهایی استفاده شود؟
چهار رویکرد اصلی برای اندازه گیری عملکرد وجود دارد که عبارتند از:1)اندازه گیری عملکرد نسبت به عملکرد گذشته(مقایسه با گذشته) ؛2)اندازه گیری عملکرد نسبت به برنامه یا هدف های از قبل تعیین شده(مقایسه با برنامه یا استاندارد) ؛3)اندازه گیری عملکرد نسبت به عملکرد سازمان های مشابه یا رقبا(مقایسه با سازمان های رقیب)؛ و 4)تلفیقی از روش های فوق.
مهم ترین شاخص ها یا معیارهای اندازه گیری عملکرد عبارتند از: معیارهای رشد، نقطه قوت رقابتی، نوآوری، سودآوری(مالی)، استفاده از منابع، توجه به مالکان، توجه به مشتریان، توجه به کارکنان، و توجه به افراد جامعه می باشند(واکر و همکاران، 40:2003).
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 23 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید
دانلود با لینک مستقیم
دانلود مقاله رابطه هماهنگی استراتژیک بین استراتژی سطح کسبوکار و استراتژی ...