فی ژوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی ژوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود مقاله جایگاه حقوقی زن در نهج البلاغه

اختصاصی از فی ژوو دانلود مقاله جایگاه حقوقی زن در نهج البلاغه دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود مقاله جایگاه حقوقی زن در نهج البلاغه


دانلود مقاله جایگاه حقوقی زن در نهج البلاغه

 

مشخصات این فایل
عنوان: جایگاه حقوقی زن در نهج البلاغه
فرمت فایل : word( قابل ویرایش)
تعداد صفحات: 15

این مقاله درمورد جایگاه حقوقی زن در نهج البلاغه می باشد.

خلاصه آنچه در مقاله جایگاه حقوقی زن در نهج البلاغه می خوانید :

جایگاه ممتاز زن در هستی:
زن به مقتضای خلقت خویش از جایگاه ممتازی برخوردار است که مرد قابلیت جانشینی آن را ندارد. جایگاهی بزرگ که تعیین کننده وظیفه و مسئولیت اجتماعی اوست. وظیفه ای آنچنان بزرگ که انجام آن، محور اساس صلاح فرد ی و اجتماعی بوده و عدم انجام آن اساس فساد فردی و اجتماعی می باشد. مسئولیتی که اگر آن را به عنوان یک امر الهی و تکلیف عقلی و دینی انجام رساند به کمال انسانی خویش خواهد رسید و بهشت را زیر پای خویش خواهد دید ولی رها ساختن و کنار زدن آن جایگاه که زیر بنای تکوینی مسئولیت انسانی و تکلیف الهی است زن را به پایین ترین مرتبه وجودی تنزل خواهد داد چنان جایگاهی عبارت است از پرورش و آماده سازی انسان. زن کشتزار نسل بشری است. او نگهدارنده و حافظ بقای حیات است. کرامت آدمی بسته به کرامت زن است. «نسائکم حرث لکم»
کلمه حرث این معنی را در بردارد که شرط اصلی پرورش بذر و دانه، کشتزاری است که آنها در آن نهفته شده است. کشتزاری که شرط اساسی محصول مناسب را ندارد اگر بهترین بذر هم در آن کاشته شود هرگز به بار نخواهد نشست پس اینکه خداوند رحم و دامان زن را کشتزار رشد و پرورش انسان قرار داده است شرط اساسی جوانه های شرف و انسانیت و فضائل اخلاقی را در آن به ودیعت گذاشته است که از جمله عاطفه، مهر و دلسوزی است.
ویل دورانت می گوید: «انداختن مسئولیت اصلی تشکیل شخصیت نوزاد انسانی برعهده مادر از لحاظ روانشناسی چنین معنا می دهد که زن در واقع سرچشمه زندگی است.»
طبق قانون توارث که هر موجودی صفات و خصوصیات جسمانی و روحی خود را به موجود مستقر در صلب و بطنش هست منتقل می کند، صفات و خصوصیات جسمانی و روحی زن به نطفه ای که در رحم او جای گرفته انتقال می یابد اگر صفات و حالات منتقل شده به کودک، جهت انسانی و مثبت داشته باشد، زمینه رشد شخصیت مثبت انسانی قوی تر از شخصیت منفی خواهد بود و چنانچه صفات انتقالی دور از شایستگی های معنوی و انسانی باشند زمینه رشد منفی شخصیت شدیدتر خواهد بود. رحم مادر نقش مهمی در جهت گیری استعدادها و چگونگی ظهور مراتب دارد. به همین جهت پیشوایان دینی تاکید بر ازدواج با زن صالح دارند. حضرت علی (علیه السلام) نیز بعد از شهادت حضرت زهرا (علیها السلام) از عقیل خواستند با توجه به علم انساب همسری برای ایشان انتخاب کند که فرزندانی قوی و شجاع به دنیا آورد.
آنگاه که حضرت ترس فرزندشان محمد حنفیه را در رویارویی با دشمن در جنگ جمل مشاهده کردند آن روحیه را نیز از آثار به جای مانده از مادرش دانسته و فرمودند: «ادرکک عرق من امک»
با اینکه حضرت علی (علیه السلام) در شجاعت بی نظیر بودند اما این، برای داشتن فرزندی شجاع کافی نیست و بدین وسیله حضرت بر نقش ممتاز و اساسی زن در شکل گیری شخصیت فرزند و شکوفایی استعدادهای او تاکید می فرمایند. آیا مسئولیتی هست که با این وظیفه الهی و انسانی برابری کند؟
 
محرم اسرار الهی:
در تفکر قرآنی زن انسانی است که اگر به صفات برجسته الهی مزین شود به قدری مقام پیدا می کند که شایسته، نمونه و الگوی رفتاری برای تمام مؤمنین می گردد.
این تفکر قرآنی است که در سیره عملی حضرت ظهور می یابد آنجا که در میان تمام مردان و زنان تنها یک بانوی متقی یعنی ام سلمه است که لیاقت و شایستگی آن را یافت که محرم اسرار حضرت قرار گیرد. مرحوم کلینی از امام صادق (علیه السلام) روایت نموده که فرمود: علی (علیه السلام) هنگامی که سوی کوفه رفت نامه ها و وصیت خود را نزد ام سلمه به امانت سپرده و چون امام حسن (علیه السلام) بازگشت ام سلمه آنها را به او تسلیم نمود.
همین عمل حضرت در خاندان او نیز سنت گردید و هنگامی که امام حسین (علیه السلام) عازم عراق بود نامه ها و وصیت خویش را نزد آن بانوی خردمند به امانت گذارد و چون امام سجاد بازگشت این زن حکیم و فرزانه آنها را به ایشان تسلیم نمود.
امانت الهی:
حضرت علی (علیه السلام) زن را امانت الهی می داند که همچون امانتهای دیگر خداوند ارزشمند و قابل اکرام و احترام می باشد و باید آنچنانکه شایسته امانت گذار است از او محافظت و نگهداری شود. زیرا در قیامت خداوند متعال از امانتهای خود سؤال می فرماید که با آنها چگونه رفتار کردید. آیا حق امانتداری را به جا آوردید؟!
«انهن امانة الله عندکم فلا تضاروهن و لا تعضلوهن»
زنان امانت خدا بر شما هستند به ایشان زیان نرسانید و بر ایشان سخت نگیرید.
امام (علیه السلام) دو جمله را از آیات 6 سوره طلاق و 232 سوره بقره و 19 سوره نساء اقتباس فرموده است.
به همین جهت است که وقتی حضرت، فاطمه (علیها السلام) را به خاک می سپارند، می فرمایند: «امانت خدا از دست من گرفته شد.»
 
اوجگرائی و تکامل زن:
زن را باید به چشم یک انسان والا به عنوان یک موجودی که می تواند مایه ای برای اصلاح جامعه و پرورش انسانهای والا شود نگاه کرد تا معلوم شود زن کیست؟ و توانایی او چقدر است؟
قرآن هرگاه از کمالات و ارزشهای والایی که انسانها بدان می رسند سخن می گوید، زنان را نیز همدوش و همسان مردان مطرح می نماید:
«ان المسلمین و المسلمات و المؤمنین و المؤمنات و القانتین و القانتات و الصادقین و الصادقات و الصابرین و الصابرات و الخاشعین و الخاشعات … »
زن می تواند تا آنجا پیش برود که افتخار خاندان وحی گردد. امام خمینی (ره) می فرماید: «یک زن به دنیا آمد که مقابل همه مردان است، یک زن به دنیا آمد که نمونه انسان است، زن به دنیا آمد که تمام هویت انسانی در او جلوه گر است.»
.....

بخشی از فهرست مطالب مقاله جایگاه حقوقی زن در نهج البلاغه

کرامت و منزلت زن:
مظهر جمال و مهر الهی:
جایگاه ممتاز زن در هستی:
محرم اسرار الهی:
امانت الهی:
اوجگرائی و تکامل زن:

 

 


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله جایگاه حقوقی زن در نهج البلاغه

دانلود تحقیق آزادى دینى در نهج البلاغه

اختصاصی از فی ژوو دانلود تحقیق آزادى دینى در نهج البلاغه دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود تحقیق آزادى دینى در نهج البلاغه


دانلود تحقیق آزادى دینى در نهج البلاغه

 

مشخصات این فایل
عنوان: آزادى دینى در نهج البلاغه
فرمت فایل : word( قابل ویرایش)
تعداد صفحات: 26

این مقاله درمورد آزادى دینى در نهج البلاغه می باشد.

خلاصه آنچه در مقاله آزادى دینى در نهج البلاغه می خوانید :

انواع آزادى
آزادى را مى توان به گونه?هاى مختلف تقسیم بندى کرد. از آن جهت که هر شخص نسبت به آزادى خود و دیگران مکلف است، آزادى دو نوع است:
آزادى معنوى و آزادى اجتماعی. آنجا که انسان مکلف است که خود را برده و بنده خرافات فکرى و هواهاى نفسانى قرار دهد، آزادى جنبه درونى و باطنى دارد، و آنجا که دیگران مکلفند نسبت به او و راه و مسیر او قید و بندى ایجاد نکنند، آزادى جنبه خارجى و بیرونى دارد.۲۳
در ابتداى بحث به بررسى آزادیهاى معنوى (درونی) مى پردازیم:
تفاوت مکتب انبیا و مکتبهاى بشرى در این است که پیغمبران علاوه بر آزادى اجتماعى، آزادى معنوى را نیز به مردم عطا کرده?اند. آزادى معنوى مانند آزادى اجتماعى مقدس است و آزادى اجتماعى بدون آزادى معنوى میسر و عملى نمى باشد؛ درد امروز جامعه بشرى این است که مى خواهد آزادى اجتماعى را تأمین کند ولى به دنبال آزادى معنوى نمى رود؛ یعنى نمى تواند، تواناییش را ندارد، چرا که آزادى معنوى را جز از طریق نبوت، دین، ایمان و کتابهاى آسمانى نمى توان تأمین کرد.۲۴
اکنون به این نکته مى پردازیم که آزادى معنوى چه معنایى دارد؟ انسان یک موجود مرکب و داراى قوا و غرایز گوناگون است. انسان از شهوت، غضب، حرص، طمع، جاه?طلبى و افزون?طلبى و قواى دیگر برخوردار است، لکن در مقابل عقل، فطرت و وجدان عقلانى دارد؛ انسان در باطن و درون آزاد یا برده و بنده است؛ یعنى ممکن است انسان بنده حرص و طمع، شهوت و افزون?طلبى خود شود و از همه اینها آزاد باشد. همچنین همان?طور که انسان از نظر اجتماعى آزاد است و زیر بار ذلت و بردگى نمى رود و آزادى خودش را در اجتماع حفظ مى کند، مى تواند در اخلاق و معنویت هم آزاد باشد؛ این آزادى همان است که در زبان دین «تزکیه نفس» و «تقوا» گفته مى شود. آیا ممکن است بشر آزادى اجتماعى داشته باشد، ولى آزادى معنوى نداشته باشد؟ یعنى بشر اسیر شهوت، خشم، حرص و آز خودش باشد ولى در عین حال آزادى دیگران را محترم بشمارد؟۲۵
إنّما بدء وقوع الفتن أهوآء تتّبع... ؛ «منشأ فتنه و فسادها پیروى از خواهشهاى نفس است... »۲۶

بیان این نکته که حضرت پیروى از خواهشهاى نفسانى را منشأ تمام فسادها معرفى مى کند، اهمیت موضوع را نشان مى دهد. و همانطور که مى دانیم حضرت همواره بر رهایى از اسارت نفس و قید و بندهاى درونى آن تأکید فراوان دارند.
کسى که گرفتار حرص، طمع و آرزوهاى خویش باشد، همیشه به دنبال مال و متاع دنیایى و مادى است و مدام در کوشش است که بیشتر جمع کند، خواستن او هیچ حدو مرزى ندارد. اسیر مال و منال این دنیاست و تا زمانى که از طمع چشم نپوشد آزاد و رها نمى گردد.
تعداد پیامهاى اخلاقى که ما را سفارش به ترک تعلقات دنیوى مى کند، در نهج البلاغه بسیار است که ما به ذکر این چند نمونه اکتفا مى کنیم.
خود حضرت را مى توان یکى از مصادیق کسانى دانست که به آزادى درونى دست یافته?اند و در واقع او را مى توان آزاد مرد واقعى جهان دانست.
حضرت على علیه?السلام مى فرماید:
أاقنع من نفسى بأنّ یقال امیر المؤمنین؟... ؛ آیا قناعت مى کنم که به من بگویند زمامدار و سردار مؤمنان؟...»۲۷
و آن بدین معنى است که حضرت قیمت وجودى خود را بالاتر از این مى دید که با رسیدن به مقام حکومت قانع شود. حضرت اسیر جاه و مقام نبود که با رسیدن به آن خوشحال شوند.
و یا مى فرماید: و کیف اظلم احدا لنفس یسرع الى البلى قفولها، و یطول فى الثّرى حلولها... ؛ «و چگونه به کسى ستم نمایم براى نفسى که با شتاب به کهنگى و پوسیدگى باز مى گردد و بودنش در زیر خاک به طول مى انجامد...»۲۸
على از نفس و روح خویش حساب مى کشد و تنها در محراب عبادت دست به محاسن شریفش مى گیرد و مى گوید: «یا دنیا، غرّى غیرى»۲۹ اى زرد و سفید، اى طلا و نقره دنیا! برو غیر على را فریب ده، من تو را سه طلاقه کرده?ام.
کسى واقعا ـ نه از روى نفاق و دوروی?یـ براى حقوق و آزادى مردم، احترام قائل است که در دل و ضمیرش یک نداى آسمانى است که او را دعوت مى کند. آن وقت شما مى بینید که یک همچون کسى که آن تقوا را دارد، آن معنویت را دارد، آن خدا ترسى را دارد وقتى که حاکم بر مردم مى شود و مردم محکوم او هستند، چیزى را که برایش مهم است، همین حاکمیّت است.۳۰ این را مى گویند یک آزاد مرد، کسى که آزادى معنوى دارد و نداى قرآن را پذیرفته است و بر ماست که مصداق الاّ نعبد الاّ الله باشیم و جز خدا هیچ چیزى را، هیچ کسى را و هیچ قدرت و نیرویى را پرستش نکنیم، نه انسانى را، نه سنگى را، نه آسمان را و نه زمین را، نه هواى نفس و خشم و شهوت و حرص و آز را، فقط خدا را بپرستیم، آن وقت او مى تواند آزادى معنوى بدهد.۳۱
بعد از بررسى آزادى معنوى به بحث در مورد آزادى اجتماعى مى پردازیم.
انسان به دو فضاى باز و بلامانع نیازمند است؛ فضاى اجتماع و بیرون و دیگرى فضاى روح و درون؛ در فضاى اجتماع انسان نیازمند به زندگى اجتماعى است. فضاى اجتماعى باید براى رشد و تکامل و پرورش مساعد باشد و براى رشد و تکامل افراد و استفاده آنها از حقوق طبیعى و اجتماع?یشان مابقى ایجاد نکند.۳۲

قرآن کریم با منطق روشن و واضح لزوم آزادى اجتماعى را بیان کرده است: قل یا أهل الکتاب تعالوا... و لا یتّخذ بعضنا بعضا اربابا من دون?الله... ؛۳۳ «بگو اى اهل کتاب بیایید... و نگیرید بعضى از ما بعض دیگر را خدایانى جز خدا...»
در نص قرآن مجید یکى از هدفهایى که انبیا، به ارمغان آوردن آزادى اجتماعى براى بشر است؛ یعنى ایشان افراد را از اسارت و بندگى و بردگى یکدیگر نجات مى دادند. حضرت على علیه?السلام درباره قوم موسى مى فرماید: «اتّخذتهم الفراعنه عبیدا»۳۴
به هر حال آزادى اجتماعى از نظر اسلام فوق العاده مقدّس و محترم است و بهترین شاهد این مطلب خلافت حضرت على علیه?السلام مى باشد.۳۵
از انواع آزادیهاى اجتماعى مى توان به آزادى احزاب و اقلیتهاى مختلف اشاره کرد. احزاب مختلف در دستگاه خلافت ایشان داراى آزادیهاى مشروع خود بودند، حضرت على علیه?السلام به بهانه عدم بیعت آنان و یا به بهانه تمرّد خوارج از اطاعت او و یا به سبب اینکه خوارج به ایشان توهین کردند و حضرت را خارج از دین معرفى کردند، حقوق و سهم بیت?المال آنها را قطع نکرد و امنیت جانى یا مالى ایشان را سلب نکرد، حضرت على علیه?السلام فقط در مورد دست?اندازى آنها به حقوق مالى، جانى یا امنیتى مسلمانان در برابر آنها مى ایستاد و با آنها به جنگ مى پرداخت، و همواره در ابتداى جنگ به نصیحت، موعظه و مذاکره مى پرداخت و هرگز شروع به جنگ نمى کرد و سخت از آن پرهیز داشت.
حضرت درباره رفتار عبدالله بن عباس با خوارج ولکن حاجبهم بالسّنّة فإنّهم لن یجدوا عنها محیصا؛ «بلکه با آنان به سنّت احتجاج کن و دلیل آور، زیرا آنها هرگز از استدلال به سنّت گریزگاهى نمى یابند.»۳۶
حضرت اصحاب خود را دعوت مى کند، که با مخالفان با حجّت و اقامه دلیل و برهان برخورد کنند، نه با جنگ و خونریزی. در مورد عایشه بعد از جنگ جمل اینطور مى فرماید: و لها بعد حرمتها الأولی؛ «و بعد از این هم حرمت و بزرگى پیش از این براى او باقى است.»۳۷
امام علیه?السلام به کارگزاران خود درباره رفتار با رعیتهاى مشرک چنین مى فرماید: فإنّ دهاقین أهل بلدک شکوا منک غلظة و مسوة، و احتقارا و جفوة، و نظرت فلم أرهم أهلاً لأنّ یدنوا لشرکیهم، و لا أن یقصوا و یجفوا لعهدهم، فالبس لهم جلبابا من اللبن تشوبه بطرف من الشّدة، داول لهم بین القسوة و الرأفة...؛ کشاورزان شهرى که تو در آن حکمفرما هستى از درشتى و سخت دلى و خوار داشتن و ستمگرى تو شکایت نموده?اند و من اندیشه نمودم، آنان را شایسته نزدیک شدن تو ندیدم. به جهت آنکه مشرک هستند و نه در خور دور شدن و ستم کردن به جهت آنکه (با مسلمانان) پیمان بسته?اند، پس با ایشان مهربانى آمیخته با سختى را شعار قرار داده و با آنها بین سخت دلى و مهربانى رفتار کن...»۳۸ حضرت در این نامه به طور کامل طرز رفتار و برخورد با غیر مسلمانان?را که در جامعه اسلامى زندگى مى کنند، بیان کرده و دستور داده که کارگزاران حقوق آنها را محترم بدارند و با آنها به مهربانى رفتار کنند. البته نه تا آن حد که کنترل آنها از دستشان خارج شود. بلکه باید مراقب آنها باشند تا مبادا قصد ضربه زدن به جامعه اسلامى را داشته باشند. یعنى در عین اینکه آزاد هستند، باید مراقبشان بود.
امیرالمؤمنین با خوارج در منتهى درجه آزادى و دموکراسى رفتار کرد. او خلیفه بود و آنها رعیتش بودند و هرگونه عمل سیاسى برایش مقدور بود اما او زندانیشان نکرد. و شلاقشان نزد. و حتى سهمیه آنها را از بیت?المال قطع نکرد. و به آنها نیز همچون سایرین مى نگریست. این مطلب در تاریخ زندگى على علیه?السلام عجیب نیست. اما آنچه که در دنیا بى نظیر بوده، این است که آنها در همه جا در اظهار عقیده آزاد بودند و حضرت على علیه?السلام و اصحابشان به صحبت و گفتگو مى نشستند. طرفین استدلال مى کردند و استدلال یکدیگر را جواب مى گفتند. شاید این مقدار آزادى ب?یسابقه باشد، که حکومتى با مخالفان خود تا این درجه، با دموکراسى رفتار کرده باشد.
بعضى از اوقات خوارج به مسجد مى آمدند و در سخنرانى و خطابه على علیه?السلام اشکال ایجاد مى کردند.
روزى امیرالمؤمنین علیه?السلام بر منبر بود. مردى آمد و سؤالى کرد. على علیه?السلام فى البداهه پاسخ گفت:، یکى از خارجیها از بین مردم فریاد زد: قاتله الله ما افقهه؛ «خدا بکشد او را چقدر دانشمند است». دیگران خواستند معترضش شوند. امام على علیه?السلام فرمود: رهایش کنید، او تنها به من فحش داد.۳۹
موارد بسیارى زیادى در نهج?البلاغه وجود دارد که مؤید این مطلب است که احزاب مختلف در جامعه اسلامى داراى آزادى مشروع و معقول بوده?اند که ما به ذکر همین چند نمونه اکتفا مى کنیم.
براى تأیید این سخنان از کلام حضرت امام خمینى رحمه?الله به عنوان کسى که ادامه دهنده راه آن حضرت بود، استفاده مى کنیم. امام در مورد آزادى احزاب مختلف به مجلس شوراى اسلامى اینطور مى فرماید: «مجلس جمهورى اسلامى همان سان که در خدمت مسلمانان است، و براى رفاه آنان فعالیت مى کند، براى رفاه و آسایش اقلیتهاى مذهبى که در اسلام احترام خاصى دارند و از قشرهاى محترم کشور هستند، اقدام و فعالیت مى نماید. و اساسا آنان با مسلمانان در صف واحد و براى کشور خدمت مى کنند و در صف واحد از تمام ارزشها برخوردار باشند.»
....

بخشی از فهرست مطالب مقاله آزادى دینى در نهج البلاغه

آزادى چیست؟
اثبات آزادى انسان
حدود آزادى
آزادى حق تکلیف
انواع آزادى
پاورقیها:
منابع:


دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق آزادى دینى در نهج البلاغه

دانلود تحقیق اخلاق در نهج البلاغه

اختصاصی از فی ژوو دانلود تحقیق اخلاق در نهج البلاغه دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود تحقیق اخلاق در نهج البلاغه


دانلود تحقیق اخلاق در نهج البلاغه

 

مشخصات این فایل
عنوان: اخلاق در نهج البلاغه
فرمت فایل : word( قابل ویرایش)
تعداد صفحات: 15

این مقاله درمورد اخلاق در نهج البلاغه می باشد.

خلاصه آنچه در مقاله اخلاق در نهج البلاغه می خوانید :

نظر مولا علی راجع به اخلاق و علم اخلاق در نهج البلاغه
موضوع ما «اخلاق در نهج ‏البلاغه» است. این جمله بدین معناست که بگوییم این کتاب شریف یا صاحب این کتاب راجع به «اخلاق» و «علم اخلاق» چه نظری دارد، و آیا در این کتاب، راجع به «اخلاق» صحبتی شده است یا نه، و این کتاب توجه به علم «اخلاق» دارد یا نه و اگر این کتاب ناظر به «اخلاق» است، در چه حدودی راجع به این علم یا این موضوع سخن گفته است. تشخیص این معنا که این کتاب، درباره «اخلاق» چه گفته، ابتداء توقف دارد به این که معنای اخلاق را به نحو اجمال تصور کنیم، و از این تصور، تصدیق این معنا که این کتاب در باره‏ی «اخلاق» چه نظر دارد، روشن می‏شود.
اخلاق، معنی «خلق» است. روان انسان، حالات و ملکاتی دارد و اخلاق
عبارت از «ملکات روان» است. تشخیص اخلاق، توقف دارد به این که سه موضوع را انسان تصور کند: «روان»، «اخلاق» و «غرض». «روان» انسان، عبارت است از روح انسانی. ابتدا باید به نحو اجمال، سخنی از روان گفته شود و سپس از مفهوم اخلاق که عارض بر «روان» است و آن گاه در این که این عوارض بر این موضوع چه نتایجی ارد. این سه جمله را اگر بتوانم عرضه بدارم، توجه کتاب نهج‏البلاغه به اخلاق، روشن خواهد شد.
انسان، دارای روانی است. من و شما دارای جوهره‏ای هستیم غیر از جسم، به نام « روان» که در کتاب الهی و در اخباری که به دست ما رسیده، در باب آن، سخن گفته شده است. گاهی از این جوهره، تعبیر به «روح» شده، تعبیر «به نفس» شده، تعبیر به «قلب» شده، تعبیر به «صدر» شده و تعبیر به «عقل» شده است. یعنی «روان» شما و روح شما پنج اسم دارد.
این «روان» شما را گاهی «روح» می‏گویند، به این تناسب که بدن شما را او زنده نگهداشته و او سبب حیات بدن شماست. پس او «روح» است: «لان الروح ما به الحیاه لاشی».

روان شما یک نام دیگرش «نفس» است. شما همان «روان» اید. حقیقت شما عبارت از «روان» شاست. شما آن «روان» تان هستید و آن «روان» شمایید. نفس عبارت از حقیقت شی‏ء است. حقیقت شما همان «روان» شما است. و وقتی که آن حقیقت پیدا شد، شما پیدا شده‏اید و تا آن حقیقت باقی است، شما باقی خواهید بود. فلذا روان شما گر چه ازلی نیست ولی ابدی هست، ازلی نیست، یعنی از اول آن وقتی که خدا هست، روان شما نیست. خداوند روان شما را خلق کرده است، روا شما حادث است، اما همین روان شما ابدی و همیشگی است: «خلقتم للبقاء و لا للقناء».
ای بشر! خیال نکن که برای مرگ آفریده شده‏ای، تو برای بقا و جاودانگی آفریده شده‏ای. این شما که همیشه هستید، آن روان شماست والا این بدن، این لباس چند روزه‏ی روان، این لباس را خواهید کند و از این جهان به جهان دیگر خواهید رفت. آن روان را «نفس» می‏گویند، زیرا که شما آنید و آن، عین شماست.
این روان را «قلب» نیز می‏گویند. یکی از نام‏های روان شما قلب است،
زیرا حرکت شما، سکون شما، قلب و انقلاب شما، و تمام حرکت‏های شما معلول آن است. پس اوست که مقلب است، اوست که سر تا پا حرکت است. نام روانتان بدین مناسبت «قلب» است.
یکی از نام‏های شما و روان شما «صدر» است، زیرا در حقیقت آن است که در میان سینه‏ی شما است، در این جا، اسم ظرف بر مظروف اطلاق شده است.
یکی از نام‏های روان شما «عقل» است. «عقل» به معنای قوه آمده است، ولی در این جا به معنای مدرک است. یعنی وقتی شما درک می‏کنید، می‏فهمید، قدرت فهم دارید، کلیات را درک می‏کند، آن روان شماست که درک می‏کند.
بنابراین شما جوهره‏ای دارید به نام روان، به نام ورح، به نام نفس، به نام قلب، به نام صدر و به نام عقل. آن جوهره اوصافی دارد. تا حال یک بعد از سه بعد اخلاق، عرض شد.
اما این روان شما، بر طبق تحقیق علمای اخلاق، دارای اوصاف و حالات و ملکاتی است. یعنی روان شما چنان است که حالتی و صفتی به سادگی عارض آن می‏شود و بزودی از بین می‏رود. مثل این که از کسی خوشتان می‏آید، ساعت دیگر از او بدتان می‏آید. حب و بغض از حالات روان شماست. برخی از اوصاف روان شما، به نام «حالات» خوانده می‏شود. اما برخی دیگر «ملکات» است، یعنی همیشه هست. به این زودی پیدا نمی‏شود و بزودی هم زایل نمی‏شود. این اوصاف پایدار را «ملکات» می‏گویند. شما روحتان دارای «ملکه» یعنی عوارض دائمی است. این ملکات انسانی است که «اخلاق» نامیده می‏شود.
علما درباره‏ی این ملکات، سخنها گفته‏اند، و ملکات روانی انسان را به چندین قسم، تقسیم کرده‏اند. بعضی از ملکات شما «موروثی» و بعضی «اکتسابی» است. امام صادق می‏فرماید: «فمنه موروثی و منه کسبی». این ملکات، برخی طبیعی و فطری شماست و خداوند این خاصیت و خوی و ملکه را در روان شما قرار داده است. بعضی از صفت کسبی است، زحمت می‏کشید، فعالیت می‏کنید تا این صفت روانی را پیدا می‏کنید.
قسم دیگر از ملکات، رذائل و فضائل است. برخی از ملکات شما عبارت از فضائل نفس شماست، جمال روح شماست. زیبائی قیافه‏ی بروان شما عبارت

از فضائل
اخلاقی است. برخی از ملکات، رذائل است، صفت‏های زشت است، قیافه‏ی کریه روح است. بحث «اخلاق» عبارت از بحث در همین ملکات است.
آیا انسان می‏تواند اخلاق فاضله را تحصیل کند، ملکات پسندیده را پیدا کند؟ و آیا می‏تواند ملکات زشت را از خودش دور کند؟ انسان کامل، انسانی است که بکوشد و در خود، ملکات فاضله را ایجاد کند. و آن را که بنحو طبیعی موجود است، تقویت کند. و انسان کامل، انسانی است که بکوشد و آن رذائل را در خود تضعیف کند و تا می‏تواند از بین ببرد. وقتی که انسان کوشید و به آنجا رسید هر چه ملکه‏ی فاضله بود به سدت آورد، و هر چه رذائل بود از خود دور کرد، آنجاست که یک انسان ملکوتی می‏شود و مصداق: «خلیفه الله فی الارض» می‏شود، انسان مسجود ملائکه می‏شود، انسان آسمانی می‏شود، انسانی می‏شو که در مراحل انسانیت تکامل پیدا کرده است. همین مکارم اخلاق است که اگر انسان بکوشد و آن را کسب کند، مصداق بیان پیامبر بزرگ (ص) می‏شود که می‏فرماید: «بعثت لاتمم مکارم الاخلاق»: من برای این برانگیخته شدم و انبیاء برای این معنا به سوی بشر فرستاده شدند که روان آنها را در اخلاق، تکامل بخشند، ملکات آنها را ملکات فاضله کنند، رذائل را از وجودشان دور کنند، تا آن جا که آنان خلیفه‏ی الهی گردند. تصور نشود، تنها جانشین الله، جد اعلای ما، حضرت آدم بود، همه‏ی ما جانشین الله می‏توانیم باشیم، همه‏ی ما خلیفه الله می‏توانیم بشویم. مگر روایت به ما نمی‏گوید: «تخلفوا باخلاق الله و تادبوا باداب الله.»؟ ای انسان تو والاتر از این هستی که در این دنیا، در این جهان پست بمانی و علاقه مند به دنیا گردی. تو باید پرواز کنی، متخلق به اخلاق الهی بشوی. بالجمله، بعد دوم اخلاق، عبارت از تشخیص ملکات و عبارت از «اخلاق روان» است که این ملکات را تشخیص بدهیم و آنها را کسب کنیم.
بعد سوم «غرض» است، که در ضمن مطالب گذشته «غرض» هم روشن شد. وقتی انسان بتواند ملکات را تشخیص بدهد، رذائلش را دور کرده، فضائلش را به دست بیاورد و انسان کامل شود، غرض اخلاق را عملی کرده است.
بنابراین، اخلاق، عبارت است از این که توجه به ملکات پیدا کنیم، موضوع ملکات را درک کنیم، غرض از ملکات را درک کنیم. این معنای اخلاق است و نتیجه‏ی اخلاق آن است که انسان، یک «انسان کامل» شود.
این مقدمه‏ی کوتاهی بود برای این که ابتدا ببینیم اخلاق یعنی چه و بعد از آن ببینیم این کتاب عظیم که نهج‏البلاغه نامیده می‏شود، راجع به اخلاق چه نظری دارد؟ حال به اختصار جواب این سوال را می‏گوئیم:
وقتی ما به خطبه‏ها، نامه‏ها و حکمت‏های متعدد نهج‏البلاغه نگاه می‏کنیم، می‏بینیم که این کتاب عظیم، بخش بزرگی از اخلاق را بیان کرده است. برای این که مدعایم را ثابت کنم جملاتی از نهج‏البلاغه را به حضورتان عرضه می‏دارم. این کتاب، اخلاق را می‏داند چیست و متوجه است. با توجه به آنچه راجع به علم اخلاق و راجه به مسائل اخلاق گفته شد، یکی از امهات مسائل اخلاق را من عنوان کنم و ببینیم در نهج‏البلاغه راجع به این موضوع چه سخنی گفته شده است.
در علم «اخلاق» این مطلب هست که انسان اگر بخواهد زحمت بکشد و ملکات فاضله‏ای را که برای روح انسان تصور می‏شود، تحصیل کند و ملکات رذیله را از خود دور کند، نیازمند است به این که از حظوظ و لذتهای بدن خودش چشم پوشی کند تا روحش کمال پیدا کند. توضیح مطلب این است:
شما اگر بخواهید یک صفت فاضله را پیدا کنید، صفت شجاعت پیدا کندی، صفت عدالت پیدا کنید، صفت سخاوت پیدا کنید، باید مدتها نفستان را در فشار صبر و تزکیه قرار بدهید، از شهوات خود داری کنید و از حظوظ و راحتیها و لذتها بکاهید تا یک صفت فاضله‏ای را در روحتان ایجاد کنید. و هم چنین باید تا می‏توانید از هواها و لذتهای نفسانی خود بکاهید تا یک صفت رذیله‏ای را از خود دور کنید. اصولا پیدا کردن هر یک از صفات فاضله، موقوف است به این که شما از هواهای خودتان و از لذتهای خودتان کسر کنید. به دست آوردن کمالات نفسانی، کمال روح و تکامل روح شما توقف دارد به این که از حظوظ بدن و از لذتهای بدن کسر کنید. و هر چه از این بیشتر کسر کنید، به کمال روحتان بیشتر افزوده‏اید، و اسلام برای این امر، برنامه خاصی درست کرده است.
علی (ع) این مطلب عظیم را در دو جمله بیان فرموده است. آن حضرت در ضمن خطبه‏ی 183 با یک عبارت رسا و قلیل اللفظ ولی پر محتوی، این معنا را روشن کرده و می‏فرماید:
خذوا من اجسادکم فجودا بها علی انفسکم.
از اجسادتان بگیرید، از اجسادتان کسر کنید و به روحتان و بر نفستان منت بگذارید و آن را به کمال برسانید.
این جمله‏ی رسای علی (ع) عبارت از یک موضوع کلی علم اخلاق است: ای انسانی که می‏خواهی تعالی پیدا کنی: «یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا» و «خذوا من اجسادکم»: راه تعالی و تکامل روح این است. باید از جسد بگرید و به روان بیفزائید. این، خود، یکی از مهمترین مسائل اخلاق است که علی (ع) با یک جمله بیان کرده است.
مسئله دیگر این است که گفته‏اند: اگر انسان بخواهد که روحش ترقی پیدا کند، باید به بدن سختی بدهد، به بدن فشار وارد کند. مثال می‏آورند که روح و بدن انسانی مانند دو کفه‏ی ترازو هستند. اگر این کفه پایین بیاید، آن کفه بالا می‏رود. شدت و فشار بر بدن، تکامل روح می‏آورد. راحتی بر بدن تنزل روح می‏آورد، چه انسان مذهبی باشد و چه انسان غیر مذهبی. شما برنامه کار مرتاضین هند را ملاحظه کنید. آنها به ریاضیت می‏دهند تا روحشان آن چنان قوی می‏شود که فی المثل وقتی از ایران به هند سفر کنید و در برابرشان بایستید، تا شما را دیدند شما را به نام و اسم و لقب یاد می‏کنند و از خانه و لانه و زندگیتان خبر می‏دهند. البته اسلام این نوع ریاضیت‏ها را تجویز نمی‏کند. اسلام اعمال و ریاضیتهای خاصی را وسیله‏ی تزکیه و تکامل نفس انسان می‏شناسد و می‏فرماید:
و انما هی نفس اروضها بالتقوی
....

 

 


دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق اخلاق در نهج البلاغه

ویژگی های اخلاقی مدیر اسلامی از منظر نهج البلاغه

اختصاصی از فی ژوو ویژگی های اخلاقی مدیر اسلامی از منظر نهج البلاغه دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

ویژگی های اخلاقی مدیر اسلامی از منظر نهج البلاغه


ویژگی های اخلاقی مدیر اسلامی از منظر نهج البلاغه
سال انتشار: ۱۳۹۴
محل انتشار: اولین کنفرانس بین المللی مدیریت، اقتصاد، حسابداری و علوم تربیتی

مشخصات نویسندگان

یعقوب جعفری رندی - مربی علمی گروه الهیات و معارف اسلامی دانشگاه پیام نور
مسلم سلیمانپور - مربی علمی ، گروه مدیریت دانشگاه پیام نور

چکیده مقاله:

مقوله مدیریت و رهبری در جوامع ، گروه ها و مجموعه های انسانی یک امر ضروری و اجتناب ناپذیر است . موضوع مدیریت را می توان از زوایا و ابعاد مختلف مورد بحث و بررسی قرار داد برای مدیریت در مکاتب مختلف مدیریتی بسته به نوع جهانبینی و انسان شناسی آنها هدف یا اهدافی را در نظر می گیرند. .مکتب اسلام ، با توجه به هدفی که برای آفرینش انسان لحاظ شده ، یعنی عبودیت و تقرب الی الله ، مدیریت را در همین راستا تعریف می کنند .از دیدگاه اسلام ، مدیر اسلامی باید به طور ویژه به پاره ای فضایل اخلاقی آراسته باشد تا شایستگی تصدی پست مدیریت را داشته ، و در جهت دستیابی به هدف یا اهداف مورد نظر توفیق حاصل کند . مدیر باید اهل تقوی ، محبت و مدارا ، سعه صدر ، صداقت ، ساده زیستی ، عدل و انصاف و ... آن هم به روش بهره گیری از منابع – باشد ، تا توفیق یار او گردد . آن چه این مقاله درصدد استقصاء و بررسی آنهاست همین ویژگیهای اخلاقی است که عمدتا از منظور نهج البلاغه صورت گرفته است .. پس هدف این نوشتار ارایه الگو –مکتوب و نقشه راه اخلاقی از منظر نهج البلاغه برای مدیران اسلامی در جهت حصول توفیق در مسئولیت مربوطه و دستیابی به اهداف موردنظر می باشد .

کلیدواژه‌ها:

مدیریت ، مدیر اسلامی ، فضایل اخلاقی ، عهدنامه مالک اشتر
 
تعداد صفحات: 15

دانلود با لینک مستقیم


ویژگی های اخلاقی مدیر اسلامی از منظر نهج البلاغه

دانلود تحقیق درمورد نماز از دیدگاه نهج البلاغه

اختصاصی از فی ژوو دانلود تحقیق درمورد نماز از دیدگاه نهج البلاغه دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود تحقیق درمورد نماز از دیدگاه نهج البلاغه


دانلود تحقیق درمورد نماز از دیدگاه نهج البلاغه

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه: 3

 

نماز از دیدگاه نهج البلاغه

یکی از عبارتی که در اسلام به آن بسیار سفارش شده است و ائمه اطهار نسبت به آن خیلی سفارش می کردند در راس امامان و ائمه اطهار (ع) مولا حضرت امیر المومنین  علی (ع) خیلی به نماز اهمیت می دادند و این مطلب از نهج البلاغه که کلام آن امام همام است استفاده می شود در حکمت 136 نهج البلاغه آمده است نماز ،موجب نزدیکی هر پارسایی به خدا ست طبق فرمایش مولا نماز موجب نزدیکی انسان و رفاقت انسان با خداوند می شود و در خطبه 199 نهج البلاغه می فرماید :

مردم خواندن و اقامه نماز را به عهده بگیرید و آن را حفظ کنید ،زیادنماز بخوانید وبا نماز خود را به خدا نزدیم کنید و در ادامه همین خطبه  می فرماید :

آیا این آیه قران را نخوانده اید که وقتی در آن دنیا از جهنمی ها سوال می شود  که چه چیزی شما را جهنمی کرده است ؟ جواب می دهند که ما نماز نمی خواندیم .

و سپس حضرت علی می فرماید : همانا نماز ها گناهان را مانند برگهای پاییز ی فرو می ریزد و غل و زنجیر گناهان را از گردن ها می گشاید .پیامبر اسلام (ص)نماز را چشمه آب گرمی که بر در سرای مردی جریان داشته باشد تشبیه کرد اگر روزی خود را دپنج بار خود را درآن شستشو دهد ،هرگز چرک و آلودگی در بدن او نماند .از دیدگاه امام ، نماز نقش بزرگی در نابودی و از بین بردن گناهان دارد . ویکی از چیزهایی که از روایات رسیده  از آقا امیر المومنین  در مورد نماز فهمیده می شود این است که نماز کفاره گناهان و جبران کننده گناه است آن جا که در حکمت 299 آمده است : از گناهی نمی ترسم که بعد از آن گناه به من مهلت خواندن  دو رکعت  نماز از طرف خداوند داده شده باشد . آنچه از کلام  امیر المومنین  در نهج البلاغه فهمیده میشود این است که محبوبترین و بهترین لحظات  برای مولا،موقعی بود ه است که ایشان در نماز بوده  اند لذا در تاریخ می خوانیم که حضرت تیری به پایش اصابت کرد و در نمی آمد .

این فقط قسمتی از متن مقاله است . جهت دریافت کل متن مقاله ، لطفا آن را خریداری نمایید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق درمورد نماز از دیدگاه نهج البلاغه